كريستين بوبن

khademi.sama

عضو جدید
رنج ، صبر می دهد و صبر نتیجه ... کاش نتیجه امید بکارد و کاش امید همانی باشد که دلم برایش قصری از نور ساخته.
 

khademi.sama

عضو جدید
آنکو که اعتماد مي کند ... مهم نيست که به چه چيزي اعتماد مي کند، همين اعتماد حاکي از معصوميت اوست. حتي اگر به دليل اعتماد فريب بخورد، مهم نيست، چون ارزش اعتماد بسيار فراتر از چنين فريبي است. مي تواني همه چيز را از او بگيري، ولي اعتماد او را هرگز.
 

khademi.sama

عضو جدید
بگذار هر جا نفرت است عشق درو کنم و هر جا آسيب است عفو هر جا شک است ايمان هر جا نوميدی است اميد هر جا تاريکی است نور و هر جا غم است سرور ای پروردگار عالم لطف کن تا بيشتر در پی تسکين بخشيدن باشم تا آرام شدن همانطور که می فهمم فهميده شوم همانطور که دوست دارم دوست داشته شوم زيرا در اثر دادن است که دريافت می کنم در اثر بخشيدن است که بخشيده می شوم ودر مرگ خود است که در زندگی جاودان متولد می شوم.
 

khademi.sama

عضو جدید
تو و من و هر آنکش که با شوق زندگی زاده می شود می کوشیم به مرزهای وجود خود برسیم نه فقط از راه شناخت که تمنای ما زیستن این تجربه است.







باید تمام توان را برای آزاد کردن خود از گذشته به کار برد، باید همچون مادری به دیروز نگریست، که هر چند هنوز چهره اش از رنج جدایی منقبض است، از آن چه به انجام رسانیده خشنود است .





عشق ورزیدن، بر زبان آوردن آن است. عشق یعنی خواندن کتاب دل دیگری، تا آن را همانگونه که می ستانیم، هدیه کنیم.





بزرگترین هنر، هنر گفتگوست. آنانی که عاشق درخشیدن هستند به آن گوش نمی سپارند. حرف زدن، به راستی دوست داشتن است و دوست داشتن به راستی درخشیدن نیست، سوختن است



جذابیت یک شخص همان آزادی است که است او در رویارویی با خود از آن استفاده می کند. در زندگی این شخص آزادی از زندگی اشت آزادتر است.
 

khademi.sama

عضو جدید
سبز به راستی سبز، زرد به راستی زرد: لاله ها شیوه ی جهان ساده کردن جهانند.





او عشقش را به اشباح نمی بخشد. چون آنها هنوز از مردگان نیستند. چون آنها زنده اند تا وقتی تخته بند دلواپسی های خویشند.



بزرگترین هنر، هنر گفتگوست. آنانی که عاشق درخشیدن هستند به آن گوش نمی سپارند. حرف زدن، به راستی دوست داشتن است و دوست داشتن به راستی درخشیدن نیست، سوختن است.



جذابیت یک شخص همان آزادی است که است او در رویارویی با خود از آن استفاده می کند. در زندگی این شخص آزادی از زندگی اشت آزادتر است.





سبز به راستی سبز، زرد به راستی زرد: لاله ها شیوه ی جهان ساده کردن جهانند.







راز مثل طلاست، زیبایی طلا در اینست که می درخشد و برای اینکه بدرخشد نباید در مخفی گاه نگه اش داشت، باید در روز روشن خارج اش کرد. راز همینطور است. اگر راز فقط مال خودمان باشد، ارزشی ندارد. برای اینکه یک راز، راز بماند، باید آن را به کسی گفت.
 

khademi.sama

عضو جدید
هیچ عددی در قلب جای نمی گیرد، جز یک، یک و همیشه یک.







قلب نقشه گنجی است که می گسترانیم و با صدای بلند می خوانیم، هر کس مکتوبی است که با زبانی بیگانه، تحریر شده است.







عشق ورزیدن، بر زبان آوردن آن است. عشق یعنی خواندن کتاب دل دیگری، تا آن را همانگونه که می ستانیم، هدیه کنیم.







سخن گفتن دير يا زود به شرارت بدل مي شود. نوشتن دير يا زود به شرارت بدل مي شود. دير يا زود؛بي شک,بي ترديد. تنها سکوت از شرارت تهي است. سکوت اولين و اخرين است. سکوت عشق است _و در غير اينصورت,از صدا هم پست تر است. ساعت هاي خاموشي,ساعت هايي هستند که اشکارا اواز سر مي دهند.
 

khademi.sama

عضو جدید
اگر خورشید، گرما، رنگین کمان را می پذیرم، باید تندر را نیز بپذیرم و توفان را و باران را، تلاش می کردم، اما احساس می کردم در درونم چیزهای مهمی می میرند.







لحظاتی هست که می دانیم میان ما و آنان که دوستشان داریم هیچ فاصله ای نیست.







خیال حقیقت مطلق را می بیند، جایی را که گذشته، اکنون و آینده به هم می رسند.







یک انسان می تواند آزاد باشد، بی بزرگ بودن، اما هیچ انسانی نمی تواند بزرگ باشد بی آزاد بودن.







زندگی نظاره ابدیت است،

نگریستن به تمامی امکانها و ادراکهایی که عشق می تواند بر ما بیاورد. .







این روزها مردم همه مرده ند، چون کسی را نمی یابند که دوستش بدارند. .







یک انسان، تنها زمانی می تواند خود را در دستان کسی بگذارد که عشقش چنین عظیم باشد که نتیجه این تسلیم، آزادی مطلق باشد. .
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
کریستیان بوبن

نویسنده ادبیات فرانسه
(ولادت 1951)
کریستین بوبن، نویسنده نامدار ادبیات فرانسه در سال 1951 در شهر کروزو متولد شد. او پس از تحصیل در رشته فلسفه به نویسندگی روی آورد و تا کنون سی اثر از او منتشر شده است. آثار بوبن مانند زنجیر به هم پیوسته اند، هر یک تصویر دیگری را روشن ساخته ودر کنار هم، تابلوی زندگی و افکار نویسنده را شکل می دهند. برای او تجربه های ساده زندگی ـ کودکی، عشق، تنهایی ـ دستمایه خلق آثاری عاشقانه است.
بوبن بیش از آن که به مضامین و کلمات اهمیت دهد، به آوا و لحن کلام می پردازد؛ با این حال نوشته های او سرشار از اندیشه اند. اندیشه ای که از زندگی عاشقانه اش و از عشقش به زندگی سرچشمه می گیرد. برای بوبن نوشتن، سراییدنِ آواهاست.

از آثار بوبن :
دلباختگی.رستاخیز.دیوانه بازی.دیوانه وار.فروغ هستی.زندگی از نو
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی خودم رو این‏جوری تصور می‏کنم:
بلانش زندگی را مانند سنجابی که روی دوشش بگذارد،رام کرده بود؛زندگی او مانند دخترکی پرتمسخر،سرمست و ابدی،مثل فرشته کوچک هستی،روی دوشش نشسته بود.بعضی آدم‏ها اینطورند.خوشبختی را به شما هدیه می‏دهند و این هدیه،بدتر از هر نوع دزدی است.
بلانش از آن دخترهایی نبود که در آرزوی ازدواج با او باشیم-البته بالاخره مردک احمقی پیدامی‏شود که ادعای همسری چنین زنانی را داشته باشد.انگار که می‏توان باد را در قفس زندانی کرد.نه،آنچه را که بلانش با رفتن از پیش شما،از شما می‏دزدید،چیزی بسیار بیشتر از وجود خودش بود،انگار که او همزمان با ترک‏کردن شما،با لبه‏ی دامنش تمام عمق زندگی شما را می‏روبید و ناپدید می‏کرد و عمق دیگری را نشانتان می‏داد: اندوه و ملالی که تا آن زمان نامحسوس بود.از کار و حرفه،از خانواده،از افکار عاقلانه.ملال از ایفای نقش خودتان به عنوان پزشک یا بیمار،ملال از تظاهر به بودن آنچه که هستیم.
. . . . . .
آنان تحمل دوری آن دختر را نداشتند.با این همه او دختر فوق‏العاده‏ای نبود؛روستایی بود،شاداب،با چشم‏های درشت در صورتی بیضی‏شکل،نرم و صاف مثل بلور.آنچه فراموش‏نشدنی بود- ...........- خنده او و شادی تزلزل‏ناپذیرش بود.

ایزابل بروژ- کریستیان بوبن- ترجمه‏: مهوش قویمی
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
پدرم مُرد، در حالی که لبخند بر لب داشت.مرگ نتوانسته بود لبخندِ قشنگِ او را با خود ببرد.
 
  • Like
واکنش ها: noom

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر سر مزار پدرم رفتم.تجربه ای شگفت بود.در رؤیا گام بر می داشتم.به گوری رسیدم که عبور از آن امکان پذیر نبود.خود را آماده کرده بودم تا کسی راببینم، اما کسی آنجا نبود.من و حجم ِ تُهی ِ گورستان.


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
شقایق ها را باید با چشم ها دوست داشت...

شقایق ها را باید با چشم ها دوست داشت...

شقایق ها را باید با چشم ها دوست داشت ،
نه با دست ،
آن ها در چشم ها شعله ور می شوند
و در دست ها پژمرده ...

کریستین بوبن:gol:
 
بالا