خاطرات اميرالمومنين
خاطرات اميرالمومنين
آزار قريش
وقتى كه محمد مردم را به ايمان به خدا و يكتاپرستى دعوت نمود ما اهل بيت نخستين كسانى بوديم كه به او ايمان آورديم و آنچه آورده بود تصديق كرديم . و سالها بر همان منوال گذشت در حالى كه در هيچ يك از محله ها و آباديهاى عرب جز ما، كسى خدا را پرستش نمى نمود.
قوم ما (قريش ) خواستند پيامبرمان را بكشند و ريشه ما را بر كنند (به همين منظور) نقشه ها براى ما كشيدند و كارى ناروا با ما كردند. و ما را از خوراكى و نوشيدن جرعه اى زلال بازداشتند و بيم و ترس را به ما ارزانى داشتند و بر ما ديده بانان و جاسوسان گماشتند و ما را به رفتن به كوهى سخت و ناهموار ناگزير ساختند. و آتش جنگ را بر ضد ما بر افروختند و ميان خود پيمانى نوشتند كه با ما نخورند و نياشامند و همسرى و خريد و فروش نكنند و دست بر دستمان نسايند و امانمان ندهند مگر آنكه پيامبر را به ايشان بسپاريم تا او را بكشند و مثله كنند (تا عبرت ديگران باشد).
ما از ايشان جز در موسم حجى تا موسمى ديگر امان نداشتيم (و امان فقط منحصر به ايام حج بود). پس خداوند ما را بر حمايت از او و دفاع از حريم و نگهداشت حرمت او و نگهبانى از او با شمشيرهاى خود در تمام ساعات هولناك شبانه روز، مصمم داشت .
مؤ من ما از اين پايمردى امير ثواب داشت و كافرمان (13) نيز به سبب خويشى و ريشه دودمانى خود از او حمايت مى كرد.
اما ديگر قريشيان كه اسلام آورده بودند چنان بيم و هراسى كه ما داشتيم ، نداشتند. زيرا يا به سبب هم پيمانى ، ريختم خونشان (بر كفار) ممنوع بود و يا عشيره و قومشان از آنان دفاع مى كردند.
به هيچ كس چنان گزندى كه از سوى قوممان متوجه ما بود نرسيد؛ چه ، آنان از كشته شدن نجات يافته و در امان بودند
خاطرات اميرالمومنين
آزار قريش
وقتى كه محمد مردم را به ايمان به خدا و يكتاپرستى دعوت نمود ما اهل بيت نخستين كسانى بوديم كه به او ايمان آورديم و آنچه آورده بود تصديق كرديم . و سالها بر همان منوال گذشت در حالى كه در هيچ يك از محله ها و آباديهاى عرب جز ما، كسى خدا را پرستش نمى نمود.
قوم ما (قريش ) خواستند پيامبرمان را بكشند و ريشه ما را بر كنند (به همين منظور) نقشه ها براى ما كشيدند و كارى ناروا با ما كردند. و ما را از خوراكى و نوشيدن جرعه اى زلال بازداشتند و بيم و ترس را به ما ارزانى داشتند و بر ما ديده بانان و جاسوسان گماشتند و ما را به رفتن به كوهى سخت و ناهموار ناگزير ساختند. و آتش جنگ را بر ضد ما بر افروختند و ميان خود پيمانى نوشتند كه با ما نخورند و نياشامند و همسرى و خريد و فروش نكنند و دست بر دستمان نسايند و امانمان ندهند مگر آنكه پيامبر را به ايشان بسپاريم تا او را بكشند و مثله كنند (تا عبرت ديگران باشد).
ما از ايشان جز در موسم حجى تا موسمى ديگر امان نداشتيم (و امان فقط منحصر به ايام حج بود). پس خداوند ما را بر حمايت از او و دفاع از حريم و نگهداشت حرمت او و نگهبانى از او با شمشيرهاى خود در تمام ساعات هولناك شبانه روز، مصمم داشت .
مؤ من ما از اين پايمردى امير ثواب داشت و كافرمان (13) نيز به سبب خويشى و ريشه دودمانى خود از او حمايت مى كرد.
اما ديگر قريشيان كه اسلام آورده بودند چنان بيم و هراسى كه ما داشتيم ، نداشتند. زيرا يا به سبب هم پيمانى ، ريختم خونشان (بر كفار) ممنوع بود و يا عشيره و قومشان از آنان دفاع مى كردند.
به هيچ كس چنان گزندى كه از سوى قوممان متوجه ما بود نرسيد؛ چه ، آنان از كشته شدن نجات يافته و در امان بودند