قوانین ترمودینامیک

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

واژه ترمودینامیک از دو واژه یونانی ترمو به معنی گرما و دینامیک به معنی پویایی و قدرت

تشکیل شده است . کلمه دینامیک در واژه این علم به معنی این است که ترمودینامیک

علم بررسی انرژی در حرکت و پویایی اجسام و سیستمها است ، به همین دلیل واژه

معادل فارسی ترمودینامیک ، گرماپویایی است .

در این علم تمام جنبه های انرژی و تبدیلات آن از قبیل تولید قدرت ، تبرید و سرمایش

توصیف می شوند .

ترمودینامیک علم بررسی رفتار مواد در برابر کار و انرژی (معمولاً به شکل گرما) است.

در ترمودینامیک درمورد روش‌های تبدیل انرژی و تغییرات خواص ماده در اثر تبدیل انرژی،

تغییر فاز و یا تماس با ماده دیگر بحث می‌ شود. این تعریف بسیارکلی است و در واقع

هنگامی می‌توان این تعریف را واقعاً درک کرد که با جوانب کاربردی آن آشنا شده باشیم.

تعریف دقیق ترمودینامیک در همه کتابهای ترمودینامیک و جزوات درسی دانشجویان موجود

است که آن را علم کار و حرارت یا دانش انرژی و انتروپی خوانده اند .

می دانیم که ماده از تعداد زیادی ذرات به نام مولکول تشکیل شده است که خواص یک

ماده بطور طبیعی به رفتار این ذرات وابسته است . مثلا برای تعریف فشار یک گاز از بر

خورد مولکوها و انتقال اندازه حرکت آنها کمک می گیریم ؛ حال با دانستن این موضوع

به این نکته اشاره می کنیم که برای تعیین فشار داخل یک محفظه لازم نیست که از

رفتار ذرات گاز اطلاع دقیق داشته باشیم و با اتصال یک فشار سنج به آن محفظه نیز

می توان فشارآن را یافت .

در ترمودینامیک ،این روش که یک دید کلی و باز یا به عبارتی یک دید ماکروسکوپی به

رفتار اجسام است و نیاز به اطلاع از رفتار ذرات ندارد ، ترمودینامیک کلاسیک نام دارد.

در مقابل اگر با یک دید دقیق و میکروسکوپی به رفتار اجسام بنگریم و مبنای عمل ،

میانگین رفتار گروههای بزرگ ذرات باشد در علم ترمودینامیک آماری بسر می بریم.

ترمودینامیک نیز مانند تمام علوم ، یک علم آزمایشگاهی و تجربی است که بنیان آن

بر اساس چند اصل ساده و بسیلر مهم شکل گرفته است که به قوانین ترمودینامیک

موسوم هستند که این قوانین نیز برگرفته از مشاهدات تجربی است .

بسیاری ازتجهیزات مهندسی شامل دستگاههای تاسیساتی ، تجهیزات نیروگاهی،

توربین های گاز ، موتورهای احتراق داخلی ، یخچال ها وبسیاری از دیگر اختراعات

بشر بر پایه علم ترمودینامیک شکل گرفته است .

مشهود ترین کاربردهای ترمودینامیک در سیکلهای توان ( قدرت ) و سیکلهای تبرید

(سرمایش) یافت می شوند.

از این میان می توان به سه مثال خوب از دستگاههای ترمودینامیکی اشاره کرد :

1. نیروگاه ساده بخار
2. موتورهای احتراق داخلی
3. یخچال ساده ومعمولی


>> قوانین ترمودینامیک <<

ترمودینامیک در قالب چهار قانون بنیادی ارائه می شود و در نامگذاری این چهار

قانون نوعی روند تکاملی لحاظ شده است.

قانون صفرم ترمودینامیک : هر دو جسم که با جسم سومی دارای تساوی درجه

حرارت باشند آن دو جسم نیزبا هم تساوی حرارت دارند .

قانون اول ترمودینامیک : برای هر سیستم در حال پیمودن یک سیکل ، انتگرال

سیکلی حرارت متناسب با انتگرال سیکلی کار می باشد.(قانون بقای انرژی)

قانون دوم ترمودینامیک : غیرممکن است وسیله ای بسازیم که در یک سیکل

عمل کند وتنها اثر آن انتقال حرارت از جسم سردتر به گرمتر باشد.

قانون سوم ترمودینامیک : این قانون بیان می‌کند که ممکن نیست از طریق یک

سلسله فرایند متناهی به صفر مطلق دست یافت. به عبارتی رسیدن به صفر

مطلق محال است.

قانون صفرم ترمودینامیک منطقاً بدیهی به نظر می رسد.اگر چه که تجربه پذیر است

و می توان صحت و اعتبار آن را آزمایش کرد.

این قانون اساس اندازه گیری درجه حرارت است و نمی توان آن را از سایر قوانین

نتیجه گرفت. قانون صفرم ترمودینامیک از این رو قبل از قوانین اول و دوم می آید که

برای بیان سایر قوانین ترمودینامیک به مقیاسی برای ادوات اندازه گیری درجه حرارت

نیاز است.

بدین ترتیب اعدادی را روی دماسنج قرار داده و گفته می شود جسم دارای درجه

حرارتی است که روی دماسنج قرائت می شود.

بنا براین منطقی است که این قانون قبل از سایر قوانین ترمودینامیک ارائه شود .

مطابق با این قانون اندازه گیری درجه حرارت یک پایه منطقی پیدا می کند و در ادامه

می توانیم سایر قوانین بنیادی ترمودینامیک را با اتکا به این پایه منطقی بیان کنیم.

قانون اول ترمودینامیک بیانگر این مطلب است که در یک سیکل ترمودینامیکی مقدار

حرارت منتقل شده از سیستم برابر با مقدار کار انجام شده بر سیستم می باشد.

در عین حال این قانون هیچ محدودیتی برای جهت جریان حرارت و کار ایجاد نمیکند.

این محدودیت در قالب قانون دوم بیان میشود.

قانون دوم ترمودینامیک بیان می دارد که یک فرایند فقط در یک جهت معین پیش میرود

و در جهت خلاف آن قابل وقوع نیست. " متناقض نبودن یک سیکل با قانون اول دلیلی

بر این نیست که آن سیکل حتماً اتفاق می افتد.این نوع مشاهدات تجربی منجر به

تنظیم قانون دوم ترمودینامیک می شود. پس فقط آن سیکلی قابل وقوع است که

با قوانین اول و دوم ترمودینامیک همخوانی داشته باشد." [2] پس واضح به نظر می

رسد که قانون دوم بیان یک توضیح تکمیلی از قانون اول است که قید مجاز نبودن

به هر جهت دلخواه برای کار و حرارت را بر آن می نهد.

از این رو در روند تکامل منطقی قوانین ترمودینامیک پس از قانون اول بیان می شود.

" در کاربرد قانون دوم دانستن مقدار مطلق آنتروپی ضروری می شود و همین مساله

منجر به تنظیم قانون سوم ترمودینامیک می گردد." بنابراین مشاهده شد که قوانین

ترمودینامیک در یک سیر تکامل منطقی در امتداد یکدیگر بیان می شوند. قانون اول

پایه ی منطقی اندازه گیری درجه حرارت را می دهد. قانون اول منجر به بیان قانون

دوم شده و قانون دوم نیز به بیان قانون سوم ترمودینامیک می انجامد.







 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

قانون صفرم ترمودینامیک (Zeroth law)

برای هیچ یک از ما شکی وجود ندارد هنگامی که یک لیوان آب جوش را در یک ظرف

بزرگتر آب سرد قرار می دهیم، پس از گذشت زمان لازم دمای آب درون لیوان و آب

بیرون آن - درون ظرف بزرگتر - یکسان می شود. اینگونه بنظر می آید که میان دو

منبع - منظور لیوان آب جوش و ظرف آب سرد - مفهومی بنام گرما به حرکت در می

آید و از جایی که بیشتر است به سمت جایی که کمتر است حرکت می کند تا به

تعادل گرمایی برسند.

مثال دیگر آنکه هنگامی که یک لیوان آب یخ را بدست میگیرد بوضوح احساس میکنید

چیزی - بنام گرما - از دست شما به سمت لیوان جاری می شود و ضمن سرد کردن

دست شما به گرم کردن لیوان مشغول می شود.

نمونه معکوس حالتی است که شما یک لیوان چای داغ را در درست می گیرد.

در هر دو مورد اگر لیوان ها را برای مدت طولانی در دست نگاه داریم دیگر احساس

خاصی نخواهیم داشت و دمای لیوان ها با دمای بدن ما یکسان می شود.

این نمونه تجربه های به ظاهر ساده مصادیقی از قانون صفرم ترمودینامیک می باشند

که معمولآ به اینصورت بیان می شود :

“اگر A و B با جسم سومی مانند C در تعادل گرمایی باشند، حتمآ با یکدیگر نیز

در تعادل خواهند بود.”

دقت کنید که این خاصیت اگر چه بنظر ساده می آید اما در تمام موارد یکسان نیست


و حتی شاید به نوعی ابهام هم داشته باشد.

بعنوان مثال دلیلی وجود ندارد، اگر آقای A، گربه C را دوست داشته باشد و آقای B

هم این گربه را دوست داشته باشد، در آنصورت آقایان A و B به یکدیگر علاقه داشته

باشند.

قانون صفرم ترمودینامیک در واقع تاکیدی است بر وجود یک کمیت بنام دما که مقدار آن

در سیستم های ترمودینامیکی در حال تعادل یکسان می باشد. مشابه این قانون اگر

چه در فیزیک الکتریسیته تعریف خاصی شاید نداشته باشد وجود دارد. شما وقتی دو

منبع با پتانسیل های مختلف الکتریکی را از طریق یک سیم هادی به یکدیگر متصل

کنید و مدار بسته ای تشکیل دهید، جریان الکتریسیته آنقدر در مدار جاری خواهد بود

- و تلف خواهد شد - تا پتانسیل دو منبع یکسان شود.

علت آنکه این قانون با شماره صفر مشخص می شود آن است که بسیار پایه ای بوده

و نیز پس از گذشت سالها اسفتاده از سایر قوانین ترمودینامیک، در اوایل قرن بیستم

به جمع قوانین ترمودینامیک پیوسته است.






قانون اول ترمودینامیک


قانون اول ترموديناميك كه به عنوان قانون بقاي كار و انرژي نيز شناخته مي‌شود، می‌گوید

که حالت تعادل ماکروسکوپی یک سیستم با کمیتی به نام انرژی درونی (U) بیان میشود.

انرژی درونی دارای خاصیتی است که برای یک سیستم منزوی (ایزوله) داریم:


U=مقدار ثابت

چون در شيمي فيزيك سيستم مورد توجه است، گرما و كاري كه به سيمتم داده ميشود

مورد نظر ماست و انرژي دروني را Q+W در نظر مي‌گيريم.(سيستم را بسته و در حالت

سكون و در غياب ميدانها در نظر ميگيريم)

dU=δQ+δW


dU يك افزايش بي‌اندازه كوچك در انرژي دروني سيستم است.

δQ يك مقدار بي‌اندازه كوچك از گرما كه به سيستم افزوده مي‌شود.

δW يك كار بي‌اندازه كوچك كه بر روي سيستم انجام مي‌شود.

δ نماد ديفرانسيل است.


اگر به سیستم اجازهٔ برهم‌کنش با محیط داده شود، سیستم از حالت ماکروسکوپی اولیهٔ

خود به حالت ماکروسکوپی دیگری منتقل می‌شود که تغییر انرژی درونی را برای این تحول

(فرآیند) می‌توان به شکل زیر نشان داد:



ΔU = QW

که در این فرمول W، کار ماکروسکوپی انجام شده توسط سیستم در برابر نیروی خارجی

و Q مقدار گرمای جذب شده توسط سیستم در طی این فرآیند است.





 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

قانون دوم ترمودینامیک

قانون اول ترموديناميك تنها بياني از تئوري كار و انرژي يا قانون بقاي انرژي است. يك آونگ ساده

يا يك آونگ ايده‌آل براي هميشه به نوسان ادامه مي‌دهد. فيلمي از يك آونگ كه به جلو و عقب

نوسان مي‌كند را در نظر بگيريد. اگر ما فيلم را برعكس نشان بدهيم، نخواهيم توانست آن را از

حالت عادي تشخيص بدهيم.

اما برداري (نشانگري) براي زمان وجود دارد. دامنهٔ نوسان آونگ به تدريج كوجكتر مي‌شود. اگر

توپي را از ارتفاع خاصي رها كنيد، در هر بار برخورد توپ با زمين، كمتر از دفعهٔ قبل بالا خواهد

آمد.

فيلمي از اين توپ در دنياي واقعي، هنگام پخش برعكس، متفاوت ديده خواهدشد. قطعات يخ

در داخل فنجان چاي ذوب مي‌شوند در حالي كه چاي سردتر مي‌شود.

هيچ تناقضي با قانون اول ترموديناميك نخواهد داشت اگر ما ببينيم كه در داخل يك فنجان چاي

قطعات يخ تشكيل شده و چاي گرمتر شود. اين با قانون بقاي انرژي سازگار است اما «ما هيچ

گاه چنين چيزي را نمي‌بينيم». قانون دوم ترموديناميك توضيح مي‌دهد كه چرا چنين چيزي اتفاق

نمي‌افتد.


>> بيان كلوين - پلانك

ساخت يك موتور گرمايي سيكلي (چرخه‌اي) كه جر جذب گرما از منبع و انجام كار مساوي با

گرماي چذب شده تأثير ديگري بر محيط نداشته باشد، غير ممكن است.

يا مي‌توان گفت كه: ساخت ماشين گرمايي با بازدهي ۱۰۰ درصد غيرممكن است.


>> بيان كلازيوس

ساخت يك موتور سيكلي كه تأثيري جز انتقال مداوم گرما از دماي سرد به دماي گرم نداشته

باشد، غير ممكن است.


>> ارتباط اين دو بيان

اين دو بيان قانون دوم ترموديناميك معادل (هم‌ارز) هستند. اگر بتوان يكي از آنها را نقض كرد،

ديگري نيز نقض مي‌شود.


بسياری از متون قانون دوم را اين گونه تعريف می کنند:انتروپی جهان در طی يک فرآيند

خود به خودی افزايش می يابد؟

و سپس qrev/T يا انرژی آزاد =ΔG و ΔS را به شما می فهمانند.

فهم اين خيلی پيچيده است.هنگامی که سال اول مهندسی شيمی هستيم اين را خيلی

ساده فرض می کنيم.

قانون دوم بر مبنای تجربه ی بشری است و از تئوری ها و معادلات پيچيده به دست نيامده

است.بنابراين فکر کنيد در مورد تجربه ای که شما داشته ايد: يک سنگ خواهد افتاد هنگامی

که شما آن را بلند می کنيد و رها می کنيد. ماهی تابه و مواد داخل آن سرد خواهد شد

هنگامی که آن را از روی چراغ گاز بر می داريد. آهن در هوا زنگ می زند. هوا در لاستيکهای

با فشار بالا از يک سوراخ کوچک به شدت خارج می شود تا به فشار پايين اتمسفری برسد.

تکه های يخ در يک اتاق گرم ذوب می شوند.

در اين فرآيند ها چه اتفاقی می افتد؟

بعضی از انواع انرژی از متمرکز شدن ( متمرکز شدن در سنگ يا ماهی تابه و ...) به پخش

شدن تغيير می يابند.دوباره به مثال ها توجه کنيد تا اين تغيير را در همه آن ها مشاهده

کنيد.


خوب اين هم يک راه ساده برای نشان دادن علم نهفته در قانون دوم:

انرژی به طور خود به خودی پخش می شود تا متمرکز نماند البته اگر عاملی آن را به تاخير

نياندازد.

اما انتروپی و جهان چطور که در بسياری از متون هستند؟ به طور خلاصه انتروپی را از نظر

می گذرانيم ولی «جهان» فقط به معنی «سيستمی است که شما آن را به همراه محيط

اطرافش می بينيد يعنی هر چيزی که اطراف آن بسته است» = سيستم بعلاوه محيط

اطراف.

اگر «سيستم بعلاوه محيط اطراف» شما را گيج می کند يا اينکه شما دوست داريد جزئيات

بيشتری در مورد سه فرآيند ذکر شده در بالا بدانيد پاراگراف زير را بخوانيد.

۱.سنگ دارای انرژی پتانسيل است هنگامی که شما آن را از سطح زمين بلند می کنيد.

هنگامی که آن را رها می کنيد انرژی پتانسيل به جنبشی تبديل می شود همچنين هنگامی

که سقوط می کند مولکول های هوا را کنار می زند ( بنا براين مقداری از انرزی سنگ پراکنده

می شود.) قبل از اينکه که به زمين برخورد کند به مقدار ناچيزی انرژی صوت ( هوای فشرده )

را پراکنده می کند و اندکی باعث گرم شدن خود و زمينی که به آن برخورد می کند می شود.

سنگ بدون تغيير است ( پس از يک دقيقه که مقدار ناچيزی از گرمای برخورد را در هوا پراکنده

کرده است).

ولی انرژی پتانسيلی که ماهيچه های شما صرف بالا بردن سنگ نمود اکنون در محيط اطراف

پخش شده است کمی در حرکت مولکول های هوا و کمی گرم شدن زمين و هوا.

{سيستم : سنگ بالای زمين و سپس روی زمين. محيط اطراف : هوا به همراه زمين .}


۲.اتم های آهن در ماهی تابه داغ به سرعت در حال ارتعاش هستند.بنابراين انرژی حرکتی در

ماهی تابه داغ متمرکز است.انرژی حرکتی اگر بتواند پخش می شود.هر گاه مولکولهای (با

حرکت کند تر) هوای سردتر اتاق به ماهی تابه داغ برخورد می کنند اتم های بشدت مرتعش

آهن مقداری از انرژی خود را به مولکول های هوا منتقل می کنند.

بنابراين انرژی متمرکز ماهی تابه پخش می شود و به طور وسيع تر بين مولکول های هوا

تقسيم می شود.

{ سيستم : ماهی تابه و محيط اطراف : هوای اتاق .}


۳.آهن در سوزن ها يا چيزهای ديگر نبايد داغ باشد ( يعنی حرکت بسيار شديد مولکول ها

يا اتم ها) برای اينکه انرژی متمرکز درون آن به صورت شميايی موجود باشد : اتم های آهن

و به همراه مولکولهای اکسيژن موجود در هوا شامل يک انرژی شيميايی در ميان پيوندهای

شيميايی خود هستند که اين انرژی از انرژی موجود در زنگ آهن (اکسيد آهن)بيشتر است.

(اين دليل واکنش اکسيژن با آهن است-آزاد کردن انرژی از سطح انرژی بالاتر موجود در پيوند

های اکسيژن به همراه پيوندهای آهن و شکل دادن سطح انرژی پايين تر موجود در پيوندهای

اکسيد آهن٫ با همه اين اختلاف در انرژی پخش شدن در محيط اطراف به صورت گرما نيز

داريم يعنی واکنش گرمازا است و مولکولهای محيط را وادار می کند که سريعتر حرکت کنند.

اما فراموش نکنيد که حتی موادی که مقدار زيادی انرژی در پيوند های خود دارند از اين که

اين انرژی را به صورت ناگهانی در محيط پخش کنند جلوگيری می شوند.مقدار زيادی انرژی

لازم است برای اين که پيوند های آن ها شکسته شود قبل يا در حين واکنش.

با وجود اين که انرژی خيلی بيشتری ممکن است در نتيجه واکنش و تشکيل پيوند های جديد

آزاد شود.)بنابراين حتی در هوای مرطوب که سرعت فرآيند افزايش می يابد آهن به طور خود

به خودی ( ولی نه خيلی سريع ) با اکسيژن واکنش می دهد و هر کدام انرژی های موجود

در پيوند های خود را در محيط پخش می کنند هنگامی که آهن با اکسيژن اکسید آهن را

تشکيل می دهند.

{سيستم : آهن٫اکسيژن و اکسيد آهن. محيط اطراف : هوای نزديک ٫ رطوبت يا نمک بهمراه

هر چيزی که با زنگ آهن در تماس است.}


آنتروپی چيست؟

انتروپی پخش شدن خود به خودی انرژی را نشان می دهد: چه مقدار انرژی در يک فرآيند

پخش می شود٫يا با چه وسعتی پخش می شود-در يک دمای خاص.(بعضی وقت ها يک

معادله ساده ٫تغييرات انتروپی = دما/انرژی پخش شده يا qreversible/T و هنگام

تغيير فاز مانند ذوب و تبخير عبارت است از ΔS = ΔHfusion /T orΔHvaporization /T .)

در شيمی انرژی که انتروپی را بيان می کند عبارت است از:

«انرژی حرکتي» ٫ انرژی انتقالی٫ارتعاشی و چرخشی مولکول ها

ΔH انرژی تغيير فاز -در بسياری از معادلات هم انرژی حرکتی و هم انرژی تغيير فاز با "q"

يا ΔH نشان داده می شوند.

«انرژی پيوند» انرژی پتانسيل که با پيوندهای شيميايی در ارتباط است و ما در مثال اکسيد

شدن آهن در مورد آن صحبت کرديم٫ فقط به وسيله انرژی پتانسيل تشکيل پيوند ها اندازه

گيری می شود.در اين مورد نيز در مثال مذکور اندکی بحث شد.

و اين نيز فقط به وسيله تغيير انتروپی هنگام انجام واکنش با رابطه ΔG = ΔH - T ΔS اندازه

گيری می شود.

آيا اين توصيف از تغيير انتروپی پيچيده است؟انتروپی يک نوع مقياس «قبل و بعد» فلسفی

و علمی است-اندازه گيری مقدار انرژی منتشر شده تقسيم بر دما يا وسعت پخش شدگی

انرژی پس از اينکه چيزی اتفاق می افتد ( در يک دمای ثابت).

هنگامی که اولين رابطه مربوط به انتروپی در يک فرآيند برگشت پذير ديده می شود ابتدا

ممکن است گيج کننده و خلاصه به نظر برسد.

اجازه دهيد به آن با استفاده از عبارت «چه مقدار» بنگريم٫يک مثال عملی: يخ در اتاق گرم

به طور خود به خودی ذوب می شود.(تغيير فاز و افزايش انتروپی ).

تغيير فاز -«چه مقدار» انرژی در اين مثال پخش شده است.

از تجربه خود -به ياد آوريد که اين مبنا و اساس قانون دوم است-شما فکر می کنيد انرژی

مولکول ها در چه جهتی حرکت کرده است.از آن مولکول های سريع موجود در هوای اتاق

به سمت مولکول های کند يخ يا اينکه مولکول های کند تر يخ انرژی خود را به هوای گرم

داده اند.

مطمئناً هميشه از گرم تر به سردتر.انرژی حرکتی بيشتر مولکول های هوا مقداری انرژی

را در يخ سرد پخش کرده اند و پيوند های هيدروژنی بين مولکولهای آب در يخ را شکسته

يا دگرگون ساخته اند.آب مايع در کوچک ترين دمای بالای نقطه ذوب شکل می گيرد و

بالعکس يخ جامد در کوچک ترين دمای زير نقطه ذوب به وجود می آيد.



قانون سوم ترمودینامیک

قانون سوم ترموديناميك مي‌گويد هنگامي كه انرژي يك سيستم به حداقل مقدار خود

ميل مي‌كند، انتروپي سيستم به مقدار قابل چشم‌پوشي مي‌رسد.

يا به بیانی دیگر وقتی U (انرژی درونی) به سمت صفر میل کند،S (آنتروپی) نیز به صفر

نزدیک می شود.

،




از رابطهٔ بين انرژي دروني و دما، رابطهٔ بالا را مي‌توان به اینصورت نوشت:هنگامي كه ،

دما به صفر میل میکند، آنتروپی نیز به صفر نزدیک می شود.

،


اما در هنگام كاربرد اين قانون بايد توجه داشت كه در اين دما (وقتی دما به سمت صفر

میل میکند،
)
سيستم در حال تعادل است يا نه.

زيرا با پايين آمدن دما، سرعت رسيدن به تعادل خيلي زياد مي‌شود.

 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز
و در نهایت خلاصه قوانین ترمودینامیک همراه با فرمولها:
 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

>> قانون اول ترمودینامیک

مطالعه ی ترمودینامیک توسط مهندسین قرن نوزدهم آغاز شد؛ آنها می خواستند بدانند قوانین فیزیک

چه محدودیتهایی بر عملکرد ماشین های بخار و سایر ماشین های تولید کننده انرژی مکانیکی تحمیل

می کنند.

ترمودینامیک درباره ی تبدیل یک شکل انرژی به شکلی دیگر، به ویژه تبدیل گرما به سایر شکل های

انرژی بحث می کند. این کار با مطالعه ی روابط بین پارامترهای صرفاً ماکروسکوپی صورت می گیرد

که رفتار سیستمهای فیزیکی را توصیف می کنند. اینگونه توصیف ماکروسکوپی (و در مقیاس بزرگ)،

لزوما تا حدودی خام است، چرا که همه جزئیات با مقیاس کوچک و میکروسکوپی را نادیده میگیرد.

اما در کاربردهای عملی، این جزئیات اغلب مهم نیستند.

برای مثال، مهندسی که رفتارهای گازهای حاصل از احتراق را در سیلندر یک موتور اتومبیل بررسی

می کند، می تواند با کمیت های ماکروسکوپی مانند دما، فشار، چگالی و ظرفیت حرارتی کار خود

را پیش ببرد.



در واقع دانشمندان به دنبال یافتن پاسخ این پرسش بودند که آیا می توان ماشینی ساخت که به

طور دائمی کار مکانیکی انجام دهد؟ آن ها مدت ها بر روی این موضوع تحقیق کردند و تعدادی از

محققین نیز طرح هایی برای این کار پیشنهاد نمودند. شکل زیر یکی از این طرح ها را نشان می

دهد. هدف این بود که ابزار ساخته شده، بدون مصرف هیچ گونه سوخت یا هر گونه انرژی ورودی

دیگر، کار خروجی بی پایانی را تامین کند. در شکل، میله های کوتاه لولا شده، که به میخ ها

تکیه دارند، وزنه ها را به چرخ متصل می کنند.

وقتی میله ها در وضعیت نشان داده شده هستند، عدم توازنی در توزیع وزن وجود دارد که موجب

ایجاد یک گشتاور ساعتگرد خواهد شد که چرخ را در جهت نشان داده شده می چرخاند. طراح

می پنداشت این گشتاور همیشگی است و نه تنها چرخش چرخ را حفظ می کند، بلکه به طور

دائمی به محور آن انرژی می دهد. اما آن چه در عمل اتفاق می افتد، اینست که پس از یک دور

چرخیدن، جرم ها در یک وضعیت متعادل باقی می مانند و حرکت متوقف می شود.







در این راه کوشش های فراوانی صورت گرفت؛ در شکل های زیر می توانید نمونه هایی از طرح

های پیشنهادی را ببینید.

















آیا می توانید بگویید چرا این ماشین ها کارایی عملی ندارند؟



‌ یافته های حاصل از آزمایشان نشان داد که ساختن چنین ماشینی غیر ممکن است. قانون

اول ترمودینامیک نیز چیزی نیست، مگر بیان همین بقای انرژی.



اگر تنها راه تغییر دادن انرژی یک دستگاه، انجام دادن کار روی دستگاه و یا واداشتن دستگاه

به انجام کار بود، مسئله ساده بود. هر کاری که روی دستگاه انجام می دادیم، در نهایت به

صورت انرژی مکانیکی پس گرفته می شد. دادن گرما به دستگاه،سبب بالا رفتن دمای آن

می شود و وقتی جسم به دمای اولیه اش بازمی گردد، گرمایی را که قبلا گرفته بود عینا

پس می دهد. به این ترتیب می توان از نوعی انرژی مکانیکی داخلی دستگاه سخن گفت

که عبارت است از جمع جبری کار انجام یافته به وسیله ی دستگاه و کار انجام شده روی

آن؛ در کنار آن، دستگاه دارای یک محتوای گرمایی است، که از جمع جبری گرمای داده شده

به دستگاه و گرمای گرفته شده از آن محاسبه می شود.



آزمایش ژول نشان داد که این تئوری نادرست است. دمای یک جسم را می شد با انجام

دادن کار روی آن تغییر داد؛ یک جسم می توانست گرما بگیرد (مثلا ماشین بخار) و کار

مکانیکی انجام دهد.

به این ترتیب معلوم شد که نمی توان از گرمایی که در مقدار معینی ماده وجود دارد و یا از

انرژی مکانیکی آن به صورت جدا از هم سخن گفت. جسم فقط دارای یک مخزن انرژی

است، که آن را "انرژی داخلی" می نامیم.


هم کار مکانیکی و هم گرما در این مخزن سهیم اند؛ برداشت انرژی از این مخزن، می

تواند به صورت کار مکانیکی و یا گرما باشد. این، قانون اول ترمودینامیک است:



هر گاه فرآیندی را که با گرما و کار سر و کار دارد به کار گیریم تا دستگاهی را از یک حالت

آغازین به یک حالت جدید برسانیم، تغییر انرژی درونی سیستم مقدار ثابتی دارد که

مستقل از جزئیات فرآیند است.



تغییرات انرژی درونی، برابر مجموع کار انجام شده بر روی سیستم و گرمای داده شده

به آن می باشد. به عبارت دیگر اگر تغییرات انرژی درونی را با (u∆)، کار انجام شده بر

روی سیستم را با (w) و گرمای داده شده به آن را با (Q) نشان دهیم، خواهیم داشت:

Q+W=Δu


اما توجه کنید که مقدار کار یا میزان گرما به جزئیات و مسیر فرآیند وابسته اند.

قانون اول به ما اجازه می‌دهد که مقدار مجهول گرما یا کار لازم برای یک فرآیند را با

استفاده از مقدار گرما و کار لازم برای فرآیندی متفاوت که سیستم را از همان حالت

آغازین به حالت نهایی مشابه می‌رساند، محاسبه کنیم.



همچنین گاه به کمک آن می‌توانیم نتایج کیفی عمومی درباره ی رفتار یک سیستم

به دست آوریم. برای مثال، آزمایش زیر را در نظر بگیرید.






یک بطری را که از نظر حرارتی عایق بندی شده با گاز آرمانی در دمایی مانند T1 بردارید،

و به وسیله ی یک لوله که شیری به آن متصل است ، آن را به بطری عایق بندی شده

دیگری که خلاء شده است، متصل کنید. (شکل بالا) اگر ناگهان شیر را باز کنید، گاز از

بطری اول به درون دومی نشست می کند تا فشارها برابر شوند.

به طور تجربی، دریافته ایم که این فرآیند انبساط آزاد، دمای گاز را تغییر نمی دهد. هنگامی

که گاز به تعادل دست می‌یابد و شارش متوقف می شود، دمای نهایی هر دو بطری، برابر

با دمای آغازین(T1) است. از این مشاهده تجربی چه نتیجه ای می گیریم؟



از آن جا که بطری ها از نظر حرارتی از محیط پیرامونشان عایق بندی شده اند، فرآیند

انبساط، نه گرمایی به گاز می‌افزاید و نه از آن می‌گیرد. یعنیQ=0 است. افزون بر این،

فرآیند انبساط، متضمن کاری نیست ( به استثناء مقدار ناچیزی که برای چرخاندن شیر

لازم است)، یعنیW=0 است.

در نتیجه قانون اول به ما می‌گوید که انرژی گاز تغییر نمی کند. این نشان می‌دهد که

تغییر حجم بر انرژی اثر نمی گذارد؛ یعنی، انرژی درونی گاز آرمانی، تابعی از حجم

نیست. بنابر قانون اول، فرض شده است انرژی گاز، تابعی از پارامترهای ماکروسکوپی

p،V و T است.



از آن جا که قانون گاز آرمانی به ما اجازه می‌دهد که p را بر حسب V و T بیان کنیم،

انرژی را می‌توان به صورت تابعی از دو متغیر V و T انگاشت. ولی مطالب بالا نشان

می‌دهد که تغییر حجم بر انرژی بی اثر است؛

در نتیجه، انرژی درونی گاز آرمانی فقط تابعی از دما است.



نتایج ترمودینامیک، فقط برای حالت های تعادلی سیستم به کار می‌رود، یعنی آن حالت

های ایستایی که هنگام انتقال جرم، انتقال حرارت، و همه ی واکنش های شیمیایی و

اتمام دیگر واکنش ها،سیستم در آن آرام می‌گیرد. برای گاز درون دو بطری که در شکل

نشان داده شده، حالت آغازین (گاز در یک بطری محدود شده و شیر بسته است) یک

حالت تعادل است، و حالت نهایی (گاز به طور یکنواخت در هر دو بطری توزیع شده) نیز

یک حالت تعادل است. اما حالت میانی، هنگامی که بلافاصله پس از این که شیر را باز

می‌کنیم، و گاز از بطری پر به درون بطری خالی هجوم می‌برد، یک حالت تعادل نیست.



بنابراین مجبوریم در این مورد (و نیز در سایر مسائل ترمودینامیک) محاسبات را به تغییرات

کند و گام به گام (شبه ایستا و نزدیک به حالت تعادل) محدود می‌کنیم تا فرمول ها در

حین تغییر نیز، صادق باشند.

ممکن است چنین محدودیتی دست و پا گیر به نظر برسد، اما در عمل خواهید دید که

آن قدر هم که تصور می‌شود، دردسرساز نیست. با استفاده از مدل سازی زیر می‌توانید

مطالبی را که آموخته اید، تمرین کنید. برای مشاهده ی این مدلسازی به نرم افزار

shockwave player نیاز دارید.



برای دیدن مدل سازی لینک زیر را کلیک کنید و فایل مورد نظر را با internet explorer

باز کنید.



مدل سازی



برای ساده تر کردن این مدل سازی مطالب زیر را فرض نموده ایم:


گاز ایده آل است، پس دما، نشان دهنده ی میزان انرژی درونی آن می‌باشد.


فشار اتمسفر در محاسبات منظور نشده است؛ یعنی فرض کرده ایم که آزمایش در خلاء

انجام می‌شود.



سطح مقطع پیستون دیسکی به قطر 4/67 سانتی متر است.


تعداد مول های گاز3- 10*1/023 می‌باشد، که در این صورت مقدار گردشده nR برابر

0/01 ژول بر درجه کلوین خواهد بود.



بازه ی تغییرات V,P و T محدود است. تغییرات دمایی بایستی در محدوده ی 2 تا 200

درجه کلوین صورت گیرد و حداکثر فشار مجاز نیز 200 کیلو پاسکال است.

حداقل حجم ممکن هم 21cc است. این مقادیر به طور تقریبا اتفاقی انتخاب شده اند،

اما نشان می‌دهند که حجم یا دما هیچ گاه نمی تواند صفر شود؟ آیا می‌توانید دلیل

این امر را توضیح دهید؟











 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

قانون دوم ترمودینامیک


چرخه کارنو

یکی از مهم‌ترین چرخه های بازگشت پذیر، چرخه‌ی کارنو است که توسط سعدی کارنو

معرفی شد.

این سیستم شامل یک ماده است که انتقال گرما را به عهده دارد و اصطلاحاً "ماده‌ کار"

نامیده می‌شود. چرخه از دو فرآیند هم دمای بازگشت پذیر (ISOTHERMAL ) و دو فرآیند

بی در روی بازگشت پذیر (ADIABIATIC ) تشکیل شده است.



می‌توانید در مدل سازی بالا، مراحل مختلف کار این چرخه را مشاهده کنید. برای سادگی،

می‌توان ماده‌ی کار را یک گاز ایده آل فرض کرد که در استوانه ای قرار دارد که قاعده‌ آن

رسانای گرماست، ولی دیواره های آن و پیستون، عایق گرما هستند. نتیجه این چرخه

آن است که گرما توسط سیستم به کار تبدیل شده است.



اگر چه ماشین‌های گرمایی واقعی بر پایه‎ی یک چرخه‌ی بازگشت پذیر کار نمی کنند،

ولی چرخه‌ی کارنو ( که بازگشت پذیر است ) اطلاعات مفیدی درباره رفتار هر ماشین

گرمایی به دست می‌دهد و اهمیت خاصی دارد؛ زیرا می‌توان اثبات کرد چرخه کارنو

تعیین کننده حد بالای بازده ماشینهای حقیقی است و بنابر این هدفی را که باید به

آن برسیم مشخص می‌کند.



بازده یک ماشین گرمایی (e) عبارتست از نسبت کار انجام شده توسط ماشین (w)

در یک چرخه، به گرمای گرفته شده از منبع گرم (Q1 ):






این معادله نشان می‌دهد که بازده ماشین گرمایی تا وقتی گرمای خارج شده از

سیستم صفر نشود، به یک نمی رسد. تجربه نشان می‌دهد که ماشین در موقع

تخلیه‌ی دود، مقداری گرما از دست می‌دهد. این، همان مقدار گرمایی است که

هدر می‌رود و در طی فرآیند به کار تبدیل نمی شود.



چرخه‎ی کارنو را می‌توان با معکوس کردن جهت فرآیند‌ها انجام داد ( توجه کنید که

تمامی مراحل این چرخه بازگشت پذیرند).

در چنین چرخه ای، باید کار روی سیستم انجام شود تا گرما از منبعی با دمای

پایین به منبعی با دمای بالا ( یعنی در جهت عکس فرآیندهای خود به خود طبیعت )

منتقل گردد. بنابر این، سیستم مانند یخچال عمل می‌کند. یعنی با کاری که به آن

داده می‌شود ( توان الکتریکی ورودی ) گرما را از جایی که دمای پایین قرار دارد (درون

یخچال ) به جایی با دمای بالاتر ( اتاق ) منتقل می‌کند.



کارنو نخستین کسی بود که مطالبی علمی در مورد ماشینهای گرمایی منتشر کرد.

او در سال 1824 مقاله ای با عنوان " اندیشه هایی درباره‌ی قدرت محرکه‌ی گرما "

منتشر کرد. در آن هنگام استفاده از ماشین بخار که یک ماشین گرمایی است، در

صنعت متداول بود. کارنو توجه خود را به این واقعیت معطوف کرد که اختلاف دمای دو

منبع، سر چشمه‌ی حقیقی قدرت محرکه است و نوع ماده کار از لحاظ نظری اهمیتی

ندارد. او هم چنین این قضیه را - که اهمیت عملی زیادی دارد - بیان کرد:



بازده تمام ماشین های بازگشت پذیری که بین دماهای یکسانی کار می‌کنند، با هم

برابر است و بازده هیچ ماشین بازگشت ناپذیری، که بین همان دو دما کار می‌کند،

نمی تواند بیشتر از این باشد.



توجه داشته باشید که در این قضیه هیچ اشاره ای به ماده کار نشده است. یعنی

بازده یک ماشین بازگشت پذیر مستقل از ماده کار است و تنها به دما بستگی دارد.

علاوه بر این، بازده یک ماشین برگشت پذیر، حداکثر مقدار ممکن برای هر ماشینی

است که در بین همان دو حدّ دمایی کار می‌کند.


این واقعیت از آن جا ناشی می‌شود که می‌توان نشان داد که در چرخه کارنو Q1/Q2=T1/T2

و در نتیجه:



e=1-Q[SUB]1[/SUB]/Q[SUB]2[/SUB]=1-T[SUB]1[/SUB]/T[SUB]2[/SUB]

برای دست یابی به حداکثر بازده ممکن، دمای T2 باید صفر مطلق باشد. تنها هنگامی

که منبع سرد در صفر مطلق (273- درجه سانتی گراد ) قرار گیرد، تمامی گرمای جذب

شده از منبع گرم به کار تبدیل خواهد شد.


امّا چون نمی توانیم یک منبع سرد با دمای صفر مطلق داشته باشیم، ساختن یک ماشین

گرمایی با بازده صد درصد نیز عملاً غیر ممکن است.

این تجربه منجر به قانون سوم، ترمودینامیک شده است که می‌توان آن را به صورت ساده

چنین بیان کرد: با هیچ روشی، هر قدر هم ایده آل باشد، امکان ندارد بتوان دمای یک

سیستم را با انجام عملیاتی به تعداد محدود، تا صفر مطلق کاهش داد.



دانشمندان در صدد بودند که ماشینی بسازند که بتواند با دریافت انرژی کمتر، کار (یا

گرمای ) بیشتری تحویل دهد. اگر بتوان تمام انرژی درونی یک جسم را به کار تبدیل

کرد، تا حد زیادی به این هدف نزدیک می‌شویم.

می‌خواهیم ماشینی بسازیم که قادر باشد پس از انجام مقدار معینی کار، به نقطه‌ی

ابتدایی خود باز گردد؛ در این صورت این ماشین می‌تواند به طور دائم کار تولید کند.این

فرآیند را یک "چرخه" می‌نامیم. حال اگر منبع انرژی این چرخه، انرژی درونی ماده

باشد، می‌توان تا پایان یافتن این انرژی درونی، دمای جسم را کاهش داد و در عوض

کار تولید کرد.

در عمل هیچ گاه نمی توان چنین ماشینی ساخت. هیچ ماشینی نیست که فقط

با یک منبع گرمایی کار کند. برای آن‌که در یک چرخه، مقداری کار انجام گیرد و مقداری

گرما استخراج شود، باید قسمتی از چرخه در دمایی پایین تر از دمای منبع عمل کند.

قانون دوم ترمودینامیک در واقع همین مطلب را آشکار می‌سازد.



توجه کنید که قوانین ترمودینامیک به ما نشان می‌دهند که چه چیز امکان پذیر نیست.

از این رو هیچ تجربه یا آزمایشی به تنهایی نمی تواند آدمی را متقاعد کند که این

قوانین صحیح هستند. تنها چیزی که می‌توان گفت این است که ترمودینامیک تاکنون

در تفسیر و پیش بینی همه پدیده های گرمایی موفق بوده و هنوز هم هست.



ماشین گرمایی

گرما را می‌توان با سوخت تولید نمود، امّا معمولاً آنچه نیاز داریم کار مکانیکی است.

ماشینی که در یک فرآیند چرخه ای، انرژی گرمایی را به کار مکانیکی تبدیل کند،

ماشین گرمایی نامیده می‌شود.



ماشین‌های گرمایی اولیه بازده بسیار کمی داشتند. تنها بخش کوچکی از گرمای

گرفته شده از منبع گرمایی می‌توانست به کار مفید تبدیل شود. حتّی پس از تکامل

طراحی فنی این ماشین ها، باز هم کسر قابل ملاحظه ای از گرما هدر می‌رفت و

به انرژی مکانیکی تبدیل نمی شد. آرزوی ابداع ماشینی که بتواند گرما را از یک

منبع بی انتها، مثلاً آب اقیانوس، بگیرد و آن را به طور کامل به کار مفید تبدیل کند،

هیچ وقت عملی نشد. اگر این اتفاق می افتاد، ما دیگر نیازی به سوزاندن سوخت

نداشتیم. می‌توان ثابت کرد که اگر چنین می‌شد، حتی امکان این را داشتیم که

ماشینی بسازیم تا بدون نیاز به کار خارجی، گرما را از جسم سرد به جسم گرم

منتقل کند ( یعنی یک یخچال که انرژی مصرف نمی کند! ). هیچ یک از این آرزوهای

بلند پروازانه، منافاتی با قانون اول ترمودینامیک ندارد.

ماشین گرمایی، انرژی حرارتی را به انرژی مکانیکی تبدیل می‌کرد، امّا میزان کل

انرژی در این فرآیند ثابت بود. با وجود این، هیچکدام از این آرزوها هرگز تحقق نیافته

اند.


قانون دوم ترمودینامیک نیز - که همان طور که گفتیم از تعمیم تجربه های متعدد

ما حاصل شده است - مؤید آن است که چنین ماشین هایی وجود ندارند. این

قانون به چندین صورت مختلف بیان می‌شود که می‌توان نشان داد همگی آنها

معادل یکدیگر هستند؛ یعنی اگر هر یک از این بیان‌ها نادرست فرض شود، می‌توان

نشان داد بیان های دیگر نیز نادرست است. ما در این جا دو صورت از بیان این قانون

را می‌آوریم. در صورت اول بر بازده تبدیل گرما به کار تأکید می‌شود و صورت دوم به

برگشت ناپذیری طبیعت توجه دارد.



صورت اول، بیان کلوین: فرآیندی که تنها نتیجه‌ی آن تبدیل کامل گرما به کار باشد،

به هیچ وجه ممکن نیست.



صورت دوم، بیان کلاوسیوس: انتقال گرما از یک جسم سرد به یک جسم گرم‌تر،

بدون انجام کار، ممکن نیست.



بیان کلوین می‌گوید که در تبدیل گرما به کار نمی توان به بازده صد درصد دست

یافت؛ و بیان کلاوسیوس، امکان معکوس شدن تمایل طبیعی گرما به جاری شدن

از جسم گرم به جسم سرد، بدون دخالت عامل خارجی ( مثلاً به صورت کار ) را

نفی می‌کند.

به عبارت دیگر، بیان اول، امکان ساختن ماشین گرمایی ایده آل و بیان دوم، امکان

ساختن یخچال ایده آل را نفی می‌کند.







 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

تحلیلی از جنبه های فلسفی قوانین ترمودینامیک


در این مقاله جنبه های فلسفی و منطقی استدلال در قوانین ترمودینامیک براساس دیدگاههای

کلاسیک فلسفهء علم ارا ئه میشود .

آیا قوانین ترمودینامیک احکامی عام ومسلم ازاعیان خارجی و منافی اراده آزاد هستند؟ و

آیا قوانین ترمودینامیک فقط و فقط اشکال ریاضی ﻤﺄخوذ ازتجربه وعاری ازهرگونه معنی ملموس

هستند؟ دراین نوشتار پرسشهایی از این دست تحلیل و بررسی میگردد.



یکی از تعاریف عالی ترمودینامیک این است که ترمودینامیک علم انرژی و آنتروپی میباشد. تردیدی

نیست که علم در چنین تعریفی با تعبیری پوزیتیویستیک به معنای دانشی بر پایهء مشاهدات تجربی

بیان شده است. از این منظر هرکجا که سخنی از علم میرود مقصود علم تجربی است .

برتراند راسل معتقد است اگر نتوانیم از چیزی آگاهی تجربی بدست آوریم هیچ آگاهی ازآن نخواهیم

داشت.اگر پرسیده شود که صحت خود این مدعا چگونه به اثبات میرسد پاسخ این است که اساساً

چنین پرسشهایی تجربی نیستند. بدین معنا که نمیتوان آن را به محک تجربه گذاشت. سوالاتی

از ازاین دست.



در حوزه متافیزیک جای میگیرند. روش پاسخ دادن به چنین سوالاتی که به جنبه های معرفت

شناختی علم مربوط میشوند نظیر همهء مسائل متافیزیکی تعقل ومنطق است و نه آزمون تجربی.

تفاوت عمده ای هست میان علم پوزیتیویستی که بر پایه ی تجربه پذیری بنا شده و متافیزیک

که تفسیری عام و فراگیر از مسائل جهان هستی است.

حوزهء مبحث این نوشتار اغلب تحلیل جنبه های استدلال منطقی در قوانین ترمودینامیک و برخی

پرسشهای فلسفی ومعرفت شناختی پیرامون آن است. با این تفاسیر ترمودینامیک یک علم

تجربی است. چرا که در قوانین بنیادی آن یافته های تجربی بصورت روابط ریاضی درآمده اند.

بنیان ترمودینامیک بر پایهء مشاهدات تجربی است. تجربی است از اینرو که قابلیت تجربه پذیری

همگانی دارد.

" پدیده ای که مورد کاوش تجربی قرار می گیرد باید چنان باشد که همه بتوانند در آزمون آن

شرکت کنندوهرکس با تحصیل شرایط خاص بتواند به آسانی آن را تجربه کند. اموری که تنها

برای یکبار اتفاق می افتد یا اموری که تجربه آنها همگانی نیست از قلمروکاوشهای علمی

بیرون می مانند"



تجربه مشاهدات تکرارپذیریست که عینی(5) بوده وهمه بتوانندآن کاوش را انجام داده و نتایجش

را بررسی کنند.بنابراین واضح است که ترمودینامیک واجد شرایط تجربه پذیری علمی است. بااین

وجود مباحث مربوط به ترمودینامیک فاقد آن تجربه گری صرف است که در برخی ازعلوم وجود

دارد. بدین معنی که ترمودینامیک فقط برپایه تجربه ومشاهده نیست.اصولا مباحث مرتبط با مکانیک

و شاخه های آن دقت و تاکید فراوانی بر استدلال استقرایی دارند و اصول بنیادی مکانیک بر

پایه مدلسازی ریاضی ازپدیده های فیزیکی است . پایه های اصلی مباحث ترمودینامیک را مانند

تکیه گاههای منطقی علم مکانیک باید در شهود و تجربه جستجوکرد.ازآن پس میتوان یک چار

چوب ذهنی ترتیب داد و به عنوان مثال با پی ریزی یک مدل منطقی میتوان مطالعهء مکانیک

شاره ها را در ادامهء مکانیک مقدماتی و ترمودینامیک قرار داد.



پایه ها ی مطالعه مکانیک شاره ها:

پایستاری جرم

قانون دوم نیوتن

اصل تکانه زاویه ای

قانون اول و دوم ترمودینامیک

شش اصل بنیادی در مکانیک مقدماتی

اصل قابلیت انتقال

قانون گرانش نیوتن

قانون اول نیوتن

قانون دوم نیوتن

قانون سوم نیوتن

قانون متوازی الاضلاع برای جمع بستن نیروها


به استثناء قانون اول نیوتن و اصل قابلیت انتقال که دو اصل بنیادی مستقل هستند سایر اصول

مکانیک مقدماتی مبتنی بر شواهد تجربی اند.با این اوصاف مطالعه ترمودینامیک صرفاً بر پایهء

تجربه گری نیست بلکه آمیزه ای از درک شهودی و تجربهء مستقیم میباشد.

قوانین ترمودینامیک را میتوان بر اساس تعاریف اصولی و رایج علم نیز بررسی کرد:



الف: یک قانون علمی نظمی همیشگی و پایدار را بیان میکند. قضایای کلی عموما" با همیشه

/هیچ/هر یا همه آغاز میشوند



ب: قوانین علمی توانایی پیشگویی مشروط دارند و با دانستن وضع فعلی سیستم میتوان آینده

آن را به طور مشروط معلوم کرد.



ج: قوانین علمی وقوع برخی پدیده ها را در جهان نامکمن و نشدنی اعلام می کنند ابطال پذیرند

و میتوان تصور کرد که روزی تجربه ای خلاف آن مشاهده شود.



د: قوانین و فرضیات علمی توتولوژیک نیستند حصر منطقی ندارند و جمیع حالات ممکن را دربر

نمیگیرند



ه: قوانین علمی گزینشی هستند و هرگز همه جوانب پدیده ها را تجربه و تحقیق نمی کنند.



قوانین ترمودینامیک مجموعهء این تعاریف را ارضا می کند. فی المثل وقتی گفته میشود که قانون

اول ترمودینامیک برای هر سیکل بسته ای برقرار میباشد سخن از یک تجربه همیشگی و پایدار

گفته ایم. با قوانین ترمودینامیک می توان آیندهء یک سیستم را از قرائن فعلی آن پیش بینی نمود.

قوانین ترمودینامیک همچنین وقوع پدیده هایی را ناممکن اعلام می کنند.

این خاصیت ابطال پذیری قوانین علمی است که به پدیده ها اجازه هرگونه جهتی را نمی دهند

ونسبت به جهتگیری حوادث بی تفاوت نیستند." ابطال پذیری به معنای باطل بودن نیست.

قانون ابطال پذیر یعنی قانونی که برای آن بتوان تصور کرد که در صورت وقوع پدیده ای باطل

می شود. نقش تجربه هم در علوم کشف بطلان است و نه اثبات صحت . ابطال پذیری به

معنای این نیست که این قوانین حتماً روزی باطل خواهند شد بلکه اگر صحت یک قانون

علمی تضمین هم شده باشد باز هم ابطال پذیر خواهد بود.



یعنی در فرض می توان تجربه ای را که ناقض آن است پیدا کرد.ابطال پذیری معادل تجربه

پذیری است. قانونی علمی است که تجربه پذیر باشد ووقتی تجربه پذیر است که ابطال پذیر

باشد و وقتی ابطال پذیر است که نسبت به جهان خارج وجهت پدیده های آن بی تفاوت

نباشد" قوانین ترمودینامیک مثل هر قانون علمی دیگرگزینشی هستند. وفقط چند خاصیت

محدود را بررسی می کنند. بعنوان مثال مدل گازایده آل فرایند پلی تروپیک PV=mRT



فقط به چند خاصیت از قبیل فشار دما حجم و... محدود می شود. هیچ قانون ترمودینامیکی

یافت نمی شود که در آن همهء خواص ترمودینامیکی منظور شده باشد.هر قانون تنها جنبه

هایی خاص را مورد بررسی قرار می دهد. بدین ترتیب در ترمودینامیک با یک سری قواعد

اصالتاً علمی مواجهیم که ضمن علمی بودن نتایج و برداشتهای فلسفی با اهمیتی را نیز

در بر می گیرد.




تکامل منطقی قوانین ترمودینامیک

ترمودینامیک در قالب چهار قانون بنیادی ارائه می شود و در نامگذاری این چهار قانون نوعی

روند تکاملی لحاظ شده است.



- قانون صفرم ترمودینامیک: هر دو جسم که با جسم سومی دارای تساوی درجه حرارت

باشند آن دو جسم نیزبا هم تساوی حرارت دارند




- قانون اول ترمودینامیک: برای هر سیستم در حال پیمودن یک سیکل انتگرال سیکلی حرارت

متناسب با انتگرال سیکلی کار می باشد.(قانون بقای انرژی)




- قانون دوم ترمودینامیک:غیرممکن است وسیله ای بسازیم که در یک سیکل عمل کند و

تنها اثر آن انتقال حرارت از جسم سردتر به گرمتر باشد.




-قانون سوم ترمودینامیک: این قانون بیان می‌کند که ممکن نیست از طریق یک سلسله فرایند

متناهی به صفر مطلق دست یافت. به عبارتی رسیدن به صفر مطلق محال است.




قانون صفرم ترمودینامیک منطقاً بدیهی به نظر می رسد.اگر چه که تجربه پذیر است و می توان

صحت و اعتبار آن را آزمایش کرد.این قانون اساس اندازه گیری درجه حرارت است و نمی توان

آن را از سایر قوانین نتیجه گرفت. قانون صفرم ترمودینامیک از این رو قبل از قوانین اول و دوم

می آید که برای بیان سایر قوانین ترمودینامیک به مقیاسی برای ادوات اندازه گیری درجه حرارت

نیاز است. بدین ترتیب اعدادی را روی دماسنج قرار داده و گفته می شود جسم دارای درجه

حرارتی است که روی دماسنج قرائت می شود. بنا براین منطقی است که این قانون قبل از

سایر قوانین ترمودینامیک ارائه شود.مطابق با این قانون اندازه گیری درجه حرارت یک پایه

منطقی پیدا می کند و در ادامه می توانیم سایر قوانین بنیادی ترمودینامیک را با اتکا به این پایه

منطقی بیان کنیم.

قانون اول ترمودینامیک بیانگر این مطلب است که در یک سیکل ترمودینامیکی مقدار حرارت منتقل

شده از سیستم برابر با مقدار کار انجام شده بر سیستم می باشد. در عین حال این قانون هیچ

محدودیتی برای جهت جریان حرارت و کار ایجاد نمی کند. این محدودیت در قالب قانون دوم

بیان میشود.



قانون دوم ترمودینامیک بیان می دارد که یک فرایند فقط در یک جهت معین پیش می رود و در

جهت خلاف آن قابل وقوع نیست. " متناقض نبودن یک سیکل با قانون اول دلیلی بر این نیست

که آن سیکل حتما اتفاق می افتد.

این نوع مشاهدات تجربی منجر به تنظیم قانون دوم ترمودینامیک می شود. پس فقط آن سیکلی

قابل وقوع است که با قوانین اول و دوم ترمودینامیک همخوانی داشته باشد." پس واضح به نظر

می رسد که قانون دوم بیان یک توضیح تکمیلی از قانون اول است که قید مجاز نبودن به هر جهت

دلخواه برای کار و حرارت را بر آن می نهد. از این رو در روند تکامل منطقی قوانین ترمودینامیک

پس از قانون اول بیان می شود. " در کاربرد قانون دوم دانستن مقدار مطلق آنتروپی ضروری

می شود و همین مساله منجر به تنظیم قانون سوم ترمودینامیک می گردد."

بنابراین مشاهده شد که قوانین ترمودینامیک در یک سیر تکامل منطقی در امتداد یکدیگر بیان

می شوند. قانون اول پایهء منطقی اندازه گیری درجه حرارت را می دهد. قانون اول منجر به

بیان قانون دوم شده وقانون دوم نیز به بیان قانون سوم ترمودینامیک می انجامد.




تحلیل منطقی از قانون اول ترمودینامیک

قانون اول ترمودینامیک را اغلب قانون بقای انرژی می نامند.این قانون بیان می دارد که در یک

سیکل ترمودینامیکی انتگرال سیکلی حرارت برابر با انتگرال سیکلی کار می باشد. قانون اول

متضمن مفهوم انرژی است.مفهوم بنیادی انرژی در کاربردهای روزمره آشنا و ملموس است

و یک درک عمومی از کلمه انرژی وجود دارد.

از نقطه نظر ماکروسکوپیک تنها به صورتی از انرژی توجه داریم که به شکل حرارت منتقل می

شود.

در حالیکه در ترمودینامیک آماری, دیدگاه ما راجع به خواص ماکروسکوپیک تنها یک ارزیابی آماری

از خواص میکروسکوپیک هستند. "قوانین ترمودینامیک را می شود به آسانی از اصول مکانیک

آماری بدست آورد و آنها در واقع بیان ناقصی از همین اصول اند... در موارد ساده شده ایده آل

می توان از پس محاسبات پیچیده اصول مکانیک آماری برآمد و به قانونی با صحت اساساً

نامحدود رسید." بنابراین به نظر می رسد مفهوم بنیادی انرژی یک تحلیل نوعاً آماری در رفتار

مکانیکی مجموعه بسیار بزرگی از اتمهاست. " برای تشریح کامل رفتار سیستم از دیدگاه

میکروسکوپیک لزوما با حد اقل 20^10×6 معادله سر وکار خواهیم داشت.

حتی با یک کامپیوتر بزرگ نیز انجام چنین محاسباتی کاملا خستگی آور و ناامید کننده است.

با این وجود دو روش برای کاهش تعداد معادلات و متغیرها تا حد پذیرفتنی وجود دارد...یکی

از این راهها روش آماری است که بر اساس نظریه های آمار و احتمال مقادیر متوسط را برای

همه ذرات سیستم در نظر می گیریم ... راه حل دوم برای کاهش تعداد متغیرها دیدگاههای

ماکروسکوپیک ترمودینامیک کلاسیک میباشد همانگونه که از کلمه ماکروسکوپیک استنباط

می شود اثرات کلی تعدادی مولکول را مورد توجه قرار می دهیم."

چون ما مرتباً ازعبارت انرژی استفاده میکنیم و آن را به پدیده هایی که می بینیم نسبت می

دهیم کلمه انرژی مفهومی خاص در ذهن ما یافته است و وسیله ای موثر برای بیان افکار و

ایجاد رابطه شده است. انرژی از مفاهیم مجردی است که انسان برای برخی مشاهدات خود

آن را ابداع کرده است. زمانی که از انرژی صحبت می کنیم یک ادراک کلی را در نظر داریم

که مستقل از تحلیلهای آماری است. به بیان دیگر دیدگاه ما نسبت به انرژی به گونه کاملا

محرزی مستقل از این مساله است که تعبیر ماکروسکوپیک آن, بواسطه کاربرد آمار در رفتار

تعدادی مولکول بدست آمده است. در ترمودینامیک کلاسیک برای اینکه نشان داده شود

انرژی یک خاصیت ترمودینامیکی است به نوعی با مفاهیم عاری از معانی ملموس روبرو

هستیم. بدین معنی که Q, W و , E تحت قواعد ریاضی و جبری قرار می گیرد و از آن

نتایجی عام و کلی استحصال می شود. گویی که می شد همین اعمال ریاضی را روی

Y,X,Z انجام داد.


در ترمودینامیک, کار وحرارت تحت عنوان انرژی در حال گذار از مرزسیستم تعریف می شود.

با این وصف مفهوم انرژی باید یک اصل موضوعه و به طور ضمنی تعریف شده باشد." تعریف

صریح همه اصطلاحات فنی یک مبحث همان قدر غیر ممکن است که اثبات کلیه احکام آن,

زیرا که یک اصطلاح فنی را باید به کمک سایر اصطلاحات فنی تعریف کرد و این اصطلاحات را

توسط اصطلاحات دیگر و قس علیهذا, به منظور رفع این مشکل و برای احتراز از دوری

بودن در تعریف اصطلاح x به کمک اصطلاح y , و سپس تعریف اصطلاح y به کمک اصطلاح x ,

مجبوریم که در مقدمه مبحث مورد نظر, مجموعه ای ازاصطلاحات اولیه یا اساسی را در نظر

بگیریم و معانی آنها را مورد پرسش قرار ندهیم. تمام اصطلاحات فنی دیگر مبحث را مآلاً باید

به کمک این اصطلاحات اولیه تعریف کرد." از این روبرای پرهیز از دوری بودن, تعریف انرژی

باید مستقل از کار وحرارت باشد ویا بالعکس. یا اینکه انرژی یک اصل موضوعه قلمداد شود

و هیچ تعریفی هم برای آن ارائه نگردد.
















قانون اول ترمودینامیک بیان می دارد که: W δ ∫ = Q δ ∫



اگر سیستم دستخوش تحولات یک سیکل باشد و طی فرایند A از حالت 1 به 2


تغییر یافته و سپس طی فرایند B از حالت 2 به حالت 1 بازگشت کند:














آنگاه نشان داده می شود که چون Bو Aنمایانگر هر فرایند دلخواهی بین 1 و 2 هستند پس

مقدار(Wδ – Qδ) برای هر فرایند انجام شده یکسان خواهد بود. بنابراین مقدار(Wδ_Qδ) تنها

بستگی به حالات اولیه و نهایی دارد و ارتباطی به مسیر طی شده نخواهد داشت.



می توان استنباط کرد که مقدار فوق یک تابع نقطه ای و بنابراین دیفرانسیلی از یک خاصیت

جرم کنترل است. از این رو قانون اول ترمودینامیک منجر به تنظیم خاصیتی شده که انرژی

نامیده می شود.اما این نتیجه گیری شبهه دوری بودن را در انرژی کار و حرارت ایجاد می کند.

از طرفی کار وحرارت تحت عنوان انرژی در حال گذار از مرز سیستم تعریف می شوند و از

سوی دیگر وجود خاصیتی به نام انرژی از قانون اول ترمودینامیک و بر مبنای تعاریف کار و حرارت

استنتاج می شود. برای پرهیز از دوری بودن یا باید کار وحرارت را مستقل از انرژی تعریف کنیم

و یا انرژی را مستقل از کار و حرارت. به هر حال باید یک تفسیر بنیادی وجود داشته باشد.

انرژی نمی تواند یک بدیهی اولیه بدون نیاز به تعریف باشد. به نظر می رسد این استنتاج یک

تفسیر دوری است. اما چطور ممکن است؟ پاسخ اینجاست که وقتی کار و حرارت را نوعاً

تحت مبنای انرژی تعریف می کنیم, ناخواسته انرژی را بعنوان تفسیر نهایی کار و حرارت در

نظر گرفته ایم.



" عقیده به تفسیرهای نهایی باطل است و هر تفسیری را می توان بوسیله تئوری یا تخمینی

با کلیتی بیشتر, باز هم تفسیر نمود.هیچ تفسیری نمی تواند وجود داشته باشد که خود

محتاج تفسیری دیگر نباشد"بنابراین انرژی تفسیر نهایی کار وحرارت نیست بلکه تنها یک پایه

تفسیر رضایت بخش برای این مفاهیم می باشد. " یک سلسله علل منتهی به علت العلل

(تفسیر نهایی) میشود زیرا که تسلسل باطل است و در عین حال منتهی به علت العلل

نمیشود زیرا علتی که خود معلول نباشد متصور نیست." از این رو دلیل دوری به نظر رسیدن

تعاریف انرژی , کار و حرارت این مغالطه است که انرژی را بعنوان تفسیر نهایی کار و حرارت

در نظر گرفته ایم. همانگونه که گفته شد عقیده به تفسیر نهایی باطل است و در اینجا نیز

باید انرژی را یک تفسیر رضایت بخش از کار وحرارت بدانیم و نه تفسیر نهایی آنها. و این همان

تمسک به طبائع _اسانسیالیسم_ کارل پوپر است که می گوید: تفاسیر نهایی امور و

حوادث بر حسب طبائع اشیا است. درست نظیر آنچه در تحلیل قانون اول ترمودینامیک با

آن مواجه شدیم اگر انرژی را تفسیر نهایی کار و حرارت بدانیم آنگاه انرژی به وضوح یک

تفسیر ad hoc خواهد بود. " قضایایی که به طور موضعی و به صورت وصله ای یا

تبصره ای به کار می روند تا یک امر مبهم و بی تفسیر را ظاهراًًً تفسیر کنند ad hoc نام

دارند... فرض کنید ά, تفسیر شده ای است که صحت آن مسلم است از آنجا که ά

را بداهتاً می توان از خود ά استنباط نمود بنابر این همیشه امکان دارد که ά را بعنوان

تفسیر خودش عرضه نماییم. اما با وجود اینکه در اینگونه موارد , صحت مفسر(تفسیر

کننده) محقق است و تفسیر شده نیز منطقاً از آن استنتاج می شود ,این تفسیر ,

تفسیری است بسیار نارضایت بخش و لذا ما باید تفاسیری از این قبیل را به دلیل

دوری بودن غیرقابل قبول بدانیم." تفسیر کار و حرارت بر پایه انرژی تفسیری تقریباً دوری

است.



منتهی دلیلی بر این هم نیست که اقناع کننده نباشد. تفاسیر نارضایت بخش, تفاسیری

هستند که کاملاً دوری باشند و از این رو منطقاً باطل و غیر قابل قبول اند. اما تفاسیری

که تا حدی دوری هستند و در عین حال رضایت بخش و قانع کننده عموماً تفاسیری هستند

که قرائن مستقل در ﺘﺄیید آن موجود باشند. بعبارت دیگر تفسیرکننده باید بطور مستقل

آزمایش پذیر باشد و این آزمایش مستقل هرچه دشوارتر باشد, تفسیر کننده مقنع تراست...

برای اینکه مفسرها ad hoc نباشند باید از لحاظ محتوا غنی و دارای یک رشته نتایج

آزمایش پذیر باشند. "تنها وقتی می توانیم در تحقق بخشیدن به تفاسیر مستقل و

غیر ad hoc گامی به جلو برداریم که در تفسیر خود استفاده از قضایای کلی یا قوانین

طبیعت را به انضمام قضایایی که مبین شرایط خاص تجربه اند شرط کنیم, زیرا قوانین

کلی طبیعت می توانند قضایایی باشند با محتوای غنی آنگونه که در همه جا و در همه

وقت به طور مستقل آزمایش پذیر باشند و لذا اگر بعنوان تفسیر مورد استفاده قرار

بگیرند احتمال دارد که ad hoc نباشند."

با این اوصاف آنچه در تحلیل منطقی قانون اول ترمودینامیک به رغم تفسیر تقریباً دوری آن

اهمیت دارد درجه اقناع کنندگی این قانون می باشد. همانگونه که ذکر شد اقناع کنندگی

یک تفسیر به درجه آزمایش پذیری آن بستگی دارد. قانون اول ترمودینامیک نیز به همین

دلیل تفسیری قانع کننده و رضایت بخش میباشد. " آزمایشات گوناگونی که صورت

گرفته به طور مستقیم یا غیر مستقیم, ﻤﺆید قانون اول بوده است.

عدم صحت این قانون تا به حال ثابت نشده است"




نتایج فلسفی قانون اول ترمودینامیک

اینکه قانون اول ترمودینامیک توصیف یک امر ذاتی و حقیقت فی نفسه است یا صرفاً یک مدل

ذهنی , اساساً یک پرسش فلسفی است. جان لاک (1704_1632) بیان می کرد که "تمام

معلومات ما از طریق تجربه و حواس بدست می آید و آنچه نخست به حس در نیاید در ذهن

وجود ندارد".

اما امانوئل کانت در کتاب نقد عقل محض میگوید: همه معلومات ما از راه محسوسات نیست.

تجربه به هیچ عنوان تنها راه درک وعلم نیست. تجربه فقط ما را به _آنچه هست_ راهنمایی

می کند نه به آنچه_ باید چنین باشد_ و دست آخر نتیجه می گیرد که از تجربه, حقایق

کلی به دست نمی آید. یعنی حقایق ,بدون توجه به تجربه ما واقعیت دارند و حتی این

واقعیت پیش از تجربه هم وجود داشته است.



" طبق نظریه پوپر, تئوریها هرگز انعکاس عینیت نیستند بلکه بسیار به مدلهای ذهنی کانت

شباهت دارند."

از دیدگاه پیر دوئم قوانینی نظیر قانون اول ترمودینامیک نه تفسیرهای متافیزیکی هستند و

نه مجموعه ای از قوانین که صحتشان از طریق تجربه و استقراء به ثبوت رسیده باشد, "

این تئوریها بناهایی مصنوع هستند که به کمک کمیات ریاضی ساخته شده اند ونسبت

این کمیات با مفاهیم مجردی که از تجربه برمی خیزند مانند نسبت علامت به ذی العلامه

است... این تئوریها با دقت جبری- ریاضی قابلیت گسترش دارند, چون به تقلید از جبر,

این تئوریها را می توان با ترکیب کمیاتی که ما به روش خاص خودمان آراسته ایم, بنا کرد."

مساله دیگر این است که ما معادلاتی را با مشاهدات تجربی استخراج کرده و اینک از

همان معادلات برای توصیف پدیده مورد نظر استفاده می کنیم. درست مثل اینکه اصطلاح

نارنج را با مشاهده میوه نارنج ابداع کرده ایم آنگاه اگر از ما بخواهند که رنگ میوه نارنج را

توصیف کنیم خواهیم گفت نارنجی!



حال آنکه این تفاسیر بوضوح ad hoc می باشند. البته طبیعی است که اینگونه باشد و ما

همیشه در تفسیر رفتار وعملکرد یک شیء خاص, تنها چیزی را که بررسی می کنیم اوصاف

ذاتی و لاینفک همان شیء خاص است. معادلات ریاضی با مشاهده رفتار سیستم

استخراج شده و تنها بواسطه آن است که می توان رفتار سیستم را تعبیر نمود.




آیا می توان امتناع رفتار آزاد را از قانون اول استنتاج کرد؟

آیا معادلات بر پدیده ها ارجح هستند؟ پیر دوئم استدلال می کند که اینگونه نیست. به اعتقاد

دوئم , معادلات از ابتدا وجود نداشته اند و آنها با مشاهده یک نظم عمومی در رفتار سیستم

استخراج و تنظیم شده اند. بنابراین لایتغیر بودن این معادلات فقط به دلیل انطباق آنها با پدیده

ها در همه زمانهاست و این مساله گواهی بر محال بودن ارادهء آزاد نیست. هرگز نمی توانیم

ثابت و همیشگی بودن معادلات را دلیل بر این بگیریم که قوانین عینی مطلقاً جبری هستند.

بدین ترتیب قانون اول ترمودینامیک نیز فقط معادله ای است که از مشاهدات تجربی تصویرسازی

شده و هرگز منجر به این استنتاج نخواهد شد که قوانین و واقعیات عینی نیز لایتغیر خواهند

بود. اصل بقای انرژی حکمی عام و مسلم درباره اعیان موجود خارجی نیست. بلکه یک فرمول

ریاضی است که به فرمان آزادانه ذهن ما ساخته شده است تا همراه با فرمولهای دیگر که

به همین نحو ساخته می شود ما را مجاز و قادر بدارد تا از آنها نتایجی را استنتاج بکنیم که

به خوبی و درستی بر قوانین مکشوف آزمایشگاهی انطباق یابند وازآنها حکایت کنند." نه

فرمول بقای انرژی و نه سایرفرمولهایی که با آن همراه میکنیم هیچکدام را نمیتوان گفت

درست یا نادرستند. چرا که احکامی درباره واقعیات عینی نیستند. آیا امتناع رفتار مختارانه

جزو لوازم اصل بقای انرژی است یا نه؟ و اینجا باید گفت اصل بقای انرژی هیچ نتیجه عینی

و خارجی در بر ندارد. چگونه می توان از اصل بقای انرژی و اصول مشابه آن این نتیجه را

استنتاج کرد که ارادهء آزاد محال است؟ به خاطر
می آوریم که این اصول گوناگون معادل

دستگاهی از معادلات دیفرانسیل اند که بر تغییرات حالات اجسام تابع آنها حاکمند. نتیجه

این می شود که در میان این اجسام هیچ حرکت آزادی نمی تواند به وجود آید.

حال می پرسیم ارزش این استدلال چقدر است؟



ما این معادلات دیفرانسیل را و یا اصولی را که صورت اصلی آنها هستند برگرفتیم چونکه

می خواستیم تصویری ریاضی از گروهی از پدیده ها داشته باشیم. برای نمایش این پدیده

ها به کمک دستگاهی از معادلات دیفرانسیل, پیشاپیش مفروض گرفتیم که آن پدیده ها

تابع جبر مطلق اند."

با توجه به دیدگاه دوئم درمی یابیم که ما در ساختن یک مدل و تصویر ریاضی بر اثر مشاهده

تجربی یک پدیده, فرض را بر نوشتن معادله ای گذاشتیم که ابدی و پایدار است. یعنی از

قبل مطمئن بوده ایم که جایی برای ارادهء آزاد در این طبقه بندی باقی نیست. با این وصف

واضح است که از لایتغیر بودن معادله نمی توان به لایتغیر بودن واقعیت عینی حکم داد.

همانطور که در مثالی گفتم ما از این رو نارنجی را به عنوان یک توصیف پایدار از یک رنگ

می شناسیم که از پیش یقین داریم رنگ میوهء نارنج همیشه و در همه زمانها بدون

تغییر خواهد بود. و با همین پیش فرض است که می توانیم اصطلاح نارنجی را به هر جسم

همرنگ با میوه نارنج اطلاق کنیم. و به همین دلیل هم هست فی المثل رنگی به نام

(کتابی) نداریم.

زیرا که پیشاپیش می دانیم رنگ کتابها همیشه یکجور نیست. از این رو نباید تصور کنیم که

یک معادله, طبیعت و پدیده ها را ملزم به تابعیت از خود می کند.

معادلهء قانون اول ترمودینامیک پدیده ها را تابع یک جبر مطلق العنان نمی کند بلکه فقط

تصویری ذهنی یا مدلی ریاضی است. حتی اگر حقیقت عینی پدیده, ثابت و پایدار هم

باشد این امر را نمی توانیم از لایتغیر و پایدار بودن مدل ریاضی آن پدیده استنتاج بکنیم.






 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

قانون دوم ترموديناميك متضمن اين مفهوم است كه يك فرايند فقط در يك جهت معين پيش مي رود

و در جهت خلاف آن قابل وقوع نيست. اين محدوديت براي جهت وقوع يك فرايند, مختصه قانون دوم

است.اگرسيكلي متناقض با قانون اول ترموديناميك نباشد, دليلي براين نيست كه آن سيكل حتماً

اتفاق مي افتد. همين امر منجر به تنظيم قانون دوم ترموديناميك شده است. دو بيان كلاسيك از

قانون دوم ترموديناميك وجود دارد كه هر دو بيانگر يك مفهوم اساسي هستند: بيان كلوين- پلانك

و بيان كلازيوس , بيان كلوين- پلانك بر پايه توضيح عملكرد موتورهاي حرارتي است وبيان مي دارد

كه غيرممكن است وسيله اي بسازيم كه در يك سيكل عمل كند و در عين حال كه با يك مخزن

تبادل حرارت دارد اثري بجز صعود وزنه داشته باشد. اين بيان از قانون دوم ترموديناميك در بر گيرنده

اين مضمون است كه غير ممكن است كه يك موتور حرارتي مقدار مشخصي حرارت را از جسم

درجه حرارت بالا دريافت كند و همان مقدار نيز كار انجام دهد.

بيان كلازيوس نيز يك بيان منفي است و اعلام مي دارد كه غير ممكن است وسيله اي بسازيم

كه در يك سيكل عمل كند و تنها اثر آن انتقال حرارت از جسم سردتر به جسم گرمتر باشد. اين

بيان بر پايه توضيح عملكرد پمپهاي حرارتي مي باشد و دربرگيرنده اين مفهوم است كه نمي توان

يخچالي ساخت كه بدون كار ورودي عمل كند. هر دو بيان كلاسيك از قانون دوم ترموديناميك نوعاً

بيانهاي منفي هستند و اثبات بيان منفي ناممكن است. درباره قانون دوم ترموديناميك گفته ميشود

"هر آزمايش مربوطي كه صورت گرفته به طور مستقيم يا غيرمستقيم ﻤﺆيد قانون دوم بوده و هيچ

آزمايشي منجر به نقض قانون دوم نشده است. همانگونه كه ذكر شد تنها گواه ما بر صحت قانون

دوم ترموديناميك آزمايشات گوناگوني است كه همگي درستي اين قانون را ﺘﺄييد مي كنند.

با اين همه در ترموديناميك كلاسيك سعي مي كنند نشان دهند كه اثبات معادل بودن دو بيان

كلوين- پلانك و كلازيوس دليلي بر صحت قانون دوم ترموديناميك است. در حاليكه اين امر درستي

قانون دوم را اثبات نمي كند. در اثبات اينكه دو بيان فوق الذكر معادل يكديگرند از يك مدل منطقي

بهره جسته مي شود كه مي گويد: " دو بيان, معادل هستند اگر صحت هر بيان منجر به صحت

بيان ديگر گردد و اگر نقض هر بيان باعث نقض بيان ديگر شود."

در ترموديناميك كلاسيك ,معادل بودن دو بيان كلوين- پلانك و كلازيوس با اين آزمايش ذهني استنتاج

مي شود. در شكل نشان داده مي شود كه نقض بيان كلازيوس منجر به نقض بيان كلوين- پلانك

مي شود. وسيله سمت چپ ناقض بيان كلازيوس است. زيرا كه يك پمپ حرارتي است كه نيازي

به كار ندارد. وسيله سمت راست يك موتور حرارتي است. در اينجا به دليل اينكه انتقال حرارت

خالص با منبع درجه حرارت پايين وجود ندارد پس پمپ حرارتي و موتور حرارتي و منبع درجه حرارت

بالا مشتمل بر يك سيكل ترموديناميكي است اما فقط با يك مخزن تبادل حرارت دارد بنابراين

نتيجه مي شود كه ناقض بيان كلوين- پلانك مي باشد. و گفته مي شود تساوي كامل اين دو بيان

هنگامي اثبات مي شود كه نقض بيان كلوين- پلانك نيز موجب نقض بيان كلازيوس بشود. با اين

وصف بايد بپذيريم كه دو بيان فوق, منتج از يكديگر هستند. " در اثبات معادل بودن چند گزاره اگر

عبارتي بصورت B ↔A بيان شده باشد آنگاه B نتيجه A است و A هم نتيجه B , بعبارت ديگر AوB

معادل يكديگر هستند, بالعكس اگر A وB معادل يكديگر باشند, هريك از آنها نتيجه ديگري است.

معادل بودن دو بيان كلوين- پلانك و كلازيوس را مي توان با استفاده از قانون لايب نيتس نشان داد

كه مي گويد: اگر Aو B يكسان و همانند باشند بايد تمام ويژگيها و خاصه هاي آنها نيز يكسان

باشد. از اصل لايب نيتس گاهي به عنوانidentical_ indescernibility of_ يا اصل نامتمايز بودن

همانها ياد مي شود. در واقع اين اصل منطقي بيان مي دارد كه " اگر يك ويژگي يافت شود كه A

آن را داراست اما B فاقد آن است بنابراين A وB موجوديتهاي مجزايي خواهند بود.

دو بيان كلازيوس و كلوين- پلانك معادل يكديگرند زيرا كه هر دو متضمن اين ويژگي هستند كه ساخت

يك ماشين حركت دائمي Perpetual movement machine)) ممكن نميباشد. روشهاي اثبات

منطقي در بسياري از قضاياي ترموديناميك بر پايهء آزمايشهاي ذهني مي باشد. نظير اثبات قضاياي

كارايي سيكل كارنو كه در آن نخست فرضي را مطرح كرده و سپس نشان داده مي شود كه آن

فرض به نتايج غيرممكن مي انجامد و چون روش استدلال در اين آزمايش ذهني نوعاً درست بوده

تنها حالت ممكن اين است كه فرض اوليه نادرست باشد.


نامساوي كلازيوس و قانون دوم ترموديناميك

اغلب گفته مي شود كه نامساوي كلازيوس لازمه قانون دوم ترموديناميك است. نامساوي كلازيوس

را با بررسي سيكل موتور حرارتي و يخچال اثبات مي كنند. اما با التفات به اثبات نامساوي كلازيوس

بايد بپرسيم كه چگونه نامساوي كلازيوس لازمه قانون دوم است در حاليكه طي مراحل آن از قانون

دوم مستثني نيست و در روند اثبات آن مدام به قانون دوم استناد مي شود؟

در اينجا نامساوي كلازيوس ,صحت خود را از درستي ازپيش معلوم فرض شدهء قانون دوم وام مي

گيرد "هر دليلي كه در دفاع از فرضيه اي اقامه مي كنيم بايد غير از نتيجه و مستقل از آن باشد. اگر

تنها گواه صدق ما خود نتيجه باشد استنتاج مشتمل بر دور و لذا كاملاً نارضايت بخش خواهد بود."

گواه صدق نامساوي كلازيوس نيز قانون دوم است بنابراين نامساوي كلازيوس نمي تواند لازمه قانون

دوم ترموديناميك باشد.


نتايج فلسفي قانون دوم ترموديناميك

همانطور كه قانون اول ترموديناميك منجر به تنظيم خاصيتي به نام انرژي شد قانون دوم ترموديناميك

به ابداع مفهوم مجردي به نام آنتروپي (Entropy) مي انجامد. اين قانون ازاهميت فلسفي فوق العاده

اي برخورداراست و هميشه نظريات و مباحثات گوناگوني پيرامون آن در گرفته است.

قانون دوم ترموديناميك را عده اي به عنوان دليلي بر وجود خدا بسيار با ارزش تلقي كرده اند(خدايي

كه جهان را در حالت كمترين آنتروپي آفريد و از آن پس جهان مدام از اين حالت دورتر مي شود و رو

به تباهي مي رود).اما برعكس عده اي هم آنرا به دليل ناسازگاري با ماترياليسم ديالكتيك ونفي

كمال پذيري وضعيت انسان مردود دانسته اند.آنتروپي معياري براي بي نظمي يك سيستم است.

هرقدر نظم ساختاري و عملكردي يك سيستم كمتر باشد گفته مي شود آنتروپي آن بيشتر است.

طبق قانون دوم ترموديناميك هر فعاليت طبيعي موجب افزايش آنتروپي مي شود و جهت و گرايش

طبيعت نيز به سوي بي نظمي است. "اوراق منظمي كه پشت سر هم چيده شده اند يا كتابهايي

كه بطور مرتب در قفسهء كتابخانه قرار دارند ,اگر كوششي در جهت برقراري نظم آنها انجام نگيرد و

مثلاً اهميتي داده نشود تا هر كتاب برداشته شده باز به جاي اوليه اش برگردانده شود بي نظمي

يا به عبارتي آنتروپي آن روز به روز بيشتر خواهد شد. شايد به نظر برسد كه در طبيعت فرايندهايي

هم هست كه در آنها از يك حالت بي نظم به يك حالت منظم برسيم. مثلا فرايند ساختن ساختمان

عبارتست از نظم دادن به مقداري آجر خاك سيمان و آهن پراكنده و بي نظم واينطور برداشت شود

كه چنين فرايندهايي در جهت افزايش نظم و به تبع آن كاهش آنتروپي پيش مي رود. اما بايد گفت

كه قانون دوم ترموديناميك يك سيستم را مجزا از محيط در نظر نمي گيرد.

آنچه افزايش مي يابد آنتروپي كل است شامل محيط و سيستم. ممكن است در بخشهايي از

سيستم شاهد كاهش آنتروپي ودر نتيجه افزايش نظم باشيم اما بي ترديد در جايي ديگر با افزايش

بيشتري در ميزان بي نظمي روبرو خواهيم بود. "مي توان نشان داد كه تمركز نظم در يك نقطه به

قيمت افزايش بي نظمي در نقطه اي ديگر است.آنچه از تئوري و آزمايشات بر مي آيند نشان مي

دهند كه در كل هر سيستم مقدار افزايش بي نظمي بيشتر از كاهش آن است و از اين رو مجموعاً

در هر فرايندي مقدار بي نظمي(آنتروپي) زياد مي گردد." در يك تحليل آماري مي توان به اين نتيجه

رسيد كه همواره تعداد حالات بي نظم يك سيستم بسيار پرشمارتر از حالات منظم آن اند. "تكه

هاي يك عكس را درون يك جعبه در نظر بگيريد. اين تكه ها در يك و تنها يك آرايش تصويري كامل

مي سازند.

از سويي ديگر آرايشهاي بسيار زيادي هستند كه تصويرچيزي را درست نمي كنند و تكه هاي عكس

در حالت بي نظمي به سر مي برند. هر چه جعبه را بيشتر تكان بدهيم تعداد آرايشهاي درهم و

برهم كه بيانگر هيچ تصويري نباشند بيشتر مي گردد. از ديدگاه آماري احتمال اينكه يك فرايند در

جهت كاهش آنتروپي پيش رود صفر نيست. به بيان ديگر امكان بروز چنين حالتي به قدري كم

است كه گويي غير ممكن است. اما نمي توان صراحتاً گفت كه هيچ امكاني براي آن متصور

نيست.جعبه اي را كه حاوي يك گاز و در تعادل ترموديناميكي است در نظر مي گيريم.

طبق تعريف, گاز موجود در جعبه حداكثر آنتروپي ممكن را خواهد داشت. نظر به اينكه همه مولكول

ها به طور مداوم در حركتند احتمال اينكه مولكولهاي هوا به شكل خاصي قرار بگيرند و مثلا همه

در يك گوشه جعبه متمركز شوند وجود دارد ولي اين احتمال فوق العاده كم است.

يعني از ميليارد ميليارد حالتي كه اين مولكولها مي توانند داشته باشند تنها يك حالت ممكن است

آن حالت منظم مورد نظر ما باشد كه آنتروپي كمتري دارداحتمال چنين اتفاقي تقريباً صفر است.

واقعيت اين است كه از نظر رياضي اين امكان وجود دارد كه چنان آرايش منظمي اتفاق بيفتد

ولي احتمال آن فوق العاده كوچك است.


افزايش بي نظمي و مرگ حرارتي (Heat death)

يكي از تعابيري كه با اعمال قانون دوم ترموديناميك به كل جهان به دست مي آيد اين است كه

جهان در آغاز پيدايش, آنتروپي مشخصي داشته است ولي مقدار آن رفته رفته افزايش پيدا كرده

است.اين افزايش آنتروپي تا جايي ادامه پيدا مي كند كه جهان به حالت تعادل ترموديناميكي

برسد. آنگاه از فعاليت باز خواهد ماند و هيچ اتفاقي در آن به وقوع نخواهد پيوست و به اصطلاح

خواهد مرد. اين فرايند به مرگ حرارتي (Heat death) جهان معروف است. چنين استدلال مي

شود كه "با فرض اينكه جهان در آغاز خلقت در يك حالت كاملاً نامنظم و هرج و مرج كامل و تعادل

ترموديناميكي بوده باشد احتمال اينكه به طور اتفاقي يك جهان منظم ايجاد شده باشد فوق العاده

كم است.

پس بايد خالقي باشد كه علاوه بر خلق همان جهان نامنظم آغازين, يكي از ميلياردها ميليارد

حالت را برگزيند تا جهاني منظم مانند آنچه ما شاهدش هستيم به وجود آيد." نظريات مخالفي

هم وجود دارد كه بيان مي دارند جهان مي توانست در يك مدت طولاني در حالت تعادل ترموديناميكي

باقي بماند. در چنان وضعيتي بالاخره لحظه اي مي رسيد كه در گوشه اي به طور اتفاقي نظم

به وجود بيايد. "اگرمدت ماندن جهان در حالت تعادل ترموديناميكي واقعاً بلند باشد احتمال آن

افزايش مي يابد. خصوصاً اگر جهان را ازلي بدانيم ديگرمشكلي ازنظر زمان طولاني نخواهيم داشت.

يكي از مشهورترين افرادي كه وجود خالقي براي نظم دادن را لازم نمي بيند فيزيكدان مشهور

آلماني بولتزمن(boltzmann) است." جهت افزايش بي نظمي به بياني همان پيكان زمان است

كه فقط در يك سو جريان دارد. يعني تغييرحالت سيستم از يك حالت كم احتمال به يك حالت

پر احتمال. ديدگاههايي كه به پايان جهان در حالت تعادل ترموديناميكي و بي نظمي حداكثر

معتقدند ابراز مي دارند كه چون جهان به سوي بي نظمي و هرج و مرج مي رود و مقدار بي

نظمي آن روز به روز افزايش مي يابد پس به همين دليل مي توان پيش بيني كرد كه جهان

هستي روزي به يك مقدار ماكزيمم در بي نظمي رسيده و فرو مي پاشد. اين تعبير طرفداران

بي شماري دارد زيرا پيش بيني فرجام محتوم جهان خلقت در حالت مرگ و زوال مستلزم اين

است كه جهان هستي, ازلي و بي آغاز نبوده بنابراين آغاز و آفرينشي در كار بوده و بدين ترتيب

از اين امر, وجود خدا را استنتاج مي كنند. در اينجا لازم است پديدهء مرگ و زوال از ديدگاه

ترموديناميكي تبيين شود."از جمله تواناييهاي جالب تمام موجودات زنده خودساختاردهي است.

بدين معني كه ما براي ادامه زندگي, مدام به نظم دادن به ساختارهاي بي نظم خود مي پردازيم.

البته اين فرايند مستلزم صرف انرژي و در نتيجه افزايش ناخواسته آنتروپي و ميزان بي نظمي

ساختارمان است. موجودات زنده براي زنده ماندن به تغذيه و تنفس نياز دارند. "مواد غذايي

ساختاري پيچيده و منظم دارند و آنتروپي آنها پايين است. هر سيستمي كه آنتروپي پاييني

داشته باشدانرژي متمركز يا مفيد بيشتري دارد و لذا انرژي مفيد مواد غذايي بالاست.و اين

مهمترين مشخصه آنهاست. بنابراين تغذيه و تنفس براي يك موجود زنده عبارتست از وارد

كردن مواد كم آنتروپي به بدن و در نهايت پايين آوردن آنتروپي كل و طولاني كردن عمر" از اين

رو زماني كه موجود زنده اي در ارتباط با محيط نباشد زمان زيادي طول نمي كشد كه كليه

حركاتش تحت ﺘﺄثير اصطكاك و ساير عوامل برگشت ناپذيري كه به افزايش آنتروپي مي انجامند

متوقف شده توزيع دما در سرتاسر بدن موجود زنده يكنواخت گردد و در ادامه موجود زنده به

يك تعادل ترموديناميكي برسد كه مرگ خوانده مي شود. ما براي ادامه دادن به حيات خود,

سعي مي كنيم سرعت رسيدن به تعادل ترموديناميكي را كندتر كنيم و اجازه ندهيم تا آنتروپي

و بي نظمي بدن مان به مقدار ماكزيمم خود برسد. اما همواره مقدار انرژي مصرفي بدن

موجود زنده, بيشترازانرژي كسب شده آن است و در نتيجه بي نظمي يك سيستم زنده

بي ترديد به يك مقدار حداكثري مي رسد.

مانند تمام رويدادهاي طبيعت كه با افزايش آنتروپي همراهند, آنتروپي موجود زنده نيز به دليل

خودساختاردهي (كه براي كند كردن روند رسيدن به تعادل صورت مي گيرد) مدام در حال

افزايش است. بنابراين مرگ, همان رسيدن به حالت تعادل ترموديناميكي يا مقدار ماكزيمم

بي نظمي براي بدن موجود زنده است.


چند مغالطه در استنتاج امتناع حيات جاودانه جهان


اما استدلال كساني كه مرگ جهان و رسيدن آن به حداكثر آنتروپي را از اصل افزايش آنتروپي

استنتاج كرده اند در برگيرندهء چند مغالطهء آشكار است. اولين آن مغالطه" تعويض وجه با كنه"

يا "چهره با كل" (مغالطهء هيچ نيست بجز, nothing but) است. بدين معني كه گفته نمي شود

كدام وجه جهان در جهت نابودي و فروپاشي پيش مي رود.

و مثلاً آيا اين امر براي وجوه ديگر جهان مثلا تنوع گونه هاي زيستي هم صادق است يا خير. آيا

كل جهان را ميتوان بعنوان يك سيستم در نظر گرفت ؟

آيا مجموعه همه سيستمها خود يك سيستم است؟ (مي دانيم كه چنين نيست مثلا مجموعه

چند حرف كنار يكديگر, ديگر حرف نيست بلكه كلمه است). چگونه مي توانيم همان قواعدي را

كه براي اجزا به كار مي بريم براي كل نيزاستفاده كنيم؟ آيا مجاز به چنين استنتاجي از مشاهده

وضع كنوني جهان و اصل افزايش آنتروپي ميباشيم؟ قطعاً پاسخ به چنين پيشگويي قاطعانه اي

از فرجام جهان, منفي است. در چنين جهاني هيچ جايي براي ارادهء آزاد باقي نمي ماند و هر

چيزي از پيش تعيين شده خواهد بود. اما در نظر گرفتن مساله فوق با همان مغالطه تعويض

وجه با كنه نيز "مستلزم اين نخواهد بود كه مقدار آنتروپي هيچگونه حد كمترين يا بيشتريني

داشته باشد و مقدار آنتروپي مي تواند تا بي نهايت ادامه پيدا كند و هيچ مقدار حداكثري هم

نداشته باشد" با اين تفاسير ,استنتاج امتناع حيات جاودانه براي كل جهان ازاصل افزايش آنتروپي

غيرقابل قبول است. دوئم (Pierre duhem) ميگويد:" ما ترموديناميكي در اختيار داريم كه عده اي

از قوانين تجربي را به خوبي حكايت مي كند و به ما مي گويد كه آنتروپي يك سيستم ايزوله

در افزايش جاودانه است. بدون هيچ دشواري مي توان ترموديناميك ديگري ساخت كه به همان

خوبي ترموديناميك قديم, حاكي از قوانين تجربي معلوم شده تا حال باشد و پيش بيني هايش

هم براي ده هزار سال آينده با پيشگويي هاي ترموديناميك قديم همگام و موافق باشد. و در

عين حال اين ترموديناميك نوين ممكن است به ما بگويد كه آنتروپي جهان پس از اينكه ظرف

صد مليون سال آينده افزايش مي يابد براي صد مليون سال بعد ازآن مرتباً و متوالياً كاهش

خواهد يافت و سپس دوباره افزايش خواهد يافت و... ,

علم تجربي به مقتضاي طبع از پيش بيني انتهاي جهان و ادعا درباره فعاليت دائم آن عاجز

است" ثانياً براي يك پيشگويي علمي همواره براي حصول نتيجه بايد يك قانون كلي داشته

باشيم به اضافه قضاياي مخصوصه كه اين دو در كنار يكديگر, مقدمات تفسير را شكل مي دهند."

درهر تفسير قياسي وجود يك قانون كلي به انضمام شرايط خاص حادثه ضروريست. بعبارت

ديگراستنتاج نتيجه از يك تك مقدمه غيرممكن است.

از قانون دوم ترموديناميك و به تبع آن از اصل افزايش آنتروپي, نمي توان رسيدن كل جهان را

به حالت ماكزيمم بي نظمي را استنتاج نمود به اين دليل كه شرايط خاص حادثه(Initial conditions)

را در دست نداريم وبدون هيچگونه مدرك مستدلي, آن را معلوم فرض كرده ايم .

در ثاني پيشاپيش فرض كرده ايم كه همه تجربيات آينده از مشاهدات ترموديناميكي به همين

صورت كنوني باقي خواهد ماند و آنگاه اين موضوع را كه اصل افزايش آنتروپي به مرگ جهان

مي انجامد, پيش بيني كرده ايم. بنابراين مقدمات اين تفسير,ناقص هستند.از اين رو طرح

اين مساله كه از قانون دوم ترموديناميك, امتناع حيات جاودانه جهان استنتاج مي شود چند

ايراد منطقي از جمله مغالطه تعويض وجه با كنه, و پيش فرضهاي تجربه ناپذير را در بر مي گيرد.



 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

ترمودینامیک واکنش ها


واکنش گرمازابسیاری از واکنشهای شیمیایی با آزاد کردن انرژی همراه هستند.

این انرژی آزاد شده می‌تواند بصورت گرما ، نور یا صدا باشد. چنین واکنش‌هایی

را واکنش گرماده می‌گویند. روزانه از واکنش‌های گرماده زیادی برای منظورهای

مختلف استفاده می‌کنیم. ساده‌ترین این واکنش‌ها روشن کردن کبریت است

که واکنشی بین اکسیژن هوا و ماده آتشگیر آن رخ می‌دهد که با آزاد کردن نور

و گرما همراه است. سوخت‌های طبیعی ترکیبات پیچیده‌ای از کربن و هیدروژن

هستند. وقتی که این مواد در اکسیژن می‌سوزند دی‌اکسید کربن ، آب و حرارت

ایجاد می‌کنند.



برخی از سوخت‌ها مانند هیدروژن و مواد منفجره مانند TNT و دینامیت‌ها در اثر

واکنش ظرفیت‌های بالایی از انرژی را در مدت زمان کوتاهی آزاد می‌کنند، بنابراین

انفجار را می‌توان واکنش گرماده در نظر گرفت که انرژی زیادی را بصورت گرما ،

صدا و نور در زمان کمتری آزاد می‌کند.




انجام واکنش گرماده از لحاظ تئوری

طبق قانون بقای انرژی ، انرژی از بین نمی‌رود اما بصورت‌های دیگر تبدیل می‌شود،

بنابراین انرژی یک سیستم مقدار ثابتی است. بعنوان مثال انرژی امروزی جهان

با انرژی آن در هزاران سال پیش برابر است. واکنش‌های شیمیایی با تغییر انرژی

همراه‌اند. در یک واکنش وقتی پیوندهای ناپایدار با پیوندهای پایدارتری جایگزین

می‌شوند مقداری انرژی آزاد می‌شود، بنابراین تشکیل پیوندهای پایدار با آزاد

کردن انرژی همراه است و وقتی میلیون‌ها پیوند پایدار در یک واکنش ایجاد می‌

شود این انرژی‌ها با هم جمع شده و انرژی بالایی را بصورت حرارت ، نور یا انفجار

آزاد می‌کنند.



بنابراین در یک واکنش گرماده سطح انرژی کمتر از سطح انرژی مواد واکنش دهنده

است و گرمای آزاد شده را با آنتالپی منفی نمایش می‌دهند.




وقوع واکنش‌های گرماده از لحاظ ترمودینامیکی

برخی از واکنش‌های شیمیایی گرماده بصورت خود بخودی انجام می‌گیرند. میزان

خود بخودی بودن یک واکنش را ΔG که معیاری از آنتروپی و محتوای آنتالپی است،

مشخص می‌کند. اما پیش‌گویی خود بخودی بودن یک واکنش دلیل بر وقوع آن واکنش

نیست. زیرا ترمودینامیک ، چیزی در مورد سرعت یک واکنش پیش‌بینی نمی‌کند.

بعنوان مثال واکنش کربن با اکسیژن در دمای 25ْ و فشار 1 atm از لحاظ ترمودینامیکی

قابل انجام است. اما بدون یک عامل موثر مثل حرارت ممکن است مخلوط کربن و

مدت‌های مدیدی بدون تغییر باقی بماند.



تغییر آنتروپی یک محیط بر اثر گرمایی که بعلت تغییر آنتالپی واکنش به محیط یا از

محیط منتقل می‌شود بوقوع می‌پیوندد. هر چه بزرگ‌تر باشد بی‌نظمی بیشتری در

محیط ایجاد می‌شود.



پس در یک واکنش گرماده خود بخودی:


ΔG = ΔH -TΔs < 0


0> ΔH در یک واکنش گرمازا


Δs > 0 میزان بی‌نظمی در یک واکنش خود بخودی


پس T.Δs > 0



آنگاه TΔs < 0- است. چون Δs برای یک تغییر خود بخود بزرگتر از صفر است و TΔs

کل هم باید بزرگتر از صفر باشد در اینصورت بوده برای یک تغییر خود بخود است.

برای بسیاری از واکنش‌های شیمیایی در 25 درجه سانتیگراد و فشار 1atm مقدار

مطلق ΔH بسیار بزرگتر از مقدار TΔs می‌باشد در این شرایط واکنش‌های گرمازا بصورت

خود بخود صورت می‌گیرند.



استفاده از واکنش‌های گرمازا در صنعت

بیشتر کوره‌های احتراقی که عملیات گداختن و تصفیه کانی آهن و تولید آهن در آنها

انجام می‌گیرد نیاز به دماهای بسیار بالا برای انجام واکنش دارند. در عملیات ذوب سنگ

آهن ، سنگ آهن را با کک و سنگ آهک در کوره قرار داده و جریانی از هوای داغ را

به درون کوره هدایت می‌کنند. واکنش کک ( کربن ) با اکسیژن بسیار گرمازا است.

بنابراین این کوره‌ها را از اکسیژن غنی می‌کنند.

کک در اثر گرما هوای داغ با اکسیژن وارد واکنش شده و ایجاد می‌کند که از گرمای

فراوان حاصل از این واکنش برای ذوب سنگ آهن استفاده می‌شود.




واکنش گرماگیر

وقتی میزان سطح انرژی در مواد اولیه پایینتر از محصولات باشد، واکنش به دلیل پایدار

بودن مواد اولیه نیاز به انرژی دارد تا پیوندهای اولیه شکسته شده و پیوندهای جدید

حاصل شوند در این صورت واکنش گرمای لازم را از محیط جذب می‌‌کند این تغییر انرژی

را با (+ΔH) نشان می‌‌دهند. واکنشهای گرماگیر به صورت خود به خودی انجام نمی‌‌گیرند

و برای انجام گرفتن واکنش نیاز به جذب انرژی یا انجام کار روی سیستم دارند.



از لحاظ ترمودینامیکی برای یک واکنش گرماگیر ΔG>0 یعنی ΔG=ΔH - TΔS در نتیجه

ΔH>0 می‌باشد. در یک واکنش غیر خود به خودی ΔS<0 می‌‌باشد.

بنابراین TΔS>0- چون T(-ΔS)<0 و T(-ΔS)>0- پس ΔG>0 بوده و واکنش غیر خود به

خودی می‌‌باشد.



 

S H i M A

کاربر فعال تالار شیمی
کاربر ممتاز

انیمیشنهای مرتبط با قوانین ترمودینامیک




قانون اول ترمودینامیک



Cylinder Piston - Java - Long download, 1.6 MB - only on T1 or cable modem - UBuffalo - updated - Web

Gas and piston (L7) - Korea - Web

Gas in a piston - Shockwave - Web

Heat Capacity of a Calorimeter - Java

Bomb Calorimeter (L6) - Animated Gif

Combustion of Hydrocarbon Gases (L8) - Shockwave ISU

Heat Capacity of Metals (L6) (Metals in Water) - Shockwave ISU

Heat of Reaction (L8) - Shockwave ISU

Heat of Solution (L8) - Shockwave





قانون دوم ترمودینامیک




Second Law of Thermodynamics (L10) - Java UCI

Nature of Irreversibility - The Happy Molecules (L10) - Java UCI

Carnot Heat Engine (L10) - Java

Another Carnot Heat Engine (L10) - Java



 

Similar threads

بالا