قلمرو خاص هرمنوتيک

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار




قلمرو خاص هرمنوتيک

(گادامر: به ياد آوريم که کار هرمنوتيک پيش از هر چيز، «فهميدن متون» است)

و لذا مشاهده ميشود که در تاريخ هرمنوتيک، تفسير، ابتداء در متون (ديني و غيره) بود آنطور که در زمان اشلاير ماخر مطرح بوده است اما پس از دوران «اشلاير ماخر» و «ديلتاي»، تفسير و تاويل به غير از متون همچون هنر و غيره گسترش يافت و اينک هرمنوتيک به معني عام، شامل همه اينها ميشود.
لکن گسترش هرمنوتيک به «تمام علوم انساني»، آنطور که ايده ديلتاي بوده، حتي به فلسفه و روانشناسي و امثال اينها صحيح نيست مگر در «فهم متون» کتابهايي که نقل اين علوم در آنها است مثلاً در قسمت نقل متون فلسفه و يا متون مداواي طبي، مراعات قواعد تفسير در جاهايي که مبهم است بجا است اما در خود اين علوم هرگز يعني کشف قوانين طبي و تجربي که به «روش تجربي» است نه روش تفسيري يا کشف صحت و عدم صحت مطلبي فلسفه اي، که روش کشف آن، مربوط به تعقّل است نه تجربه و نه روش تفسير و تاويل.
و لذا اينکه هابرماس نيز انسانشناسي را جزو علوم هرمنوتيک آورده اشتباه بزرگي را مرتکب شده است. همچنانکه گسترش روش تفسير و تاويل به همه علوم انساني که هدف ديلتاي بوده ناموفق و نابجا است چنانچه مقداري از توضيحات راجع به آن درباره تقسيم سه گانه روش علوم، گذشت.

تاويل:
درباره تفسير گفتيم که مربوط است به موارد مبهم و مجمل اما تاويل، مربوط ميشود به متکلمي که عاقل، و آگاه کامل است و هرگز گفتاري خلاف واقع و خلاف عقل نمي‌گويد اما مشاهده ميشود که کلام او مثلاً در موردي خاص، ظهور در خلاف واقع يا خلاف عقل دارد در اينجا متوجه ميشويم که معني حقيقي و موضوع له را قصد نکرده است و قطعاً معني مجازي و استعاري را قصد کرده است و کلام او بايد تاويل به معني مجازي شود مثلاً در قرآن در موردي که از گفته بعضي از يهوديان نقل مي‌کند که آنها خداوند را مجبور مي‌دانند نه فاعل مختارکه مي‌تواند هر کاري که ميخواهد بکند و لذا يهوديان مي‌گويند خدا هم دستش بسته است يعني مختار نيست در پاسخ آنها خداوند در قرآن در رد گفتار آنها، مي‌فرمايد: «هرگز دسته خدا بسته نيست بلکه درستهايش باز است يعني مجبور نيست و فاعل مختار است» و هر کاري که بخواهد مي‌تواند بکند ـ فعال لما يشاء ـ است زيرا در اينجا، «دست باز» يعني توانا بودن و «فاعل مختار بودن» نه آنکه خدا، مثل بشر داراي جسم و اعضاء و دست داشته باشد و انگشتانش را باز و بسته کند زيرا جسم داشتن و اعضا داشتن براي خدا، محال است.
در هر حال تاويل در جايي است که معني موضوع له، ممكن نباشد و يقين داشته باشيم که خلاف ظاهر اين گفتار، مورد نظر متکلم است اما متکلمي که گاهي خلاف عقل و واقع هم مي‌گويد اگر مشاهده شود که حرفي خلاف عقل و واقع گفته است و احتمال آن را هم ميدهيم که مقصودش واقعاً همين حرف خلاف واقع و عقل باشد ديگر جاي تاويل نيست و چنانچه در گفتار فلاسفه ارسطويي و افلاطوني، حرف هاي خلاف عقل و واقع کم نيست و لذا توجيه و تاويل آنها در همه موارد، صحيح نيست اما درباره خدايان يونان که بعضي مي‌نويسند (که از قول هرمس) که حرفهاي خدايان يونان رمزي است و تفسير رمز آنها را هرمس مي‌دانسته است و توضيح هاي هرمس را درباره گفتار رمزي خدايان يونان، تفسير و تاويل مي‌ناميدند گفتاري غلط است.
نقد گفتار فوق: واقع اين است که خدايان يونان واقعاً خدا نبودند و آنچه از قول آنها نقل شده بجز گفته ديگران نبوده که به آنها نسبت داده اند و آنها را به اين خاطر، رمزي خوانده اند و به تفسير و تاويل آنها پرداخته اند تا به آنها عظمت بدهند و مردم رابه عبادت آنها تشويق کنند و اسم توضيحات شان بر آن گفتارهاي ساختگي منسوب به آن خدايان ساختگي را تفسير و تاويل گزاردند اين نوع تفسير و تاويل ساختگي هيچ پايه و اساس ندارد و دين واقعي که خالق جهان آنها را فرستاده است از اين موهومات منزه است و آنچه از اين موهومات وارد شده تنها در اديان شرک يا تحريف شده است مثل اديان شرك باستان و کتب يهود و مسيحيت که مورد تحريف قرار گرفته است و قرآن که تمام کلمات و جملات آن، مورد اتفاق همه فرقه هاي اسلامي است از هرگونه تحريف و تبديلي منزه است.
و اينکه بعضي از گويندگان و نويسندگان، گفته هاي کتاب الهي را همه رمزي و نيازمند به تفسير و تاويل مي‌دانند نظريه اي کاملاً خطا است قرآن خود در سوره آل عمران به تقسيم آيات قرآن به آيات محکمات و آيات متشابهات، تصريح مي‌کند و آيات محکمات را که واضح و روشن اند لازم الاتباع همه مومنين مي‌داند و آيات متشابهات را لازم الاتباع نمي‌داند و نيازمند تاويل مي‌داند که رسول خدا و اوصياءش به تصريح قرآن در سوره نحل بايد آنها را تفسير و تاويل کنند همچنانکه در زمان رسول خدا، خود رسول خدا، مرجع در مبهمات و مجملات قرآن بودند همچنين رسول خدا، مرجع در تاويل متشابهات قرآن هستند که مردم در معني آنها اختلاف مي‌کنند آنطور که خداوند در سوره نحل در آيه 64 ميفرمايد:
و ما انزلنا عليک الکتاب الّا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه.
«و ما نازل نکرديم قرآن را بر تو مگر بخاطر آنکه تو آنچه را مردم در آن اختلاف مي‌کنند درباره اين آيات براي آنها مقصود ما را توضيح دهي.»
و آنچه مسلمانان در آن اختلاف مي‌کنند از آيات قرآن همان آيات متشابهات است.
يعني يقيناً يکي از مواردي که مردم درباره آنها اختلاف مي‌کنند آيات متشابهات است و طبق آيه شصت و چهار سوره نحل تنها مرجع تاويل آنها رسول خدا است و نمايندگان و اوصياء رسول خدا که از طرف رسول خدا تاويل آنها را به مردم برسانند. و ديگران هرگز در تاويل آنها مجاز نيستند تا تاويلي به راي خود کنند.
خلاصه چنانچه گذشت کتابهائي که براي راهنمائي مردم نوشته شده از جمله قرآن نوعاً بدون ابهام است مگر در مواردي استثنائي که توضيح اش مخصوص نماينده اش مي‌باشد و لذا همه قرآن نيازمند به تفسير و تاويل نيست و تفسير، مخصوص مبهمات و مجملات است و تفسير آنها هم مختص به رسول خدا است، سوره نحل آيه 44.
همچنانکه تاويل موارد تاويل که توضيح داده شد مختص رسول خدا است و هيچ کس حق تفسير به راي و تاويل به راي خود را در قرآن ندارد طبق دستور خداوند در سوره نحل در آيه 64.
و احاديث نبوي در تفسير و تاويل قرآن در اقع همان بيان و مقصود واقعي خداوند است که رسول خدا با عبارات خود آنها را بيان مي‌کند.
اما قرآن هم محتوايش و هم الفاظ و عباراتش ساخته خود خداوند است و لذا در بعضي از سوره ها همان دستور خداوند هم در عبارات آمده است مثل سوره هاي چهارگانه ـ سوره قل هو الله احد ـ سوره قل يا ايها الکافرون ـ سوره قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس.
و اجماع امت نيز بر همين است که تمام الفاظ قرآن از طرف خداوند است و پيغمبر تنها مخاطب بي واسطه قرآن بوده است (سوره نحل آيه 44-64) و وظيفه پيغمبر خدا تنها ابلاغ قرآن به مردم و تفسير و تاويل آيات مورد نياز به تفسير و تاويل بوده است و لذا ساختن اين نوع عبارات و جملات به جز از خداوند ممکن نيست و قرآن ميفرمايد اگر همه انسانها و جن ها با هم کمک کنند نمي‌توانند مثل اين قرآن را بياورند حتي مثل يک آيه آنرا نمي‌توانند بياورند و بايد توجه داشت که پيغمبر هم جزو همين انسانها است که اگر با بقيه مردم جمع شوند هم هرگز نميتوانند خودشان مثل اين قرآن را بياورند يعني تدوين اين عبارات و آيات قرآني تنها مقدور خداوند حکيم مطلق است و بس و رسول خدا تنها رساننده است. سوره (و ما عليک الّا البلاغ) و اگر جن و انسان با هم متحد شوند باز نميتوانند مثل اين قرآن را بياورند حتي مثل يک سوره و يا آيه آنرا.
و به عبارت ديگر:
سوره اسراء آيه 88: و لو اجتمعت الانس و الجن علي أن ياتوا بمثل هذا القرآن لا يأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظيهراً.
تاويل در هرمنوتيک در اصطلاح غرب نوعاً در مورد چالش هايي است که ميان عقائد و گفته هاي غالب مذاهب با علم و عقل است زيرا عقائد و گفته هاي آنها با علم و عقل سازش ندارد مثل تثليث درباره خدا و اينکه خدا داراي مکان بوده و در عرش و آسمان نشسته است. که مسيحيت و رهبران مسيحي به آنها معتقدند و در کتب آنها به اين حرفهاي خلاف علم و عقل، تصريح مي‌کنند. آنها تاويل را راهي مي‌دانند که مي‌خواهد به «توجيه» اين عبارات صريح در خلاف عقل و علم (به معاني ديگر) بپردازد در نتيجه اين چالش ها مرتفع گردد.
و لذا، گزاره هاي دين صحيح الهي را گزاره هايي رمزي و اشاري تعبير کرده اند که غير از گزاره ها و قضاياي واضح و روشن عادي و عمومي است در حاليکه واقع امر خلاف اين است، انبياء براي هدايت عموم آمده اند و عبارات و گفتار آنها کاملاً ساده و عموم فهم بوده و قرآن هم به آن تصريح مي‌کند. سوره ابراهيم آيه 4.
« وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ »
ما هيچ پيغمبري را نفرستاديم مگربه زبان مردمانش (يعني خداوند دين را به زبان مردمي فرستاده که آن پيغمبر ميان آن مردمان، زندگي ميکرده است) بنابراين، «زبان دين» را زبان رمز دانستن، گفتاري نابجا و ناصحيح است.
عقلاً هم وقتي پيغمبري براي راهنمايي مردم مي‌آيد روشن است که با زبان عموم مردم با آنها صحبت مي‌کند تا آنها سخن او را بشنوند و راهنمايي شوند نه رمز و اشاره و چيزهايي که عموم مردم آنها را نمي‌فهمند. و لذا ميفرمايد ـ «ليبين لهم».
اما از آنجايي که غالب اين کتابها بوسيله انسانهايي تحريف شده و سخناني از اين انسانهاي جاهلي، داخل اين کتب شده و امروز با پيشرفت علم و عقل بشر اين گفته هاي خرافي و موهوم و خلاف عقل و واقع علم روز، بر ملا شده است ديگر کليسا قادر به دفاع از آنها نيست، جمعي به تاويل و توجيه اين گفته ها پرداختند و آنرا رمزگشايي و دانش تاويل ناميدند در حاليکه تاويل در جايي است که عبارت صريح نباشد و متکلم نيز يقيناً کسي باشد که هرگز خلاف عقل و واقعيات علمي، سخن نمي‌گويد در نتيجه چنين متکلمي حکيم و دانا، يقيناً حرفي خلاف عقل و واقع نمي‌زند و اگر ظاهر کلامش چنين باشد قطعاً موضوعش چيز ديگري است اين درباره خدا و هر موجود حکيم و دانائي چنين است اما راجع به انسانهايي که به تحريف کتب آسماني بخاطر سوء استفاده هاي شخصي و با انگيزه هاي ديگر، پرداخته اند چنين نيست.
بالاخص در گفته هاي صريح که غير قابل تاويل است هيچ عقل و منطق صحيح وجود ندارد که تاويل اينها را معقول بداند تفسير و تاويل چنانچه گفتيم در مواردي است که کلام صريح نيست بلکه ظاهر است و احتمال ديگر در آن هست اما اينکه عيسي خداست و تصريح به تثليث و اينکه خدا در عرش است و. ... قابل تاويل و توجيه نيست و چالش ميان عقائد مسيحيت و حتي عقايد مسلمانان غير شيعه که به رؤيت خدا، تصريح مي‌کنند و يا خدا را در آسمان و نيازمند به مکان مي‌دانند و يا همچون فيلسوفان ارسطوئي به «سنخيت ميان خالق و مخلوق» و يا همچون فلاسفه اشراق به «وحدت وجود» معتقدند که تمام اين تفکرات به تناقض منتهي ميشود هيچ قابل تاويل نيست (و همچنين تفکرات ارسطوئيان درباره بساطت عناصر چهارگانه زمين و درباره ازلي بودن افلاک آسماني و نفس و عقل داشتن آنها و غيره) .
اما در اسلام در محکمات قرآن که محکمات قرآن واضح و روشن و لازم الاتباع است هيچ گفتار صريحي خلاف عقل و علوم تجربي وجود ندارد و حتي تفکرات ارسطوئي و افلاطوني که کليسا را تسخير کرده است در قرآن نقش ندارد و قرآن به حدوث جهان و پايان پذيري جهان و خورشيد تصريح مي‌کند: ـ اذ الشمس کورت و. .. ـ.
حتي خورشيد را چراغ و آتشي روشن کننده مينامد: سوره آيه :
ـ سراجاً وهاجاً ـ.
و امام صادق نيز صريحاً گفته ارسطو را در بساطت عناصر چهارگانه رد مي‌کند.
و کتابهاي جابر بن حيان که خميرمايه علوم جديد بالاخص در شيمي است در گفته هايش به تجزيه مواد به مولکولهاي مشابه تصريح مي‌کند و زمينه ساز نظريه اتمي در غرب مي‌شود.
اما مخالفت ظاهر قرآن با نظريه تکامل که هرگز اين نظريه به اثبات علوم تجربي نرسيد و به مرتبه علم، ارتقاء نيافته است (بلکه با دلائل غير قابل ترديد، باطل شده و نيز از توجيه اصل حيات و انواع جانداران همچون زنبور عسل و کرم ابريشم و اعضاء پيچيده جانداران همچون چشم، عاجز است) نمي‌تواند به عنوان مخالفت با علم قلمداد شود.
و نيز تعدد آسمانها که در قرآن آمده و آسمان پرستاره زمين را يکي از اين آسمانها ناميده است، ربطي به گفته هاي ارسطو ندارد که آسمان را منحصر به همين آسمان زمين مي‌داند و نيز هيچ ربطي به گفته بطلميون هم ندارد که زمين را محور گردش افلاک دانسته و افلاک را در چند فلک محدود مينمايد.
و با وجودي که ماوراء اين آسمان از دست رس علوم تجربي و حسي خارج است. علم تجربي، قادر به انکار آسمان هاي ديگر نيست تا آنکه تعدد آسمانها را در کتب آسماني، دليل بر مخالفت آنها با علم تجربي بدانيم.
(آنچه به ذهن ميرسد اين است که امروزه ميگويند کهکشان ها که عدد آنها، معلوم نيست و اگر هم معدود باشد قابل محاسبه انسانها نيست با قطري عظيم، گويا در صفحه اي قطور که طول و عرض آن قابل محاسبه نيست در حرکت اند که در خطي عمود به اين صفحه، سياه چالي است که هيچ نوري که بطرف آن رود باز نميگردد و علوم تجربي از درک عمق آن، عاجز اند که شايد عمق آن از ميلياردها ميليارد سال نوري هم تجاوز کند ما نمي‌دانيم، اما آيا ماوراء آن، سياه چال باز جهاني ديگر و آسماني ديگر هست يا نيست، از نظر علوم تجربي، قابل پاسخ نيست و علوم تجربي انحصار وجود آسمان را بهمين آسمان، نمي‌تواند اثبات يا نفي کند تا با تعدد آسماني که در کتب آسماني بالاخص در قرآن آمده است منافات داشته باشد) .
در هر حال بر خلاف «ساير اديان و مذاهب» که با عقل و علم، چالش صريح دارند در «اسلام ناب» که همان «اسلام عترت و اهل بيت رسول خدا باشد» (شيعه)، هيچ چالش صريحي با عقل و علوم تجربي وجود ندارد و نيازي به تاويلي که در هرمنوتيک براي ساير «اديان و مذاهب متناقض با عقل و علم»، وجود دارد نيست و در محکمات قرآن که ام القرآن و مرجع ساير آيات قرآن است هيچ تضاد صريحي با علم و عقل ندارد و متشابهات قرآن نيز با محکمات بايد تفسير شود و طبق گفته قرآن، تاويل آن هم مخصوص خود خداوند است که از طريق پيغمبر و اوصياء پيغمبرش، مردم را از تاويل آنها آگاه کنند و ديگران و حتي دانشمندان تفسير و تاويل، حقي در تاويل آنها بر اساس رأي شان ندارند.
سوره آل عمران: مُحْكَماتٌ هُنّ أُمّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمّا الّذينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاّ اللّهُ
و در سوره نحل آيه 64ـ درباره تاويل قرآن مي‌فرمايد:
و ما انزلنا عليک الکتاب الا لتبين لهم الذي اختلفوا فيه ـ اي محمد ما بر تو قرآن را فرستاديم تا تو بيان کني براي آنها آنچه را که آنها درباره آن، اختلاف مي‌کنند.
سوره نحل آيه 44 ـ درباره تفسير قرآن ميفرمايد:
أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلّهُمْ يَتَفَكّرُونَ ـ ما بر تو قرآن را نازل کرديم تا براي مردم آنچه را نازل شده بيان کني (= روشن کني).
يعني تفسير آيات مبهم و مجمل قرآن و نيز تاويل متشابهات قرآن، مربوط به خدا و رسولش مي‌باشد و در ميان مردم، کسي به جز رسول خدا و نمايندگانش، حق تفسير مبهمات و تاويل قرآن را ندارند و تنها محکمات قرآن است که ام القرآن و لازم الاتباع و مرجع براي مراجعه عموم مردم و استناد آنها است.
اگر ادعاي پاپ بر اختصاص تاويل کتاب تورات و انجيل به پاپ ها بدون دليل صريح و متقن بود در مقابل پروتستانها که تفسير و تاويل کتاب مقدس را مخصوص پاپ نمي‌دانستند اينک صاحب قرآن خودش قرآن را به محکمات و متشابهات تقسيم نموده که محکمات را ام الکتاب و مرجع براي عموم دانسته اما تفسير قرآن در مواردي که مبهم است و نياز به تفسير دارد و تاويل آيات متشابهات را، مخصوص خودش و فرستاده خودش، خاتم انبياء، معرفي مينمايد و اوصيايي که از طرف رسول خدا مامور رساندن پيام رسول خدا به مردم هستند و اين تنها راهي است که عموم مردم ميتوانند به تفسير و تاويل صحيح و واقعي قرآن برسند رسول خدا در حديث متواتر تفسير کنندگان به راي را اهل دوزخ دانسته و حديث متواتر رسول خدا: « انّي تارک فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي ما ان تمسکتم بهما لن تضلوّا ابداً». امت را براي پس از خود به قرآن و ائمه عترت ارجاع داده است.
و اين بسيار امر معقولي است زيرا نويسنده کتاب يا مکتوب چه بسا، مطالبي را که به علتي نمي‌خواهد واضح و يا مفصل بنويسد، نماينده خود را با آن ميفرستد تا مجمل ها و مبهم هاي آنرا توضيح دهد مثلاً خدا در قرآن امر به نماز و روزه و امثال اينها مي‌کند اما اجزاء و شرائط و مسائل آن که بسيار مفصل و طولاني ميشود را به شرح رسول و فرستاده اش واميگذارد.



سید محمد رضا علوی سرشکی
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
mohsen-gh هرمنوتيک يا علم تفسير و تاويل فلسفه 4

Similar threads

بالا