قرارهاي بي قرار...

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‌‌‌‌حالت چقدر خـــــوب می شـــــود ...
یڪی پیدا شود، جنسش خالص باشـــــد ؛
بگوید هســـــتم ...‌ از آن بودنهایی ڪہ ،
هیچ وقت تمـــــام نمی شــــــــــود ...!
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اقرار میکنم
قرار نبود به این زودی بزرگ شوم
که از هیچ رفتنی دلگیر نباشم
و منتظر هیچ آمدنی نباشم

 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرف هایی از جنس سکوت جا خوش کرده اند
و زمزمه ها همچنان در نفس گم می شوند
وقتی بادبادک آرزو به آسمان سعادت نرسیدو سنگ نگاه ، باور آینه را شکست...
من در جیب هایم شعر دارم

هنگامی که چمدانی پر از خاطره ی دوستی به رودخانه می افتد
و آواز چکاوک بی جواب می ماند
جاده ها به یک خیال وصل می شوندو گنجشک هایی که پرواز را از یاد برده بودندبه صعود پروانه ها ایمان می آورند
هنوز هم قلم
شب های دلتنگی

بهانه می گیرد...
 

مریم.س

عضو جدید
کاربر ممتاز
............سکوت نکن............

من از پس حرفهای نزده تو بر نمی آیم

و از پس این همه زمستان

...

که لهجه دلتنگی های مرا ... عوض کرده

سکوت نکن

 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این آخرین قرار است ، دیگر بی قرارت نمی شوم …
 

smart student

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بیــــراهه هم … برای خودش راهیســـت !! وقتی …
قــــرار باشد !
مـــرا به تـــــو برساند …
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
به جرم دوست داشتنه یکی ، آدم بَده شدیم . دلمون رو شکستن . بهمون اهانت کردن . اشکمون رو درآوردن همه و همه به خاطر دوست داشتن !!
بسوزی روزگار که با هرکی هر مدلی تا کردیم ازش ضربه خوردیم
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهانه ی قلبم!
فکر نبودنت
قامت دلم را خم کرد...
وسعت شانه هایم را تکان داد
شهر دلم را لرزاند...
نیستی ولی من همچنان هم
از تو گفتن را دوست دارم...
با تو بودن را دوست دارم...
فقط برای اینکه سایه بودنت را
به روی تنهایی دلم پهن کنی
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

دلگیرم؛​

از مرغانی که دانه خوردنشان پیش ما بود,
ولی جای دیگر تخم میگذارند!
بگذار بروند ,
روزی بوی کبابشان مشام ما را صفا میدهند…!!!
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر مرا ترک کنی من زغمت می سوزم
آسمان را به زمین جان خودت می دوزم

گرمراترک کنی ترک نفس خواهم کرد
بی وجود تو بدان خانه قفس خواهم کرد

بی تو یک لحظه رمق دردل و درجانم نیست
بیقرارم نکنی طاقت هجرانم نیست

بی تو با قافله ی غصه و غمها چه کنم
تار و پودم تو بگو با دل تنها چه کنم

شده ام مرثیه خوان دل سودا زده ام
از بد حادثه دلبسته و شیدا شده ام

این دل پر ز ترک اینهمه غم لایق نیست
دله چون سنگ تو را جز دله من عاشق نیست...


"شهریار"
 
بالا