omidiesel
عضو جدید
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام
اول از هر چیز امیدوارم کسی از حرف من دلخور نشه........
نمیدونم چرا اسم شتر که میاد یاد مرگ میفتم.
میگن مرگ حقه.....راست مگن حتماً.
خیلی ها مخصوصاً تهرانی های عزیز بدشون میاد که درمورد مرگ صحبت کنن.
حالا اینجا کسایی که دوست دارن توضیح بدن که چطوری بمیرن واسشون راحتتره یا آیا اهمییت داره که چطوری با کی یا چه وقت یا کجا بمیرن
از خودم شروع میکنم...
بچه که بودم ...یعنی 10-12 سال خیلی از مردن میترسیدم.اصلا دوست نداشتم بمیرم.وقتی میگفتن یه پسر کوچیک تو خیابون تصادف کرده مرده موهای بدنم سیخ می شد.بزرگتر که شدم چون خانوادم رو خیلی دوست داشتم آرزو میکردم زودتر از پدرو مادرم بمیرم چون طاقت دوری اونارو نداشتم.
اما...اما...
حالا که بزرگ شدم حالا که خوب و بدرو از هم تشخیص میدم دوست ندارم بمیرم ولی کاریه که نشد نداره...
به هر حال دوست دارم زمان مرگم عزیزترین فرد زندگیم کنارم باشه حتی اگه میتونه اونم با من بیاد چون طاقت دوریشو ندارم دوست دارم به خاطر اون بمیرم دوست دارم در آغوش اون با نوازش اون بمیرم دوست دارم زمان مرگم دست اون تو دستهام باشه.............
اول از هر چیز امیدوارم کسی از حرف من دلخور نشه........
نمیدونم چرا اسم شتر که میاد یاد مرگ میفتم.
میگن مرگ حقه.....راست مگن حتماً.
خیلی ها مخصوصاً تهرانی های عزیز بدشون میاد که درمورد مرگ صحبت کنن.
حالا اینجا کسایی که دوست دارن توضیح بدن که چطوری بمیرن واسشون راحتتره یا آیا اهمییت داره که چطوری با کی یا چه وقت یا کجا بمیرن
از خودم شروع میکنم...
بچه که بودم ...یعنی 10-12 سال خیلی از مردن میترسیدم.اصلا دوست نداشتم بمیرم.وقتی میگفتن یه پسر کوچیک تو خیابون تصادف کرده مرده موهای بدنم سیخ می شد.بزرگتر که شدم چون خانوادم رو خیلی دوست داشتم آرزو میکردم زودتر از پدرو مادرم بمیرم چون طاقت دوری اونارو نداشتم.
اما...اما...
حالا که بزرگ شدم حالا که خوب و بدرو از هم تشخیص میدم دوست ندارم بمیرم ولی کاریه که نشد نداره...
به هر حال دوست دارم زمان مرگم عزیزترین فرد زندگیم کنارم باشه حتی اگه میتونه اونم با من بیاد چون طاقت دوریشو ندارم دوست دارم به خاطر اون بمیرم دوست دارم در آغوش اون با نوازش اون بمیرم دوست دارم زمان مرگم دست اون تو دستهام باشه.............
آخرین ویرایش توسط مدیر: