فلسفه اسلامی در واکنش به فلسفه غرب به وجود آمد

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
«سید یحیی یثربی» استاد فلسفه درباره اینکه آیا فلسفه اسلامی داریم، اظهار داشت: متفکران ما دانش بشر را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم می‌کردند. علوم حقیقی با واقعیت سر و کار داشتند. یعنی درباره موجوداتی بحث می‌کردند که در جهان خارج وجود دارند و محصول فرض و اعتبار ما نیستند.
وی ادامه داد: از نظر همه متفکران فلسفه از علوم حقیقی بود. این فلسفه خود به سه قسمت عمده تقسیم می‌شد: طبیعیات، ریاضیات و الهیات. بنابراین از نظر بسیاری از مقدمات و مبانی، علم و فلسفه از هم جدا نبودند.
یثربی با بیان اینکه در دینی بودن نیز علم و فلسفه با هم فرق ندارند، تصریح کرد: همانطور که فیزیک اسلامی یا مسیحی نداریم، فلسفه اسلامی یا مسیحی هم نمی‌توانیم داشته باشیم، مگر به معنای مجازی. یعنی به این معنا که چون فیزیک‌دانان معروف آلمانی هستند، ما بگوییم فیزیک آلمان یا فیزیک غرب، یا چون مسیحی هستند بگوییم فیزیک مسیحی و چون متفکران فلسفه ما مسلمان بودند می‌توانیم با این معنا، فلسفه و علوم خود را اسلامی بنامیم.


* علم و آگاهی از کسی دستور نمی‌گیرد

وی سپس به بیان نقد‌های خود در مورد تلاش برای دینی کردن علم و فلسفه پرداخت و افزود: علم و آگاهی انسان، از کسی دستور نمی‌گیرد. هیچکس نمی‌تواند با سفارش یا تهدید کسی درخت را گنجشک و یا کتاب را مداد ببیند و هیچکس هم نمی‌تواند به ذهن خود بقبولاند که 2×2=5. علم و ایمان یک عمل انسانی است و قوای ادراکی انسان، با واقعیت و جهان خارج ارتباط برقرار می‌سازد، اما این ارتباط را با میل و علاقه کسی تغییر نمی‌دهند.
نویسنده کتاب «محمد‌(ص)! پیام آور عدل و آزادی» افزود: آری با در پیش گرفتن روشهای نادرست و با بی‌دقتی و هوا پرستی، خطا می‌کنند اما اگر خطا نکنند، جز واقعیت به چیزی نمی‌رسند که مطابق میل این و آن باشد. آری می‌شود انسان را از اندیشه باز داشت و او را در جهل و جمود نگه داشت. چنان که می‌شود انسان را با افسانه و خرافه سرگرم کرد و گمراهش کرد. اما وقتی که فکر کند و درست هم فکر کند، به چیزی می‌رسد که قوای ادراکی او می‌یابد نه این که دیگران خواسته باشند.



*اسلام بر توان فهم انسان از واقعیت تاکید دارد

وی ادامه داد: اسلام، بر توان فهم انسان از واقعیّت تأکید می‌ورزد نه اینکه مانند افلاطون یا فیثاغورث نخبگانی را میان انسان و حقیقت واسطه قرار دهد یا مانند مکتب‌های هندی و عرفان اسلامی منبع اطلاعات را شیخ و مرشد دانسته و یا مانند مسیحیت، کلیسا را میان انسان و حقیقت واسطه قرار دهد. اسلام منبع اطلاعات انسان را مستقیماً حقیقت خارجی می‌داند و بس.
نویسنده کتاب «عرفان عملی» با بیان اینکه حتی خدا و پیامبر او نیز، میان انسان و حقیقت واسطه نیستند، افزود: انسان با قوای ادارکی خود، با واقعیت طرف است و بس. بنابراین اگر دین، خدا و پیامبر هم واقعیت داشته باشند، انسان آنها را تشخیص داده، شناخته و باور خواهد کرد. یعنی دین و اصول دین هم در صف منبع خارجی و واقعی معلومات انسان قرار دارند، نه اینکه میان او و حقیقت واسطه باشند.
وی ادامه داد: اسلام همانند همه مکتب‌های عقلانی، خدا و حقایق نامحسوس دیگر را هم براساس نشانه‌های محسوس قابل شناخت می‌داند. قرآن همانقدر که به دیدن و شنیدن و تدبّر و تعقل به عنوان ابزار اطلاعات انسان تأکید می‌ورزد، همانقدر هم به آیات و نشانه‌های معرفت در زمین و آسمان تأکید می‌کند.
یثربی گفت: تقلیدی نبودن اصول دین، تأکید آشکاری است بر ابزار بودن حس و عقل و سند منحصر به فرد بودن خود واقعیت، بدون وساطت شخصیت‌های دینی، یا اولیای خانوادگی و اجتماعی. دین اسلام، همانند مکتب‌های عقلانی دیگر، روش کسب معرفت را همین به کار گرفتن درست حس و عقل می‌داند و بس. در قرون جدید، این روش در غرب مورد بهره‌برداری قرار گرفت و دنیای جدیدی پدید آورد. متفکران عصر روشن‌اندیشی و جدید غرب، خودشان را مبتکر این روش کارآمد می‌دانند. این دکارت بود که در قرن هفدهم میلادی، اعلام کرد که همگان می‌توانند خردورزی کنند! و همگان می‌توانند، اگر با روش درست اندیشه کنند، به حقیقت برسند.
عضو هئیت علمی دانشگاه علامه طباطبایی افزود: اگر درباره روش تفکر و تعقل، در آموزه‌های اسلام، چیزی نداشتیم جز همین که: «هیچ‌کس در اصول دین خود نباید مقلد دیگران باشد» کافی بود که ما مسلمانان، از همان آغاز، راهی را در کسب دانش و معرفت در پیش بگیریم که روشن‌اندیشان غرب از قرن هفدهم میلادی به آن دست یافتند! این راه و روش اسلامی را می‌توان در دو دستورالعمل خلاصه کرد.
نویسنده کتاب «حکمت متعالیه صدرا» ادامه داد: تاکنون کسی از متفکران مسلمان نگفته است که علم را باید دینی کرد. بلکه همه فلاسفه و دانشمندان علوم طبیعی ما به این نکته تاکید کرده‌اند که علوم حقیقی مانند: طبیعیات، ریاضیات، منطق،فلسفه و الهیات نباید با تعهد، آموخته یا پژوهش شوند. فرق این علوم با کلام دراین است که؛ اهل کلام هدفدار کار می‌کنند، اما دانشمندان و فلاسفه با اندیشه آزاد و غیرملتزم وارد آموزش و پژوهش می‌شوند و تابع دلیل هستند و بس.



* فلسفه اسلامی در واکنش به فلسفه غرب اعلام موجودیت کرد

وی تاکید کرد: بزرگان گذشته ما نتیجه تلاش خود را نیز دینی ندانسته‌اند. یعنی با اینکه همگی موحد و مسلمان بودند، هرگز طبیعیات خود را طبیعیات اسلامی ندانسته و همینطور منطق و ریاضیات و فلسفه خود را اسلامی ندانسته.
یثربی در پایان گفت‌وگوی خود با فارس تأکید کرد: این ما هستیم که اخیرا نه با توجه به محتوا، بلکه در برابر فلسفه غرب، فلسفه‌های دیگر را شرقی یا اسلامی نامیده‌ایم. کسانی هم که می‌کوشند تا این فلسفه را با آموزه‌های قرآن، یکی بدانند و آن را تقدیس کنند، به راه درست نمی‌روند چون اینها همگی محصول عقل و اندیشه بشرند و نیازمند نقد و اصلاح و تکمیل می‌باشند و حقیقت مطلق نیستن

منبع:

http://www.taqrib.info/persian/inde...02-02-05-44-52&catid=46:interviews&Itemid=404
 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
نظرتون چیه؟؟

تحلیل و برداشت خودتون رو بگید...
 

نیچه

عضو جدید
در این جستار جناب یثربی گفته اند، اصول دین تقلیدی نیستند !!!
و گفته شده با عقل میتوان به آن رسید.
و چون ما اینچنین نکردیم از غربی ها عقب افتادیم.
اما واقعا اینطوری هست؟ اصول دین مبنای عقلانی دارند یا مبنای احساسی و امیدواری؟


اینکه انسان دوست داره پس ازمگ حیاتی دیگر باشد (معاد) ، اینکه انسان خودش را کم میپندارد و در زندگی اش مدام وجود واسطه ها را تجربه کرده پس نتیجه گرفته میان او و خالقش باید واسطه باشد (نبوت) ، اینکه انسان نمیتواند ذره ای از جهان با عظمت را درک کند و سپس چون میبند در کار دنیا آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک، نتیجه میگیرد خالق یکی هست (توحید) !!!


اصول دین، به نظر من نه تنها مبنای منطقی ندارن، بلکه احساسات و آن روحیه ضعف بشری در آن موج میزند.
امروزه مسلمانان اگر از غرب عقب افتاده اند فقط و فقط به خاطر اینست که بعد حقیقت بینی آنها از بین رفته.
دوست دارند دنیا رو طبق آرزوهاشان ببینند تا تلخی و پیچیدگی واقعی.
دوست دارند به جای یافتن پاسخ سئوالات نابودگر جواب هایی راحت مثل خدا خواسته و خدا میدونه و قدرت خداست بدهند.


خیال و آرزو بزرگترین دشمن علم هست و هرچه پر رنگ تر شود، انسان را در فضایی دیگر غرق میکند و به خیالش در راه بهتری قدم میگذارد چون مطابق میلش هست.
 

علّامه

عضو جدید
در این جستار جناب یثربی گفته اند، اصول دین تقلیدی نیستند !!!
و گفته شده با عقل میتوان به آن رسید.
و چون ما اینچنین نکردیم از غربی ها عقب افتادیم.
اما واقعا اینطوری هست؟ اصول دین مبنای عقلانی دارند یا مبنای احساسی و امیدواری؟


اینکه انسان دوست داره پس ازمگ حیاتی دیگر باشد (معاد) ، اینکه انسان خودش را کم میپندارد و در زندگی اش مدام وجود واسطه ها را تجربه کرده پس نتیجه گرفته میان او و خالقش باید واسطه باشد (نبوت) ، اینکه انسان نمیتواند ذره ای از جهان با عظمت را درک کند و سپس چون میبند در کار دنیا آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک، نتیجه میگیرد خالق یکی هست (توحید) !!!


اصول دین، به نظر من نه تنها مبنای منطقی ندارن، بلکه احساسات و آن روحیه ضعف بشری در آن موج میزند.
امروزه مسلمانان اگر از غرب عقب افتاده اند فقط و فقط به خاطر اینست که بعد حقیقت بینی آنها از بین رفته.
دوست دارند دنیا رو طبق آرزوهاشان ببینند تا تلخی و پیچیدگی واقعی.
دوست دارند به جای یافتن پاسخ سئوالات نابودگر جواب هایی راحت مثل خدا خواسته و خدا میدونه و قدرت خداست بدهند.


خیال و آرزو بزرگترین دشمن علم هست و هرچه پر رنگ تر شود، انسان را در فضایی دیگر غرق میکند و به خیالش در راه بهتری قدم میگذارد چون مطابق میلش هست.
جناب نیچه اول ورودتون رو به سایت خوش اومد میگم و عرض کنم خدمتتون که این مطالبی که در مورد اصول دین فرمودین یکم کم لطفی بود
بله این تحلیلی که شما از اصول دین فرمودین درسته همش بر پایه احساسات و عواطف هستش اما صرف اینکه ما یه مسئله رو از دید احساسات بیان کنیم این دلیل این نیست که اونا احساسی هستند خیلی وقتا ممکنه قضایای عقلی هم با رنگ احساسی بیان بشه ولی نمیشه عقلی بودنشونو نفی کرد مثلا در منطق گزاره های مشهوری هیچ واقعیتی در خارج ندارند اما همین گزاره ها گاهی مشهوره صرف نبوده بلکه از اولیات هستند مثلا اینکه ظلم بد است یا عدل خوب است این گزاره ها مشورات هستند اما مشهوره صرف نیستند.
بگذریم از منطق به بحث خودمون برگردیم:
همون علمی که آقای یثربی فرمودند متعلق به هیچ ملیت و قومی نیست همون برای این اصولی که فرمودین دلیل محکم داره نه اینکه چون کسی دین داره باید بیاد و از اینها بحث کنه ، نه چون این پرسش ها برای هر صاحب خردی مطرحه که
از کجا اومده برای چه اومده و به کجا میره؟
و اگه مشاهده کنین هر تفکر و هر فلسفه ای که پایه ریزی شده در صدد حل این مسائل بوده حتی مادی گراها و کسایی که اصلا ماورایی غیر ماده قائل نیستند
اگر مایل بودین در مورد تک تک این اصولی که فرمودین با هم بحث کنیم تا به نتیجه برسیم
ببخشید که یکم عرضم طولانی شد ببخشید
یا علی

 

Similar threads

بالا