فقر

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
تفکری بیشتر درباره واژه «فقر»
[h=1]خط فقر یا دیوار فقر[/h]

سید پرویز جلیلی کامجو*
یکی از مهم‌ترین آرمان‌های اهداف «سند توسعه هزاره سازمان ملل متحد» (MDG)،‌ ریشه‌کنی فقر و گرسنگی مطلق بوده که در قالب دو هدف فرعی شکل گرفته است. نصف کردن افرادی که درآمدشان در روند کمتر از یک دلار در روز است و نصف کردن بخشی از افرادی که از گرسنگی رنج می‌برند نمونه این اهداف است.


پیچیدگی موضوع فقر با توجه به روند بسیار مخرب آن در توسعه اقتصادی کشورها، نیازمند تدابیر ملی و بین‌المللی است.
در زمینه‌های بین‌المللی این تلاش‌ها با ارائه گزارش توسعه انسانی سازمان ملل در سال 1990 آغاز شد و در اجلاس توسعه اجتماعی کپنهاگ (1995) ادامه یافت. در همین راستا سال 1997 به عنوان سال فقرزدایی و همچنین سال‌های 2006-1997 (1385-1376) به عنوان دهه فقرزدایی برگزیده شده و دولت‌ها خود را به تهیه برنامه‌های ملی فقرزدایی و همکاری‌های منطقه‌ای و بین‌المللی در این زمینه متعهد کردند.
در زمینه ملی نیز کشورهای مختلف تلاش‌های بسیاری انجام می‌دهند، در صورتی که فقر در ایران با سرعتی فزاینده حتی سریع‌تر از تورم در حال افزایش است.
انواع فقر
فقر بر اساس دیدگاه‌های مختلف به انواع زیر قابل
‌تقسیم‌بندی است:
فقر ملی و فقر بین‌المللی
فقر مادی (اقتصادی) و فقر معنوی (فرهنگی و فکری شامل بی‌سوادی، رواج رفتارهای نابهنجار، کاستی در زمینه ایثار و محبت، افزایش زمینه‌های کینه‌توزی و نفرت و به‌طور کلی تنزل برخی شاخص‌های
سرمایه اجتماعی).
فقر دائمی (مواجهه با فقر و مظاهر آن از بدو تولد تا پایان زندگی) و فقر موقتی (بر اثر بروز شرایط نامساعد رخدادهای طبیعی: سیل، زلزله، خشکسالی، بیکاری و...)
فقر موردی (به صورت ابتلای گروه اندکی از اعضای جامعه) و فقر فراگیر (به شکل ابتلای اکثریت جامعه به فقر و اصولا شامل حال جوامع
روستایی می‌شود).
فقر شهری و روستایی
فقر مطلق، فقر مطلق شدید و فقر نسبی
فقر روانی: ناشی از عوامل درونی، اجتماعی و خانوادگی است.
فقر ذهنی: ریشه در احساس فرد یا خانوار نسبت به فقر دارد. از هر خانوار یا فرد خواسته می‌شود تا تخمینی از حداقل درآمد مورد نیاز برای ادامه حیات خود ارائه دهد.
فقر چند بُعدی: فقر در بُعد درآمد سرانه، بهداشت، حداقل استاندارد زندگی و تحصیل.
تجربه نشان داده است که فقر فرهنگی و اقتصادی، تاثیر متقابل دارند. در ادامه به تشریح ابعاد مهم‌ترین تعریف‌های فقر؛ یعنی فقر مطلق و فقر نسبی می‌پردازیم.
خط فقر
میزان مخارجی است که یک فرد در یک زمان و مکان معین نیاز دارد تا به یک سطح معین از رفاه برسد. افرادی که مخارج لازم برای رسیدن به این سطح رفاه را ندارند، زیر خط فقر هستند و فقیر محسوب
می‌شوند.
خط فقر مطلق و نسبی
بوت و راونتری برای اولین‌بار با ارائه تعریفی متفاوت از فقر نسبی و مطلق، فقر مطلق را یک موضوع عینی دانسته و با حداقل معیشت مرتبط ساخته‌اند. آنها فقر مطلق را به عنوان ناتوانی در کسب حداقل استاندارد زندگی یا به‌طور دقیق مقدار درآمدی که با توجه به زمینه‌های فرهنگی، اجتماعی اقتصادی و غیره جامعه مورد بررسی، برای تامین نیازهای افراد (مانند غذا، پوشاک، مسکن و ...) لازم است یا حداقل شرایطی است که عدم تامین آن موجب می‌شود تا نیازهای اساسی و ضروری فرد تامین نشود، تعریف کرده‌اند. این روش تعیین خط فقر مطلق را روش حداقل معیشت یا «روش نیازهای اساسی»
می‌گویند.
ایشان فقر نسبی را نیز به عنوان ناتوانی در کسب یک سطح معین از استانداردهای زندگی که در جامعه فعلی لازم یا مطلوب تشخیص داده می‌شود، تعریف کرده‌اند. در فقر نسبی که ناشی از اختلاف شدید درآمدی در یک جامعه خاص است، فقر صرفا ناشی از فقدان منابع جهت تامین نیازهای اساسی نیست، بلکه ناشی از کمبود منابع فرد جهت دسترسی به حداقل استاندارد زندگی نسبی در جامعه است؛ یعنی فرد یا خانواده نسبت به متوسط همان جامعه که در آن زندگی می‌کنند فقیر محسوب می‌شوند و شاید همان خانواده در یک کشور یا جامعه دیگر فقیر نسبی نباشند.
شاخص‌های فقر
برای ترسیم شرایط واقعی خانوارهای فقیر، خط فقر به تنهایی کافی نیست و برای بررسی شدت و شکاف فقر از شاخص‌های فقر استفاده می‌شود که در ذیل به‌صورت خلاصه به آنها اشاره می‌شود.


شاخص نسبت افراد فقیر
رایج‌ترین شاخص یا اندازه فقر که به «نسبت سرشمار» معروف است، از تقسیم تعداد خانوارهای پایین‌تر از خط فقر بر کل تعداد خانوارها به دست می‌آید. نسبت سرشمار، در مورد عمق یا شدت فقر چیزی را بیان نمی‌کند. به عبارت دیگر، از روی این شاخص نمی‌توان فهمید که افراد فقیر چقدر فقیر هستند و برای از بین بردن آنها به چه مقدار منابع اضافی نیاز است.
شاخص شکاف فقر
برای بیان شدت یا عمق فقر، از شاخص دیگری استفاده می‌شود که به «شکاف فقر» معروف است. این شاخص، براساس تفاوت درآمد هر فرد یا خانوار فقیر از خط فقر کلی تعیین می‌شود.
شاخص نسبت شکاف درآمد
گویای آن است که برای از بین رفتن کامل فقر، درآمد (یا هزینه) متوسط اقشار فقیر جامعه چقدر (یا چند درصد) باید افزایش یابد. این شاخص در عین اینکه عمق فقر (یعنی فاصله متوسط اقشار فقیر و غیر فقیرجامعه) را به‌طور کلی بیان می‌کند، از بیان شدت فقر در میان افراد پایین خط فقر عاجز است.
شاخص فقر سن
آمارتیاسن(1976)، برای فقر شاخص دیگری پیشنهاد کرده که مقادیر شاخص شکاف فقر و شاخص نسبت شکاف درآمد را با هم ترکیب می‌کند و نسبت به توزیع درآمدها و ضریب جینی حساس است.
عوامل موثر بر فقر
بررسی اقتصادی – اجتماعی فقر و محرومیت از جمله مسائل پیچیده‌ای است که در شناخت و درک آن باید الزاما عوامل و متغیرهای متعددی را مورد توجه قرار داد.
رشد اقتصادی و تولید ملی
درآمد ملی سرانه
نابرابری توزیع درآمد (فرصت‌های برابر برای کسب درآمد)
نابرابری توزیع ثروت (شکاف طبقاتی)
توزیع عادلانه خدمات مالی و اعتبارات دولتی
نرخ تورم و سیاست‌های پولی و ارزی مقامات پولی
بیکاری، به‌خصوص بیکاری بلندمدت
نکته قابل‌تامل این است که همانطور که اقتصادهای کم درآمد رشد می‌کنند، احتمالا فقر کاهش می‌یابد، اما نرخی که در آن فقر کاهش می‌یابد می‌تواند به‌وسیله افزایش در نابرابری کمتر شود. یعنی رشد برخی شاخص‌های فوق با تنزل شدید برخی دیگر در کل باعث رشد
فقر می‌شوند.
دورهای باطل فقر
یکی از مهم‌ترین کارها در مرحله گذار به سمت توسعه یافتگی، شکستن دورهای باطل فقر است. در یک جمله می‌توان گفت که فقر، فقر می‌آورد.
این مفهوم دور باطل فقر است. کودکانی که خانواده‌های آنها امکان انجام هزینه‌های مختلف آموزشی مانند کلاس‌های خصوصی، کلاس‌های کنکور، مدارس غیرانتفاعی، رایانه و نرم‌افزارهای مختلف آموزشی، کلاس زبان، حمایت و تشویق‌های مالی، تامین امنیت و آرامش مالی و روانی و غیره را ندارند، با احتمال بسیار کمی در رشته‌های پردرآمد در دانشگاه‌های سطح یک و دو قبول خواهند شد و این اتفاق برای فرزندان آنها نیز تکرار خواهد شد و فقر، فقر را به مژدگانی خواهد آورد.
مگر این دور باطل در سطح خرد توسط خود فرد یا در سطح کلان توسط سیاست‌های فقرزدایی شکسته شود.
میزان خط فقر در ایران بر اساس بُعد خانوار
مطالعات متعددی به‌منظور برآورد خط فقر در ایران صورت گرفته است که خط‌های متفاوتی را گزارش داده‌اند، اما بر اساس مطالعه راغفر و همکاران که در سال 1389 انجام و در سال 1392 منتشر شد، 63 درصد مردم شهر تهران دچار محرومیت نسبی هستند. در نمودار (1) خط فقر ماهانه برای خانواده‌های 4 و 6 نفری تا سال 1388 بر اساس مطالعه زمان‌زاده و شاهمرادی ارائه شده است و سال‌های 1389 تا مهرماه 1392 نیز نگارنده بر اساس همین مقاله و مبتنی بر نرخ تورم 10 درصد محاسبه کرده است.
خط فقر در دنیا
سال ها است محافل اقتصادی در تعریف فقر به استانداردی قابل‌قبول همگانی دست نیافته‌اند؛ چراکه فقر مقوله‌ای کیفی است نه کمی. تعریف فقر از نقطه‌ای به نقطه دیگر متفاوت است. به دلایل مختلف هیچ تعریفی نمی‌تواند جامع و مانع در همه نقاط جهان باشد چرا که خصوصیات متفاوت اجتماعی، اقتصادی در نقاط مختلف جهان طبعا تعاریف متفاوت را به همراه خواهد داشت.خط فقر در دنیا بر اساس برابری قدرت خرید
(PPP 2005) بین یک تا 40 دلار متغیر است. بانک جهانی خط فقر را یک دلار و 25 سنت برای هر فرد در هر روز تعریف کرده است و برای توجیه اختلاف بین کشوری در این نوع تعریف، افزایش یک دلار به تعریف فوق به ازای سه دلار افزایش در متوسط مصرف در کشورهای مختلف را پیشنهاد کرده است. با این تعریف بیش از نیمی از مردم در کشورهای در حال توسعه
زیر خط فقر هستند.






منبع: بانک جهانی، 2013
خط فقر در ایالات‌متحده
مفهوم فقر در کشورهای پیشرفته دنیا نیز مشکلی است که دولت‌ها با آن دست و پنجه نرم می‌کنند. طبق گزارش مرکز مطالعات کنگره ایالات‌متحده که در 27 سپتامبر 2012 منتشر شد، بیش از 2/46 میلیون نفر در سال 2011 در این کشور زیر خط فقر زندگی می‌کنند.
به‌طوری‌که جمعیت افراد فقیر از 3/12 درصد در سال 2006 به 15 درصد در سال 2010 و 2011 رسیده است. همچنین در این سال‌ها فقر در بین سیاهپوستان به 6/27 درصد رسیده است. سایر آمارهای این گزارش نشان می‌دهد که سایر نژادها مانند سیاهپوستان، اسپانیولی زبان‌ها (اهالی آمریکای لاتین) و آسیایی‌ها تفاوت بسیاری با سفیدپوستان دارند.
*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه اصفهان
(Parviz.jalili@gmail.com)




 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
فقــــر

فقــــر

چرا فقرا زندگی به کلی متفاوتی با بقیه دارند؟
[h=1]تجربه فقرزدایی در یک کتاب[/h]
چرا با وجود فقر تعداد زیادی بچه می‌آورند؟ چرا بچه‌هایشان به مدرسه می‌روند، ولی چیزی نمی‌آموزند؟

کاوه مجلسی*
ترجمه کتاب اقتصاد فقیــر توسط دکتر
جعفر خیرخواهان و دکتر مهدی فیضی اتفاق بسیار خوشایندی در حوزه علم اقتصاد در کشور است و من به همه کسانی که دغدغه سیاست‌گذاری در حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی را دارند یا علاقه‌مند به این زمینه‌ها هستند، توصیه می‌کنم این کتاب را مطالعه کنند. این کتاب به حوزه‌ای از علم اقتصاد یا به‌طور مشخص‌تر اقتصاد توسعه، می‌پردازد که متاسفانه در کشور ما مغفول مانده و اتفاقا پتانسیل‌های زیادی برای کمک به طراحی سیاست‌های بهتر دارد.
سیاست‌گذاری اقتصادی همواره با این سوال سخت مواجه بوده است که «چگونه منابع محدود را به پروژه‌های متنوع و فراوان اختصاص دهیم» پاسخ این سوال در کشورهای در حال توسعه و فقیرتر به‌دلیل منابع محدودتر و نهادهای ناکاراتر دشوارتر هم می‌شود. باید اذعان کرد که علم اقتصاد، با وجود همه پیشرفت‌هایی که در دهه‌های گذشته داشته، در زمینه سیاست‌های توسعه‌ای همیشه موفق نبوده است. بسیاری از بداقبالی‌هایی که در این زمینه شاهد آن بوده‌ایم، به دلیل درک نادرست از محیط مورد مطالعه و عوامل تشکیل‌دهنده آن بوده است. در بسیاری از مدل‌های اقتصادی فروضی مطرح می‌شوند که با واقعیات کشورهای در حال توسعه همخوان نیستند. این یقینا به این معنی نیست که اصول اقتصادی قابل تعمیم به این کشورها نیستند، بلکه توجه به این واقعیت است که موضوع اصلی مورد مطالعه علم اقتصاد یا همان انسان‌ها، تحت شرایط و محدودیت‌های مختلف و انگیزه‌های متفاوت به‌طور یکسان عمل نمی‌کنند و در نتیجه یک سیاست خاص در نقاط مختلف دنیا و در زمان‌های مختلف می‌تواند منجر به نتایج متفاوت و بعضا فاجعه بار شود.
با توجه به این مسائل اگر روشی به ما این امکان را بدهد که تئوری‌های مختلف را در مورد رفتار انسان‌ها و فروضی که این تئوری‌ها بر آنها مبتنی هستند به آزمون بگذاریم امکان طراحی سیاست‌های موثرتر فراهم می‌شود. این دقیقا چیزی است که روش آزمایش‌های کنترل شده تصادفی را که این کتاب به آن می‌پردازد، ارائه می‌دهد.
روش آزمایش‌های تصادفی کنترل شده
یکی از بزرگ‌ترین چالش‌های اقتصاددان‌ها تشخیص اثر یک سیاست خاص از عوامل دیگر محیطی است.
به معنای دیگر ما می‌خواهیم ببینیم چه بخشی از تغییرات مشاهده شده در یک جامعه هدف تاثیر یک سیاست خاص بوده است. تنها در این صورت است که می‌توان به طراحی سیاست‌های بهتر کمک کرد. یکی از بزرگ‌ترین مشکلاتی که پیش روی محققان این حوزه قرار می‌گیرد این است که وقتی ما یک جامعه را در طول زمان تحت نظر قرار می‌دهیم و تغییرات آن را پس از اجرای یک سیاست مشاهده می‌کنیم ممکن است در تخمین اثر آن سیاست خاص به خطا بیفتیم؛ چراکه ممکن است در طول زمان بقیه عوامل محیطی هم تغییر کنند و چه بسا به جای تاثیر سیاست مورد نظر تاثیر عوامل دیگری را که همزمان تغییر کرده‌اند اندازه بگیریم. پس اگر ما فقط روند زمانی را مشاهده کنیم به نتیجه‌گیری دقیقی نخواهیم رسید. برای رسیدن به یک نتیجه‌گیری دقیق‌تر باید یک گروه کنترل داشته باشیم که تحت تاثیر سیاست مورد مطالعه قرار نمی‌گیرد؛ اما مشکل اینجاست که حتی وقتی خروجی گروه مورد مطالعه و گروه کنترل را با هم مقایسه کنیم، باز هم معمولا با خطا مواجه می‌شویم؛ چرا که این دو گروه ماهیتا با هم متفاوتند و اگر ما فقط با گذر زمان ببینیم که چه تفاوتی با یکدیگر کرده‌اند، به هیچ وجه کافی نیست.
به عنوان مثال، فرض کنید دولت یک سوبسید را روی امکانات آموزشی پرداخت می‌کند و ما می‌خواهیم اثر این سوبسید روی یادگیری دانش آموزان را بررسی کنیم. در این مثال، افراد دو دسته‌اند گروهی که از این امکانات استفاده می‌کنند و گروهی که از این امکانات استفاده نمی‌کنند. آیا این درست است که ما از گروه دوم به عنوان گروه کنترل استفاده کنیم و تفاوت بین دو گروه را پس از اجرای برنامه به اثر سوبسیدها مرتبط بدانیم؟ مسلما نه! به این دلیل که به احتمال زیاد کسانی که از این سوبسید استفاده نمی‌کنند خصوصیات متفاوتی نسبت به دسته دیگر دارند و بخشی از تفاوت اندازه گیری شده بین دو گروه می‌تواند نتیجه همین خصوصیات متفاوت و نه استفاده از سوبسید آموزشی باشد. یا فرض کنید ما می‌خواهیم اثر دسترسی به یک نوع واکسیناسیون خاص روی سلامت اشخاص را اندازه بگیریم. برای مشاهده نتیجه آیا کافی است تا در سطح شهرها و روستاها تعدادی مراکز بهداشتی و درمانی تاسیس کنیم تا این خدمات را ارائه دهند و سپس تفاوت بین گروهی که از واکسیناسیون استفاده کرده‌اند و گروهی که از آن استفاده نکرده‌اند را اندازه بگیریم؟ یا اینکه آیا می‌توان نتیجه گرفت که اشخاص در گروه‌های مختلف درآمدی چقدر حاضرند برای این سرویس هزینه کنند؟ یا اینکه نقش اطلاعات در قانع کردن افراد برای واکسینه کردن خودشان
چقدر است؟ پاسخ به این سوالات و بسیاری سوالات مشابه فقط زمانی ممکن است که ما گروه کنترلی داشته باشیم که هیچ تفاوت معناداری با گروه هدف نداشته باشد. برای این منظور گروه کنترل و گروه هدف باید به صورت تصادفی از میان یک گروه مرجع انتخاب شوند.
این شیوه‌ای است که در این کتاب به آن پرداخته می‌شود. در مثال سوبسید تحصیلی برای بررسی اثر در اولین فازتعدادی و قبل از اینکه تصمیم بگیریم که آیا این سیاست را به شیوه فعلی در همه مناطق اجرا کنیم تعدادی اگر بخواهیم خیلی ساده‌سازی کنیم می‌توان تعدادی از مناطق یا مدارسی که به لحاظ متغیرهای اقتصادی، اجتماعی، یا تحصیلی شبیه هم هستند را انتخاب کنیم و به‌طور تصادفی امکان دسترسی به سوبسیدهای آموزشی را در بعضی مناطق یا مدارس فراهم کنیم.
حال این دو گروه فقط از یک نظر با هم متفاوتند و آن دسترسی به یک برنامه خاص است. در این مورد با اطمینان بیشتری می‌توان تفاوت این دو گروه پس از اجرای سیاست را به دسترسی به سوبسید مرتبط دانست.
در ادامه چند مثال از اقتصاد ایران که استفاده از این روش را توجیه می‌کند بررسی می‌شوند.
بنگاه‌های کوچک زودبازده، چرا نتیجه نداشت؟
تسهیل دسترسی بنگاه‌های کوچک یا کارآفرینان بالقوه به منابع مالی یکی از دغدغه‌های بسیاری از کشورهای در حال توسعه است. اینکه این تسهیلات به چه شکلی و با چه خصوصیاتی و به چه افرادی داده شود بسیار مورد بحث است و مطالعات بسیار زیادی در نقاط مختلف دنیا در این زمینه انجام شده است. اینها سوالاتی هستند که جواب روشنی از قبل ندارند و دقیقا به همین دلیل، اجرای سیاست‌های دفعی و به شکل گسترده در این زمینه می‌تواند منجر به هدر رفتن منابع مالی شود. این اتفاقی است که در سال‌های گذشته و با اجرای سیاست بنگاه‌های زودبازده در کشور رخ داد.
به جای آنکه برنامه‌های این چنینی را در سطح ملی و گسترده اجرا کنیم می‌شود ابتدا در گروه‌های کوچک‌تر و با رعایت شرایط خاص، اثر شیوه‌های گوناگون را سنجید و نتایج آنها از قبیل سودآوری بنگاه‌ها، ایجاد اشتغال و غیره را اندازه گرفت و فروض را به بوته آزمایش سپرد. تنها در این حالت است که می‌توان با اطمینان بیشتری سیاست بهینه را انتخاب و اجرا کرد.
یارانه‌ها، موضوع حل نشده‌ قدیمی
مثال دیگر مساله یارانه‌ها است. سال‌ها است که چگونگی تخصیص یارانه‌ها یکی از سوال‌های اصلی سیاست‌گذاران اقتصادی کشور است. اگر از ابتدا به روش‌های علمی و مناسب با این قضیه برخورد می‌شد، این موضوع تا به حال حل شده بود. به شرط اجرای دقیق روشی که در این کتاب توضیح داده می‌شود، می‌توان برای اغلب سوالاتی که در این حوزه مطرح است جواب‌های مناسبی یافت.
با اینکه نباید تصور کرد با یادگیری و اجرای روش‌های معرفی شده در این کتاب بهترین روش طراحی سیاست در زمینه‌های اقتصادی و اجتماعی را یافته‌ایم و نیازی به دیگر روش‌ها نیست، با اطمینان می‌شود گفت که در بسیاری از زمینه‌ها از قبیل وام دهی به کارآفرینان، شیوه‌های بهینه کشاورزی، بسیاری از سیاست‌های آموزشی و بهداشتی و بسیاری از مسائل دیگر از این روش می‌توان برای طراحی سیاست‌های بهتر استفاده کرد. دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی که در زمینه توسعه فعال هستند، از قبیل بانک جهانی و بنیاد گیتس، در سال‌های اخیر به استفاده از این روش رو آورده‌اند.
*استادیار اقتصاد در دانشگاه «لوند» سوئد



منبع همه عکس‌ها وب سایت کتاب: pooreconomics.com
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
مخاطبان این کتاب نه‌تنها دانشجویان و دانش‌آموختگان بلکه همه افرادی هستند که دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا را دارند
[h=1]اقتصاددانان باید لباس‌هایشان را خاکی کنند![/h]


دکتر جعفر خیرخواهان*
دکتر مهدی فیضی **
کتاب «اقتصاد فقیر» حاصل سال‌ها پژوهش میدانی برای بررسی جزئیات زندگی‌ بسیار پیچیده فقرا و مسائل درهم‌تنیده آن مانند سطح پایین بهداشت و تحصیلات در مناطق فقیر‌نشین کشورهای در حال توسعه است. نویسندگان کتاب، آبهیجیت بنِرجی Abhijit Banerjee) هندی و اِستر دوفلو
(Esther Duflo) فرانسوی، بیش از پانزده سال از عمر خویش را صرف بررسی زندگی فقرا در روستاهای هند، مراکش، کنیا، اندونزی و بسیاری دیگر از کشورهای درحال توسعه کرده‌‌اند.
بنرجی و دوفلو هر دو، استاد اقتصاد در موسسه فناوری ماساچوست (ام.آی.تی) و از موسسان آزمایشگاه اقدام برای مبارزه با فقر عبداللطیف جمیل[1] هستند.
رویکرد کتاب حاضر نیز بر این است که از پرسش‌های بزرگ در اقتصاد توسعه (مانند اینکه چقدر باید به بازار آزاد در کمک به فقرا باور داشته باشیم؟ و آیا اساسا کمک جهانی نقشی در این زمینه ایفا می‌کند؟) فاصله بگیرد و به پرسش‌های کوچکی (مانند چطور با مالاریا یا اسهال بهتر مبارزه کنیم؟ چگونه نرخ مدرسه‌روی کودکان فقیر را افزایش دهیم؟) بپردازد. بنرجی و دوفلو نشان می‌دهند که چرا فقرا گاه از فرصت‌های برابر استفاده نمی‌کنند (چرا فرزندان فقرا گاه حتی با وجود دسترسی به مدارس رایگان، تحصیل نمی‌کنند) و برای افزایش استفاده از فرصت‌ها چه می‌توان کرد (چگونه می‌توان نرخ مدرسه را ‌روی این فرزندان افزایش داد).بنرجی و دوفلو در پژوهش‌های خود برای مطالعه كارآيي سياست‌هاي مداخله‌گرايانه در گستره‌ای از مسائل بهداشتی، آموزشی و کشاورزی (از بیماری‌های مقاربتی جنسی تا غیبت معلمان از مدرسه و استفاده ناکافی از کود) با تحلیل دقیق مجموعه‌ای از شواهد قوی از روش سنجش‌های کنترلی تصادفی‌‌شده[2] استفاده کرده‌اند. به‌طور کلی سنجش‌های کنترلی تصادفی‌شده، اثربخشی سیاست‌ها را مانند ارزیابی اثر داروها در بنگاه‌های داروسازی بررسی می‌کنند: یک نمونه به‌لحاظ آماری تصادفی انتخاب‌شده معمولا به دو گروه، شاهد و آزمایش، تقسیم می‌شود که از همه نظر با هم یکسان هستند، اما تنها گروه آزمایش درمان مورد نظر را دریافت می‌کند. به این ترتیب می‌توان با کنترل سایر عوامل احتمالی موثر، تغییر معنادار متغیر وابسته را در مقایسه با گروه شاهد تنها به اثر علی متغیر مستقل نسبت داد. اقتصاد توسعه با استفاده از این دست سنجش‌ها در سال‌های اخیر نه تنها تولدی دیگر یافت بلکه بسیاری از توانمندترین اقتصاددانان را به خود جلب کرده و بستری برای آزمون نظریه‌های بنیادین اقتصاد و منبعی برای توسعه ایده‌های مهیج جدید شده است.
این کتاب نشان می‌دهد دلیل شکست بسیاری از سیاست‌های مبارزه با فقر در سال‌های گذشته، فهم نادرست مساله بر پایه شواهد سست و نامعتبر بوده است. شیوه نگاه بنرجی و دوفلو در سراسر این کتاب، توجه به جزئیات، درک روش تصمیم‌گیری مردم و تمایل به تجربه و آزمایش است. به این ترتیب آنها بهتر ‌توانستند بینش‌های اولیه و انگیزه‌هایی را دریابند که تصمیم‌های فقرا و زندگی‌های آنها را راهبری می‌کند؛ اینکه آیا تصمیم‌های‌شان، مثلا در باب تحصیلات یا اندازه خانواده، آنها را فقیر می‌کند یا چون از بداقبالی فقیر هستند به‌ناچار تصمیم‌هایی از این دست می‌گیرند. در نهایت این یافته‌ها بصیرت‌های جالبی را در مورد انگیزه‌ها در زندگی فقرا به‌دست می‌دهند و نشان می‌دهد که سیاست‌های مبارزه با فقر چه‌وقت نتیجه می‌دهد و چه‌زمانی نتیجه نمی‌دهد و چرا؟ قوه اقناع کتاب از سویی در خواست نویسندگان آن برای شنیدن صدای فقرا و فهم چگونگی تطابق آنها با شرایط و از سوی دیگر تمایل نداشتن برای بسنده‌ کردن به پاسخ‌های بیش‌کلی و ایدئولوگ‌شده نهفته است. به‌طور خلاصه کتاب حاصل پیوند مبارک کنجکاوی با ذهن باز و احترام به شواهد ارزیابی‌ها است.
پیام کتاب این است که یک راه‌حل طلایی کلان‌نگر برای مبارزه با فقر وجود ندارد و نخستین قدم به‌منظور اصلاح روش‌های پیشین، فهم دوباره ماهیت فقر است. بنابراین بنرجی و دوفلو بدون کلان‌اندیشی در مورد سیاست‌های مبارزه با فقر، به‌شکل خرد به راه‌حل‌های ممکن آن فکر کردند و نشان دادند وقتی‌که سیاست‌های به‌دقت طراحی‌شده، زمینه فرهنگی-اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را لحاظ کند، حتی تغییراتی کوچک در سازوکار ارائه کمک جهانی می‌تواند به‌طور چشمگیری کارآیی آن را متحول سازد.
بنرجی و دوفلو می‌کوشند سیاست‌هایی طراحی کنند که می‌تواند تاثیر واقعی روی بهبود زندگی فقرا داشته باشد و راه‌‌هایی عملی و کارآمد برای رفع مسائل آنها بیابند، ضمن اینکه کاستی راه‌حل‌های موجود را نیز آشکار ‌سازند. مثلا بررسی‌های آنها نشان می‌دهد که وام‌دهی خرد (Micro-Credit) چندان از جنس معجزه‌ای نیست که طرفداران آن ادعا می‌کردند و کمتر از آنچه پیش از این اندیشیده می‌شد روشی انقلابی برای کارآفرینی و مبارزه با فقر است. همچنین نویسندگان کتاب به این نتیجه رسیدند که فقرا اغلب به این دلیل ‌ساده به کسب‌وکارهای خرد روی می‌آورند که چاره دیگری ندارند، نه به این دلیل که استعداد، مهارت یا اشتیاق خاصی برای کارآفرینی دارند.شکل‌دهی و انتخاب برترین سیاست‌ها در اقتصاد توسعه جدید در حقیقت حاصل فروتنی درباره میزان آگاهی و دانش ما و همچنین خوش‌بینی درباره توانایی ما برای یادگیری است.
سنجش‌های کنترل‌شده تصادفی به فهم دلایل فقر و راه‌حل‌های آن کمک می‌کنند. اینکه چرا فقرا با وجود داشتن خواسته‌ها و توانایی‌هایی مشابه با هر کس دیگری از سایر طبقات درآمدی، زندگی به‌کلی متفاوتی دارند، چرا آنها گاه برای اینکه پس‌انداز کنند، به دریافت وام نیاز دارند؛ چرا بچه‌های آنها به مدرسه می‌روند ولی اغلب چیزی نمی‌آموزند؛ چرا از خدمات رایگان بهداشتی استفاده نمی‌کنند اما به داروهایی پول می‌دهند که نیاز چندانی به آنها ندارند؛ چرا کسب‌و‌کارهای بسیاری را شروع می‌کنند اما عموما در هیچ‌یک از آنها رشدی نمی‌کنند و چرا با وجود فقر تعداد زیادی بچه می‌آورند.
آیا اقتصاد توسعه همین گزاره‌های کلی است؟
سیاست‌گذاری توسعه چیزی فراتر از کنار هم قراردادن مجموعه‌ای از فروض برون‌زا، اگرچه شهودی و تعدادی ادعای ابطال‌ناپذیر، اگرچه چشمگیر، برای به‌دست آمدن نتایجی از پیش مشخص (مانند انسان کلید توسعه است) می‌باشد که به‌سادگی از صورت‌بندی مساله به‌دست می‌آیند. مادامی‌که شرایط ابطال فرضیه مشخص نشده باشد، قدرت توضیح‌دهندگی آن اساسا نامشخص، امکان ارزیابی آن ناممکن و توان راهبردی آن هیچ است. اقتصاد توسعه مرسوم در ایران بيش از آنكه واجد مجموعه‌ تعريف‌شده‌اي از اصول و نظريات منسجم و روش‌شناسي مشخص علمي باشد، گزاره‌هایی چنان کلی و البته درست را در باب توسعه بیان می‌کند که از فرط کلیت ابطال‌ناپذیر می‌نماید و سیاست‌هایی که از فرط درست بودن هیچ‌کس مخالف آن نیست و به هیچ کاری نمی‌آید و از این رو نمی‌تواند دردهای توسعه‌نیافتگی ما را که در جزئیات تعاملات انسانی پراکنده است درمان کند. متاسفانه آنچه تاکنون به عنوان اقتصاد بومی‌شده در ایران به مساله توسعه‌نیافتگی پرداخته، نسخه‌ای بسیار فلسفی، کلی‌گویانه، روایی و با توصیف کیفی از دانش عمومی توسعه و نه لزوما اقتصاد توسعه است که کمترین شباهتی به ادبیات جدید این حوزه در دهه‌های اخیر بر مبنای نظریه‌های خرد، که قسمتی از آن نیز در این کتاب منعکس شده است، ندارد. پاک کردن تصویر نامرتبطی که نه تنها در مورد اقتصاد توسعه که به‌طورکلی در مورد علم اقتصاد در ایران شکل گرفته تا سال‌ها نفس نسل جدید اقتصادخوانده‌ها را خواهد گرفت. در كشوری كه هنوز بسیاری از سیاست‌پیشگان و برنامه‌ریزان اقتصادی آن، دل‌باخته‌ الگوهای نهادگرایی در بدترین شكل فهم‌ناشده‌ آن و نظریه‌های مارکسیسم در عقب‌مانده‌ترین قرائت‌های آن هستند و پایه‌ای‌ترین اصول علم اقتصاد محل تردیدهای فیلسوف‌مآبانه‌اند، تلاش برای بهبود وضعیت جامعه، جدالی نابرابر در دو سطح است: دفاع از ابتدایی‌ترین اصول عقلانیت اقتصادی و تلاش برای بهره‌گیری از اندیشه‌ها، تجربیات و روش‌های مدرن اقتصاد برای سیاست‌گذاری در اقتصاد بیماری كه بیش‌ از همیشه به هوای تازه نیاز دارد.
اقتصاددانانی در هیات انسان شناسان!
تاکنون عموما رویه بر این بود که تنها انسان‌شناسان به قبایل و مناطق دورافتاده آفریقا می‌رفتند و با مردم محلی دم‌خور بودند؛ درحالی‌که اقتصاددانان روی صندلی‌های راحتی خود می‌نشستند و نظریات بنیادین طراحی می‌کردند. بنرجی و دوفلو اما به‌منظور فهم بهتر طبیعت فقر، به‌جای بحث‌های انتزاعی بی‌پایان، شیوه انسان‌شناسانه را برگزیدند، دست‌ها و لباس‌ها را خاکی کردند، پا به میدان گذاشتند، به گوشه‌کنار روستاها و زاغه‌نشین‌های دورافتاده سر زدند، به خانه‌های فقرا رفتند و با آنها در مورد زندگی و دلایل و انگیزه‌های تصمیم‌های‌شان صحبت کردند. آنها با به چالش کشیدن دانش‌های دریافت‌شده بر پایه استدلال‌های فرضی (Hypothetical Arguments) و به‌جای انتظار کشیدن برای آماده شدن و رسیدن داده‌ها، خود با طراحی آزمون‌هایی در میدان، داده‌های خرد را جمع کردند و به این ترتیب زمینه‌های تازه‌ای را برای همکاری‌های میان رشته‌ای با سایر حوزه‌های علوم اجتماعی به‌خصوص روان‌شناسی و انسان‌شناسی به‌وجود آوردند.
اقتصاد جدید، فرضیه‌های جدید
نسل جدید پژوهشگران اقتصاد در ایران باید به دنبال این باشند که چطور می‌توان برای بررسی دقیق دلایل توسعه‌نیافتگی کشور، به جای بازتکرار مدل‌ها و الگوهای مرسوم، فرضیه‌های تازه‌ای را آزمود، نظریه‌های جدیدی ایجاد کرد و بر ادبیات جهانی توسعه افزود. این اتفاق در پژوهش‌هایی در کشورهایی با اقتصادهای مشابه ما مانند اندونزی افتاده است و در ایران نیز دور از دسترس به نظر نمی‌رسد؛ کشوری که به‌قدری پیچیدگی‌های نهادی و ساختاری جالب دارد و پر از مسائل کارنشده و دست‌نخورده است که بررسی آنها می‌تواند بینش‌های تازه‌ای را در شناخت رفتار افراد و کارآمدی سیاست‌ها در کشورهای در حال توسعه ایجاد کند.در ایران نیز می‌توان به‌جای متوقف شدن روی موضوعات تکراری و حتی به‌جای موضوعاتی کلی مانند یافتن خط فقر و شاخص‌های آن یا برآورد ميزان و اندازه‌‌گيري شدت فقر در ايران، با رویکرد کاربردی این کتاب به مسائل فقرا نگاه کرد، به متن جامعه در مناطق دورافتاده رفت و با کشاورزان و مددجویان زیر پوشش کمیته امداد یا بهزیستی نشست، از زندگی و مسائل کسب‌وکارهای کوچک‌شان جویا شد، موضوعات ناب را شناسایی و داده‌های مهم خرد آن را گرد‌آوری کرد و به این ترتیب با داده‌های دست اول به نوشتن مقالات جدید و قابل ارائه در سطح جهانی دست زد. این بهترین شیوه‌ای است که می‌توان علم اقتصاد از غرب‌ آمده را برای کشوری بومی کرد که ادعا می‌شود شرایط حاکم بر آن چنان متفاوت از کشورهای توسعه یافته است که مدل‌ها و الگوهای آنان به‌کار اصلاح سیاست‌ها و برنامه‌ریزی اقتصادی آن نمی‌آید.
***
مخاطبان این کتاب نه‌تنها دانشجویان و دانش‌آموختگان رشته‌های اقتصاد توسعه، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی، بلکه همچنین همه افرادی هستند که دغدغه بهبود وضع اجتماعی فقرا را دارند و از کمبودها و قابلیت‌های محقق‌نشده آنان رنج می‌برند. کسانی که تنها به نیت خوب در انجام عمل خیرخواهانه بسنده نمی‌کنند و تاثیرگذاری و معناداری کوشش‌شان در بهبود زندگی دیگران برای‌ آنها مهم است. این کتاب که تا اندازه‌ای با سال‌ها تدریس در ام.آی.تی و سایر دانشگاه‌ها رشد کرد، در بهار 2011 برای تدریس در دو درس چالش‌هایی برای فقر جهانی، درسی مقدماتی برای دانشجویانی بدون پیش‌زمینه‌ای در اقتصاد و درس بنیادهای سیاست‌های توسعه[3] برای دانشجویان پیشرفته کارشناسی و کارشناسی ارشد در ام.آی.تی ارائه شده است.
اسلایدها، تکالیف درسی و فایل‌های تصویری این دروس در تارنمای کتاب[4] قرار دارد که می‌توان به‌عنوان مواد تکمیلی مطالب کتاب از آنها استفاده کرد. این کتاب را همچنین می‌توان برای تدریس رویکردهای جدید در اقتصاد توسعه در ایران نیز مورد استفاده قرار داد، با این امید که بتواند دریچه‌های تازه‌ای برای نگاه به مسائل توسعه در ایران مانند نابرابری، توزیع درآمد و سیاست‌های حمایتی برای دهک‌های پایین درآمدی بگشاید.
مطالب یکی از دوره‌های درسی مرتبط با مطالب این کتاب برای دوره کارشناسی با عنوان «استفاده از علوم تجربی در آزمون: زمینه‌های تجارب اقتصادی» در تارنمای پروژه مشترک دوره‌های آزاد رایانه‌ای دانشگاه شهید بهشتی و ام.آی.تی قرار دارد که می‌تواند یاریگر تدریس این کتاب به‌عنوان یک متن درسی دانشگاهی باشد. لازم به توجه است که عنوان اصلی کتاب(poor Economics)، «اقتصاد فقیر»، ایهامی ضمنی دارد. از سویی، شاید به کنایه، به ضعف رشته اقتصاد در تمام دهه‌های گذشته در برخوردی کارآ با مساله توسعه‌نیافتگی به‌طور کلی و فقر به‌طور ویژه اشاره دارد و از سوی دیگر از رویکردی تازه در این حوزه سخن می‌گوید که بر مبنای زیرعنوان آن به یک بازاندیشی بنیادین در مورد فهم اقتصاد فقرا و ماهیت پدیده فقر منجر می‌‌شود.
[1]: Abdul Latif Jameel Poverty Action Lab
[2]: Randomized Controlled Trials (RCTs)
[3]: http://mit-ocw.sbu.ac.ir/Default.aspx?tabid=4090
* استاد جهاد دانشگاهی مشهد
** استاد دانشگاه فردوسی مشهد
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
چه دیدگاهی تفاوت بین فقرا و اغنیا را توجیه می‌کند
[h=1]اقتصاد فقرا؛ پایین آورنده شأن اقتصاد؟[/h]

محمد ملک شاهی*
اگرچه این کتاب به‌عنوان بهترین کتاب در زمینه کسب‌وکار در سال 2011 شد، به دلیل پرداختن به پرسش‌های به ظاهر ساده زندگی روزمره (مثلا مطالعه اثر شیوه توزیع پشه‌بند بر کاهش مالاریا به‌جای بررسی سیاست‌های ارزی) گاه مورد انتقاد کسانی قرار گرفته است که این مسائل را در شأن و منزلت علم اقتصاد نمی‌دانند و نویسندگان کتاب را به پایین آوردن شأن و جایگاه علم اقتصاد متهم می‌کنند، علمی که دهه‌ها تلاش برای بهبود زندگی فقرا در کشورهای در حال توسعه نتایج متفاوت و گاه متناقضی برجای گذاشته است.
دو دیدگاهی که هیچ‌یک توضیح‌دهنده نیست!
تاکنون دو دیدگاه غالب برای توجیه عقب‌ماندگی فقرا چه در سطح کشورها و چه در سطح بین‌المللی وجود داشته است که در یک سر طیف «دام فقر» را اصلی‌ترین عامل عقب‌ماندگی فقرا می‌دانند و توصیه می‌کنند به فقرا کمک کنید تا از این دام درآیند و در سوی دیگر طیف معتقدند کمک کردن به فقرا آنها را از چاله در می‌آورد و به چاه می‌اندازد، همان چاهی که کشورهای دارای منابع طبیعی گرفتار آن می‌شوند، که در هر دو این حالت‌ها یک مزد بدون زحمت به دست افراد می‌رسد که فساد را افزایش می‌دهد و مانع از بهره‌وری می‌شود. چراکه با این اقدامات «به اصطلاح بشردوستانه» به کمک وابسته می‌شوند و دیگر نخواهند توانست، روی پای خود بایستند و دیگر نخواهند توانست به بازار آزاد که تنها راه موفقیت است رهنمون شوند.
پیام نهایی این کتاب این است که هیچ «پیام طلایی» کلان‌نگر به مساله فقر وجود ندارد، از این رو است که بنرجی و دوفلو در این کتاب به شکل خرد به راه‌حل‌های ممکن برای مهار فقر فکر می‌کنند و با انجام آزمایش نشان می‌دهند که اگر سیاستی به دقت طراحی شود و زمینه فرهنگی و اجتماعی خاص زندگی جامعه هدف خود را لحاظ کند، حتی اگر این سیاست بسیار جزئی باشد می‌تواند تاثیرات شگرفی را در جامعه به جای بگذارد، به‌عنوان یک مثال، روشی که محمد یونس در کشور بنگلادش پیاده کرد، ایجاد یک بانک بود که به فقرا بدون ضامن وام بدهد، طرح در نگاه اول بسیار ساده‌ای که تاثیرشگرفی برمبارزه با فقر گذاشت، خیلی زود در کشور بنگلادش گسترش یافت و محمد یونس را برنده جایزه صلح نوبل کرد.
آزمایش‌هایی با روشی متفاوت
یک نکته مهم که این دو دانشمند را از بقیه متمایز می‌کند نحوه آزمایش‌های ایشان است. در علوم انسانی آزمایشگاه جامعه است و مثل شیمی و فیزیک نمی‌توان همه شرایط آزمایشگاه را مشاهده یا به دلخواه تنظیم کرد، در آزمایش‌های این کتاب از روشی جدید استفاده شده که دو جامه نمونه (مثلا دو روستا یا دو مهد کودک یا دو محل آموزشی خیریه مشابه) را که خیلی شبیه به هم‌ هستند را با هم مشاهده می‌کنیم و فقط در یکی یک پارامتر را عوض می‌کنیم و نتیجه را در دو جامعه با هم مقایسه می‌کنیم تا به‌راحتی بتوانیم تغییر نتایج در دو نمونه را به آن عامل متفاوت نسبت دهیم. حال فرض کنید همان آزمایش بالا را فقط در یک جامعه نمونه انجام می‌دادیم، در این حالت هر تغییری که نسبت به زمان قبل صورت می‌گرفت را نمی‌توانستیم به‌راحتی به آن عامل مورد آزمایش نسبت دهیم، چراکه در طول زمان سایر شرایط نیز عوض شده‌اند و شاید تغییرات به‌خاطر عوض شدن آن عوامل دیگر باشد.


به بیان دیگر در این روش دو جامعه نمونه را مورد مشاهده قرار می‌دهیم و تفاوت نتایج را بین این دو، می‌بینیم و نه تفاوت نتایج در دو زمان مختلف در یک جامعه نمونه را. در ادامه چند مثال از این کتاب خواهم آورد که برای کشور ایران نیز ممکن است دلالت‌هایی داشته باشند.
گزارش باعث مقابله با فساد می‌شود!
یکی از مثال‌هایی که در این کتاب نیز نقل می‌شود، این است که در کشور اکوادور بودجه‌ای برای کمک به آموزش و پرورش اختصاص داده شد و در یک تحقیق دیده شد که مقدار ناچیزی از این بودجه به آخرین مرحله خود یعنی مدارس می‌رسد و بقیه بودجه به‌خاطر فساد اداری در بین راه تلف می‌شود. حال اگر ما بیاییم و درباره این موضوع تحقیق و مطالعه انجام دهیم و ببینیم که اختصاص پول چه تاثیری برسطح سواد دارد و به هر نتیجه‌ای برسیم این نتیجه قابل مقایسه و قابل تعمیم دادن به جاهای
دیگر نیست.یک نکته جالب دیگر نیز که گفتنش خالی از لطف نیست این بود که با یک تغییر کوچک، یعنی چاپ ریز خرج کردها و بودجه‌هایی که به هر مدرسه اختصاص می‌یابد یا نحوه خرج آن در روزنامه رسمی کشور، این فساد به صفر رسید. این هم نمونه‌ای است از اینکه با رعایت نکاتی به کوچکی فوت کوزه‌گری می‌توان تاثیرات زیادی در نتایج داشت.
آموزش همگانی یا خصوصی؟
نمونه‌ای از درگیری دو دیدگاهی است که آموزش را به‌صورت خصوصی یا عمومی ترویج می‌دهد، گروهی معتقدند که نیاز شرکت‌ها باید باعث شود تا گروهی ترغیب شوند تا بیشتر آموزش ببینند و تقاضای آموزش باید عرضه را به‌وجود بیاورد، در سمت دیگر طیف این اعتقاد وجود دارد که آموزش همگانی و رایگان باید برای همه مهیا شود، اما در کتاب توضیح داده می‌شود که هیچ‌کدام از این دو دیدگاه، به‌طور صرف درست نیست و در هر جامعه‌ای باتوجه به شرایط فرهنگی و سایر قید‌های آن جامعه، باید راه‌حل بهینه را برگزید.
دانش کم باعث می‌شود، فقرا بیشتر خرج کنند
در بیشتر کشورها فقرا درک نمی‌کنند که واکسن چگونه عمل می‌کند و به‌جای واکسن زدن، باید هزینه‌های درمان را متقبل شوند، یا به عبارت دیگر به‌جای پیشگیری از مثلا سرماخوردگی باید هزینه‌های درمان آن را بپردازند. اگر این فقرا بر این نظر باشند که دارو باید مستقیم وارد خون شود، داروهای تزریقی را بیشتر مطالبه می‌کنند، چراکه نمی‌دانند که چگونه دستگاه گوارش داروهای خوراکی را وارد خون می‌کند؟ و وقتی چنین عقیده‌ای در بیمار وجود دارد به سختی می‌توان او را متقاعد کرد که برای سرماخوردگی ساده، آنتی‌بیوتیکی که پزشک تجویز کرده را منظم و طبق قاعده مصرف کنند، پس بیماری در بدنشان می‌ماند و آسیب زیادی به بدنشان وارد می‌شود و وقت و انرژی فراوانی علاوه بر هزینه‌های درمانی به خانواده این فقیر و به جامعه وارد
خواهد شد.
*این مطلب برداشتی است از قسمت‌های مختلف کتاب اقتصاد فقیر

 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
کتاب اقتصاد فقیر درباره جمعیت ایران چه دلالت‌هایی دارد
[h=1]کشف دلایل کاهش نرخ باروری در ایران و راهکارها[/h]


جعفر خیرخواهان*
پیش‌بینی‌ها حکایت از آن دارد که جمعیت جهان از رقم 7 میلیارد نفر کنونی به 9 میلیارد نفر در سال 2050 افزایش خواهد یافت و سپس انتظار می‌رود در سال 2100 به حدود 10 میلیارد نفر برسد. جالب اینجا است که تمام این افزایش جمعیت چند میلیارد نفری در کشورهای در حال توسعه رخ می‌دهد که بیشتر، آنها در کلان‌شهرهای جهان سومی ساکن می‌شوند و درواقع از جمعیت کشورهای توسعه‌یافته کاسته نیز می‌شود.
جمعیت ایران که در دهه 1360 به نرخ‌های رشد بی‌سابقه و نزدیک به 4 درصد رسید و گروهی را به وحشت انداخت که در این صورت تعداد جمعیت کشور هر 20 سال دو برابر شود با سرعتی شدید ترمز گرفت و بعد خانوارها از 7 و 8 نفر به کمتر از 4 نفر کاهش یافته است و صحبت از منفی شدن رشد جمعیت در آینده به میان می‌آید. پیش‌بینی‌های موسسات جهانی نیز چنین تصویری را تایید می‌کند، به طوری که طبق پیش‌بینی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، جمعیت ایران در سال 2050 به 100 میلیون نفر رسیده و پس از آن کاهش یافته و در سال 2100 در سطح 95 میلیون نفر به ثبات می‌رسد. کتاب «اقتصاد فقیر» در فصلی که به بحث سیاست‌های جمعیتی اختصاص یافته است (فصل پنجم: خانواده بزرگ پاک سودارنو) بحث را با اشاره‌ای به تجربه کنترل جمعیت در دومین کشور پرجمعیت جهان یعنی هند شروع می‌کند.
تاریخچه سیاست تنظیم خانواده در هند به دهه 1960 بازمی‌گردد. نویسندگان توضیح می‌دهند چگونه قوانین عقیم‌سازی اجباری در بزرگ‌ترین دموکراسی جهان به شکست انجامید، زیرا به گمان نویسندگان سیاست‌هایی که از سر اضطرار و با زور و اجبار پیاده می‌شود نه تنها شکست می‌خورد، بلکه باعث تقویت بدگمانی عمومی دیرپا نسبت به انگیزه‌های دولت می‌شود که به معنای از دست دادن اعتماد است. برای مثال با اینکه چند دهه از سیاست کنترل اجباری جمعیت در هند می‌گذرد، هنوز هم عادی است که بشنویم مردمان ساکن زاغه‌نشین‌ها و روستاها از دریافت قطره‌های فلج اطفال سرباز می‌زنند، چرا که باور دارند این روشی برای عقیم‌سازی پنهانی کودکان است. پس اگر بخواهیم به یکی از پیام‌های این فصل گوش کنیم، این است که اجبارکردن نتیجه نمی‌دهد بلکه باید به دلایل تغییر رفتار مردم (مثلا در اینجا تغییر نرخ باروری) توجه کرد. نکته مهم دیگر اینکه فقرا در شرایط سخت و بیرحم زندگی خود مجبور به گرفتن تصمیماتی هستند که برخی اوقات برای بقیه جامعه و ما اقتصاددانان که نسبت به کنه قضیه آشنا نیستیم شاید قابل درک نباشد.یک مثال که نویسندگان در این باره ذکر می‌کنند پدیده رایج و به نظر عجیب ازدواج دختران جوان کنیایی با مردان سالخورده هوسباز است. دختران در کنیا به خوبی می‌دانند رابطه جنسی محافظت نشده با احتمال بسیار بیشتری به بارداری منجر می‌شود، اما بر این باورند که اگر پدر آینده فرزند آنها احساس مسوولیت کند و از آنان مراقبت کند، باردارشدن در نهایت ممکن است چندان اتفاق بدی نیز نباشد. درواقع دخترانی که توانایی مالی مدرسه رفتن ندارند، داشتن فرزند و شروع خانواده‌ای مستقل، در مقایسه با تنها ماندن در خانه و به تمامی سربار کل خانواده شدن که نتیجه معمول برای دختران نوجوان ازدواج نکرده بیرون از مدرسه است، ممکن است حتی به نسبت گزینه جذابی باشد (دست‌کم تا زمانی که دختران نمی‌دانند احتمال ابتلای مردان با سن بیشتر به اچ.آی.وی بیشتر است) این مساله موجب می‌شود مردان سالخورده نسبت به پسران جوان که هنوز قدرت مالی ازدواج را ندارند، شرکای جنسی جذاب‌تری باشند. پس یک مساله باید نسبتا روشن باشد، اینکه فقرا، حتی دختران جوان، در مورد باروری و امور جنسی خود، تصمیم‌های هوشیارانه‌ای می‌گیرند و راه‌هایی،
اگر چه ناخوشایند، برای کنترل آن می‌یابند. باردار شدن دختران جوان با وجود اینکه برایشان بسیار پرهزینه است، باید بازتاب تصمیم فکورانه فرد باشد.
شرایط کنونی جمعیت در ایران
حال بیاییم به شرایط کنونی جمعیت در ایران و رفتار باروری خانوارها توجه کنیم. چرا خانواده‌های جدید نسبت به نسل‌های پیشین تعداد فرزندان بسیار کمتری در حد یک فرزند دارند و حتی برخی بدون فرزند هستند؟ دلایل این انتخاب چیست؟ چگونه می‌شود جامعه‌ای به فاصله 2 نسل از خانواده‌های 5 تا 6 فرزندی و حتی بیشتر به جامعه‌ای با خانواده تک فرزندی تغییر کند؟ اگر بخواهیم رویکرد کتاب اقتصاد فقیر را به‌کار ببندیم، باید پژوهش‌های میدانی انجام داده و از روش آزمون‌های کنترل شده تصادفی استفاده کنیم. اما به‌طور کلی می‌توان این پاسخ‌ها را به عنوان دلایل مطرح کرد.
1- گسترش ابزارهای مالی مدرن و نظام‌های تامین اجتماعی مثل انواع بیمه‌های سلامت و مستمری بازنشستگی خصوصی و دولتی و سایر روش‌های سودآور پس‌انداز کردن. در جوامع سنتی و
عقب مانده که چنین ابزارهایی وجود نداشت، این فرزندان بودند که آینده اقتصادی پدر و مادر را شکل می‌دادند، چیزی شبیه بیمه نامه، محصولی برای پس‌انداز در روز مبادا یا حتی یک بلیت بخت آزمایی و امیدداشتن به اینکه یکی از آن بلیت‌ها (فرزندان) بتواند اوضاع والدین را متحول سازد و دست آنها را در روزهای پیری بگیرد.
2- جابه‌جا شدن زندگی اقتصادی از فعالیت‌های کشاورزی به سمت فعالیت‌های صنعتی و خدماتی و از زندگی در روستا به شهر. در اقتصادهای قدیم نیروی کار و فرزندان خانواده یک نهاده باارزش تولیدی در واحدهای کشاورزی به حساب می‌آمدند که در اقتصادهای جدید این چنین نیست.
3- افزایش تحرک و جابه‌جایی شغلی و جغرافیایی و دوری و فاصله والدین و فرزندان نسبت به گذشته.
4- همبستگی و تعهد و احساس مسوولیت فرزندان نسبت به پدر و مادر کمرنگ‌تر از گذشته
5- کمبود و گرانی واحدهای مسکونی، تشکیل خانواده را به تاخیر انداخته و زوج‌ها را مجبور به خرید یا اجاره واحدهای کوچک‌تر و تنگ‌تر می‌کند تا از پس هزینه‌های مسکن برآیند که بعد خانوار هم لاجرم کمتر می‌شود.
6- نقش انواع روش‌های اطلاع‌رسانی و یادگیری در تغییردادن هنجار اجتماعی به سمت تعداد بچه کمتر داشتن به شکل حضور بهیاران و مددکاران اجتماعی در بین زنان روستایی و نیز تولید مجموعه‌های تلویزیونی محبوب خانواده‌ها که تعداد فرزند کمتر را ترویج می‌کنند. 7- کودکان کنونی برخلاف نسل‌های گذشته دارای روحیه سرکشی بیشتری بوده و کمتر اطاعت‌پذیر هستند. تحولات فناوری و توسعه انواع کانال‌های ارتباطی و شبکه‌های اجتماعی امکان کنترل والدین را بر کودکان کاهش داده و فرزند را کالای پرریسک‌تری می‌سازد.
8- معمولا هزینه فیزیکی و سختی‌های بچه‌آوری بر دوش زنان است و ارجحیت‌های آنان برای باروری، متفاوت از ترجیحات مردان است. زنان ممکن است به‌ویژه توسط شوهرانشان، مادر شوهرانشان یا هنجارهای اجتماعی زیرفشار قرار گیرند که تعداد فرزندانی بیش از آنچه دوست دارند، داشته باشند. پس میزان قدرتی که زن در خانواده دارد، می‌تواند نقش مهمی در تعیین تعداد بچه داشته باشد. در دوران جدید که زنان حق و حقوق و گزینه‌های شغلی بیشتری دارند و آزادی بیشتری برای جدایی و گذران زندگی مستقل احساس می‌کنند قدرت چانه‌زنی زن در خانواده بیشتر شده و بنابراین می‌تواند تاثیرگذاری بیشتری در تصمیم روی بعد خانواده داشته باشد.
پس اگر تمامی اینها و تحولات دیگری را که پس از انجام بررسی‌های میدانی روشن خواهد شد با هم به حساب آوریم، دلایل کاهش نرخ باروری در ایران معلوم می‌گردد. به این ترتیب اگر قصد تشویق به زاد و ولد بیشتر داریم باید اقدام به معکوس‌کردن شرایط پیش‌گفته کنیم که بعید به نظر می‌رسد امکان و قدرتی برای تغییر دادن آنها وجود داشته باشد.
* استاد جهاد دانشگاهی مشهد
 
Similar threads

Similar threads

بالا