فال حافظ

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر اید
گفتم که ماه من شو گفتا اگر براید
گفتم ز مهر ورزان رسم وفا بیاموز
گفتا ز خوب رویان این کار کمتر اید
 

هستی فرهادی

عضو جدید
خوشتر زعيش و صحبت و باغ و بهار چيست
ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست
پيوند عمر بسته به موئيست هوش دار
غمخوار خويش باش غم روزگار چيست
معني آب زندگي و روضه ارم
جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست
مستور و مست هر دو چون يک قبيله اند
ما دل به عشوه ي که دهيم اختيار چيست
راز درون پرده چه اند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست
سهو و خطاي بنده گرش اعتبار نيست
معني عفو و رحمت آمرزگار چيست
زاهد شراب کوثر و حافظ پياله خواست
تا در ميانه خواسته ي کردگار چيست

 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خوشتر از می و جام چه خواهد بودن
تا ببینم که سر انجام چه خواهد بودن
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
هان مشو نومید چون واقف نهی از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
سالها پيروي مذهب رندان كردم/تا به فتوي خرد حرص بزندان كردم
من بسر منزل غنقانه بخود بردم راه/قطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم
 

هستی فرهادی

عضو جدید
صبا ز منزل جانان دريغ مدار
و زو به عاشق بيدل خبر دريغ مدار
بشکر آنکه شکفتي بکام بخت اي گل
نسيم وصل ز مرغ سحر دريغ مدار
حريف عشق تو بودم چو ماه نو بودي
کنون که ماه تمامي نظر دريغ مدار
جهان و هر جه درو هست سهل و مختصر است
ز اهل معرفت اين مختصر دريغ مدار
کنون که چشمه ي قند است لعل نوشينت
سخن بگوي و ز طوطي شکر دريغ مدار
مکارم تو به آفاق ميبرد شاعر
ازو وظيفه و زاد سفر دريغ مدار
چو ذکر خير طلب مي کني سخن اينست
که در بهاي سخن سيم و زر دريغ مدار
غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آب ديده از اين رهگذر دريغ مدار...
 

ویدا

عضو جدید
هر چند پير و خسته و ناتوان شدم
هر گه ياد روي تو كردم جوان شدم
شكرخدا كه هرچه طلب كردم از خدا
بر منتهاي همت خود كامران شدم

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان, یا جان ز تن برآید
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دل می‌رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی‌نوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دوحرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را
آن تلخ وش که صوفی امالخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلها لعذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش ومستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
سرکش مشو که چون شمع ازغیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوالملک دارا
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
 

peiman_eng

عضو جدید
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
 

هستی فرهادی

عضو جدید
اگر روم ز پي اش فتنه ها برانگيزد
ور از طلب بنشينم به کينه بر خيزد
وگر به رهگذري يکدم از وفاداري
چو گرد در پي اش افتم چو باد بگريزد
وگر کنم طلب نيم بوسه صد افسوس
ز حقه دهنش چون شکر فرو ريزد
من آن فريب که در در نرگس تو ميبينم
بس آب روي که با خاک ره برآميزد
فراز و نشيب بيابان عشق دام بلاست
کجاست شير دلي کز بلا نپرهيزد
تو عمر خواه و صبوري که چرخ شعبده باز
هزار بازي از اين طرفه تر برانگيزد
بر آستانه ي تسليم سر بنه حافظ
که گر ستيزه کني روزگار بستيزد

 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
مرا مهر سه چشمان ز سر بيرون نخواهد شد
قضاي آسمانست اين و ديگرگون نخواهد شد
رقيب آزارها فرمود و جاي آشتي نگذاشت
مگر آه سحر خيزان سوي گردون نخواهد شد
 

baran-bahari

کاربر بیش فعال
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد از این روی من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
 

afshin0341

عضو جدید
در پی انم که گر از دست بر اید دست به کاری زنم که قصه سر اید
محرم دل نیست جای صحبت اذداد دیو چو بیرون رود فرشته در اید
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
آن شب قدري كه گويند اهل خلوت امشب است
يا رب اين تاثير دولت در كدامين كوكب است
 
  • Like
واکنش ها: vahm

vahm

عضو جدید
کاربر ممتاز
ان سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید

گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید
 

yamaha R6

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
يه فال براي من هم بگيريد دلم خيلي گرفته
بیا نازی مو:

 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرت هواست که معشوق نگسلد پیمان
نگه دار سر ِ رشته تا نگه دارد
 
بالا