فال حافظ

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون باید کشید از این ورطه رخت خویش
 

يامين

عضو جدید
کاربر ممتاز
درآ كه در دل خسته توان در آيد باز
بيا كه در تن مرده روان درآيد باز

بيا كه فرقت تو چشم من چنان دربست
كه فتح باب وصالت مگر گشايد باز




 

k.m.r.c

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر چه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست
 

نارون

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای نسیم سحر آرمگه یار کجاست منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
 

سـعید

مدیر بازنشسته
فال حافظ....

فال حافظ....

فال حافظ
در این سایت برای مشاهده فال خود، ابتدا نیت کرده سپس بر روی دکمه ی زیر کلیک نمایید. پس از مشاهده غزل مورد نظر گزینه ای برای نمایش تعبیر کلی فال در اختیار شما قرار خواهد گرفت.
نیت کننده معمولاً در هنگام تفأل از دیوان حافظ، او را به عزیزترین کسانش یعنی به خداوند و معشوقه اش (شاخ نبات) قسم می دهد. این قسم معمولاً به این شکل ادا می شود: ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم می دهم که هر چه صلاح و مصلحت می بینی برایم آشکار و آرزوی مرا براورده سازی
 

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
*يادش بخير! چه خوب بود و كوتاه. به فال اعتقادي ندارم ولي باشد كه يادي باشد از گذشته ها،بازم واسه خودم مي گيرم!

صف نشينان نيكخواه و پيشكاران با ادب/دوستدارن صاحب اسرار و حريفان دوستكام
باده گلرنگ تلخ تيز خوشخوار سبك/نقلش از لعل نگار و نقلش از ياقوت خام
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
 

هستی فرهادی

عضو جدید
شاه شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان
تا کي از سيم و زرت کيسه تهي خواهد بود
بنده من شو و برخور زهمه سيم تنان
کمتز از ذره نئي پست مشو مهر بورز
تا بخ خلوتگه خورشيد رسي چرخ زنان
بر جهان تکيه مکن ور قدحي مي داري
شادي زهره جبينان خور و نازک بدنان
پير پيمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهيز کن از صحبت پيمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله سحر مي گفتم
که شهيدان که اند اين همه خونين کفنان
گفت حافظ من و محرم راز نه ايم
از مي لعل حکايت کن و شيرين دهنان
(تقديم به کامران:gol:)
 
آخرین ویرایش:

کالیگولا

عضو فعال
کاربر ممتاز
گداخت جان كه شود كار دل تمام و نشد/بسوختيم درين آرزوي خام و نشد
به لابه گفت شبي مير مجلس تو شوم/شدم به رغبت خويشتن كمين غلام و نشد
پيام داد كه خواهم نشست با رندان/بشد به رندي و دردي كشيم نام و نشد
رواست در بر اگر مي طپد كبوتر دل/كه ديده در ره خود تاب و پيچ دام و نشد
بدان هوس كه بمستي ببوسم آن لب لعل/چه خون كه در دلم افتاد،همچو جام و نشد
بكوي منه بي دليل راه قدم/كه من نجويش نمودم صد اهتمام و نشد
فغان كه در طلب گنج نامه مقصود/شدم خراب جهاني ز غم تمام و نشد
دريغ و درد كه در جست و جوي گنج حضور/بسي شدم به گدايي بر كرام و نشد
هزار حيله بر انگيخت حافظ از سر فكر/در آن هوس كه شود آن نگار رام و نشد
 
آخرین ویرایش:

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست
منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحب نظرانند آری
سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
 
بالا