فاطمیه 2 (شبهات شهادت و زندگی حضرت زهرا (س) ... )

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز

http://www.eteghadat.com/forum/topic-t4909.html
[h=2]مناظره یکی از علمای شیعه و یکی از علمای سنی مذهب[/h]



آزارها و جسارتها نسبت به مقام شامخ حضرت فاطمه زهرا (س)

شاه خطاب به علوی : آقای علوی شما در آغاز سخنان اشاره کردید(( درمناظره برخی تجاوزات ابوبکرآمده است )) که ابوبکر نسبت به فاطمه زهرا (س) خصومتها و اذیتهایی داشته بفرمایید آن اذیتها چه بود ؟ علوی : زمانی که ابوبکر با زور و تهدید ونیروی شمشیر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را با تنفیذ و خالدبن الولید و ابو عبیده جراح و عده دیگری از منافقین و اوباش جهت گرفتن بیعت برای خود به سوی خانه علی و فاطمه (ع) روانه کرد در آنجا عمر مقداری هیزم در برابر خانه فاطمه انباشته نمود و با ارعاب وتهدید در را به آتش کشید و این همان دری است که رسول خدا هروقت می خواست از آن داخل شود می فرمود :

(( السلام علیکم یا اهل بیت النبوه )) (1) یعنی >> سلام بر شما باد خاندان نبوت .

و تااذن دخول نمی گرفت وارد خانه ایشان نمی گردید . وقتی حضرت فاطمه (س) پشت در آمد تا از ورود عمر و دارو دسته اش ممانعت کند عمر آنچنان حضرت را بین در و دیوار فشار سختی داد که جنین خود را سقط نمود ومیخ در به سینه اش فرو رفت .

با این جنایت عظما که ناله حضرت بلند شد و فریا بر آورد:

بابا یا رسول الله بنگر که بعد از تو از دست پسر خطاب (عمر) وپسر ابی قحافه (ابوبکر ) چه ها بر سر ما میآید

در این هنگام عمر به دار و دسته اش دستور داد فاطمه (س) را بزنند ! که با فرمان او ناگهان تازیانه ها بر آن پاره تن رسول خدا از هرسو باریدن گرفت وآنقدر حبیبه ی خدا را زدند که بدن نازنینش را مجروح وخون آلود ساختند. (2)

فشار در و دیوار آن روز و ضرباتی که بر حضرتش وارد آمد آنچنان شدید و جانگداز بود که اثرات شوم آن در بدنه آن مظلومه عمیقا کار گر افتاد . (3) و از آن پس حضرت همیشه بیمار و علیل وغمگین بود تا بالاخره پس از روزهایی چند که از رحلت پدر بزرگوارش میگذشت با همان حال به شهادت رسید و بدین ترتیب فاطمه زهرا(س) شهید خاندان نبوت شد وعمر خطاب باعث قتل آن حضرت گردید .

شاه به وزیر : آیا این حرفها صحت دارد ؟

وزیر : آری قربان ! در کتابهای تاریخ دیده ام که صحت گفته های علوی را گواهی میدهد(4)

علوی : وبدین علت است که شیعه ابوبکر و عمر را هرگز قبول نداشته واز آنها تبری وبیزاری می جویند.

علوی آنگاه به دنبال سخنان خود اظهار داشت : تاریخ نویسان آورده اند که حضرت فاطمه (س) درحالی که بر آن دو غضبناک و از آنها ناراضی بود از دنیا رحلت فرمود و این خود دلیل آشکاری بر جنایت ابوبکر وعمر بشمار می آید و پیامبر(ص) در چندین حدیث فرموده است : خدا با رضای فاطمه راضی است وبا غضب او غضبناک می باشد(5) والبته اعلی حضرت ، مستحضر هستند کسی که مغضوب خدا باشد چه خواهد بود ؟

شاه خطاب به وزیر : آیا این حدیث صحیح است و فاطمه زهرا هنگامی که از دنیا رفت بر ابوبکر وعمر غضبناک و از آنها ناراضی بود ؟

وزیر : بلی قربان ! راویان حدیث و تاریخ این مطلب را درکتابهای خود یاد آور شده اند. (6)

علوی گفت : دلیل بر صحت گفتارم - اعلی حضرت - این است که حضرت فاطمه به علی (ع) وصیت کرد که ابوبکر وعمر و تمام کسانیکه نسبت به او ظلم وستم روا داشته اند در تشییع جنازه اش شرکت ننمایند و بر او نماز نخوانند و شبانه اورا دفن نماید (7) وقبر او را علی (ع) چنان مخفی نگه بدارد تا بر سرتربتش حاضر نگردند و حضرت امیر نیز وصیت ایشان را عملی فرمود.

شاه : واقعا چیز غریبی است آیا این معنا از فاطمه وعلی بیان شده است ؟

وزیر : بلی قربان ! این را مورخین نوشته اند (8)

علوی گفت : >> ابوبکر وعمر اذیت دیگری نیز به حضرت فاطمه (س) رسانیده اند .
عباسی : دیگر چه اذیتی ؟؟
علوی : ملک فدک او را غصب و تصاحب عداونی نمودند.
عباسی دلیل شما برغصب فدک چیست ؟
علوی : در کتابهای تاریخ آمده است که حضرت محمد (ص) فذک را به فاطمه بخشیده اند (9) وتازمانی که آن حضرت زنده بود در تصرف آن بانو بود.
هنگامی که پیامبر رحلت فرمود ابوبکر وعمر عده ای را به آنجا فرستادند وکسانی که درآنجا از طرف حضرت فاطمه (س) کار میکردند به زور شمشیر بیرو راندند وحضرت پس از آن با ابوبکر وعمر احتجاج نمود وحق خود را مطالبه نمود اما آنها نه فقط به داد خواست او اعتنا نکردند بلکه حضرتش را با جسارت واسائه ادب از خود دور نمودند و از باز پس گرفتن حقش ممانعت کردند(10) وبه این جهت بود که حضرت از آن به بعد دیگر با آنها سخن نگفت وزمانی که از دنیا رحلت فرمود بر آن دونفر غضبناک و از آنها ناراضی بود .
عباسی : ولی عمر بن عبدالعزیز ، فدک را در زمان خلافتش به اولاد فاطمه برگردانید.
علوی : اما چه سود ؟ شما اگر کسی بیاید و خانه و زندگیت را از شما بگیرد و شما را آواره نماید آنگاه پس از آنکه مردید شخص دیگری بیاید و خانه و کاشانه شما را به فرزندنت برگرداند آیا این عمل دومی گناه اولی را می شوید و او را از تصرف عدوانیش پاک می نماید؟
شاه : از گفته های شما آقای عباسی و آقای علوی چنین بر می آید که همگی بر این معنا اتفاق دارند که ابوبکر و عمر فدک را غصب کرده اند؟
عباسی گفت : آری تاریخ اینطور به ما میگوید (11)
شاه پرسید: اینها چرا این کار کردند؟
علوی پاسخ داد: آنها چون می خواستند که خلافت را به ناحق تصرف کنند و فهمیدند که چنانچه فدک بدست فاطمه (س) باقی بماند حضرت درآمد بزرگ آنرا که به قول بعضی تاریخ نویسان در حدود یکصد و بیست هزار دینار طلا برآورد میشود میان مردم توزیع میکرد و با اینکار مردم گرد علی (ع) جمع میشدند واین همان چیزی است که ابوبکر وعمر از آن هراس داشتند وهرگز نمی خواستند که واقع شود .
شاه : اگر این حرفها درست باشد کار این افراد عجیب است وخلافت این سه نفر چنانچه به ناحق باشد دراینصورت چه کسی باید خلیفه رسول اکرم (ص) باشد ؟
خلفای پیامبر (ص) به تعداد 12 نفر نقبای بنی اسرائیل
علوی : حضرت رسول (ص) برطبق روایتی که درکتابهای حدیث آمده بدستور خداوند شخصا خلفای بعد از خود را معین فرمودند چنانکه می فرماید : >> خلفا وجانشینان من به تعداد نقبای بنی اسرائیل 12 نفرند و تماما از قریش می باشند.
شاه خطاب به وزیر : آیا پیامبر چنین مطلبی را گفته اند ؟ وزیر بلی قربان (12)
شاه : آن 12 نفر کدامند ؟
عباسی : 4 نفر از آنها مشخص هستند و عبارتند از ابوبکر وعمر وعثمان وعلی
شاه پرسید : بقیه کیانند؟
عباسی : دربقیه میان علما اختلاف نظر وجود دارد .
شاه : آنها را نام ببرید.
عباسی : خاموش ماند ونتوانست پاسخی بگوید .
علوی اظهار داشت : اعلی حضرتا ! بر طبق نوشته اهل سنت پیامبر(ص) ایشان را معرفی فرموده ومن یک یک آنها را برای شما نام می برم .
ایشان عبارتند از :
علی - حسن - حسین - علی - محمد - جعفر- موسی - علی - محمد - علی - حسن و مهدی (عج) 13
وجود مقدس امام زمان (عج)
عباسی گفت : اعلی حضرت توجه بفرمایند که شیعه ادعا میکند :
مهدی از سال 255 هجری قمری تاکنون زنده مانده ودر پس پرده غیبت بسر می برد آیا این حرف معقول واصلا می تواند مورد قبول باشد ؟
میگویند که در آخر الزمان ظاهر میشود وزمین را پس از دورانی سراسر ظلم وستم پر از عدل و داد خواهد نمود.
شاه خطاب به علوی : راستی شما چنین اعتقادی دارید ؟
علوی : آری کاملا ! واین خود از فرمایشات رسول خدا (ص) می باشد و راویان شیعه وسنی هردو آن را نقل نموده اند .
شاه : چطور ممکن است یک انسان این همه مدت طولانی زنده بماند ؟
علوی : تاکنون از عمر حضرت مهدی (عج) هنوز یک هزار سال تمام نگذشته است . (14)
ودرصورتی که خداوند در قرآن مجید راجع به حضرت نوح می فرماید : او هزار سال ، پنجاه سال کم یعنی 950 سال درمیان قوم خود زیست نمود ، آیا خدا قدرت ندارد که یک انسان را این مدت زنده نگه بدارد ؟ آیا مگر مرگ و زندگی بدست خدا نیست وخدا بر هرچیزی توانا نمی باشد ؟ از طرفی این مطالب را حضرت رسول صادق و راستگو فرموده وخداوند متعال آن راتایید نموده است .
شاه خطاب به وزیر : راجع به مهدی آیا پیامبر خبرداده ؟ آیا این سخن صحت دارد ؟
وزیر : بلی قربان (15)
شاه خطاب به عباسی : در این صورت شما چرا حقایقی را که در نزد ما سنی ها ثابت شده منکر می شوید ؟
عباسی گفت : از ترس اینکه مبادا اعتقادات مردم عوام متزلزل شده به شیعه گرایش پیدا نمایند!
علوی : پس در اینصورت تو آقای عباسی مصداق بارز آیه 159 سوره بقره خواهی بود که خداوند می فرماید :
آن کسانیکه آیات و دلایل روشنی را که ما جهت هدایت خلق فرستادیم کتمان نموده پس از آنکه برای مردم در کتاب آسمانی بیان کردیم آنها را خدا لعن میکند ونیز جن وانس و فرشتگان آنها را لعن می نمایند ،وبدین ترتیب لعنت خدا شامل حال تو گردید!
علوی سپس اضافه کرد : اعلی حضرت از این عباسی سئوال بفرمایند :
آیا وظیفه عالم این است که باید از کتاب خدا وفرمایشات پیامبرش نگهبانی وحراست کند یا از عقاید گمراه ومنحرف عوام مردم پشتیبانی نماید ؟
بدعت گذار چه کسی است ؟
عباسی : من از عقیده عوام مردم دفاع میکنم تا گرایش به شیعه پیدا نکنند زیرا شیعه ها اهل بدعت می باشند .
علوی گفت : کتابهای معتبر شما برای ما نقل میکنند که پیشوای شما عمر نخستین کسی بود که بدعت در اسلام گذاشت. و این گفته خود اوست که درباره نماز تراویح آشکارا میگوید :
این بدعت من خوب بدعتی است (16)
او دستور دادکه نافله را به جماعت بخوانند با علم به اینکه خدا ورسولش جماعت نافله را حرام کرده اند واین بدعت عمر مخالفت صریح با خدا و پیامبرش بود . علاوه بر این مگر عمر نبود که با حذف عبارت (( حی علی خیرالعمل )) از اذان و زیاده کردن جمله (( الصلاه خیر من النوم )) در اذان صبح ، بدعت در دین گذاشت ؟
آیا عمر با حذف سهم ذکات ( مولفه قلوبهم ) برخلاف دستور خدا ورسول بدعت گذار در دین نشد ؟
آیا این عمل او که حکم متعه حج را برخلاف حکم خدا و رسول باطل کند بدعت نبود ؟
آیا حذف حکم متعه ( صیغه ) زنها که بر خلاف امر الهی و رسول است بدعت نیست ؟
آیا جاری نکردن حد شرع مقدس را بر خالدبن ولید زنا کار جنایت پیشه و حدود الهی را بر خلاف دستورات خدا و رسولش متوقف و زیر پا گذاشتن آن بدعت نبوده است ؟
و بدعتهای بیشمار دیگری که خود شما ها - پیروان عمر - در دین گذاشتید .
حال ببینم آیا شما اهل بدعت و بدعتگذاران هستید یا ما شیعیان ؟
شاه خطاب به وزیر : این بدعتهایی که علوی برای عمر می شمارد آیا صحت دارد؟
وزیر : آری قربان ! جماعتی از علما آنرا در کتابهای خود نقل نموده اند . (17)
شاه : در اینصورت چگونه ما ازکسی پیروی میکنیم که بدعتگذار در دین بود ؟!
علوی گفت : به همین دلیل است که ما متابعت کردن از چنین کسی را حرام میدانیم .
پیامبر عظیم الشان (ص) فرموده است :
هر بدعتی گمراهی است وهرگمراهی جایگاهش در آتش است . (18 )
بنابراین کسانیکه با علم به بدعتهای عمر از او تبعیت میکنند قطعا اهل جهنم خواهندبود.
عباسی گفت : ولی کارهای عمر را پیشوایان مذاهب ما مورد تایید قرار داده اند.
علوی : اعلیحضرت ملاحظه می فرمایند که این خود یک بدعت دیگری است !
شاه پرسید : چطور ؟
علوی گفت : پیشوایان مذاهب اربعه که عبارتند از ابوحنیفه ومالک بن انس و شافعی و احمدبن حنبل هیچکدام زمان حضرت محمد (ص) را درک نکرده اند ونبوده اند ودر فاطله صد تا دویست سال بعد از رحلت حضرتش ظاهر شده اند وما می پرسیم : آیا آن مسلمانی که در فاصله زمانی پس از پیامبر (ص) تا زمان آینها زیست میکرده اند همه آنها در ضلالت وگمراهی بوده اند ؟
وانگهی به چه دلیل مذاهب باید فقط منحصر به این چهار نفر باشد و پیروی از فقهای دیگر جایز نباشد ، آیا پیامبر (ص) قبلا چنین چیزی را سفارش داده یا وصیت کرده بود ؟
شاه پرسید : آقای عباسی شما چه میگویید ؟
عباسی : علم این چهار نفر از دیگران بیشتر بود و به اصطلاح اعلم از همه بوده اند.
شاه گفت : مگر چشمه علوم - به استثنای این چهار نفر - برای دیگران خشک شده بود ؟!
عباسی : خود شیعیان هم پیرو مذهب جعفر صادق هستند.
علوی : ما اگر از مذهب امام جعفر صادق (ع) تبعیت می کنیم بدین جهت است مذهب ایشان همان مذهب رسول خدا (ص) می باشد و خود از خاندان عصمت پیامبر گرامی و اهلبیت است که خداوند درباره ایشان در آیه 33 سوره احزاب می فرماید: بدرستی که خداوند ، پلیدی از شما خاندان پیامبر دور ساخته و شما را پاک و مطهر گردانیده است.(19)
ما در واقع از همه 12 گانه تبعیت می کنیم آما از آنجایی که امام صادق (ع) نسبت به سایر ائمه اطهار (ع) در زمان خود آزادی عمل بیشتری پیدا کرد ودر این فرصت مغتنم توانست علوم وتفسیر و احادیث شریفه را نشر و بسط دهد تا حدی که درمجلس درس ایشان چهار هزار شاگرد تلمذ می نمودند وحضرت در این برهه از زمان توانستند علوم اسلامی را که اموی ها و عباسی ها همواره در محو و نابودی آن شدیدا موشا بوده اند زنده نمایند از این جهت شیعه را بخاطر انتسابشان به مجدد مذهب خود امام جعفر صادق (ع) جعفریه گفته اند.
شاه خطاب به عباسی : چه جوابی دارید آقای عباسی ؟
عباسی : تقلید از پیشوایان مذاهب اربعه ، این یک رسم و عادت دیرینه ما سنی ها است .
علوی گفت : بلکه بهتر است بگویید این سلاطین و زمامداران شما هستند که ابتدا پدران شما را به این اعتقاد و داشته اند. بعد شما بدون برهان و دلیل کور کورانه از آنها تبعیت نموده اید .
عباسی در اینجا سرش را به زیر انداخت و خاموش ماند.
وجوب شناخت امام زمان (عج)
علوی رو به شاه کرد و گفت : اعلیحضرتا ! من اکنون گواهی میدهم چنانچه عباسی بر همین منوال و اعتقاد بمیرد مسلما اهل جهنم خواهد بود.
شاه : شما از کجا فهمیدید که او اهل جهنم است ؟
علوی : از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمود >> کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناسد بسان جاهلیت قبل از اسلام مرده است . اعلی حضرت از عباسی سئوال بفرمایند امام زمان او چه کسی است ؟
عباسی : این حدیث از پیامبر نرسیده است .
شاه خطاب به وزیر : آیا این حدیث صحت دارد و از پیامبر خدا روایت شده است ؟
و زیر : بلی قربان ! روایت شده است . (19)
دراینجا شاه درغضب شده و با حالت خشمگینی گفت : عباسی ! من تاکنون تورا شخصی موثق ومورد اعتماد میدانستم ولی حالا دروغ و تزویر تو برمن آشکار گردید .
عباسی گفت : ولی قربان من امام زمان خود را می شناسم .
علوی پرسید : او چه کسی است ؟
عباسی گفت : او اعلی حضرت همایونی است .
علوی : اعلی حضرت مستحضر باشند که این شخص آدمی دغلکار است و دروغگو واین مطالب را صرفا جهت تملق و چاپلوسی اظهار میدارد.
ملکشاه : آری ! میدانم که سخنان او عاری از حقیقت است ومن خودم را بهتر می شناسم که صلاحیت این را ندارم که امام زمان مردم باشم ، زیرا که من چیزی نمیدانم و بیشتر اوقات خود را به شکار وبعضی امور مملکتی میگذرانم .
شاه سپس گفت : آقای علوی ! در اینصورت امام زمان به نظر شما چه کسی است ؟
علوی : مامعتقدیم که امام زمان حضرت مهدی (عج) میباشد و طبق مفاد حدیث شریف نامبرده است . هرکس وی را شناخته و به امامتش معترف گردد بر دین حق و اسلام خدا را ملاقات کرده و گرنه بر آیین جاهلیت مرده ودر دوزخ با مردم جاهلیت محشور خواهد بود.
پایان خوش فرجام (( مناظره ))
دراین هنگام چهره ی شاه که حاکی از آسایشی عمیق و قناعت یک وجدان سلیم بود شکوفا شده ونشانه های سرور و انبساط بر آن نمایان گردید ، آنگاه رو به حاضرین کرد وگفت :
آقایان ! نتیجه ای که از این مناظره ها وگفتگو ها که روی هم رفته دراین مدت سه روز بدست آورده ام و هیچ گونه نقطه ابهامی برایم باقی نگذاشته ، آن است که ثابت و مبرهن شد تنها مذهب حق همان مذهب شیعه است ، تمام گفته های ایشان منطقی و اعتقاداتشان صحیح وحقیقت محض می باشد ودرمقابل ، مذهب سنی و جماعت مذهبی است باطل ومنحرف و پیروان آن در اعتقادات خود گمراه و بیراهه میروند ومن امروز به همه اعلام میدارم که می خواهم از آن کسانی باشم که به جاده هدایت و صواب رسیده و به آن اذعان و تسلیم گردیده است و از آن گروهی نباشم که در این دنیا به راه ضلالت و گمراهی رفته ودر آخرت آتش جاویدان برای خود خریده باشم.
آری ! من اکنون تشیع خود را در برابر شما رسما اعلام میدارم و هرکس خواست با من ودرکنار من باشد با کمال شهامت تشیع خویش را بر ملا نماید ، باشد تا رضا وعنایت ایزد منان شامل حال همگی ما شده و از وادی ضلالت رهایی یافته و به نور حق و ایمان آراسته گردیم.
پس از سخنان شاه و اعلام تشیع ملکشاه کبیر ، نظام الملک وزیر از جای برخاست و چنین اظهار داشت : اینجانب که از مدتها پیش صحت وحقانیت مذهب شیعه در نزد من ثابت ومحقق شده بود واز همان آغاز تحصیلاتم شیعه را بر حق میدیدم اذعان میدارم که تنها مذهبی که همیشه مورد قبول من بوده و هست همانا مذهب استوار تشیع می باشد ، اینک من نیز تشیع خود را اعلام می نمایم.
با کشف حقیقت و درخشش انوار تابناک هدایت بر حضار مجلس به ویژه در پیرو سخنان واعترافات شاه و وزیر آگاهش بیشترین علمای آن روز و وزراء و رجال مملکت حاضر درآن مجمع که قریب به 70 نفربودند به مذهب حقه ی شیعه اثنا عشری درآمدند و از آن روز به بعد با انتشار خبر رسمی تشیع ملکشاه ونظام الملک وزیر و دیگر صاحب منصبان ، رفته رفته در سراسر کشور عده ی کثیری از مردم آیین برحق شیعه را اختیار نمودند وجناب نظام الملک دستور داد که از آن تاریخ اساتید ومدرسان نامی شیعه فقه مذهب تشیع را رسما در مدارس نظامیه بغداد تدریس نمایند.
منابع و ماخذ >> کتابهای علمای اهل سنت که فهرست آن در کتاب مناظره علمای بغداد ابوالهیجاء مقاتل بن عطیه حنفی مذهب برگردان پاورقی وملحقات توسط سیدعلی لواسانی چاپ نوبت دوم 1384 میتوانید تهیه نمایید.
پیشنهاد میکنم که این مناظره ها را به ایمیلها وسایتهای اهل تسنن بفرستید خدا کند همانند ملکشاه به راه حق گرویدند.
خیراله هاشمی فروردین 88 از بنارویه لارستان
 

شهید یوسف الهی

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
دلشوره داری، زخم های پر نمک داری

زخم نهان و بی شماری از فلک داری



مشکات نوری، جنس خاک این زمین ها، نه!

فرقی مگر با حوریه یا با ملک داری؟



وقتی بهشتی زیر پایت هست ای مادر

آیا نیازی بر خراجات فدک داری؟!



در بین آن آتش چگونه تاب آوردی؟

با این که پر هایی شبیه شاپرک داری



آیینه ای هستی نصیب کینه ای دیرین

طائف نرفته بر تنت صد ها ترک داری



با اینکه می دانی صباحی پیش ما هستی

ذکر لب «یا لیتنی کنتُ معک» داری



مادر شما نام رشیده داشتی امّا

آخر چه آمد بر سرت که کم کمک داری...:



از درد می پیچی به خود از بس که بر رویت

مُهر مودّت، نه! رد مشت و کتک داری



یک همسر مأمور صبر و خار در چشم و ...

یک یثرب پر حیله و دوز و کلک داری



باید مراعات شما و حالتان را کرد

دلشوره داری، زخم های پر نمک داری


شاعر :مجید لشکری
 

مریدا

عضو جدید
کاربر ممتاز



حضرت فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا آن چنان معزز بود كه بارها مورد عنايت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد

كه اينك به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم:

پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هريك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه عليهاالسلام سركشيد، تا در آن خانه‏ى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليهاالسلام و بچه‏هايش گرسنه بودند و تكه‏نانى در آنجا نيز به دست نيامد.
هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايه‏ها به آن بانو رسيد. فاطمه عليهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت كرد.

فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليهاالسلام خود نيز از اين مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏كرد و خيره خيره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد:

هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيدة نسا بنى‏اسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب.» (1)
آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هركسى بخواهد بدون محدوديت عطا مى‏كند.


رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود: سپاس خدايى را كه تو را همانند مريم سرور زنان بنى‏اسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برايش مائده مى‏فرستاد، كه جواب سؤال مى‏گفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هركسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد.

آنگاه رسول خدا على عليه‏السلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهل‏بيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه عليهاالسلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2)

موائد آسمانى براى فاطمه عليهاالسلام در يكى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله:

روزى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليهاالسلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچه‏هايت دو روز است كه گرسنه‏ايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم.

على عليه‏السلام از شنيدن اين سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچه‏ها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره....
على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت.

على عليه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليهاالسلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم. على عليه‏السلام عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! بفرماييد.

رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه عليهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليهاالسلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز كرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافته‏ها را چاره‏ساز باشد.

على عليه‏السلام به فاطمه عليهاالسلام خيره‏خيره نگاه مى‏كرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟
پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه.
اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى.
خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
--- چرا مردم مدينه در قبال قتل دختر پيامبر ص سكوت كرده و هيچ اقدامي نكردند؟


اولاً: آيا عمل مردم مدينه ملاك حقانيت است يا عمل امير المؤمنين (علیه السلام) ؟پيامبر اكرم (صلی الله و علیه و آله وسلم) فقط در حق علي فرموده :
علي مع الحق والحق مع علي
علي با حق و حق با علي است .


تاريخ بغداد:14/322 ومجمع الزوائد :7/237.


ثانياً: مگر مردم مدينه نبودند كه در برابر كشتن عثمان و تعرض به همسر او عكس العملي از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن كنند و مجبور شدند او را در قبرستان يهود دفن كنند تا معاويه در زمان حكومتش قبرستان يهود را به قبرستان بقيع متصل ساحت.


تاريخ طبري ج 3 ص 468 و438.
 
  • Like
واکنش ها: s_aa

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
salam-fateme-zahra-photokade-com-1.jpg

حضرت حيدر به نام فاطمه حساس بود


خلقت از روز ازل مديون عطر ياس بود


ای که ره بستی ميان کوچه ها بر فاطمه


گردنت را می شکست آنجا اگر عباس بود…


شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بر محبان آن حضرت تسلیت باد
 

Similar threads

بالا