فاطمیه 1 ( دلنوشته ها و اشعار ... )

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]
دنیای بعد تو

[/h]
بابا چه بی وفا شده دنیای بعد تومن ماندم و مصائب عظمای بعد توچشم انتظار رفتن تو بود امتتشعله کشید فتنه ز فردای بعد توداغت برای فاطمه سنگین تمام شدپشت مرا شکسته قضایای بعد تواصحاب تو چه زود به ما پشت پا زدندآری گواه فاطمه شبهای بعد تودارد به قتل حجت حق حکم می کنداجماع این سقیفه و فتوای بعد تودر کوچه ها ادا شده اجر رسالتتیعنی شکست حرمت مولای بعد تودر تنگنای این در و دیوار عاقبتاز دست رفت ام ابیهای بعد توآتش ، هجوم ، کوچه ، قباله ، فدک ! ببینچیزی نمانده از تن زهرای بعد توقنفذ معاف می شود از مالیات ها !سیلی به دخترت شده سرمایه بعد تودیگر ببر مرا که زمانش رسیده استنه ! نیست جای فاطمه دنیای بعد تو
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]تنها بر مزار من...[/h]

باور کن! باورکن که رفته ام. باورکن که تنهامانده ای. باورکن که بی فاطمه شدی. این را باورکن! باید باورکنی و می دانم که حق داری اگرباورنکنی.
من هم باورنکرده ام، آن روز را که تو آمدی و در کنارم نشستی و گفتی که چرا «سلام » مرا جواب نمی دهی! و چقدر برایم سخت بود. در دریای چشمان توفانی تو غرق بودم و بغض گلویم را می فشرد که در دل هزار بار، سلامت را جواب می دادم تا بدانی هنوز هستم...هستم که دست مجروحم را به کمک دست دیگرم بالا بیاورم و اشک را از چشمان دریایی تو که برخاک قبرم می ریزد، پاک کنم; هنوزهستم تا سرم را به دست بگیری و درد دل کنی و من پهلویم درد بگیرد و رویم نشود که به تو بگویم...
علی من! مولای من! من فاطمه ام... همان فاطمه ای که همراه تو بود. حتی آنگاه که ازمهاجر و انصار کمک می خواستی و صدافسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشی سپردند و حتی یک بار هم سری به تاثر تکان ندادند تا دلت آرام شود.
علی جان! رفیق خوب تنهایی هایم!
امشب که باز پیشم آمده ای، دیگرمی خواهم بگویم... فقط به تو! که شبها از دردپهلوی شکسته خوابم نمی برد ولی حتی یک بار هم صدایم در نیامد تا احساس غربت نکنی وتنهایی ات بیشتر نشود.
همسر عزیزم! من خوشبخت ترین زن دنیا بودم، چون تو را داشتم. من بهترین همسر عالم را داشتم. من مظلوم ترین و تنهاترین همسر عالم را داشتم. تو امیر مؤمنان بودی اماجاهلان این را نمی فهمیدند.
از هر چه دلت گرفت، از هر که دلت شکست با فاطمه ات بگو.
همسر خوبم! سینه مجروح زهرا همیشه از آن توست و صندوق دار اسرار غربتت.
می دانی چرا مرگ فاطمه ات این قدرها به تاخیر افتاد؟ به خاطر تو... به خاطر تویی که تنها شدی.
تویی که امشب زانوهایت «تا» شده اند و کنار قبر من نشسته ای و انگار فراموشت شده که حسین، خوابش نبرده است و زینب مادری می کندو تو... تو تنهای تنها، هم ناله چاه و نخلستانی!
علی من! مولای من! من فاطمه ام... همان فاطمه ای که همراه تو بود. حتی آنگاه که ازمهاجر و انصار کمک می خواستی و صدافسوس که آنان حقیقت را بر مصلحت ترجیح ندادند و به خانه خزیدند و خورشید را به فراموشی سپردند و حتی یک بار هم سری به تاثر تکان ندادند تا دلت آرام شود​

حق داری... حق داری که با دستانت بر خاک مزارم چنگ زنی.
ماه هم حق دارد که چهره اش را از تو بپوشاند و خاک قبرم را تاریک کند و نگذارد کسی اشکهای تو را ببیند. حق داری، «حق » باتوست و «تو» با حق هستی.
پسر عمو وجود تو مایه آرامش فاطمه است.
علی من! گریه کن! اما نه برخود که بر من;برفاطمه ات که بی علی است، که بی تواست.
همسفر زندگی ام!
آن روز حتی سلمان و مقداد را هم به کمک نخواستم تا ثابت کنم که با پهلوی شکسته و بادست مجروح و صورت نیلی هم نباید دست از دامان امام زمان خود کشید، نباید حریم ولایت را بی دفاع گذاشت.
«تنها» دفاع کردم تا همه بدانند که در آن کوچه یک نفر هم به کمک من و تو نیامد.
صورتم را از نگاهت پوشاندم تا مبادا احساس شرم کنی که مبادا غصه بخوری. پهلوی شکسته ام را از چشم زینب پوشاندم و اشکهایم را از چشمان حسنین. آن شب حتی ام کلثوم هم کنارم نشست و پیشانی ام را بوسید. چشم باز نکردم و گذاشتم فکر کند که مادر آرام خوابیده است و توانسته مادر را غافلگیر کند.
اما تو همه چیز را فهمیدی. این را از نگاهت دانستم، از زود به خانه آمدنت و تا دیروقت بیدار ماندنت.
از نگاههای نگران و مضطربت، از نوای «امن یجیبت » و از چشمهای عذر خواهت که به زبان بی زبانی می گفت: «اینها همه اش به خاطر من است »!
عزیزم! علی جانم! فاطمه ات کتک خورد اما اینها همه به خاطر تو بود.
علی جانم! علی جان!
دوست دارم تا صبح بر مزارم باشی اما باید بروی که امشب حسین بهانه مرا گرفته است وتا تو نروی آرام نمی گیرد و زینبم کوچکتر ازآن است که آرامش کند.
همسرم! امام مظلومم! برو دست خدا به همراهت.
برو مهربان فاطمه تا سحر چیزی نمانده است!
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]
مقدس ترین​

[/h]
ای مقدس ترین کلام خدابر تو و عصمتت سلام خداکوثر چشمه های نوری توای زلالین سبوی جام خدابر نبی بعد از آن تجرد محضتو مطهرترین پیام خدامصطفی گفت :دخترم زهرامحترم شد به احترام خدابسکه اعجاز می کند نامتنام تو هم ردیف نام خداوحی مُنزل ز لعل تو می ریختخطبه هایت همه کلام خداحبّ تو هر دل فراری راطرفة العین کرده رام خدافخرم این بس ز لطف دلدارمدر دلم حب فاطمه دارمای سراج المنیر، ماه علینور رویت چراغ راه علیبا ولایت مدار تر زهمهیک تنه بوده ای سپاه علیپشت گرمی حیدر کرارسوی چشمان تو نگاه علیبرق لبخند پر محبت تونور امید هر پگاه علیچادرت را تکان بده برخیزشانه های تو تکیه گاه علیصورتت رنگ چادرت گشتهدر خسوفی مگر تو ماه علیدر دیار سلام های غریببستر پاک تو پناه علیمی شود داغ بی کسی را دیدبین این گریه ها و آه علیفخرم این بس ز لطف دلدارمدر دلم حب فاطمه دارم
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]
کربلای کوچه ی بن بست​

[/h]
من بودم ودیوارهای کوچه ی بن بستبا کودکم در انتهای کوچه ی بن بستطوفان گرفت و هردومان از ترس لرزیدیملعنت براین آب وهوای کوچه ی بن بستپایم به سنگی گیر کرد و کوزه ام افتادمن ماندم وهول و ولای کوچه ی بن بستدر گودی زیر دو چشمم می توانی دیدگودال سرخ کربلای کوچه ی بن بستزد زیر گریه، خشت خشتِ خانه ی حیدراز ناله ی واغربتای کوچه ی بن بستدیدم حسن خیلی پی آن گوشواره گشتبا چشم گریان هر کجای کوچه ی بن بستاز قعر دریای بلا طفلی نجاتم دادمی خوانم او را ناخدای کوچه ی بن بستتا روز محشر هیئتی ها اشک می ریزندبا شعرهای ماجرای کوچه ی بن بستبر چهره ی سینه زنانم بین هر روضهحک می شود جغرافیای کوچه ی بن بست
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
بر حاشیه برگ شقایق بنویسید
گل تاب فشار در و دیوار ندارد
بر سایه گلبرگ گل یاس نویسید
این گل همه زیباییست و خار ندارد
آری همه زیباییست با شاخه نازك
والله كه این گل طلب نار ندارد
بر روی در خانه مولا بنویسید
یك زن به خدا طاقت مسمار ندارد
میخ در و شلاق و جنین و سر و بازو
جز فاطمه ، محسن كه طرفدار ندارد
بر سر در این شهر پر از دود نویسید
ظلمت همه جا رفته و افسار ندارد
در شهر مدینه همه در خواب عمیقند
شهری كه در آن یك تن بیدار ندارد
بر روی زمین و تلی از خاك نویسید
زهرا همه نور است ، تو را كار ندارد!!!
زهرا همه نور است و زمین جای تنش نیست
این نور خدایی جز علی یار ندارد
التماس دعا
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
بانو! هنوز زمین نیازمندت بود. هنوز گرسنگان مشتاقند که در خانه تو را بکوبند و تو افطار فقیرانه خود و خانواده‌ات را انفاق کنی و با لب‌های روزه‌دار، از خداوند بشنوی که: «وَ یُطْعِمُونَ الطّعَامَ عَلَى حُبّهِ مِسْکِیناً وَیَتِیماً وَأَسِیراً». زهرا همان کسی است که بیت محقرش طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش .
بانو! هنوز بوی در نیم‏سوخته را از کوچه‏های تنگ مدینه می‏شنویم؛ از پشت صفحات غبارگرفته تاریخ.

خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود
اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند
چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد
چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند...
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]با توأم ای مدینه![/h]

دل، معبد غم و اندوه توست و باز دل بهانه تو را می گیرد و چشمها به یاد آن همه مظلومیت بارانی می شود. نمی دانم بر کدامین ماتم اشک بریزم، یا نه، از دیدگان خون ببارم! بر محسن شهید؟ بر بازوی کبود؟ بر صورت سیلی خورده؟ بر ... که نه، بر دل زخم خورده ات؟
نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه؛ مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ... ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود، پر پر کرد و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود.
با توام ای مدینه، تو را که تاج افتخار مدینة النبی بر سرت نهادند.
آری با توام، عجبا از خاموشی ات! عجبا از سکوت مرگبار جاهلیتی مکرر! چگونه تاب آوردی و درنگ نمودی؟ شاید چشمهایت اعمی بود از دیدن خشمی که گلی از سلالة النبی را بین در و دیوار پر پر کرد! ولی باز هم سکوتت را دلیلی نیست. مگر گوشهایت هم نمی شنیدند ناله های علی، ضجه های حسنین و زینب را؛ که این گونه بر لبانت مهر سکوت زده بودی؟
آه که باید دهان باز می کردی و بغض فرو خورده خود را بیرون می ریختی، که ناله های بیت الاحزان برای زیر و رو کردن جهان بس بود و تو ... آه که با چه ولعی گل زخم خورده وجودش را در دلت جای دادی. چگونه دختر را اندکی پس از پدر در کام فرو کشیدی و دم نزدی!
نامت یادآور مظلومیت علی است و فاطمه؛ مظلومیت حسن و فاطمه، مظلومیت حسین و فاطمه و ... ظلمی که گل نورسته جوانی ات را با غنچه ای در وجود، پر پر کرد و رحمی بر پهلوی شکسته و دل داغدارت ننمود​


آه که در آن دم باید همه را می بلعیدی، پیش از آنکه دستهای پلیدشان بر گونه «خیر کثیر دو عالم» سیلی زده باشد. عجبا از تو که پس از آن چاههایت از سوز جانگداز علی نخشکیدند، آن هنگام که از فرط مصایب و ستمها به دل بیابان و نخلستانهایت پناه می برد و با چاه راز دل می گفت و شما ای چاه های مدینه چقدر حریص شنیدن سوز وصی خدا بودید که روز به روز فزونی غمش را می دیدید و آتش نمی گرفتید؟! و تو ای آسمان مدینه، اگر آن گاه که ناله های بیت الاحزانش به گوشت می رسید سنگ بر سر این جماعت بی همت و عهدشکن می باریدی و بر بدنهاشان زخم می زدی، باز هم نمی توانستی زخمهای دل فاطمه را قصاص کنی.
شاید ای مدینه! حرمت قبر رسول اللّه نگه می داشتی و دم نمی زدی. اما نه. امروز اگر تمام کره خاکی بخواهند کفاره گناه آن روز را بپردازند و تمام دریاها جوهر شوند، تمام درختها قلم، و همه وسعت این خاک، کاغذ! باز هم کم است برای نوشتن گوشه ای از مظلومیت عترت رسول اکرم.
بار گناهت سنگین است ای مدینه و خود بهتر می دانی، کوتاهی ات فراوان و جبران ناپذیر. پس همچنان خاموش بمان، تا خاکت در زیر سم اسبان او، با خون نابکاران سیراب گردد و اشک چشمان زیبایش، خاک مادر را پس از قرنها شستشو دهد و ما «السلام علیک یا بقیة اللّه الاعظم» سر دهیم
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

آقا بیا دعای مرا مستجاب کن
ما را برای نوکریت انتخاب کن
قلبم شبیه سنگ شد از کثرت گنه
امشب بیا و سنگ دلم را تو آب کن
تأثیر جرم و معصیت اشک مرا گرفت
دستی بکش به روی دلم فتح باب کن
تا کی به لب دعای فرج، تا کی انتظار؟!
آقا به حقّ فاطمه پا در رکاب کن
ای منتقم بیا که دلم سخت زخمی است
رحمی نما بر این دل زارم شتاب کن
ای روضه خوان فاطمیه روضه ای بخوان
امشب میان سینۀ ما انقلاب کن
ما در پی تلافی سیلی کوچه ایم
یعنی به روی غیرت ما هم حساب کن

 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگر ز قافله دوریم، خوب می دانیم
ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم
و باز هم به نگاه محبتت امسال
کنار سفرۀ این فاطمیه مهمانیم
هزار فاطمیه رفته و نیامده ای
نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم
بیا که در گذر گردباد این دنیا
در انتظار شروع بهار و بارانیم
قسم به ساحل چشمان ابری ات عمریست
به لطف بارش چشم شماست گریانیم
و گرنه مثل بیابان خشک دل هامان
فقیر روزی این سفره های بی نانیم
از این که بار غم مادر تو را دنیا
به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم
به انتقام غم صورت کبود بیا
که ما کنار شما پیرو شهیدانیم
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم از روضه های فاطمیه
گرفته در هوای فاطمیه
بیا ای التیام روی نیلی
بیا صاحب عزای فاطمیه
***
بیا از جاده های بی نشانی
بیا ای آفتاب آسمانی
بیا شب های دلگیری ست آقا
بیا که روضۀ مادر بخوانی
***
نگاهی شعله ور، ای وای مادر
هجومی بی خبر، ای وای مادر
مغیره ... بی هوا ... ای وای بابا
تو و دیوار و در، ای وای مادر
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای یادگار فاطمه که داغ دیده ای
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای
آقا سرت سلامت از این که به دوش خود
بار بزرگ ماتم مادر کشیده ای
بی مادری برای تو درد بزرگی است
طعم فراق مادر خود را چشیده ای
شب های فاطمیّه دلت غرق غم شود
تو غصّه دار مادر قامت خمیده ای
قربان شال مشکی و چشمان زخمی ات
آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده ای؟
دارد نفس نفس زدنت می رسد به گوش
از بس میان کوچه و خانه دویده ای!
وقتی که ناله می زنی: "ای وای مادرم "
گویا صدای مادر خود را شنیده ای
هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی
بر جان خود بلای عظیمی خریده ای
آخر چرا به درک وصالت نمی رسم
آقا گمان کنم که ز من دل بریده ای!!!
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما سائلیم و نوکریت آبروی ما

یا ایها العزیز نظر کن به سوی ما

تا کی برای نافله های سحر گهی

با خون دل شود دل شب ها وضوی ما

گر مانده ایم شکر خدا پای پرچمت

بر تار موی تو گرهی خورده موی ما

ساقی اشک! بر دل ما هم سری بزن

بوی میِ طهورِ تو دارد سبوی ما

هم چون نسیم در به درم می کنی چرا؟

پس کی رسد به خیمۀ تو جستجوی ما

آیا شود که نیمه شبی بهر درد دل

بد بگذرانی و شوی هم گفتگوی ما

ای شهریار عشق به نام مقدست

باشد وصال تو همۀ آرزوی ما

روضه گرفته ایم قدم رنجه ایی کنی

شاید فتد مسیر عبورت به کوی ما

از لحظه ایی که حرمت مادر شکسته شد

بغضی نهفته مانده ز غم در گلوی ما

ای نازنین فاطمه برگرد از سفر

خیمه نشین فاطمه برگرد از سفر

 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
«یک جهان روضه و یک چشم پر از نم داری

آه، آقای غریبم به دلت غم داری»

دردِ بی مادری ای کاش دوایی می داشت

فاطمیّه شده واشک دمادم داری

صاحبِ مجلس روضه، غم مادردیدی

بر درِ خانه ی خود، بیرق ماتم داری

دردِ دل کن که نگویندغریبی آقا

بین این سینه زنان، مونس و مَحرَم داری

دلِ یعقوبیِ مادر ز فراقت خوناست

یوسف مصر بقا،قصد سفرهم داری ؟

دل ، حسینیّه یچشمان توشد مولا جان

بازهم وقت عزا،یادمُحرّم داری

گاه در کوچه و گه کرب و بلامی گریی

داغ یک پهلو و انگشترخاتم داری
 

فاطمه یاس

عضو جدید
کاربر ممتاز
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا، بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا
مشغول خویش و بندۀ دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسعۀ هل اتا، بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
آقای من! برای رضای خدا، بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
بسم الله...

خسته ام ، منتظرم ، لحظه شماری سخت است​

روز و شب از غم تو گریه و زاری سخت است


می روم گاه به صحرا که فقط گریه کنم
گریه وقتی به سرت سایه نداری سخت است


می روم تا در و همسایه نگویند به تو
گوش دادن به غم فاطمه کاری سخت است


طاقت آوردن این زخم زبان ها دیگر
بیش از آن سیلی و آن ضربه ی کاری سخت است


فرض کن پیش تو لیلای تو را آزردند
بعد از آن سر به بیابان نگذاری سخت است


بال و پر زخم ، قفس تنگ ، در این وضعیت
زندگی از نظر هر دو قناری سخت است


منتظر باش علی جان پدرم می آید
تک و تنها دل شب خاکسپاری سخت است


کاظم بهمنی
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
گرچه شکسته بود ولیکن بدن که داشت...
گرچه شبانه؛ فرصت تشییع تن که داشت...

زهرای من غریب شد اما کفن که داشت...
حتی اگر نبود کفن؛ پيروهن که داشت...

داغ دل شکسته ی من این سخن شده...
برعکس مادری پسرش بی کفن شده...
 

mehdi.chem

مدیر تالار شیمی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر ، اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد

سیب ها روی خاک غلطیدند چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم در من انگار می شود تکرار

آه سردی کشید،حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه

گفت:آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن مرد گریه نمی کند پسرم ............ !!

چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما ناله هایش فقط تماشا شد

صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم در ودیوار خانه ای مشکی است

با خودم فکر می کنم حالاکوچه ء ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه، راستی! فاطمــیــه نزدیــک اســت..


سید حمیدرضا برقعی
 

zeinab70

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن ,
کاربر ممتاز
.
.
.
چگونه عید بگیرم به فصل ماتم تو

به صحن سینه به پا گشته خیمۀ غم تو
چگونه عید بگیرم اگر چه نوروز است
میان هجمۀ اندوه و درد و ماتم تو
جهان نشسته به سوگ و مَلَک گرفته عزا
در این مصیبت عظما، ز داغ اعظم تو
صدای گریۀ مهدی صلا زند بر خلق
نه فاطمیه، که باشد مه مُحّرم تو
نمک به زخم دل تو نمی زنم هرگز
خدا کند که همیشه شویم مرهم تو
کسی که حُرمت داغ تو را نگه دارد
چشد زُلال محّبت ز آب زمزم تو
خدا کند که دلم عاقبت به خیر شود
به بزم سوگ و عزایت، به زیر پرچم تو
بلند قامت عصمت، تو سر فرازم کن
که سر فراز شده دین، ز قامت خم تو
دوباره حسّ غریبی بود «وفائی»را
هماره اشک فشاند به عمر مبهم تو ...
سید هاشم وفایی

 

Similar threads

بالا