تنهایی بی معنیه. وقتی هیچکسم نباشه ،خودمون تنهایی خودمونو با خودمون بهم میزنیم.من میگم غرور.
میگم انگار همگی دچار خود سانسوری شده آیم چرا ک گاهی ک حالمان بد است میگوئیم خوبم!
اما تازگی ها سه نقطه <<...>> بار حرف های نگفته را به دوش میکشد.
هر چند تنهایی بهتر از گدایی محبت است ولی تنهایی باور کن جالب نیست، چطور میشه تنها نبود؟
تنهایی بی معنیه. وقتی هیچکسم نباشه ،خودمون تنهایی خودمونو با خودمون بهم میزنیم.
فیلم و وقایع اون با زندگی واقعی فرق داره.
مثلا چه مشگلی ؟به نظرم اگه ی مدتی آدم تنها باشه مشکل پیدا میکنه :|
قصه ش طولانیه. شروع کار اونجاست که ما یه ضمیر ناخودآگاه داریم و یه ذهن که این ذهن ما نیستیم. ذهن ذهنه و ما هم مائیم. یعنی ذهن ما خودش برای خودش یه واقعیته و کیفیت خاص خودشو داره. ذهن و ما وابسته به همیم ولی یک واحد نیستیم. وقتی هیچکس نباشه ،اون هست و مدام مخ ما رو بکار میگیره و نمیذاره تو خلوت واقعی خودمون باشیم. اگو ها هستند و کاری میکنند که ما فکر میکنیم خودمون داریم اونکارو انجام میدیم ،در حالی که اگو های ذهنمان نقش ما رو بازی میکنند.چجوری؟؟؟؟ با یه مثال بصورت شفاف توضیح بدین
مثلا چه مشگلی ؟
خیلی ها سالها تو سلول انفرادی حبس بودن و طوریشونم نشده و بعد از آزادی بقدری عقل و شعور داشتند که هر کدومشون یه نلسون ماندلا شدن.
خوشم میاد که نمیخوای درست بفهمی که من چی میگم. آی کیو ، من این مثال رو زدم که بگم تنها موندن انسان رو تباه نمیکنه و ممکن هست. من بیچاره رو بگو که دارم بیخودی وقتمو تو این تاپیک تلف میکنم. از بس کینه ای بار اومدین ، هیچ چیز رو درست درک نمیکنید.جالبه؟! ندیده بودم یکی موافق سلول انفرادی باشه
آقای ماندلا مخالف رژیم تروریست و کمونیست بوده، قبل از زندانی شدن هم فعالیت داشته طبیعی هست این مجازات...
از شما جای تعجب داره!
در ایران :
'' دیوان عدالت اداری با صدور رأی وحدت رویه نگهداری متهمین را در سلول انفرادی از مصادیق بارز شدت عمل و مخالف اصل ۳۹ قانون اساسی یعنی برخلاف حیثیت و کرامت انسانی متهمین قلمداد کرده است''
...
"به اعلامیه حقوق بشر بسیاری از کشور ها رای مثبت دادند"
برو بابا حالت خوش نیست... هنوز نمیدونه سلول انفرادی واسه چیه؟ و سعی نمیکنه بفهمه برای چی میندازن طرف رو تو سلول؟ اونوقت فقط مسخره میکنه.خوشم میاد که نمیخوای درست بفهمی که من چی میگم. آی کیو ، من این مثال رو زدم که بگم تنها موندن انسان رو تباه نمیکنه و ممکن هست. من بیچاره رو بگو که دارم بیخودی وقتمو تو این تاپیک تلف میکنم. از بس کینه ای بار اومدین ، هیچ چیز رو درست درک نمیکنید.
قصه ش طولانیه. شروع کار اونجاست که ما یه ضمیر ناخودآگاه داریم و یه ذهن که این ذهن ما نیستیم. ذهن ذهنه و ما هم مائیم. یعنی ذهن ما خودش برای خودش یه واقعیته و کیفیت خاص خودشو داره. ذهن و ما وابسته به همیم ولی یک واحد نیستیم. وقتی هیچکس نباشه ،اون هست و مدام مخ ما رو بکار میگیره و نمیذاره تو خلوت واقعی خودمون باشیم. اگو ها هستند و کاری میکنند که ما فکر میکنیم خودمون داریم اونکارو انجام میدیم ،در حالی که اگو های ذهنمان نقش ما رو بازی میکنند.
بسیار عالی و کامل بود. سپاسکسانی گمان کردهاند که ما به لحاظ وجودی تنها نیستیم و حکم روانشناختی آنها این است که اگر کسی احساس تنهایی کند، بیمار و دچار توهم است.اما اگر معتقد شویم که انسان به لحاظ وجودی تنهاست، آنکه احساس تنهایی نمیکند، بیمار است. پس باید دید واقعیت کدام است. یک رای هم این است که هر انسانی در واقع تنها است و آن کس که احساس تنهایی میکند، هوشیارتر از آن است که این احساس را ندارد. آیا این نظر قابل دفاع است؟ برای دفاع از آن، اول باید به معنای تنهایی بپردازیم.اقسام تنهایی
تنهایی چند معنا دارد:
تنهایی نوع اول که محل بحث ما نیست اما تنهایی نوع دوم مثل این است که شما در مکانی قرار گرفته باشید که افراد رفتوآمد میکنند اما شما نمیتوانید آنها را صدا بزنید، دستی هم نمیتوانید تکان دهید و به هیچ نحو نمیتوانید دیگران را از حضور خود آگاه کنید. این تنهایی قابل رفع هم نیست، چون اوضاع و احوال من چنان نیست که دیگران بتوانند آن را کامل درک کنند. چرا که همواره بخشی از وجود من از دیگران مخفی میماند. من نمیتوانم تمام حالات درونی و زوایای وجودی خود را بر شما آفتابی کنم و چون این تنهایی ناشی از جهل دیگران نسبت به قسمتی از احوال و ادراک من است، باید گفت به این معنا همیشه تنهایم.تنهایی نوع سوم ناشی از این نکته است که با اینکه شما از وضع و حال من باخبرید، اما نمیتوانید کاری در جهت بهبودی انجام دهید. وضع من، در این حالت مثل کسی است که در قفس شیشهای در حال شکنجه شدن است. همه او را میبینند اما گویا نمیبینند. این در زندگی ما آدمیان بسیار پیش میآید.تنهایی نوع چهارم، عمیقترین معنای تنهایی است و از آن عمیقتر وجود ندارد. اگر بپذیرید که هر انسانی حُبِذات (خوددوستی) دارد و این حب ذات در فطرت و سرشت انسان است و بنابراین علاجناپذیر است، در اینصورت به تنهایی میرسید. حب ذات، دو صفت دیگر را در من میزاید:
- تنهایی فیزیکی: این نوع تنهایی با آمدن یک انسان دیگر برطرف میشود.
- تنهایی به معنای درک نکردن: به این معنا که دیگران وضع و حال مرا درک نمیکنند. ممکن است انسان در میان جمع باشد اما این احساس باشد. این معنای دوم، عمیقتر از معنای اول است.
- تنهایی به معنای ناتوانی دیگران در از بین بردن نقایص و ضعفهای وجودی من. این تنهایی از دو معنای قبلی، عمیقتر است.
- تنهایی به این معنا که دیگران حتی در آنجا که وضع مرا میفهمند و در آنجایی که کاری هم برای من میکنند، به فکر خودشان هستند. این عمیقترین معنای تنهایی است.
من در زندگی هیچ کاری نمیکنم مگر در آن جلب نفعی یا دفع ضرری برای خودم متصور باشد. این خاصیت تمام انسانهاست. منتهی باید به دو نکته توجه داشت:
- جلب تمام نفعها به سود خود.
- دفع تمام ضررها از خود.
آنکه ما را ساخته است، خوددوست ساخته است. خوددوستی امری فطری است و نه بر ضد آن میتوان عمل کرد و نه به لحاظ اخلاقی قابل سرزنش است. یعنی جنگیدن با آن نه ممکن است و نه مطلوب. اما به هر حال این نکته مانع و برطرفکنندهی آن تنهایی عمیق ما نیست. این معنای عمیق تنهایی را کسی میتواند دریابد که قادر باشد کارهای دیگران را تجزیه تحلیل روانی دقیق کند.کانت جملهای بسیار عمیق دارد و میگوید:
- الف- نفع و ضرر در اینجا فقط به معنای نفع و ضرر مادی (مثل لذایذ مادی، ثروت و …) نیست. نفع و ضرر معنوی (مثل قرب به خدا) هم مراد است.
- ب- این خوددوستی به لحاظ اخلاقی هیچ قبحی ندارد. چون طبق نهاد و سرشت خود عمل میکنیم. نمیشود به نحو نهادین (فطری)، خوددوست باشیم و بعد بگویند خوددوستی بد است.
اگر میخواهید اوج تنهایی خود را احساس کنید، به این نکته دقت کنید که در شدیدترین مصایبی که بر عزیزترین دوستانتان وارد میشود وقتی در حال فداکاری برای او هستید، آیا با خود نمیگویید خوب شد این مصیبت بر سر من نیامد؟گویی ما در مصیبت دیگران، تسلّی خود را میجوییم. همین نکته است که باعث میشود پل تیلیش بگوید:هر چه ما روانشناستر میشویم، بیشتر احساس تنهایی میکنیم و هر چه دید من در رفتار شما نافذتر میشود، بیشتر درمییابم که هر کس سود خود را میجوید. هر کسی تنهاست، گرچه در اطراف او هزاران انسان دیگر هستند.نخستین سودرسانی دشمنان به ما این است که تنهایی ما را به ما نشان میدهند. آنها که دوروبر ما هستند و بعضا به ما سود میرسانند، احساس تنهایی را از ما میگیرند اما تنهایی از بین رفتنی نیست و احساس تنهایی را از بین میبرند. توجه نکردن به این نکته که ما تنهاییم، مادرِ تمام گرفتاریهای ماست. بسیاری از ظلمهایی که میکنیم به پشتگرمی دوستیهاست. بسیاری از نادیده گرفتن حق و حقوق دیگران، به خاطر اعوان و انصار و خشنود کردن آنهاست. اگر بدانیم تنهاییم، نه ظلم میکنیم و نه عدول از حق.ما در نزدیکی به دیگران یا سود مادی میجوییم و یا سود معنوی. دیگران هم در نزدیک شدن به ما همینطورند. و البته هیچ قبح اخلاقی ندارد. چون این عین سرشت ماست و ما را با حب ذات (خوددوستی) سرشتهاند. پیامبران هم همینطورند، حتی پیامبری که خود را برای هدایت مردم میکُشد. گمان نکنید که او خود را فراموش کرده است. او میخواهد به وظیفهاش عمل کند تا از این راه به خدا نزدیک شود و میداند که یکی از وظایف او، هدایت من و تو است. منتهی توجه کنید که در تمام این موارد منظور خودِ فرازین است نه خودِ فرودین. آن خودخواهی و خودوستی که از نظر اخلاقی مذموم و قبیح است، خودی است که فقط منافع مادی را لحاظ میکند. اما توجه به خودِ فرازین و خودِ واقعی، هیچ قبحی ندارد.باید به این نکته توجه داشت که وقتی گفته میشود ما تنهاییم و فقط باید در اندیشهی خود باشیم، نتیجهاش بیالتفاتی به سرنوشت دیگران نیست. وقتی بر من واجب است که به احوال دیگران رسیدگی کنم، اگر رسیدگی نمیکنم باز از خود غافل شدهام. از خود غفلت کردن، یعنی آنچه که به سود من است، انجام ندهم. آنکه نسبت به روز و روزگار دیگران، حساس نیست، خود را فراموش کرده است.بنابراین آنچه بد است، به فکر خود بودن نیست، بلکه اشتباه گرفتنِ خود است. در اینجا، ایثار هم یعنی وقتی از نظر مادی دیگری را بر خود مقدم میدارم (غذای مورد نیازم را میبخشم، پوشاک مورد احتیاجم را به دیگری میدهم و …) و در واقع میخواهم خودم را از نظر معنوی بالا ببرم اما باز خود را بر دیگری مقدّم داشتهام.در ماهیت هر ایثاری (دیگرگزینی) یک خودگزینی استتار شده است و این به هیچوجه ارزش آن دیگرگزینی را کم نمیکند. فقط لغزشگاه مسئله در اینجاست که خود را عوضی بگیریم و گمان کنیم که خود ما، بدن ما است.
آخه عزیزم بحث تاپیک مربوط به سلول انفرادی که نیست.اون یه مثال بود برای درک تنهایی. دیگه با اعلامیه حقوق بشر و اینا که کار نداریم!!!برو بابا حالت خوش نیست... هنوز نمیدونه سلول انفرادی واسه چیه؟ و سعی نمیکنه بفهمه برای چی میندازن طرف رو تو سلول؟ اونوقت فقط مسخره میکنه.
این چیزایی ک همش بقیه رو میگی خودت اونجوری هستی عزیزم.
منم بیشتر از این حوصله ندارم توضیح بدم، شما ی جوری بار اومدی ک نمیتونی اشتباه خودت رو بپذیری و سعی میکنی یجوری بقیه رو مقصر کنی.
دارم میگم اصلا برای چی اون بنده خدا رو انداختن تو سلول، سلول مخالف اعلامیه حقوق بشر هست، برو بخون ببین چ بلایی سرش میاد وقتی یکی رو بندازن تو سلول انفرادی...
واقعا آب تو هاون کوبیدن هست اه
به درک بابا یکی اینو بندازه تو سلول انفرادی تا بفهمه من چی میگم خخخ.
منم خوشم میاد ک اگه ازت تعریف و تاییدت کنن طرف رو فرهیخته میدونی :|
شما تمایل به واکنش شدیدتر به زیانهای بالقوه ، نسبت به دستاورد های بالقوه داری. نه حرمت قلم رو داری و نه آرومی. تخصص من اینه که به دیگران فرصت میدم که برای داشتن یک تاثیر مثبت بر افراد تلاش کنند. شمام سعی کن همیشه باحوصله و مهربون باشی. اگر برای داشتن رفتار خوب مردد باشی ، دوستانت و دور و بری هاتو از دستت میدی. برای داشتن یک رفتار درست در یک مسیر درست و مدنی هیچوقت دیر نیست. مرسیبرو بابا حالت خوش نیست... هنوز نمیدونه سلول انفرادی واسه چیه؟ و سعی نمیکنه بفهمه برای چی میندازن طرف رو تو سلول؟ اونوقت فقط مسخره میکنه..
دارم میگم اصلا برای چی اون بنده خدا رو انداختن تو سلول، سلول مخالف اعلامیه حقوق بشر هست، برو بخون ببین چ بلایی سرش میاد وقتی یکی رو بندازن تو سلول انفرادی...
واقعا آب تو هاون کوبیدن هست اه
به درک بابا یکی اینو بندازه تو سلول انفرادی تا بفهمه من چی میگم خخخ.
:|