علی علیه السلام در شعر فارسی

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
دوستان عزیزاین تایپک به مناسبت ایام شهادت حضرت علی (ع)زده شده لطفا اشعاردرمدح این حضرت به نمایش بگذارید

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پيچيد به كوفه اين خبر در رمضان
شد شام غم على سحر در رمضان
هنگام سجود شد دوتا فرق على
يعنى كه دونيمه شد قمر در رمضان

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پيشانى او به مرگ خنديد، شكافت
چون ماه كه تا روى نبى ديد، شكافت
«با دست نبى رقابتى داشت مگر»
آن تيغ كه پيشانى خورشيد، شكافت

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
گذر دارد زمان بر جادّه شب سوگوار امشب
مه از غم كرده روى خويش پنهان در غبار امشب
چه افتاده است يا رب در حريم گنبد گردون
كه مى ريزند انجم اشك حسرت در كنار امشب
مگر كشتند در محراب آن دلداده حق را
كه دل در سينه مى گريد ز ماتم زار زار امشب
نسيم مويه گر غمگين به گوش نخل مى گويد
دوتا شد پشت چرخ از سوگ آن يكتاسوار امشب
ز تيغ شب پرستان در حريم مسجد كوفه
رخ فرزند قرآن شد ز خون سر، نگار امشب
على مولود كعبه حجّت حق يار محرومان
به خون غلطيد و شد فارغ ز رنج و انتظار امشب
سوى معبود شد، زندانى زندان آب و گل
شد از «فُزت و ربّ الكعبه» اين راز آشكار امشب
على در چاه غم فرياد زد تنهايى خود را
شنو پژواك آن را از وراى شام تار امشب
بنال اى همنوا با من سرشك از ديده جارى كن
كه خون مى گريد از اين قصه چاه رازدار امشب
گل گلزار مسكينان مگر شد از خزان پرپر
كه مى بارند اشك از ديده چون ابر بهار امشب
دگر آن ناشناس مهربان از در نمى آيد
كه بنوازد يتيمان را به لطف بى شمار امشب
دلا پرواز كن سوى نجف آن قبله دل ها
سلام ما به بال شوق بر تا آن ديار امشب
بگو اى يار محرومان شب قدرت مبارك باد
ترا قدر آفرين داده است قدر بى شمار امشب
«سپيده» سر به درگاه على بهر شفاعت نه
مگر در پرتو لطفش دلت يابد قرار امشب

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
زمين و آسمان امشب غم و دردى دگر دارد
به پشت تيره ابرى، ماه چشمى پرگهر دارد
نواى مرغكانِ نغمه خوان در سينه بشكسته
به هر سو بنگرى مرغى سر از غم زير پر دارد
به نخلستان گذر كردم كه جويم حال مولا را
بديدم از دل غمگين من غم بيشتر دارد
هزاران بوسه بر پاى على اى خاك نخلستان
بزن امشب كه آن مولا سحر عزم سفر دارد
به گوش جان شنو امشب مناجات على اى دل
كه اين باشد كلام آخر و سوزى دگر دارد
به مسجد مى رود مولا پى انجام امرِ حق
دل و جانى همه تسليم امر دادگر دارد
دمى ديگر چو بگذارد به محراب عبادت رخ
ز تيغ كين سرى پُرخون رخى هم رنگ زر دارد
على مهمان كلثومش بود افطار آخر را
كه از نان و نمك قوت غذايى مختصر دارد
به خون غلتيده در محراب، شير بيشه تقوا
در آن حالت نواى ديگر و شور دگر دارد
به ناگه نغمه «فُزتُ و رب الكعبه» زد مولا
بلى هر گفته كز دل سركشد بر دل اثر دارد

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
شمشير خصم تارك حيدر شكسته است
محراب، همچو لاله در خون نشسته است
فلك نجات و قائمه عرش كردگار
از موج خيز حادثه بى تاب و خسته است
آزادمرد صف شكن خيبر و احد
چشم از جهان و هر چه در او هست، بسته است
مولا چو شمع ز آتش بيداد آب شد
تار حيات و رشته عمرش گسسته است
«تائب» كسى كه درد دل خود به چاه گفت،
از قيد اين جهان تبه كار رسته است

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
مسجد كوفه ببين عزم سفر كرد على
با دلى خون ز تو هم قطع نظر كرد على
مسجد كوفه مگر مسجدالاقصايى تو
كه ز محراب تو تا عرش سفر كرد على
رفت آن شب كه به مهمانى امّ كلثوم
دخترش را ز غمى سخت خبر كرد على
خبر از كشتن خود داد به تكبير و فسوس
هر زمان جانب افلاك نظر كرد على
كس چو او روزه يك ساعته هرگز نگرفت
چون كه افطار به هنگام سفر كرد على
گرچه جانش سفر تير بلا بود، آخر
پيش شمشير ستم فرق سپر كرد على
ريخت بر دامن محراب ز فرق سر او
آنچه اندوخته از خون جگر كرد على
گرچه در هر نفسى بود على را معراج
غوطه در خون زد و معراج دگر كرد على

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
نه هر دل کاشف اسرار «اسرا» ست
نه هر کس محرم راز « فاوحا» ست
نه هر عقلی کند این راه را طی
نه هر دانش به این مقصد برد پی
نه هرکس در مقام «لی مع الله»
به خلوتخانه‌ی وحدت برد راه
نه هر کو بر فراز منبر آید
«سلونی» گفتن از وی در خور آید
«سلونی » گفتن از ذاتیست در خور
که شهر علم احمد را بود در
چو گردد شه نهانی خلوت آرای
نه هرکس را در آن خلوت بود جای
چو صحبت با حبیب افتد نهانی
نه هرکس راست راز همزبانی
چو راه گنج خاصان را نمایند
نه بر هرکس که آید در گشایند
چو احمد را تجلی رهنمون شد
نه هر کس را بود روشن که چون شد
کس از یک نور باید با محمد
که روشن گرددش اسرار سرمد
بود نقش نبی نقش نگینش
سراید «لوکشف» نطق یقینش
جهان را طی کند چندی و چونی
کلاهش را طراز آید « سلونی »
به تاج «انما» گردد سرافراز
بدین افسر شود از جمله ممتاز
بر اورنگ خلافت جا دهندش
کنند از «انما» رایت بلندش
ملک بر خوان او باشد مگس ران
بود چرخش بجای سبزی خوان
جهان مهمانسرا، او میهمانش
طفیل آفرینش گرد خوانش
علی عالی‌الشان مقصد کل
به ذیلش جمله را دست توسل
جبین آرای شاهان خاک راهش
حریم قدس روز بارگاهش
ولایش « عروةالوثقی» جهان را
بدو نازش زمین و آسمان را
ز پیشانیش نور وادی طور
جبین و روی او « نور علی نور»

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دركوچه درويشان يك شب گذرم افتاد

[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در محفل بي خويشان آنجا نظرم افتاد [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ديدم كه خرد آنجا بنشسته زده زانو [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مست از مي يا حيدر در زمزمه يا هو [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عقل و خرد و دينم نذر قدمش كردم [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از كوچه درويشان ميل حرمش كردم [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در شهر نجف ديدم ليلا وزليخا را [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در طوف حرم ديدم من آدم و عيسي را [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ديدم كه علي باشد بر مسند سلطاني [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جبرئيل و ملك ديدم در خدمت درباري [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هم راز پيامبر را در تخت شرف ديدم [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من صورت داور را در شاه نجف ديدم[/FONT]​

[/FONT]
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
آمد آن چشمه رحمت که جهان خرم از اوست
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آفتابی که درخشنده همه عالم ازاوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در گلستان ولا لاله رخی چهره نمود [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که صبا غالیه افشان و مبارک دم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در رحیم حرم کعبه کعبه به دنیا آمد [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنکه رکن حرم و پایه محکم از اوست [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]فاطمه بنت اسد را پسری بو العجب است[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مرحبا دختر شیری که چنین ضیغم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آمد آن مظهر قدرت که به تأیید خدا [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]قامت بازوی پیغامبر اکرم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اسد الله علی ابن ابی طالب آنک[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شرف آدم و رجحان بنی آدم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آمد آن میر ولایت که پس از ختم رسل [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مسجد و منبر و تیغ و زره خاتم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اوست باب حسن و همسر زهرای بتول[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پسری همچو حسین نابغه اعظم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او نه از زادن در کعبه معزز شده است[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بلکه خود بیت خدا محترم و معظم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا بر افراشت چنان رایت مردانه چنین [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علم کفر نگون پشت دلیران خم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گر جهان در کنف پرچم اسلام آید[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عجبی نیست که افراشته این پرچم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کاخ ایمان نپذیرد خلل از فتنه کفر[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این بنائیست که پاینده و مستحکم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مخزن علم خداوند علی باشد و بس[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز نبی هر که علیم است علی اعظم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنچه گفتند بزرگان سخن مدح بر اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وآنچه دارند ادیبان همه بیش و کم از اوست[/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دوش دیدم که مؤید به صراحت می گفت [/FONT]
[FONT=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نه همین طبع روان هر چه که من دارم از اوست[/FONT]
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
تا صورت پيوند جهـــــــــــــــان بود علي بود
تا نقش زمين بود و زمــــــــان بود علي بود
آن قلعه گشايي که در قلعـــــــــه ي خيبر
برکند به يک حملــــــــه و بگشود علي بود
آن گرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام
تا کـــــــــار نشد راست نياسود ، علي بود
آن شيــــر دلاور که براي طمـــــــــــع نفس
بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نيالود علي بود
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
نوشته بر در فردوس کاتبان قضا
نبی رسول و ولیعهد حیدر کرار
زنام اوست معلق سما و کرسی و عرش
زذات اوست مطبق زمین بدین هنجار
علی امام وعلی ایمن و علی ایمان
علی امین و علی سور و علی سردار
علی علیم و علی عالم و علی اعلم
علی حکیم و علی حاکم و علی مختار
علی نصیر و علی ناصر و علی منصور
علی مظفر وغالب علی سپهسالار
علی عزیزو علی عزت و علی افضل
علی لطیف و علی انور و علی انوار
علیست فتح فتوح و علیست راحت روح
علیست راحت روح و علیست کوه وقار
علی سلیم و علی سالم و علی مسلم
علی قسیم قصور و علست قاسم نار
علی صفی و علی صافی و علی صوفی
علی وفی و علی صفدر و علی کرار
علی نعیم وعلی نعمت و علی منعم
علی بود اسدالله قاتل کفار
علی زبعد محمد زهر که هست به است
اگر تو مؤمن پاکی بکن به این اقرار
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ديوان قضا خطي ز ديوان علي است
سُکان قدر، در يَدِ فرمان علي است
طبع من و مدح مرتضي، شرمم باد
آنجا که خداي من ثنا خوان علي است
تا حُبّ علي بُود مرا در رگ و پوست
رنجم ندهد سرزنش دشمن و دوست
جز نام علي لب به سخن وا نکنم
«از کوزه همان برون تراود که در اوست»
چون گاه ولادت ولّي حق شد
در خانه حق، علي به حق ملحق شد
گر مظهر حق ذات علي نيست چرا
از نام خدا نام علي مشتق شد؟
در برج ولا مهر جهانتاب علي است
در شهر علوم سرمدي، باب علي است
از اول خلقت جهان تا محشر
مظلوم ترين شهيد محراب، علي است
آنجا که علي واسطه ي فيض خداست
برغير علي هر که کند تکيه خطاست
با مدعيّان کور باطن گوئـيـد
آنجا که خدا هست و علي نيست کجاست؟

 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پینه دست تو گندمکار بود
زارع دشت تبسم زار بود
هیچ کس هم مخفی از دیدت نشد
بسکه چشمان تو مردم دار بود
حس میلادت شکست کعبه شد
بوی این طوفان تلاطم بار بود
گفت تسبیح و شکست و باز شد
جنبه این ظرف کم مقدار بود
هر انا الحق لایق شمشیر نیست
سهم بی مغزان طناب دار بود
از تمام ذره ها پرسیده ام
حضرت خورشید شبنم خوار بود
قصه روح تو با اطراف خود
غصه آیینه و دیوار بود
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
آزرده طعم دورى از يار را چشيده
روى سحر قدم زد با كسوت سپيده
روى زمين قدم زد با آسمان سخن گفت
از ابرها بپرسيد از گفته و شنيده
مى‏رفت سوى مسجد امّا نه مثل هر شب
چون عاشقى كه وقت وصل دلش رسيده
تكبير گفت و الحمد تا انتهاى سوره
بهر ركوع خم شد با قامتى خميده
بر خاست از ركوع و آرام رفت سجده
اشك خداست اين كه روى زمين چكيده
تيغى فرود آمد كعبه شكست و تسبيح
محراب ماند و تيغى كاين كعبه را دريده
او سجده كرد امّا سر بر نداشت ديگر
سجده به اين طويلى مسجد به خود نديده
كعبه شكست برداشت امّا نه بهر ميلاد
نزديك شد زمان ديدار يك شهيده
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
دارم دِلَکي که بنده ي کوي علي است
روي دل او هميشه بر سوي علي است
هر چند هزار رو سياهي دارد
مي نازد از اينکه منقبت گوي علي است
من شيفته ي علي شدم شيدا نيز
پنهان همه جا گفته ام و پيدا نيز
اين پايه مرا بس است و بالاترازين
امروز طلب نمي کنم فردا نيز
«نظمي» به ولايتت تمامي خوش باش
خوش باش قبول خاص و عامي خوش باش
گر شاهي هفت کشور از تست مناز
ور بر در ِ مرتضي غلامي خوش باش
تا حبّ علي و آل او يافته ايم
کام دل خويش مو به مو يافته ايم
وز دوستي علي و اولاد علي است
در هر دو جهان گر آبرو يافته ايم
از دين نبي شکفته جان و دل من
با مهر علي سرشته آب و گل من
گر مهر علي به جان نمي ورزيدم
در دست چه بود از جهان حاصل من
«نظمي» نفسي مباش بي ياد علي
گوش دل خويش پرکن از نادعلي
در هر دو جهان اگر سعادت طلبي
دامان علي بگير و اولاد علي
سر دفتر عالم معاني است علي
وابسته ي اسرار نهاني است علي
نه اهل زمين که آسماني است علي
في الجمله بهشت جاوداني است علي
شايسته ترين مرد خدا بود علي
در شأن نزول هل اتي بود علي
هرگز به علي خدا نمي بايد گفت
ليک آينه ي خدا نما بود علي
بنيان کـَن ِ منکر و مناهي است علي
رونق ده دين و دين پناهي است علي
در دامنش آويز که در هر دو جهان
سرچشمه ي رحمت الهي است علي
آن گفت به قرب حق مباهي است علي
وين گفت که سايه ي الهي است علي
از «نظمي» ناتمام پرسيدم گفت
چون رحمت حق نامتناهي است علي
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
ز لیلی من شنیدم یا علی گفت
به مجنون هم رسیدم یا علی گفت
مگر این وادی دار الجنون است
که هر دیوانه دیدم یا علی گفت
نسیمی غنچه ای را باز میکرد
به گوش غنچه کم کم یا علی گفت
چمن با ریزش باران رحمت
دعایی کرد و او هم یا علی گفت
یقین پروردگار آفرینش
به موجودات عالم یا علی گفت
خمیر خاک آدم را سرشتند
چو برمی خاست آدم یا علی گفت
مگر خیبر ز جایش کنده می شد
یقین اینجا علی هم یا علی گفت
علی را ضربتی کاری نمی شد
گمانم ابن ملجم یا علی گفت
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
گفت پيغامبر علي را کاي علي
شير حقي پهلوان پردلي

مولوي

از علي آموز اخلاص عمل
شير حق را دان مطهر از دغل

مولوي

اي دل سخن از شه نجف کن
مداحي غير برطرف کن

محتشم کاشاني

گزينم قران است و دين محمد
همين بود ازيرا گزين محمد

ناصر خسرو

السلام اي عالم اسرار رب‌العالمين
وارث علم پيمبر فارس ميدان دين

محتشم کاشاني
 

آرماندیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
تشکرام تموم شده مرسی از تاپیکت . چه شبای عزیزیه شبای قدر و چقدر دردناکه ضربت خوردن علی (ع) ......
 

Mitra_Galaxy

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مردی ز کننده ی در خیبر پرس
اسرار کرم ز خواجه قنبر پرس
گر طالب فیض حق بصدقی حافظ
سرچشمه آن ز ساقی کوثر پرس

حافظ
 
بالا