عشق یعنی

داریوش رنجبر

عضو جدید
عشق یعنی
عشق یعنی ... نتونی صبر کنی تا کسی شما رو به هم معرفی کنه
عشق یعنی ... همون سلام اول.
عشق یعنی ... چیزی مثل تنفس در هوای پاک کوهستان.
عشق یعنی ... یک موهبت طبیعی که باید اونو پرورش داد.
عشق یعنی ... به هزار زبون بهش بگی دوستت دارم .
عشق یعنی ... انفجار احساسات.
عشق یعنی ... وقتی دلت می ره نتونی جلوشو بگیری.
عشق یعنی ... جذب شخصیتش بشی.
عشق یعنی ... وقتی تو از اون بخوای که مرد زندگیت بشه.
عشق یعنی ... ترا ببخشه و یه فرصت دیگه بهت بده.
عشق یعنی ... وقتی من و تو ما می شیم
عشق یعنی ... حاصل جمع دو انسان
عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که مواظب هیکلت باشه
عشق یعنی ... مایه قوت قلب
عشق یعنی ... شادی و نشاط
عشق یعنی ... کسی که دلتو می بره
عشق یعنی ... جواهر قیمتی خودتو به دست بیاری.
عشق یعنی ... غذا رو شریکی خوردن.
عشق یعنی ... توی ذهنت خودتو با اون مجسم کنی.
عشق یعنی ... وقتی توی انتخابت شک نداری.
عشق یعنی ... فرار کردن به دنیای خصوصی خودتون.
عشق یعنی ... هر روز به بهونه ای جشن گرفتن.
عشق یعنی ... در موفقیت هم شریک بودن.
عشق یعنی ... خاطرات خوشی را که با هم داشتین بشماری تا خوابت ببره.
عشق یعنی ... عکس عشقت یه جایی جلوی شماته.
عشق یعنی ... بوی عطرش از خاطرت نره.
عشق یعنی ... از خودت بپرسی چرا دم به ساعت بهت زنگ نمی زنه.
عشق یعنی ... وحشتی از بودن با اون نداری.
عشق یعنی ... خوبی هاشوهم درکنار بدی هاش ببینی.
عشق یعنی ... یه عالمه حرفو با یه اشاره گفتن.
عشق یعنی ... یه کیک خونگی برای روز تولدش.
عشق یعنی ... تمام توجهت به اون باشه.
عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که ازت محافظت کنه.
عشق یعنی ... هلش بدی توی مسیر درست.
عشق یعنی ... گرفتن یه پرستار برای بچه
عشق یعنی ... یادت نره که هر کسی باید بتونه عقیدشو بگه.
عشق یعنی ... توی پرداخت صورت حساب کمکش کنی.
عشق یعنی ... یه قرار ملاقات خیلی مهم.
عشق یعنی ... با هم تاب خوردن.
عشق یعنی ... چیزی که کمک می کنه تا دل شکسته رو دوباره درمون کنی.
عشق یعنی ... با هم ارتباط قلبی داشتن.
عشق یعنی ... با هم موسیقی رمانتیک گوش دادن.
عشق یعنی ... یکی همیشه با یه کادو و هدیه کوچولو بیاد.
عشق یعنی ... بعضی وقتا بی حوصله شدن.
عشق یعنی ... روی هم اسمهای قشنگ گذاشتن.
عشق یعنی ... چیزی که شما رو ثروتمندترین آدمای روی زمین می کنه.
عشق یعنی ... اولین کسی که زنگ میزنه ببینه تو رسیدی خونه یا نه.
عشق یعنی ... از اینترنت بیرون اومدن وکامپیوتر رو خاموش کردن و با هم به گشت و
گذار رفتن.
عشق یعنی ... وقتی نشونه ها امید بخشن.
عشق یعنی ... شمع ومهتاب وستاره ها.
عشق یعنی ... وقتی دل پادشاهی می کنه.
عشق یعنی ... وقتی اطمینان پیدا میکنی که اون مرد دلخواهته.
عشق یعنی ... وقتی مردی به دختر دلخواهش برمی خوره.
عشق یعنی ... کم کردن فاصله ها.
عشق یعنی ... کلید یه رابطه محکم
عشق یعنی ... دو تایی سوار یه ماشین قوی توی پستی و بلندی ها.
عشق یعنی ... همیشه برای زنگ زدن به هم وقت پیدا کنید.
عشق یعنی ... برای تولدش درست همون چیزی رو که دوست داره بهش هدیه بدی.
عشق یعنی ... دلت بخواد هدیه ای به اون بدی که مثل یه گنج نگهش داره.
عشق یعنی ... به اون نشون بدی که واقعا درکش می کنی.
عشق یعنی ... وقتی با هم مشکل پیدا می کنید به حرفای هم خوب گوش کنید.
عشق یعنی ... وقتی باهاش قرار داری حسابی به خودت برسی.
عشق یعنی ... مثل توی قصه ها رمانتیک بودن.
عشق یعنی ... براش یه نامهء رمانتیک بفرستی.
عشق یعنی ... بعضی وقتا دل همدیگه رو شکستن.
عشق یعنی ... احساس کنی که همهء دور و برت روعشق گرفته.
عشق یعنی ... چیزی که از کلمات قویتره.
عشق یعنی ... روی دریای خوشبختی شناور بودن.
عشق یعنی ... بعضی وقتا جز ماه غمزده همدمی نداشته باشی.
عشق یعنی ... جادوش کنی.
عشق یعنی ... کسی رو داشته باشی که لحظات قشنگ زندگیت رو باهاش شریک
بشی.
عشق یعنی ... وقتی توی دنیا هیچ چیز جز خودتون دو تا اهمیت نداره.
عشق یعنی ... دو چهره خندون.
عشق یعنی ... یه بازی که تمومی نداره.
عشق یعنی ... چیزی مثل برنده شدن توی بازی.
عشق یعنی ... وقتی شب مهتاب برات شعر می خونه.
عشق یعنی ... احساس کنی پاهات رو زمین بند نیست.
عشق یعنی ... به جای اینکه بره ها رو بشماری آنقدر به اون فکر کنی تا خوابت ببره.
عشق یعنی ... حرفشو باور کنی.
عشق یعنی ... تو گوش هم زمزمه کردن.:gol:
 

amator_2

عضو جدید
عشق يعني اينكه ما باور كنيم
يك دل ديگر ارادتمند ماست
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دختري کنجکاو مي پرسيد:
ايها الناس عشق يعني چه؟
دختري گفت: اولش رويا
آخرش بازي است و بازيچه
مادرش گفت: عشق يعني رنج
پينه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
بي ادب! اين به تو نيامده است
رهروي گفت: کوچه اي بن بست
سالکي گفت: راه پر خم و پيچ
در کلاس سخن معلم گفت:
عين و شين است و قاف، ديگر هيچ
دلبري گفت: شوخي لوسي است
تاجري گفت: عشق کيلو چند؟
مفلسي گفت: عشق پر کردن
شکم خالي زن و فرزند
شاعري گفت: يک کمي احساس
مثل احساس گل به پروانه
عاشقي گفت: خانمان سوز است
بار سنگين عشق بر شانه
شيخ گفتا:گناه بي بخشش
واعظي گفت: واژه بي معناست
زاهدي گفت: طوق شيطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست
قاضي شهر عشق را فرمود:
حد هشتاد تازيانه به پشت
جاهلي گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت
رهگذر گفت: طبل تو خالي است
يعني آهنگ آن ز دور خوش است
ديگري گفت: از آن بپرهيزيد
يعني از دور کن بر آتش دست
چون که بالا گرفت بحث و جدل
توي آن قيل و قال من ديدم

طفل معصوم با خودش مي گفت:
من فقط يک سوال پرسيدم
 

island1991

عضو جدید
کاربر ممتاز
عشق یعنی پاک ماندن در فساد

آب ماندن در دمای انجماد

در حقیقت عشق یعنی سادگی

در کمال برتری افتادگی...
 

ceaselife

عضو جدید
-داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش

-داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش

--داستان عاشقی گل شقایق از زبان خودش—
شقایق گفت :با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت
شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
به جان دلبرش افتاده بود-اما-
طبیبان گفته بودندش اگر یک شاخه گل آرد
ازآن نوعی که من بودم بگیرند ریشه اش را و بسوزانند
شود مرهم
برای دلبرش آندم شفا یابد
چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
و یک دم هم نیاسوده، که افتاد چشم او ناگه
به روی من
بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
به آسانی مرا با ریشه از خاکم جدا کرد و به ره افتاد
و او می رفت و من در دست او بودم
و او هرلحظه سر را رو به بالاها
تشکر از خدا می کرد
پس از چندی
هوا چون کورۀ آتش، زمین می سوخت
و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
در این صحرا که آبی نیست
به جانم هیچ تابی نیست
اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
برای دلبرم هرگز دوایی نیست
و از این گل که جایی نیست خودش هم تشنه بود اما!
نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
من در دست اوبودم
و حالامن تمام هست او بودم
دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
نه حتی آب،نسیمی در بیابان کو ؟
و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
که ناگه
روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر او کم شد
دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد- آنگه -
مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
نشست و سینه را با سنگ خارایی
زهم بشکافت
زهم بشکافت
اما ! آه
صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
به من می داد و بر لب های او فریاد
"بمان ای گل"
که تو تاج سرم هستی دوای دلبرم هستی
"بمان ای گل"
ومن ماندم
نشان عشق و شیدایی
و با این رنگ و زیبایی
و نام من شقایق شد
گل همیشه عاشق شد
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز

و عشق آتش است ،چگونه مي شود آتش را بر روي كاغذ نوشت.
آتش مي زند هستي اش را ...
 

rozan

عضو جدید
خودت میگی مجنون وار...اون عشق نیست عزیزم دیوونگیه(البته ببخشیدا قصدم توهین نیست)

عقل اگرداند که دل در بند زلفش چون خوش ست
عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
 
آخرین ویرایش:
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
مرتضی ساعی مجموعه ی عشق اشعار و صنايع شعری 177

Similar threads

بالا