عباس معروفی

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
انتظار...
که چیز بدی نیست،روزنه امیدی ست در نا امیدی مطلق.من انتظار را از خبر بد،بیشتر دوست دارم...عباس معروفی
 

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
روزگار نکبتی شده ... آنقدر که آدم دلش میخواهد مدام به خاطره هاش چنگ بیاندازد و آنجاها دنبال چیزی بگردد ...
عطر یاس __ عباس معروفی
 

fati24

کاربر فعال تالار هنر ,
کاربر ممتاز
از نگاهت از بـــــــودنتاز جای دستـــهام روی تنتاز دمپایی هات که زیر تختم پیدا میشوداز صدات ، که لای نفســهام ناپیدا مــــیشوداز بـــــــوی تنت ، که لای ملافــــــه هـــــام مــاندهمـــــــیفهمم که ...دوستت دارم !!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

وقتی خدا می خواست تو را بسازد
چه حال خوشی داشت
چه حوصله ای ...


"عباس معروفی"​




]
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
وقتی آدم تنها می شود ،
تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند ،
احساس می کند آنقدر از دیگران دور شده
که دیگر هیچ وقت نمی تواند به آنها نزدیک شود !


{ عباس معروفی }
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
... به همین سادگی آدم اسیر می شود
و هیچ كاری هم نمی شود كرد .
نباید هرگز به زنان و مردان عاشق خندید .
همین جوری دو تا نگاه در هم گره می خورد
و آدم دیگر نمی تواند در بدن خودش زندگی كند ،
می خواهد پر بكشد...!

{ عباس معروفی }
کتاب / سال بلوا ..
 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
داشتم نگاهت مي کردم
نگاهت مي کردم
گفتم واي ! چه زيبا شده اي ! بانوي من
دستم را گرفتي
خدا گفت : چه لحظه‌ي باشکوهي
شماها عشقبازي کنيد, من هم خدا مي شوم و
خلقت جهان را شروع کرد
سه روزش صرف اندام تو شد
سه روزش خرج دست هاي من
روز هفتم صداي تو را جوري درآورد که تا ابد دلم بريزد...

 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
امسال بهار فهميدم
با تقدير نمي شود درافتاد
و با نگاه تو نمي شود درافتاد
و با آمدنت نمي شود درافتاد
اين که در آغوش تو خوابت را مي بينم
يعني مدام در سرنوشتم راه مي روي ؟
امسال بهار فهميدم
وقتي کنار هم راه مي رويم
باراني از شکوفه هاي شکوه بر سرمان مي بارد
امسال بهار ، برگ معجزه را از اين عشق تغزلي
نشانت مي دهم گل من
و برگ برنده را از نگاهت مي دزدم
امسال بهار هزاره ي عشقم را با تو جشن مي گيرم
و براي بودنت مي ميرم
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﻟﺐ ﻫﺎﺕ​
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩﻩ؟​
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ​
ﺩﻟﺘﻨﮓ "ﺗـــﻮ" ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯼ​
ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ؟​
یک‌بار ﺑﺨﻮﺍﺏ،​
ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ
ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﺁﺭﺍﻣﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ ...

"ﻋﺒﺎﺱ ﻣﻌﺮﻭﻓﯽ"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
هیچ چیزی از تو نمی خواستم ...

هیچ چیزی از تو نمی خواستم ...

هیچ چیزی از تو نمی‌خواستم
عشق من!
فقط می‌خواستم
در امتداد نسیم
گذشته‌ را به انبوه گیسوانت ببافم
تار به تار
گره بزنم به اسطوره‌های نارنجی
که هنگام راه رفتن
ستاره‌های واژگانم
برایت راه شیری بسازند
می‌خواستم سر هر پیچ
یک شعر بکارم
بزنی به موهات
که وقتی برابر آینه می‌ایستی
هیچ چیزی
جز دست‌های من
بر سینه‌ات دل دل نکند
می‌خواستم تمام راه با تو باشم
نفس بزنم
برایت بجنگم
بخاطرت زخمی شوم
و مغرور، پای تو بایستم
بر ستون یادبود شهر.

"عباس معروفی"
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
عطر نارنج!

عطر نارنج!

آخرین بار
که داشتی تنت را
به من شیرفهم می‌کردی
فهمیدم پرواز
دست‌نیافتنی نیست
پرنده‌ام را بغل کردم
و در عطر نارنج‌هات
شناور شدم
.

"عباس معروفی"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
کتاب سال بلوا اثرعباس معروفی

کتاب سال بلوا اثرعباس معروفی

"ﺯﻥ ﻫﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺎﺩﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﭽﻪ... ﻣﺜﻼ ﻓﺮﻫﺎﺩ، ﻣﺠﻨﻮﻥ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻦ، ﻫﺮ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﻟﺶ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻬﺶ ﺭﺳﯿﺪﮔﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺶ ﺑﺎﺷﺪ.
ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﺮ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ، ﺍﻣﺎ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻫﯿﭻ ﺯﻧﯽ، ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺩﯼ ﻧﯿﺴﺖ."

برگرفته از کتاب سال بلوا اثرعباس معروفی



 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
در نور شمع
زن تری؛
در آفتاب صبح که چشم باز می‌کنی
فرشته تر؛
و من بین این دو زیبایی ِ با شکوه
عاشقانه آونگ شده ام ...!

"عباس معروفی"
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
حتی یک نفر در این دنیا
شبیه تو نیست...
نه در نفس کشیدن،
نه در نفس نفس نفس زدن،
و نه از قشنگی...

نفس مرا بند آوردن!!

"عباس معروفی"
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اینکه هر وقت خودم را در آینه می‌بینم

اینکه هر وقت خودم را در آینه می‌بینم

اینکه هر وقت
خودم را در آینه می‌بینم
یاد تو می‌افتم
یعنی چقدر عاشق توام؟
کجای تنم دنبالت بگردم
که نباشی؟
سبز آبی کبود من!
کجای چشم‌هام تعبیه شده‌ای
که همواره هستی؟
کجای سینه‌ام به خواب رفته‌ای
که همیشه بیداری؟
کجای آینه‌ها خانه کرده‌ای
که سرگردانی؟
بگو... کجا؟
اگر نیستی
چرا من راه می‌روم می‌نویسم حرف می‌زنم می‌خندم؟
اگر نیستی
اصلاً چرا باشم؟

عباس معروفی:gol:
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفته بودی
بلدی حال مرا خوب کنی...
حال ما خوبْ
خرابست...
به آن دست نزن . . .
 

:)fatemeh

عضو جدید
می دانی؟
حتا صدای قلبم هم نمی آمد
انگار همه اش را برای نفس هات شمرده باشم
حالا تمام شده بود …
نه اینکه ترسیده باشم، نه!
فقط می خواستم بگویم
چرا نصف شب پاشدم

و رفتم زیر تخت خوابیدم
که خدا
مرا

بی تو نبیند!


عباس معروفی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]هر چقدر عاشقی بلد باشم،خرج تو می‌کنم[/h][h=1]بجاش تو برام فقط لبخنـــ:)ــد بزن...

#عباس_معروفی
[/h]
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
✅✔فرقی دارد کجا باشم؟

خندان در آینه یا منتظرت کنار پنجره...

هر جا که باشی در آغوش منی خودت هم این را می دانی ...


#عباس_معروفی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🍁🍃چشمانت را نمی فهمم

هیچ وقت ارتباط برقرار نکردم

با هنرهای مفهومی !


با من سنتی

به زبان ساده ی نوازش؛

با دستانت

حرف بزن .
. .


#عباس_معروفی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#عباس_معروفی

بودنت زیباست مثل تابیدن آفتاب
بر ساقه‌های تُرد بابونه
بر تن درخت ایستاده‌ بر من.
ماه در آغوش تو به خواب می‌رود.
خورشید با چشم‌های تو
بیدار میشود.

عـــــــــــشق من ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎ !
بودنت زیباست
مثل پر شستن قو
مثل چرخیدن پروانه
مثل پرواز بر تلاطم دریا !
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
#عباس_معروفی

همراهت می‌آيم تا آخر راه
و هيچ نمی‌پرسم
هرگز!
با تو اول کجاست،
با تو آخر کجاست . . .
 
بالا