طـــــنــــــــــز خــــــــــونـــــــه. . . . .

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعتصاب در خانه

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن


بعد از یه هفته:


زن فرانسوي گفت : به شوهرم گفتم كه ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه ...خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور، روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و آورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود


زن انگليسي گفت : من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار. روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم ليست خريد رو كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم منو بوسيد و رفت


زن ایرانی گفت : من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم اما روز اول چيزي نديدم روز دوم هم چيزي نديدم روز سوم هم چيزي نديدم شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم چپم ببينم

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این متن کارت عروسی شاهکار است !!!

این متن کارت عروسی شاهکار است !!!

این متن کارت عروسی شاهکار است !!
شتری است که در خانه همه می‌خوابد
در خانه ما هم خوابید خب
حالا مال ما یک کمی بد فرم‌تر بوده،
از نامزدی به ازدواج رسید
پیش می‌آید دیگر!
شما هم خبطی مرتکب شوید،
بیایید دور هم، همدیگر را می‌بینیم و شوخی می‌کنیم
می‌خندیم،
حال می‌دهد به جان شما
غذای خوب هم سفارش داده‌ایم، میوه درجه یک هم ایضاً،
فقط ما این همه خرج کرده‌ایم، شما جوگیر نشوید کادوی گران بخرید
همان یک سکه کافیست، البته ما به نیمش هم راضی هستیم.
در ضمن، جمع بزرگونه است
دلبندانتان فعلاً در منزل بمانند تا وقتی دلبند ما به دنیا آمد برای تولدش دعوت کنیم.

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
موتور گازی و بنز........

موتور گازی و بنز........

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته، یهو میبینه یک موتور

گازی ازش جلو زد!

خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه.

یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه دوباره موتور گازیه قیییییژ ازش جلو زد!

دیگه پاک قاط میزنه، پا رو تا ته میگذاره رو گاز، با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه.

همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!!

طرف کم میاره، راهنما میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده بزنه کنار.

خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا تو خدایی! من مخلصتم،

فقط بگو چطور با این موتور گازی کل مارو خوابوندی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه: والله ... داداش.... خدا پدرت رو بیامرزه که واستادی... آخه ... کش

شلوارم گیر کرده به آینه بغلت !!!!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بـــــــــابـــــــی....

بـــــــــابـــــــی....

بابی


کودکی به مامانش گفت: من واسه تولدم دوچرخه می‌خوام. بابی پسر خیلی شری بود. همیشه اذیت می کرد. مامانش بهش گفت: آیا حقته که این دوچرخه رو واسه تولدت بگیریم؟ بابی گفت: آره.

مامانش بهش گفت، برو تو اتاق خودت و یه نامه برای خدا بنویس و ازش بخواه به خاطر کارای خوبی که انجام دادی بهت یه دوچرخه بده.



نامه شماره یک


سلام خدای عزیز

اسم من بابی هست. من یک پسر خیلی خوبی بودم و حالا ازت می خوام که یه دوچرخه بهم بدی.

دوستدار تو - بابی



بابی کمی فکر کرد و دید که این نامه چون دروغه، کارساز نیست و دوچرخه ای گیرش نمیاد. برای همین نامه رو پاره کرد.


نامه شماره دو

سلام خدا

اسم من بابیه و من همیشه سعی کردم که پسر خوبی باشم. لطفاً واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.

بابی



اما بابی یه کمی فکر کرد و دید که این نامه هم جواب نمی ده واسه همین پاره اش کرد.


نامه شماره سه

سلام خدا

اسم من بابی هست. درسته که من بچه خوبی نبودم ولی اگه واسه تولدم یه دوچرخه بهم بدی قول می دم که بچه خوبی باشم.

بابی



بابی کمی فکر کرد و با خودش گفت که شاید این نامه هم جواب نده. واسه همین پاره اش کرد. تو فکر فرو رفت. رفت به مامانش گفت که می خوام برم کلیسا. مامانش دید که کلکش کار ساز بوده، بهش گفت خوب برو ولی قبل از شام خونه باش.


بابی رفت کلیسا. یه کمی نشست وقتی دید هیچ کسی اونجا نیست، پرید و مجسمه مریم مقدس رو دزدید و از کلیسا فرار کرد.


بعدش مستقیم رفت تو اتاقش و نامه جدیدش رو نوشت.


نامه شماره چهار

سلام خدا

مامانت پیش منه! اگه می خواهیش واسه تولدم یه دوچرخه بهم بده.

بابی
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
رضایت نامه والدین یک مدرسه در یکی از روستاها....

رضایت نامه والدین یک مدرسه در یکی از روستاها....

رضایت نامه والدین یک مدرسه در یکی از روستا


در مدرسه ای در یکی از روستاها، از شاگردان خواسته بودن که از پدرشان رضایت نامه ای بگيرند و بیاورند از دویست نفر شاگرد، فقط

یکی بود که پدرش از او راضی نبود دیگر شاگردان رضایت پدر و مادر خود را فراهم کرده بودند! اما در این میان جمله های خوشمزه و

بی معنا نیز وجود داشت که چند تا از آنها را در زیر برایتان می نگارم:


1-« حضور مبارک مدیر آقای دبستان(!)محترما معروض میدارم! که … و جعفر از حیث اخلاق ظاهر و باطنی؟ رضایت بخشاست!».


2- «ضمن عرض سلام اینجانب از رفتار و گفتار حسین رضایت کامیل! دارم.»


3- «حضور آقای مدیر! دام شوکته!! بعد از ابلاغ سلام؛ دیگر عباس در خانه بد نیست ولی دست چپ می نگارد!»


4- «آقای مدیر، ما از اخلاق این؟ راضی هستیم. اگر هرف! بگوئیم گوش میدهد، نماز می خواند، کار میکند.»


5- «بخدمت آقای مدیر پس از سلام ما از اخلاق و رفتار غدیر راضی هستیم، در خانه نسبت به برادر بزرگ خود احترام میکند،


کارهایش را که تمام کرد بدروس خود متعالعه! میکند و در کوچه به بزرگان احترام می کند و همه اهل کوچه از او راضی


6-«محترما معروز! میدارم خیلی منون! شدم،هیچ رنجه نشدم- رزاید! دارم.»


7-«به خدمت ذیشرافت مدیر دبستان: بنده از اخلاق و رفتار محمد رضا راضی هستم. اجرکم عندالله.»8- « پس از تقدیم عرض سلام

اکبر در خانه از او راضی هستم و هیچ شوخی نمی کند!!.»


9- «احمد بچه خوب، بخانه میرسد پدر و مادر سلام میگوید و از مدرسه که از صبحها می آئی! پدر و مادر خداحافظی می کنی!

خلاصه احمد بچه با آدبی! است.»


10- «از محمود راضی هستند، دروغ نگوید، ببزرگان اهترام! نماید. اسم پدرش:حاجی یوسف.»


11- «حضور محترم آقای دانش آموز رسیده شرف افتتاح پذیرد! و اینجانب … از طرف بنده زاده کمال رضامندی و خشنودی داریم!

عمرکم طویل،عدوکم ذلیل!»


12- «آقای معلم محسن:امیدوار که وجود نازنین صحت و سلامت بوده باشد و … کبلائی قاسم!»


13- «آقای آموزگار چهارم: غلامعلی شاگرد معدب! و از خود مواظبت می نماید. زیاده رحمت است!»


14- «پس از سلام معروض بر اینکه در خانه با برادر و خواهر کوچکتر خود با مهربانی رفتار می کند.»


15- «آقای معلم: این شاگرد در خانه با پدر و مادر خشرفتاری! میکند و همه از او راضی هستند و انشالله در آتیه شاگرد خوب و

باعدب! می شود،انشالله.»


16- «اینجانب از درس و رفتار خانگی سعید رزایت! دارم.امضاء: پدر اینجانب!!»


17-« چون محترما خواسته بود که از احوالات اینجانب بنده زاده با خبر باشید. الحمدالله خوب است!!.»

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بد شانسی پشت سر هم ........طنز

بد شانسی پشت سر هم ........طنز

بدشناسی پشت سر هم!


.
مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید :

- جرج از خانه چه خبر؟

- خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.

- سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟

- پرخوری قربان!

- پرخوری؟مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟

- گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.

- این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟

- همه اسب های پدرتان مردند قربان!

- چه گفتی؟همه آنها مردند؟

- بله قربان . همه آنها از کار زیادی مردند.

برای چه این قدر کار کردند؟

- برای اینکه آب بیاورند قربان!

- گفتی آب آب برای چه؟

- برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!

- کدام آتش را؟

- آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.

- پس خانه پدرم سوخت ! علت آتش سوزی چه بود؟

- فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!

- گفتی شمع؟ کدام شمع؟

- شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!

- مادرم هم مرد؟

- بله قربان .زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سرش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان !

- کدام حادثه؟

- حادثه مرگ پدرتان قربان!

- پدرم هم مرد؟

- بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.

- کدام خبر را؟

- خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت

تو این دنیا ارزش ندارید .من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع

بدهم قربان !!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پسر ایده آل از دید دخترای امروزی....!!!

پسر ایده آل از دید دخترای امروزی....!!!

پسر ایده عالِ دخترای امروزی :


: ۱ ﻭﺍﺳـﻢ ﮔــﻞ ﺑــﮕﯿــﺮﻩ

: ۲ ﻣــﻮﻫـﺎﻣﻮ ﺑــﺒﺎﻓــــــــﻪ !

۳ : ﻫــﻢ ﺩﯾﮕــﺮﻭ ﺑﺰﻧﯿـــﻢ ﺑﻌـــﺪ ﺑـــﺰﺍﺭﻩ ﻣـــﻦ …

ﺑﯿــﺸﺘـــﺮ ﺑـﺰﻧﻤـــﺶ |:…

: ۴ ﭘــﺎﺳﺘﯿــﻞ ﺁﺧــﺮ ﺗـﻮ ﺑﺴﺘــﻪ ﺭﻭ ﺑـﺎ ﻫﻢ ﻧﺼـﻒ

ﮐﻨﯿــﻢ ﺑــﺰﺭﮔﺸــﻮ ﺑــﺪﻩ ﺑــﻪ ﻣــﻦ

: ۵ ﺍﮔـــﻪ ﺑـﻪ ﺣـﺮﻓـﺶ ﮔــﻮﺵ ﻧــــﺪﺍﺩﻡ ﺑـــﺰﻧﻪ

ﮐﺒــــﻮﺩﻡ ﮐﻨـــﻪ |:

ﺩﺭ ﻣﻮﺍﻗــﻊ ﺿـــﺮﻭﺭﯼ ﻣﻮﻫﺎﻣـﻢ

ﺑﮑﺸﻪ !

: ۶ ﺑــﺎﻫـﺎﻡ ﺑـﺎﺯﯼ ﮐﻨــﻪ !! ﺷﻮﺧـﯽ ﺍﻡ ﻧـﺪﺍﺭﻡ ﻻﺯﻡ

ﺑﻮﺩ ﺷﺒــﺎ ﻗﺼــﻪ ﺍﻡ ﻣـﯽ ﮔــﻪ

: ۷ ﺍﮔــﻪ ﻭﺍﺳــﻢ ﺣــﯿــﻮﻭﻥ ﺑــﮕﯿـــﺮﻩ ﻋﺎﺷــﻘﺶ

ﻣﯽ ﺷــﻢ |:

: ۸ ﺑﻨــﺪ ﮐﻔﺸــﺎﻣﻮ ﺑـﺒﻨﺪﻩ ﺑــﻌﺪ ﻣﻨــﻢ

ﻣﻮﻫـــﺎﺷـﻮ ﺑــﻮﺳـــ ﮐــﻨﻢ X:

:9 ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﮐﻮﺩﮎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﻢ ( ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﮐﻼﻩ ﻗﺮﻣﺰﯼ )

:۱۰ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﺑﺮﺍﺵ ﻟﻮﺱ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﻢ

:۱۱ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﭘﺴﺮﯼ ﻧﮕﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻃﺮﻓﻮ ﺑﻔﺮﺳﺘﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ

:۱۲ ﺑﮕﻪ ﻫﯿﯿﯿﯿﺲ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﺨﻨﺪ

:۱۳ ﺷﺒﺎ ﻫﻢ ﺳﺮﻣﻮ ﺑﮕﯿﺮﻭ ﺭﻭ ﺳﯿﻨﺶ ﺗﺎ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺒﺮﻩ ﺑﺒﻮﺳﺪﻡ

ﺗــﻮﻗﻊ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻧـﯿـﺲ ﮐــﻪ ..


 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم ؟؟؟

چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم ؟؟؟

چگونه در کارهای منزل به زنمان کمک کنیم؟
.
.
۱- در خوردن غذا با او همکاری کنید.
.
.
۲-کانال های تلویزیون را شما عوض کنید.
.
.
۳-موقعی که همسرتان مشغول تمیز کردن زمین و جارو کردن است، پایتان را بلند کنید که زیر

پایتان را نیز جارو بکشد.
.
.
۴-وقتی همسرتان در آشپزخانه مشغول پخت غذاست، گاهی به آشپزخانه سرزده و با ناخونک

زدن به غذا، به او در پخت غذای خوشمزه تر و لذیذتر مشاوره دهید.
.
.
۵-با آواز خواندن در حمام موجبات شادی دلبندتان را فراهم آورید.
.
.
۶-با آروغ زدن پس از غذا، همسرتان را از حالت رمانتیک درآورید تا محیط خانه برای وی یکنواخت و

خسته کننده نشود
.
.
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آبدارچی شرکت مایکروسافت ....!!!

آبدارچی شرکت مایکروسافت ....!!!

آبدارچی شرکت مایکروسافت

مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه

کارش را پسندید.سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید.

آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم. مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر

شخصی و ایمیل ندارم.ر ئیس گفت امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به

شغل ندارد.

مرد در کمال ناامیدی آنجا را ترک کرد. نمی دانست با ده دلاری که در جیب داشت چه کند. تصمیم گرفت یک جعبه

گوجه فرنگی خریده دم در منازل مردم آن را بفروشد. او ظرف چند ساعت سرمایه اش را دوبرابر کرد. به زودی یک

گاری خرید. اندکی بعد یک کامیون کوچک و چندی بعد هم ناوگان توزیع مواد غذایی خود را به راه انداخت!

او دیگر مرد ثروتمند و معروفی شده بود. تصمیم گرفت بیمه عمر بگیرد. به یک نمایندگی بیمه رفت و سرویسی را

انتخاب کرد. نماینده بیمه آدرس ایمیل او را خواست ولی مرد جواب داد ایمیل ندارم. نماینده بیمه با تعجب پرسید

شما ایمیل ندارید ولی صاحب یکی از بزرگترین امپراتوری های توزیع مواد غذایی در آمریکا هستید. تصورش را بکنید

اگر ایمیل داشتید چه می شدید؟

مرد گفت: احتمالا آبدارچی شرکت مایکروسافت بودم.
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زود قضاوت نکن ........

زود قضاوت نکن ........

 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند؟
هنگام عبور از خیابان


خانم ها

سمت راست را نگاه می کنند.
سمت چپ را نگاه می کنند.
از خیابان رد می شوند.



آقایان

سمت راست را نگاه می کنند، ماشین می آید .
فاصله ماشین با خودشان را با چشم اندازه می گیرند و چون همگی راننده های قابلی هستند با سرعت وارد خیابان می شوند .
راننده به شدت ترمز می کند.
مرتیکه مگه کوری؟ (راننده می گوید)
در حالی که از روی میله های وسط خیابان می پرد می گوید: کور خودتی گاری چی!
بدون اینکه سمت چپ را نگاه کند می دود آن سمت خیابان.
هنوز هم صدای بوق ماشین هایی که به خاطر این آقا ترمز کرده اند به گوش می رسد
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

هنگام رانندگی

خانم ها


بنزین را چک می کنند.
روغن ماشین را چک می کنند.
ترمز دستی را پایین می کشند.
با سرعت مطمئنه حرکت می کنند.
پشت چراغ قرمز ها می ایستند.
به عابر پیاده احترام می گذارند.



آقایان


وسط راه بنزین تمام می کنند.
وقتی دود از لاستیک هایشان بلند شد به یاد می آورند که ترمز دستی را نکشیده اند.
چراغ قرمز را مهترین معضل اتلاف وقت و عمر می دانند.
عابر پیاده موجودی مزاحم و مختل کننده عبور و مرور است.
و از همه مهمتر: بوق مهمترین اختراع بشر بعد از برق به حساب می آید.
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

هنگام صرف غذا


خانم ها


مرتب پشت میز می نشیند.
مقدار کمی غذا می کشند.
به آرامی غذا می خورند.
تنها نوک قاشق را در دهان می کنند.



آقایان


تا جایی که بشقاب جا دارد غذا می کشند.
به سرعت غذا را می بلعند، در حالی که قاشق را تا دسته در دهان می کنند.
صدای برخورد قاشق با دندانهایشان موسیقی گوش نوازی است.
بعد از دو بار پر کردن بشقاب، بالاخره کمی سیر می شوند.
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

هنگام مهمانی رفتن


خانم ها

لباس نو می خرند.
به دقت حمام می کنند . لباس هایشان را اتو می کنند.
با دقت آرایش می کنند.
بهترین عطر را استفاده می کنند.
به دقت خود را در آیننه نگاه می کنند.
و بالاخره رضایت می دهند که خوشگلند!



آقایان

از یک ساعت قبل حاضرند و الان بر روی مبل خوابشان برده.
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

خانوما و آقایون در شرایط مختلف چه میکنند!!!

در پایان یک روز خسته کننده


خانم ها


بعد ازاینکه ظرفها را شستند.
آشپزخانه را تی می کشند.
غذای فردا را در یخچال می گذارند.
چراغ ها را خاموش می کنند.
کمی مطالعه می کنند.
می خوابند.



آقایان


بعد از اینکه شام خوردند چای می خورند.
کمی با چشمهای خواب آلود تلویزیون را نگاه می کنند.
بعد از اینکه دو سه بار کنترل تلویزیون از دستشان به زمین افتاد.
تلویزیون را خاموش کرده و به سمت رختخواب می روند و بدون آنکه
روتختی را بردارند می خوابند!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اعترافات یک تبهکار ....

اعترافات یک تبهکار ....

اعترافات یک تبهکار : طنز



اهل دانشگاهم ، روزگارم خوش نیست


ژتونی دارم ، خرده عقلی ، سر سوزن شوقی


اهل دانشگاهم ، پیشه ام گپ زدن است


گاه گاهی می نویسم تكلیف


می سپارم به شما


تا به یك نمره ناقابل بیست


كه در آن زندانی ست ، دلتان زنده شود


چه خیالی چه خیالی می دانم


گپ زدن بیهوده است


خوب می دانم دانشم بیهوده است


استاد از من پرسید


چقدر نمره زمن می خواهی


من از او پرسیدم ، دل خوش سیری چند


اهل دانشگاهم ، قبله ام آموزش


جانمازم جزوه ، مشق از پنجره ها می گیرم


همه ذرات وجودم متبلور شده است


درسهایم را وقتی می خوانم


كه خروس می كشد خمیازه


مرغ و ماهی خواب است


خوب یادم هست ، مدرسه باغ آزادی بود


درس بی كرنش می خواندیم ، نمره بی خواهش می آوردیم


تا معلم پارازیت می انداخت ، همه غش می كردیم


كلاس چقدر زیبا بود و معلم چقدر حوصله داشت


درس خواندن آنروز ، مثل یك بازی بود


كم كمك دور شدم از آنجا


بار خود را بستم ، عاقبت رفتم در دانشگاه


به محیط خشن آموزش و به دانشكده علوم سرایت كردم


رفتم از پله كامپیوتر بالا ، چیزها دیدم در دانشگاه


من گدایی دیدم در آخر ترم


در به در می گشت


یك نمره قبولی می خواست


من كسی را دیدم ، از دیدن یك نمره ده


دم دانشگاه پشتك می زد


من نمی خندم اگر دوست من می افتد


من نمی خندم اگر نرخ ژتون را دوبرابر بكنند


و نمی خندم اگر موی سرم می ریزد


من در این دانشگاه


در سراشیب كسالت هستم


خوب می دانم استاد ، كی كوئیز می گیرد


برگه حذف كجاست ، سایت و رایانه آن مال من است


تریا، نقلیه و دانشكده از آن من است


ما بدانیم اگر سلف نباشد ، همگی می میریم


و اگر حذف نباشد ، همگی مشروطیم


نپرسیم كه در قیمه چرا گوشت نبود


كار ما نیست شناسایی مسئول غذا


كار ما نیست شناسایی بی نظمی ها


كار ما شاید اینست كه در مركز پانچ


پی اصلاح خطاها برویم


اهل دانشگاهم ، رشته ام علافی‌ست


جیب‌هایم خالی ست




پدری دارم ، حسرتش یك شب خواب


دوستانی همه از دم ناباب




اهل دانشگاهم ، قبله‌ام استاد است ، جانمازم نمره


خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌كاریست




من نمی‌دانم كه چرا می‌گویند مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌كار


وچرا در وسط سفره ما مدرك نیست




كار ما نیست شناسایی هردمبیلی


كار ما نیست جواب غلطی تحمیلی


كار ما شاید این است كه مدرك در دست


فرم بی‌گاری هر شركت بی‌پیكر را پر بكنیم

 

ali hoseini

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باشه ساناز. حالا مردا رو دس میندازی؟؟ میخای منم برا دوخترا بنویسم؟ دی
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"
دانشگاه آزاد است!
همان جا که سخاوت اولین حرف الفبا هست!
و نرخ علم آموزی به نرخ خون بابا هست!
نفس ها نرم! سرها گرم!

کبوتر… بی کبوتر
باز با باز است!

مدیر من جوانمرد من ای فردین تر از فردین
بیا پهلوی من بنشین!
اتاق درس ما بس ناجوانمردانه تنگ است... آی!
"دمت گرم وسرت خوش باد!"
سلامم را تو پاسخ گوی و درب بسته بخت مرا بگشای!

منم من خواهر مردم!
منم من دختری مبهوت و سردرگم!
منم آواره از کرمان و رشت و بهبهان و قم!

نه خر پولم نه خر زورم!
همان معمور(!) معذورم!
بیا گز کن زبانم را نترس از نیش زنبورم!

مدیرا ساقی جیبت تمام هیکلش از قرض می ترسد
و تا هفتاد و هف پشتش ز اسم درس می لرزد!
مدیر مالی! ای آقا
سراغت آمدم تا وام بستانم
که شاید مدرک ریم دام دارام دام دام
بستانم!
چه می گویی چک و سفته…؟!
فریبت می دهد
اینها که می بینی
لباس دختر دخترعموی مادر همسایه مان حاجی قلی خان است!
و این سرخی دستم یادگاری از یخ حوض "زمستان" است!

"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"
هوا دلگیر، شکم ها سیر، دل ها شیر
پدرها پیر!
و جمعی همچنان با قیمت فردای کشک آلود خود درگیر!
صدایی گر شنیدی می رسد از دور
یقیناً وز وز باد است!
دانشگاه آزاد است!
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"
دانشگاه آزاد است!
همان جا که سخاوت اولین حرف الفبا هست!
و نرخ علم آموزی به نرخ خون بابا هست!
نفس ها نرم! سرها گرم!

کبوتر… بی کبوتر
باز با باز است!

مدیر من جوانمرد من ای فردین تر از فردین
بیا پهلوی من بنشین!
اتاق درس ما بس ناجوانمردانه تنگ است... آی!
"دمت گرم وسرت خوش باد!"
سلامم را تو پاسخ گوی و درب بسته بخت مرا بگشای!

منم من خواهر مردم!
منم من دختری مبهوت و سردرگم!
منم آواره از کرمان و رشت و بهبهان و قم!

نه خر پولم نه خر زورم!
همان معمور(!) معذورم!
بیا گز کن زبانم را نترس از نیش زنبورم!

مدیرا ساقی جیبت تمام هیکلش از قرض می ترسد
و تا هفتاد و هف پشتش ز اسم درس می لرزد!
مدیر مالی! ای آقا
سراغت آمدم تا وام بستانم
که شاید مدرک ریم دام دارام دام دام
بستانم!
چه می گویی چک و سفته…؟!
فریبت می دهد
اینها که می بینی
لباس دختر دخترعموی مادر همسایه مان حاجی قلی خان است!
و این سرخی دستم یادگاری از یخ حوض "زمستان" است!

"سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت"
هوا دلگیر، شکم ها سیر، دل ها شیر
پدرها پیر!
و جمعی همچنان با قیمت فردای کشک آلود خود درگیر!
صدایی گر شنیدی می رسد از دور
یقیناً وز وز باد است!
دانشگاه آزاد است!

داغ دلم داره تازه یشه ...........!!!! :w04:

ممنون ................ولی اینکه گریه داشت تا خنده برادر .....!!!!:)

ما ها هم که از گریه لبریزیم ..........گفتیم لااقل کماکانی اینجا شاد باشیم..........



دوستان اگه مطالب طنز و خنده داری دارین لطف کنین بذارین تا ما هم فیض ببریم .............
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
الا دختر بیا واقع نگر شو

الا دختر بیا واقع نگر شو

خدایا زن گرفتن سخت گشته
مجرد این زمان بد بخت گشته

امان از دختران پر افاده
کلام “نه”بر لبها نهاده
:thumbsup2::w46::w42:
اناث عاشق ماشین وخانه
وماهر در بروز هر بهانه

همه در انتظار تکسوارند
به رویا عاشق زیبا نگارند

الا دختر بیا واقع نگر شو
بیا با خواسگاران همسفر شو

اگر آمد جوانی خوب ومسکین
بله گویان زبهرش باش تسکین

:w33::w40:
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی بگوش ما میاد صدای پای سال نو
خانمهای خونه میرن پیشواز سال جلو جلو

به این بهونه روزها خونه تکونی می کنن
حتی خانمهای مسن یاد جوونی می کنن

دست به کمر می زنن وبه مرداشون دستور میدن
دستوراشون یکی که نیست،دستور جور واجور میدن

مردای بیچاره باید بشورن وجارو کنن
آب وکفو از روی فرشای خونه پارو کنن

دیوارهارو تمیز کنن،خونه رو گردگیری کنن
از زور کار تو جوونی هی احساس پیری کنن

برا همینه ته سال ،مردارو غمگین می بینی
سگرمه های توهم واخمای سنگین می بینی

من نمیدونم عیالا پس اینجا هستن چیکاره
اینهمه کار می کنبم وباز به ما میگن بیکاره ای

خدا میشه سال نو خونه تکونی نباشه
تا لب مردا دوباره به خنده وشوخی واشه

index.jpg
بگو ماشالا


1392121016112464_PhotoL.jpg
 
آخرین ویرایش:

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
77

77

عکس این دو دختر دانشجوی خوشگل که در یکی از سایتهای خیلی پربازدید و سرگرم کننده مردم با عنوان "دو دختر دانشجوی بسیار خوشگل و بی حجاب/عکس" نشر شده بود مقام یکی از پربازدید ترین عکس ها را از آن خود کرد.

beautiful-ladies-1.jpg
beautiful-ladies-2.jpg
 

بانوی باران

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عکس این دو دختر دانشجوی خوشگل که در یکی از سایتهای خیلی پربازدید و سرگرم کننده مردم با عنوان "دو دختر دانشجوی بسیار خوشگل و بی حجاب/عکس" نشر شده بود مقام یکی از پربازدید ترین عکس ها را از آن خود کرد.

مشاهده پیوست 216001
مشاهده پیوست 216002

عجبا ...کی میگه اینا دخترن ؟؟؟؟:surprised:
 
بالا