ابزار ها و ادوات جنگی، نرم و سخت، و نیز تولید و کاربرد همراه تاکتیک های جنگی در تمام تاریخ تعیین کننده تمدن یک سرزمین بوده است. اخیراً در جنگ افغانستان، آمریکا با ابزارها و تجهیزاتی که بکار می برد، نمونه یک کشور با بورژوازی پیشرفته بود، و افغانستان حکایت از سازمان قبیبله ای دینی داشت. طبق قوانین و فرمولها و فاکتور های تاریخ اجتماعی همیشه تمدن جلوتر در ساختار تاریخی اجتماعی پیروز می شود، همین گونه در عراق که نماینده دوره هایی از شاه خدایی نمونه سازی شده قرن 20 بود. مثال دیگر، چند سال است می شنویم که آمریکا می خواهد به ایران حمله کند، و مرتب شعار می دهد و می گوید نقشه روی میز یا توی کشوی میز است، و این قبیل، ایران هم متقابلاً چیز هایی می گوید. هر دو، آمریکا و ایران در ساختار تاریخی اجتماعی، شکل بورژوازی پیشرفته دو دهه اخیر هستند. یعنی ما در این ماجرا تمدن برتر و جلو تری نداریم، به همین جهت این مسئله چیزی مانند گره سیاسی شده است. البته در همین مدت کوتاه از تاریخ و بویژه در دهه دوم قرن 21 دارد تمدن جدید کنترل انرژی پدید می آید، که برتری هایی به بورژوازی خواهد داشت، جهت اطلاع بیشتر به سازمان آینده بینی مراجعه شود.
تاریخ و تاریخ اجتماعی دانش هایی از مجموعه علم جغرافی ـ تاریخ می باشند، پایه های دید نوین این علم توسط وبلاگ انوش راوید گذاشته شده است. البته بنا به تقاضای ذهنی جامعه وبلاگ وارد کلاس بالاتری خواهد شد، این سبک کار نیازمند ورود افراد باهوش علاقمند به این علم و فلسفه وبلاگ می باشد. این عزیزان با نظر و نقد و مقاله و مهمتر از همه پرسش های خود باعث می شوند، بتوانم و بدانم که وبلاگ را باید به سطح بالاتری ببرم. ضمن توجه به تاریخ و فرهنگ یادگیری با هر پرسشی در علم، انبوهی پرسش دیگر ایجاد می شود. بدین جهت بخش مهم از تاریخ را که در ساخت و بهره برداری از ابزار های جنگی است، و تعیین و آشکار کننده واقعیت هایی از تاریخ نبردها در طول زمان می باشد، به پرسش و تحقیق و تحلیل می گیرم. چون وبلاگ جنبش برداشت دروغها از تاریخ ایران تاریخ نوین را از دوران آخر سلسله هخامنشیان پیگیری می کند، ابتدا تاریخ نبرد ها را از همین زمان می نویسم.
عکس تاریخی تاختن سواره نظام ملی مردمی ایران، حدود 1300 خورشیدی، اواخر پادشاهی قاجار، کیفیت اسب خالص ایرانی کاملاً پیداست، مشروح در تاریخ ابزار جنگ در ایران، عکس شماره 2932. در دروغ های تاریخی دشمنان تاریخ ایران، برای اینکه ایرانیان را ضعیف و شکست پذیر نشان دهند، انواع ترفندها بکار می برند، مثلاً می گویند در زمان قاجاریه، نظامیان و میلشیا یا بسیج ملی مردمی ایران ناچیز و ناتوان بودند. آنها از ترفند ها و حقه بازی های سیاسی، که باعث ضعف حکومت های ایران می شد، چیزی نمی گویند، و فقط تقصیر را از آن ایرانیان می نامند. درصورتیکه تاریخ تمدن ایران به آرامی و با آهنگ تاریخی، مسیر خودش را طی می کرد، هرچند این حرکت از زمان پیدایش استعمار و امپریالیسم تغییرات ناپیوسته سطحی کرده بود، ولی زیر ساخت تمدنی ایران همچنان محکم بود.
عکس مجسمه سنگی اسب با دهانه و زین، متعلق به هفت هزار سال پیش، این مجسمه سنگی تحول بزرگی درباره تاریخ پرورش اسب ایجاد کرد، محل کشف منطقه تاریخی استان حائل کشور عربستان، در جوار این اسب کتیبه ای بنام مکعب الحمرا کشف گردیده است، که نشان از تمدن ایرانی دارد.
اسب و نبرد
از بدو تاریخ تمدن اسب همواره انسان را یاری داده است، در ابتدا به عنوان منبع غذایی بعدها نیروی بارکش و وسیله ای برای حمل و نقل، و همچنین مهمترین ابزار جنگ بوده است. امروزه از اسب به عنوان وسیله تفریحی و ورزشی استفاده می شود، و گاه قیمت های بسیار زیادی هم دارند. اولین و مهمترین وسیله ای که انسانها در نبرد استفاده می کردند اسب بود، که تأثیر مهمی در جنگها و سرنوشت ها داشت. مثلاً بسیاری به اشتباه و یا به دروغ نوشته اند، که مغولها سوار کارانی بسیار زبلی بودند، که بعد از پیمودن بیش از 5 هزار کیلومتر توانستند شهر ها و قلعه های ایران را فتح کنند. اگر کسی از سواره نظام نداند، براحتی اغفال این قبیل دروغ های نظامی می شود، و اما اگر شخصی از تاریخ ابزار جنگی بداند گول نمی خورد. در واقع نفراتی که سوار کار بودند، بدلیل اسب سواری از نوجوانی پا های پرانتزی داشتند، و نمی توانستند بصورت پیاده نظام قلعه و شهر را فتح کنند. برای گرفتن شهر حتماً می بایست نفرات پیاده نظام باشند، به همین ترتیب افراد پیاده نظام نمی توانستند سوار کاری کنند، چون بعد از مدت کوتاهی پا و کمر آنها درد می گرفت. در جنگها بنا به مصلحت نقشه و صحنه نبرد از پیاده نظام و سواره نظام استفاده می کردند. یا مانند دروغ حمله اسکندر مقدونی، در آن زمان مقدونی ها و یونانی ها توانایی شناسایی نژادها و انواع اسبها نداشتند، همچنین برای بهره برداری و تربیت هیچ نمی دانستند. ولی در دروغ های تاریخی آنها سواره البته روی کاغذ همه جا را پیموده و فتح کردند. در واقع پرت زن های پاک سلسله هخامنشیان سواران ماهر بودند، ولی آنها آموزش قلعه گیری و پیاده نظام نداشتند.
عکس اسب، عکس شماره 2201، اسب تا قبل از چنگ اول جهانی مهمترین ابزار جنگی بود، در دروغ های تاریخی از نبرد ها گفته و نوشته اند، ولی چون از اسب و نژاد اسب و سوار کاری شناختی نداشتند، دروغشان براحتی آشکار می شود.
اولين دستور پرورش اسب را آریایی ها نوشتند
در سال 1345 ق.م، مردي از قوم ميتاني به نام كيكوليش، كهنترين رساله را درباره پرورش اسب به خط ميخي نوشت. بر پايه اين رساله كه بر لوح هاي گلي برجاي مانده است، دوره پرورش اسب شش ماه بوده است، و بهترين اسبها پس از يك اسب دواني آزمايشي برگزيده مي شدند. پس از آن، اسبان را زير روپوش پشمي مي تازاندند تا عرق كنند، و از وزن آنها كاسته شود. اسبها را پيوسته در مسافت هايي كه به تدريج زيادتر ميشد، به حال چهار نعل يا يورتمه مي دواندند، تا به راه رفتن و دويدن عادت كنند. براي خوراك دادن و آب دادن دستورهاي ويژهاي داده شده، كه به هنگام معين و به اندازه آب و خوراك به آنها بدهند. همراه خوراك آنها بايد كاه خرد شده باشد، تا بهتر بتوانند خوراك خود را بجوند.
اين رساله در سده 14 ق.م، نوشته شده است، و بايد يادآور شد، كه كهن ترين كتاب پرورش اسب يوناني 1700 سال پس از اين نوشته شده است. اقوم آريايي ايراني ميتاني از 1500 تا 1360 ق.م، در شمال عراق كنوني ساكن و حاكم شده بودند. آنها زماني بر كاخ هاي آشوريان دست يافتند، اما سرانجام به زير فرمان هيتيها، اقوام ديگري از آرياييها رفتند. ميتانيها در پرورش اسب و ذوب آهن مهارت زيادي داشتند، و اين مهارت را به هيتيها و مردمان ميانرودان آموختند. كتاب پرورش اسب نيز براي يكي از فرمان رويان هيتي نوشته شده بود.
كتاب هايي كه در دوره اسلامي، درباره پرورش اسب نوشته شده است، همگي نام فروسيه دارند، فروسيه به معناي پرورش فرس (به فتح ف و ر)، و فرس به معناي جانوري كه از فارس آمده است. مهم ترين رساله فروسيه را، نجمالدين ايوب الاحدب الرامه (وفات 694 هجري/1294 ميلادي) نوشته است، كه كتاب الفروسيه في رسم الجهاد نام دارد، و از ويژگيهاي آن داشتن تصوير هاي فراوان است. اين كتاب منبع اصلي كتاب هاي ديگري بوده كه در اين باره نوشته اند.
عکس: اسب بارکش ایرانی با کره اش، در ییلاق چلاسر و جل، این نوع اسب قرنها وظیفه حمل و نقل را در بیشتر نقاط ایران بعهده داشتند
گرزها ، گرزهاي زرهشكن و چكشها را بايد قديميترين سلاح به حساب آورد انسان ميتوانست آنها را در دستان خود بگيرد و از طرف ديگر نميشكستند و اجزايي نداشتند تا از كار بيفتد . چماق يا گرز از قديميترين نوع سلاحها است . چماقهاي اوليه در واقع قلنبههايي از سنگ بود كه از زمين برميداشتند و انسان ماقبل تاريخ از آن به عنوان ابزار و سلاح استفاده ميكرد از گرز براي خرد كردن دانههاي خوراكي و نيز براي شكار حيوانات و جنگ با دشمن هم بهره ميبردند . در جنوب آفريقا نقاشيهاي ديواري متعلق به 6000 سال ق.م را كشف كردهاند كه در آنها دو نقش انسان با چوبهاي بلند و سنگين كه نظير گرز هستند به چشم ميخورد . آدمي از مصالح گوناگون براي ساختن گرز استفاده كرده است . مثلاً ستخوان هاي بلند و سنگين جانوران ،چوب دراز و ضخيم كه از درخت يا بوته يا نباتات ديگر ميكندند از جمله اين مصالح بوده است .
با استفاده از فلز ، گرز ساده ، به گرز زرهشكن تبديل شد سر گرز زرهشكن ، سنگين و گل ميخدار يا نوك تيز بود . از اين خاصيت براي كوبيدن و خرد كردن سپر يا زره دشمن استفاده ميشد . همچنين سربازان پياده يا سوار از آن براي جنگ تن به تن استفاده مي كردند . امروزه در مجلس نمايندگان ايالات متحده از يك چماق كوچك زرهشكن از جنس عاج و طلا به صورت تشريفاتي استفاده ميشود .
در بريتانيا هم عصاي سلطنتي كه ملكه در مراسم خاص در دست ميگيرد در واقع نوعي گرز زرهشكن به شمار ميرود .
تبرها و سلاحهاي پرتابي
انسان تبر را با داخل كردن سنگ چخماق تيز به درون شاخههاي شكافدار يا چنگالدار درست كرد و وقتي هم نحوه استفاده از مفرغ ، آهن و فولاد را آموخت تبرهاي تيزتر و قويتر توليد كرد . تا فرا رسيدن عصر آهن ، سرتبرها را چنان قالب ميدادند تا حفره داشته باشد و دسته تبر در آن جا بيفتد . مدتي بعد هم تيغه تبر را چكشكاري ميكردند تا لبه آن تيز شود . امروزه هنوز هم تبر را بر همين منوال ميسازند .
پادشاهان و زمامداران نيرومند از تبر به عنوان مظهر قدرت خود استفاده كردهاند . در تمدن « مينوان كرت» هم ميبينيم تبر دو سر مفرغي را به عنوان مظهر اين تمدن به كار بردهاند .
فلاخنها ، تير و كمانها و كمانهاي زنبوركي
پرتابگر يا فلاخنها از جمله كمان بلند زنبوركي سلاحي دور از دشمن است . اين موضوع به جنگجو اجازه ميداد به دشمن حمله كند و در همان حال دور از دسترس او باقي بماند . در نبردهاي دريايي قديم از پرتابگرها استفاده ميكردند . انبوهي از سلاحهاي پرتاب كننده سنگ را در « قلعه ميدن» واقع در « دورست» انگلستان كشف كردهاند كه در آنجا مدافعان سلتيك زبان ، در سال 44 ميلادي با روميها جنگيدهاند .
كمان در زمره قديميترين سلاحهاي دنيا است . نقاشيهاي غاري عهد قديم متعلق به 10000 و 5000 سال ق.م در كاستلون اسپانيا تصاويري از انسانها را نشان ميدهد كه در جنگ از كمان استفاده كردهاند . در دانمارك كمانهايي متعلق به 2000 تا 1500 ق.م و در مصر به حدود 1400 ق.م پيدا كردهاند .
جنگاوران انگليسي و ولشي با استفاده از كمانهاي بلند خود در سه نبرد برضد فرانسه : نبرد كرسي در اوت 1346 ، پواتيه در سپتامبر 1356 و آژينكو در اكتبر 1415 به پيروزي رسيدند .
دشنهها و كاردها
دشنهها و كاردها را به دليل كوچكي ، سبكي و آساني ، حمل سلاحهاي دم دست ميگويند و چون ميتوان از آنها در سكوت كامل استفاده كرد سلاحهاي پنهاني هم گفته ميشوند . از دشنه و كارد در جنگ تن به تن و نيز به عنوان سلاح پرتابي استفاده ميكنند .
هر چند طرح دشنه از كارد اقتباس شده لكن ميان اين دو تفاوت مهمي موجود است . كارد يا چاقو وسيلهاي ساده است كه يك طرف لبه آن تيز است و ممكن است نوك آن هم نسبتاً كند باشد هم براي مصرف روزانه مثل گوشت به كار ميرود و هم ميتوان از آن به عنوان سلاح استفاده كرد .
اما تيغه دشنه در هر دو طرف تيز است و طول آن چنان شكل داده ميشود كه در نوك باريك و تيز شود و براي حفاظت دست استفاده كننده بين تيغه و دسته معمولاً حائلي ميگذارند . دشنه را هميشه در زمره سلاح طبقهبندي ميكنند .
قديميترين دشنهها را از سنگ چخماق ساختهاند و بعد از آن هم از چوب يا استخوان تيز استفاده كرده اند . دشنههايي از جنس مفرغ ، آهن و فولاد بسيار بادوامتر بودهاند .
شمشيرها ، شمشيرهاي بلند و شمشيرهاي هلالي
شمشير كه از قديميترين سلاحهاي دنيا است اكنون به صورت مظهري براي مقام افسري در مراسم رژههاي نظامي درآمده است . انسان از ابزارهايي به شكل شمشير در كارهاي مزرعه و علفچيني استفاده كرد اما در آنها مثل وسايل مشابه تغيراتي دادند تا مناسب جنگ شود . شمشيري موسوم به كوكوي ساخت نپال سلاحي قديمي است كه امروزه همچنان مورد استفاده سربازان گروه سواره در ارتش بريتانيا ميباشد . تيغه پهن و خميده براي بريدن شيء و حتي حفر زمين مناسب است و در عين حال سلاح بسيار خوبي هم در جنگ تن به تن به شمار ميرود .
شمشيرهاي قديمي را بيشتر براي شكافتن و نه ضربت زدن به كار ميبرند . قرنها در اروپا تيغه شمشيرها را كوتاه و مستقيم ميساختند كه نوك باريك داشت و تيغه آن دو لبه بود . اين شمشير را در ابتدا از مفرغ و بعداً از آهن و عاقبت از فولاد ساختند . رومي ها شمشيري كوتاه از جنس فولاد به طور حدود نيممتر موسوم به شمشير گلادياتور توليد كردند . اين سلاح به دشنهاي بلند با تيغه پهن شباهت داشت . واژه گلادياتور يعني كسي كه در سيركها يا استاديومهاي رومي ميجنگيد . كلمه گلادياتور از همين واژه اقتباس شده است .
شهسواران و جنگاوران غربي در طول جنگ هاي صليبي فنون ساخت شمشير ار از مسلمانان آموختند . اين موضوع منجر به ساخت شمشيرهاي عالي در غرب شد . جنگاوران خاورميانهاي شمشيرهاي منحني موسوم به شمشير خميده را به كار ميبردند . طول اين نوع شمشير بلند بود و تيغهاي باريك و بسيار تيز داشت
ميلهها و نيزهها
شكارچيان ماقبل تاريخ حيوانات را با نيزه ميكشتند تا غذا به دست آورند . نيزه در مقايسه با سنگ قدرت و دقت بيشتري داشت و پرتاب آن از فواصل دور از خطر هم ميسر بود . قديميترين نيزهها را در واقع از نهالهاي راست (يا درختان نورسته) ميساختند يعني يكسر آن را تيز ميكردند . در شرق دور از چوب خيزران استفاده ميكردند كه سبك و محكم بود و به كمك آتش نوك آن را بسيار تيز ميكردند اگر در نوك آن چخماق و يا سنگ فلزدار تعبيه ميكردند اثر آن مهلكتر ميشد .
جنگجويان در اكثر ارتشهاي قديم به نيزه مجهز بودند . البته نيزه پرتابي با يك عيب همراه بود يعني وقتي آن را به سوي دشمن پرتاب ميكردند به دست آوردن مجدد آن ناممكن ميشد .
در واقع دشمن ميتوانست از آن عليه پرتاب كننده استفاده كند . روميها با اختراع نيزهاي به نام پيلوم يا نيزه سنگين پياده نظام بر اين مشكل غلبه كردند . گردن اين نوع نيزهرا در قسمت نوك بلند و باريك ميساختند تا پس از اصابت به هدف نوك آن بشكند و دشمن نتواند از آن استفاده كند . سلاحهاي چوبي بلندتر و سنگينتر را بيشتر براي جنگيدن و نه پرتاب كردن ميساختند .
در دوران قرون وسطي روستانشينان از چوبهاي بلند به عنوان عصا استفاده ميكردند . بر نوك اين عصا تيغههاي متفاوتي ميبستند تا پياده نظام و سواره نظام از آنها به صورت سلاح استفاده كنند . البته نيزه نوكدار بيشتر مورد استفاده سواره نظام قرار ميگرفت .
تيغه چاقو يا تبر و همچنين تيغه كارد ضخيم نوك برگشته را كه ابزار بود بر نوك نيزه هم ميبستند . با نصب نوكهاي چنگالي تيز ( مثل چنگال دو شاخه ) نيزههاي شاخهدار ميساختند . نيزههاي تبرزيني را از يك ميله بلند و نوك و سر تبري شكل درست ميكردند كه پايينتر از نوك نيزه ميبستند .
سلاحهاي آتشين قديمي
سلاح آتشين به آن نوع جنگافزارهايي ميگويند كه در آنها از باروت و گلوله استفاده ميشود . تاريخ ساخت اولين نوع سلاحهاي آتشين در غرب به اوايل سده پانزدهم ميلادي باز ميگردد اين گونه سلاحها مثل توپهاي كاليبر كوچك عمل ميكردند و آن قدر سبك بودند كه سربازان پياده يا سواره هم ميتوانستند آنها را حمل كنند . سلاحهايي از اين نوع به پرتاب كننده فشفشههاي دستي كه امروزه براي دادن علامت خطر در دريا به كار ميبرند خيلي شبيه بودند و لوله كوتاهي داشتند كه به قبضه متصل ميشد .
طول سلاحهاي مرسوم تا اواخر سده پانزدهم و اوايل سده شانزدهم با داشتن لوله و تفنگ و قنداق به حدود 165 سانتيمتر مي رسيد . قنداق ، لوله فلزي را در خود جاي ميداد و محكم ميگرفت و تيرانداز موقع شليك ته قنداق را در انحناي شانه خود ميگذاشت .
تفنگ شمخال سلاح بزرگتري بود كه غالباً آن را روي سه پايه سادهاي به كار ميبردند و معمولاً دو خدمه داشت كه يكي هدفگيري ميكرد و ديگري يك فتيله نوك تيز و شعلهور را دم سوراخ يا منفذ لوله ميگرفت . سربازاني كه اين نوع سلاحهاي سنگين را حمل ميكردند مشتاق بودند تا صنعتگران سلاحهاي سبكتر و راحتتر بسازند . آنگاه اولين پيشرفت در ساخت تفنگ هاي فتيلهاي حاصل شد براي شليك اين تفنگ از فتيله يا رشته آغشته به ماده شيميايي به اسم شوره يا نيترات پتاسيم كه آرام آرام ميسوخت استفاده كردند . رشته را پيرامون يك دستك يا اهرم خميده ميپيچيدند .
لگنچهاي كم عمق و پر از باروت كه مجراي باريكي داشت به لوله اسلحه منتهي ميشد . سربازان براي تيراندازي با تفنگ فتيلهاي ابتدا رشته دور دستك يا فتيله را روشن ميكرد سپس درپوش فنري منتهي به لگنچه را باز ميكرد و ماشه را ميچكاند . اين عمل آتش فتيله در حال سوخت را به باروت ميرساند و سپس انفجار حاصل ميشد .
زرهها
جنگجويان زره را براي حفاظت سر و گردن و چشم و سينه ميپوشيدند . زرههاي قديمي از جنس مفرغ بود اما بعداً از فولاد استفاده كردند . جنگاوران ژاپني زرههايي ار جنس چوب خيزران بر تن ميكردند لكن پوشيدن آن با مشكلي همراه بود ، از يك طرف ميبايد آن قدر ضخيم يا سنگين باشد تا جنگاوري كه آن را ميپوشد مصون بماند و از طرف ديگر هم ميبايد آن قدر سبك ميبود كه مانع سهولت حركت نشود و جمع اين دو خاصيت قدري دشوار بود . يونانيان عهد باستان نخستين قومي بودند كه زره مفرغي بر تن كردند و از آن براي محافظت بازو ، پا و سينه استفاده بردند . لژيونرها يا سپاهيان رومي ، زره رزمي ميپوشيدند كه سينه ، شكم ،پشت و شانه آنان را محافظت ميكرد و با اين وسيله ريه ، قلب و عروق مهم خوني گردن ايشان از گزند مصون ميماند . بازو و پاي جنگاور رومي بدون پوشش بود لكن به سهولت ميتوانست حركت كند و بدود .
يكي از روشهاي ارزان قيمت براي درست كردن زره آن بود كه صفحات فلزي را به لباس بلند يا لباده لاييدار ميدوختند . تا فرارسيدن ايام نبرد هاستيگنز در انگلستان اشراف جنگجو و سربازان از زره زنجيري يا خفتان به هم متصل شده براي محافظت استفاده كردند . اين زره يا خفتان جنگجو را در برابر ضربات شمشير و پيكان و نيزه محافظت ميكرد و مانع حركت بدن نميشد . خفتان را با متصل كردن حلقههاي آهني به يكديگر ميساختند تا نوعي پوشش يا پارچه فلزي درست كنند . جنگاوران ساكسني و نورمني لبادههاي زرهي بر تن ميكردند كه بازوها و اندام را تا سر زانو محافظت ميكرد . آنان كلاهخودي از جنس خفتان بر سر ميگذاشتند و زير خفتان جليقههاي نيمتنه ، لايهدار ميپوشيدند . اين نيمتنه مانع از آن ميشد تا ضربات شمشير سبب شود كه خفتان مستقيماً به پوست بدن فشار آورد .
استفاده از حيوانات در جنگ
در گذشته از فيل ، اسب ، الاغ و گاو اخته در جنگ استفاده ميكردند . اكثر اين حيوانات براي حمل سربازان و كشيدن واگن مورد استفاده واقع ميشدند ، اما از فيل تقريباً مثل تانك امروزي استفاده ميكردند چون مي توانست سربازان را زير پا له كند به علاوه كمانداران بر پشت آن سوار ميشدند و با ديد بهتري هدفها را ميزدند .
استفاده از اسب در جنگ
اسب اين امكان را به ارتشهاي گذشته ميداد تا به سرعت جابجا شوند . از آنها براي كشيدن واگن ، تجهيزات محاصره و غارت يا حمل غنايم استفاده ميكردند . در ميدان رزم ديدهوران و پيكها با نشستن بر اسب خبرها را نزد سرداران ميبردند و دستورات آنان در باره نقشه جنگ را به ديگران ابلاغ ميكردند . دشمن نميتوانست اسبهاي قوي هيكل سواران اسلحه را كه در كنار هم مي تاختند و حمله ميكردند به آساني متوقف كند .
نخستين قومي كه از اسب در جنگ استفاده كرد قوم آشور بود كه حدود 800 ق.م آن را به ميدان آوردند و براي سواره نظام و كشيدن ارابه و شكار استفاده كردند . روميها از نژاد اسبهاي اروپايي ، خاورميانهاي و آفريقايي در پرورش نسل اسب براي انجام مسابقه ، شكار ، حمله شديد و رام كردن بهره گرفتند .
سلاحهاي سوارهنظام
سلاحي كه جنگجوي سواره به كار ميبرد منعكس كننده مهارت او به عنوان سواركار بود . سواران مغولي چنگيزخان ميتوانستند بدون گرفتن عنان اسب سواره بروند و البته اين كار به معناي آن بود كه ميتوانستند در پشت زين از كمان خود استفاده كنند . سواران معمولاً نيزه كوتاه و بلند را در يك دست ميگرفتند و با آن ضربت ميزدند . نيزه آن قدر بلند بود كه به سرباز پياده امكان ميداد تا از نزديك به دشمن ضربت وارد كند . آنان معمولاً مستقيماً به سوي دشمن پيش مي تاختند تا سرعت و نيروي محركه آني اسب را به سنگيني نيزه بيفزايد . نيزهسواران در اروپاي قرون وسطي موردپسند واقع شدند و سواران لهستاني و مجارستاني استفاده از آن را ادامه دادند . نيزهداران لهستاني از اين سلاح در جنگهاي ناپلئوني سالهاي 1800-1815 برضد فرانسويان استفاده كردند . شهسواران قرون وسطي هم قبل از اين زمان در جنگها از نيزه استفاده ميبردند و مهارتهاي خود را در مسابقات نشان ميدادند . چون در جنگ با نيزه ممكن است دشمن اسب شهسوار را هم به صورت هدف درآورد از اين رو صنعتگران به ساختن زره براي اسب روي آوردند .
زره اسب را سينهپوش هم مي گفتند كه در سادهترين شكل خود شامل خفتان و صفحهاي براي پوشاندن جلوي صورت اسب و سينهبند تزييني ميشد كه تا بالاي پاهاي جلو سينه ميرسيد . اگر قرار بود اسبي تماماً زرهپوش شود گذشته از پوششهاي فوق ، كفلپوش ، رانپوش و پهلوپوش را هم بر آن ميافزودند . كفلپوش در واقع سرين اسب را محفوظ ميدانست . ران پوش و پهلوپوش هم صفحه اريبي شكلي بود كه به قاعده زين مي بستند . اين صفحه پهلوهاي اسب را ميپوشاند و فاصله كفلپوش و سينهبند را پر مي كرد.
قلعهها و استحكامات
امروزه ميتوان نمونههاي متعددي از استحكامات دوره ماقبل تاريخ و عهد قديم را در سراسر دنيا مشاهده كرد . كساني كه آنها را بنا كردهاند غالباً از عوارض طبيعي زمين مثل تپه ، صخره ، پرتگاه ، رودخانه ، درياچه و باتلاق براي استحكام آنها بهرهداري كردهاند . هرجا چنين عوارضي موجود نبوده مردم با حفر خندق و ايجاد خاكريز و بعدها با ساختن ديوار و برج اين گونه موانع را به وجود آوردندهاند . سازندگان قلعه بعضي اوقات از مكانهاي قبلي استفاده ميكردند . مثلاً هنري اول شاه انگلستان ، در دهه 1120 ميلادي با استفاده از استحكامات مربع شكل و متعلق به دژ نظامي پيشين ساكسونهاي رومي در پروچستر واقع در همشاير ، قلعهاي بر فراز بلندي و محصور در ديوار بنا كرد . اكنون هم ميتوان نماي كلي دژهاي نظامي مربع شكل رومي را در سراسر اروپا مشاهده نمود . دژ نظامي را به زبان رومي كستروم ميگفتند كه واژه انگليسي كسل به معناي قلعه از آن اقتباس شده است .
ديوارها
ديوار قلعهها را با يك الگوي ثابت مي ساختند و معمولاً برگرد قلعه ديوار سد مانندي بالا ميآوردند . ضخامت ديوار بين 5/1 متر تا 8 متر متفاوت و آن قدر عريض بود تا نگهبانان بر بالاي آن راه بروند . بر بالاي ديوار جانپناه يا سنگرهايي ميساختند كه خود حدود نيم متر ضخامت داشتند . در بعضي از قلعهها اين جانپناه را تنها در بالاي وجه بيروني ديوار بالا ميآوردند . تعدادي هم در هر دو وجه يعني رو به بيرون و داخل قلعه مي ساختند . بلندي اين جانپناه ها به حدود 2 متر ميرسيد و از اين رو بگهباني كه بر بالاي ديوار سد مانند ميايستاد ميتوانست به طور كامل پشت آنها پنهان شود و محفوظ بماند در طول جانپناهها فاصلههاي معيني وجود داشت كه آن قدر كم ارتفاع و عريض بود كه كمانداران از آن به سوي دشمن تير پرتاب ميكردند . اين فواصل يا شكاف را برج و بارو و كنگره ميگفتند . به بخشهاي مرتفع شكافها كه كمانداران را محافظت ميكرد ، بارو يا جرز ميان دو تيركش ميگفتند .
منجنيق ها
پيش از اختراع توپ ، سلاحهاي بمباران كننده را براساس استفاده از نيروهاي طبيعي مي ساختند . سلاحهاي عهد قديم و دوران قرون وسطي بر پايه سه اصل عمل كردند : فشار فنر ، پيچش و استفاده از وزنه تعادل . مثلاً كمانهاي زنبوركي فوقالعاده بزرگ از فشار فنر استفاده ميبردند . در اين كمانها از چوبهايي با خاصيت فنري مثل چوب زبان گنجشك يا چوب درخت سرخدار كه به آساني خم ميشد ، استفاده ميكردند .
پيچش يا پيچيدن را در سلاحهايي به كار ميبردند كه قدرت آن را طناب پبچيده فراهم ميآورد . هر چه طناب را محكمتر ميپيچند هنگام رها شدن قدرت بيشتري به دست ميآمد . از اين روش براي پرتاب سنگ يا نيزه بهره ميبردند . روميها در سده سوم ميلادي يكي از سلاحهاي پيچشي خود را كه نوعي منجنيق سنگين براي پرتاب سنگ بود گورخر نام دادند . دليل اين نامگذاري آن بود كه وقتي طناب اين ماشين را رها ميكردند لگد شديدي ميزد . روميها طناب اين ماشين را از موي آدمي درست ميكردند زيرا خاصيت كششي آن زياد بود .
منجنيق سنگانداز هم نوعي سلاح مثل كمان زنبوركي بود . در اين ماشين ، با خم كردن دو قطعه چوب در يك طناب پيچيده يا قيطان مو ، فشاري مثل فنرايجاد ميكردند .
سلاحهايي كه براساس وزنه و تعادل يا خاصيت ترازويي عمل ميكردند حدود 500 ميلادي از چين به اروپا رسيدند . اين نوع سلاحها همچون الاكلنگ عظيمي بودند كه در يك سر وزنهاي ثقيل و در سر ديگر آن فلاخن يا پرتاب كنندهاي ميبستند . سنگ يا هر نوع « مرمي» ديگري را در فلاخن ميگذاشتند كه از پايين مهار شده بود و در اين حالت وزنه تعادل در هوا بود وقتي مهار خلاص ميشد وزنه تعادل به پايين ميآمد و سنگ فلاخن را به هوا پرتاب ميكرد . سنگ تنها چيزي نبود كه سلاح ترازويي مي توانست پرتاب كند . مواد شعلهور را هم بر بالاي ديوار پرتاب ميكرد تا آتشسوزي ايجاد شود . و به علاوه اجساد انسان و حيوان را نيز به سوي مدافعان پرتاب ميكردند تا موجب عفونت شود و روحيه مدافعان پايين بيايد . امروزه در نظر اول اين نوع سلاح خشن وساده جلوه ميكند . اما در شرايط قرون وسطي و وجود جادههاي نامطلوب و وسايل نجاري ، ساختن سلاحهايي مثل منجنيق تعادلي يا منجنيق سنگانداز و آوردن آنها به ميدان نبرد ، در واقع شاهكار حيرتآوري به شمار ميرفت .
سينهكشها ، دژكوبها ، و نقبزني
براي آنكه محاصره كنندگان بتوانند سلاح هاي خود را به دشمن محاصره شده نزديكتر كنند ، بيرون از ديوارهاي قلعه يا شهر به ساختن سينهكش يا سراشيبي اقدام ميكردند . سينهكشها يا گذرگاهها را براي آن ميساختند تا از حفرهها و خندقهاي پر آب عبور كنند . مطلوبتر آن بود تا بيشتر از يك سينهكش ساخته شود تا دشمن نداند حمله اصلي از كدام جهت انجام ميشود . روميها در ساختن سينهكش موسوم به پشته يا خاكريز با استفاده از چوب ، خاك و سنگ مهارت داشتند و پيشگامي كردند .
نيروهاي محاصره ابتدا خندق را پر ميكردند و تا پاي ديوار دشمن سينهكش ميساختند ، سپس قلعهكوبها را روي چرخ به موضعشان ميكشاندند . قلعهكوب را بايد قديميترين سلاحهاي محاصره به شمار آورد . ابتدا آنرا از تنه قطور درخت مي ساختند و با زنجير از چهار چوب يا قاب الواري ميآويختند تا در هوا نوسان كند . همه اين مجموعه را در داخل حفاظي موسوم چارطاقي يا پنت هاوس قرار مي دادند . سقف و ديوارهاي چار طاقي را غالباً با پوست حيوانات ميپوشاندند و آن را خيس ميكردند تا در مقابل آتش مصون بماند .
قلعهكوبها را به قبه فلزي و بعضاً هم به شكل قوچ ميساختند و اين قبه را در نوك تنه درخت براي كوبيدن نصب مي كردند . جنگاوران با نوسان دادن ميله دژكوب و كوبيدن آن به در و با سعي فراوان و با صرف وقت ميتوانستند سوراخي در آن ايجاد كنند .
ورود باروت به عرصه جنگ
باروت جامد موقع سوختن به سرعت به گاز بدل مي شود و اگر منفذي براي خروج باشد جرقه و دود سفيدي ايجاد مي شود و صداي چنداني هم توليد نميكند . اما اگر منفذي موجود نباشد بر نيروي انفجاري و صداي آن افزوده ميشود . در اين حالت انرژي توليد ميكند كه ميتواند موجب راندن جسم جامد در داخل لوله شود و يا ساختماني را منفجر كند . بريتانياييها نخستين قومي در اروپا بودند كه در نبرد كرسي ( 1346 ) باروت به كار بردند .
ميگويند ادوارد شاه انگلستان سه تا پنج قبضه تفنگ داشته است كه به دليل شكل بطري يا ظرف مانندشان آنها را كوزه ميناميده . سلاحهاي اوليه ، سنگ پرتاب ميكردند و يا مانند كمان زنبوركي پيكان رها ميكردند .
با گذشت سيصد سال در ساختمان توپ تغييري حاصل نشد . ابتدا باروت را از دهانه توپ داخل لوله ميريختند و سپس با سنبه آن را در ته لوله مي فشردند آنگاه لايي پنبه را از دهانه لوله با كمك سنبه به ته لوله مي راندند تا باروت فشرده را در جاي خود محكم نگاه دارد . سپس گلوله مدور را در سر لوله وارد ميكردند. در ته لوله سوراخي كوچكي وجود داشت كه قدري باروت در آن ميريختند و رشتهاي آغشته به شوره يا نيترات پتاسيم را به اين سوراخ وارد ميكردند و آتش ميزدند كه به آرامي ميسوخت .
تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ و ناوک مترادف آن ، و این مجاز است و راست و راست رو کج گشاده ، سخت دلدوز، دیده دوز، جگردوز، سینه دوز، بی پر و پیکان ، خوش پیکان ، آتشین پیکان ، پیکان فشان ، رم خورده ٔ پولادسای ، پولادخای ، خاک نشین نیم رس لنگروار، پری ، طایر،نهنگ ، پریزاد، غنچه ، مصرع شکرزخمه ٔ سرگذار، کاکل ، کاکل ربا، جوشن گذار از صفات و تشبیهات اوست ... (آنندراج ). آلت دفاع چوبینی که از آهن نوک تیزی مسمی به پیکان مسلح شده و بطرف مقصود، به زور و قوت کمان انداخته می شود و به تازی سهم گویند. (ناظم الاطباء). سلاحی افکندنی با نوکی تیز. سهم که در کمان نهند. رفیق تیغ. نشاب . نبل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). اوستا «تیغره » به معنی تیز... «تیغری » (تیر سهم )... پارسی باستان «تیغره - خه اوده » (دارنده ٔ خود سرتیز)... پهلوی «تیر» (سهم )... (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
میغ چون ترکی آشفته که تیر اندازد
برق تیر است مر او را و مگر رخش کمان .
فرالاوی .
تیر تو از کلات فرودآورد هژبر
تیغ تو از فرات برآرد نهنگ را.
دقیقی .
تو آن ابری که ناساید شب و روز
ز باریدن چنان چون از کمان تیر
نباری بر کف دلخواه جز زر
چنان چون بر سر بدخواه جز تیر.
دقیقی (از فرهنگ رشیدی ).
همان نیز یکماه بر چاربهر
ببخشید تا شاد باشد ز دهر
از آن بهره ای گوی و میدان و تیر
یکی نامور پیش او یادگیر.
فردوسی .
چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
چو پیروزگر قارن شیرگیر.
فردوسی .
سنان چه باید بر نیزه ٔ کسی کز پیل
همی گذاره کند تیرهای بی پیکان .
فرخی .
جهان را به شمشیر چون تیر کردی
سپه بردی از باختر تا به خاور.
فرخی .
یا بکشدشان به پیل یا بکشدشان به تیر
یا بگذارد به تیغ یا بگدازد به غم .
منوچهری .
چنان آیم شتابنده در آن راه
که تیر اندر هوا و سنگ در چاه .
(ویس و رامین ).
دستها به تیر گشادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). غلام را فرمود تا تیر از وی جدا کرد و جراحت ببست . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 353). کار به حکم مشاهدت وی بایستی بست اما تیر از کمان برفت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 549).
کمان آژفنداک شد ژاله تیر
گل غنچه ترگ و زره آبگیر.
اسدی .
غمزه ٔ تو عاشقان را دل بدوزد بر جگر
همچو خسرو بر زحل دوزد به نوک تیر، تیر .
قطران .
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغیست صبر کو را جز خیر بال و پر نیست .
ناصرخسرو.
مرا نشانه ٔ تیر فراق کرد هگرز
کسی شنید که باشد کمان نشانه ٔ تیر.
مسعودسعد.
رفتنی رفت و آن قضا بشتافت
تیر بگذشته چون توان دریافت .
سنایی .
و هر آینه آن کس که زشتی کار بشناسد اگر خویشتن در آن افکند نشانه ٔ تیر ملامت شود. (کلیله و دمنه ).
ای در هوای مدحت تو آفتاب و تیر
بسته میان چو رمح و گشاده زبان چوتیر
از مهر و کینه ٔ تو ولی و عدوت را
حسن المآب بهره و سوء المآب تیر .
عبدالواسع جبلی .
ای شهنشاه فریدون فر دارادار و گیر
جم نگین نوذر سنان قارون تبر بهرام تیر
خسروبهرام تیری کز گشاد دست تو
ز آفتاب و مه سپر در سر کشد بهرام و تیر
داری از رسم و ره و سان ملوک نیکنام
حصه و حظ ونصیب و قسم وبخش و بهر و تیر
سال عالم عنف ولطف و مهر و کینت مایه کرد
تا زمستان و بهار آورد و تابستان و تیر .
سوزنی .
چو تیر کان به کمان از گشاد شست پرد
پرید عمر و کمان گشت شست و تیر مرا.
سوزنی .
تا فلک بر دل خصم تو زند
تیر در برج کمان گردد تیر.
سوزنی .
ترک زان کژ نگه کند در تیر
تا شود راست کالت ظفر است .
خاقانی .
همچو تیر از میان یاران بس
باش چون تیغ در میان خلوت .
خاقانی .
تیرش زحل بسوزد کز کام حوت گردون
بر قبضه ٔ کمانش دندان تازه بینی .
خاقانی .
آن تیر ز شست تست زیراک
نام تو نوشته بود بر تیر.
خاقانی .
گفتم که غمزه ٔ تو مرا کشت رحم کن
گفتا کنون چه سود که تیر از کمان برفت .
ظهیر.
تیر بر هر کجا زدی حالی
تیر گشتی ز تیر خور خالی .
نظامی .
زره پوشان دریای شکن گیر
به فرق دشمنش پوینده چون تیر.
نظامی .
دستش از زه نثار دُر می کرد
شست خالی و تیر پر می کرد.
نظامی .
مگذار که زه کند کمان را
دشمن چو به تیر می توان دوخت .
(نقل از العراضة).
ما با تو چو تیر راست گشتیم
با ما توهنوز چون کمانی .
عطار.
زمانه کار تو چون تیر زآن نماید راست
که آمدش قد خصم تو چون کمان در چشم .
اثیر اومانی .
چه خوش گفت بازارگانی اسیر
چو گردش گرفتند دزدان به تیر.
سعدی (بوستان ).
چون قامتم کمان صفت از غم خمیده شد
چون تیر ناگهان ز کمانم بجست یار.
سعدی .
دلت از دست بیرون رفته سعدی
نیاید باز تیر رفته از شست .
سعدی .
تیر که در کیش ، کمان وش بود
عاقبتش تاب ز آتش بود.
امیرخسرو.
تیرچون از کمان سست آید
از کجا بر هدف فرودآید.
اوحدی .
مرا گویند دل بازآر از آن ترک کمان ابرو
ولی تیری که جست از شست کی دیگر به شست آید.
ابن یمین .
تیر اگر راست شود بر هدف است
ور رود کج ز هدف بر طرف است .
جامی .
- تیر از کمان بدررفتن ؛ تیر از شست بدر رفتن . تیر از شست شدن . کار از کار گذشتن : چون برفت تیر از شست بدر رفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 320). اما تیر از کمان برفت . (تاریخ بیهقی ).
بازآی که بازآید عمر شده ٔ حافظ
هرچند که ناید باز تیری که بشد از شست .
حافظ.
- تیر امان ؛ رجوع به همین کلمه شود.
- تیر به تاریکی افکندن ؛ تیر به تاریکدان انداختن . از قبیل مشت به تاریکی زدن که کنایه از تصور بلاتصدیق است ؛ یعنی کار بگمان و پندار کردن ... (آنندراج ).
گر خضر تیری بتاریکی فکند از ره مرو
آنکه می بخشید عمر جاودان پیداست کیست .
صائب (از آنندراج ).
کس در آن شبها نمی یابد نشان از دشمنی
آسمان تیری به تاریکی فکنده ست از شهاب .
طاهر غنی (ایضاً).
به وقت پویه تیر برگشاد است
کند چون جمع خود را گردباد است .
محمدقلی سلیم (از آنندراج ).
- تیر بر نشانه زدن ؛ به مقصود رسیدن . موفق شدن .کامیاب گردیدن : و پسر رومی در این معنی نیز تیر بر نشانه زده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 55). در این حضرت ... بزرگانند، اگر براندن تاریخ این پادشاه مشغول گردند تیر بر نشانه زنند. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 102).
- تیر بسنگ خوردن ؛ به مقصود نرسیدن و ناامید شدن . (ناظم الاطباء). برنیامدن آرزو و انتظار. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) : اما تیر رسید بر جایگاهی که وقتی همانجای سنگی رسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 353).
- تیر بیله ؛ بیلک :
اگر که رستم پیلی بکشت در خردی
به تیر بیله ز پیلی تو کرده ای دو تبر.
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 132).
رجوع به بیلک شود.
- تیر پرتاب . رجوع به همین کلمه شود.
- تیر تام ؛ تیر تمام که بکار تیراندازان آید و پر و پیکان او درست باشد. (آنندراج ). تیر کامل بی عیب . (غیاث اللغات ) :
کمان را زهی برزد از چرم خام
به شست اندر آورد یک تیر تام .
نظامی (از آنندراج ).
- تیر تیزپر ؛ تیری که به سرعت و تندی برود. (ناظم الاطباء).
- تیر چارپر ؛ نوعی از تیر که چارپر دارد. (آنندراج ) :
جواب نامه کلیم از ستمگری خواهد
که مرغ نامه بر اوست تیر چارپرش .
کلیم (از آنندراج ).
ز بهر کشتن این جمع دشمن انصاف
رباعیی که بخوانیم تیر چارپر است .
خان آرزو (ایضاً).
- تیر خاکی ؛ نوعی از تیر که پیکانش از استخوان باشد و ازهمه ٔ تیرها دورتر رسد چنانکه پیش تیراندازان شهرت دارد. (آنندراج ). تیر کوچک سبکسر. (ناظم الاطباء) :
تیر خاکی را بود میدان جولان بیشتر
خاکساران محبت را صعود دیگر است .
صائب .
خدنگ مطلبت تأثیر دائم بر نشان آید
اگر چون تیر خاکی خاکساری در نظر داری .
محسن تأثیر (از آنندراج ).
سینه را آماجگاه دردناکی کرده ایم
از غبار دل نفس را تیر خاکی کرده ایم .
طاهروحید (ایضاً).
- تیر خدنگ ؛ معروف . (آنندراج ).
- تیر در جعبه گذاشتن ؛ تیر در ترکش نگه داشتن احتیاط را. مجازاً، دوراندیشی کردن : جواب این نامه برسید الحق سخن های هول باز نموده بود اکفأوار و هیچ تیر در جعبه بنگذاشته . (تاریخ بیهقی ).
- تیر در کمان شکستن و راندن و کشیدن و گرفتن و نهادن و بر کمان نهادن ؛ کنایه از مهیا کردن تیر برای انداختن بر کسی . (آنندراج ) :
به شرق و غرب اگر دشمنی بود بمثل
که در عداوت تو تیر برنهد به کمان
عجب نباشد اگر بازپس رود تیرش
کند زمانه ز سوفار تیر او پیکان .
امیر معزی (از آنندراج ).
مخالف تو اگر تیر در کمان راند
چوخارپشت سر اندر کشد به تیر نصال.
ازرقی (ایضاً).
گشاد طره ٔاو بر کمین جانها دست
کشیده غمزه ٔ او در کمان ابرو تیر.
انوری (ایضاً).
نظر به عاقبت حرف کن زبان مگشای
نشان ندیده منه تیر در کمان زینهار.
صائب (ایضاً).
از نه سپر سپهر بگذشت
هر تیر که در کمان شکستم .
حسین ثنائی (ایضاً).
- تیردوزکردن ؛ با تیر دوختن . تیر فراوان زدن کسی یا چیزی را. تیرباران کردن :
فلسفی و آنچه پوزش می کند
قوس نورت تیردوزش می کند.
مولوی .
دیگری ، (از قتله ٔ سیدالشهداء، حسین بن علی علیهماالسلام ) حکیم بن الطفیل است که او را تیردوز کردند (به امر مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی ). (حبیب السیر یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تیر دوکمانه ؛ تیری که چون گشاد یابد بجای برسد و از آنجا جسته بجای دیگر خورد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). و بعضی گویند تیر کاری و همچنین تیر دو کمان شد و گلوله دو کمان شد؛ یعنی بته خورد و تیر دوکمانه افتادن . (آنندراج ) :
تا زآن مژه ها تیر ببندد بنشانه
افتد همه جا تیرنگاهت دوکمانه .
سالک قزوینی (از آنندراج ).
از شوخی ابروان فتان
تیرش دوکمانه خورد بر جان .
سعید حکیم (ایضاً).
- تیررس ؛ مسافت پرتاب یک تیر. آنجا که تیر گشادداده تواند رسید. آن مقدار مسافت که تیر به هدف اصابت تواند کرد. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). فاصله ٔ بین تیرانداز و نشانه . (ناظم الاطباء). مسافت راهی که تیر بدان رسد. تیر پرتاب . رجوع به تیر پرتاب شود.
- تیر روی ترکش ؛ به معنی تیر خوب و بهتر که آن را بیرون ترکش جاسازند و در آنجا گذارند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
اگر شب را نداری زنده صائب جهد کن باری
فلک را تیر روی ترکش از آه سحر باشی .
صائب (از آنندراج ).
نگه راغمزه بیرون از صف مژگان نمی آرد
به هر صیدی نیندازند تیر روی ترکش را.
محمد قلی سلیم (ایضاً).
انارش رهزن و ابروش سرکش
همه مژگانش تیر روی ترکش .
حکیم زلالی (ایضاً).
- تیر ریختن ؛ تیر زدن بر چیزی . (آنندراج ) :
سلامت خواهی از چشم بدان سر در گریبان کش
که از گردن فرازی بر هدفها تیر می ریزد.
صائب (از آنندراج ).
گر چنین زآن مژه ها تیر جفا خواهی ریخت
از رخ آینه ها رنگ صفا خواهی ریخت .
وحید (از آنندراج ).
- تیر سبک زخمه ؛ تیر شکرزخمه . مراد از تیر بی خطا. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- تیر شکرزخمه ؛ تیری که هر جا زنند بصواب برسد و خطا نکند. (آنندراج ) :
همی رفت بر باد چون نفس مطرب
ز تیر شکرزخمه جانهای شیرین .
منیر (از آنندراج ).
- تیر قرعه ؛دو تیر باشد که بدان فال گیرند. (آنندراج ). دو تیری که بدان فال گیرند. (ناظم الاطباء).
- تیر قمار ؛ قدح . (منتهی الارب ). زلم . (ترجمان القرآن ) (دهار). سهم . (دهار).
- تیر کاکل ربا ؛ به معنی تیری که از سر نشان بگذرد و به سر هدف رسد و آن را بعضی تیر سرگذار گویند... و در مصطلحات نوشته که تیر کاکل ربا به معنی تیری که موی کاکل را از سر رباید و شخص را آسیب نرسد و این کمال مبالغه است در تیراندازی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) :
مگر کز سرت موی سودا رباید
یکی تیر کاکل ربایی طلب کن .
طالب آملی (ایضاً).
ناوک برگشته مژگانش رسا افتاده است
تیر آن ابروکمان کاکل ربا افتاده است .
سعید اشرف (از آنندراج ).
چون کمان قامتم در زه شود از فرق چرخ
تیر آهم بگذرد هر صبحدم کاکل ربا.
علی خراسانی (ایضاً).
- تیر گز ؛ نوعی از تیر بغایت معروف . (آنندراج ). به روایت فردوسی : چون رستم در جنگ با اسفندیار خسته و عاجز گردید زال از سیمرغ کمک خواست و رستم به راهنمائی سیمرغ از چوب گز تیری بساخت و در آخرین نبرد آن را بر چشم اسفندیار افکند :
چو پوزش کنی چند و نپذیردت
همی از فرومایگان گیردت
بزه کن کمان را و این تیر گز
بدینگونه پرورده ای آب رز
ابر چشم او راست کن هر دو دست
چنان چون بود مردم گزپرست
زمانه برد راست آن را به چشم
شود کور و بخت اندر آید به خشم .
(شاهنامه ٔ فردوسی چ بروخیم ج 6 ص 1707).
به تیر گزش مرغ جانها اسیر
چو خویش بدن را قماش حریر.
طاهر وحید (از آنندراج ).
- تیر ناوک ؛تیری که از میان لوله یا ناوی رها شده باشد. (ناظم الاطباء). تیر ناوک و تیر خدنگ هر کدام معروف . (آنندراج ). مرسال . (دهار) (تفلیسی ) :
نوا گر نوایی چکاوک بود
چو دشمن زند تیر ناوک بود.
نظامی (از آنندراج ).
رجوع به ناوک شود.
- تیر ناوکی ؛ منسوب به ناوک :
آن دیده را که در تو نظر دارد از حسد
روید بجای هر مژه ای تیر ناوکی .
سوزنی .
- تیر نشانه ؛ هدف و جای نشانه ٔ تیر. (ناظم الاطباء).
- تیر نشستن بر چیزی و در چیزی ؛ کنایه از رسیدن تیر بر چیزی و تیر نشاندن متعدی منه . (آنندراج ) :
من تیر نظررا بنشانم به نشانی
چون کج نظران در پی پندار کمان اند.
ناصرخسرو (از آنندراج ).
کمان چرخ شود وقتی از کشاکش سیر
که همچو تیر نشیند ز آستان بر خاک .
صائب (ایضاً).
- تیر نی ؛ تیر کوچکی است که در خاک کرده گشاد دهند. (آنندراج ) :
آنچه در شور آورد شوریده حالان را نی است
ناله ٔ نی بر دل آشفتگان تیر نی است .
سلیم (از آنندراج ).
- تیر و کمان حنا ؛ و تنها حنا رسم ولایت است که بر کف دست اطفال ، گاهی شکل تیر و کمان و گاهی تنها کمان از حنا کشند. (آنندراج ) :
بدست او کمان رستم زال
کمانی کز حنا بندند اطفال
به تیر انداختن میل آنچنان داشت
که در دست از حنا تیر و کمان داشت .
شاگرد مولوی جامی (از آنندراج ).
- آخرین تیر ترکش ؛ آخرین تلاش . آخرین قسمت هر چیزی . آخرین توانائی .
تیر وانواع آن
تیر، ابزاری برای شکار و جنگ به شکل میله ای باریک و نوک تیز با ملحقاتی همچون پَر و پیکان و سوفار که آن را با کمان پرتاب می کنند. واژة تیر از ـ ti اوستایی و ¨tigmatigra فارسی باستان به معنای «تیز» مشتق شده است که با ri سنسکریت به معنای «تیز و تیر» هم ریشه است . واژه ی دیگری که دراوستا به معنای تیر به کار رفته ، av §is است . در عربی علاوه بر واژگانی از قبیل سَهْم و نَبلْ، که معمولاً در مورد تیرهای اعراب به کار رفته ، واژة نُشّابه (جمع آن نُشّاب ) نیز برای تیر ایرانیان یا ترکان به کار رفته است
پیشینه : طبق شواهد باستان شناسی ، تیر و کمان از سه هزار سال پیش از میلاد کاربرد داشته است . در غار نَهَل هِمَر، واقع در سواحل غربیِ بحرالمیت (بحر لوط )، از دورة نوسنگی ، آثار چوبی و سنگی از جمله تعدادی پیکان به دست آمده است .وجود سفالینه ای با نقش شکارچی ، دو نقش برجسته از پادشاهان لولوبی (از اقوام ساکن در فلات ایران ، پیش از مهاجرت آریاییان ) در ناحیة سرپل زهاب و نقش مُهرهایی با تصویر عیلامیان ، نشان دهندة استفادة انسان آن دوران از این ابزار در جنگ و شکار است. از هزاره های اول و دوم پیش از میلاد نیز پیکان ها و تیردان های مفرغی ، برنزی و آهنی در لرستان و ایلام و مهرهای سنگی و ظروف گلی با نقش هایی از شکار و تیر و کمان یافت شده است . ُدر یشت ها به تیر های آهنی و زرین ناوک میتره و در متون عهد عتیق نیز به کاربرد تیرهای زهرآلود و مشتعل اشاره شده است . در میان اشیای مکشوفه در روسیة جنوبی (متعلق به هزارة اول پیش از میلاد) قالب های فراوان ساخت پیکان یافت شده که جزو ابزار سکاهای بیابانگرد بوده است. ظاهراً یکی از پادشاهان این قوم به نام آریانتوس (در همین دوره ) برای سرشماری سکاها دستور داده بود که هر فرد در سرزمینش پیکانی مفرغی نزد او بیاورد. به نوشتة تاج بخش، در زمان مادها نیز دستة آتش اندازان از تیرهای مشتعل برای فتح دژهای دشمنان استفاده می کردند. ظاهراً ایرانیان در دوره های بعد هم تیرهای آتشین به کار می بردند. به نوشتة هرودوت، ایرانیان در زمان خشایارشا/ خشیارشا (متوفی 465 یا 464 ق م ) در حمله به یونان ، برای فتح ارگ آتن از همین تیرها استفاده کردند.
بنا بر آثار به دست آمده از دورة هخامنشی ، مانند سکه ها و مهرهای استوانه ای و نقوش برجسته ، تیر و کمان از دست افزارهای جنگی بوده است . نقش برجسته ای از دورة هخامنشی در موزة لوور وجود دارد که تعدادی از سربازان را با کمان و تیردان نشان می دهد . همچنین کتیبة شاپور در حاجی آباد، نقش برجستة معروف شکار شاهی در طاق بستان از دورة ساسانی و قوانین و قواعد مدون تیراندازی که در این زمان به نگارش در آمده (از جمله کتاب آیین نامگ به زبان پهلوی )، نشان دهندة اهمیت تیر و تیراندازی در این دوره است. بنا بر تاریخ طبری، وَهْرِزْ، فرمانده سپاه ایران ، در جنگ با یمن (570 میلادی ) به سربازانش دستور داد تا با «بَنْجکان » تیراندازی کنند. طبری اشاره می کند که اهالی یمن قبل از آن چنین نُشّابی (تیرهایی ) ندیده بودند. جوالیقی در المعرّب گفته است که واژة بَنْجکیّه گاهی هنگام پرتاب پنج تیر به سوی یک هدف به کار می رفته است . ظاهراً شکل فارسی این واژه پنجگان بوده است . در لغت نامة دهخدا نیز این واژه نوعی تیر معنا شده است
در دورة ساسانیان از تیر برای ارسال پیام به شهرها و قلاع محصور و تهدید یا دعوت به تسلیم ساکنان آن و نیز برای شمارش تلفات جنگ استفاده می شد؛ بدین ترتیب که قبل از جنگ هر یک از سربازان به ترتیب تیری در یک سبد می انداختند و سبد را مُهر می کردند. در پایان جنگ هر سرباز از این سبد تیری بر می داشت و از روی تعداد تیرهای باقیمانده ، شمارة کشته شدگان معیّن می شد. به قول اینوسترانتسف ، در این دوره جنگ را با پرتاب شاخة مقدّسی آغاز می کردند. در سپاه ساسانیان در برخی نواحی کشور یک دسته تیرانداز زیر نظر فرماندهی به نام تیربَذ مأمور حفاظت از روستاها بودند . ابن قتیبه در عیون الاخبار از «کتب عجم » مطلبی نقل کرده که بیان گر یکی از سنّت های این دوره و شاید دوره های قبل از آن است . به این ترتیب که روی تیر ها نام صاحب تیر، نام همسر و فرزندش ، نام پادشاه وقت و احتمالاً نام های دیگر را می نوشتند و یکی از آن ها را از تیردان بیرون می آوردند و با آن فال می گرفتند.
اعراب نیز در عهد جاهلیت از تیر برای امور دیگری که جنبة قمار و سرگرمی داشت استفاده می کردند، مثلاً با چوبه های تیر بر سر گوشت شکار یا قربانی شرط می بستند یا برای تعیین خیر و شرِ برخی امور، از جمله سفر، با آن فال می گرفتند
در تاریخ سیستان و تاریخ بیهقی به سَرْناوک در عهد صفاریان (254ـ 399) اشاره شده و در منظومة ویس و رامین از ناوک اندازان در دورة دیلمیان (316ـ447) یاد شده است . ظاهراً یکی از عادات یعقوب لیث استفاده از تیر برای شمارش روزهای ماه و انجام دادن کارهای روزانه اش بوده است.
در دورة غزنویان امیرشهاب الدوله مودود، فرزند سلطان مسعود غزنوی (متوفی 441)، دستور ساخت پیکانی را داد که از آن پس به نام وی ، پیکان مودودی خوانده شد . پادشاهان سلجوقی به هنگام بار عام زیر سایبانی می نشستند که اغلب به نقش تیر و کمان یا عقاب مزیّن بود .از گزارشهای دوره های بعد در بارة تیر، اهمیت و نقش این ابزار کاملاً آشکار می شود چنانکه رشیدالدین فضل اللّه در تاریخ مبارک غازانی از استادان کمانگر و تیرتراش و کارگاههای آنان یاد کرده است . کمانگری و تیرگری از پیشه ها یا هنر های پر ارج دورة صفوی نیز بوده است. در قشون صفویه تا دوره ی شاه عباس اول تیر و کمان هم چنان از اساسی ترین جنگ افزار ها محسوب می شد و با اینکه پس از این دوره سلاح های گرم در سپاه صفویه رایج شد، قزلباش ها هم چنان از تیر و کمان و شمشیر و سپر استفاده می کردند و تا مدت ها به کار بردن تفنگ را دون شأن خود و خلاف جوانمردی می دانستند. بخش های دیگر قشون صفوی ، از جمله قورچی ها، نیز علاوه بر تفنگ از تیر و کمان استفاده می کردند. به نوشتة پیترو دلاواله ، سیاح فرانسوی ، علامت مخصوص یَسَقْچیها، یکی از واحدهای سپاه صفویان ، تیری بود که در کلاه خود فرو می بردند، به طوری که سر تیر به سوی پایین و انتهای آن به سوی بالا قرار می گرفت . کلاه فرمانده آنان ، یسقچی باشی ، به تیر زرین مزیّن می شد. دلاواله همچنین می نویسد که بخشی از هدایای سلطان عثمانی به دربار شاه عباس اول ، بسته های تیر و پر بود . در این دوره از تیر و کمان برای شکار و تفریح و ورزش نیز استفاده می شد و به زنان و محارم شاه قواعد تیراندازی را می آموختند . یکی از رسوم دورة صفوی نوشتن برخی کلمات ، دعا یا اسم اعظم بر روی تیر بود که از آن جمله «صعلحف » و «یاسلخوثا» در منابع ذکر شده است . مؤلف کتاب التدبیرات السلطانیة (تألیف در اواسط قرن هشتم ) به نوشتن حروف ث خ ج ز ش ظ ف و اسمای اعظم بر پیکانهای تیر در میان عرب ها اشاره کرده است . ظاهراً اسم اعظم را به منظور سرعت حرکت تیر و تشجیع تیراندازان در هنگام جنگ بر روی تیر و کمان می نوشتند .
در سپاه نادرشاه و قشون زندیه نیز اگر چه استفادة وسیع تری از توپ و تفنگ می شد ، هنوز بخش هایی از سواره نظام و پیاده نظام سلاح های سرد به کار می بردند .
در عثمانی و هند و دیگر سرزمین های اسلامی نیز تا قبل از ورود سلاح های گرم ، تیر و کمان اهمیت زیادی در شکار و جنگ داشته است
در دوره های گوناگون یا حتا در یک دورة تاریخی خاص ، تیر از نظر طول ، وزن ، جنس و اجزای به کار رفته در آن متفاوت بوده است . به نوشتة گزنفون (متوفی ح 354 ق م ؛ ص 265) تیرهای سربازانِ نواحی غربی ایران به بلندی دو ارش (طول هر اَرَش : از آرنج تا سر انگشت ) بود و یونانیان از آنها به عنوان زوبین استفاده می کردند.
در برخی منابع دورة اسلامی مقیاس اندازه گیری تیر، طول دست تیرانداز یا طول کمان ذکر شده است ؛ مثلاً، چوبة تیر به بلندی نُه مشتِ تیرانداز یا از آرنج راست تا آرنج چپ وی بود . در نوروزنامه منسوب به خیام ، تیر همچون کمان به سه اندازة دراز، کوتاه و میانه ، به ترتیب به طول پانزده ، ده و هشت ونیم قبضه (= مُشت ) است .
بنا بر برخی منابع عربی ، بدنة اصلی تیر را به سه بخش تقسیم می کردند: «صدر»، از وسط بدنه تا محل اتصال پیکان ؛ «متن »، از انتهای صدر تا محل نصب پرها، و «حَقْو»، محل قرار گرفتن پرها.
ایرانیان تیر را معمولاً از نی های باریک خیزران و چوب سخت و محکم ، مانند چوب درخت خدنگ ، می ساختند. تیر های اعراب بیشتر از چوب درختان و توپر و سنگین بوده است .
طرسوسی تیر را از نظر وزن به دو نوع «صَلبه » (تیر سخت و سنگین با یازده و نیم دِرْهم وزن ) و «لینه » (تیر نرم و سبک با نه ونیم دِرْهَم وزن ) تقسیم کرده است .
مهم ترین و شناخته شده ترین انواع تیر که در منابع و فرهنگ های فارسی از آنها نام برده شده است عبارت اند از:
خدنگ ، ابتدا نام درختی (احتمالاً سپیدار) بوده که از چوب صاف و محکم آن تیر می ساختند اما بتدریج خدنگ به معنای تیر رایج شده است ؛ ا
ز چوب سخت دو درخت زرنگ و گز هم تیر می ساختند و گاه این دو واژه نیز به معنای تیر به کار رفته اند؛
ناوک ، نوعی تیر باریک و کوتاه ؛
فیلک / بیلک / بیله یا تیر بدخشانی ، تیری که پیکان آن به شکل بیل بود ؛
تیر پرتاب ، که به علت سبکی و کوتاهی ، مسافت بیشتری طی می کرد و پرتاب آن مهارت خاصی می خواست ، این تیر که حداکثر بُرد آن را 200 ، 1 گز تخمین زده اند، کمان خاصی داشت که آن هم «کمان پرتاب » نامیده می شد ؛
تَموک ، تیری با پیکان پهن که بسختی از بدن بیرون آورده می شد ؛
تُکمار/ تُکْمَر/ تخمار، تیری که گرهی به جای پیکان داشت (شاد، ذیل «تکمار» و «تُکمَر»)؛
تیرخاکی ، پیکان این تیر استخوانی بود و بُرد زیادی داشت
در منابع عربی نیز از انواع تیر نام برده شده است که برخی از آنها عبارت اند از: مِرّیخ به معنای تیر بلند چهار پر و حُسبانَة به معنای تیر کوچک ، و مِرماة
پیکان یا سرپیکان یکی از اجزای تیر است . پیکان ، سنگ یا استخوان یا فلز (معمولاً آهن ، برنز یا مفرغ ) نوک تیزی بود که در سر تیر نصب می ش د. پیکان ، تیر را مسلح می کرد و شامل زبانه و تیغه بود. پیکان ها معمولاً به صورت یکپارچه قالبگیری می شدند و با نوارهای زردپی در محلی به نام تَلْوْ به تیر وصل می شدند. پیکان هایی که در اواخر هزارة دوم پیش از میلاد ساخته می شدند، از نظر شکل به انواع چهاربرش ، جِتْ مانند، چهار پره (با مَقطَع مربع شکل و زبانة بلند) و ساده تقسیم می شدند. از اوایل هزارة اول پیکانهای سه پره ، با مقطع مثلثی شکل ، یافت شده که به طور گسترده در شرق نزدیک به کار می رفته است و به آن ها سر پیکان های سَکایی گفته می شود . در تقسیم بندی دیگری ، پیکان های این دوره را چنین ذکر کرده اند: به شکل برگِ زبان گنجشک ، ضخیم و حجیم ، لوزی شکل و راه راه ، مربعی و مخروطی . از هزاره های سوم تا اول پیش از میلاد، پیکان هایی فلزی در لرستان و جنوب لبنان یافت شده که بر آن ها نام پادشاهان آن دوره ، از جمله پادشاهان آشور، یا صاحبان تیرها کنده شده است . برخی از این پیکان ها، چهارپر با تیغة بلند (طول یک نمونه 5ر39 سانتیمتر است ) و برخی برگی شکل بودند
ظاهراً نوع و شکل پیکان در میان اقوام گوناگون یکسان نبوده است . در سپاه هخامنشیان ، هندی ها از پیکان نوک تیز آهنی ، اهالی باکتریا (بلخ ) از پیکان کوتاه و حبشیها از سنگریزة تیز به جای پیکان استفاده می کردند . همچنین در این دوره برخی پیکان ها را به شکل پرندگان و خزندگان می ساختند . تیرهای پارتی دارای لبة برگشته بودند و بعد از فرو رفتن در بدن ، بیرون کشیدن آن ها تقریباً غیرممکن بود . در دوره های بعد، پیکان ها از فولاد، روی ، عاج و استخوان نیز ساخته می شد. برخی از پیکان ها در دورة صفوی از آهن زرکوب بود . به نوشتة شاردن سرتیرهای مشقی صفویان گرد و کوچک و از جنس آهن و سرتیر های جنگی آنان همچون سرنیزه و نشتر بود.
نمونه هایی از پیکانهای متعلق به هزاره های سوم تا اول پیش از میلاد
اگر تیر باریک بود از پیکان سبک بهره می گرفتند و اگر سنگین بود از پیکان متناسب با آن . برخی از انواع پیکان که فخر مدبر (متوفی 604) در آداب الحرب والشجاعة از آن ها نام برده است عبارت اند از: پیکان مودودی که بر انواع سپرهای چوبین نفوذ می کرد، این پیکان به دستور مودودبن مسعود غزنوی از زر ساخته می شد تا هزینة دفن کشته شدگان و معالجة زخمی شدگان با آن فراهم شود؛ انواع پیکان بیلک (تیر فیلک ) که بر خفتان و برگستوان نافذ بود، از جمله بیلکِ دو شاخ که بخصوص برای شکار پرندگان به کار می رفت ، چون براحتی شاخه های باریک را می شکافت و از میان آنها می گذشت ؛ پیکان ماهی پشت و پیکان غلوله ، که بر زره و جوشن کارگر بودند؛ و پیکان هدهانی که هندوان آن را از شاخ و استخوان حیوانات وحشی و شکاری می ساختند .
برخی از پیکان های یاد شده در متون عربی عبارت اند از: رَهیش و رِهاب : پیکان باریک ؛ قطع : پیکان پهن و کوتاه آهنی ؛ مِشقَص : پیکان بلند و کم عرض ؛ مِعْبَلَة : پیکان بلند و پهن ؛ و قِتْر: پیکان گرد و کوچک . پیدا کردن سر و ته چوبة تیر و نصب پیکان بر آن نیز روش خاصی داشت
یکی دیگر از اجزای تیر، پر بود که به انتهای تیر متصل می شد. وجود پر در انتهای تیر سبب می شد تا صاف و مستقیم حرکت و مسافت بیشتری طی کند. ظاهراً ایرانیان از زمان های دور از پر کرکس و عقاب استفاده می کردند. تیرهای هخامنشیان نیز دارای پر کرکس ، شاهین و باز بود. برخی از سپاهیان هخامنشی ، از جمله سربازان لیکیه (از نواحی تاریخی آسیای صغیر)، از تیرهای بدون پر استفاده می کردند. ظاهراً در دوران های بعد نیز از پر استفاده می شده است . بنا بر قول فخرمدبر و درودباشی بیهقی (متوفی ح 1038) مناسب ترین نوع پر برای تیر، پرِدُم کرکس و عقاب بود و در درجة دوم پر پرندگانی همچون خروس ، شاهین ، کبوتر، کبک و جز آن ها.
در منابع عربی نیز تیر از حیث داشتن و نداشتن پر ونوع و جنس آن تقسیم شده است به : مِعراض : تیری که پر ندارد؛ مَحشور و حَشر: تیری که پرهای لطیف دارد؛ لُؤام : تیری که پرهایش در یک جهت و هماهنگ و صاف باشد؛ لُغاب : تیری با پرهای ناهماهنگ و نا مساوی طول پر یکی از عوامل شدت یا ضعف حرکت تیر بود و باتوجه به جنس و وزن تیر تفاوت می کرد. بر اساس کتاب التدبیرات السلطانیة ، تیرهای ایرانیان غالباً پرهای بلند داشت
سوفار/ سوفال بخش دیگر تیر بود که به انتهای بدنة تیر وصل می شد . سوفار دهانة تیر بود و هنگام پرتاب تیر، زه یا چلة کمان در آن قرار می گرفت . در ایران باستان سوفار از استخوان ساخته می شد . فاصلة دَفَکها یا دو لبة اطراف سوفار باید به نسبت کلفتی و نازکی چله تنظیم می شد. بلندی آنها نیز باید به نحوی می بود که زود نشکند و یا زه براحتی از میانش خارج نشود . سوفار نیز انواعی داشت . اگر سوفار گرد بود حِمْصی خوانده می شد، اگر سر دفک باریکتر از انتهای آن بود، مارسر و اگر مربع بود چهارسو نام داشت
برای حمل تیر از تیردان استفاده می شده است . واژة اکنه ( akana ) در اوستا به معنای تیردان است . این واژه در پهلوی به صورت کنتیر ( kantigr ) آمده است . در متون فارسی واژگان دیگری به معنای تیردان وجود دارد، از جمله ترکش / تیرکش ، کیش و شُکا/ شُغا. برخی ، واژه های turcasso ، carquois و ¨s ¨rke ¨te را در زبان های ایتالیایی ، فرانسوی و آلمانی ، صورت های متحولِ ترکش می دانند . تیرکش به معنای محل پرتاب تیر در دیوار قصر یا قلعه نیز به کار رفته است.
طبق آثار باستان شناسی ، تیردانهای هزاره های اول و دوم پیش از میلاد، یا از یک بدنة فلزیِ (اغلب مفرغی ) چکش کاری شده با نقوش برجسته ساخته می شدند یا شامل یک بخش درونی (معمولاً برنزی ، مفرغی یا چرمی ) و روکشی بودند که اغلب با میخ به تیردان متصل می شد. گاهی روکش ها نیز مفرغی بودند، با تقسیماتی مربعی شکل که در برخی موارد نقوش برجسته یا کنده کاری داشتند. این نقوش در بیشتر موارد شبیه به طرح های آشوری بودند. انتهای این تیردان ها، نوک تیز (تنها مورد کشف شده متعلق به سدة هشتم پیش از میلاد) یا گرد (سده های هفتم و هشتم پیش از میلاد) بود و سرتاسر آن ها با نوارهایی تزئین می شد. کالمایر به روکش های دیگری به سبک بومی غرب ایران اشاره کرده که در آن ها از پوست حیوانات نیز استفاده شده است . نمونه هایی از تیردان ها (ح سده های سیزدهم ـ دهم پیش از میلاد) با روکش های چرمی و دکمه های استخوانی ستاره ای شکل در تپة مارلیک یافت شده است . بر اساس برخی آثار به جا مانده ، روی تیردان های ایلامی در قرن هفتم با دو نوار متقاطع و طرح یک گل تزئین می شد
نمونه هایی از روکش تیردان از هزاره دوم و اول پیش از میلاد ، غرب ایران
سکاها (هزارة اول پیش از میلاد) معمولاً تیردان های خود را از چوب می ساختند و روکشی از فلز گرانبها یا چرم بر آن می کشیدند .
آشوری ها تیردان های خود را به بدنة ارابه های جنگی وصل می کردند. در سدة نهم پیش از میلاد، تیردان ها را به شکل ضربدر و از زمان تیگلت پیلسر سوم ، پادشاه آشوری به بعد، آنها را در دو زاویة جلو ارابه به حالت عمودی قرار می دادند.
با توجه به نقشْ برجسته ها و آثار برجای مانده از عهد هخامنشیان ، دو نوع تیردان چرمیِ مخروطی شکل دارای درپوش با بند و منگوله های چرمی و تیردانهای نیم مخروطی و چرمی بدون درپوش و نقاشی شده ، در این دوره کاربرد داشته است . این تیردان ها باتسمه ای به روی شانه آویخته می شد. ظاهراً گنجایش تیردان ها شصت چوبة تیر بود.
نمونه هایی از تیردان های دوره هخامنشی
سواران سنگین اسلحة پارتی ، تیردانی بزرگ به پهلوی اسب می آویختند . در دورة اسلامی نیز تیردان ها چرمی بودند و بر پشت یا پهلو آویخته می شدند.
طبق منابع عربی ، انواع تیردان عبارت بود از: کِنانَه ، از جنس پوست (احتمالاً یکپارچه )؛ جَعبه و جَفیر، از جنس پوست و چوب ، جَفیر از کِنانَه بزرگتر بود؛ قَرَن ، از تکه های پوست و چرم با منافذی برای عبور هوا و جلوگیری از فساد پرها؛ و قِذبه ، از جنس چوب.
تیردان و جای کمان از مخمل گلدوزی شده ، عثمانی اوایل قرن 11/17م
در ادب فارسی ، واژگان خدنگ (نام درخت ) و ناوک (مصغّر ناو، به معنای چوب میان تهی ) مجازاً به معنای تیر به کار رفته است . گاهی نیز واژة چوبه به جای تیر به کار رفته است . در نظم و نثر فارسی تشبیهات و کنایات بسیاری با تیر ساخته شده است ، از جمله تیرآه ، تیردعا، تیر مژگان ، آخرین تیر ترکش (کنایه از آخرین تلاش ) و تیر از شست شدن
تیر از نمادهایی است که در اسطوره ها و افسانه های ملل بسیار به کار رفته است . از جمله معانی نمادین تیر، پرواز، صعود به آسمان ، تطهیر، پرتو خورشید، نیرو و جنگ است