onia$
دستیار مدیر تالار مدیریت
اوضاع اجتماعی و تجاری ایران به روایت زینالعابدین مراغهای
[h=1]صداي تمدن از هيچ طرف شنيده نميشود[/h]
محمدعلی اکبری- حاجی زینالعابدین مراغهای، مولف سیاحتنامه، بازرگان زادهاي ایرانی بود که در شهر مراغه دیده به جهان گشود. دروس مقدماتی را در مکتبخانهاي در مراغه فراگرفت و چون شانزده بهار از عمرش گذشت، به کار و کسب و تجارت رو آورد. مراغهاي به قفقاز رفت و مدتی را در گرجستان به سر آورد سپس سر از کریمه درآورد و در یالتا تجارت پررونقی فراهم آورد.
پس از پانزده سال به استانبول آمد و به حج رفت و سرانجام نیز باقی عمر را در همان شهر به سر آورد. مراغهاي سیاحت نامه را ابتدا در یک مجلد پرداخت. سپس دو مجلد دیگر به آن افزود. سیاحت نامه ابراهیم بیک، همان طور که مراغهاي ميگوید: «از هرگونه لوث اغراض و اغراقگویی پاک» است و در عین حال آیینه دولت و جامعه ایران در اواخر عهد ناصری و مظفری است. تصویری از وضعیت موجود که «همه روزه بیکم و زیاد، همه کس به چشم خودشان توانند دید.»
مراغهاي نقد خود را از وضعیت موجود ایران، بر پایه مشاهدات ابراهیم بیک سامان ميدهد. تصویری به غایت تاریک و نازیبا! مروری بر نوشتههاي انتقادی وی معلوم ميکند که اندیشههاي انتقادیاش شامل دو بخش است؛ یکی «نقد جامعه» و دیگری «نقد قدرت سیاسی». در میان نویسندگان این دوران، شاید این ویژگی منحصربه فرد سیاحتنامه ابراهیم بیک باشد که هم به نقد جامعه ميپردازد و هم به نقد قدرت.
او مقصود خود را از «آثار ترقیات و تمدن» به وضوح بیان ميکند. آنجا که ميگوید:
«در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریهها دودکش یک ماشین و فابریکی دیده نميشود که دودی از آن متصاعد شود. از هیچ طرف بانگ سوت و صفیر حرکت و ورود راهآهنی شنیده نميشود. در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت بلند و با شکوهی نیست. از مکاتب دولتی و مریض خانه در هیچ جا نشانی نميتوان یافت، در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونه ترقی و تمدن است، مشهود نیست.» و نیز «در اثنای این مسافرت که قسمت قلیلی از ممالک ایران را دیدم، دلم خون شد. همه جا ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدای را این چه پریشانی است.»
مراغهاي از ایرانیان به عنوان مشتی «بیچارگان» یاد ميکند که «زنجیر اسارت» آنان هر روز سختتر و «دایره حقوق بشریه»شان لحظه به لحظه و بیش از پیش تنگتر ميشود.
از جمله مواردی که مراغهاي در جای جای سیاحت نامه بهآن ميپردازد، موضوع نبودن بهداشت عمومی و در نتیجه شیوع بیمارهای مسری است. وی در وصف یکی از حمامهاي شهر مشهد چنین مينویسد: «بوی گند آب از دور، نزدیک بود خفهام کند. گودالی را با آب متعفن انباشته نامش را خزینه گذاشتهاند». وی سپس به عوارض این آب یا به تعبیرخودش «گنداب» ميپردازد و مينویسد «به اندک تاملی معلومم شد که منشا هرگونه امراض مسریه همین گنداب است که کور،کچل وزخمی یک شهری بدون استثنا شب و روز از مردوزن به میان این مشتی آب گندیده داخل ميشوند او همچنین سه ماهه در سفر مشهد سری نیز به «بیمارخانه حضرتی» ميزند.»
درباره این مکان مينویسد که «هر ناخوشی که آنجا برود هر قدر که آنجاست بیمار است، مگر خود از آنجا گریخته و در جای دیگر از لطف خدا شفا یابد.» چون در آنجا نه طبیب معین و نه دارو هست، از نظافت و سایر لوازم بیمارخانه هم اثری نیست.
مراغهاي همچنین گزارشی از دکان آشپزی قزوین ميدهد که درخور تامل است. آشپزخانهاي که «از کثرت کثافت به دکان داخل شدن ممکن نیست، تا چه رسد به چیزی خوردن.» وی سپس از زبان همراه ابراهیم بیک[یوسف عمو] نکته طنزآمیز و در عین حال تلخی را بیان ميکند، آنجا که ميگوید: «اطبای پدرسوخته فرنگستان همه دروغ ميگویند که میکروبهاي ناخوشی از کثافت تولید ميشوند، اگر چنان است پس چرا اینان با این همه کثافت ناخوش نميشوند؟»
تجار، املاک ميخرند
و دهکده ميگیرند!
دوره تاریخی سیاحت ابراهیم بیک در ایران، روزگار گسترش و ورود سرمایه و کالای فرنگی در اقتصاد ملی این سرزمین است. وی نیز به هنگام وصف بازارهای تبریز به این نکته اشاره ميکند که «در این شهر تجارت عمده هست» و در ادامه ابراز تاسف ميکند که «چه سود، همه امتعه خارجی است. از امتعه داخلیه نشانی دیده نميشود.» وی همچنین از نبود «کمپانی» و شرکتهاي بزرگ ابراز تعجب ميکند و ميگوید «عجب عالمی است در شهری بدین پایه بزرگی چگونه ميشود کمپانی نباشد.» او فقدان کمپانی در تبریز را از زبان یکی از آگاهان این شهر چنین بیان ميکند که تجار تبریزی همه «یک من» هستند و در میانشان هرگز «نیم من» پیدا نميشود. «این است که از فیض این گونه کارهای بزرگ هم خودشان محروماند و هم وطن از ترقیات بازمانده است.»
از سوی دیگر، هر تاجری که ده هزار تومان سرمایه داشته باشد، «مطلق چهار هزار تومان آن را خرج ساختن عمارتی برای خود خواهد کرد.» وی سپس ميپرسد آیا با این حال ميتوان امیدی به ترقی تجارت داشت؟ نکته دیگری که مراغهاي بهآن ميپردازد، تمایل شديد تجار به خرید ملک است. بنا به گزارش وی، هر کدام ازتجار که «چند تومانی در چنگ خود» ميبینند، «املاک ميخرند و دهکده» ميگیرند.
مراغهاي طی اظهارنظری تند این عقیده را درباره تجار بیان ميکند که اینان «تاجر نیستند، مزدوران فرنگانند و بلکه دشمنان وطن خود هستند، زیرا که همه ساله به دامن نقود مملکت را بار کرده به ممالک خارجه ميریزند و در مقابل امتعه قلب و ناپایدار فرنگستان را به هزار گونه زحمت و مشقت بر خودشان حمل کرده به وطن نقل ميكنند اگر حسابی در میان باشد، معلوم ميشود که در پایان ميدهند».
هر سال، کرورها پول وطن که مایه تعیش دائمی هموطنان است، به دست «این بیمروتان»، به «هزار مداهنه و چاپلوسی» به دامن اجانب ریخته ميشود.
مراغهاي درباره پیشه وران و صنعت کاران نیز عقیده مشابهی دارد. وی بر این اعتقاد است که آنان در «تقلب و تضییع امتعه و محصولت تسلط غریبی دارند.» مثل «آنچه قالی است آنها را به قرمز و رنگهاي قلب معیوب کردهاند».
بخشهایی از یک مقاله بلند
[h=1]صداي تمدن از هيچ طرف شنيده نميشود[/h]
محمدعلی اکبری- حاجی زینالعابدین مراغهای، مولف سیاحتنامه، بازرگان زادهاي ایرانی بود که در شهر مراغه دیده به جهان گشود. دروس مقدماتی را در مکتبخانهاي در مراغه فراگرفت و چون شانزده بهار از عمرش گذشت، به کار و کسب و تجارت رو آورد. مراغهاي به قفقاز رفت و مدتی را در گرجستان به سر آورد سپس سر از کریمه درآورد و در یالتا تجارت پررونقی فراهم آورد.
پس از پانزده سال به استانبول آمد و به حج رفت و سرانجام نیز باقی عمر را در همان شهر به سر آورد. مراغهاي سیاحت نامه را ابتدا در یک مجلد پرداخت. سپس دو مجلد دیگر به آن افزود. سیاحت نامه ابراهیم بیک، همان طور که مراغهاي ميگوید: «از هرگونه لوث اغراض و اغراقگویی پاک» است و در عین حال آیینه دولت و جامعه ایران در اواخر عهد ناصری و مظفری است. تصویری از وضعیت موجود که «همه روزه بیکم و زیاد، همه کس به چشم خودشان توانند دید.»
مراغهاي نقد خود را از وضعیت موجود ایران، بر پایه مشاهدات ابراهیم بیک سامان ميدهد. تصویری به غایت تاریک و نازیبا! مروری بر نوشتههاي انتقادی وی معلوم ميکند که اندیشههاي انتقادیاش شامل دو بخش است؛ یکی «نقد جامعه» و دیگری «نقد قدرت سیاسی». در میان نویسندگان این دوران، شاید این ویژگی منحصربه فرد سیاحتنامه ابراهیم بیک باشد که هم به نقد جامعه ميپردازد و هم به نقد قدرت.
او مقصود خود را از «آثار ترقیات و تمدن» به وضوح بیان ميکند. آنجا که ميگوید:
«در تمامی این مملکت از شهرهای بزرگ گرفته تا قصبات و قریهها دودکش یک ماشین و فابریکی دیده نميشود که دودی از آن متصاعد شود. از هیچ طرف بانگ سوت و صفیر حرکت و ورود راهآهنی شنیده نميشود. در هیچ شهری به نام دوایر دولتی عمارت بلند و با شکوهی نیست. از مکاتب دولتی و مریض خانه در هیچ جا نشانی نميتوان یافت، در هیچ نقطه کمپانی و بانک که نمونه ترقی و تمدن است، مشهود نیست.» و نیز «در اثنای این مسافرت که قسمت قلیلی از ممالک ایران را دیدم، دلم خون شد. همه جا ملک پریشان، ملت پریشان، تجارت پریشان، خیال پریشان، شهر پریشان، شهریار پریشان، خدای را این چه پریشانی است.»
مراغهاي از ایرانیان به عنوان مشتی «بیچارگان» یاد ميکند که «زنجیر اسارت» آنان هر روز سختتر و «دایره حقوق بشریه»شان لحظه به لحظه و بیش از پیش تنگتر ميشود.
از جمله مواردی که مراغهاي در جای جای سیاحت نامه بهآن ميپردازد، موضوع نبودن بهداشت عمومی و در نتیجه شیوع بیمارهای مسری است. وی در وصف یکی از حمامهاي شهر مشهد چنین مينویسد: «بوی گند آب از دور، نزدیک بود خفهام کند. گودالی را با آب متعفن انباشته نامش را خزینه گذاشتهاند». وی سپس به عوارض این آب یا به تعبیرخودش «گنداب» ميپردازد و مينویسد «به اندک تاملی معلومم شد که منشا هرگونه امراض مسریه همین گنداب است که کور،کچل وزخمی یک شهری بدون استثنا شب و روز از مردوزن به میان این مشتی آب گندیده داخل ميشوند او همچنین سه ماهه در سفر مشهد سری نیز به «بیمارخانه حضرتی» ميزند.»
درباره این مکان مينویسد که «هر ناخوشی که آنجا برود هر قدر که آنجاست بیمار است، مگر خود از آنجا گریخته و در جای دیگر از لطف خدا شفا یابد.» چون در آنجا نه طبیب معین و نه دارو هست، از نظافت و سایر لوازم بیمارخانه هم اثری نیست.
مراغهاي همچنین گزارشی از دکان آشپزی قزوین ميدهد که درخور تامل است. آشپزخانهاي که «از کثرت کثافت به دکان داخل شدن ممکن نیست، تا چه رسد به چیزی خوردن.» وی سپس از زبان همراه ابراهیم بیک[یوسف عمو] نکته طنزآمیز و در عین حال تلخی را بیان ميکند، آنجا که ميگوید: «اطبای پدرسوخته فرنگستان همه دروغ ميگویند که میکروبهاي ناخوشی از کثافت تولید ميشوند، اگر چنان است پس چرا اینان با این همه کثافت ناخوش نميشوند؟»
تجار، املاک ميخرند
و دهکده ميگیرند!
دوره تاریخی سیاحت ابراهیم بیک در ایران، روزگار گسترش و ورود سرمایه و کالای فرنگی در اقتصاد ملی این سرزمین است. وی نیز به هنگام وصف بازارهای تبریز به این نکته اشاره ميکند که «در این شهر تجارت عمده هست» و در ادامه ابراز تاسف ميکند که «چه سود، همه امتعه خارجی است. از امتعه داخلیه نشانی دیده نميشود.» وی همچنین از نبود «کمپانی» و شرکتهاي بزرگ ابراز تعجب ميکند و ميگوید «عجب عالمی است در شهری بدین پایه بزرگی چگونه ميشود کمپانی نباشد.» او فقدان کمپانی در تبریز را از زبان یکی از آگاهان این شهر چنین بیان ميکند که تجار تبریزی همه «یک من» هستند و در میانشان هرگز «نیم من» پیدا نميشود. «این است که از فیض این گونه کارهای بزرگ هم خودشان محروماند و هم وطن از ترقیات بازمانده است.»
از سوی دیگر، هر تاجری که ده هزار تومان سرمایه داشته باشد، «مطلق چهار هزار تومان آن را خرج ساختن عمارتی برای خود خواهد کرد.» وی سپس ميپرسد آیا با این حال ميتوان امیدی به ترقی تجارت داشت؟ نکته دیگری که مراغهاي بهآن ميپردازد، تمایل شديد تجار به خرید ملک است. بنا به گزارش وی، هر کدام ازتجار که «چند تومانی در چنگ خود» ميبینند، «املاک ميخرند و دهکده» ميگیرند.
مراغهاي طی اظهارنظری تند این عقیده را درباره تجار بیان ميکند که اینان «تاجر نیستند، مزدوران فرنگانند و بلکه دشمنان وطن خود هستند، زیرا که همه ساله به دامن نقود مملکت را بار کرده به ممالک خارجه ميریزند و در مقابل امتعه قلب و ناپایدار فرنگستان را به هزار گونه زحمت و مشقت بر خودشان حمل کرده به وطن نقل ميكنند اگر حسابی در میان باشد، معلوم ميشود که در پایان ميدهند».
هر سال، کرورها پول وطن که مایه تعیش دائمی هموطنان است، به دست «این بیمروتان»، به «هزار مداهنه و چاپلوسی» به دامن اجانب ریخته ميشود.
مراغهاي درباره پیشه وران و صنعت کاران نیز عقیده مشابهی دارد. وی بر این اعتقاد است که آنان در «تقلب و تضییع امتعه و محصولت تسلط غریبی دارند.» مثل «آنچه قالی است آنها را به قرمز و رنگهاي قلب معیوب کردهاند».
بخشهایی از یک مقاله بلند