#صامت بروجردی

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد



میرزا محمد باقر صامت بروجردی معروف به صامت بروجردی و متخلص به صامت (۱۲۶۳-۱۳۳۳ قمری تولد و وفات در بروجرد)، یکی از شاعران مذهبی و مدیحه سرایان قرن سیزدهم و چهاردهم ایران است.

بیشتر آثار صامت بروجردی را مرثیه‌های مذهبی در ستایش امامان شیعه و نیز نوحه‌ها و اشعاری در توصیف عاشورا تشکیل می‌دهد.

دیوان وی مشتمل بر انواع شعرها مانند غزل، قصیده و رباعی است.

وی همچنین اشعار مذهبی در قالب بحر طویل دارد.

شعرها و نوحه‌های صامت هنوز هم در سوگواریها و مراسم بزرگداشت حادثه عاشورا خوانده می‌شوند.


وی که فن شعر را از میرزا عبدالمجید نوایی فرا گرفت، از راه سقط فروشی در بازارچه حاج سهرابی بروجرد امرار معاش می‌کرد و در کنار آن به کارهای ذوقی می‌پرداخت.


صامت در روز پنجشنبه شانزدهم ماه محرم سال ۱۳۳۳ قمری در بروجرد درگذشت و در گورستانی در کوی صوفیان به خاک سپرده شد.

این محوطه امروزه به نام این شاعر «صامتیه» نامیده می‌شود.

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آتش عشق کنون سوخت دیگر پیکر ما
بعد از این تا چه کند باد به خاکستر ما

کوس آزادی ما سر و صفت گشت بلند
سوخت بابرق محبت همه بال و پر ما

می‌شود کشتی تن زود غریق یم اشک
نشود سستی اندام اگر لنگرها

همه نقشی نبود نقش کف پای نگار

بر وای خاک تو خود راهنما همسر ما

موسم خرج معین شود و وقت حساب

حالیا فاش بود قلبی سیم و زر ما

فلک از گردش وارونه مترسان ما را
زآنکه از دفتر تو فرد شده اختر ما

(صامت) آسوده نشین در کف همت دوست
که نبسته است کمر هیچ کس از کیفر ما





 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا
که باد می نبرد مشت استخوان مرا

تنم ز ضعف چنان شد که کهر با یک دم
چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا

حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد
چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا

در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی
نخست برق فنا سوخت آشیان مرا

مکن به بلبل زار این قدر ستم ترسم
روم ز باغ و دگر نشنوی صدای مرا

اگرچه در طلبش جا ندهم خوشم که به دهر
نشان نداد کس آن یار بی‌نشان مرا

به خنده گفت برو (صامتا) فسانه مخوان
هزار همچو تو نتوان کشد کمان مرا



 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا به خاک قدمت روی نیاز است مرا
کعبۀ کوی تو خلوتگه راز است مرا

حاجیان را حرم کعبه خوش آید لیکن
قبله روی تو خوش‌تر ز حجاز است مرا

با وجود تو نظر باری بی‌جا عیب است
روی بنما که گه راز و نیاز است مرا

فخر زاهد همه از مسجد و محراب بود
طاق ابروی تو محراب نماز است مرا

از تماشای گل و سیر گلستان سیرم
دیده تا بر رخ نیکوی تو باز است مرا

دفتر غصه دلی طی نشود روز جرا
بسکه دور از شب هجر تو دراز است مرا

(صامتا) ره بسوی ملک حقیقت نبری
تا به سر شورش اقلیم مجاز است مرا



 
بالا