در ادامه تفسیر آیات 30 و 31 سوره بقره
نکته دوم
اینکه خدای سبحان در پاسخ و رد پیشنهاد ملائکه ، مسئله فساد و خون ریزی در آن را از خلیفه ی زمینی نفی نکرده اند و نفرموده اند : که نه خلیفه ای که من در زمین میگذارم خون ریزی نخواهند کرد و فساد نخواهند انگیخت و نیز دعوی ملائکه را (مبنی براینکه ما تسبیح و تقدیس تو میکنیم ) را انکار نکردند.
بلکه آنرا به دعوی خود تقریر و تصدیق کرد .در عوض مطلب دیگری را عنوان نمود و آن این بود که در این مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفا ء آن نیستند و نمیتوانند آن را تحمل کنند .
ولی این خلیفه ی زمینی قادر برتحمل وایفای آن است .
آری انسان از خدای متعال کمالاتی را نشان میدهد و اسراری را تحمل میکند که در وسع و طاقت ملائکه نیست.
این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است . بطوریکه مفسده و فسادو سفک دماء را جبران میکند.
ابتدا در پاسخ ملائکه فرمود (من میدانم آنچه را شما نمیدانید) و در نوبت دوم بجای آن جواب اینطور جواب میدهد;که(ایا من به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین را بهتر میدانم ؟) و مراد از غیب همان اسما ء است نه علم آدم به آن اسماء چون ملائکه اصلا اطلاعی نداشتند از اینکه در این میان اسما ء ی هست که آنان علم بدان ندارند ملائکه این را نمیدانستند نه اینکه از وجود اسما ء اطلاع داشته اند و از علم آدم به آنها بی اطلاع بوده اند و گرنه جا نداشت خدای تعالی از آنها اسماء را بپرسد و این خود روشن است که سوال نامبرده به خاطر این بوده که ملائکه از وجود اسما ء بی خبر بوده اند.
و گرنه حق مقام این بود که به همین مقدار اکتفا کند که به آدم بفرماید (ملائکه را از اسما ء آنان خبر بده تا متوجه شوند آدم علم به آنها دارد نه اینکه از ملائکه بپرسد که اسماء چیست ؟
پس این سیاق به ما میفهماند که ملائکه ادعای شایستگی برای خلافت کردند و اذعان کردند به اینکه آدم این شایستگی را ندارد و چون لازمه این مقام آ نست که خلیفه اسما ء را بداند .
خدای تعالی از ملائکه ان اسما ء را پرسید و آنها اظهار بی اطلاعی کردند و چون از آدم پرسید وجواب داد بدین وسیله لیاقت آدم برای گرفتن این مقام اثبات شد و عدم لیاقت فرشتگان نیز اثبات شد (ادامه دارد................)
نکته دوم
اینکه خدای سبحان در پاسخ و رد پیشنهاد ملائکه ، مسئله فساد و خون ریزی در آن را از خلیفه ی زمینی نفی نکرده اند و نفرموده اند : که نه خلیفه ای که من در زمین میگذارم خون ریزی نخواهند کرد و فساد نخواهند انگیخت و نیز دعوی ملائکه را (مبنی براینکه ما تسبیح و تقدیس تو میکنیم ) را انکار نکردند.
بلکه آنرا به دعوی خود تقریر و تصدیق کرد .در عوض مطلب دیگری را عنوان نمود و آن این بود که در این مصلحتی هست که ملائکه قادر بر ایفا ء آن نیستند و نمیتوانند آن را تحمل کنند .
ولی این خلیفه ی زمینی قادر برتحمل وایفای آن است .
آری انسان از خدای متعال کمالاتی را نشان میدهد و اسراری را تحمل میکند که در وسع و طاقت ملائکه نیست.
این مصلحت بسیار ارزنده و بزرگ است . بطوریکه مفسده و فسادو سفک دماء را جبران میکند.
ابتدا در پاسخ ملائکه فرمود (من میدانم آنچه را شما نمیدانید) و در نوبت دوم بجای آن جواب اینطور جواب میدهد;که(ایا من به شما نگفتم من غیب آسمانها و زمین را بهتر میدانم ؟) و مراد از غیب همان اسما ء است نه علم آدم به آن اسماء چون ملائکه اصلا اطلاعی نداشتند از اینکه در این میان اسما ء ی هست که آنان علم بدان ندارند ملائکه این را نمیدانستند نه اینکه از وجود اسما ء اطلاع داشته اند و از علم آدم به آنها بی اطلاع بوده اند و گرنه جا نداشت خدای تعالی از آنها اسماء را بپرسد و این خود روشن است که سوال نامبرده به خاطر این بوده که ملائکه از وجود اسما ء بی خبر بوده اند.
و گرنه حق مقام این بود که به همین مقدار اکتفا کند که به آدم بفرماید (ملائکه را از اسما ء آنان خبر بده تا متوجه شوند آدم علم به آنها دارد نه اینکه از ملائکه بپرسد که اسماء چیست ؟
پس این سیاق به ما میفهماند که ملائکه ادعای شایستگی برای خلافت کردند و اذعان کردند به اینکه آدم این شایستگی را ندارد و چون لازمه این مقام آ نست که خلیفه اسما ء را بداند .
خدای تعالی از ملائکه ان اسما ء را پرسید و آنها اظهار بی اطلاعی کردند و چون از آدم پرسید وجواب داد بدین وسیله لیاقت آدم برای گرفتن این مقام اثبات شد و عدم لیاقت فرشتگان نیز اثبات شد (ادامه دارد................)