شهید علی بلورچی

شهید بلورچی

عضو جدید
[h=2]
شهیدی با 101 گناه[/h]
شهیدی با 101 گناه +تصاویر



اول فقط يك اسم بود. «علي بلورچي»؛ اسمي مثل بقيه اسم ها. قرار شد برويم سراغ مادر و برخي رفقايش و پرونده اي درباره اش كار كنيم. تا اينجاي ماجرا، اين هم مثل بقيه كارها بود. بايد مي فهميديم اهل كجا و چند سالش بوده، كجا و چقدر درس خوانده، چطور عازم جبهه شده، اخلاق و رفتارش چطور بوده، كي و كجا شهيد شده و از اين جور اطلاعات. يك روز كه مثل همه روزها بود پيك بسته اي آورد كه ظاهراً مثل همه بسته هاي ديگر بود. يك آلبوم از عكس هاي علي، يكسري نامه و يك دفترچه... و آه از اين دفترچه!





روي جلدش نوشته بودند؛ دفترچه محاسبات نفس شهيد علي بلورچي.
علي صفحه اولش نوشته بود:


بسم الله الرحمن الرحيم

اعوذ باالله من الشيطان الرجيم

قال الله العظيم في كتابه الكريم
اقراء كتابك كفي بنفسك اليوم عليك حسيباً.
«من استوي يوماه فهو مغبون»



و از اينجا بود كه ورق برگشت و ماجرا عوض شد. حالا ديگر علي بلورچي فقط يك اسم نبود، يك راز بود، رازي بزرگ.




از روز پنج شنبه 22 آذر ماه سال 1363، شروع كرده بود به محاسبه نفس و نوشتن گناهانش! گناهان كه چه عرض كنم... بعضي هايش ... بگذريم، خودتان بايد بخوانيد تا بفهميد. نمي دانم وقتي اين 101 گناه يا لغزش را مي خوانيد چه حسي به تان دست مي دهد و عكس العملتان چيست اما راستش را بخواهيد، من خنديدم! حسابي هم خنديدم! به خودم خنديدم چون ديدم كاري از گريه ساخته نيست.



شناسنامه اش مي گفت اسمش مهران است اما وقتي رفت جبهه گفت صدايم كنيد علي.

نامه هايش را اينطور امضاء مي كرد؛ الاحقر علي بلورچي. در برخي نامه ها هم نوشته عليرضا.

خطش آن قدر زيبا هست كه بتوان يكي از نامه هايش را قاب كرد.


وصيتنامه اش دو خط هم نمي شود! نوشته؛


ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم

تنها يك چيز برايتان بنويسم كه خيلي زحمت كشيدم و ناله كردم و شب زنده داري(به اصطلاح شما) كردم اگر شهيد شدم بايد بگويم: «فزت و رب الكعبه»


شايد بپرسي چرا علي بلورچي؟ زندگي پرفراز و نشيب شخصي و خانوادگي، رتبه پنج كنكور، دانشجوي الكترونيك دانشگاه شريف، شاگرد خاص آيت الله حق شناس و گمنام بودن عمدي وي براي انتخابش كافي بود.

به گمانم بهتر است برويم سر اصل مطلب. آنچه در ادامه مي خواني 101 مورد از محاسبات نفس علي است. جواني كه وقتي شهيد شد 21 سال بيشتر نداشت. اگر قرار باشد ما هم دفترچه اي براي محاسبه خودمان... بگذريم!


اين شما و اين رازي به نام علي بلورچي و ليستي از گناهان، قصور و لغزشهايش!


1. نماز صبح را بي حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خيلي بي حال زيارت عاشورا خواندم.
2. خواب بر من غلبه كرد.
3. ياد امام زمان عليه السلام كم بودم و هستم.
4. الفاظ زائد زياد به كار بردم.
5. مشارطه نكردم.
6. زود عصباني مي شوم.
7. شهوت شكم داشتم.
8. ريا كردم.
9. حب دنيا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خيلي كم بود.
11. خود را بهتر از آنچه هستم به ديگران نماياندم.
12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضيقه نبود.
13. دروغ گفتم.
14. براي غير خدا كار كردم.
15. ياد دنيا بودم.
16. تقوا نداشتم.
17. وقت را زياد تلف كردم.
18. امروز تماماً معصيت و غفلت بود.
19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
20. ذكر را با توجه زياد نمي گفتم.


21. شايد غيبت كردم.

22. نفس در آرامش بود.
23. خدا را ناظر بر اعمالم نديدم.
24. غيبت شنيدم.
25. كنترل زبان كم بود.
26. تندخويي كردم.
27. كم فكر كردم.
28. به آنچه علم داشتم عمل نكردم.
29. درسم را خوب نخواندم.
30. خيلي صحبت بيخود كردم و همين سبب شد كه حالت غفلت از خدا داشته باشم.
31 ياد مرگ و قيامت و روز جزا نبودم.
32. خود را بزرگ جلوه دادم.
33. دخالت در امور معصيت آلود كردم.
34. مراقبت از چشم خيلي كم بود.
35. بي وضو خوابيدم.
36. ميل زيادي به ريا داشتم و امور را آن گونه جلوه مي دادم كه حقيقت نداشت تا سببي براي خوشحالي نفس شود.
37. حب مقام داشتم و آنرا نيز ارضاء كردم.
38. معاشرت با افراد غير لازم كردم.

39. خود بزرگ بيني و عجب داشتم.
40. از فرصتهايم خيلي كم بهره بردم و استفاده خوبي نكردم.

41. به طور جدي ياد مرگ نبودم.
42. زياد به ياد امام زمان روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء نبودم.
43. با نفس درگير نبودم.
44. كبر داشتم و به خود مغرور شدم.
45. ذكر دروني و بروني خيلي كم بود و اگر هم بود بي توجه بود.
46. دقت در اعمال و فكر قبل از آنها كم بود و يا اصلاً نبود.

47. زخم زبان زدم.
48. قرآن كم خواندم.
49. در مهلكه سقوط قرار گرفته ام.
50. خواطر نفساني كنترل نشد.
51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.
52. در جهت خود سازي گام برنداشتم.
53. در حال موتورسواري حب دنيا تاثير گذاشت و موجب شد معصيت كنم.
54. يقين و اخلاص نبود.
55. توجيه مي كردم معاصي ام را.
56. تواضع و زهد نبود.
57. كمبود شخصيت داشتم و با خود بزرگ نمايي سعي در جبران آن داشتم.
58. خوف نداشتم.
59. گستاخي داشتم و حيا نداشتم.
60. ايذاء مومن نمودم.


61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به ياد مولايم نبودم.
62. دعاي عهد را نخواندم.
63. عبرت از احوالات دنيا نگرفتم.
64. حب دنيا خيلي دارم و حقيقتاً نفس در كنترل شيطان است و نه در كنترل خودم.
65. واجبات را متوجه نبودم.
66. دقت در نيات وجود نداشت.
67. نفس خيلي طغيان كرد.
68. قلب متوجه خداوند تبارك و تعالي نبود.
69. آمادگي براي مرگ وجود نداشت.
70. احساس مسئوليت كم بود.
71. نظم كم بود.
72. تفكر و تعمق وجود نداشت.
73. چشم آزاد بود و بيهوده به اطراف نگاه مي كرد و گاهي به محارم الهي برمي خورد كه متاسفانه حتماً بر قلب نيز تاثير سوء گذاشته است.
74. ذكري كه موجب صعود شود وجود نداشت.
75. آنچه نبايد مي گفتم، گفتم.
76. شهوت خواب پيدا كردم.
77. ريا كردم و خواستم سواد خود را به رخ ديگران بكشم.
78. در حال خنده نوعي غفلت در خود احساس كردم.
79. در مقابل روي كردن دنيا سوي خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.
80. تعارف و تمجيدها وسوسه مي نمودند.





81. پناه بردن به حضرت حق تعالي و استغاثه حقيقي از او كم بود.
82. عشق به خداوند را تقويت ننمودم.
83. حالت انابه وجود نداشت.
84. دعا را به علت كسب صفات رذيله در روز و سريع خواندن، با توجه كامل نخواندم.
85. چند شبي است كه سوره واقعه را بي رغبت مي خوانم.
86. با آنكه مي دانستم دارم اشتباه مي كنم اما اشتباه كردم.
87. چند مورد عجله و شتابزدگي وجود داشت.
88. علاقه به مدح ديگران وجود داشت.
89. حفظ سرّ نشد.
90. سوز و ناله كم بود.
91. بصيرت نبود.
92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
93. هنگام غروب خوابيدم كه حال و صفاي قلب گرفته شد.
94. شهوت خودش را خيلي فعال نشان مي دهد، بايد مراقب بود.
95. اگر عنايتي شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز كم شد.
96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غير آن خيلي كم بود، لذا در دام شيطان افتادم و علي الخصوص در دامهايش حب دنيا بود كه شديداً متاثر شدم. آن گونه كه در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بين اينها تماماً ذهنم مشغول به دنيا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانيم كه اي مولاي ما خودت به فرياد ما برس و شيطان و حب دينا را از ما بگير.
97. حجابهاي قلب خيلي زياد بود و امروز اين مطلب براي عقل درك شد.
98. زهد و فقر و اخلاص كم بود.
99. انقطاع از دنيا نبود بلكه برعكسش بود.
100. احساس نمودم كه تا چه حد زيادي بين من و رب حق حجاب وجود دارد.
101. خود را همه كاره جلوه دادم و شيطان از اين راه خوب موفق شد.




وصيت نامه شهيد علي بلورچي
باسمه تعالي

( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء و عند ربهم يرزقون )

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدأ عبده و رسوله و اشهد ان عليا و ابناه المعصومين حجج الله

و ما انسانها چند صباحي به اين دنيا آمده ايم تا امتحان شويم كه كدامين ما بهترين و زيباترين اعمال را انجام مي دهيم.

آن انسانهايي مي توانند بهترين عمل را انجام دهند كه هم صراط مستقيم را به نحو احسن بشناسند و هم درحين عبور از آن اخلاص عمل را حفظ كنند. صراط مستقيم نيست مگر راه علي و اولاد علي (عليه السلام) و طريقه چگونه خالص گشتن را نيز مي بايست از همين ها آموخت.

بكوشيم خود را هرچه بيشتر به دامان اهل بيت و عصمت بيندازيم و از سر چشمه پر فيض اين خانواده نهايت بهره را ببريم و درك مقام امامت و ولايت را بكنيم كه دراين صورت همه چيز داريم والا هيچ.



مادر عزيزم :

ميدانم زحمت ما را زياد كشيده اي و هر چند از اين فرزند حقيرت بركتي نديدي امّا برايت سخت است كه خبر شهادت مرا بشنوي ليكن از شما مي خواهم كه همان گونه كه تا به حال در مقابل مشكلات زندگي تك و تنها ايستاده اي و آنها را گذرانده اي، در مقابل اين بظاهر سختي نيز با قامتي بلند، استوار و محكم بايست، و خم به ابرو نياور و با ياد خدا و توكل بر او اين سختي زود گذر دنيوي را نيز، سپري كن. برشما مژده باد ديدار با فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) در دار بقاء و هم جواري با اين بانوي عزيز.


و شما اي بسيجيان و رزمندگان عزيز :

حسين وار برزميد و زينب گونه در مقابل سختي ها صبر پيشه كنيد و علي وار بر مشكلاتي كه ميبينيد خون دل بخوريد. مبادا صحنه هاي جنگ با دشمنان اسلام را لحظه اي خالي كنيد. تا اسلام هست جنگ با كفر همواره مطرح است و هيچگاه انتظار روزي را نداشته باشيد كه در آن جنگي نباشد كه آن موقع ديگر حقي وجود نخواهد داشت. استوار بايستيد و غيورانه بردشمنان دين و قرآن يورش بريد و انتقام خون هاي ريخته شده مظلومان از هابيل تا حسين (عليه السلام) و از حسين (عليه السلام) تاكنون را بگيريد. و شما بازوان قدرتمند خداونديد كه تجلّي قهر الهي بر كفّار زبون فرود ميايد.
بكوشيد در جهادتان اخلاص را حفظ كنيد و همواره به ياد خدا و الطاف كريمانه او باشيد. دنيا و محبّت آن را از قلوبتان خارج سازيد و با اين عمل ريشه شك و ترس از قلوبتان بزداييد. در تمامي امورتان تقوي پيشه كنيد و از ياد خدا غافل نباشيد.
و تا آنجا كه توان عقيدتي خود را چه در جبهه و پشت جبهه، با مطالعه و تحقيق قوي نماييد كه دشمن از همين مي ترسد، چرا كه تا شما علم كافي نداشته باشيد يقين لازمه را نخواهيد داشت. روحيه والاي شهادت طلبي و عشق به جهاد در راه خدا درون شما رشد نخواهد كرد و اين عين ذلت و زبوني نفس است. پس با دريافت معارف صحيح قرآني و عمل به آنها خود را هر چه بيشتر بارور سازيد و با اين عمل حضور خويش را در جبهه هاي رزم عليه دشمنان اسلام تداوم بخشيد.



و سخني هم با شما دوستان و آشنايان داشتم:


بكوشيد همواره بيش از دافعه، جاذبه داشته باشيد، مواظب اعمال و كردارتان باشيد، مبادا با برخورد هاي ناصحيح فرد يا افرادي را از خود برنجانيد و موجبات طرد ايشان را از جامعهء اسلامي فراهم سازيد. مي بايست حركات و سكنات شما مصاديق بارز اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم باشد.
سعي كنيد تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد. هر چه از عمر مي گذرد سياهي هاي قلب بيشتر مي شود و صفاي دروني كمتر. تلاش كنيد قلبتان را روز به روز و لحظه به لحظه جلا داده به آن برسانيد كه جز خدا و محبّت او در آن چيزي نباشد. مطمئن باشيد كه آسان است امّا كمي همّت و مردانگي مي خواهد.
ارزشهاي انقلاب را همواره در ذهن داشته، لحظه اي از ارج نهادن به آنها غافل نباشيد.
به خانواده هاي شهداء خيلي احترام كنيد، علي الخصوص فرزندان شهدا و بالاخص فرزندان شهداي جنگ تحميلي. خود را غلام اينان بدانيد و از همه چيزتان برايشان مايه بگذاريد. چرا كه اينان، چشم و چراغ اين ملّتند.
آن چنان با خانواده شهدا برخورد كنيد كه جاي خالي شهيدشان را حس نكنند. مبادا فرزندان شهداء احساس يتيمي نمايند كه هيچ چيز تأثيرش بدتر از اين در روحيّه او نيست. همچو خادمي صبور و حليم، كمر به خدمت خانواده شهداء ببنديد.
بسيجيها و رزمندگان را خيلي محترم شماريد. اينان خيلي عزيزند و نزد خدا محبوبترين بندگانند. مبادا نسبت به ايشان بي احترامي كنيد. مبادا در پشت جبهه در انجام امورات آنها سستي كنيد و يا خدايي نكرده مشكل تراشي نماييد. تلاش كنيد جهت پيشبرد امورات اينان نهايت سعي را داشته باشيد.
دست از دامن امام امّت برنداريد، كلامش را با جان و دل شنيده، در راه رضايش تمامي سعي تان را بنماييد. به جانش دعا كنيد كه هرچه داريم از وجود پر بركت اين سيّد و آقاي عزيز است. بيشتر متوجه حالات و عيوب خود باشيد تا عيوب ديگران. مرگ را همواره در نظر داشته باشيد و خود را مهيّاي ديدار دوست نماييد كه ديدار او نزديك است.


از همه خواهش مي كنم مرا حلال كنند و چنان چه غيبتي كرده و يا تهمتي زده ام و احيانا توهين و اهانتي به فردي شده است از من بگذرند و حلال كنند. همچنين در طول مدتي كه با هم بوده ايم سخنها و حركات و اعمال از اين حقير شنيده و ديده ايد، بعد از شهادتم راضي نيستم كسي آنها را به هر صورت نقل كند، چه آنهايي را كه خوب ديده ايد و چه آنهايي را كه بد مي دانسته ايد و اگر كسي چنين كرده باشد روز قيامت از او راضي نخواهم بود.
لذا اگر مراسمي برايم تشكيل شد تنها ياد ازشهيدان عزيزي چون "علي حلّاجيان" و "موسي" و "اسماعيلي" و "مفيد" و "عبّاس رضايي" و "محمود" و "مسعود" بنماييد و تنها بر مصائب اهل بيت (عليه السلام) اشك بريزيد. چنانكه جنازه داشتم هر زمان كه به بالاي سرم آمديد، سلامي بر اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بدهيد و هر گاه در ذهنتان به يادم افتاديد لفظ يا اباعبدالله(عليه السلام) را بگوييد. فراموش نكنيد كلامي در مورد اين عبد حقير صحبت نكنيد.

شما را به خدا حلالم كنيد و از من راضي باشيد. اين حقير نيز از همه راضيم و دعا مي كنم انشاءالله تعالي خداوند و امام زمان عليه السّلام نيز راضي باشند.

منبع:
پایگاه خبری تهران پرس
 

شهید بلورچی

عضو جدید
شهید بلورچی

شهید بلورچی

سعی کن با این نیروها رفیق بشی!تو عالم رفاقت خیلی مشکلات حل می شه!
خیلی ها را می شناختم که رفاقت با تورجی مسیر زندگی آنها را عوض کرد.خیلی از آنهایی که الان در گلستان شهدا آرمیده اند.


اواخر سال 65 بود. در ایام عملیات کربلای پنج برادر تورجی به عنوان معاون و سپس فرمانده گردان یازهرا سلام الله علیها انتخاب شد.
از طرف لشگر برادر حسین خالقی مسئول گروهان ذوالفقار و جایگزین تورجی شد.
یک روز در کنار محمد نشسته بودم. همان موقع برادر خالقی وارد شد. با آقای تورجی شروع به صحبت کرد.
ایشان بی مقدمه گفت: آقای تورجی اینها کی هستند تو گروهان ذوالفقار جمع کردی! محمد با چشمانی گرد شده از سر تعجب گفت: مگه چی شده!؟
آقای خالقی ادامه داد: وقتی به من گفتند به جای شما به گروهان بیایم خوشحال بودم.
فکر می کردم یک گروهان نماز شب خوان تحویل می گیرم! اما حالا پشیمانم. نگاهشان کن!
بعد گفت: بیشترشان اهل شوخی، سر کار گذاشتن و ... هستند. حتی بعضی از اینها زمانی جزء لاتها و ... بودند. برای ما از دعواها و چاقوکشی هایشان حرف میزنند.
تورجی خندید و گفت: همین بود! ترسیدم . گفتم چی شده! بابا تازه یک هفته است اومدی‍! تحمل کن.
محمد لبخندی زاد و ادامه داد : ببین حسین جان، اگر توانستیم اینها که به قول تو لات و چاقوکش بودند را با خدا رفیق کنیم هنر کرده ایم.
در ثانی ما نیرویی می خواهیم که بتونه شب حمله بزنه به خط دشمن و کُپ نکنه!
همین بچه هایی که حرف تو رو گوش نمی دن. یا به قول تو مشکل دارن رو باید توی فاو می دیدی!
وقتی زدیم به قرارگاه دشمن نبرد تن به تن بود. همین آدم هایی که اهل نمازشب نیستند یا زیاد اهل حال نیستند پابرهنه شدند!
دنبال دشمن می دویدند. پدر عراقی ها رو در آورده بودند. دل شیر داشتند. تو چند ساعت قرارگاه رو پاکسازی کردند. همین آدم ها!
بعد گفت: سعی کن با این نیروها رفیق بشی! تو عالم رفاقت خیلی مشکلات حل می شه!
من بعضی از کسانی که تو این عملیاتها شهید شدند رو می شناختم. وقتی پیکر این شهدا در اصفهان تشییع می شد خیلی ها تعجب می کردند! باور نمی کردند که مثلا فلانی شهید شده باشه.
راست می گفت. خیلی ها را می شناختم که رفاقت با تورجی مسیر زندگی آنها را عوض کرد. خیلی از آنهایی که الان در گلستان شهدا آرمیده اند.
چند روز بعد برادر تورجی طرح یک دوره مسابقات فوتبال را داد! همه گروهانها و دسته ها تیم دادند.
با اصرار تورجی یک تیم هم از مسئولین گردان انتخاب شد! سن آنها بالاتر از بقیه نیروها بود. اکثر آنها بازی بلد نبودند.
زنگ تفریحی بودند برای بقیه تیمها. بچه ها خیلی می خندیدند. روحیه بچه ها را واقعا عوض کرده بود.
برادر تورجی از این کارها زیاد می کرد. هر کاری که در شادابی نیروها اثر داشت انجام می داد.
با نیروها رفیق بود. همه او را دوست داشتند. این رفتار او تاثیر زیادی در روحیه نیروها داشت.
خیلی ها به محض ورود به منطقه سراغ گردان او را می گرفتند. می خواستند جزء نیروهای او باشند. در حالی که اکثر گردانها با کمبود نیرو مواجه بودند گردان ما نیرو اضافه داشت.
در عملیات سخت ترین ماموریتها به گردان یازهرا سلام الله علیها سپرده می شد. به خوبی از پس این ماموریتها بر می آمد. نمونه بارز آن در شلمچه و عملیات کربلای پنج بود




 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

شهید بلورچی

عضو جدید
شهید بلورچی

شهید بلورچی

تفأل یک شهید به حافظ

شهید حسن بختو دیوان حافظ را که همیشه همراهش بود برداشت و گفت " یک فالی به حافظ بزنیم ببینیم شب عید چه در می آید." شهید بلورچی گفت " تا قرآن هست، به حافظ تفأل نمی زنند." شهید بختو گفت...


خواب دیدم ،جایی بود که بلورچی را دیدم و با او مصافحه کردم و چون من می دانستم شهید شده از فراق و شدّت تنهایی گریه کردم ولی نمی خواستم جلو بلورچی اشک بریزم ولی هر کاری می کردم نمی توانستم جلوی اشکهایم را بگیرم.
اردوگاه کرخه بود و چادر ارکان گروهان شهادت از گردان انصار و شب عید فطر.
شهید حسن بختو دیوان حافظ را که همیشه همراهش بود برداشت و گفت " یک فالی به حافظ بزنیم ببینیم شب عید چه در می آید."
شهید بلورچی گفت " تا قرآن هست، به حافظ تفأل نمی زنند."
شهید بختو گفت " فعلا بگذار با دیوان حافظ حال کنیم."
با اصرار ما دیوان حافظ را باز کرد، غزلی با مطلع زیر آمد:
شب وصل است و طی شد نامه هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر . . .
همه - حتی شهید بلورچی - متحیر و مات دیوان را دست به دست گرداندند. (به نقل از معراجیان)

با اصرار ما دیوان حافظ را باز کرد، غزلی با مطلع زیر آمد:
شب وصل است و طی شد نامه هجر / سلام فیه حتی مطلع الفجر . . .
همه - حتی شهید بلورچی - متحیر و مات دیوان را دست به دست گرداندند
 

شهید بلورچی

عضو جدید
[h=2]زندگی نامه * شهید مهران بلورچی *[/h]




نام : مهران

نام خانوادگی : بلورچی

نام پدر : حسین

تاریخ تولد : 1345/02/15
دانشگاه : صنعتی شریف

رشته تحصیلی : مهندسی برق
مدرک تحصیلی : کارشناسی
شهادت در عملیات : کربلای 5

محل شهادت : شلمچه

تاریخ شهادت : 1365/12/12




این شهید بزرگوار در بهار سال 1345 در تهران قدم به این جهان نهاد. نامش را مهران نهادند ،اما به مهر مقتدایشان، علی صدایش می زدند. مهران در خردسالی از نعمت پدر محروم شد ، اما چه بسیار مردان الهی بودند که حتی سایه مادر را نیز بر سر نداشتند، زیرا خداوند هر آنکه بخواهد انتخاب و به راه راست هدایت می کند.
مادرش از ابتدا او را با خدا و رسول و اهل بیت (علیهم السلام) مأنوس ساخت و این آغاز راه پاکش بود.
مهران با مشاهده طغیان ملت مسلمان ایران بر طاغوت و طاغوتیان با اینکه هنوز کودکی یازده ساله بیش نبود به این طوفان خروشان پیوست.
او نیز مانند سایر جوانان این آب و خاک در اثنای انقلاب، با شخصیت الهی زمان خویش حضرت امام خمینی (ره) آشنا شد و به او خالصانه و نه عاقلانه بلکه متعبدانه دل بست چنان که بعد از عشق به دیدار حق، کلام امامش بود که بعد ها او را به جبهه حق علیه باطل کشانید.
در همین دوران با کوشش و تلاش، تحصیل و طلب علم می کرد تا با ابزار دانش مدارج بالای انسانی را هر چه کامل تر بپیماید.
این شهید آسمانی به این علوم زمینی اکتفا نمی کرد و با پشتکار بسیار به کسب معارف حقه اسلام اهتمام می ورزید، در جلسات و مراسم مذهبی پیوسته و مدام حاضر می شد، از جمله جلسات حاج آقای حق شناس. همچنین به طور مستمر و در هر فرصتی به مطالعه کتب اسلامی ازجمله کتب شهید مطهری، شهید دستغیب، اصول کافی و غیره می پرداخت .
مادرش می گوید:"بسیار علاقه داشت که علوم اسلامی را فرا بگیرد وبدین جهت مطالعه زیاد می کرد، شاید می دانست که فرصت بسیار کم است".

سرانجام او پس از 5 سال حضور در جبهه و دانشگاه با اقتدای به مولایش حسین(ع)، کربلایش شلمچه،
عاشورایش کربلای 5 شد وبه رزویش که لقای پروردگارش و دیدار سالار شهیدان بود، رسید


مهران به مسأله خود سازی و جهاد با نفس و کسب فضائل و دوری از رذائل اخلاقی توجه خاصی داشت به طوری که به گفته مادرش هیچگاه نماز شب و نماز اول وقتش ترک نشد و به طرز عجیبی از محفلی که در آن غیبت فرد مؤمنی می شد اجتناب می کرد.
مهران پس از پیروزی انقلاب به جبهه جهاد در عرصه سازندگی شتافت تا این راه بی پایان را هر چه بیشتر هموار سازد. او با صبر و استقامتی وصف ناپذیر در جهاد سازندگی در قسمت کشاورزی به مبارزه با فقر و بی عدالتی که نتیجه تلاش شیطان و حزب مغلوبش در زمان طاغوت بود مشغول بود تا اینکه با به راه افتادن بازی جدید شیطان بزرگ تاب تحمل فجایع، مظالم و شرارت های آن را نیاورد و در سال 61 در حالی که هنوز دانش آموز بود عزم جبهه جهاد کرد.

مهران درسال 62 مدرک دیپلم خود را از دبیرستان مفید گرفت و در همان سال در رشته برق و الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف قبول شد.
ورودش به دانشگاه نه تنها او را از جبهه ها دور نکرد بلکه با دوستانی آشنا شد که او را هر چه بیشتر به اهدافش نزدیک می کردند تا همه با هم به سوی عالم علوی سفر کنند.
پاکی چنان در او ظهورکرده بود که کم اعتقاد ترین آدم ها معترف به نور متبلور شده در وجودش بودند.
سرانجام او پس از 5 سال حضور در جبهه و دانشگاه با اقتدای به مولایش حسین(ع)، کربلایش شلمچه، عاشورایش کربلای 5 شد وبه آرزویش که لقای پروردگارش و دیدار سالار شهیدان بود، رسید.

روحش شاد و یادش گرامی






 

شهید بلورچی

عضو جدید
محاسبه نفس شهید مهران (علی) بلورچی


کتاب مجموعه یادداشت ها و دست نوشته های شهید مهران (علی) بلورچی به اهتمام علی اکبری توسط انتشارات یا زهرا سلام الله علیها منتشر شده است.

کتاب حاضر دارای چهار فصل است. فصل اول، محاسبه نفس شهید است که در پنج دفترچه یادداشت جیبی و هم در برگه هایی پراکنده نوشته شده است. فصل دوم نامه هایی است که شهید برای مخاطبینش ، از مادر و خواهر گرفته تا دوستان و همرزمان و دانشگاه و... نگارش کرده است.

فصل سوم تمام یادداشت ها و نوشته های شهید را شامل می شود. فصل چهارم ، نامه های مادر و خواهر شهید است که در مقاطع مختلف حضور او در جبهه نگارش شده است. وفصل آخر مربوط به وصیت نامه هایی است که از شهید به جای مانده است.

از ویژگی های خاص این کتاب می توان به مراقبت های شهید از رفتار خود و تذکرات روزانه شهید به خودش اشاره کرد.

بخشی از متن کتاب:

«دیگر از این همه جنجال های درونی خسته شده ام،
روحیه ام حسابی خراب شده است،
اخلاقیات و سجایای اخلاقی ام بد شده است،
کلام زشت از دهانم خارج می شود،
تندخو شده ام،
یاد دنیا زیاد می کنم،
خودنمایی زیاد دارم،
مغرور هستم و به اعمالم عجب دارم،
دل خوش به آن چه ندارم هستم و سخت خود را دست خالی می بینم،
حال جبهه ماندن ندارم،
نمی دانم چه کار باید بکنم ...»
 

شهید بلورچی

عضو جدید
شهید بلورچی

شهید بلورچی

[h=2]دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی[/h]

دفترچه محاسبات نفس شهید علی بلورچی رتبه 5 کنکور دانشجوی الکترونیک دانشگاه شریف، شاگرد خاص آیت ا… حق شناسجوانی که وقتی شهید شد 21 سال بیشتر سن نداشت. دفترچه محاسبات نفس ما چند گناه این چنینی دارد؟!….

1. نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی حال زیارت عاشورا خواندم.

2. خواب بر من غلبه کرد.

3. یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.

4. الفاظ زائد زیاد به کار بردم.

5. مشارطه نکردم.

6. زود عصبانی می شوم.

7. شهوت شکم داشتم.

8. ریا کردم.

9. حب دنیا داشتم.

10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.

11. خود را بهتر از آنچه هستم به دیگران نمایاندم.

12. نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.

13. دروغ گفتم.

14. برای غیر خدا کار کردم.

15. یاد دنیا بودم.

16. تقوا نداشتم.

17. وقت را زیاد تلف کردم.

18. امروز تماماً معصیت و غفلت بود.

19. نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.

20. ذکر را با توجه زیاد نمی گفتم.

21. شاید غیبت کردم.

22. نفس در آرامش بود.

23. خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.

24. غیبت شنیدم.

25. کنترل زبان کم بود.

26. تندخویی کردم.

27. کم فکر کردم.

28. به آنچه علم داشتم عمل نکردم.

29. درسم را خوب نخواندم.

30. خیلی صحبت بیخود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم.

31. یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم.

32. خود را بزرگ جلوه دادم.

33. دخالت در امور معصیت آلود کردم.

34. مراقبت از چشم خیلی کم بود.

35. بی وضو خوابیدم.

36. میل زیادی به ریا داشتم و امور را آن گونه جلوه می دادم که حقیقت نداشت تا سببی برای خوشحالی نفس شود.

37. حب مقام داشتم و آنرا نیز ارضاء کردم.

38. معاشرت با افراد غیر لازم کردم.

39. خود بزرگ بینی و عجب داشتم.

40. از فرصتهایم خیلی کم بهره بردم و استفاده خوبی نکردم.

41. به طور جدی یاد مرگ نبودم.

42. زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.

43. با نفس درگیر نبودم.

44. کبر داشتم و به خود مغرور شدم.

45. ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی توجه بود.

46. دقت در اعمال و فکر قبل از آنها کم بود و یا اصلاً نبود.

47. زخم زبان زدم.

48. قرآن کم خواندم.

49. در مهلکه سقوط قرار گرفته ام.

50. خواطر نفسانی کنترل نشد.

51. نمازها را با علاقه و شوق نخواندم.

52. در جهت خود سازی گام برنداشتم.

53. در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت و موجب شد معصیت کنم.

54. یقین و اخلاص نبود.

55. توجیه می کردم معاصی ام را.

56. تواضع و زهد نبود.

57. کمبود شخصیت داشتم و با خود بزرگ نمایی سعی در جبران آن داشتم.

58. خوف نداشتم.

59. گستاخی داشتم و حیا نداشتم.

60. ایذاء مومن نمودم.

61. نماز را در حالت خواب خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم.

62. دعای عهد را نخواندم.

63. عبرت از احوالات دنیا نگرفتم.

64. حب دنیا خیلی دارم و حقیقتاً نفس در کنترل شیطان است و نه در کنترل خودم.

65. واجبات را متوجه نبودم.

66. دقت در نیات وجود نداشت.

67. نفس خیلی طغیان کرد.

68. قلب متوجه خداوند تبارک و تعالی نبود.

69. آمادگی برای مرگ وجود نداشت.

70. احساس مسئولیت کم بود.

71. نظم کم بود.

72. تفکر و تعمق وجود نداشت.

73. چشم آزاد بود و بیهوده به اطراف نگاه می کرد و گاهی به محارم الهی برمی خورد که متاسفانه حتماً بر قلب نیز تاثیر سوء گذاشته است.

74. ذکری که موجب صعود شود وجود نداشت.

75. آنچه نباید می گفتم، گفتم.

76. شهوت خواب پیدا کردم.

77. ریا کردم و خواستم سواد خود را به رخ دیگران بکشم.

78. در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم.

79. در مقابل روی کردن دنیا سوی خودم سست بودم و دائماً در ذهنم بود.

80. تعارف و تمجیدها وسوسه می نمودند.

81. پناه بردن به حضرت حق تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود.

82. عشق به خداوند را تقویت ننمودم.

83. حالت انابه وجود نداشت.

84. دعا را به علت کسب صفات رذیله در روز و سریع خواندن، با توجه کامل نخواندم.

85. چند شبی است که سوره واقعه را بی رغبت می خوانم.

86. با آنکه می دانستم دارم اشتباه می کنم اما اشتباه کردم.

87. چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت.

88. علاقه به مدح دیگران وجود داشت.

89. حفظ سرّ نشد.

90. سوز و ناله کم بود.

91. بصیرت نبود.

92. توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.

93. هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد.

94. شهوت خودش را خیلی فعال نشان می دهد، باید مراقب بود.

95. اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه خواب بعد از نماز کم شد.

96. توجه به باطن امور و حضور قلب و توجه به نفس چه هنگام وسوسه و چه غیر آن خیلی کم بود، لذا در دام شیطان افتادم و علی الخصوص در دامهایش حب دنیا بود که شدیداً متاثر شدم. آن گونه که در نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و اوقات ما بین اینها تماماً ذهنم مشغول به دنیا بود. لذا از خداوند نجات خود را خواهانیم که ای مولای ما خودت به فریاد ما برس و شیطان و حب دینا را از ما بگیر.

97. حجابهای قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد.

98. زهد و فقر و اخلاص کم بود.

99. انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود.

100. احساس نمودم که تا چه حد زیادی بین من و رب حق حجاب وجود دارد.

101. خود را همه کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد.
 

شهید بلورچی

عضو جدید
شهید بلورچی

شهید بلورچی

وصيت نامه شهيد علي بلورچيباسمه تعالي
( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء و عند ربهم يرزقون )

اشهد ان لااله الا الله وحده لا شريك له و اشهد ان محمدأ عبده و رسوله و اشهد ان عليا و ابناه المعصومين حجج الله
و ما انسانها چند صباحي به اين دنيا آمده ايم تا امتحان شويم كه كدامين ما بهترين و زيباترين اعمال را انجام مي دهيم.
آن انسانهايي مي توانند بهترين عمل را انجام دهند كه هم صراط مستقيم را به نحو احسن بشناسند و هم درحين عبور از آن اخلاص عمل را حفظ كنند. صراط مستقيم نيست مگر راه علي و اولاد علي (عليه السلام) و طريقه چگونه خالص گشتن را نيز مي بايست از همين ها آموخت.
بكوشيم خود را هرچه بيشتر به دامان اهل بيت و عصمت بيندازيم و از سر چشمه پر فيض اين خانواده نهايت بهره را ببريم و درك مقام امامت و ولايت را بكنيم كه دراين صورت همه چيز داريم والا هيچ.

مادر عزيزم :
ميدانم زحمت ما را زياد كشيده اي و هر چند از اين فرزند حقيرت بركتي نديدي امّا برايت سخت است كه خبر شهادت مرا بشنوي ليكن از شما مي خواهم كه همان گونه كه تا به حال در مقابل مشكلات زندگي تك و تنها ايستاده اي و آنها را گذرانده اي، در مقابل اين بظاهر سختي نيز با قامتي بلند، استوار و محكم بايست، و خم به ابرو نياور و با ياد خدا و توكل بر او اين سختي زود گذر دنيوي را نيز، سپري كن. برشما مژده باد ديدار با فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) در دار بقاء و هم جواري با اين بانوي عزيز.

و شما اي بسيجيان و رزمندگان عزيز :
حسين وار برزميد و زينب گونه در مقابل سختي ها صبر پيشه كنيد و علي وار بر مشكلاتي كه ميبينيد خون دل بخوريد. مبادا صحنه هاي جنگ با دشمنان اسلام را لحظه اي خالي كنيد. تا اسلام هست جنگ با كفر همواره مطرح است و هيچگاه انتظار روزي را نداشته باشيد كه در آن جنگي نباشد كه آن موقع ديگر حقي وجود نخواهد داشت. استوار بايستيد و غيورانه بردشمنان دين و قرآن يورش بريد و انتقام خون هاي ريخته شده مظلومان از هابيل تا حسين (عليه السلام) و از حسين (عليه السلام) تاكنون را بگيريد. و شما بازوان قدرتمند خداونديد كه تجلّي قهر الهي بر كفّار زبون فرود ميايد.
بكوشيد در جهادتان اخلاص را حفظ كنيد و همواره به ياد خدا و الطاف كريمانه او باشيد. دنيا و محبّت آن را از قلوبتان خارج سازيد و با اين عمل ريشه شك و ترس از قلوبتان بزداييد. در تمامي امورتان تقوي پيشه كنيد و از ياد خدا غافل نباشيد.
و تا آنجا كه توان عقيدتي خود را چه در جبهه و پشت جبهه، با مطالعه و تحقيق قوي نماييد كه دشمن از همين مي ترسد، چرا كه تا شما علم كافي نداشته باشيد يقين لازمه را نخواهيد داشت. روحيه والاي شهادت طلبي و عشق به جهاد در راه خدا درون شما رشد نخواهد كرد و اين عين ذلت و زبوني نفس است. پس با دريافت معارف صحيح قرآني و عمل به آنها خود را هر چه بيشتر بارور سازيد و با اين عمل حضور خويش را در جبهه هاي رزم عليه دشمنان اسلام تداوم بخشيد.

و سخني هم با شما دوستان و آشنايان داشتم:
بكوشيد همواره بيش از دافعه، جاذبه داشته باشيد، مواظب اعمال و كردارتان باشيد، مبادا با برخورد هاي ناصحيح فرد يا افرادي را از خود برنجانيد و موجبات طرد ايشان را از جامعهء اسلامي فراهم سازيد. مي بايست حركات و سكنات شما مصاديق بارز اشدّاء علي الكفار رحماء بينهم باشد.
سعي كنيد تا جوان هستيد خود را اصلاح كنيد. هر چه از عمر مي گذرد سياهي هاي قلب بيشتر مي شود و صفاي دروني كمتر. تلاش كنيد قلبتان را روز به روز و لحظه به لحظه جلا داده به آن برسانيد كه جز خدا و محبّت او در آن چيزي نباشد. مطمئن باشيد كه آسان است امّا كمي همّت و مردانگي مي خواهد.
ارزشهاي انقلاب را همواره در ذهن داشته، لحظه اي از ارج نهادن به آنها غافل نباشيد.
به خانواده هاي شهداء خيلي احترام كنيد، علي الخصوص فرزندان شهدا و بالاخص فرزندان شهداي جنگ تحميلي. خود را غلام اينان بدانيد و از همه چيزتان برايشان مايه بگذاريد. چرا كه اينان، چشم و چراغ اين ملّتند.
آن چنان با خانواده شهدا برخورد كنيد كه جاي خالي شهيدشان را حس نكنند. مبادا فرزندان شهداء احساس يتيمي نمايند كه هيچ چيز تأثيرش بدتر از اين در روحيّه او نيست. همچو خادمي صبور و حليم، كمر به خدمت خانواده شهداء ببنديد.
بسيجيها و رزمندگان را خيلي محترم شماريد. اينان خيلي عزيزند و نزد خدا محبوبترين بندگانند. مبادا نسبت به ايشان بي احترامي كنيد. مبادا در پشت جبهه در انجام امورات آنها سستي كنيد و يا خدايي نكرده مشكل تراشي نماييد. تلاش كنيد جهت پيشبرد امورات اينان نهايت سعي را داشته باشيد.
دست از دامن امام امّت برنداريد، كلامش را با جان و دل شنيده، در راه رضايش تمامي سعي تان را بنماييد. به جانش دعا كنيد كه هرچه داريم از وجود پر بركت اين سيّد و آقاي عزيز است. بيشتر متوجه حالات و عيوب خود باشيد تا عيوب ديگران. مرگ را همواره در نظر داشته باشيد و خود را مهيّاي ديدار دوست نماييد كه ديدار او نزديك است.
از همه خواهش مي كنم مرا حلال كنند و چنان چه غيبتي كرده و يا تهمتي زده ام و احيانا توهين و اهانتي به فردي شده است از من بگذرند و حلال كنند. همچنين در طول مدتي كه با هم بوده ايم سخنها و حركات و اعمال از اين حقير شنيده و ديده ايد، بعد از شهادتم راضي نيستم كسي آنها را به هر صورت نقل كند، چه آنهايي را كه خوب ديده ايد و چه آنهايي را كه بد مي دانسته ايد و اگر كسي چنين كرده باشد روز قيامت از او راضي نخواهم بود.
لذا اگر مراسمي برايم تشكيل شد تنها ياد ازشهيدان عزيزي چون "علي حلّاجيان" و "موسي" و "اسماعيلي" و "مفيد" و "عبّاس رضايي" و "محمود" و "مسعود" بنماييد و تنها بر مصائب اهل بيت (عليه السلام) اشك بريزيد. چنانكه جنازه داشتم هر زمان كه به بالاي سرم آمديد، سلامي بر اباعبدالله الحسين (عليه السلام) بدهيد و هر گاه در ذهنتان به يادم افتاديد لفظ يا اباعبدالله(عليه السلام) را بگوييد. فراموش نكنيد كلامي در مورد اين عبد حقير صحبت نكنيد.
شما را به خدا حلالم كنيد و از من راضي باشيد. اين حقير نيز از همه راضيم و دعا مي كنم انشاءالله تعالي خداوند و امام زمان عليه السّلام نيز راضي باشند.


 

شهید بلورچی

عضو جدید








[h=3]خندید و رفت[/h][h=1]برگ‌هایی از دست‌نوشته های روزانه‌ی شهید مهران بلورچی[/h][h=3]شهید علی بلورچی رتبه‌ی پنجم کنکور و پذیرفته شده در رشته‌ی الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف،‌ شاگرد مکتب اخلاقی آیت الله حق‌شناس و جوان 18 ساله‌ای که در سال‌های اوج غرور و جوانی شروع به نوشتن روزانه‌ی گناهان و راه‌های مراقبه و محاسبه‌ی نفس می‌کند[/h][h=5]همشهری پایداری/شماره 112
مادری که از فرقه‌ی ضاله‌ی بهائیت جدا شده و به جمع شیعیان امیرالمومنین (علیه السلام) پیوسته، فرزندی را در دامان خود تربیت می‌کند که نردبان کمال را بدون وقفه طی می‌کند و در نهایت در صف اصحاب عاشورایی امام عشق جامی‌گیرد. شهید علی بلورچی رتبه‌ی پنجم کنکور و پذیرفته شده در رشته‌ی الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف،‌ شاگرد مکتب اخلاقی آیت الله حق‌شناس و جوان 18 ساله‌ای که در سال‌های اوج غرور و جوانی شروع به نوشتن روزانه‌ی گناهان و راه‌های مراقبه و محاسبه‌ی نفس می‌کند. 14 مهر 1363 تاریخ، اولین برگ از دست‌نوشته‌ی او را شهادت می‌دهد و سوم شهریور 1365 هم آخرین برگ آن را.

مهران بلورچی در بهار سال 1345 در تهران به‌دنیا آمد و در همان کودکی پدر خود را از دست داد. مادرش خانم لامعه‌ شکرلو که در 18سالگی از فرقه‌ی ضاله‌ی بهائیت کناره‌گیری کرده و به جمع شیعیان مولا علی (علیه السلام) پیوسته، او را با خدا و اهل‌بیت(علیه السلام) آشنا کرده و این آغاز راهی بود که به شهادت او ختم شد.داستان عبرت‌انگیز این مادر فداکار در کتاب «محله‌های زندگی» نوشته‌ی خانم مریم برادران منتشر شده است.

مهران با مشاهده‌ی طغیان ملت مسلمان ایران بر طاغوت و طاغوتیان با این‌که هنوز کودکی یازده ساله بیش نبود به این طوفان خروشان پیوست.

او نیز مانند دیگر جوانان این آب و خاک در اثنای انقلاب، با شخصیت الهی زمان خویش حضرت امام خمینی (ره) آشنا شد و به او خالصانه دل‌بست چنان که کلام امام (ره) بود که بعد‌ها او را به جبهه‌ی حق علیه باطل کشانید. در همین دوران با کوشش و تلاش، تحصیل و طلب علم می‌کرد تا با ابزار دانش مدارج بالای انسانی را هر چه کامل‌تر بپیماید.

این شهید عزیز به این علوم زمینی اکتفا ‌نکرده و با پشتکار بسیار به کسب معارف حقه‌ی اسلام اهتمام می‌ورزید، در جلسات و مراسم مذهبی پیوسته و مدام حاضر می‌شد، از جمله جلسات حاج آقای حق‌شناس. مادرش می‌گوید:«بسیار علاقه داشت که علوم اسلامی را فرا بگیرد و به‌این جهت مطالعه زیاد می‌کرد، شاید می‌دانست که فرصت بسیار کم است.»

مهران به مسأله خود‌سازی و جهاد با نفس و کسب فضائل و دوری از رذائل اخلاقی توجه خاصی داشت به طوری که به گفته‌ی مادرش هیچگاه نماز شب و نماز اول وقتش ترک نشد و به طرز عجیبی از محفلی که در آن غیبت فرد مؤمنی می‌شد، اجتناب می‌کرد. مهران پس از پیروزی انقلاب به جبهه‌ی جهاد در عرصه‌ی سازندگی شتافت تا این راه بی‌پایان را هر چه بیشتر هموار کند. او با صبر و استقامتی وصف‌ناپذیر در جهاد سازندگی در قسمت کشاورزی به مبارزه با فقر و بی‌عدالتی که نتیجه‌ی تلاش شیطان و حزب مغلوبش در زمان طاغوت بود، مشغول بود تا این‌که با به‌راه افتادن بازی جدید شیطان بزرگ، تاب تحمل فجایع، مظالم و شرارت‌های آن را نیاورد و در سال 61 در حالی که هنوز دانش‌آموز بود، عزم جبهه و جهاد کرد.

مهران درسال 62 مدرک دیپلم خود را از دبیرستان مفید گرفت و در سال 1363 با رتبه‌ی پنجم در رشته‌ی برق و الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف قبول شد. اما به دلیل حضور در جبهه هرگز نتوانست در کلاس‌های دانشگاه شرکت کند. از اواسط سال 1363 بنا به توصیه‌ی مؤکد معصومین علیهم السلام محاسبه‌ی نفس را شروع کرد. او در سال‌های آخر عمر، نام خود را از مهران به علی تغییر داد و از مادر و بقیه دوستانش هم خواست که او را «علی» صدا کنند.

سرانجام پس از پنج سال حضور در جبهه در عملیات کربلای 5 و منطقه‌ی عملیاتی شلمچه، عاشورایی شد و به آرزویش که لقای پروردگارش و دیدار سالار شهیدان بود، رسید.

کتاب مجموعه یادداشت‌ها و دست‌نوشته‌های شهید مهران (علی) بلورچی به اهتمام علی اکبری در انتشارات یا زهرا (سلام الله علیها) منتشر شده است. علی اکبری در مقدمه‌ی کتاب آورده است که خانم لامعه شکرلو در آخرین مراحل آماده‌سازی کتاب به دیدار فرزندش شتافت.

این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است. فصل اول؛ محاسبه‌ی نفس شهید است که در پنچ دفترچه یادداشت جیبی و هم در برگه‌هایی پراکنده نوشته شده است. فصل دوم؛ نامه‌هایی است که شهید برای مخاطبین‌اش،‌ از مادر و خواهر گرفته تا دوستان و هم‌رزمان و دانشگاه و ... نوشته است. فصل سوم؛ ‌تمام یادداشت‌ها و دل‌نوشته‌های شهید را شامل می‌شود. عنوان فصل چهارم؛ نامه‌های مادر و خواهر شهید است که در مقاطع مختلف حضور او در جبهه نگارش شده است و فصل آخر و پنجم؛ مربوط به وصیت‌نامه‌هایی است که از شهید به جای مانده است. ‌

در بخش پشت جلد کتاب قسمتی از دست‌نوشته‌های شهید بلورچی آمده است: «دیگر از این همه جنجال‌های درونی خسته شده‌ام، روحیه‌ام حسابی خراب شده است، اخلاقیات و سجایای اخلاقی‌ام بد شده است، کلام زشت از دهانم خارج می‌شود، تندخو شده‌ام، یاد دنیا زیاد می‌کنم، خودنمایی زیاد دارم، مغرور هستم و به اعمالم عجب دارم، دل‌خوش به آن چه ندارم هستم و سخت خود را دست خالی می‌بینم، حال جبهه ماندن ندارم، نمی‌دانم چه کار باید بکنم ...»
مطالب زیر در دفترچه‌ی این شهید -که از تاریخ پنج‌شنبه 22 آذر ماه سال 63 شروع به نوشتن آن کرده بود آمده است:
نماز صبح را بی‌حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خیلی بی‌حال زیارت عاشورا خواندم.
یاد امام زمان علیه السلام کم بودم و هستم.
الفاظ زائد زیاد به کار بردم.
زود عصبانی می‌شوم.
ریا کردم.
حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.
خود را بهتر از آن‌چه هستم به دیگران نمایاندم.
نفس را در رفاه قرار دادم و در مضیقه نبود.
برای غیرخدا کار کردم.
یاد دنیا بودم.
وقت را زیاد تلف کردم.
نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با حال نخواندم.
ذکر را با توجه زیاد نمی‌گفتم.
شاید غیبت کردم.
خدا را ناظر بر اعمالم ندیدم.
غیبت شنیدم.
تندخویی کردم.
کم فکر کردم.
به آن‌چه علم داشتم عمل نکردم.
درسم را خوب نخواندم.
خیلی صحبت بی‌خود کردم و همین سبب شد که حالت غفلت از خدا داشته باشم.
یاد مرگ و قیامت و روز جزا نبودم.
مراقبت از چشم خیلی کم بود.
بی‌وضو خوابیدم.
معاشرت با افراد غیرلازم کردم.
خود بزرگ بینی و عجب داشتم.
از فرصت‌هایم خیلی کم بهره بردم و استفاده‌ی خوبی نکردم.
به‌طور جدی یاد مرگ نبودم.
زیاد به یاد امام زمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء نبودم.
کبر داشتم و به خود مغرور شدم.
ذکر درونی و برونی خیلی کم بود و اگر هم بود بی‌توجه بود.
دقت در اعمال و فکر قبل از آن‌ها کم بود و یا اصلاً نبود.
زخم زبان زدم.
قرآن کم خواندم.
در حال موتورسواری حب دنیا تاثیر گذاشت.
توجیه می‌کردم معاصی‌ام را.
تواضع و زهد نبود.
ایذاء مومن کردم.
نماز را در حالت خواب آلودگی خواندم و اصولاً به یاد مولایم نبودم.
دعای عهد را نخواندم.
واجبات را متوجه نبودم.
دقت در نیات وجود نداشت.
نفس خیلی طغیان کرد.
آمادگی برای مرگ وجود نداشت.
احساس مسئولیت کم بود.
ذکری که موجب صعود شود، وجود نداشت.
آن‌چه نباید می‌گفتم، گفتم.
در حال خنده نوعی غفلت در خود احساس کردم.
تعارف و تمجیدها وسوسه می‌کردند.
پناه بردن به حضرت حق‌تعالی و استغاثه حقیقی از او کم بود.
عشق به خداوند را تقویت نکردم.
حالت انابه وجود نداشت.
چند شبی است که سوره‌ی واقعه را بی‌رغبت می‌خوانم.
چند مورد عجله و شتابزدگی وجود داشت.
علاقه به مدح دیگران وجود داشت.
بصیرت نبود.
توسل و ارتباط با عالم قدس خوب نبود.
هنگام غروب خوابیدم که حال و صفای قلب گرفته شد.
اگر عنایتی شده بود در اول صبح به واسطه‌ی خواب بعد از نماز کم شد.
حجاب‌های قلب خیلی زیاد بود و امروز این مطلب برای عقل درک شد.
زهد و فقر و اخلاص کم بود.
انقطاع از دنیا نبود بلکه برعکسش بود.
خود را همه‌کاره جلوه دادم و شیطان از این راه خوب موفق شد.

[/h]
 

Similar threads

بالا