شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها افسانه یا واقعیت؟

mahmood-en

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها افسانه یا واقعیت؟؟؟
نویسنده:گروه پاسخ به شبهات موسسه حضرت ولی عصر(عليه السلام)





وهابيت، هر روز به اين شبهه دامن مي‌زنند که شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، افسانه‌اي بيش نيست و او شهيد نشده است و به مرگ طبيعي از دنيا رفته است.آیا واقعا چنین قضیه ای افسانه است؟؟!! طالبان حقیقت را به مطالعه ی مختصر زیر دعوت می کنم:

ما به اهل سنت و هرکسی که این عقیده را دارد می گوییم:اگر در اين زمينه، توانائي علمي داريد، اين ادله را رد کنيد و در آن مناقشه کنيد و اگر ادله‌ خاصي براي شما وجود دارد مبني بر وفات طبيعي حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) ارائه کنيد. کتاب‌هاي معتبر اهل سنت با سندهاي معتبر قضیه ی هجوم به خانه ی حضرت فاطمه ی زهراء سلام الله علیها را نقل کرده‌اند.از جمله آن منابع، معجم کبير طبراني و تاريخ اسلام ذهبي است.

عزيزان اهل سنت مي‌دانند که ذهبي از استوانه‌هاي اصلي و اساسي علماي اهل سنت است. معمولا روايتي را که با عقائد اهل سنت، به ويژه اگر گردي بر دامن خلفاء راشدين بنشاند، آقاي ذهبي آن را نقل نمي‌کند و اگر آن را نقل کند، فورا مناقشه و ردّ مي‌کند. حتي اگر دليل علمي براي ردّ احاديث مربوط به فضائل اهل بيت (عليهم السلام) يا مطاعن خلفاء نداشته باشد، فورا مي‌گويد: يشهد القلب أنه باطل. قلب من شهادت مي‌دهد که اين باطل است. يعني يکي از مباني جرح و تعديل در نزد آقاي ذهبي، قلب ايشان است. اگر قلب ايشان شهادت داد که يک روايت باطل است، باطل است؛ حتي اگر از أوثق ثقات نقل شده باشد و سندش صحيح اعلائي باشد.
با توجه به اين ويژگي که در آقاي ذهبي هست، اين روايت مربوط به شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و هجوم به خانه ايشان با اعتراف خليفه اول را در تاريخ اسلام، جلد3، صفحه117 نقل مي‌کند، بدون آنکه مناقشه‌اي داشته باشد. آقاي طبراني در معجم کبير، جلد1، صفحه62 اين روايت را نقل مي‌کند. متن روايت، طولاني است.
جناب ابوبکر در آخرين لحظات عمرش در جمع صحابه اظهار داشتند: من تعدادي از کارها را انجام ندادم و علاقه داشتم که انجام دهم و برخي از کارها را انجام دادم و به خاطر آنها پشيمان هستم و تأسف مي‌خورم.
از جمله کارهايي که ابوبکر گفت من پشيمان هستم از انجام آن، حمله به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود که ايشان مي‌گويد: إني لا آسي على شئ إلا على ثلاث فعلتهن، وددت أني لم أفعلهن و ثلاث لم أفعلهن وددت أني فعلتهن و ثلاث وددت أني سألت رسول الله صلى الله عليه و سلم عنهن، فأما الثلاث اللاتي وددت أني لم أفعلهن: فوددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة و تركته و أن أغلق علي الحرب ... . سه چيز است که من تأسف مي‌خورم که اي کاش انجام نداده بودم ... اي کاش دستور حمله به خانه فاطمه را نداده بودم، اي کاش اين حرب و جنگ عليه دودمان فاطمه را ترک کرده بودم.
- مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص202
ـ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج2، ص46
- كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص631
ـ تاريخ مدينة دمشق لأبن عساكر، ج30، ص418
ـ تاريخ الطبري، ج2، ص619

يعني مسئله طوري بود که خليفه اول از اين هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و حمله به خانه نبوت و ورود به عُنف بر آن خانه را به منزله جنگ تلّقي مي‌کند. اين مطلبي است که بزرگان اهل سنت نقل کرده‌اند. آقاي ضياء الدين مقدسي که از علماي بزرگ اهل سنت و حنبلي‌ها است و ذهبي در شرح حال ايشان مي‌گويد: الإمام العالم الحافظ الثقة الحجة عالم بالرجال امام و پيشوا و حافظ و مورد وثوق و گفتارش حجت و آگاه به علم رجال است.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج4، ص1405
ايشان وقتي به اين روايت مي‌رسد، مي‌گويد: هذا حديث حسن عن أبي بکر. اين روايتي که ابوبکر اعتراف مي‌کند، صحيح و حسن است.
الأحاديث المختارة، ج10، ص90-88
هم‌چنين آقاي سيوطي کتابي دارد به نام مسند فاطمه و در صفحه 34، اين روايت را تصحيح مي‌کند. از علماي بزرگ اهل سنت عربستان سعودي، جناب حسن بن فرحان مالکي هم مي‌گويد: إذن هي ثابتة بأسانيد صحيحة، بل هي ذکري مؤلمة. اين روايت هجوم به خانه فاطمه، با سندهاي صحيح نقل شده است و اين قضيه، يک يادواره دردناک و دردآور است.
قراءة في کتب العقائد، ص52
خود ابن‌تيميه حراني ـ تئورسين وهابيت و بزرگ نظريه‌پرداز وهابيت ـ در برابر روايات متعددي که درباره هجوم به خانه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) است، نمي‌تواند بي‌تفاوت ردّ شود و مي‌گويد: غاية ما يقال: إنه كبس البيت، لينظر هل فيه شئ من مال الله الذي يقسمه. آقاي ابوبکر و عمر آمدند به زور حريم خانه فاطمه را شکست و وارد خانه او شد تا ببيند آيا در خانه او چيزي از بيت المال هست تا بردارد و در ميان مستحقّين توزيع کند. من نمي‌دانم آقاي ابن‌تيميه اين رَمْي به غيب را از کجا مي‌آورد؟ آيا خود عمر مي‌گويد که من به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) هجوم بردم تا اموالي که در آنجا بود را مصادره کنم و در ميان مستحقين توزيع کنم؟ يا مورخين اين را نقل کرده‌اند يا کسي از علماي اهل سنت، اين‌چنين شهادتي داده است؟ چطور شد که آقاي ابن‌تيميه در قرن هشتم هجري اين‌چنين کشفي مي‌کند که هدف خليفه دوم اين بود؟ با اين که روايات متعددي را ابن أبي شيبة و طبري و بلاذري دارند و صراحت دارند که وقتي جناب عمر آمد پشت درب خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، گفت: قسم به خدا! اگر براي بيعت حاضر نشويد، خانه را با ساکنين‌ آن به آتش مي‌کشم. هدف ايشان اين بود و زبان ايشان هم اين است. جالب اين که آقاي جويني، استاد ذهبي که ذهبي در شرح حال او مي‌گويد: الإمام المحدث الأوحد الأکمل فخر الأسلام. پيشوا و محدث يگانه است و بالاترين کمالات را دارد و مايه افتخار اسلام است.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج4، ص1505

ايشان روايتي را در فرائد السمطين، جلد2، صفحه34 از قول نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي‌کند: بعد از من، پهلوي فاطمه را خواهند شکست، محسنش را سقط خواهند کرد و فاطمه نزد من مي‌آيد: مغمومة مغصوبة مقتولة. در حالي که غمناک است و حق او را غصب کرده‌اند و او را به شهادت رسانده‌اند. اين شهادت صريح و آشکاري است بر شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها). خود آقاي شهرستاني در الملل و النحل از قول نظّام ـ از علماي بزرگ اهل سنت و معتزلين ـ نقل مي‌کند: إن عمر ضرب بطن فاطمه عليها السلام يوم البيعة حتي القت الجنين من بطنها و كان يصيح احرقوا دارها بمن فيها و ما كان في الدار غير على و فاطمة و الحسن و الحسين.
خليفه دوم در روز بيعت آن چنان با لگد بر شکم فاطمه زد که نوزادي که در شکم داشت، افتاد و سقط شد. عمر فرياد مي‌زد: خانه فاطمه را با همه ساکنين آن آتش بزنيد. حال آنکه در خانه فاطمه، کسي غير از علي و فاطمه و حسن و حسين نبود.
الملل و النحل للشهرستاني، ج1، ص57، چاپ دار المعرفة بيروت
آيا اينها عبارات شيعه است؟ آقاي شهرستاني در سال 548 هجري از دنيا رفته است. اين قضايا در گذشته بوده و مسئله شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و سقط جنين و شکسته شدن پهلوانش، در تاريخ شيعه و سني نقل کرده‌اند. لذا ما نمي‌توانيم بگوييم که اين مسئله، افسانه است. بله، ما هم مي‌‌گوييم اي کاش افسانه بود! و اي کاش اين‌چنين هجومي به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صورت نگرفته بود! ما هم آرزو مي‌کنيم که اين کاش قلب دختر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در واپسين روزهاي رحلت پدر بزرگوارش شکسته نمي‌شد و اي کاش قلب مقدس ائمه هدي (عليهم السلام) به درد نيامده بود که در هر فرصت مناسب، موضوع شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را مطرح و گريه مي‌کردند. ولي اين‌چنين اتفاقي افتاد و تاريخ اسلام را در واپسين روزهاي رحلت نبي مکرم (صلي الله عليه و آآآآله و سلم)، با يک معزل و مشکلي مواجه کردند و نقطه تاريکي در تاريخ اسلام ثبت کردند.
منبع:www.valiasr-aj.com
 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
جريان شهادت و هجوم به خانة آن حضرت از ديدگاه اهل سنت
مهم ترين موضوعي كه پس از رحلت پيامبر اكرم (ص) مي‌توان به آن اشاره نمود، مسأله سوزاندن بيت حضرت فاطمه (س) توسط عمر ، و وارد آمدن جراحات جسمي و روحي بر آن بانوي نمونه است كه من به اختصار، به گوشه هایي از آن، كه در كتب خود اهل سنّت ذكر شده اشاره مي نمايم:
در كتابهاي «عقد الفريد» و «تاريخ ابو الفداء» و ... در اين مورد اين‌گونه آمده است:
ابوبكر گروهي را به سركردگي عمربن الخطاب بسوي خانه حضرت علي (ع) گسيل داشت و به سركرده آنها گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نياوردند با آنان پيكار كن. عُمر با شعله اي از آتش حركت كرد تا خانه وحي و رسالت را به آتش بكشد، در اين گير و دار بود كه دخت فرزانه پيامبر اكرم (ص)، فاطمه (س) با او روبرو شد و فرمود: هان! اي پسر خطّاب آيا آمده اي تا خانه ما را به آتش بكشي؟ عُمر پاسخ داد: آري مگر اينكه همان را كه امّت گردن نهاده اند بپذيريد و باخليفه انتخابي ما دست بيعت دهيد. (1)
و همچنين در تاريخ طبري و الامامه و السياسه، آمده است: به خدا سوگند خانه را به آتش خواهم كشيد مگر اينكه به منظور بيعت از خانه بدر آیيد و يا گفت: با شما هستم، يا به منظور بيعت از خانه بدر آیيد يا خانه را با هر آن كس كه در آن است به آتش خواهم كشيد. برخي به او گفتند: دخت پيامبر اكرم (ص) در آن خانه است، پاسخ داد: اگر چه او باشد.(2)
مؤلف كتاب الامامه و السياسه مي نويسد: ... سرانجام آن گروهي كه نزد حضرت علي (ع) بودند از خانه بيرون آمدند و بناگزير بيعت نمودند و تنها حضرت علي (ع) در خانه ماند و فرمود: من سوگند ياد كرده ام كه تا قرآن را جمع آوري ننمايم، نه از خانه خارج شوم و نه عبا بر دوش افكنم. در اين هنگام بود كه دخت پيامبر اكرم (ص) حضرت فاطمه (س) بر آستانه درب ظاهر شد و فرمود: تاكنون گروهي را كه براي رسيدن به حضور كسي آمده باشند، بدتر و خشن تر از شما به خاطر ندارم، شماها مردمي هستيد كه پيكر مطهر پيامبر اكرم (ص) را در برابر ما رها كرديد و ... .
شهرستاني در كتاب الملل و النحل به نقل از نظّام معتزلي آورده است كه: عُمر در غوغاي روز بيعت بگونه‌اي بر شكم دختر پيامبر اكرم (ص) زد كه جنين وي سقط گرديد، او نعره مي كشيد كه: خانه حضرت فاطمه (س) را با هر آنكه در آن است به آتش بكشيد. و اين فرمان در حالي صادر شد كه در آن خانه جز حضرت فاطمه (س) و شوهر گرانقدرش حضرت علي (ع) و دو نور ديده اش امام حسن و امام حسين (عليها السلام) هيچ كس نبود.(3)


1- عماد الدين اسماعيل ابى الفداء، تاريخ ابى الفداء، ج 1، ص 56، (دار المعرفة، بيروت)- العقد الفريد، ابو عمر احمد بن محمد بن عبد ربّه اندلسى، ج 2، ص 254، (مكتبة الهلال، مصر و دار الكتاب العربى، بيروت 1990 م).
2- محمد بن جرير طبرى، تاريخ الطبرى، ج 3، ص 198، (ليدن و دار المعارف مصر)- ابو محمد، عبدالله بن مسلم بن قتيبه دينورى الامامه و السياسه، ج 1، ص 13، حلبى 1388 هـ).
3- شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 57، (دار المعرفة، بيروت، مطبعة الحلبى، مصر 1410 هـ) شهاب الدين بن حجر عسقلانى، لسان الميزان، ج 1، ص 268، (مؤسسة اعلمى، بيروت 1406 هـ)


 

محمدیان

عضو جدید
کاربر ممتاز
شهرستانی





أبی الفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر احمد شهرستانی (در گذشته ;ی سال548 هجری) در کتاب خود بنام «الملل و النحل» چاپ بیروت 1402 هجری جلد اول صفحه 57 میگوید:
«همانا عمر چنان ضربه ای به شکم فاطمه علیها السلام در روز بیعت زد که فاطمه علیها السلام جنین خود را از شکم انداخت».

براي ديدن اسكن مطلب به آدرس زير مراجعه كنيد:

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture12_5_55f96.gif

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture12_5_9bfde.jpg



اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت


یعقوبی



یعقوبی در تاریخ خود جلد دوم صفحه 137 چاپ بیروت تحت عنوان"ایّام ابی بکر" (دوران حکومتی ابوبکر) نقل میکند:
زمانی که ابوبکر مریض شد، یعنی در همان مرضی که مرد، عبدالرحمن بن عوف به عیادت او رفته و از او پرسید: ای خلیفهی پیامبرحالت چگونه است؟
ابوبکر گفت: همانا من بر هیچ چیز تأسف نمی خورم مگر بر سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم...اما آن سه چیز که انجام دادم و ای کاش انجام نداده بودم:
ای کاش قلاده ی خلافت را به گردن نینداخته بودم...
ای کاش خانه ی فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم، اگر چه با من اعلان جنگ می کردند
براي ديدن اسكن مطلب به آدرس زير مراجعه كنيد:

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture04_5_d0f31.jpg


اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت

عبدالفتاح عبدالمقصود

عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای و دانشمندان معاصر اهل سنت درکتاب :السقیفه و الخلافه چاپ قاهره ص14 می گوید:
عمربن الخطاب به منزل علی آمده درحالی که درمنزل طلحه و زبیر و عده ای از بزرگان مهاجرین جمع بودند و گفت : بخدا قسم یا برای بیعت (با ابوبکر) از خانه خاج می شوید و یا آنکه خانه را بر شما آتش می کشم؟
همچنین نقل شده که : ابو بکر ،عمر را با عده ای بسوی خانه علی فرستاد ، عمر با اصحابش با آتش بطرف خانه آنها حرکت کرده تا آنجا را به آتش بکشیند چرا که آنان از بیعت با ابابکر خود داری کرده بودند
دراین میان شخصی به عمر گفتآیا می دانی در این خانه فاطمه است؟
لکن عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد .
براي ديدن اسكن مطلب به آدرس زير مراجعه كنيد:

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture10_5_fbf57.gif

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture10_5_8c49c.jpg

اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت (۲)


عمررضاکحاله




عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل سنت، در کتاب خود بنام «اعلام النساء» چاپ پنجم بیروت سال 1404- قسمت حرف«فاء» فاطمة بنت محمد صلی الله علیه وآله با ذکر سند می­گوید:
تا آنکه ابو بکر از عده ای که از بیعت با او سر باز زده و تخلف کرده بودند و نزد علی بن ابی طالب علیه السلام جمع شده بودند- مانند عباس و زبیر و سعد بن عبادة- سراغ گرفت، و آنها در خانه ی فاطمه علیهاالسلام از بیعت با ابوبکر باز نشسته بودند. پس ابوبکر، عمر بن الخطاب را بسوی آنان فرستاد.
عمر روانه ی منزل فاطمه علیهاالسلام شده و فریاد کشید و آنان را به خارج از خانه جهت بیعت فراخواند. آنان از بیرون آمدن خودداری کردند، در این هنگام عمر هیزم طلبیده و گفت:
قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج می شوید و یا آنکه خانه را با اهلش به آتش می کشم.
شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض (کنیه ی عمر)، در این خانه فاطمه علیها السلام است!
عمر گفت: اگر چه فاطمه در این خانه باشد، آن را به آتش می کشم

براي ديدن اسكن مطلب به آدرس زير مراجعه كنيد:
http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture09_5_d3ee6.gif

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture09_5_f45df.jpg

اسناد شهادت حضرت زهرا .س. اسکن از کتب اهل سنت (۱)


ابن قتیبه


ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبۀ دینوری (معروف به ابن قُتَیبَة) در گذشته ی سال 276 هجری، در کتاب خود بنام "الامامة والسیاسة"جلد اول صفحه ی 12، چاپ سوم، 2جلد در یک مجلّد، تحت عنوان"کیفَ کانَت بیعة علی أبی طالب کرَّمَ الله وجهه" (علی کرم الله وجهه چگونه بیعت کرد) با ذکر سند از عبدالله بن عبدالرحمن انصاری روایت کرده که گفت:
"همانا روزی ابوبکر از عده ای که از بیعت با او سرپیچی کرده و نزد علی علیه السلام جمع شده بودند، سراغ گرفت. پس عمر را به دنبال آنها -که در خانه ی علی جمع شده بودند- فرستاد، پس آنها از خارج شدنِ از خانه خودداری نمودند، در این هنگام عمر دستور داد که "هیزم حاضر کنید" و خطاب به اهل خانه گفت:
«قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست باید خارج شوید و الا خانه را با اهلش به آتش یکشم»

شخصی به عمر گفت: ای ابا حفض، آیا می دانی در این خانه فاطمه است؟!


عمر گفت: اگر چه فاطمه در خانه باشد




براي ديدن اسكن مطلب به آدرس زير مراجعه كنيد:


http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture03_5_53001.jpg



http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture03_5_68252.gif



ابن قتیبه
ابن قتیبه درکتاب خود الامه السیاسه ج1 ص18 تحت عنوان گزارش سقیفه می نویسد :
(( ... سپس ابابکر دوسال وچند ماه حکومت کرد که مریض شده ودرهمان مریض شده ودر همان مرضی که مرد گفت :
همانا درد شدید برمن غلبه کرده است . . . ای کاش خانه علی را بحال خود وا می گذاشتم اگرچه بامن اعلان جنگ می کردند . . .)).

براي ديدن اسكن كتاب و متن كامل به آدرس زير مراجعه فرماييد

http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture07_5_c7691.jpg


http://www.13rajab.ir/uploads/extgallery/public-photo/medium/Picture03_5_68252.gif
_________________
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
افسانه یا واقعیّت؟
از آنجا كه ان سخن تحریف روشن تاریخ اسلام است، ما را بر آن داشت كه به گوشه اى از این تحریف و بیان بخشى از این حقایق بپردازیم تا ثابت شود شهادت بانوى اسلام یك واقعیّت انكارناپذیر تاریخى است و اگر آنها چنین بحثى را آغاز نكرده بودند، ما در این شرایط، آن را دنبال نمى كردیم.
در این نوشتار امور ذیل را پى مى گیریم:
1. حضرت زهرا(علیها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنت.
3. هتك حرمت خانه آن حضرت.
به امید آنكه


با تشریح این نقاط سه گانه، نویسنده مقاله، در برابر حقیقت سر تسلیم فرود آورد. و از نوشته خود نادم و پشیمان گردد و به جبران كار خود بپردازد.
این نكته حائز اهمیت است كه
تمام مطالب این نوشتار از منابع معروف اهل سنّت گرفته شده است.

1. حضرت زهرا(علیها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
دخت گرامى پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مقام والایى برخوردار بود. سخنان رسول گرامى(صلى الله علیه وآله) در حقّ دخترش حاكى از عصمت و پیراستگى او از گناه است، آنجا كه درباره او مى فرماید:
حضرت زهرا(علیها السلام) در لسان رسول خدا(صلى الله علیه وآله)
«فاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنّی فَمَنْ أَغْضَبَها أَغْضَبَنی(1); فاطمه پاره تن من است، هر كس او را به خشم آورد مرا خشمگین كرده است». ناگفته پیداست كه خشم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مایه اذیت و ناراحتى اوست و
سزاى چنان شخصى در قرآن كریم چنین بیان شده است:
«(وَالَّذِینَ یُؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)(2); آنان كه رسول خدا را آزار دهند، براى آنان عذاب دردناكى است».
چه دلیلى استوارتر بر فضیلت و عصمت او كه در حدیث دیگرى رضاى وى در گفتار پیامبر(صلى الله علیه وآله)مایه رضاى خدا، و خشم او مایه خشم خدا معرّفى گردیده است، مى فرماید:
«یا فاطِمَةُ إِنَّ اللهَ یَغْضِبُ لِغَضَبِكِ وَ یَرْضى لِرِضاكِ(3); دخترم فاطمه! خدا با خشم تو خشمگین،وبا خشنودى تو، خشنود مى شود».
به سبب داشتن چنین مقامى والا، او سرور زنان جهان است، و پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در حق او چنین فرموده:
«یا فاطِمَةُ! أَلا تَرْضینَ أنْ تَكُونَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْعالَمینَ، وَ سَیِّدَةَ نِساءِ هذِهِ الاُمَّةِ وَ سَیِّدَةَ نِساءِ الْمُوْمِنینَ(4); دخترم فاطمه! آیا به این كرامتى كه خدا به تو داده راضى نمى شوى كه تو، سرور زنان جهان و سرور زنان این امّت و سرور زنان با ایمان باشى».

2. احترام خانه آن حضرت در قرآن و سنّت
محدّثان یادآور مى شوند، هنگامى كه آیه مباركه (فِى بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ)(5) بر پیامبر نازل شد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیه را در مسجد تلاوت كرد،دراین هنگام شخصى برخاست و گفت:
اى رسول گرامى! مقصود از این بیوت با این اهمیّت كدام است؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: خانه هاى پیامبران!
ابوبكر برخاست، درحالى كه به خانه على و فاطمه(علیهما السلام)اشاره مى كرد، گفت:
آیا این خانه از همان خانه هاست؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) در پاسخ فرمود:
بلى از برجسته ترین آنهاست.(6)
هتك حرمت خانه آن حضرت
پیامبر گرامى(صلى الله علیه وآله) مدت نه ماه به در خانه دخترش مى آمد، بر او و همسر عزیزش سلام مى كرد(7) و این آیه را مى خواند: (إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَكُمْ تَطْهِیراً).(8) خانه اى كه مركز نور الهى است و خدا به ترفیع آن امر فرموده از احترام بسیار بالایى برخوردار است.
آرى! خانه اى كه اصحاب كسا را در بر مى گیرد و خدا از آن با جلالت و عظمت یاد مى كند، باید مورد احترام قاطبه مسلمانان باشد.
اكنون باید دید پس از درگذشت پیامبر(صلى الله علیه وآله) تا چه اندازه حرمت این خانه ملحوظ گشت؟ چگونه احترام آن خانه را شكستند، و خودشان صریحاً به آن اعتراف دارند؟ این حرمت شكنان چه كسانى بودند، و هدفشان چه بود؟

 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
3. هتك حرمت خانه آن حضرت!
با این همه سفارشهاى مؤكّد، متأسفانه برخى حرمت آن را نادیده گرفته، و به هتك آن پرداختند، و این مسئله اى نیست كه بتوان آن را پرده پوشى كرد.
در این مورد نصوصى را از كتب اهل سنّت نقل مى كنیم، تا روشن شود مسئله هتك حرمت خانه زهرا(علیها السلام) و رویدادهاى بعدى، امرى تاریخى و مسلّم است; نه یك افسانه! و با اینكه در عصر خلفا سخت گیرى فوق العاده اى نسبت به نگارش فضایل و مناقب اهل بیت(علیهم السلام)در كار بود ولى به حكم اینكه «حقیقت شىء نگهبان آن است» این حقیقت به طور زنده در كتابهاى تاریخى و حدیثى محفوظ مانده است. در نقل مدارك، ترتیب زمانى را از قرنهاى نخستین در نظر مى گیریم، تا برسد به نویسندگان عصر حاضر.

الف) ابن ابى شیبه، محدّث معروف اهل سنّت، در كتاب «المصنّف»
ابوبكر ابن ابى شیبه (159-235) مؤلف كتاب المصنّف به سندى صحیح چنین نقل مى كند:
«إِنَّهُ حینَ بُویِعَ لاِبی بَكْر بَعْدَ رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) كانَ عَلیٌّ وَ الزُّبَیْرُ یَدْخُلانِ عَلى فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ الله، فَیُشاوِرُونَها وَ یَرْتَجِعُونَ فی أَمْرِهِمْ. فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ خَرَجَ وَ دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ، فَقالَ: یا بِنْتَ رَسُولِ الله(صلى الله علیه وآله) وَ اللهِ ما أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیْنا مِنْ أَبِیكِ وَ ما مِنْ أَحَد أَحَّبَ إِلَیْنا بَعْدَ أَبیكِ مِنْكِ، وَ أیْمُ اللهِ ما ذاكَ بِمانِعی إِنِ اجْتَمَعَ هؤلاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ أَنْ أَمرْتُهُمْ أَنْ یُحْرَقَ عَلَیْهِمُ الْبَیْتَ.
قالَ: فَلَمّا خَرَجَ عُمَرُ جاؤُوها، فَقالَتْ: تَعْلَمُونَ أنَّ عَمَرَ قَدْ جاءَنی، وَ قَدْ حَلَفَ بِاللهِ لَئِنْ عُدْتُم لَیَحرِقَنَّ عَلَیْكُمُ الْبَیْتَ، وَ أیْمُ اللهِ لَیْمِضَیَّن لِما حَلَفَ عَلَیْهِ.
هنگامى كه مردم با ابى بكر بیعت كردند، على و زبیر در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند، و این مطلب به عمر بن خطّاب رسید. او به خانه فاطمه آمد، و گفت: اى دختر رسول خدا، محبوب ترین فرد براى ما پدر تو و بعد از پدرت تو هستى; ولى سوگند به خدا این محبّت مانع از آن نیست كه اگر این افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند.
این جمله را گفت و بیرون رفت، وقتى على(علیه السلام) و زبیر به خانه بازگشتند، دخت گرامى پیامبر به على(علیه السلام)و زبیر گفت: عمر نزد من آمد و سوگند یاد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود، خانه را هنگامى كه شما در آن هستید آتش مى زنم، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد!».(9)
تكرار مى كنیم كه این رویداد در كتاب المصنّف با سند صحیح نقل شده است.

ب) بلاذرى،محدّث بزرگ دیگر اهل سنّت،دركتاب«انساب الاشراف»
احمد بن یحیى بن جابر بلاذرى (م 270) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخى را در كتاب انساب الاشراف بدین نحو نقل مى كند:
«إِنَّ أَبابَكر أَرْسَلَ إلى عَلیٍّ یُریدُ الْبَیْعَةَ فَلَمْ یُبایِعْ، فَجاءَ عُمَرُ وَ مَعَهُ فَتیلةٌ! فَلَقیَِتْهُ فاطِمَةُ عَلَى الْبابِ فَقالَتْ فاطِمَةُ: یَابْنَ الْخَطّاب، أَتَراكَ مُحْرِقاً عَلیَّ بابی؟ قالَ: نَعَمْ، وَذلِكَ أَقْوى فیما جاءَ بِهِ اَبُوكِ....(10)
ابوبكر به دنبال على(علیه السلام) فرستاد تا بیعت كند; ولى على(علیه السلام)از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر همراه با فتیله (آتش زا) حركت كرد، و با فاطمه در مقابل باب خانه روبه رو شد، فاطمه گفت: اى فرزند خطّاب، مى بینم درصدد سوزاندن خانه من هستى؟! عمر گفت: بلى، این كار كمك به چیزى است كه پدرت براى آن مبعوث شده است!».

ج) ابن قتیبه و كتاب «الإمامة و السیاسة»
مورّخ شهیر عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینورى (212-276) از پیشوایان ادب، نویسندگان پركار حوزه تاریخ اسلامى و مؤلف كتاب تأویل مختلف الحدیث، و ادب الكاتب و... است.(11) وى در كتاب الامامة و السیاسة چنین مى نویسد:
«إنّ أبابَكْر(رض) تَفَقَّدَ قَوْماً تَخَلَّفُوا عَنْ بَیْعَتِهِ عِنْدَ عَلیّ كَرَّمَ اللهُ وَجْهَهُ فَبَعَثَ إِلَیْهِمْ عُمَرُ فَجاءَ فَناداهُمْ وَ هُمْ فی دارِ عَلیٍّ، فَأَبَوْا أَنْ یَخْرُجُوا فَدَعا بِالْحَطَبِ وَ قالَ: وَالَّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ لَتَخْرُجَنَّ أَوْ لأَحْرَقَنَّها عَلى مَنْ فیها، فَقیلَ لَهُ: یا أبا حَفص إِنَّ فیها فاطِمَةَ فَقالَ، وَإِنْ!(12)
ابوبكر از كسانى كه از بیعت با او سر برتافتند و در خانه على گردآمده بودند، سراغ گرفت و عمر را به دنبال آنان فرستاد، او به درِ خانه على(علیه السلام) آمد و همگان را صدا زد كه بیرون بیایند و آنان از خروج ازخانه امتناع ورزیدند در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: به خدایى كه جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را با شما آتش مى زنم. مردى به عمر گفت: اى اباحفص (كنیه عمر) در این خانه، فاطمه، دختر پیامبر است، گفت : باشد!».
ابن قتیبه دنباله این داستان را سوزناك تر و دردناك تر نوشته است، او مى گوید:
«ثُمَّ قامَ عَمُرُ فَمَشى مَعَهُ جَماعَةٌ حَتّى أَتَوْا فاطِمَةَ فَدقُّوا الْبابَ فَلَمّا سَمِعَتْ أصْواتَهُم نادَتْ بِأَعْلى صَوْتِها یا أَبَتاهُ یا رَسُولَ الله ماذا لَقینا بَعْدَكَ مِنْ ابنِ الْخَطّابِ وَ ابنِ أبی الْقُحافة فَلَمّا سَمِعَ الْقَوْمُ صَوْتَها وَ بُكائَها انْصَرَفُوا وَ بَقِیَ عُمَرُ وَ مَعَهُ قَوْمٌ فَأَخْرَجُوا عَلَیّاً فَمَضَوْا بِهِ إلى أبی بَكْر فَقالُوا لَهُ بایِعْ، فَقالَ: إنْ أَنَا لَمْ أَفْعَلْ فَمَه؟ فَقالُوا: إِذاً وَاللهِ الَّذی لا إلهَ إِلاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ...!(13)
عمر همراه گروهى به در خانه فاطمه آمدند، درِ خانه را زدند،
هنگامى كه فاطمه صداى آنان را شنید، با صداى بلند گفت: اى رسول خدا پس از تو چه مصیبتهایى به ما از فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه رسید، افرادى كه همراه عمر بودند هنگامى كه صداى زهرا و گریه او را شنیدند برگشتند; ولى عمر با گروهى باقى ماند و على را از خانه بیرون آوردند، نزد ابى بكر بردند و به او گفتند: بیعت كن، على(علیه السلام) گفت: اگر بیعت نكنم چه مى شود؟ گفتند: به خدایى كه جز او خدایى نیست، گردن تو را مى زنیم...».
این بخش از تاریخ براى علاقه مندان به شیخین قطعاً بسیار سنگین و ناگوار است، لذا برخى در صدد بر آمدند در نسبت كتاب به ابن قتیبه تردید كنند، در حالى كه ابن ابى الحدید استاد فن تاریخ، این كتاب را از آثار او مى داند و پیوسته از آن مطالبى نقل مى كند، متأسفانه این كتاب به سرنوشت تحریف دچار شده و بخشى از مطالب آن به هنگام چاپ حذف شده است، در حالى كه همان مطالب در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آمده است.
زركلى در كتاب الأعلام این كتاب را از آثار ابن قتیبه مى داند و مى افزاید: برخى از علما در این نسبت نظرى دارند; یعنى شك و تردید را به دیگران نسبت مى دهد; نه به خویش.(14) الیاس سركیس نیز این كتاب را از آثار ابن قتیبه مى شمارد.(15)

د) طبرى و تاریخ او
مورّخ معروف محمد بن جریر طبرى (م310) در تاریخ خود رویداد هتك حرمت خانه وحى را چنین بیان مى كند:
«أتى عُمَرُ بنُ الْخَطّابِ مَنْزِلَ عَلیٍّ وَ فیهِ طَلْحَةٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ رِجالٌ مِنَ الْمُهاجِرِینَ، فَقالَ وَاللهِ لاََحْرِقَنَّ عَلَیْكُمْ أَوْ لَتَخْرُجَنَّ إلى الْبَیْعَةِ، فَخَرَج عَلَیْهِ الزُّبیرُ مُصْلِتاً بِالسَّیْفِ فَعَثَرَ فَسَقَطَ السَّیْفُ مِنْ یَدِهِ، فَوَثَبُوا عَلَیْهِ فَأَخَذُوهُ.(16)
عمر بن خطّاب به خانه على آمد در حالى كه طلحه و زبیر و گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اینكه براى بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالى كه شمشیر كشیده بود، ناگهان پاى او لغزید، شمشیر از دستش افتاد و دیگران بر او هجوم آوردند و او را گرفتند».
این بخش از تاریخ حاكى از آن است كه اخذ بیعت براى خلیفه با تهدید و ارعاب صورت مى پذیرفت امّا اینكه این گونه بیعت چه ارزشى دارد؟ قضاوت آن با خوانندگان است.

هـ) ابن عبد ربّه و كتاب «العقد الفرید»
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفرید (م463) در كتاب خود بحثى مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده است. وى تحت عنوان كسانى كه از بیعت ابى بكر تخلف جستند، مى نویسد:
«فَأمّا عَلیٌّ وَ الْعَبّاسُ وَ الزُّبَیرُ فَقَعَدُوا فِی بَیْتِ فاطِمَةَ حَتّى بَعَثَ إِلَیْهِمْ أَبُوبَكْرُ، عُمَرَ بْنَ الْخَطّابِ لِیُخْرِجَهُمْ مِنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ قالَ لَهُ: إنْ أَبَوْا فَقاتِلْهُمْ، فَأَقْبَلَ بِقَبَس مِنْ نار أَنْ یُضرِمَ عَلَیْهِمُ الدّارَ، فَلَقِیَتْهُ فاطِمَةُ فَقالَ: یا ابْنَ الْخَطّابِ أَجِئْتَ لِتَحْرِقَ دارَنا؟! قالَ: نِعَمْ، أوْ تَدْخُلُوا فیما دَخَلَتْ فیهِ الأُمَّةُ!.(17)
على و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند كه ابوبكر، عمر بن خطّاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون كند و به او گفت : اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد كن! عمر بن خطّاب با مقدارى آتش به سوى خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه را بسوزاند، ناگاه با فاطمه روبه رو شد. دختر پیامبر گفت: اى فرزند خطّاب آمده اى خانه ما را بسوزانى؟ او در پاسخ گفت: بلى مگر اینكه در آنچه امّت وارد شدند، شما نیز وارد شوید!».
تا اینجا بخشى كه در آن تصریح به تصمیم به هتك حرمت شده است پایان پذیرفت، اكنون به بخش دوم كه حاكى از جامه عمل پوشاندن به این نیّت شوم است، مى پردازیم! مبادا تصور شود كه قصد آنها تنها ارعاب و تهدید بود تا على(علیه السلام) و یارانش را مجبور به بیعت كنند، و هدف عملى ساختن چنین تهدیدى را نداشتند.

یورش انجام گرفت!
تا اینجا سخنان آن گروه كه فقط به سوء نیّت خلیفه و یاران او اشاره كرده اند به پایان رسید. گروهى كه نخواستند و یا نتوانستند دنباله فاجعه را به طور روشن منعكس كنند، در حالى كه برخى دیگر به اصل فاجعه; یعنى یورش به خانه و... اشاره نموده اند و اینك مدارك یورش و هتك حرمت به خانه حضرت فاطمه(علیها السلام) (در این بخش نیز در نقل مصادر، غالباً ترتیب زمانى را در نظر مى گیریم):
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و) ابوعبید و كتاب «الاموال»
ابوعبید، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نویسد:
«عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبكر براى عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زیاد گفت: اى كاش سه چیز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى كاش سه چیز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى كنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى كردم; یكى از آن سه چیزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم اى كاش انجام نمى دادم این است كه: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكْشِفْ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ; اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».(18)
ابوعبید هنگامى كه به اینجا مى رسد به جاى جمله : «لم أكشف بیت فاطمة و تركته...» مى گوید: «كذا و كذا» و اضافه مى كند كه من مایل به ذكر آن نیستم!
ابوعبید، هر چند روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته; ولى محقّقان كتاب الأموال در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در كتاب میزان الاعتدال ـ به نحوى كه بیان گردید ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفرید و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند. (دقت كنید!)

ز) طبرانى و «معجم الكبیر»
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در میزان الاعتدال وى را معتبر مى داند.(19) در كتاب المعجم الكبیر كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد و گفت: اى كاش سه چیز را انجام نمى دادم، سه چیز را انجام مى دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال مى كردم: «أمّا الثَّلاثُ اللاّئی وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ...; آن سه چیزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم اى كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!».(20)
این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد كه تهدیدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفرید (م463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:
«من در بیمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عیادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چیز را انجام نمى دادم و یكى از آن سه چیز این است: «وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیء وَإنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ; اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».(21)
در بحثهاى آینده نیز اسامى و عبارات شخصیتهاى دیگرى كه این بخش از گفتار خلیفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.

ط) سخن نظّام در كتاب «الوافى بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (160-231) كه به دلیل زیبایى كلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام)را نقل مى كند. او مى گوید:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها; عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!».(22)

ى) مبرّد در كتاب «كامل»
ابن ابى الحدید مى نویسد: محمد بن یزید بن عبدالاكبر بغدادى (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در كتاب الكامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى نویسد، و چنین یادآور مى شود:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكُنْ كَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».(23)

ك) مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى (م325) در مروج الذهب مى نویسد: «آنگاه كه ابوبكر در حال احتضار بود چنین گفت:
سه چیز انجام دادم و تمنّا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم; یكى از آن سه چیز این بود: فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَكُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَكَرَ فی ذلِكَ كَلاماً كَثیراً!; آرزو مى كردم كه اى كاش حرمت خانه زهرا را هتك نمى كردم.وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».(24)
مسعودى با اینكه نسبت به اهل بیت گرایشهاى موافقى دارد; ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى كرده و با كنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالا مى دانند!

ل) ذهبى و كتاب «میزان الاعتدال»
ذهبى در كتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد كوفى حافظ نقل مى كند كه در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث كوفى (م 357)، این خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن; عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!».(25)

م) عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل یكى از آنها بسنده مى كنیم:
«عمر گفت: وَالّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ، لَیَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلى مَنْ فیها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ فی عقبه: یا أباحَفْص، إِنَّ فیها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لایُبالی وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَلیّ... وَ رَنَّ حینَذاكَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِیَ إلاّ طَنینَ اسْتِغاثَة...(26);
قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم. عدّه اى كه از خدا مى ترسیدند و پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)رعایت منزلت او را مى كردند، گفتند: اى اباحفص، فاطمه در این خانه است. بى پروا فریاد زد: باشد!. نزدیك شد، در زد، سپس بر در كوبید و وارد خانه شد. على(علیه السلام) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیكى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».
* * *
این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در كتاب الامامة و الخلافة پایان مى دهیم (هر چند هنوز ناگفته ها بسیار است!).
او در این كتاب چنین مى نویسد:
«إنّ أبابكر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىّ وَ فاطِمَةَ(علیهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...(27); هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام)فرستاد. عمر هیزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...».
در ذیل این روایت، تعبیرات دیگرى است كه قلم از بیان آن عاجز است.

نتیجه:
با این همه مدارك روشن كه عموماً از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به كار مى برند و این حادثه تلخ را ساختگى مى پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمى دادیم.
امیدواریم بیان این حقایق افراد خفته را بیدار كند، تا حقایق تاریخى را در لابه لاى تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انكار نكنند.
وما علینا إلاّ البلاغ

مآخذ:
1. فتح البارى در شرح صحیح بخارى، ج 7، ص 84 و نیز بخارى این حدیث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازى، ج 8، ص 110 آورده است.
2. توبه، آیه 61.
3. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154 ; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاكم در كتاب مستدرك احادیثى مى آورد كه جامع شرایطى است كه بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانسته اند.
4. مستدرك حاكم، ج 3، ص 156.
5. نور، آیه 36. (نور خدا) در خانه هایى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.
6. قرأ رسول الله هذه الآیة (فی بُیُوتِ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فیها اِسْمُهُ) فقام إلَیْهِ رَجُلٌ: فَقالَ: أَیُّ بُیُوت هذِهِ یا رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله)؟ قالَ: بُیُوتُ الأنْبِیاءِ، فَقامَ إِلَیْهِ أَبُوبَكْرُ، فَقالَ یا رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) : أَهذَا الْبَیْتُ مِنْها، ـ مُشیراً إلى بَیْتِ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ(علیهما السلام) ـ قالَ: نَعَمْ، مِنْ أَفاضِلِها (در المنثور، ج 6، ص 203; تفسیر سوره نور، روح المعانى، ج 18، ص 174).
7. درالمنثور، ج 6، ص 606.
8. احزاب، آیه 33.
9. مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازى.
10. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.
11. الاعلام زركلى، ج 4، ص 137.
12. الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص 12، چاپ مكتبة تجاریة كبرى، مصر.
13. همان مدرك، ص 13.
14. معجم المطبوعات العربیة، ج 1، ص 212 .
15 . الاعلام زركلى، ج 4، ص 137 (چاپ دارالعلم للملایین، بیروت)
16. تاریخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بیروت.
17. عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.
18. الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر كلیات ازهریة، نیز ص 144، چاپ بیروت. ابن عبد ربّه در عقد الفرید، ج 4، ص 93 نیز آن را نقل كرده است، چنان كه خواهد آمد.
19. میزان الاعتدال، ج 2، ص 195 .
20. معجم الكبیر طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى.
21. عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة الهلال.
22. الوافى بالوفیات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بیروت. در ترجمه نظّام به كتاب «بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 مراجعه شود.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 46 و 47، چاپ مصر.
24. مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دارالاندلس، بیروت.
25. میزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552 .
26. عبدالفتاح عبدالمقصود، على بن ابى طالب، ج 4، ص 276-277 .
27. الامامة و الخلافة، ص 160-161، تألیف مقاتل بن عطیة كه با مقدمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده (چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ).




نوشته آیت الله مکارم

وما علینا إلاّ البلاغ
حقیقت را فدای تعصبات خود نکنیم
 

mec1386

عضو جدید
کاربر ممتاز
و) ابوعبید و كتاب «الاموال»
ابوعبید، قاسم بن سلام (م 224) در كتاب الأموال كه مورد اعتماد فقهاى اهل سنّت است، مى نویسد:
«عبدالرّحمن بن عوف مى گوید: در بیمارى ابوبكر براى عیادتش به خانه او رفتم. پس از گفتگوى زیاد گفت: اى كاش سه چیز را كه انجام داده ام، انجام نمى دادم، اى كاش سه چیز را كه انجام نداده ام، انجام مى دادم. همچنین آرزو مى كنم سه چیز را از پیامبر سؤال مى كردم; یكى از آن سه چیزى كه انجام داده ام و آرزو مى كنم اى كاش انجام نمى دادم این است كه:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكْشِفْ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ إنْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ;
اى كاش پرده حرمت خانه فاطمه را نمى گشودم و آن را به حال خود وامى گذاشتم، هر چند براى جنگ بسته شده بود».(18)
ابوعبید هنگامى كه به اینجا مى رسد به جاى جمله : «لم أكشف بیت فاطمة و تركته...» مى گوید: «كذا و كذا» و اضافه مى كند كه من مایل به ذكر آن نیستم!
ابوعبید، هر چند روى تعصّب مذهبى یا علّت دیگر از نقل حقیقت سر برتافته; ولى محقّقان كتاب الأموال در پاورقى مى گویند: جمله هاى حذف شده در كتاب میزان الاعتدال ـ به نحوى كه بیان گردید ـ وارد شده است، افزون بر آن، طبرانى در معجم خود و ابن عبد ربّه در عقد الفرید و افراد دیگر جمله هاى حذف شده را آورده اند. (دقت كنید!)

ز) طبرانى و «معجم الكبیر»
ابوالقاسم سلیمان بن احمد طبرانى (260-360) كه ذهبى در میزان الاعتدال وى را معتبر مى داند.(19) در كتاب المعجم الكبیر كه كراراً چاپ شده، آنجا كه درباره ابوبكر و خطبه ها و وفات او سخن مى گوید، یادآور مى شود:
ابوبكر به هنگام مرگ، امورى را تمنا كرد و گفت: اى كاش سه چیز را انجام نمى دادم، سه چیز را انجام مى دادم و سه چیز را از رسول خدا سؤال مى كردم:
«أمّا الثَّلاثُ اللاّئی وَدَدْتُ أنّى لَمْ أَفْعَلْهُنَّ، فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَكُنْ أكْشِفَ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ...;
آن سه چیزى كه آرزو مى كنم كه اى كاش انجام نمى دادم، آرزو مى كنم اى كاش حرمت خانه فاطمه را هتك نمى كردم و آن را به حال خود واگذار مى كردم!».(20)
این تعبیرات به خوبى نشان مى دهد كه تهدیدهاى عمر عملى شد و درِ خانه را به زور (یا با آتش زدن) گشودند.

ح) باز هم ابن عبد ربّه و «عقد الفرید»
ابن عبد ربّه اندلسى مؤلف كتاب العقد الفرید (م463) در كتاب خود از عبدالرحمن بن عوف نقل مى كند:
«من در بیمارى ابى بكر بر او وارد شدم تا از او عیادت كنم، او گفت: آرزو مى كنم كه اى كاش سه چیز را انجام نمى دادم و یكى از آن سه چیز این است:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكْشِفُ بَیْتَ فاطِمَةَ عَنْ شیء وَإنْ كانُوا أَغْلَقُوهُ عَلَى الْحَرْبِ;
اى كاش خانه فاطمه را نمى گشودم، هر چند آنان براى نبرد درِ خانه را بسته بودند».(21)
در بحثهاى آینده نیز اسامى و عبارات شخصیتهاى دیگرى كه این بخش از گفتار خلیفه را نقل كرده اند، خواهد آمد.

ط) سخن نظّام در كتاب «الوافى بالوفیات»
ابراهیم بن سیار نظّام معتزلى (160-231) كه به دلیل زیبایى كلامش در نظم ونثر به نظّام معروف شده است در كتابهاى متعددى، واقعه بعد از حضور در خانه فاطمه(علیها السلام)را نقل مى كند. او مى گوید:
«إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَةَ یَوْمَ الْبَیْعَةِ حَتّى ألْقَتِ الْمُحْسِنَ مِنْ بَطْنِها;
عمر در روز اخذ بیعت براى ابى بكر، بر شكم فاطمه زد، او فرزندى كه در رحم داشت و نام او را محسن نهاده بودند، سقط كرد!».(22)

ى) مبرّد در كتاب «كامل»
ابن ابى الحدید مى نویسد: محمد بن یزید بن عبدالاكبر بغدادى (210-285) ادیب، و نویسنده معروف و صاحب آثار مشهور، در كتاب الكامل، از عبدالرحمن بن عوف داستان آرزوهاى خلیفه را مى نویسد، و چنین یادآور مى شود:
«وَدَدْتُ أنّی لَمْ أكُنْ كَشَفْتُ عَنْ بَیْتِ فاطِمَةَ وَ تَرَكْتُهُ وَ لَوْ أُغْلِقَ عَلَى الْحَرْبِ».
(23)

ك) مسعودى و «مروج الذهب»
مسعودى (م325) در مروج الذهب مى نویسد: «آنگاه كه ابوبكر در حال احتضار بود چنین گفت:
سه چیز انجام دادم و تمنّا مى كردم كه اى كاش انجام نمى دادم; یكى از آن سه چیز این بود:
فَوَدَدْتُ أنّی لَمْ أَكُنْ فَتَّشْتُ بَیْتَ فاطِمَةَ وَ ذَكَرَ فی ذلِكَ كَلاماً كَثیراً!;
آرزو مى كردم كه اى كاش حرمت خانه زهرا را هتك نمى كردم.وى در این مورد سخن زیادى گفته است!!».(24)
مسعودى با اینكه نسبت به اهل بیت گرایشهاى موافقى دارد; ولى اینجا از بازگویى سخن خلیفه خوددارى كرده و با كنایه رد شده است. البتّه سبب را خدا مى داند والبتّه بندگان خدا هم اجمالا مى دانند!

ل) ذهبى و كتاب «میزان الاعتدال»
ذهبى در كتاب میزان الاعتدال از محمّد بن احمد كوفى حافظ نقل مى كند كه در محضر احمد بن محمّد معروف به ابن ابى دارم، محدّث كوفى (م 357)، این خبر خوانده شد:
«إنّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ حَتّى أسْقَطَتْ بِمُحْسِن;
عمر لگدى بر فاطمه زد و او فرزندى كه در رحم به نام محسن داشت سقط كرد!».(25)

م) عبدالفتاح عبدالمقصود و كتاب «الإمام علی»
وى هجوم به خانه وحى را در دو مورد از كتاب خود آورده است و ما به نقل یكى از آنها بسنده مى كنیم:
«عمر گفت:
وَالّذی نَفْسُ عُمَرَ بِیَدِهِ، لَیَخْرُجَنَّ أَوْ لاَحْرَقَنّها عَلى مَنْ فیها...! قالَتْ له طائفة خافت اللهَ ورَعَتِ الرَّسولَ فی عقبه: یا أباحَفْص، إِنَّ فیها فاطِمَةَ...»! فَصاحَ: لایُبالی وَ إن...! وَ اقْتَرَبَ وَ قَرَعَ الْبابَ، ثُمَّ ضَرَبَهُ وَ اقْتَحَمَهُ... وَ بَدالَهُ عَلیّ... وَ رَنَّ حینَذاكَ صَوْتُ الزَّهْراءِ عِنْدَ مَدْخَلِ الدّارِ... فَإنْ هِیَ إلاّ طَنینَ اسْتِغاثَة...
(26);
قسم به كسى كه جان عمر در دست اوست یا باید بیرون بیایید یا خانه را بر ساكنانش آتش مى زنم. عدّه اى كه از خدا مى ترسیدند و پس از پیامبر(صلى الله علیه وآله)رعایت منزلت او را مى كردند، گفتند: اى اباحفص، فاطمه در این خانه است. بى پروا فریاد زد: باشد!. نزدیك شد، در زد، سپس بر در كوبید و وارد خانه شد. على(علیه السلام) پیدا شد... طنین صداى زهرا در نزدیكى مدخل خانه بلند شد... این ناله استغاثه او بود...!».

* * *
این بحث را با حدیث دیگرى از مقاتل ابن عطیّه در كتاب الامامة و الخلافة پایان مى دهیم (هر چند هنوز ناگفته ها بسیار است!).
او در این كتاب چنین مى نویسد:
«إنّ أبابكر بَعْدَ ما أَخَذَ الْبَیْعَةَ لِنَفْسِهِ مِنَ النّاسِ بِالإرْهابِ وَ السَّیْفِ وَ الْقُوَّةِ أرْسَلَ عُمَرَ وَ قُنْفُذاً وَ جَماعَةً إلى دارِ عَلىّ وَ فاطِمَةَ(علیهما السلام) وَ جَمَعَ عُمَرُ الْحَطَبَ عَلى دارِ فاطِمَةَ وَ أَحْرَق بابَ الدّارِ!...(27); هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه(علیهما السلام)فرستاد. عمر هیزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد...».
در ذیل این روایت، تعبیرات دیگرى است كه قلم از بیان آن عاجز است.

نتیجه:
با این همه مدارك روشن كه عموماً از منابع اهل سنّت نقل شده، باز بعضى از آنان تعبیر «افسانه شهادت» را به كار مى برند و این حادثه تلخ را ساختگى مى پندارند! اگر اصرار آنها بر نفى این حقایق نبود ما نیز بحث را این مقدار گسترش نمى دادیم.
امیدواریم بیان این حقایق افراد خفته را بیدار كند، تا حقایق تاریخى را در لابه لاى تعصّبات پنهان نسازند و آنها را انكار نكنند.

وما علینا إلاّ البلاغ
مآخذ:
1. فتح البارى در شرح صحیح بخارى، ج 7، ص 84 و نیز بخارى این حدیث را در بخش علامات نبوّت، ج 6، ص 491، و در اواخر مغازى، ج 8، ص 110 آورده است.
2. توبه، آیه 61.
3. مستدرك حاكم، ج 3، ص 154 ; مجمع الزوائد، ج 9، ص 203 و حاكم در كتاب مستدرك احادیثى مى آورد كه جامع شرایطى است كه بخارى و مسلم در صحت حدیث، آنها را لازم دانسته اند.
4. مستدرك حاكم، ج 3، ص 156.
5. نور، آیه 36. (نور خدا) در خانه هایى است كه خدا رخصت داده كه قدر و منزلت آنان رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود.
6. قرأ رسول الله هذه الآیة (فی بُیُوتِ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْكَرَ فیها اِسْمُهُ) فقام إلَیْهِ رَجُلٌ: فَقالَ: أَیُّ بُیُوت هذِهِ یا رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله)؟ قالَ: بُیُوتُ الأنْبِیاءِ، فَقامَ إِلَیْهِ أَبُوبَكْرُ، فَقالَ یا رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) : أَهذَا الْبَیْتُ مِنْها، ـ مُشیراً إلى بَیْتِ عَلِىٍّ وَ فاطِمَةَ(علیهما السلام) ـ قالَ: نَعَمْ، مِنْ أَفاضِلِها (در المنثور، ج 6، ص 203; تفسیر سوره نور، روح المعانى، ج 18، ص 174).
7. درالمنثور، ج 6، ص 606.
8. احزاب، آیه 33.
9. مصنف ابن ابى شیبه، ج 8، ص 572، كتاب المغازى.
10. انساب الأشراف، ج 1، ص 586، چاپ دار معارف، قاهره.
11. الاعلام زركلى، ج 4، ص 137.
12. الامامة و السیاسة ابن قتیبه، ص 12، چاپ مكتبة تجاریة كبرى، مصر.
13. همان مدرك، ص 13.
14. معجم المطبوعات العربیة، ج 1، ص 212 .
15 . الاعلام زركلى، ج 4، ص 137 (چاپ دارالعلم للملایین، بیروت)
16. تاریخ طبرى، ج 2، ص 443، چاپ بیروت.
17. عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة هلال.
18. الأموال، پاورقى 4، چاپ نشر كلیات ازهریة، نیز ص 144، چاپ بیروت. ابن عبد ربّه در عقد الفرید، ج 4، ص 93 نیز آن را نقل كرده است، چنان كه خواهد آمد.
19. میزان الاعتدال، ج 2، ص 195 .
20. معجم الكبیر طبرانى، ج 1، ص 62، ح 34، تحقیق حمدى عبدالمجید سلفى.
21. عقد الفرید، ج 4، ص 93، چاپ مكتبة الهلال.
22. الوافى بالوفیات، ج 6، ص 17، شماره 2444; ملل و نحل شهرستانى، ج 1، ص 57، چاپ دارالمعرفة، بیروت. در ترجمه نظّام به كتاب «بحوث فى الملل والنحل»، ج 3، ص 248-255 مراجعه شود.
23. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص 46 و 47، چاپ مصر.
24. مروج الذهب، ج 2، ص 301، چاپ دارالاندلس، بیروت.
25. میزان الاعتدال، ج 1، ص 139، شماره 552 .
26. عبدالفتاح عبدالمقصود، على بن ابى طالب، ج 4، ص 276-277 .
27. الامامة و الخلافة، ص 160-161، تألیف مقاتل بن عطیة كه با مقدمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عین الشمس قاهره به چاپ رسیده (چاپ بیروت، مؤسّسه البلاغ).



آیت الله مکارم
وما علینا إلاّ البلاغ
حقیقت را فدای تعصب نکنیم
 

alirezam

عضو جدید
ماجرای شهادت حضرت فاطمه(سلام الله علیها) همانطور که تو پستهای قبل ذکر شد در منابعاهل سنت هم به آن اشاره شده است. ولی باید توجه داشت که اعتراف به شهادت حضرت زهرا در واقع اعتراف به غصب حکومت و پایمال کردن حق اهل بیت پیغمبر و اثبات ادعای شیعه است و طبیعی است که حکومتهای بنی امیه و بنی عباس و دیگران این برگ از دفتر تاریخ را تا میتوانند مخفی نگه دارند و اگر بتوانند حذف نمایند تا ناحق بودن حکومتشان برملا نشود. از طرفی علمای عامه(اهل تسنن) نیز معمولا در حمایت حاکمان اسلامی بوده اند و بدین جهت قادر به بیان حرفی که حکومت حاکمان را زیر سوال می برد نبودند. این خود مظلومیت اهل بیت پیغمبر را نشان می دهد. شاید به همین دلیل حضرت زهرا خواستند که مرقد شریفشان مخفی بماند که اگر زبان همه را بستند و قلم همه را شکستند باز این سوال باقی بماند که چرا قبرشان مخفی است؟
 

alirezam

عضو جدید
در صورتیکه بررسی روابط دوستانه حضرت علی (رض) و حضرت عمر (رض) و ازدواج حضرت عمر (رض) با ام کلثوم ، دختر گرامی حضرت علی (رض) و نام گذاری حضرت علی تعدادی از فرزندان خویش را به نامهای ابوبکر ، عثمان و عمر و مشورتهای مهم حضرت عمر (رض) با حضرت علی (رض) در مورد امور خلافت ، قضاوتها ، احکام و ... نشانه همکاری صمیمانه و ارتباط دوستانه میان آن بزرگواران و بیانگر خلاف این ادعا است.


نقل شهادت حضرت فاطمه زهرا (رضی الله عنها) هم ضعف سند دارد زیرا فاقد سند و مدرک است و هم ضعف بیانی دارد زیرا به گونه ای بیان شده که نشان می دهد خود ناقلان هم به آن اعتماد ندارند. از این رو ، ما به نقد و بررسی روایات متعددی می پردازیم که برخی از علمای تشیع به نقل آن پرداخته اند در حالی که محدثان و سیره نویسان در کتب خویش ذکری از آن به میان نیاورده اند ، که این امر خود دلالت بر بی اساس بودن آن دارد. ن(51)
[/FONT]

[FONT=&quot]
[/FONT]​

در مورد نقل شهادت حضرت زهرا در کتب خود اهل سنت هم به آن اشاره شده که در پستهای قبل و در خود پست استارتر امده و فقط در منایع شیعه نیومده ولی اینکه چرا کمرنگ در منابع اهل سنت است و خیلیها از اونها قبول ندارن به دلیل اینه که قبول این واقعه به معنای قبول ادعای شیع در امر حکومته که در پست قبلی توضیح دادم.

اما در مورد روابط دوستانه امام علی با عمر و سایر خلفا و قبول حکومتشان از سوی امام قسمتی از خطبه سوم نهج البلاغه معروف به شقشقیه رو میارم قضاوت کنین:

آگاه باشد!به خدا قسم،پسر ابى قحافه،جامه خلافت را در بركرد و مى‏دانست من براى خلافت همچون قطب ميان آسيا هستم.پس من هم جامه ديگرى در بر و از آن پهلو تهى كردم و در كار خود مى‏انديشيدم كه آيا بدون دست حمله كنم يا آنكه بر تاريكى،كورى صبر پيش گيرم كه در آن بزرگان را فرسوده و جوانان را پير ساخته و مومن در آن رنج مى‏برد تا به ديدار خدايش نايل آيد.پس دريافتم شكيبايى بر اين دوعاقلانه‏تر است.صبر كردم در حالى كه در چشمانم خار و در گلويم استخوان بود.
 

alirezam

عضو جدید
ابن ابی الحدید معتزلی از علمای اهل سنت نقل نموده است: «ابو العاص، شوهر زینب، دختر پیامبر اکرم صلی‏الله‏ علیه ‏و‏آله وسلم در جنگ از طرف مسلمانان به اسارت گرفته شد؛ ولی بعدا ماننداسیران دیگر آزاد شد.
ابو العاص به پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم وعده داد که پس از مراجعت به مکه،وسائل مسافرت دختر پیامبر(ص) را به مدینه فراهم سازد. پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم بهزید حارثه و گروهی از انصار، مأموریت داد که در هشت مایلی مکه توقف کنند و هر موقعکجاوه زینب به آن جا رسید، او را به مدینه بیاورند. قریش از خروج دختر پیامبر(ص) ازمکه آگاه شدند. گروهی تصمیم گرفتند که او را از نیمه راه باز گردانند. جبار بنالاسود (یا هبار ابن الاسود) با گروهی خود را به کجاوه زینب رساند و نیزه خود رابر کجاوه دختر پیامبر(ص) کوبید. از ترس آن، زینب، کودکی را که در رحم داشت، سقط کرد وبه مکه بازگشت. پپامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم از شنیدن این خبر سخت ناراحت شد و درفتح مکه (با این که همه را بخشید و آزاد نمود) خون قاتل فرزند زینب را مباحشمرد.»
ابن ابی الحدید می‏گوید:
«من این جریان را برای استادم ابو جعفر نقیب خواندم، او گفت: وقتی که پیامبرصلی‏الله‏علیه‏و‏آله وسلم خون کسی که دخترش زینب را ترسانید و او سقط جنین کرد را مباحشمرد، قطعا اگر زنده بود خون کسانی را که دخترش فاطمه علیهاالسلام را ترسانیدند کهباعث شد فرزندش (محسن) را سقط کند، حتما مباح می‏شمرد.»

ابن ابی الحدید می‏گوید، به استادم گفتم:
«آیا از شما نقل کنم آن چه را مردم می‏گویند که فاطمه بر اثر ترس (و ضرباتی که براو وارد شد) فرزندش را از دست داد؟
پس گفت: نه! از طرف من نقل نکن! و همین طور رد و بطلان آن را نیز از طرف من نقلنکن! چون اخبار در این زمینه متعارض است.»
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج14، ص193/ ر.ک: زندگی علی علیه‏السلام ،ص252.
این قصه، به خوبی نشان می‏دهد که اخبار موافق با نظریات شیعه در بین روایات اهل سنت نیز وجود داشته و خودابن ابی الحدید نیز در قسمتی از کلامش اعتراف می‏کند؛ آن جا که می‏گوید: «عَلی اَنجَماعَةً مِنْ اَهْلِ الحَدیثِ قَدْ رَوَوْا نَحوَهُ، گروهی از اهلحدیث (از اهل سنت نیز) مانند آن چه را شیعیان می‏گویند نقل کرده‏ اند

همچنین اعتراف به سقط شدن فرزند حضرت زهرا و عدم اجازه نقل این قضیه از طرف او نشان دهنده وجود ترس از بیان این واقعه توسط علمای سنی است
 

Similar threads

بالا