شعر نو

_fahimam_

عضو جدید
سكوت آب
می‌ تواند
خشكی باشد و فرياد عطش؛

سكوت گندم
می‌ تواند
گرسنگی باشد و غريو پيروزمندانه‌ ی قحط؛

همچنان كه سكوت آفتاب
ظلمات است

اما سكوت آدمی
فقدان جهان و خداست؛    
  غريو را
        تصوير كن !

شاملو
 

ros21

عضو جدید
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود
زندگی جذبه دستی است که می چیند
زندگی نوبر انجیر سیاه در دهان گس تابستان است
زندگی بعد درخت است به چشم حشره
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد
زندگی سوت قطاری است که درخواب پلی می پیچد
زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست
خبر رفتن موشک به فضا
لمس تنهایی ماه
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر
زندگی شستن یک بشقاب است
زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است
زندگی مجذور اینه است
زندگی گل به توان ابدیت
زندگی ضرب زمین در ضربان دل ما
زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست
سهراب سپهری
 

bid-majnoon

عضو جدید
من در غیاب تو
با سنگ سخن گفته ام!
من در غیاب تو
با صبح، با ستاره، با سلیمان
سخن گفته ام...
من در غیاب تو
زخم های بی شمار شب ایوب را شسته ام...
من در غیاب تو
کلمات سربریده بسیاری را شفا داده ام!
هنوز هم در غیاب تو
نماز ملائک قضا می شود،
کبوتر از آرایش آسمان می ترسد،
پروانه از روشنایی گل سرخ هراسان است...
بگو کجا رفته ای
که بعد از تو
دیگر هیچ پیامبری از بیعت ستاره با نور
سخن نگفت؟!!


سید علی صالحی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
مهم نیست

خانه‌ات کجا باشد

برای یافتنت کافی است

چشم‌هایم را ببندم


خلاصه بگویم

حالا

هر قفلی که می‌خواهد

به درگاه خانه‌ات باشد


عشق پیچکی است

که دیوار نمی‌شناسد


گروس عبدالملکیان
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
دارم به اجــزای تشکیــل دهنــده‌ام،
تجــزیــه مــی‌شــوم!
آب،
بــاد،
خــاک
و ایــن آتــش
کــه تــو بــه جــانــم انــداختــه‌ای . . .

"کامران رسول زاده"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نغــمه رضایی


امید قصه های من
تو هم به قصه گوی خود رسیده ای

صداتر از صدای من

بگو غریوِِ ِ راه را شنیده ای

عزیز آشنای من

ببین غریب ِ عشق را تپیده ای

نوید ِ نغمه های من

به خود طنین یار را تنیده ای

حریم ِ من، هوای ِ من
رها به آسمان ِ دل پریده ای

گذشته ها به پای من

توهم به صبح دیگری دویده ای ...
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانی‌های منتظر و ماهی‌های حوض
و لبخندی که به شوق بر لبانم می‌بندد
که تو بیایی و کسی خانه نباشد

سیدعلی صالحی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
فرقی نمی کند

قهوه ای ، مشکی یا آبی!؟

بالاخره روزی


کسی پیدا می شود


که تمام پیراهن های مردانه اش را


با رنگِ چشمانِ تو ، سِت می کند!


فاطمه نعمتی
 

bid-majnoon

عضو جدید
در غیاب تو
ترانه های تکان دهنده نوشتم،
به تماشاى کشورهای جهان رفتم،
خانه خریدم
مردِ خانه شدم
اما هنوز
جای تو در تک تک دقیقه ها
خالی ست،

شعرها برای زیبا شدن
به تکه ای از تو
محتاجند
و نوشتن پلی ست که مرا به تو می رساند...
چه کسی باور می کرد در نبود تو تقویم ها ورق بخورند؟
و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم
بی آن که صدای کف زدنت در گوشم بپیچد؟
دیگر احتمال بازگشتن تو لطیفه ای ست
که دوستان قدیمی
مرا با آن دست می اندازند
و آن قدر در خلأ غیبتت مرده ام
که هیچ زنگ تلفنی
مرا
از جا نمی پراند....



یغما گلرویی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ناراحتم ... از چشم و ابرویت ، از ارتباط باد با مویت

از سینه ریزت از النگویت ، ناراحتم ! از من چه میخواهند !؟

ناراحتم ... یاران ، سران بودند ؛ امید ما ناباوران بودند


این دوستان ، سرلشگران بودند !! در چادر دشمن چه میخواهند !؟

ناراحتم از خوب های بد
؛ از تو ، از این یاران یک در صد


بی آنکه ربطی بین‌تان باشد ! ناراحتم از این همه بی ربط

من در خیابانی پر از خنده ، هی اشک می ریزم به آینده


ناراحتم آقای راننده، ناراحتم ... لطفا صدای ضبط ...

پروانه بودم شمع را دیدم
، در شعله قلع و قمع را دیدم


تنهایی در جمع را دیدم ، دیگر بس است این عشق آزاری

در خاک مطلوبت چه چیزی کاشت ؟ این دل که جز حسرت به دل نگذاشت


تو دوستش داری و خواهی داشت ، اما خودت را دوست تر داری !

ناراحتم از ناتوان بودن
، سخت است مال دیگران بودن


دنبال چیزی لای نان بودن ، اینگونه من شاعر نخواهم شد ...

عشق آنچه در ذهنت کشیدی نیست
، روحم شبیه آنچه دیدی نیست


زحمت نکش لطفا ! امیدی نیست ، من دیگر آن یاسر نخواهم شد ...

ناراحت از محدوده ی قرمز
، می گریم از رود ارس تا دز


این اشک ها ... این اشک ها هرگز ، از مردی ما کم نخواهد کرد

من در خیابانی پر از خنده
، هی اشک می ریزم به آینده


ناراحتم آقای راننده اما صدا را کم نخواهد کرد ...

اما صدا را کم نخواهد کرد ...




یاسر قنبرلو
 

bid-majnoon

عضو جدید
دوستش داشته باشی
و او
در دو قدمی عاشق تو شدن
این پا و آن پا کند
و بگوید:
عاشقم نکن!
می خواهم عاقلانه تصمیم بگیرم
شاید با آدم آسانتری بروم!

و تو عاشقش نکنی
او برود
مدتی بعد بیاید و بگوید:
چرا عاشقم نکردی
وقتی می دیدی
اینقدر عاقلانه اشتباه می کنم؟

و تو
فقط
به دستش نگاه کنی
و ندانی
اسم کاری که کردی
چه بود...


زنده یاد افشین یداللهی - از کتاب مشتری میکده ای بسته
 

نازنین فاطیما

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستش داشته باشی
و او
در دو قدمی عاشق تو شدن
این پا و آن پا کند
و بگوید:
عاشقم نکن!
می خواهم عاقلانه تصمیم بگیرم
شاید با آدم آسانتری بروم!

و تو عاشقش نکنی
او برود
مدتی بعد بیاید و بگوید:
چرا عاشقم نکردی
وقتی می دیدی
اینقدر عاقلانه اشتباه می کنم؟

و تو
فقط
به دستش نگاه کنی
و ندانی
اسم کاری که کردی
چه بود...


زنده یاد افشین یداللهی - از کتاب مشتری میکده ای بسته

اسم این کاری که اون طرف می کنه عین حماقت ونادانی و...:(
وکاری که تو کردی عین عاقلانگی متاسفانه
 

pandarm

کاربر بیش فعال
برو ای دوست برو
برو ای دختر پالان محبت بر دوش
دیده بر دیده ی من مفکن و نازت مفروش
من دگر سیرم سیر
به خدا سیرم از این عشق دو پهلوی تو پست
تف بر آن دامن پستی که تو را پروردست
کم بگو، جاه تو کو؟ مال تو کو؟ برده ی زر
کهنه رقاصه ی وحشی صفت زنگی خر
گر طلا نیست مرا تخم طلا مردم من
زادهی رنجم و پروردهی دامان شرف
 

bid-majnoon

عضو جدید
فردا صبح بیدار می شوم
و فراموش می کنم بارها دوستت داشته ام
کنار پنجره می ایستم
به تماشای کودکانی که عادت دارند
هرصبح، زنی سراغ «کوچه ی خوشبخت» را از آنان بگیرد
و با لبخندهای کوچکشان بگویند:
«تماشای آسمان
چشمان هیچ کس را
آبی نخواهد کرد!»


لیلا کردبچه
 

bid-majnoon

عضو جدید
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم؟
مثل پرنده ای لالم
که می خواهد آواز بخواند و نمی تواند!
به هوای دیدنت
در قاب پنجره ها قد می کشم
نیستی
فرو می ریزم

مثل فواره ای بر سر خودم
زیر آوار خودم می مانم در گوشه ی اتاق
ای انار ترک خورده بر فراز درخت
من دستی کوتاهم
من پرنده ای بی بالم
ای آسمان دور دست!
از تو محرومم
آنگونه که دهکده از پزشک
کویر از آب
لاک پشت از پرواز
اندوه ها در من شعله ور است و
ابر ها در من در حال بارش
نیمی آتشم
نیمی باران
اما بارانم، آتشم را خاموش نمی کند!
گرفتار ناتوانی های خویشم
رودی کوچکم
گرفتار باتلاق.
راه ها باز است
آفتاب می تابد
اما من
حسرت راه رفتنم در پای فلج
گرسنه ای هستم
که نانم را
جای ماه بر سینه ی آسمان چسبانده اند.
دلم برای تو تنگ شده است
اما نمی دانم چه کار کنم
آرام می گریم
حال آدمی را دارم
که می خواهد به همسر مرده اش تلفن کند
اما نمی کند
چرا که به خوبی می داند
در بهشت گوشی ها را بر نمی دارند ...



رسول یونان
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر پرسند از من زندگانی چیست، خواهم گفت:
همیشه جستجو کردن
جهان بهتری را آرزو کردن...


ژاله اصفهانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شکوه آرزو را
بازگو کن
ندار از هیچ کس باکی ،هراسی
به هر چیزی نمی خواهی
بگو نه
اگر راه رهایی زیر سنگ است
تمام کوه ها را زیرو رو کن
وگر بشکست جام آرزویت
تلاطم های دریا را
سبو کن



ژاله اصفهانی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
✔شاید عشق را بد فهمیده ایم

که تنهاییش می ماند و

دلتنگی

و دستی که به هیچ جا بند نیست ..!


#امیر_وجود

 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
بگذار بگویند دیوانه ام

پای آمدن تو

در میان باشد،

ضریح که هیچ به این درخت چنار هم

دخیل می بندم ...!!

"محمدرضا صالحی"
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
ﮔﻔﺘﯽ: ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺎ ﺗﻮﺍَﻡ .
ﻭ ﻣﻦ،
ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﻧﺎﻡِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ
ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ !
‏( ﺭﺿﺎ ﮐﺎﻇﻤﯽ)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
محبوب من!-محمد صالح علاء-

محبوب من!

در عبادتم چنان با شما سخن مى گویم

که خداوند به گریه مى افتد

محبوب من!

در آن هنگام که گل هاى

سرخ در دشت ها

مى رویند و باغ ها لبریز طراوتند

و باد با زلف شما به پچ پچ است

در آن مساحت اثیرى عشق شما را دوست دارم.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
[h=1]می نشانمت به دل
می سرایمت به غزل
می خوانمت به باران
باورت می کنم به عشق
تکرارت می کنم به مهر
یادت می کنم به مهتاب

راستی تو مرا چگونه
در دلت صرف می کنی؟...

#سمیه_خلج

┅✶✶┅
[/h]
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
تو ديگر نيستی
مگر به صورتِ شعری در دهان
و لمسِ سرانگشت‌های تمام شده‌ات
در دست‌‌هایمان...

#شمس_لنگرودی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من مانده‌ام
در هياهوى ثانيه‌هاى بى ساعت
دلتنگيم را قدم مى‌زنم
روى ردپاى" تو"
در هواى" تو"
كه چه بى انتها
و طولانی‌ست...🤍

امیروجود
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
در دل تاریک این شب های سرد
ای امیدِ ناامیدی های من؛
برق چشمان تو همچون آفتاب
می درخشد بر رخ فردای من...

#فریدون_مشیری
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
آخرین برگ سفرنامه باران
این است:
که زمین چرکین است.

محمد رضا شفیعی کدکنی
 

شبگرد23

عضو فعال شعر نو
کاربر ممتاز
چه شغل عجیبی!!

شروع هفته تو را می بینیم

باقی هفته

به خاموش کردن خودم در اتاقم مشغولم ... !

شمس لنگرودی
 

Similar threads

بالا