شعر خوانی مهدوی

fagol

عضو جدید
ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کودکی ام دل به تو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا


بی تو با شمع علی تا به سحر می سوزد
شمع می میرد و او بار دگر می سوزد
یک نفر مثل درختان سپیدار بلند
در خیالش همه شب بین دو در می سوزد

آه زهرا تا ابد جاری بود / دست مولا تشنه یاری بود
چون علی شد بی کس و بی‌ هم‌ نفس / گفت یا زینب به فریادم برس

در جهان تا زنده ام گویم ثنای فاطمه / دست حاجت می برم سوی خدای فاطمه
گر برای درد بی درمان مداوا طالبی / رایگان درمان کند دارالشفای فاطمه

آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند
کاش از قلبم به قلبش راه داشت / کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
کاش از شوقم چنان مرغ سحر / می‌زدم گرد مزارش بال و پر
می‌شنیدم ناله‌های غربتش / می‌پریدم تا کنار تربتش . . .

.

.


دل از غم فاطمه توان دارد ، نه / و ز تربتِ او کسی نشان دارد ، نه
آن تربتِ گمگشته به بَر ، زوّاری / جز مهدی صاحب الزمان دارد ، نه . . .

.

.


یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند . . .

یا علی جان تربت زهرا کجاست؟ / یادگار غربت زهرا کجاست؟
تا ز نورش دیده را روشن کنم / بر مزارش شعله‌ها بر تن کنم . . .

.

.


فاطمیه قصه گوی رنجهاست / فاطمیه تفسیر سوز مرتضی ست
فاطمیه شعر داغ لاله است / قصه ی زهرای ۱۸ ساله ست . . .

.


.

آن روز که پهلوی تو از کینه شکست / دل های مُحبّان تو در سینه شکست
تصویر تو را دِل علی آینه بود / اندوه تو سنگی شد و آیینه شکست . . .

.


.

گُل بوته باغ مصطفی زهرا بود
آلاله داغ مرتضی زهرا بود
خورشیدِ بلند در شبستان وجود
سرچشمه رحمت خدا زهرا بود

.

.


مسلمانان چرا شب دفن شد صدیقه کبری؟
چرا گم شد نشان قبر آن انسیه حوراء؟
هنوز از رحلت ختم رسل نگذشته ایامی
نگین خاتم پیغمبران بشکست واویلا . . .

.

.


شکسته بال وپری زآشیانه میبردند / تن ضعیف غریبانه شبانه میبردند
جنازه ای که همه انبیاء قربانش / چه شد که هفت نفرمخفیانه میبردند . . .

.

.

.

هرچه باشد من نمک پرورده ام
دل به عشق فاطمه خوش کرده ام
حج من بی فاطمه (س) بی حاصل است
فاطمه (س) حلال صدها مشکل است . . .

 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
شعر خوانی مهدوی

بنام خدا


فریب ما مخور آقا دروغ می گویم؛ به جان "حضرت زهرا” دروغ می گویم/

چه انتظار ظهوری چه درد هجرانی؛ میا میا گل طاها دروغ می گویم/

تمام چشم براهی و انتظار ظهور؛ و ندبه های فرج را دروغ می گویم/

دلی که مأمن دنیاست جای مولا نیست؛ اسیر شهوت دنیا دروغ می گویم/

کدام گریه غربت کدام اشک فراق؛ قسم به "ام ابیها” دروغ می گویم/

زبان سخن ز تو گوید ولی برای "مقام”؛ به پیش چشم خدا ما دروغ می گویم/

خلاصه ای گل نرگس کسی به فکر تو نیست؛ و ما به وسعت دریا دروغ می گویم/

مرا ببخش عزیزم که باز می گویم؛ میا میا گل طاها دروغ می گویم
 

M.Adhami

عضو جدید
کاربر ممتاز
با یاد خدا

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفتعصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم
که چرا عشق به انساننرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده استو غم عشق به پایان نرسیده است.
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد:
که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم
گشته به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد،
زمین مُرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد، زمین مرد، زمین مُرد.
خداوند گواه است، دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است؛ ولی حیف نصیبم فقط آه است
و همین آه خدایا برسد کاش به جایی؛
برسد کاش صدایم به صدایی…
عصر یک جمعه ی دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس،
تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است، زجنس غم و ماتم،
زده آتش به دل عالم و آدم
مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای ای عشق مجسم
که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت،
نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه، آهت!
به فدای نخ آن شال سیاهت،
به فدای رخت ای ماه! بیا، صاحب این بیرق و این پرچمو این مجلس و این روضه و این بزم تویی.آجرک الله! عزیر دو جهان یوسف درچاه،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت
دل من بال کبوتر شده، خاکستر پرپر شده، همراه نسیم سحری، روی پر فُطرُس معراجํ نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی
که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی،
به خدا در هوس دیدن شش گوشه، دلم تاب ندارد. نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه ی دفتر، غزلِ ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد.
همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…
تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی، شده ام باز هوایی…
گریه کن گریه و خون گریه کن ،‌آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود
چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید اگر این مخمل خون برتن تب دار حروف است که این روضه مکشوف لهوف است؛‌
عطش بر لب عطشان لغات است
و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است
و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛
ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات » است؛
ولی حیف که ارباب« اسیرالکربات» است؛
ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنه یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او درکف گودال و سپس آه که «الشمرُ» …
خدایا چه بگویم که «شکستند سبو را و بریدند»…
دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی؛ قَسَمت می دهم
آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی… توکجایی…
سید حمیدرضا برقعی
 
به نام خدا


کسی نیامده جز او سر قرار خودش
نشسته غرق تماشای شیعیان خودش
چه انتظار عجیبی ست، اینکه شب تا صبح
کسی قنوت بگیرد به انتظار خودش...


شرمنده ایم آقاجان...
 

اوسپید

عضو جدید
یا مهدی

یا مهدی

بحر طویل....
به طاهابه یس به معراج احمد به قدر وبه کوثر به رضوان و طوبی
به وحیالهی به قران جاری به تورات موسی و انجیل عیسی
بسی پادشاهیکنم در گدایی چو باشمگدای گدایان زهرا(س)
چه شبها که زهرا دعا کرده تا ما همه شیعه گردیم و بی تاب مولا(ع)
غلامی این خانواده دلیل و مراد خدا بوده از خلقت ما
مسیرت مشخص، امیرت مشخص ،مکن دل دل ای دل بزن دل به دریا
که دنیابه خسران عقبی نیرزد به دوری ز اولاد زهرا (س) نیرزد
و اینزندگانی فانی جوانی خوشی های امروز و اینجا به افسوس بسیار فردا نیرزد..
اگر عاشقانه هوادار یاری، اگر مخلصانه گرفتار یاری، اگرآبرو می گذاری به پایش،
یقینا یقینا خریدار یاری،
بگو چندجمعه گذشتی ز خوابت؟ چه اندازهدر ندبه ها زار یاری؟
به شانهکشیدی غم سینه اش را و یا چونبقیه تو سر بار یاری؟
اگر یک نفر را به او وصل کردی، برای سپاهش تو سرباز یاری
به گریهشبی را سحر کردی یا نه؟ چه مقداربی تاب و بیمار یاری؟
دل آشفتهبودن دلیل کمی نیست اگر بی قراری بدان یار یاری
و پایاناین بی قراری بهشت است بهشتیکه سرخوش ز دیدار یاری
نسیم کرامت وزیدن گرفته و باران رحمت چکیدن گرفته
مبادا بدوزی نگاه دلت را به مردم که بازار یوسف فروشی در این دوره ی بدشدیدا گرفته
خدایابه روی درخشان مهدی به زلف سیاهو پریشان مهدی
به قلبرئوفش که دریای داغ است به چشمان از غصه گریان مهدی
به لبهای گرم علی یا علی اش به ذکرحسین و حسن جان مهدی
به دستکریم و نگاه رحیمش به چشمامید فقیران مهدی
به حالنیاز و قنوت نمازش به سبحانسبحان سبحان مهدی
به برقنگاه و به خال سیاهش به عطر ملیحگریبان مهدی
به حججمیلش به جاه جلیلش به صوتحجازی قرآن مهدی
به صبحعراق و شبانگاه شامش به آهنگسمت خراسان مهدی
به جانداده های مسیر عبورش به شهدشهود شهیدان مهد
مرا دائم الاشتیاقش بگردان مرا سینه چاک فراقش بگردان
تفضل بفرما بر این بنده ی بی سر و پا
مرا سینه چاک فراقش بگردان
مرا سینه چاک فراقش بگردان ،
سفر های سوی خراسان و شام و عراقش بگردان


اوسپید التماس دعا
 

nayyerr

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
به طه به یاسین 2

به طه به یاسین 2

[SUP]ندیدم شهی در دل آرایی تو[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]به قربان اخلاق مولائی تو؛ [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] تو خورشیدی و ذره پرور ترینی[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]فدای سجایای زهرایی تو [/SUP]
[SUP]نداری به کویت زمن بینوا تر[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]ندیدم کریمی به طاهایی تو، [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]نداری گدایی به رسوایی من[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]ندیدم نگاری به زیبایی تو،[/SUP]
[SUP]نداری مریضی به بدحالی من،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] ندیدم دمی چون مسیحایی تو؛[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] نداری غلامی به تنهایی من، [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]ندیدم غریبی به تنهایی تو[/SUP]
[SUP]نداری اسیری به شیدایی من[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]ندیدم کسی را به آقایی تو[/SUP][SUP][/SUP]



[SUP]امید غریبانِ تنها کجایی؟ [/SUP]
[SUP][/SUP]
[SUP]چراغ سرِ قبر زهرا کجایی؟ [/SUP]
[SUP][/SUP]
[SUP]تجلی طاها، [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]گل اشک مولا،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] دل آشفته داغ آن کوچه غم،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] گرفتار گودال خونین[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]دل افکار غم های زینب،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] سیه پوش قاسم،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] عزادار اکبر گل باغ لیلا،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] پریشان دست علم گیر سقا[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]نفس های سجاد،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] نواهای باقر[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]دعاهای صادق،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] کس بی کسی های شب های کاظم، [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]حبیب رضا و انیس غریب جوادالائمه،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] تمنای هادی، [/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]عزیز دل عسکری،[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] پس نگارا بفرما کجایی ... کجایی؟[/SUP][SUP][/SUP]



[SUP]دلم جز هوایت هوایی ندارد[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP]لبم غیر نامت نوایی ندارد؛[/SUP][SUP][/SUP]
[SUP] وضو و اذان و نماز و قنوتم، بدون ولایت بهایی ندارد؛[/SUP]
دلی که نشد خانه یاس نرگس، خراب است و ویران، صفایی ندارد؛ بیا تا جوانم بده رخ نشانم، که این زندگانی وفایی ندارد.
 

Asef00

عضو جدید
عصر یک جمعهء دلگیر،دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظه ی باران نرسیده است؟
و چرا هیچ کسی در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است،به ایمان نرسیده است و
غم عشق به پایان نرسیده است.؟!بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد:که هنوزم که هنوز است، چرا یوسف گمگشته
به کنعان نرسیده است؟
چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد،گل زخم نمک خورد،
زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم واندوه به انبوه فقط برد،زمین مرد،زمین مرد.
خداوند گواه است که دل چشم به راه است ،و در حسرت یک پلک نگاه است.
ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی،
برسد کاش صدایم به صدایی…
عصر این جمعه ی دلگیر وجود تو کنار دل هر بی دل آشفته شود حس،
تو کجایی گل نرگس؟!
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است ،
زجنس غم وماتم ،زده آتش به دل عالم و آدم …
ای عشق مجسم که به جای نم شبنم،
بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت ،
نکند باز شده ماه محرم که چنین میزند آتش به دل فاطمه، آهت.
به فدای نخ آن شال سیاهت ،به فدای رخت ای ماه !
بیا ،صاحب این بیرق و این پرچم و این روضه و این بزم تویی،آجرک الله!
عزیز دو جهان، یوسف در چاه ،
دلم سوخته از آه نفس های غریبت ،
دل من بال کبوتر شده ،خاکستر پرپر شده،همراه نسیم سحری ،
روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی وسپس رفته به اقلیم رهایی،
به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی وخلاصه شود
آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی؟
به خدا درهوس دیدن شش گوشه ، دلم تاب ندارد . نگهم خواب دارد ،
قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد،شب من روزن مهتاب ندارد،
همه گویند به انگشت اشاره،مگر این عاشق بیچاره ی دلداده ی دلسوخته ارباب ندارد…؟
تو کجایی؟ شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی …
تو کجایی … تو کجایی … گل نرگس؟
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
از نور تو روشن، ملكا ديدة «نرگس»
دل مي‌كند از هر چمني بوي تو را حس
وصف الف قامت تو درس مدارس
آن گوهر يكدانة ناياب تويي تو
ما جمله نيازيم و، تو سرچشمة نازي
اي قلب جهان، كنز نهان، معدن رازي
عالم همه چون معبد و ، تو روح نمازي
آن قائم استاده به محراب تويي تو
مانند تو كس چهرة دلخواه ندارد
زيبايي رخسار تو را ماه ندارد
آنجا كه تويي، نكهت گل راه ندارد
ظاهر همه جا، غائب سرداب تويي تو
هر ديده كه خواهد نگرد نور خدا را
پس بنگرد آن آينة غيب نما را
گرديم پي‌ات، خيف و منا، مروه صفا را
منظور دل از عالم اسباب تويي تو


 

Eshgh Khoodayi

عضو جدید
کاربر ممتاز
ندیدم شهی در دل آرایی تو

ندیدم شهی در دل آرایی تو

ندیدم شهی در دل آرایی تو
به قربان اخلاق مولایی تو
تو خورشیدی و ذره پرور ترینی
فدای سجایای زهرایی تو
نداری به کویت ز من بی نواتر
ندیدم کریمی به طاهایی تو
نداری گدایی به رسوایی من
ندیدم نگاری به زیبایی تو
نداری مریضی به بد حالی من
ندیدم دمی چون مسیحایی تو
نداری غلامی به تنهایی من
ندیدم غریبی به تنهایی تو
نداری اسیری به شیدایی من
ندیدم کسی را به آقایی تو
امید غریبان تنها کجایی؟
چراغ سر قبر زهرا کجایی؟
تجلی طه، گل اشک مولا، دل آشفته ی داغ آن کوچه ی غم
گرفتار گودال خونین، گرفتار غم های زینب، سیه پوش قاسم
عزادار اکبر گل باغ لیلا، پریشان دست علم گیر سقا
نفس های سجاد، نواهای باقر، دعاهای صادق
کس بی کسی های شب های کاظم
حبیب رضا و انیس غریب جواد الائمه
تمنای هادی، عزیز دل عسکری، پس نگارا بفرما کجایی؟
دلم جز هوایت هوایی ندارد
لبم غیر نامت نوایی ندارد
وضو و اذان و نماز و قنوتم
بدون ولایت بهایی ندارد
دلی که نشد خانه ی یاس نرگس
خراب است و ویران صفایی ندارد
بیا تا جوانم بده رخ نشانم
که این زندگانی وفایی ندارد

منبع :
http://shekardoon.ir
 

"The moon"

عضو جدید
کاربر ممتاز
من یه مصراع از خودم سرودم ، شما یه مصرع به این بچسبونید یه بیت در بیاد دیگه:


گدای تو غنی تر از قارون هر زمان شود

 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
غزلی زیبا در مناجات با حضرت مهدی(عج)

غزلی زیبا در مناجات با حضرت مهدی(عج)

حجت الاسلام سید علی رضوی




مدت زمان فايل : 3 دقيقه و2 ثانيه



زبان حال با حضرت مهدی علیه السلام






00:03:02
2.53 MB
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
·٠• حالا بیا که خواب پر از ربـــنــا شود


·٠• تا سنگ در مسیر عبورتــــ طلا شود

·٠• حالا بیا که غربتــــ شبهـای بی کسی

·٠• با چشـــم های روشن تـــو آشنا شود


·٠• وقتش رسیده که پنجره رو بـه تــو وا شـود

·٠• ای کاش روز آمدنتـــــ دل حضور داشت

·٠• تا مثل یک پرنده به راهت رها شود

·٠• قسمت کنیم میان همه آب و دانه را

·٠• آنگاه دل کنار تو غرق خــــدا شود ...

·٠•● اللهم عجل لولیکـــ الفــرج ●•٠·.
 

مسروری

عضو جدید
کاربر ممتاز
ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺍﮔﺮﺩﺭﺧﻮﺭﺗﺎﻥ ﺷﻌﺮ ﻧﺪﺍﺭﻡ

ﺷﺮﻣﻨﺪﻩﮐﻪ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭﺗﯿﺮﻩ ﻭﺗﺎﺭﻡ

ﺩﺭﺳﯿﻨﻪﯼ ﻣﻦ ﺑﻐﺾ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺷﺪﻩ آقا

ﺑﮕﺬﺍﺭﮐﻪ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺸﻮﻡ ﺯﺍﺭ ﺑﺒﺎﺭﻡ

تقصیرشمانیست که تصویر شمانیست

من آینه ای پرشده از گرد وغبارم


اللهم عجل لولیک الفرج
میلاد نور مبارک..
 
بالا