شعرهای تنهایی و مرگ

atefe717

عضو جدید
و می دانم که روزی راحت و آزاد میمیرم نه مجنون و نه خسرو،همچنان فرهاد میمیرم و می دانم که بی تو زیر این طوفان تنهایی شبی تنهای تنها،در حصار باد میمیرم اگر عمری سکوت من کلید حرفهایم شد در آن یک لحظه با دنیایی از فریاد میمیرم فلانی عاقبت بنگر که در تنهایی یک شب رها و عاشق و آزاده و آباد میمیرم و آخر خوب میبینی تو میمانی و می بینی که من در گوشه ای از ناکجاآباد میمیرم
 
آخرین ویرایش:

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
مست از کوچه ای میگذشت
نمیدانست انجا
کسی منتظر هست
تنها
با بی قیدی
دست دختری را در دست گرفته بود و خیلی
ساده عبور میکرد
حتی
فراموش کرده بود
این همان کوچه ای بود که
روزی به یکی دیگر گفته بود دوستت دارم
دخترک تنها نگاهی
به پسری که
عاشقش بود انداخت
اهسته
تنها نشانی که پسر تقدیمش کرده بود را
از گردن در اورد
برد سمت دخترک و گفت
بگیر
این نشان برای توست نه من
دخترک به پسر با حالت پرسشگرانه نگاه کرد اما پسر
تنها
کشیده ای تقدیم ان دختر کرد و گفت مزاحم نشو
دختر پرو
و هنوز کلام پسر در گوش دختر
هست
و هرگز
از قلبش پاک نمیشود
و هرگز پسر نفهمید
دخترک
تنها برای
اخرین دیدار به معیاد گاه امده بود
ولی فردا که پسر برگشت
تنها
نشان را که گوشه ای افتاده بود دید و
وقتی خواست برود
صدای از گوشه ای تاریکی امد که میگفت
میخواهی بروی
بفرما برو
اما دروغهایت را
هرگز
نمیبخشم
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
قلبم را شکست
نابودم کرد
و خیلی
ساده
رفت
انقدر
راحت رفت
که گاهی
تنها
میگویم
اخر
که چه
دروغ میگفت
ادمهای
عزیز
لطفا
اینقدر
دروغ نگویید
وقتی
نمیتوانید
سر حرفتان بمانید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
چقدر راهت در
گوشه ای مینشینم نگاهت میکنم
بی کلامی
فقط
ارام تماشایت میکنم
حرفی نمیزنم
فقط گاهی
خیلی دل تنگت میشوم
انقدر
دل تنگ که با
هیچ چیز و هیچ کس
ارام نمیگرد
جزخودت
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
تنهایی این نیست که کسی دور و برت نباشد ...

تنهایی آن است که دور و بری هات تو را درک نکنند
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهاییم را هرگز کسی ندید
تنهاییم را ندید و تنها قضاوت کرد
راحت باشد دیگر به حکم دادنها و اعدام شدنها عادت کرده ام
تنهاییم را کسی ندید
ان لحظه که
چشم انتظارش بودم چه دردی کشیدم و او بی خیال من بود
هرگز نفهمید انگاه که تمام راه ها را به امید او طی میکنم یعنی چه
هرگز نفهمید انگاه که
قلبم را به کسی ندادم جز خودش یعنی چه
هرگز نفهمید
قلبم را چندین بار شکست اما
باز هم گفتم دوستت دارم
و او فقط خندید شانه ای بالا انداخت و گفت
به من چه میخواستی یکی دیگر را دوست بداری
اما هرگز نفهمید
لحظه ای که
امیدی را ناامید میکرد چه کرد با من
هرگز نفهمید ان لحظات که ضجه میزدم و به خدایم التماس میکردم او مشغول خندیدن با دیگران بود
هرگز نفهمید و هرگز هم نخواهد فهمید
 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
تنهاییم را بغل میکنم
برایش
لالایی میخوانم
شاید
در دورترین
مکان این
کهکشان ایستاده ام
که نه حرفی را میفهمم ونه نگاهی را درک میکنم
انگار
از کره ای دیگر به اینجا امده ام
چقدر غربت درد دارد
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
من که یک عمر به دنیا بودم .................. با شما بودم و تنها بودم
 

shabnam111

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتی که تو غربت خاک،منو تنها جا میذاری
واسه دیدن دوبارم ،نکنه یه وقت بباری
نکنه دل صبورت، از غم دلم بگیره
نکنه چشمای نازت ، واسه بیکسیم بمیره
لباس مشکی نپوشی، که دلت اسیر غم شه
نکنه شبهای غربت ، واسه تو رنگ سحر شه
عکسمم بذار تو تابوت،تا یه وقت یادم نیفتی
یاد روزی که تو قلبم ،گل عشقتو میکاشتی
سرنوشت اینجوری بوده،خوب من خاطره بسته
من به یادتم همیشه،حتی با یه قلب خسته

 

aynaz.m

کاربر فعال تالار ادبیات ,
کاربر ممتاز
در اغوش میگیرم
تمام لحظاتم را
انجا که
گاهی حضورت مرا
دلگرمی بوده
انجا که
لبخندت
زیباترین
افسون زندگیم هست
 

l-mohajeri

عضو جدید
ا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که رفتیم همه یار شدند خفته ایمو همه بیدار شدند
 

IRANIAN VOCAL

عضو جدید
کاربر ممتاز
دسته های گل نهادن بر مزار من چه سود

در زمان بودنم یک شاخه گل دستم بده
 

Coraline

مدیر تالار پزشکی
مدیر تالار
کاربر ممتاز
به تب و لرز تلخِ تنهایی، به سکوتی که نیست عادت کن
درد وقتی رسید و فرمان داد، مثل سرباز خوب اطاعت کن

سعی کن وقتِ بی کسی هایت، گاه لبخند کوچکی بزنی
فکر فردای پیری ات هم باش، گریه هم می کنی قناعت کن

زندگی می رود به سمت جلو، تو ولی می روی به سمتِ عقب
شده ای عضوِ «تیمِ تک نفره»، پس خودت از خودت حمایت کن

بینِ تن های خالی از دلِ خوش، هی خودت را بگیر در بغلت
دزدکی با خودت برو بیرون، و به تنهایی ات خیانت کن

گرچه خو کرده ای به تنهایی، گرچه این اختیار را داری
گاه و بیگاه لذت غم را با رفیقانِ خویش قسمت کن

امید صباغ نو
 

:)fatemeh

عضو جدید
روی پیشانی ام سیاه شده،
دستمال سپید مرطوبم
دارم از دست می روم اما،
نگرانم نباش! من خوبم!

هیچ حسی ندارم از بودن،
تیغ حس می کند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم،
آخرین قطره های خونم را

در صفر جبر خاک منتظرم،
اختیار زمان تمام شود
زندگی مثل فحش ارزان بود،
مرگ باید گران تمام شود

از سـَــرم مثل ِ آب ، می گذرد
خاطراتی که تلخ و شیرین است
زندگی را به خواب می بینم
مرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین است

در سرت کل ّ ِ خانه چرخیدن
توی تقدیر ، در به در گشتن
هیچ راهی برای رفتن نیست
هیچ راهی برای برگشتن

خودکشی بر چهار پایه ی عشق
مثل ِ اثبات ، دال و مدلولی است
نگرانم نباش .. من خوبم
« مرگ یک اتفاق معمولی است »


یاسر قنبرلو
 

:)fatemeh

عضو جدید
شعری بگو رفیق!

محتــــــــــــاج مُردنیم!

اینجا جواز فوت

بی شعر سنگ قبر

صادر

نمی کنند...



شاعرشو نمی دونم کیه :w05:
اگه کسی می دونه لطفا اطلاع بده.
 

bid-majnoon

عضو جدید
از عکس تو و بغض همینقدر بگویم:
دردا که چه شبها...
که چه شبها...
که
چـــ ــــه
شبـــــ ــــها...


حامد عسکری
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
💕در اندوه دوری
در ازدحام دلتنگی
در سرگشتگی میان فاصله ها
دراوج تنهایی
بی تو مانده ام ...
ای همچو نفس
همیشه میان سینه ای ..
میان دلتنگی هایم ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تنهایے این نیس ڪہ با کسے
دوست نباشی
این نیست که کسے باهات
حرف نزنہ
تنهایے یہ حس درونیہ
تنهایے یعنے:
هیچکس نمیفهمہ حالت بدہ...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آدما رو وقتى بشناسين كه دورشون شلوغه، نه وقتى كه تنهان!
تنهايى آدما رو مهربون مي كنه
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
IMG_20210127_211640_221.jpgاگه ديدی كسی
از تنهایيش لذت می‌بره،
بدون راز قشنگی تو دلش داره!

و اگه تونستی
حريم اين تنهايی رو بشكنی،
بدون تو از رازش قشنگ‌تری ...
 
بالا