شبنم

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبنم از سعی به سرچشمهٔ خورشید رسید

قطره ماست که زندانی گوهر شده است

صائب تبريزي
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چه کسی وسعت اندوه مرا باور کرد؟

چه کسی؟

چه کسی روی سیاهم همه را شبنم کرد

چه کسی؟

چه کسی شاخه گلهای درونم همه راپرپر کرد؟

چه کسی؟

چه کسی بود که بشکست صدایم به سکوت؟

چه کسی؟

چه کسی سنگ صبور دل من خواهد بود؟

چه کسی؟

چه کسی غصه عالم همه را قسمت کرد؟

چه کسی؟

چه کسی دست مرا با دست گرمش گره ای خواهد زد؟

چه کسی؟

چه کسی نام مرا تا به سحر زمزمه خواهد کرد؟

چه کسی؟

چه کسی؟..........................................
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
از گل روی تو، غافل که تواند گل چید؟

که ز شبنم، عرق شرم تو بیدارترست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


مرا خوشتر نباشد زان دمی چند
که بر گلبرگ، بینم شبنمی چند
مبارک با تو، هر جا نوبهاریست

مصفا از تو، هر جا کشتزاری است
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
ز دلبرم که رساند نوازش قلمی

کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی

قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق

چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
به تو عادت کرده بودم، ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه، ای نگاهم از تو روشن


به تو عادت کرده بودم، مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت، مثل مجروحی به مرهم

لحظه در لحظه عذابه، لحظه های من بی تو
تجربه کردنه مرگه، زندگی کردن بی تو

من که در گریزم از من، به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه‌ی شب، به تو هجرت کرده بودم

با گل و سنگ و ستاره، از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو، با تو قسمت کرده بودم

خونه لبریز سکوته، خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم، عشق من تو در چه حالی


ایرج جنتی عطایی
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
و پیامی در راه

روزی
خواهم آمد ، و پیامی خواهم آورد.
در رگ ها ، نور خواهم ریخت.
و صدا خواهم در داد : ای سبدهاتان پر خواب! سیب آوردم ، سیب سرخ خورشید.


خواهم آمد ، گل یاسی به گدا خواهم داد.
زن زیبای جذامی را ، گوشواری دیگر خواهم بخشید.
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ!
دوره گردی خواهم شد،کوچه ها را خواهم گشت،جار خواهم زد: آی شبنم،شبنم، شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را ، شب تاریکی است ، کهکشانی خواهم دادش.
روی پل دخترکی بی پاست ، دب کبر را بر گردن او خواهم آویخت.
هر چه دشنام ، از لب ها خواهم برچید.
هر چه دیوار ، از جا خواهم برکند.
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند!
ابر را ، پاره خواهم کرد.
من گره خواهم زد ، چشمان را با خورشید،دل ها را با عشق ، سایه ها را با آب ، شاخه ها را با باد.
و به هم خواهم پیوست ، خواب کودک را با زمزمه ی زنجره ها.
بادبادک ها ، به هوا خواهم برد.
گلدان ها ، آب خواهم داد.


خواهم آمد ، پیش اسبان ، گاوان ، علف سبز نوازش خواهم ریخت.
مادیانی تشنه ، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی در راه ، من مگس هایش را خواهم زد.


خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت.
پای هر پنجره ای ، شعری خواهم خواند.
هر کلاغی را ، کاجی خواهم داد.
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک!
آشتی خواهم داد.
آشنا خواهم کرد.
راه خواهم رفت.
نور خواهم خورد.
دوست خواهم داشت.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟

چو طاقت از دل بی تاب من گریزانی ؟

ز دیده ای که بود پاک تر ز شبنم صبح

چرا چو اشک من ای سیمتن گریزانی ؟
 

محـسن ز

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

چون مرا مجروح کردی گر کنی مرهم رواست
چون بمردم ز اشتیاقت مرده را ماتم رواست
من کیم یک شبنم از دریای بی‌پایان تو
گر رسد بویی از آن دریا به یک شبنم رواست
گر رسانی ذره‌ای شادی به جانم بی جگر
هم روا باشد چو بر دل بی تو چندین غم رواست
چون نیایی در میان حلقه با من چون نگین
حلقه‌ای بر در زن و گر در نیایی هم رواست
تا درون عالمم دم با تو نتوانم زدن
چون برون آیم ز عالم با توام آن دم رواست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
غافل مشو ز عمر که ساکن نمی شود

سیل عنان گسسته اقامت پذیر نیست

روی نکو به طینت ساقی نمی رسد

گل را صفای شبنم روشن ضمیر نیست
 

salvador

کاربر فعال ادبیات
کاربر ممتاز
بر چهره گل شبنم نوروز خوشست

در باغ و چمن روی دل افروز خوشست



از دی که گذشت هرچه گوئی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوشست


- عطار
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
:gol:

گلها ز من شکفته مگر بانگ بلبلم

شب چشم من نخفت، مگر شبنم گلم

خون در دلم همی کند از آب کوثرم

جا در دلش نمیکنم ار سحر باطلم
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
گفتم که مژده بخش دل خرم است این
مست از درم در آمد و دیدم غم است این
گر چشم باغ گریه ی تاریک من ندید
ای گل ز بی ستارگی شبنم است این
پروانه بال و پر زد و در دام خوش خفت
پایان شام پیله ی ابریشم است این
باز این چه ابر بود که ما را فرو گرفت
تنها نه من ، گرفتگی عالم است این
ای دست برده در دل و دینم چه می کنی
جانم بسوختی و هنوزت کم است این
آه از غمت که زخمه ی بی راه می زنی
ای چنگی زمانه چه زیر و بم است این
یک دم نگاه کن که چه بر باد می دهی
چندمین هزار امید بنی آدم است این
گفتی که شعر سایه دگر رنگ غم گرفت
آری سیاه جامه ی صد ماتم است این
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


سمن از آب شبنم روی خود شست

بنفشه جعد عنبر بوی خود شست

جامی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
شبنم از گونه‌ي گلبرگ نگون بود که من
گله‌ي زلف تو با سنبل و سوسن کردم
 

maryam_22

عضو جدید
کاربر ممتاز
دامن کشان همی‌شد در شرب زرکشیده

صد ماه رو ز رشکش جیب قصب دریده

از تاب آتش می بر گرد عارضش خوی

چون قطره‌های شبنم بر برگ گل چکیده

لفظی فصیح شیرین قدی بلند چابک

رویی لطیف زیبا چشمی خوش کشیده

یاقوت جان فزایش از آب لطف زاده

شمشاد خوش خرامش در ناز پروریده



حافظ
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
شوری برخاست، فتنه ای حاصل شد
سر نشتر عشق در رگ روح زدند
یک قطره از آن چکید و نامش دل شد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بر رخ هزار زهرهٔ ثامور برشکفت

ایدون ز باغ قطرهٔ شبنم نیافتم

رودکی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
شهریار

شهریار

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان

که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند

بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست

وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر

باغ طربت به سبزه آراسته گیر

و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم

بنشسته و بامداد برخاسته گیر

خیام
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
کلبه ای می سازم

پشت تنهایی شب، زیراین سقف کبود

که به زیبایی پروازکبوترباشد

چهارچوبش ازعشق، سقفش ازعطربهار

رنگ دیوار اتاقش ازآب

پنجره ای ازنور، پرده اش ازگل یاس

عکس لبخند تورا می کوبم

روی ایوان حیاط

تا که هرصبح اقاقی ها را با توسرشارکنم

همه دلخوشیم بودن توست

وچراغ شب تنهای من، نورچشمان تواست

کاشکی درسبد احساسم، شاخه ای مریم بود

عطر آن را با عشق

توشه راه گل قاصدکی می کردم

که به تنهایی تو سربزند

توبه من نزدیکی وخودت می دانی

شبنم یخ زده چشمانم در زمستان سکوت

گرمی دست تو را می طلبد

 

semiramis261

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
قلندروار می گویم : چو من دیگر نمی بینی
من آن رند زمان سوزم که بی همتاتر از اینم
سحر گر بر در هر خانه
«شبنمگفت: با مستی
ز رسوایی چه می گویی که من رسواتر از اینم.:gol:
»
 

*setareh66*

عضو جدید
کاربر ممتاز
بنال ای نی که من غم دارم امشب ...نه دلسوز و نه همدم دارم امشب
دلم زخم است از دست غم یار ... هم از غم چشم مرهم دارم امشب
ندانستم که بوم شام غمگین ... ببام روز خرّم دارم امشب
درآمد یارو گفتم دم گرفتیم ... دمم رفت و همه غم دارم امشب
به امیدی که گل تا صبحدم هست ... به مژگان اشک شبنم دارم امشب
غم دل با که گویم شهریارا ... که محرومش ز محرم دارم امشب
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم

کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی

گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق

کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بامم از خاور رسید و شب شکست

شبنم نو برگل عالم نشست

انتظار صبح خیزان می کشم

ای خوشا زرتشتیان آتشم

اقبال لاهوری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
پُر می‌شود احساسم از یک غم تکراری
این حوصله سر آمد بی‌حوصله می‌باری

این بارش غم گونه باریدن تنها نیست
پُر کرده خیالم را پایان غم و زاری

صحرای دو چشمانت یکپارچه شبنم بود
برماندن اشک و خون ای دل مکن اصراری

دیشب گل ناکامی از باغچه می‌چیدم
با دستی پُر از تشویش ، در اوج وفاداری

یک شعر اهورایی ، در وصف دو چشمانت
یک کوچه پُر از بوسه ، در خواب نه بیداری

شاید گره عشقم در دست خداباشد
عریان توام ای عشق ، تا مرز سبکباری
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چو هوا ز هستی مبهمی به تأملی زده‌ام خمی

گره حقیقت شبنمی بشکاف و در دل من درآ

بیدل
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
**پروین اعتصامی**

**پروین اعتصامی**

مرا خوشتر نباشد زان دمی چند
که بر گلبرگ، بینم شبنمی چند

مبارک با تو، هر جا نوبهاریست
مصفا از تو، هر جا کشتزاری است

نکوئی کن چو در بالا نشستی
نزیبد نیکوان را خودپرستی

تو نوری، نور با ظلمت نخوابد
طبیب از دردمندان رخ نتابد
 

دختر شرقی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم

برآور سر ز جود من که لاتأسوا نمودستم

اگر فانی شود عالم ز دریایی بود شبنم

گر افتاده‌ست او از خود نیفتاده‌ست از دستم

جهان ماهی عدم دریا درون ماهی این غوغا

کنم صیدش اگر گم شد که من صیاد بی‌شستم

مولوی
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
چشمت ایینه دار اشک من است
شب چراغی و شبنمی داریم
بال در بال هم پرستوها
پر کشیده به آسمان بلند
همه چون عشق ما به هم لبخند
همه چون جان ما بهم پیوند
 
بالا