شام خوردن دو معتاد!

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
اقا همیشه پیش میاد که ادم سفر بره یا جایی باشه که با ادم های غریبه برخورد بکنه و باعث خندش بشه...​
زمستون پارسال،با یه راننده و نگهبان برای مدت دو شب هم اتاق بودم که واقعا روم تاثیر گذاشت!! هر دوی این اشخاص،به دلیل دوری از خونواده و شاید سخت بودن کار و اینا،هر شب برای خوابیدن، قرص کلونازپام میخوردن و بهش معتاد شده بودن....​
اقا من سفره رو پهن کردم و گفتم تا شماها نون ها رو مرتب میکنین و پیاز میذارین رو سفره،من تخم مرغ اماده میکنم با هم بزنیم....
من رفتم....قبل از اینکه بلند بشم،یکی از دوستان رفت سراغ ظرفی که پیازها توش بودن که بیارتشون و امادشون کنه(پوست بکنه و اینا...)​
من رفتم....شام اماده شد و برگشتم نشستم سر سفره،دیدم طرف هنوز مشغول باز کردن در ظرف مربوطه هستش!!!! این یکی ولی موفق تر از اون، کارش تقریبا تموم شده بود و داشت اخرین قسمت های گوشه های؟!! نون رو از نایلونی که توش بودن در می اورد(قابل توجه دوستان که هر دو با هم شروع کرده بودن!!)....​
نون ها روی زمین سفره قرار گرفت و از اونجایی که من یه خورده حالم بهم خورد، فک کردم که یه خورده نون دیگه از یخچال میارم، از یه گوشه شروع میکنم به خوردن....​
اقا من لقمه ی اول رو گذاشتم و اسماعیل ابادانی(ابادانی محل سکونتش بودش!!عرب بود و لهجه ی باحال فارسی حرف زدن!!!) رو صدا زدم که اقا جون بیار پیازا رو که خوردیم شامو....​
نفر دومی، احمد بودش همشهری خودم(ایلام)، قاشق رو برداشته بود و در حال تلاش بود که اولین تکه‌ی شام رو از رو سفره جمع کنه و به دقت توی نون بذاره و بخوره...من که تقریبا خوشحال بودم که قسمت خودم رو میخورم قبل از اینکه این دوتا به غذا دست بزنن، فک کنم داشتم لقمه ی ۱۰-۱۲ رو بر میداشتم که احمد بالاخره تونست نصف نون رو لقمه کنه و نصفش رو به دهنش برسونه و بقیش ریخته بود رو سفره!!!​
اون یکی هنوز در حال تنظیم محل پیاز ها بودش(دو تا پیاز اورده بود همش....) اقا یک تلاشی میکرد که این دو تا رو جفت کنه....​
احمد تلاشش رو برای زدن به هدف ( زدن قاشق به داخل ماهیتابه و نه سفره!!) شروع کرده بود که لقمه ی دوم رو بخوره، اسماعیل شروع کرد به تلاش برای پاره کردن اولین تکه ی نون سنگک...​
قسمت مربوط به من خورده شده بود و واقعا حالم گرفته شد از حرکت های اسلوموشن این دوتا... هیچ کدوم بلد نبودن با دهن بسته غذا بخورن و سرو صدای جویدن غذا امکان ادامه رو ازم گرفت...دیگه فقط داشتم اینا رو نیگا میکردم...​
رسما توی گذاشتن لقمه داخل نون یا گذاشتن قاشق تو ماهیتابه مشکل داشتن.....لقمه ها رو فقط نصف و نیمه میرسوندن به دهنشون و به خیال اینکه همه ی لقمه تو دهنشونه،باقیش رو ول میکردن که می افتاد زمین...​
خوردن تقریبا ۴ تا تخم مرغ،تقریبا تا ساعت ۱۰.۵ طول کشید و غذا دیگه واقعا مثل غذای یخ زده تو یخچال بود و این دوتا،شاید هنوز ۱۰ تا لقمه برنداشته بودن....​

بنابراین،توصیه میکنم به دوستان که حتی الامکان، از خوردن قرص های ارام بخش یا اعصاب و اینا،اونم به قدرت کلونازپام به شدت دوری کنن...​
واقعا قرص خطرناکیه و برای اولین بار فهیدم که چقدر بکار بردن لفظ معتاد به اینترنت و کامپیوتر برای ادمایی مثل من،در مقابل معتادین به قرص یا بدتر از اون(شاید!!) مواد مخدر اشتباس....

پ.ن ۱: ویکی پیا و کلونازپام!
پ.ن۲: یه مطلب در خصوص قرص های ارام بخش
پ.ن خودم: منبع!
 

ZEUS83

عضو جدید
کاربر ممتاز
وای می دونم چی کشیدی

من نمی دونم چرا نسبت به همه داروها واکنش خواب الودگی دارم !!!!!

البته این حالت بعد از عمل جراحی که چند سال پیش کردم بوجود اومده تا قبل از اون اصلا هیچ واکنشی به داروها نداشتم. بعضی وقت ها که نیاز بود حتی دو سه تا مسکن با هم می خوردم و سطح هوشیاریم افت نمی کرد

ولی از اون زمان به بعد اگر یه قرص ادولت کلد ساده هم بخورم سطح هوشیاریم افت می کنه و خواب الود میشم .

تو دو هفته گذشته خیلی سخت سرما خورده بودم یه قرص کلداکس میخوردم مجبور بودم هر یکی دو ساعت برم یک چرت بزنم


چند وقت قبل یکدفعه خارش شدید تو دستام شروع شد و دستام داغ داغ شدن ، کسی هم خونه نبود مجبور شدم تنها رفتم دکتر . دکتر گفت الرژی به انبه هست و سریع باید امپول ضد حساسیت بزنم .

به محض اینکه امپول رو زدن به حالت دو سوار ماشین شدم و گازشو گرفتم سمت خونه چون می دونستم سریع خواب الودگی میگیرم . با اون همه عجله بازم نزدیک خونه چشام از هم باز نمی شد . با هزار بدبختی رسیدم خونه یکراست رفتم خوابیدم
 
  • Like
واکنش ها: Mute

Mute

عضو جدید
کاربر ممتاز
من خودم هر وقت آنفلوانزا میگیرم،به شدت خواب آلود میشم.
یه چند وقت پیش رفته بودم زیر بیهوشی بعد وقتی به هوش اومدم تا یکی دو روز خواب آلود بودم طوری که تا پا میشدم راه برم سرگیجه میگرفتم!!
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
اوووووووووووووووووه!! تاپیک زیر خاکی رو از کوجا پیدا کردین کشیدین بالا!!!!

اره...بعضی داروها اثرات بدی دارن!! من کلا با دارو و دکتر سازگار نیستم و کلا اخرین بار سال 86-5 رفتم دکتر...!!!!بقیه‌اش برا واکسنی چیزی بوده و اصلا دکتر نرفتم....
 

senaps

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم سوخت براشون :(

دلتون سوخت؟!!!

یکیشون 4 واحد مونده بود که کارشناسی ارشد برق بگیره!!! ولی حالا تو اون جهنم با من بود!!(من عنوان شغل و اسامی رو عوض کرده بودم اون موقع که دردسر درست نشه!!) قبل از اینکه اونجا باشه، زنش رو طلاق داده بود با اینکه دوستش داشت!!مشکلات خانوادگی باعث طلاق بودن! حالا کاملا قاطی بود...
دیگری،لیسانس الکترونیک نمیدونم چی چی!! از تبریز داشت فک کنم!!! وضعش اونقد خراب بود که یه شب قبل از اینکه من برم اونجا، سرشو کوبیده بود تو شیشه ها که یا بمیره، یا برا اروم کردنش و درد نداشتن، بهش قرص مربوطه رو بدن!
 

Ice Dream

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلتون سوخت؟!!!

یکیشون 4 واحد مونده بود که کارشناسی ارشد برق بگیره!!! ولی حالا تو اون جهنم با من بود!!(من عنوان شغل و اسامی رو عوض کرده بودم اون موقع که دردسر درست نشه!!) قبل از اینکه اونجا باشه، زنش رو طلاق داده بود با اینکه دوستش داشت!!مشکلات خانوادگی باعث طلاق بودن! حالا کاملا قاطی بود...
دیگری،لیسانس الکترونیک نمیدونم چی چی!! از تبریز داشت فک کنم!!! وضعش اونقد خراب بود که یه شب قبل از اینکه من برم اونجا، سرشو کوبیده بود تو شیشه ها که یا بمیره، یا برا اروم کردنش و درد نداشتن، بهش قرص مربوطه رو بدن!
الان خیلی بیشتر هم دلم سوخت:razz:... چرا واقعا؟:(
 

shakibam

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا مصرف نکن دیگه.چندبار بگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 

Similar threads

بالا