سید علی صالحی

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گــويــی پــدر ژپتــوی نجــار

از ســرمــا،

پينــوکيــوی عــزيــزش را

در اجــاق مــی ســوزانــد،

اينگــونــه کــه تــو مــرا . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشمــان پــرنــده را کــه از او بگيــرنــد،


پــروازش بــی نهــايــت مي شــود!


چشــم هايــم در دســت تــوســت،


بــی نهــايتــم بــاش . . .
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
آرام باش،
حوصله کن،
آب های زودگذر،
هیچ فصلی را نخواهند دید
از ریگ های ته جویبار شنیده ام
مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفت و گوی باران
بازداشته اند.
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار اسم تو
بسنده خواهم کرد...

حالا آرام باش
همه چیز درست خواهد شد...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
غنيمت است اين دور هم نشستن و

يك پياله كنار پياله ديگر.....

همين كه يادمان نمي رود هنوز

مي شود از بعضي گريه هاي نابهنگام گذشت

و رفت

و هر چه داري ببري براي باران و

طبقي ترانه و ريحان بياوري

خودش خيلي خوب است

خيلي خوب است دانستن قدر همين چند دقيقه دور

كه روز نباشد...بود و نبود نباشد

چند و چراي اين...و

حرف و حديث ان....و

چه مي دانم...اصلا سكوت.....سادگي....سلام!
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
روایت ِ کوتاه ِ من و کلماتی که از آسمان چیده ام

کلمه کلمه ، زنده ام و کار میکنم : کلمه به کلمه! روزها ... نیمه دوم همه روزها پا به راه روشنایی جهان می شوم.می بینم ، می شنوم ، یاد میگیرم ، ذخیره میکنم : هر چیزی ، هر حسی ، هر اتفاقی ، هر هستی ، چه خوب ، چه غیر ، و لاغیر !

شب ها وقتی همه زندگان به خواب اندرند ، تازه بیداری بیدلیل من آغاز می شود ، نه به اختیار،که تا یاد دارم قرار ِ حیات ِ من همین بوده است: از دوران ِ دور ِ کار و نان و دبستان تا همین ساعت ِ ساکت ِ بامدادی که ذره ذره مشغول معامله با کلماتم.

عمر ِ خویش را ثانیه ثانیه می دهم تا از آسمان ،کلمه کلمه بستانم،بچینم،بویم و برای هر چرایی ِ خویش ، چراغی شاید.

خلوت ِ شب چیز دیگریست، هم در خلوت ِ همین شب است که کلمات از بیگاری برای اشیا می گریزند، و شعر...نافرمانی ِ کلمات نسبت به نامیدن ِ جهان است، و من برای عطر و هوش و حضور و حرف شان احترامی عمیق قائلم.

احترام حتما احترام می آورد ، آن ها را آهسته می نویسم که مبادا از غیظ قلم آزرده شوند.

کلمات خواهران من اند،پرستاران ِ زخمی ترین رویاهای آدمی ، که دعوتشان به ساحت ِ سحوری ، وظیفه فطری من است.

نمی دانم دوستان دیگرم به چه چیزی "شعر" می گویند ، اما شعر برای من شفا دادن ِ جراحت های زبان و زندگی ست، زبان زندگیست.

ما یکدیگر را دوست می داریم، و آنها می دانند که من فقط از زبان شما سخن می گویم. وکو ... او... که از زبان ِ زبان و زبان ِ زندگی و زبان ِ مردم سخن بگوید و بی سایه بماند؟!

همه چیز انسان است و همه چیز برای انسان است.

اساس عشق همین است به هر آگاهی از این زمین : کاستن از اضطراب ِ جهان و افزودن آرامش ِ آدمی.

شعر، رستگاری زبان را بشارت می دهد.
رستگاری ِ زبان ، رهایی ِ اندیشه را تضمین می کندو رهایی ِ اندیشه آخرین آواز ِ شاعران ِ مسئول است چه در برابر زبان چه مقابل مردم خویش.

زدودن زنگارها و گسستن زنجیرها ، هم به نیت ِ رهایی ِ انسانی ترین رویاها.
من پایبند همین پندار ساده ام.
کلمه کلمه زنده ام و کار می کنم: کلمه به کلمه ! هم از نخست قرار من و کلمه همین بوده است که هیچ فرق و فراقی نتواند ما را از زیارت یکدیگر محروم کند ، چه در گشایش و چه در تنگنا ، چه در اندوه و چه به شادی : مهم نباشد صبح و شام ِ بودن یا نبودن برای خودم. و مهم نباشد که داشتن چرا و نداشتن یعنی چه برای خودم.

کلمات...ثروت ِ بی پایان ِ پندار ِ من بوده اند همیشه ، و تا هست می دانم هیچ اتفاقی توان ِ خاموش کردن ِ مرا ندارد در این بخت ِ سخت ِ ساده ، حتی مرگ که باورش دشوار است، زیرا در این پنجاه سال تنفس و ترانه ، سه بار با یقین کامل به انجام وظیفه آمد و دست خالی به خانه اش بازگشت تا من عبرت بگیرم که فرصت ِ فهمیدن ِ زندگی و سرودن ِ دوباره آن چه اندازه ...چه اندازه اندک است.

سید علی صالحی / آذر 1383
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از چراغ اول

چه ساده ایم ، چه ساده !

لبخند آمرانه ای کافیست

تا هر جا و هر کجا

سفره یکرنگ دل را

حراج کنیم ، حراج ...!

دیدی؟!

دیدی چه ساده از شب و ستاره سخن گفتیم ؟!

دیدی چراغ معرکه تا صبح نپایید !

حالا دیده بیار و دریا ببار ...!

پ.ن : از آوازهای کولیان اهوازی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد


رویایی بر باد!!


پرنده
هی پرنده ی بی پروا
در پی آن فوج گمشده بر مه آشیان مساز!!
من ساختم
باد آمد و همه ی رویا ها را با خود برد!!




سيد علی صالحی

 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آن روز غروب
من از نور خالص آسمان بودم
هی آوازت داده بودم بیا
یک دَم انگار برگشتی،‌ نگاهم کردی
حسی غریب در بادِ نابَلَد پَرپَر می‌زد
جز من کسی تُرا ندیده بود
...





سید علی صالحی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
گاه نم‌نمِ هر بارانی

سرآغازِ اتفاقی از درياست!

"سید علی صالحی"





 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در ازدحام این همه ظلمت بی عصا چراغ را هم از ما گرفته اند
اما من دیـوار به دیـواربه سایه روشن خانه باز خــواهم گشت.
پس زنــــده باد امیــــد...!


سید علی صالحی




 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز


وقتی که تو نیستی
من حُزن هزار آسمانِ بی اردیبهشت را
گریه می کنم

فنجانی قهوه در سایه های پسین،
عاشق شدن در دی ماه
مردن به وقتِ شهریور

وقتی که تو نیستی
هزار کودک گمشده در نهان من
لای لای مادرانه تو را می طلبند.
...

"سید علی صالحی"

برگرفته از کتاب: گزینه اشعار سیدعلی صالحی / نشر مروارید / چاپ هشتم، 1392


 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز


اینجا ماندن ما بی فایده است،
من فانوس را بر می دارم​
تو هم کبریت را فراموش نکن!​
(سید علی صالحی)
 

رییس جمهورقلبها

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
77

77

يواش ... شَکی!


باز هم چشمه، هوشِ آب، خنکا، بلور
نی، نور، لذتِ بلوغ، ماه، مَرمَرِ ولرم.
منظورم از اين کلمات
فقط اشاره به همين کلمات است.


دو انگور سبز
دو ليموی رسيده
رَدِ روشنِ توتِ سرخ.
منظورم از اين اشاره‌ها
فقط اشاره به همين اشاره‌هاست.


دنيا خيلی زن است
زن است
دنيا خيلی زن است.
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
بهار به بهار
در معبر ارديبهشت
سراغت را از بنفشه هاي وحشي گرفتم
و ميان شکوفه هاي نارنج
در جستجويت بودم
در پائيز يافتمت
تنها شکوفه ي جهان
که در پائيز روييدي

سيد علي صالحي
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
راستي هيچ مي‌داني من در غيبت پر سوال تو
چقدر ترانه سرودم
چقدر ستاره نشاندم
چقدر نامه نوشتم
که حتي يکي خط ساده هم به مقصد نرسيد ؟
رسيد ، اما وقتي
که ديگر هيچ کسي در خاموشي خانه
خواب بازآمدن مسافر خويش را نمي‌ديد

سيدعلي صالحي
 

D R E A M

کاربر بیش فعال
رفتــن هــم حــرف عجيبــي ‌اســت
شبيــه اشتبــاه آمــدن
گفــت بــر مــي گــردم
و رفــت
و همــه‌ پــل ‌هــاي پشــت ســرش را ويــران کــرد
همــه مــي ‌دانستنــد ديگــر بــاز نمــي ‌گــردد
امــا
بــازگشــت
بــي هيــچ پلــي در راه
او مســير مخفــي
يــادها را مــي ‌دانســت

سيد علي صالحي

 

D R E A M

کاربر بیش فعال
حالم خوب است
هنوز خواب مي بينم ابري مي آيد
و مرا تا سر آغاز روييدن بدرقه مي کند
تابستان که بيايد نمي دانم چند ساله مي شوم
اما صداي غريبي مرتب مي خوانَدم
تو کي خواهي مرد !؟
به کوري چشم کلاغ ؛
عقابها هرگز نمي ميرند
مهم نيست
تو که آن بيد لب حوض را به خاطر داري
همين امروز غروب
برايش دو شعر از نيما خواندم
او هم خم شد بر آب و گفت :
گيسوانم را مثل افسانه بباف .

سيد علي صالحي

 

D R E A M

کاربر بیش فعال
با چشم هایت حرف دارم
می خواهم
ناگفته های بسیاری را برایت بگویم
از بهار
از
بغض های نبودنت
از نامه های چشمانم...که همیشه بی جواب ماند


باور نمی کنی ؟
تمام این روزها
با لبخندت آفتابی بود
اما
دلتنگی آغوشت... رهایم نمی کند
به راستی
عشق بزرگترین آرامش جهان است .

سید علی صالحی

 

SHM.IT

عضو جدید
کاربر ممتاز
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست
و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ...
" علی صالحی"

 

*FARZAN*

دستیار مدیر کتابخانه الکترونیکی
کاربر ممتاز
همگان به جست وجوی خانه میگردند
من کوچه ی خلوتی میخواهم
بی انتها برای رفتن
بی واژه برای سرودن
وآسمانی برای پرواز کردن
عاشقانه اوج گرفتن
رها شدن


سید علی صالحی

 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
گناهانم را دوست دارم!
بیشتر از تمام کار های خوبی که کرده ام،
می دانی چرا؟
آنها واقعی ترین انتخاب های من هستند.

"سید علی صالحی"


 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گزیده اشعار سید علی صالحی

گزیده اشعار سید علی صالحی

و چه ارزان می‌فروشیم لذت با هم بودن را چه زود دیر می‌شود
و نمی‌دانیم که ، فردا می‌آید
شاید ما نباشیم !
سید علی صالحی


 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی
که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت،
دلتنگی ام را به باد می سپارد . . .

"سید علی صالحی"​
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
و من تو را دوست مي‌ دارم ...

و من تو را دوست مي‌ دارم ...

و من تو را دوست مي‌ دارم ...
و من تنفس تو را،
مگو های راز آلود تو را،
دوست ميدارم؛
تو...
از همان تكلم نخست،
مرا از مزامير اندام خويش آفريده‌ ای

((سید علی صالحی)):gol::gol::gol:
 

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
اول یک جمله بگویم
راستش
گاهی از شدت علاقه به زندگی
حتی سنگها را هم می‌بوسم
کلمه‌ها را
کتاب‌ها را
آدم‌ها را

دارم دیوانه می‌شوم از حلول
از میل حلول در هر چه هست در هر چه نیست

و هی فکر می‌کنم
مخصوصا به تو فکر می‌کنم
آنقدر فکر می‌کنم
که یادم می‌رود به چه فکر می‌کنم


حالا باید بخوابم
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دریا به ادامه ی خویش...

"سید علی صالحی ":gol::gol:
 

***##***

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
برای من
دوست داشتن
آخرین دلیل دانایی است
اما هوا همیشه آفتابی نیست
عشق همیشه علامت رستگاری نیست

... و من گاهی اوقات مجبورم
به آرامش عمیق سنگ حسادت کنم
چقدر خیالش آسوده است
چقدر تحمل سکوتش طولانی ست
چقدر ...

سید علی صالحی
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
🍁🍃همه می دانند...
من سال هاست ...
چشم به راه کسی...
سرم به کار کلمات خودم گرم است...
تو را به اسم آب...
تو را به روح روشن دریا...
به دیدنم بیا !
مقابلم بنشین....
بگذار آفتاب از کنار چشمهای کهن سال من بگذرد...
من به یک نفر...
از فهم اعتماد محتاجم....
من از این همه نگفتن بی تو خسته ام
خرابم
ویرانم


#علی_سیدصالحی


..
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دوای دردم بود پاییز.

چقدر آروم می‌شدم وقتی صدای خُرد شدن برگ خشک‌ها رو زیر قدم‌هامون می‌شنیدم،

دلم قرص می‌شد به بودنت به موندنت.

اما نمی‌دونستم پاییز هم مثل تو بی‌وفاست،

یا شایدم تو مثل پاییز بی‌وفایی،

شایدم برگ‌ها بی‌وفا بودن که از درخت افتادن!

دوای دردم بود پاییز تا اون روزی که تو معنی‌ش رو عوض کردی و شد «زهر»، شد «نمک روی زخم».

پاییز خودش معنی نداشت آدما بهش معنی دادن، با بودنشون، با رفتنشون!


#علی_سید_صالحی

 

Similar threads

بالا