سرگذشت ندیمه

reza._y

کاربر فعال
در اتاقی می خوابیدیم که زمانی سالن ورزش بود. روی کف چوبی لاک و الکل خورده سالن خطوط و دایره هایی دیده می شد که در گذشته برای مسابقات کشیده بودند. حلقه های تور بسکتبال هنوز بود، اما از خود تورها خبری نبود. دور تا دور سالن برای تماشاچی ها بالکن ساخته بودند. احساس می کردم بوی تند عرق، آمیخته به بوی شیرین آدامس و عطر دختران تماشاچی آن زمان در مشامم مانده است. در همین سالن مجالس رقص برپا می کرده اند. ضجه ای حزن انگیز، حلقه های گل کاغذی، آدمک های مقوایی و توپ چرخانی از آینه که گرد نور بر سر حضار در حال رقص می پاشید. سالن شاهد معاشقه های قدیمی، تنهایی و انتظار بود، انتظار برای چیزی بی شکل و بی نام. هنوز آن اشتیاق را به خاطر دارم، اشتیاق چیزی که همواره در شرف روی دادن بود.


متنی که با هم خواندیم قسمتی از کتاب سرگذشت ندیمه به نویسندگی مارگات آتوود است. در این کتاب نویسنده ماجرای پیشخدمتی را تعریف می کند که وظایف روزانه ی مشخصی دارد و به تازگی همخوابی با فرمانده نیز جزو وظایف او شده است. در این کتاب ندیمه از سرگذشت خود می گوید که در آن درس هایی برای دختران جوان است.


 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
reza._y معرفی کتاب سرگذشت سورئالیسم نقد و بررسی کتاب 0

Similar threads

بالا