[سبک معماری غرب]: معماري پست مدرنيسم Postmodern architecture

omid_sashaa

عضو جدید
;)پست مدنیسم پیکره پیچیده و در هم تنیده و متنوعی از اندیشه ها ، آرا و نظریاتی استکه در اواخر دهه 1960 م . سر برآورد و بعدا اندیشه های دیکانستراکشن D econstruction و مکاتب فکری غرب از جمله فمینیسم و پسا استعمارگرایی و غیره جزواژه پست مدرن فلسفی مطرح شدند .
پست مدرنیسم در سراسر اروپا و ایالات متحده بهویژه در محافل آکادمیک و در میان دانشگاهیان ، معماران ، هنرمندان و حتی مجریانبرنامه ها و تبلیغات و رسانه های گروهی و مطبوعات اشاعه و گسترش یافت . واژه پستمدرن گفتمان های فراوان و متعددی را در پی داشته است ، روندی که همچنان ادامه دارد .
هابرماس معتقد است که ، کاربرد " پسا" بیشتر تداوم جریانی را ثابت می کند ، نهپایانش را ، همانطور که مقصود جامعه شناسان از واژه پسا صنعتی را نشان می دهد و نهپایانش را .
در تفکر پست مدرن تاکید بر وجه محلی یا بومی در مقابل قطب بندیجهانی و فردی ، عینی و ذهنی پیشی می گیرد و بر اساس همین دیدگاه است که بر بازیزبانی نامتجانس و ناهمگن ، امور نامتوافق ، بی ثباتی ها و ناپایداری ها ، گسست ها وتضادها تاکید دارد . تفکر پست مدرن هر گفتگو را به جای آنکه مکالمه یا دیالوگی بیندو شریک بداند ، آنرا نوعی بازی و رویارویی بین دو رقیب می داند . در این تفکراجتماع همگانی و جهانی به هیچ وجه یک آرمان با ایده آل محسوب نمی شود . تلاش مداومهستند این است که " بس کنید دیگر ، بگذارید همینطور بماند ." یا " دست از معنی سازیبردارید . "
در تفکر پست مدرن هنر صرفا یک تجربه زیبا شناختی نیست ، بلکه روششناخت جهان است .
ویژگی شاخص هنر پست مدرن تاکید بر کلیشه ، تقلید هزل آمیز ازسبک های مختلف و اختلاط و امتزاج رنگ های مختلف ( کولاژ Collage ) است . هنر دردنیای پست مدرن نه تعلق به چارچوب ارجاعی و معیار داوری خاصی است و نه به پروژه یااتوپیای خاصی تعلق دارد . ایهاب حسن نظریه پرداز پست مدرن با ترسیم و ارائه جدولیاز تمایزات بین دو جنبش مدرنیسم و پست مدرنیسم به طراحی و نقشه پردازی دربارهمعدوده ها و مرزهای اندیشه پست مدرن اقدام کرده است .

جدول تمایز مدرنیسم و پست مدرنیسم از دیدگاه ایهاب حسن

مدرنیسم پستمدرنیسم
صورت ( صورت ربطی ، صورت بارز ) ...... ضد صورت ( صورت فعلی ، صورت بسته )
هدف ................................................ بازی
طرح ( نقشه ) ............................................... شانس ( تصادف )
سلسله مراتب ................................................. فرآیند / اجرا /رخداد
حضور ................................................ غیاب
تمرکز .............................................. پراکندگی
ژانر / مرز ................................................ متن / بین متن
ریشه / عمق ................................................ ریشه کاذب / (ریزوم ) / سطح
طراحان پست مدرن بر این عقیده هستند که به راحتی می توان تاریخ را دور زد وتاریخ معماری را به شیوه هایی اصیل ، تازه و بدیع مجددا به هم پیوند بزنند . آنانعموما جنبش های خود را در راستای حرکت های جدایی طلب و فرقه گرایانه سوق دادند و ازجنبش های وسیع و گسترده حقوق مدنی و پیوند های انسانی ، که می توانستند موجب رشد ،ارتقا و استعلای محدوده ها و عرصه فعالیت های گروهی گردند ، دوری می جستند .
پستمدرنها فرانسوی این نوع نگرش به جهان را به مثابه کشفی چشمگیر و کلیدی برای آزادی وسعادت در دنیای جدید پلورالیستی و چند خدایی ارائه می کنند .
همانگونه که قبلامتذکر شدیم اندیشه پست مدرنیسم سمت و سو و جهتگیری واحدی ندارد . بلکه در جهان متعددی سیر می کند ، مضامین آن چندان با هم سازگار نیستند بلکه در اکثر موارد دچارتناقض ها و ابهام های آشکاری هستند .
یکی از اساسی ترین مضامین مبحث پست مدرنحول واقعیت یا فقدان واقعیت یا چندگانگی واقعیت می چرخد. هیچ انگاری مفهومی نیچه ایاست که با معنای سیال و بی ثبات از واقعیت رابطه ی تنگاتنگی دارد . شعار " مرگ خدا " ی نیچه به این معنی است که دیگر نمی توانیم به هیچ چیز یقین داشته باشیم . اخلاقدروغ است و حقیقت افسانه .
از مهمترین مضامین پست مدرنیته می توان به موارد زیراشاره کرد :
1- تردید در این باره که هرگونه حقیقت انسانی ، بازنمایی عینی و ساده ای ازواقعیت است .
2- توجه و تاکید بر نحوه کاربرد زبان از سوی جوامع برای ساختنواقعیات مورد نظر خود ، اینکه جوامع چگونه از زبان برای ایجاد واقعیات استفاده میکنند .
3- ترجیح دادن یا اولویت قائل شدن برای بومی ( محلی ) ، عینی و اخص دربرابر ، جهانی ، انتزاعی و اعم.
4- تجدید علاقه یا توجه دوباره به روایت داستانو داستان سرایی .
5- پذیرش این نکته که توصیف های متعدد و متفاوت از واقعیت راهمواره نمی توان به شیوه ای قطعی و نهایی ، یعنی عینی و غیر انسانی ، در برابر یاعلیه یکدیگر به کار رفت .
6- تمایل به پذیرش و قبول چیزها آنگونه که در سطح وظواهر قرار دارند ، به جای جستجو ( به سبک فروید یا مارکس ) برای یافتن معانی ژرفتر .
اکثر این مضامین با هم جور بوده و مناسب هم به نظر می رسند ولی معذلک ، وضعیتپست مدرن از نوعی تنش یا آشفتگی خاصی برخوردار است ، از یک سو تمایل به سمت تجزیه ،پراکندگی و افتراق و از سوی دیگر جستجو برای یافتن چارچوب های وسیع تری برای معانیاست .
معماری پست مدرن واکنشی است علیه چیزی که فردریش استوواسر ( فرتیس هاندرتواسر F. Stowasser- Fritz Hunderwasser ) نقاش معاصر اتریشی آن را " استبداد خطوطمستقیم " خوانده است .
در معماری جدید تاکید بر خطوط منحنی ، تاکید بر امور غیرقابل پیش بینی ، بر تزئین و تقلید هزل آمیز و بر زیبایی غیر کارکردی استوار است .سطوح شفاف و آینه وار و هزارتوهای پیچاپیچ ، عناصر عمده ای در معماری پست مدرن بهشمار می روند .
در سمت دیگر جریان معمار لاس وگاس به چشم می خورد که در فراگیریاز اغراق آمیزترین تعابیر معماری معاصر ، راه افراط را در پیش می گیرد که تفصیل آنرا می توان در کتاب " آموختن ( فراگیری ) از لاس و گاس ( Learning From Las Vegas ) اثر رابرت ونتوری دید . در این سبک معماری به آمیزه متنوعی از سبک های مختلف برمی خوریم . نمونه بارز آن ساختمان موسوم به قصر سزارها ( Caesara Palace ) بامجسمه ها و تندیس های قدیمی و نگهبانان پارکینگ و پیشخدمت هایی که به سبک لژیونرهایروم باستان لباس پوشیده اند ، است . در اینجا سیطره و سلطه تابلوهای متعدد نئون هایرنگی پرزرق و برق که چشم هر مشتری را مفتون و محسور خود می سازد بر نماهای کمتردیدنی و نه چندان تماشایی میزهای قمار و دستگاهای خدکار فروش اغذیه و نوشیدنی ، بهوضوح مشهود و ملموس است .
عطف به تاریخ ، التقاط در سبک و شیوه های بیان معماری ، رجوع به اقلیم (منطقه گرایی ، تحت تاثیر نیاز ارتباط معماری با محیط و به ویژهاقلیم ) ، آزادی حس ترکیب ، عدول از مناطق عقلانی رنگ ، نشانه های شخصی یا اجتماعیو بهره گیری از تمثیلهای دور و نزدیک و به طور کلی دستاورد پست مدرنیسم ، تازگی وتنوع در شیوه های بیان معماری است .
نظریه پردازان پست مدرنیسم آلدوروسی وپائولوپورتوگزی در ایتالیا هستند .
پست مدرنیسم دوباره به رسمیت شناختن حضور ،دنیا دوستی ، خلاقیت و تنوع است و البته معنویت عینیت یافته که یک جهت گیری کیهانیاست بر اساس علم معاصر .
جنکز پست مدرن را به مثابه دو عنوانگی ، یعنی نخبه وعامه پسند و جفت شدن این متضادها : سازگار و شورشی و نیز نو و کهنه ، دانسته است .به قول او هنر پست مدرن متاثر از شبکه جهانی است و حساسیت همراه با آن ، کنایه ای وجهانی و علنی شدن است .
پست مدرن را باید بر اساس پارادوکس آینده ( Post ) وپیشین ( Mode ) درک کرد .
Late Modern , Post Modern هر دو سنت از حدود 1960شروع شدند و هر دو به افول مدرنیسم واکنش نشان دادند .
دوره پست مدرن زمان انتخاب های مداوم است . دوره ای که هیچ روش تثبیت شده ای را نمی توان بی خود آگاهیو کنایه دنبال کرد ، تمامی سنت ها به نوعی اعتبار دارند .
پست مدرن اصولا تلفیقگزینشی هر سنت با سیاق پیش از خود می باشد ، هم ادامه مدرنیسم است و هم فراتر از آنرفتن . بهترین کارهای پست مدرنیسم ویژگی ابهام و کنایه را دارا می باشند و انتخابنامحدود ، کشمکش و گسستگی سنتها را به تصویر می کشند ، زیرا این چند گانگی آشکارابر کثرت گرایی ما غالب است .
پست مدرنیسم را دوگانگی متناقض نما یا ابهامی میدانم که نام دو رگه اش به معنی ادامه مدرنیسم و فراتر از آن رفتن می باشد و متاثراز دهکده جهانی است و حس همراه با آن کنایه شهروندی جهانی شدن را در خود دارد .پست " Post " بودن به معنی " برتر بودن " است .
چارلز مور دو کتاب در مورد پستمدرن به نامهای : The Place Of House جایگاه خانه در سال 1976 و کتاب Body . Memory & Architecture بدن ، خاطره و معماری را در سال 1977 نوشت.
در موردپست مدرن 1- تنوع مجموعه عناصر از نظر فرم ، اکلکتیسیسم . 2- جستجوی یک سنتز برایحل مسائل واقعی که تمام توقعات و مشخصه های زمان را در برداشته باشد . 3- کوچکترینمعیار متدولوژیک ، پیروی از مسائل واقعی و انتخاب روشی که از تفکر و حوصله حاصل میشود .
طرح موزه ملی لندن 1980: رابرت ونتوری به همراه همسرش این مرکز را طراحیکردند . ساختمان 3 نما دارد . طراحی نمای ساختمان با خصوصیات محله است : 1 - یکنمای سنتی که سمت یک موزه تاریخی قرار دارد . 2- یک نمای مدرن که سمت خیابان وساختمانهای مدرن قرار دارد . 3 - نمای داخل کوچه که همگون با بافت محلی است .
 

omid_sashaa

عضو جدید
معماری پست مدرن 1

معماری پست مدرن 1

از دهه ی شصت میلادی، موضوع پست مدرن در معماری به صورت یک سبک مهم مطرح شد و انتقادات زیر بنایی به اندیشه ی منطق گرا و تکنومدار معماری مدرن وارد گردید. آغازگر این جنبش کسی نبود مگر یکی از شاگردان لوی کان به نام رابرت ونچوری.




رابرت ونچوری
وی در سال 1966 کتابی به نام پیچیدگی و تضاد در معماری به رشته تحریر در آورد. به گفته معلم سابقش، وینسنت اسکالی ، «این کتاب مهمترین کتاب از سال 1923 به سوی یه معماری نوین – کوربوزیه است»
در این کتاب ونچوری اصول فلسفی و جهان بینی معماری مدرن را زیر سوال برد. وی بینش تکنومدار را رد کرد و به جای آن خواهان توجه به خصوصیات انسانی و یک معماری انسان مدار گردید. در این کتاب نقد ونچوری عمدتاً متوجه میس ونده رو است، زیرا که وی تا پایان عمر نماد معماری مدرن بود و از عقاید خود در دهه های 20 و 30 میلادی هیچ گاه عدول نکرد.
در جواب شعار میس کمتر بیشتر است و نچوری در کتاب خود بیان می کند که کمتر کسل کننده است (lessis a bore) از نظر ونچوری، معماری تنها تکنیک و تکنولوژی نیست. بلکه مسائل بسیار پیچیده و متضاد در ساختمان وجود دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت و حذف کرد.
چارلزمور، دیگر معمار پست مدرن، در جواب شعار میس می گوید: بیشتر بیشتر است (Moore is more) به جای کسر گرایی و حذف صورت مسئله، باید جمع گرایی را مورد توجه قرار داد و راه حل مناسب برای مجموعه ای از مسائل یافت. البته یک طنز زیبا و یک دو گانگی معنا در این شعار ملحوظ است ، زیرا که مورنام فامیل خود را در ابتدای این شعار قرار داده است. یعنی معنای دیگر این شعار این است که من بیشتر هستم.
از نظر ونچوری ساختمان ها نمی توانند همه دارای یک فرم و فلسفه باشند. ساختمان مانند یک ماشین نیست که تنها شامل مجموعه ای از مسائل تکنولوژیکی و مکانیکی باشد. اگر برای کوربوزیه، معبد پارتنان با مجموعه ای از احجام و سطوح از پیش طراحی شده و قواعد و تناسبات ریاضی نماد بوده است برای رابرت ونچوری، نه فرمولهای از قبل تعیین شده بلکه شهرک های دامنه ی کوهپایه های ایتالیا، که براساس نیازهای مردم و شرایط اقلیمی بنا شده، ملاک است.
ونچوری سبک بین الملل را کاملاً مردود می داند و به جای آن معتقد به زمینه گرایی است. یعنی هر بنایی باید براساس زمینه های فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و کالبدی و شرایط خاص آن سایت و ساختمان طراحی و اجرا گردد. می توان آن را سبک محلی و یا سبک بومی نام نهاد. مدرنیست ها معماری را یک مسئله تکنولوژیک می دانستند. تکنولوژی یک خصوصیت عام دارد و در سر تا سر جهان از قواعد و اصول یکسان تبعیت می کند. ولی پست مدرنیست ها به معماری یک نگرش فرهنگی دارند و فرهنگ در هر منطقه ای متفاوت با سایر مناطق است.
اکنون این سوال مطرح است که چه مسائلی باید فرم (شکل به علاوه معنا) ساختمان را مشخص کند و این فرم باید پاسخگوی چه مسائلی باشد؟
از نظر معماری پست مدرن این مسائل را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:
1 – خصوصيات فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و اقتصادی افرادی که از آن ساختمان استفاه می کنند.
2 – خصوصیات شهری، خیابان ، میدان، کوچه، مغازه
3 - شرایط اقلیمی، رطوبت، سرما، گرما، جنگل ، صحرا
4 – نحوه ی زندگی روزمره ی اهالی ساختمان نیازهای آنها، عادات آنها، طرز استفاده و پیش زمینه های ذهنی آنها در رابطه با فرم های زیستی.




خانه مادر ونچوری (64 - 1926) اگر از نظر کوربوزیه خانه ماشینی است برای زندگی، از نظر رابرت ونچوری خانه خانه است و باید دارای نمادهای خانه در هر فرهنگ و جامعه باشد. این خانه در عین داشتن تقارن نامتقارن ، در عین وحدت، دارای کثرت و در عین پیچیدگی و تضاد در فرم، دارای قرائت ساده برای عامه مردم به عنوان یک خانه مسکونی است.

ونچوری سعی می کند تا مجدداً ارتباط معماری و ساختمان ها را با هویت انسانی برقرار کند. به عقیده وی، شرایط تعیین کننده ی شکل ها و نمادها است. در شرایط متفاوت شکل ها و نماده ها باید متفاوت باشد. ونچوری تزئینات را رد نمی کند، بلکه تزئینات ساختمان را بخشی از خصوصيات فرهنگی و تاریخی هر منطقه می داند که می تواند در ساختمانهای جدید مورد استفاده قرار گیرد
رابرت ونچوری در سال 1972 کتاب دیگری به نام یادگیری از لاس وگاس منتشر کرد

در این کتاب نیز او سعی نمود که توجه معماران را به فرهنگ مردم و خصوصیات زندگی روزمره ی آنها جلب کند. وی در کتاب خود عنوان کرد که نمادها آنهایی نیستند که ما به عنوان قشر روشنفکر به جامعه دیکته کنیم. بلکه آنهایی هستند که خود مردم طرح کرده اند و قابل فهم برای آنها است. وی بر این نظر است که سردرهای مورد استفاده در بالای مغازه ها و احجام معماری عامه پسند و مطابق درک عامه آن چیزی است که به لاس و گاس جذابیت بخشیده و باید مورد توجه معماران قرار گیرد.
در اکثر کارهای معماران پست مدرن مشاهده می شود که آنها سعی دارند تا از نشانه ها و نمادهایی استفاده کنند که در هر منطقه مشخص کننده نوع کاربری آن ساختمان است. مانند خانه مادر ونچوری که برای طرح آن از نمادهای یک خانه و آنچه در غرب به عنوان خانه محسوب می شود. استفاده شده است. برخلاف ایده ی مطرح شده در ویلا ساووا «خانه ماشینی است برای زندگی» و یا خانه شیشه ای کمتر بیشتر است، در خانه مادر ونچوری ایده ی خانه خانه است بیان شده.
اگر کوربوزیه در کتاب خود ، به سوی معماری نوین نگاه معماران را به اتومبیل ، کشتی و به طور خلاصه به تکنولوژی معطوف داشت ونچوری و دیگر معماران پست مدرن می خواهند نگاه معماران را به سمت فرهنگ ، تاریخ ، سنت و در یک کلام آن چیزی که هویت انسان و محیط کالبدی پیرامون آن را شکل می دهد بر گردانند.
خانه مادر ونچوری ، اولین ساختمان ساخته شده به سبک پست مدرن و نماد این معماری است. این خانه را رابرت ونچوری برای مادرش در سال 1962 در نزدیکی شهر فیلادلفیا در ایالت پنسیلوانیا در آمریکا ساخت، ونچوری در طرح خود از نمادهایی همچون بام شیبدار، پنجره ، قوس سر در ورودی و لوله دودکش استفاده کرد که در غرب از جمله در آمریکا، نمادها و نشانه های یک خانه شمرده می شود. هر کس در غرب، در نگاه اول، این ساختمان را به عنوان یک خانه ی مسکونی تشخیص می دهد.
اگر چه نمای این ساختمان به صورت متقارن طراحی شده، ولی به دلیل پیچیدگی ها و ملزومات خاص در چیدمان اتاق ها، در نمای ساختمان پنجره ها به صورت نامتقارن طراحی شده اند. در سمت راست فضاهای نیمه خصوصی، همچون آشپزخانه ، پذیرایی و ناهار خوری قرار دارد. در سمت چپ فضاهای خصوصی، همچون اتاق های خواب و حمام طراحی شده است. این عدم تقارن و دوگانگی در چیدمان پلان، در نما توسط بام شیبدار ، دیوار زیر دودکش و قوس تزئینی در بالای سر در ورودی به یگانگی و وحدت تبدیل شده است، لذا وحدت و یکپارچگی از طریق حذف آلمانهای مختلف ساختمان به دست نیامده، بلکه همه تناقضات و پیچیدگی های خانه در این طرح وجود دارد و وحدت در عین کثرت با شامل نمودن کلیه موارد موجود در بنا پدید آمده است

برگرفته از کتاب :مبانی و مفاهیم معماری معاصر غرب نوشته : وحید قبادیان

 

omid_sashaa

عضو جدید
قسمت دوم

قسمت دوم

معماری پست مدرن 2 قسمت دوم




چالز جنکز، تاریخ نگار و منتقد معماری، دیگر نظریه پرداز مهم معماری پست مدرن است. وی در سال 1977 کتابی به نام زبان معماری پست مدرن به رشته تحریر در آورد. با این کتاب جنکز روند جدیدی را که ونچوری در معماری آغاز نموده بود نامگذاری کرد و گسترش داد.
جنکز در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را 15 ژوئیه 1972 ساعت 23/3 بعدازظهر اعلام کرد، زمانی که مجموعه آپارتمان های مسکونی پروت ایگو در شهر سنت لوییس آمریکا توسط دینامیت منهدم شد.

مجموعه آپارتمان پروت ایگو هنگام انهدام با دینامیت جنکز انهدام این مجموعه را مرگ معماری مدرن بیان کرد

جنکز بیان می کند که این مجموعه آپارتمان ها نماد معماری مکعب شکل و بدون تزئینات مدرن بود و بسیاری از اصول طراحی آن، منطبق با اصول مطرح شده در کنگره های سیام (CLAM) بود. اما به دلیل آن که زبان انتزاعی مورد استفاده در طرح این مجموعه مدرن با آنچه ساکنان سیاه پوست و نسبتاً فقیر این مجموعه به عنوان خانه قلمداد می کردند بیگانه بود، لذا انهدام و نیستی تنها راه چاره برای پایان دادن به رنج ساکنان این ساختمان و خود ساختمان بود.
بر طبق نظر جنکز معمار نباید خود به تنهایی ساختمان را طراحی کند. آنچه در معماری مدرن مرسوم بود. بلکه همکار و مشاور استفاه کنندگان باشد الگو شکل ساختمان نباید تنها در ذهن معمار باشد، بلکه باید آن چیزی باشد که ساکنان آینده ساختمان با آن انس و آشنایی دارند و می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
در این کتاب نیز جنکز همانند سلف خود ، ونچوری انتقاد اصلی را متوجه میس ونده رو و خصوصاً طرح های مکعب شکل او (شکل 3 .4) برای موسسه تکنولوژی ایلی نویز (IIT) در آمریکا کرد مجموعه ای از جعبه های زیبای مشابه که فاقد هویت و نوع کاربری بودند.

همچون ستون های انسان پیکر معبد آرختیوم در آکروپولیس آتن، مایکل گریوز در ساختمان تیم دیزنی در بربنک کالیفرنیا (91 – 1985) هفت کوتوله را به عنوان ستتون های ساختمان در نظر گرفت

جنکز در سال 1980 کتاب مهم دیگری به نام کلاسیسم پست مدرن منتشر کرد. در این کتاب نیز او به بسط و تبیین نظریه ی معماری پست مدرن پرداخت و آثار مهم معماران این سبک را از زبان خود معماران در غرب و ژاپن تدوین نمود.
به معماری پست مدرن «معماری پاپ» یا «معماری مردمی» هم می گویند. چرا که در این معماری از احجام، تزئینات و رنگ هایی عامه پسند و جالب توجه برای عموم استفاده می شود. بر خلاف معماری مدرن که تنها قشصر خاص روشنفکر می تواند متوجه معانی و مفاهیم انتزاعی آن باشد.
جنکز در کتاب اول خود به معماران یادآوری می کند که «ساختمان پست مدرن دارای دو گانگی در قواعد و مفاهیم است: یکی برای قشر روشنفکر و دیگری برای عامه مردم»
یکی از طرح های محوری پست مدرن میدان ایتالیا توسط چارلزمور، معمار فقید و رئیس اسبق دانشکده معماری دانشگاه معروف U.C.L.A. انجام شده است.



میدان ایتالیا در نئوارلئان آمریکا (78 – 1974) طرح چارلزمور. به معماری پست مدرن معماری التقاطی نیز می گویند. زیرا این معماری التقاطی تلفیقی از سبک ها و دوره های مختلف تاریخی است که با مصالح متقاوت و متنوع اجرا می شود.
این میدان برای ایتالیایی تباران مقیم شهر نیوارلئان در آمریکا ، بین سالهای 79 – 1978 احداث گردید.
مور در طرح خود توجهی به بافت اطراف سایت که نمادی از یک شهر آمریکایی معمولی بود نکرد بلکه منبع الهام او در این طرح، میدان های ایتالیا و بالاخص فواره تروی (1732) در شهر روم بود.


میدان ایتالیا در نیواولئان آمریکا (78 – 1974)
در میدان جدید، همانند میدان قدیم، ساختمان، مجسمه، محوطه، و خصوصاً آب و فواره به صورت یک مجموعه ی به هم تنیده به نمایش گذاشته شده است.
طراحی سایت پلان این میدان نیز حائز توجه است. مورد نقشه شبیه جزیره ایتالیا را بر روی پلان این میدان پیاده کرد. از آن جا که اکثر ایتالیایی تباران شهر نئوارلئان از جزیره سیسیل هستند. لذا جزیره سیسیل در وسط این میدان قرار داده شده و مرکز پرگار در وسط جزیره سیسیل قرار گرفت.بنابراین در این میدان، مرکز توجه و یا به عبارت بهتر، مرکز پرگار ، منطبق بر هویت و ریشه های قومی و فرهنگی استفاده کنندگان از این میدان است و طرح کالبدی بر مدار هویت می گردد.
در شمال کشور ایتالیا کوه های آلپ قرار دارد که سر چشمه ی اکثر رودخانه های این کشور همچون پو، تیبر و آنرو است. در این میدان نیز شمال نقشه ی ایتالیا مرتفع است و آب فواره ها از آنجا به پایین جریان پیدا می کند.
نمایش تاریخ و گذشته به صورتی جدید و امروزی شده در این میدان صورت گرفته است. ستون های سنگی توسکان، دوریک، ایونیک و کورنتین در میدان ایتالیا با مصالحی همچون بتن و ورق گالوانیزه اجرا شده است. در شب ، نور نئون و چراغ های مختلف به زیبایی این میدان می افزاید. مور حتی دو تصویر حجاری شده از صورت خود را همچون هنرمندان و صنعتگران دوره ی رسانس، بر روی یکی از دیوارهای این میدان قرار داد. آب از درون دهان این تندیس ها به بیرون می جهد.



برگرفته از کتاب :مبانی و مفاهیم معماری معاصر غرب نوشته : وحید قبادیان
http://www.v3k21.blogfa.com/post-85.aspx
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

omid_sashaa

عضو جدید
معماری پست مدرن 3

معماری پست مدرن 3

معماری پست مدرن 3
قسمت سوم
کتاب دیگری با نام شکست معماری مدرن در دهه ی هفتاد چاپ شده برنت برولین مولف این کتاب به روش طراحی معماری و شهر سازی مدرن و خصوصاً آنچه که کوربوزیه در طرح شهر چندیگار هند (1957) انجام داد. انتقاد تند و گزنده ای کرد. به نظر برولین کربوزیه طراحی این شهر و ساختمان های آن را کاملاً بر طبق الگوهای مرسوم در اروپای مرفه اجرا کرد. که به کلی متفاوت از آن چیزی است که اهالی فقیر و هندو مذهب هند با آن آشنایی دارند. وی در این کتاب توضیح می دهد که چگونه اهالی این شهر در طی دو دهه ی گذشته کالبد ساختمان ها و شهر را مطابق با نیاز خود تغییر داده اند.
معماری پست مدرن بر بیش از نیم قرن سلطه ی بلامنازع معماری مدرن نقطه ی پایان گذارد. در طی دهه هفتاد و هشتاد میلادی، معماران آوانگارد همچون مایکل گریوز، چارلزمور، استانلی تایگر من، رابرت استرن و بسیاری دیگر از آمریکا سعی کردند معماریی را که تبلوری از هویت مردم است به نمایش بگذارند. نکته قابل توجه این که یکی از بازماندگان بزرگ معماری مدرن، فیلیپ جانسون در طراحی آسمانخراش AT&T در نیویورک (84 – 1978) به جمع معماران پست مدرن پیوست.


فیلپ جانسون به عنوان تنها بازمانده از بزرگان معماری مدرن در اواخر دهه ی هفتاد تغییر موضع داد و با قرار دادن نستوری تزئینی غیر عملکردی بر بالای برج شرکت تلفن و تلگراف آمریکا (AT,T) 84 – 1978 در نیویورک به جمع معماران پست مدرن پیوست

معماری پست مدرن تاثیر بسیار گسترده ای در سطح جهانی داشت و تا نیمه ی دهه هشتاد میلادی ، به عنوان معماری آوانگارد و فراگیر مطرح بود. در اروپا معمارانی همچون جیمز استرلینگ، ریکارودبوفیل ، ماریوبوتا، آلدوراسی و هانز هولاین از جمله معماران شاخص این سبک بوده و هستند. در ژاپن آتارا ایسوزاکی، کیشو کوروکاوا و اساموایشی یاماجز و پیروان این سبک به شمار می روند.
در ایران نیز سبک پست مدرن پس از انقلاب مطرح شده. ولی عمدتاً آنچه در شهرهای بزرگ ایران، بالاخص تهران، ساخته شده تقلید از معماری غرب بود و خصوصیات بومی و محلی خاص هر نقطه در ایران مورد توجه واقع نشد. یعنی یک تقلید صرف از مجلات معماری صورت گرفت و به معانی و اصول فکری معماری پست مدرن توجهی نشد، اگر چه معمارانی همچون شیخ زین الدین کلانتری و صفامنش ، که معماری دوره ی قاجار را عمدتاً الگو قرار داده اند. بیشتر به اصول و مبانی پست مدرن نزدیک هستند.







ساختمان مرکزی شرکت صفحات شیشه ای (PPB) در شهر پیتسبورگ در آمریکا 1981 طراح فیلیپ جانسون . برج های شرکت های معظم در عصر مدرن و فرا مدرن جایگزین کاتدرال های قرون وسون به عنوان مرتفع ترین و شاخص ترین ساختمانها در شهر های غرب شده اند. این موضوع ایده اصلی جانسون در طرح این ساختمان پست مدرن بوده است.
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
پست مدرنيسم محلي

پست مدرنيسم محلي

پست مدرنيسم محلي
انسان شناسي و پسامدرنيسم

در سال 1972 رابرت ونتوري (متولد 1925) معمار آمريكايي يك مرام پست مدرن را پايه گذاري كرد.معماري پست مدرن به جاي جعبه هاي شيشه اي يك سويه بر بومي بودن تاكيد مي كند، تاكيدي بر محلي بودن در برابر جهان گرايي مدرنيسم. اين به معني بازگشت به آرايه با اشاراتي به گذشته تاريخي و وجه نمادين آن اما با روش طنزگونه التقاطي، تقليدي و ارجاعي است.به طور خلاصه ونتوري و ديگر معمارهاي پست مدرن نوعي معماري يا داستان فكاهي مصوري را معرفي مي كنند كه التقاطي، مبهم، طنز آميز و بي مدعاست.



انسان شناسي به دلايل گوناگون تاريخي و تحولي كه در نظريه ها و روش هاي خود تجربه كرده است، بهترين زمينه را در ميان علوم اجتماعي مختلف براي رشد و هم پوشاني مباحث خود با پسا مدرنيسم داشته است. با اين وجود پسا مدرنيسم، به نوبه خود گستره بسيار بيشتري از موضوع انسان شناختي داشته و به ويژه رويكرد فلسفي آن سبب بروز مناقشات نظري و روش شناسانه متعددي درون انسان شناسي معاصر شده است كه گاه به صورت مقاومت ها و واكنش هاي صريحي براي كنار گذاشتن اين نوع از رويكرد و بازگشت به روش هاي كلاسيك مردم نگارانه بروز كرده است. به نحوي كه اين استدلال اساسي مطرح شده كه شايد در نهايت چنين روش هايي امكان سازش بسيار بيشتري را با الزام عمومي جهان كنوني براي علوم اجتماعي، يعني كاربردي شدن داشته باشند تا تفكر پسامدرني كه در نهايت بيشتر در جنبه انتقادي خود وارد عمل مي شود تا به قصد ساختن و به كار انداختن سازوكارهاي كاربردي. در اين گفتار تلاش مي شود با توجه به تاريخ انسان شناسي موضوع تا اندازه اي شكافته شود.

مدرن بودن يا پسامدرن بودن

پرسمان اساسي انسان شناسي اصولاپيش از آن كه به پسامدرنيسم ربطي داشته باشد به خود مفهوم «مدرن» بودن (كه در فارسي گاه در چارچوب هايي خاص آن را «تجدد» ترجمه كرده اند) بر مي گردد. واژه مدرن (از ريشه لاتين مدرنوس) Modernus به معناي «هم اكنون» است. در مباحث و جدلي كه در دوران روشنگري و پس از آن ميان طرفداران تغيير جامعه و پيروان جامعه قديم در گرفت و سرانجام خود را در بحران هاي انقلابي قرن 19 و زايش دولت هاي مدرن ملي بازنماياند، روشنگري و انسان گرايي محورهاي اصلي مدرنيته اي بودند كه هر چند نطفه آن چندين قرن پيش از آن در رنسانس ايتاليا بسته شده بود، اما ظهور خود را در عرصه انديشه و تفكر عملادر سال هاي نخستين قرن بيستم و در حوزه زبان آلماني (وين) يافت. اين تفكر از انسان به مثابه موضوع اصلي شناخت دفاع مي كرد; اما اين انسان را در حقيقت به گونه اي كاملاخودمحوربينانه در «انسان متمدن اروپايي» تعريف مي كرد كه در برابر آن لااقل سه گونه انسان ديگر را در روابط تطوري كاملامتفاوتي با خود تعريف مي كرد: نخست انسان خودي اما «بي فرهنگ» يا مردمي كه در قالب فرهنگ مردمي يا «فولك» تعريف مي شد و نمونه آن در خود اروپاي قرن 20 و در طبقات محروم نشان داده مي شد كه بايد از خلال آموزش اجباري به مرحله فرهنگ يابي مي رسيدند. فرهنگ عامه يا آنچه فولكلور نام گرفت، ريشه از همين تفكر دارد كه سپس با ظهور جامعه مدرن قرن بيستمي بخش مهمي از مطالعات اجتماعي را در قالب رشته و شاخه ويژه اي با عنوان «مطالعات فرهنگي» كه بر توليد و مصرف انبوه فرهنگ پژوهش مي كرد، متبلور شد. سپس انسان شرقي كه تفكر اروپايي با حركت از انديشه اي كهن (يوناني) او را موجودي استبدادزده و راكد مانده در تاريخ قلمداد مي كرد كه بايد از خلال فرآيند تمدن سازانه غربي (يعني نامي محترمانه كه به فرآيند استعماري داده مي شد) به مرحله تمدن مي رسيد و نمونه هاي آن در تمدن هاي كهني چون ايران، چين، هند و مصر معرفي مي شدند. سپس انسان به اصطلاح «ابتدايي» يا همان «وحشي نيك» )Bon Sauvage( معروف مونتني و روسو، كه به باور اروپاييان بايد در فرآيندي طولاني از خدمت براي سفيدپوستان و با تحمل تغيير گسترده اي در تمام آداب و رسوم و ساختارهاي اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي خود مي توانست خود را به مرحله تمدني برساند، البته بدون آن كه از همان ابتدا حتي تضميني براي رسيدن نهايي اش به حد سفيدپوستان وجود داشته باشد.

تفكر آغازين حاكم بر علوم اجتماعي از تقسيم كاري شروع مي شد كه ميان اروپا و غير اروپا )The West And The Rest( انجام مي گرفت و در اين ميان انسان شناسان مسوول مطالعه بر انسان هاي ابتدايي و در نهايت انسان هاي شرقي مي شدند. بدين ترتيب به تدريج و در تعبير خود اين انسان شناسان آنها به گونه اي شروع به ارزش دادن به مفهوم «ديگر بودگي» )otherness( كردند. اين مفهوم كليدي در زبان انسان شناسي، اين رشته را در رابطه اي متناقض با گفتمان مدرن قرار مي داد: از يك سو، ديگر بودگي از آن جا كه در خود گفتماني در آن واحد هم خودمحور بينانه (قوم مدارانه) )Ethnocentrist( را حمل مي كرد و هم گفتماني بيگانه گرا )Exotic( را و همچنين به اين دليل كه نظريه حاكم بر آن كاملانظريه اي تطوري بود، در واقع حامل گفتمان مدرن نيز بود. در واقع آنچه بيش از هر چيز اين گفتمان را نشان مي داد، رويكرد بيگانه گرا بود. يعني تعريف ديگر بودگي در عجيب و غريب بودگي، در تفاوتي كه ديگري را در نهايت به «چيزي خاص» )Particularism( بدل مي كند كه مي تواند همچون شيئي غريب بر آن مطالعه كرد و از آن بدتر، آن را از پيرامون حياتي اش خارج كرد و در قالب هاي موزه نگارانه به نمايش گذاشت. (كاري كه اروپاييان با سرخپوستان آمريكايي كردند و آنها در شهرهايشان به نمايش گذاشتند.)

با اين وصف انسان شناسي در تداوم تاريخي نظري خود، به دليل ورود گسترده اي كه به ميدان هاي تحقيق داشت و نزديكي زيادي كه با مردمان غيراروپايي به دست آورد، به خصوص به دليل زير سؤال بردن بيش از پيش نظريه تطوري در خود، هر چه بيش از پيش از اين تفكر آغازين فاصله گرفت و ديگر بودگي را نه مفهومي در برابر خودبودگي )Selfness( بلكه نوعي خاص از خودبودگي تعريف كرد. بنابراين هر چند خاص گرايي را زير سؤال نبرد; اما آن را لزومادر تضاد با جهانشمول گرايي )Universalism( قلمداد نكرد. به عبارت ديگر انسان شناسي هر چه بيشتر هدف استراتژيك خود را دفاع از «حق تفاوت داشتن» تعريف كرد، ولو با آنچه درايدئولوژي روشنگري، انسان گرايانه، قرن 19«پيشرفت» تعريف مي شد و از همين محور بود كه انسان شناسي وارد رابطه اي نزديك و تنگاتنگ با پسا مدرنيسم شد.

آغاز پسامدرنيسم و نقد مردم نگاري

پسامدرنيسم پيش از هر كجا در ابتدا از حوزه اي خارج از علوم انساني يعني از معماري آغاز شد و جنبه نقدي داشت. بر آنچه در معماري با نام هايي چون سبك مدرن، سبك انترناتسيونال و غيره شناخته مي شد و مهم ترين نمايندگان آن لوكوربوزيه معمار و نظريه پرداز بلژيكي (منشور آتن) و معماري كاركردي او همچون مكتب باوهاوس )Bauhaus( در آلمان در ميان دو جنگ جهاني بودند. جنكس 19777 و 1980) از مشهورترين نمايندگان اين انتقاد بود كه لزومانمي پذيرفت كه عقلانيت روشنگرانه حاكم بر قرن 19 و 20 تنها شكل برخورد با فضا را برخورد و درك كاركردي از آن قلمداد كند. در اين حال حوزه فلسفه، انديشمنداني چون بودريار 19700، 1981 ...)، ليوتار 19799، 1986، ...)، دريدا 19800، ...)، فوكو 19766، ...) و بسياري ديگر وارد ماجرا شدند و دست به نقد سهمگينانه اي از ميراث مدرن زدند. با اين وصف آنچه بيش از هر چيز در حوزه انسان شناسي اهميت داشت، نقد انسان شناسانه اي بود كه بر ميراث و تاريخ خود انسان شناسي، در نتيجه بر رويكردها و روش هاي اين علم به دست خود انسان شناسان يا فرهنگ شناسان انجام مي گرفت.

نخستين اثري كه توانست ضربه اي اساسي بر ديدگاه هاي پيشين وارد كند، كتاب طلال اسد با عنوان «انسان شناسي و برخورد استعماري» بود كه در سال 1973 منتشر شد و در آن نقدي بر تداوم انديشه استعماري درون انسان شناسي به عمل آمده بود. كتاب شرق شناسي ادوارد سعيد كه كمي بعد يعني در سال 1978 به انتشار رسيد، ضربه سهمگين تري به حساب مي آمد، زيرا نقد بيگانه گرايي و خود محور بيني فرهنگي غرب را بسيار فراتر از حوزه علوم انساني به حوزه ادبيات و كل انديشه غربي كشاند و نشان داد كه چگونه مفهوم «شرق» ابداعي از غرب بوده است تا به آن وسيله بتواند به اهداف استعماري خود در ساختن جهاني بر الگوي اروپا و هماهنگ ساختن تمام ساختارهاي آن با خود به قصد رسيدن به حداكثر بهره برداري به سود خود از آن برسد. تداوم اين انديشه در انسان شناسي سبب شد انسان شناسان هر چه بيشتر بر مفهومي كه تا آن زمان نيز مطرح شده بود، يعني مفهوم «بازتابندگي» )Reflexivity( متمركز شوند. پرسش اين بود كه چگونه مي توان نوشتار مردم نگارانه را از شخصيت مردم نگار تفكيك كرد، آيا اصولاچنين چيزي امكان دارد؟ انتشار دفترچه خاطرات مالينوفسكي در سال 1967، پس از مرگ او و مناقشاتي كه به همراه داشت نشان مي داد كه وي در كار ميداني خود از روش هايي كاملاشخصي استفاده كرده است و نقد درك فريمن )Derek Freeman( بر مطالعات ميداني مارگارت ميد در ساموا كه در سال 1983 منتشر شد، بحث روش را كه پيش از آن نيز در تفاوت آشكاري كه در تفسير انسان شناسانه از يك روستاي مكزيكي در كار رابرت ردفيلد 19300) در مقايسه با كار اسكار لويس 19511) ديده مي شد را تداوم بخشيد. اين دو با فاصله اي تقريبا20 ساله دو تك نگاري از روستاي يكساني ارايه داده بودند كه دو ديدگاه كاملامتفاوت، گويي صحبت از روستاها و سرزمين هايي متفاوت است را عرضه مي كردند.

در نهايت يك اثر كليدي يعني «نوشتن فرهنگ» (كليفورد و ماركوس، 1986) و گرايشي كه عمدتابار نظري آن بر دوش يك انديشمند آمريكايي يعني كليفورد گيرتز بود و به انسان شناسي تفسيري معروف شد، توانستند به نوعي جمع بندي ولو موقت در اين رابطه برسند: آن چه در انسان شناسي اهميت دارد پيش از آن كه نوشتن مردم نگاري باشد، تفسير مردم نگاري هايي است كه نوشته شده اند، تفسيري كه به زعم گيرتز مي تواند از خلال تاكيد بر روش بازتابندگي راهنمايي براي خود مردم نگار براي ورود و درك بهتر به ميدان تحقيق نيز باشد، بدون آن كه وي ادعاي آن را داشته باشد كه تفسير او لزوماتنها تفسير ممكن و يا حتي نزديكترين تفسير به واقعيت باشد. اين مباحث در چارچوب بحث عمومي اميك و اتيك در انسان شناسي تداوم يافتند تا به امروز رسيدند.

پسامدرنيسم و انسان شناسي كاربردي

هرچند جريان گسترده نقدي كه در طول تقريبادو دهه 1970 و 1980 در انسان شناسي به راه افتاد و تا حد بسيار زيادي متاثر از حركت انتقادي عمومي پسامدرنيسم و زمينه بسيار مناسبي بود كه اين رشته به آن نقد مي داد، در مجموع براي رشد و جهت گيري هاي تازه رشته بسيار اهميت داشت و جان تازه اي به آن بخشيد و به خصوص به آن امكان داد كه خود را هر چه بيشتر از سايه هاي تيره اي كه تاريخ آغازين آن به دليل رابطه با استعمار به وجود آورده بودند رها كند، اما خالي از مشكل نيز نبود.

مشكل اساسي كه موج پسامدرنيسم در انسان شناسي به وجود آورد در تناقضي بود كه عموماميان جهت گيري هاي كاربردي علوم اجتماعي با رويكردهاي تفسيري ايجاد مي شد. انسان شناسي نيز در دو دهه اخير هر چه بيشتر به ناچار از اين جهت گيري ها تبعيت كرده است و در خود شاخه هاي جديدي همچون دانش بومي، انسان شناسي پزشكي، انسان شناسي شهري و توسعه و غيره به وجود آورده است. در اين حال دو گونه از مشكل ظاهر مي شوند كه اين موضوع مناقشات و مباحثي است كه درحال حاضر در جريان هستند; نخست مشكلي اخلاقي و هستي شناختي: گروهي از انسان شناسان نظير اسكوبار 19911) با نقدي سخت نسبت به اين جهت گيري ها و به ويژه نسبت به انسان شناسي توسعه آن را به هر تقدير در خدمت اهداف عمومي توسعه يعني جامعه پذيري و حذف فرهنگ ها، زبان ها و شيوه هاي زندگي پيراموني و در خطر به سود فرهنگ هاي غالب جهاني قلمداد مي كنند و بنابراين مخالف آن هستند كه انسان شناسان به هيچ رو در اين گونه فعاليت ها مشاركت كنند. گروهي ديگر نظير فرگوسن 20000) برعكس بر آن باورند كه وظيفه انسان شناسان آن است كه فرآيند جهاني شدن را كه تا اندازه زيادي (و به دلايلي كه كاملااز اختيار ما خارج است) فرآيندي بازگشت ناپذير است هرچه بيشتر به سوي سازش دادن با فرهنگ ها و موقعيت هاي محلي و پذيرش اصل لزوم حفظ تفاوت هاي فرهنگي و به وجود آوردن جوامع با تكثر فرهنگي پيش ببرند و درعين حال دست به تلاش براي بهتر شدن موقعيت هاي مادي و رفاهي انسان ها بزنند و براي اين كار لزوماچاره اي جز پذيرش اصول كاربردي ندارند. در اين حال انسان شناسان گروه نخست بيشتر تمايل به حركت در جهت مباحث تفسيري و پسامدرن دارند، درحالي كه گروه دوم به اين مباحث با ديدگاهي نسبي و گاه حتي انتقادپذير نگاه مي كنند.

نكته دوم به بحثي روش شناسانه بازمي گردد: در حقيقت چنان چه اصل كاربردي بودن در علوم اجتماعي را نپذيريم و دخالت انسان شناس را صرفادر ارايه مردم نگاري هاي تفسيري از ميدان پژوهش خلاصه كنيم، در اين صورت خواسته يا ناخواسته به حوزه ادبيات نزديك مي شويم و يا حتي به حوزه نقد ادبي كه به خودي خود امري منفي نيست حتي برخي از بهترين آثار نيز در اين زمينه توليد شده اند ( نظير كتاب «امپراتوري نشانه» هاي رولان بارت) اما آيا مي توان اين حوزه را جايگزيني كامل براي كار انسان شناسي قلمداد كرد؟ پاسخ به اين پرسش قطعامنفي است و در اين صورت پاسخ به پرسش بعدي يعني روش هايي كه بايد براي كار انسان شناسي از آنها استفاده كرد بدون شك ساده تر خواهد شد. اگر انسان شناسي خواسته باشد به مثابه يك علم اجتماعي موثر باقي مانده و در جهان كنوني نقشي در خور دفاع داشته باشد بايد بر جنبه كاربردي بودن خود و تاثيري كه بر حيات انسان ها باقي مي گذارد متمركز شود و اين امر را فراتر از دغدغه هاي تفسيري و بازتابندگي در خود قرار دهد، هرچند اين دغدغه ها را مي توان به برداشت ها و راه حل هايي عملي براي كار انسان شناسي در ميدان پژوهش تبديل كرد. در اين صورت ما هر چه بيشتر به سوي استفاده از مجموعه اي از روش هاي كمي و كيفي پيش خواهيم رفت كه در آن واحد ما را به سوي مطالعات بين رشته اي نيز پيش خواهند برد.

پسامدرنيسم به مثابه نقدي بر نكات منفي مدرنيته به دو حركت گاه متناقض دامن زده است: يك نقد صرفامنفي و شكاك و بدبينانه است كه راه حلي در برابر مشكلات موجود ارايه نداده و خود را صرفادر حوزه يورش به مجموعه دستاوردهاي روشنگري محدود مي كند. اما پسامدرنيسم به نقدي نسبتاسازنده نيز دامن زده است كه هدف خود را تغيير وضع موجود و حتي تغيير عناصر و روندهاي موجود در فرآيند جهاني شدن اعلام مي كند و از اين لحاظ مي توان گفت كه نقدي خوش بينانه و مثبت بر روشنگري است كه در عين حال نيز دستاوردهاي اساسي روشنگري همچون گروهي از جهانشمولي هاي ناشي از آن (حقوق بشر، حقوق زنان، كودكان و...) را نفي نكرده و آنها را نه تنها در تضاد با خاص گرايي هاي فرهنگي قلمداد نكرده بلكه به نوعي عاملي براي تضمين اين خاص گرايي ها در چارچوب هاي جديد مي شمارد. انسان شناسي بنابر ماهيت خود از آغاز با مدرنيته در مفهوم خود محور بيني و بيگانه گرايي اختلاف داشته است و اين اختلاف به تدريج افزايش يافته و سرانجام زمينه اي بسيار مناسب از اين رشته براي رشد پسامدرنيسم ساخته است. با اين وجود بايد اذعان كرد كه انسان شناسي تمايل بيشتري به قرار گرفتن در حوزه مثبت نقد پسامدرن دارد و نه در حوزه منفي و بدبينانه آن زيرا اين امر آن را از ماهيتش به مثابه علم اجتماعي خالي مي كند. هم از اين رو روش شناسي هاي جديد در انسان شناسي بايد بتوانند حد فاصلي باشند بين روش هاي كلاسيك كمي و كيفي و روش هاي جديد اميك، تفسيري و نمادين. در چنين حالتي مي توان اميد داشت كه انسان شناسي نيز همچون ساير علوم اجتماعي بتواند در مجموعه هاي مطالعاتي بين رشته اي در جهان كنوني موثر بوده و تداوم مثبتي را پيش راه خود بيابد
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين از عجايب جهان مدرن است كه معتقد است انسان از ادامه دادن به راهی كه طی كرده و آشكارا به اشتباه ختم شده ديگر نمی‌تواند منصرف شود و از آن باز گردد، بلكه بايد پيوسته خودش را تشويق به ادامه دادن در آن كند. اين مورد نه تنها در باره‌ی هنر معماری مدرن كه در مورد سوسياليسم، آزادی جنسی و هزار و يك چيز رنگ باخته‌ی مدرن ديگر صدق می‌كند. كسانی كه از چنين چيزهايی به دفاع بر می‌خيزند هيچ درس ديگری از شكست هايشان نگرفته‌اند مگر اين فكر كه آنها هنوز هم به اندازه‌ی كافی (در اين راه) جلو نرفته‌اند.
راجر سكروتن
در حال حاضر شخصيت مغرور و پرمدعا در حوزه‌ی پست مدرن در انگلستان ريچارد راجرز (Richard Rogers) است (اكنون لورد راجرز) ـ آرشيتكتی كه به همراه نورمن فاستر (Norman Foster) (اكنون لرد فاستر) تمامی سفارش‌های مهم را دريافت می‌كند و در راس تمامی هيئت‌های پراهميت قرار دارد. راجرز به نسلی تعلق دارد از معماران پس از جنگ كه در زبان بازی مدرنيستی آموزش ديده و كسی است كه در باره‌ی سبك‌ها و آن چه به روابط عمومی مربوط می‌شود بسيار كم آموخت. با در نظر گرفتن خصومت همگانی نسبت به مدرنيسم، بسياری از اين آرشيتكت‌ها در اعلام رسمی مرگ مدرنيسم و خوشامد گويی به عصر جديد آزادی كه آنها پرچمداراش بودند عجله به خرج دادند. راجرز شهرت (بد) خود را در همگاری با رنزو پيانو (Renzo Piano) در ساختن Centre Beaubourg در پاريس بدست آورد. اين مركز فرهنگی و سالن نمايشگاه به يك مدل كودكانه و پريشان از كشتی هوايی شباهت دارد كه به طور توجيه ناپذيری در شهر رها شده است. اين مركز در صداقت كامل با روح پست مدرن آرايش شده ، با لامپ‌ها و داربست‌های بی خاصيتی كه نقش آرايشی آنها بستگی دارد به اينكه آنها را به عنوان كارآمد و مفيد تلقی كنند، درست به مانند لوله‌ی اگزوز يك اتوموبيل مسابقه‌ای كه با كروم آبكاری شده است. رنگ اجزاء ظاهری اين بنا رنگ خود ماده‌ی به كار رفته نيست بلكه رنگی است كه برای تغيير چهره‌ی آنها رويشان نقاشی شده است. اتصال‌های آن و بخش هايی كه وزن بنا را تحمل می‌كنند مخفی هستند و هيچ چيزی واقعاً قابل رويت نيست كه بخشی از سطح نما نباشد. اين سيلی است به گونه‌ی اصول روراست و با صداقت مدرن، به صحت مواد مصرفی و به شفافيت و كاربرد آنها. از اين جهت احتمال زيادی دارد كه شما تحت تاثير ادعای راجرز مبنی بر اينكه مدرنيسم به گذشته تعلق دارد قرار گيريد اما در واقع اين مركز اولين پيروزی واقعی در پاريس برای انديشه‌ی مدرن محسوب می‌شود. اين گامی است به سوی رسيدن به هدف لوكوربوزيه برای با خاك يكسان كردن اين شهر. Centre Beaubourg تخريب قطعه‌ی بسيار وسيع و بسيار زيبا از زبان بومی كلاسيك را كه با سنگ ساخته شده بود ايجاب می‌كرد و در حقيقت تحميل هدفی تفريحی بود بر آنچه پيش از آن ناحيه‌ای زنده از پاريس را تشكيل می‌داد. اين پروژه توسط بصيرتی اجتماعی هدايت می‌شد ـ يعنی مبادله‌ی زندگی آرام و بی نياز از غير (self-sustaining) بورژوازی پاريس با «واقعه» بسيار پرتحرك و چندرسانه‌ای كه برای ارزش‌های بورژوازی بيش از اندازه برخورنده بود. رنگ‌های تند آن و نمای بيرونی بيش از اندازه زننده، شكل و اندازه‌ی آن و موادی كه در آن بكار رفته بود ـ و فراتر از هر چيز ديگر پهلوهای بدون در و پنجره كه شما را با نفوذناپذيری فلزی از نزديك شدن به خود برحذر می‌دارد ـ تمای اينها نشانه هايی هستند از نوعی گستاخی كه عميقاً دارای انگيزه است، يعنی اشتياق شديد برای از ريشه درآوردن و دلزده كردن زندگی محلی يكی از بزرگترين شهر‌های جهان و جايگزين كردن اثر و سرپناه با تفريگاهی لجام گسيخته
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
اين همان پروژه‌ی سوسياليستی نيست و ما از يك جنبه هنوز هم با باوهاوس و لوكوربوزيه فاصله‌ی زيادی داريم. برنامه‌ی مدرنيسم بر كار و نظم و زندگی تحت انضباط درآمده‌ی پرولتاريای جديد متمركز بود: تعريف لوكوربوزيه از يك خانه (يا سرپناه) به عنوان «دستگاهی برای زندگی» در مقايسه با آنچه كه ايده ال او از معماری می‌تواند بگويد برای ما بسيار گويا‌تر است. زندگی برای مدرنيست‌ها تماماً از كار تشكيل می‌شد نه تفريح، و فقط گردشی گاه و بيگاه آن هم به دلايل بهداشتی تحمل می‌شد. اما Centre Beaubourg تجليلی است از بازی، و گراميداشتی از بی نظم و ترتيبی و بی انضباطی. اين دستگاهی است برای تفريح كردن و از خوشمزگی خود سيستم نيز بخشی از مزاح است. با اين حال در اينجا مفهومی وجود دارد كه نشان می‌دهد ما هنوز هم در همان محدوده‌ی زيباشناختی مدرنيست‌ها قرار داريم. زيرا اين كار بزرگ مربوط به هنر معماری معنای ديگری ندارد جدا از تجربه‌ای اجتماعی كه خودش نقش وسيله را بازی می‌كند. تظاهر به اصالت و نوآوری صرفاً توجيهی است بی عيب و نقص و حاضر و آماده برای يك بی حرمتی كه دارای انگيزه‌ای سياسی و اجتماعی است. با وجوديكه لوكوربوزيه می‌توانست شهر تخيلی خود را در محوطه‌های سبز حومه‌ی شهر اجرا كند، اما او صريحاً بر پاريس اصرار می‌ورزيد. پروژه‌ی انقلابی نابودی چيز‌ها را هدف می‌گيرد و «جايگزين» آينده همانقدر مبهم است كه يك طراحی توسط پتر آيزن من. به همين ترتيب Centre Beaubourg نيز می‌توانست جای ديگری ساخته شود، اما در چنين حالتی ديگر نكته‌ی اصلی خود را از دست می‌داد. هدف اصلی زدودن تاريخ پاريس و كاشتن بذرهای انقلاب ضد بورژوازی درست در وسط منطقه‌ی بورژوای اين شهر بود. ساختن اين مركز ايده‌ی پرزيدنت پمپيدو بود و او آن را به عنوان راهی برای اعلام نمودن به جهان می‌پنداشت به اين عنوان كه در آخرين تحليل او (پمپيدو) در طرف تاريخ ايستاده و يار و ياور ماجراهای ضد فرهنگی 1968 است. اين پيامی بود كه او را در انتخاب طرح‌های غير متعارف و تكان دهنده‌ی پيانو و راجرز برانگيخت.

پروژه‌ی پست مدرن با پيامد مشابهی لندن را نيز از وجود خود بی نصيب نگذارد. شايد با عظمت‌ترين نماد شهر قديمی لندن و سازمان هايش كمپانی بيمه‌ی لويدز باشد. اين كمپانی فعاليت خود را در 1668 آغاز كرد، و از جمله‌ی كانون‌های تجاری بود كه عادت به انجام گردهمايی هايی در قهوه خانه‌ی ادوارد لويد داشتند. اين‌ها كسانی بودند كه تصميم به تأسيس نهادی گرفته بودند كه توسط آن يكديگر را از ورشكستگی احتمالی در آينده محافظت كنند. تا آن زمان اقدامات تهورآميز تجاری انگليس متكی بود به تعهدات اخلاقی كه از نظر روابط صميمانه به طور خطيری انتظارات را برآورده نمی‌كرد و از اين رو می‌توانست به اطراف و اكناف در ميان سرزمين‌های بيگانه گسترش يابد. از اين رو سازمان هايی مانند لويدز می‌توانستند از خارج از جامعه‌ی تجار شهر در خواست سرمايه كنند. كسانی كه اصطلاحاً «افراد صاحب نام» (يا name) خوانده می‌شدند و اين سرمايه را برای بيمه كنندگان تأمين می‌كردند كسانی بودند با ثروت و موقعيت بسيار مهم، كسانی كه بی هيچ چون و چرايی به اين كه اين سازمان توسط مردان شريف اداره می‌شود اعتماد می‌كردند و كسانی كه ترسی نداشتند از قرار دادن تمامی مايملك خود در دستان بيگانه هايی محتاط و سر و زبان دار.
بيمه كنندگان با ساختمان كاملاً مجهز لويد به عنوان يك باشگاه برخورد می‌كردند و جريان‌های عادی كارهای روزانه‌ی خود را در هاله‌ای از اسرار می‌پوشاندند، درست مانند آئين‌های كليسايی. و زنگ قديمی كه از ناو محافظی با نام لوتين و از فرانسوی‌ها در 1793 ربوده شده بود را به طرزی هراس انگيز در سرسرای ساختمان به صدا در می‌آوردند تا ضايعه‌ی مفقود شدن يك كشتی تجاری خيلی مهم را به اطلاع عموم برسانند. اين دقيقاً تصور امنيت و سلامت بود كه انگليسی‌ها را به سرزمين مادری خود پيوند می‌داد و سرمايه گذاران مودب آن با حالتی آرام فرض می‌كردند كه يك چنين نهادی برای هميشه دوام خواهد آورد، صخره‌ای غرق نشدنی كه هدفش جريان مصيبت هايی است كه مردم كم اهميت‌تر را تحت تاثير قرار می‌دهد. هنگامی كه هيات رئيسه‌ی جديدی از مديران برای نابودی باشگاه ويكتوريا تصميم گرفتند و قطعه‌ای مضحك از كار پرلاف گزاف ولی سطحی (kitsch) پست مدرن توسط راجرز را در جای آن بنا كردند، آن « افراد صاحب نام » به زندگی كردن در رويای خانه‌های اربابی خود ادامه دادند غافل از اينكه شالوده‌ی زندگی آنها فروريخته و شاهد آن هم اين كه بنای جديد اكنون در بالای سر آنها قرار گرفته است.
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
يك نگاه مختصر به ساختمان راجرز كه با هزينه‌ی بسيار زياد ساخته شده و چنان به وظيفه‌ی خود عمل می‌كند كه در معرض تعميرات مداوم و پر هزينه قرار دارد می‌بايست به خاطر همه‌ی آنچه كه پيش آمده «افراد صاحب نام» را بيدار كرده بود. اين برج كه به عنوان يك اثر معماری مضحك می‌نمايد، آشكارا بخشی است از يك پروژه‌ی اجتماعی: پروژه‌ای كه توهينی است به مفهوم كهن از شهر و طلايه دار جهان جديد مبتنی بر سرمايه گذاری جمعی ـ تفريحگاهی عمودی با كارفلزی كودكانه و شكل آشنای ميان كهكشانی از Centre Beaubourg با آسانسوری آشكار و نصب شده در نمای خارجی كه در حال جابجا كردن نژاد جديدی است از نوابغ بر فراز خيابان‌های لندن قديمی ما. اين نشانه‌ای است از اين كه جديت و صداقت چيزهايی هستند مربوط به گذشته و از حالا به بعد همه چيز در سرگرمی و تفريح خلاصه می‌شود، و البته بخشی از اين تفريح محروم كردن مردان نجيب قديمی و خوش بين از نصيب و بهره‌ی فاميلی خودش خواهد بود.
مدت كوتاهی پس از بالارفتن اين ساختمان لويدز فروريخت، طبقه‌ی زمين دار انگليس ـ كه در لويدز سرمايه گذاری كلانی كرده بود ـ با ورشكستگی مواجه گرديد و نهادهای شهر به كليسای انگلستان (Church of England) و به Tory Party به عنوان چيزهايی مربوط به گذشته پيوستند. در اين بين به ريچاردز لقب سر اعطا گرديد و سپس به مقام نجيب زاده ترفيع يافت و توسط حزب كار مورد قدردانی قرار گرفت به خاطر تجاوزی كه به آن بنياد كهن انجام داده بود. در اين معنا نخستين تلاش آقای نخست وزير بلير برای رويارويی با مسئله‌ی شهرهای مركزی كه توسط توسعه‌ی مركز گريز و طرح‌های خانه سازی پست مدرن ويران شده‌اند تعين هيئتی بود برای نوسازی شهری، كه در راس آن نيز كسی قرار نگرفته بود مگر لورد راجرز.

شايد مثالی از پروژه‌ی به اوج خود رسيده‌ی پست مدرن كاخ هزاره يا Millennium Dome در لندن باشد. معبدی بابلی برای پرستش نيستی كه راجرز در امتداد رودخانه‌ی لندن در گرينويچ ساخته ـ كه به عنوان اثری از معماری يك بار ديگر چيزی بی ارزش و به عنوان بيان يك ايده‌ی اجتماعی گويا است. تا همين اواخر پروژه‌های عمومی عظيم جوری طراحی می‌شدند كه باقی بمانند. در قرن نوزدهم برای مثال حاميان برگزاری نمايشگاه‌های بزرگ در ساختمان هايی مانند Grand Palais و Petit Palais در پاريس به بنا‌های خود نمای خارجی رسمی و ماندنی می‌بخشيدند و تصورشان از آنها بزرگداشت شهرشان و موفقيت‌های آن و ادای سهم به زندگی مردمی بود كه در سايه‌ی آنها زندگی می‌كردند. اما در تضاد با آن حاميان كاخ هزاره تصورشان از معماری از همان ابتدا چيزی موقتی است ـ چادری وسيع كه هدف از برافراشتن آن به محض آنكه تعداد كافی بليط فروخته شد و مرم در صف‌های سردرگم در اطراف آنچه به نمايش درآمده به گردش پرداختند خاتمه يافته تلقی می‌شود. اين ميهمان زودگذر از سياره‌ی ديگر كه نمی‌تواند به معماری معنا ببخشد و اگر چيزی با عظمت می‌سازد صرفاً از نظر فن مهندسی است كه اهميت دارد بخشی است از همان برنامه‌ی اجتماعی گسنرده چون Centre Beaubourg ـ يعنی برنامه‌ی برچيدن فرهنگ كهن شهرهای ما و جايگزين كردن آنها با تفريگاه‌های انباشته از سرگرمی و خوش گذرانی.
از اين رو اين موقتی بودن هم خودش بخش لازمی از تاثير گذاری آن است. پيام آنها برای ما اين است كه هيچ چيز دوام نمی‌آورد و هيچ چيز معنايی فراتر از اين لحظه ندارد. نمايشگاه‌ها با (هنر) معماری جور می‌شوند: يعنی گذشته‌ی كشور، نهادهايش، سلطنت، دين، پيروزی پادشاهی بريتانيا، موقعيت‌ها در جنگ و نقش پيشتاز در گسترش قانون و دموكراسی ـ اينها همگی يا به چيزی بی اهميت تقليل پيدا كرده‌اند و يا اصلاً مورد بی توجهی قرار گرفته‌اند. همه چيز در سرگرمی و تفريح خلاصه می‌شود ـ اما تفريح و سرگرمی به منتهی درجه. بازديدكنندگان در ميان يك دالان ويدئويی گردش می‌كنند، مانند هنگامی كه نوازنده‌های دوره گرد و گروه‌های نوازندگی برای برانگيختن هيجان زدگی مردم تلاش می‌كنند و اين عملی است كه اين ساختمان‌های جديد هرگز به تنهايی از پس آن بر نمی‌آيند. بازديد كنندگان صرفاً نظری می‌اندازند و همان تصاويری را بدست می‌آورند كه با چرخاندن كانال‌های تلويزيون خود بدست می‌آوردند. حتی بزرگترين اثر به نمايش در آمده در كاخ هزاره ـ يعنی بخش مربوط به طرز كار بدن انسان و موجودات كه در آن موجودی انسان به سوی سقف سر به آسمان كشيده ـ هيچ چيز معنی داری برای گفتن در باره‌ی فيگور انسانی ندارد. همه‌ی آنچه به شما داده می‌شود درسی است در فيزيولوژی، به همراه سفر تفريحی از ميان اعضای داخلی بدن ميمونی بدون چهره، كه از مناطق پائينی وارد بدن می‌شويد، كمی بالاتر از موهای شرمگاهی كه مورد هجوم شپش قرار گرفته است.
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
نخست وزير غالباً به كاخ هزاره اشاره می‌كند، گويی كه او روش هايی پيدا كرده است كه ما می‌توانيم به كمك آن‌ها از اين پروژه لذت ببريم. او عذر منتقدين اين اثر را خواسته است زيرا ظاهراً آنها از ميهن پرستی بويی نبرده‌اند و او بيشتر و بيشتر پول مردم را به تأمين نياز بدهی‌های پروژه‌ای اختصاص می‌دهد كه تا بدينجا توجه اندكی را به سوی خود جلب كرده است. همچنين نبايد برنامه‌ی اجتماعی مورد نظر را اشتباهی بگيريم. نمايشگاه هايی كه بيشتر انگيزه‌ی سياسی پشت آنهاست دارای يك هدف تعيين كننده هستند: هموار كردن چشم انداز فرهنگ ملی ما و جايگزين كردن آن با فرهنگ تركيبی و بی خاصيت كه «همه چيز را شامل می‌شود». بزرگترين موفقيت گيشه‌ای اين پروژه در روز موسوم به Domo***ual اتفاق افتاد، هنگامی كه كاخ هزاره انباشته شده بود از همجنس گرايان لندنی، غرق در نورهای صورتی رنگ از سمت خارج، و هرهر و كركر‌ها از سمت داخل. برای جان تازه بخشيدن به اقبال از رمق افتاده، دارودسته‌ی كاخ هزاره پير ايو گربو (Pierre-Yves Gerbeau) را به همكاری دعوت كردند، يعنی مدير اجرايی پيشين در ديسنی لند پاريس. برای به سوی خود كشيدن مردم آنچه كه زمانی قرار بود گراميداشتی باشد از بريتانيا و مردمش برای هزاره‌ی سوم اكنون تبديل شده است به مكان تفريحی با فرهنگ آمريكايی ـ فرانسوی، و كامل شده با راهنما هايی در لباس مبدل شخصيت‌های داستان‌های فكاهی مصور گوگسلی و سپرينكس (Goggsley and Sprinx) و آن هم در رنگ‌های تند سوپرماركتی. اين‌ها همان تاثير گذاران منفی حرفه‌ای هستند كه می‌خواهند نقش گوفی و دونالد داك را در ديسنی لند ايفا كنند.
در معبد كاخ هزاره ما با چيزی مواجه هستيم كه شايد جويس (Joyce) آن را تشييع جنازه خداوند می‌خواند. بسياری از اهل انگلستان به اين چشم انداز با حالت بيزاری برخورد می‌كنند. آنها تشخيص می‌دهند كه شهرها ساخته شده‌اند و تمدن‌ها تداوم بخشيده شده‌اند با توجه به نياز انسانی برای استمرار و دوام. پروژه‌ی پست مدرن تلاشی است برای انكار كردن اين نياز ـ و نپذيرفتن آن به طور كل، مانند رقص اسرائيلی‌ها به دور گوساله‌ی طلايی. سبك مغزی معماری پست مدرن با بت پرستی معنوی اش از يك سنخ هستند ـ يعنی دلبستگی به لحظه و خودداری از محدود بودن توسط هر قانونی. در مواجه با چنين چيزی به نظر می‌رسد كه نه فقط مدرنيسم يك اشتباه بوده بلكه پست مدرنيسم نيز با اين اشتباه به مصالحه بر خاسته است، توسط كنارگذاردن چيزی كه می‌توانست آن را اصلاح كند: توسط اشتياق برای استمرار.

شما می‌توانيد نتيجه‌ی كار مدرنيسم را همين فردا توسط يك چاره‌ی ساده بی اثر كنيد: مثلاً توسط بركناری تمامی آرشيتكت‌ها و تجهيز سازندگان ساختمانی با ژورنال هايی كه Beacon Hill و يا Lower Manhattan را از روی آنها ساخته‌اند و يا وضع كردن دستورالعمل هايی برای كنترل بلندی ها، ژرفا‌ها و مسيرهای خيابان‌ها ـ به ديگر سخن با بازگشت به آنچه زمانی شيوه‌های استاندارد محسوب می‌شدند. از اين لحاظ پيام پست مدرن‌ها همان پيام قديمی است: اينكه ما هميشه بايد در حال نو شدن باشيم. اگر مدرنيسم ناكام ماند پاسخ اين نيست كه بايد از پله‌های طی شده دوباره به عقب برگرديم، مانند آرشيتكت كوينلان تری (Quinlan Terry) يا لئون كرير (Leon Krier) بلكه برعكس بايد به پيش و به جلو بتازيم به ميان هنر ضد معماری آيزن مان يا چومی يا اثر شديداً پرلاف و گزاف ولی سطحی راجرز.
اين از عجايب جهان مدرن است كه معتقد است انسان از ادامه دادن به راهی كه طی كرده و آشكارا به اشتباه ختم شده ديگر نمی‌تواند منصرف شود و از آن باز گردد، بلكه بايد پيوسته خودش را تشويق به ادامه دادن در آن كند. اين مورد نه تنها در باره‌ی هنر معماری مدرن كه در مورد سوسياليسم، آزادی جنسی و هزار و يك چيز رنگ باخته‌ی مدرن ديگر صدق می‌كند. كسانی كه از چنين چيزهايی به دفاع بر می‌خيزند هيچ درس ديگری از شكست هايشان نگرفته‌اند مگر اين فكر كه آنها هنوز هم به اندازه‌ی كافی (در اين راه) جلو نرفته‌اند. ضرورت فعلی ما هنر معماری نامتوازن و از جای اصلی خارج شده نيست كه مدرن‌ها خواسته باشند آن را به گردن ما بيندازند بلكه نياز ما يك دستور زبان معماری است كه برای افراد بی استعداد اين امكان را فراهم كند كه به طرزی غير زننده به طراحی و ساختمان سازی بپردازند. اين همان چيزی بود كه ژورنال‌های معماری كلاسيك انديشيده بودند و به همين خاطر هم بود كه چرا قبل از اينكه مدرنيسم به صحنه بيايد چنين چيزی وجود داشت، به عنوان تعليم و آموزش جدی هنرمعماری كه بتواند انسان‌های معمولی را آماده سازد برای مسئوليت‌های بيشماری كه در ساختن پيرامون غريبه‌ها درگير آنها است.
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
به طور خلاصه آنچه مورد نياز است نه يك هنر معماری پست مدرن كه پيشامدرن است. و اينجا و آنجا اين هنر معماری آغاز به متولد شدن نموده است: مجتمع مسكونی نئوكلاسيك در منچستر اثر آلان گرينبرگ (Allan Greenberg) ، مورد ديگر در كانكتيكوت Connecticut)) است كه از يك سوپرماركت متروكه‌ی مدرن تغيير شكل داده شد، پيشنهاد جديد گرينبرگ برای چاپ جديد كتابش « نزئينات و طراحی ساختمان در خيابان سوم مانهاتان » ، كتابخانه‌ی Harold Washington در شيكاگو و موارد مشابه. اين تلاش‌ها و كوشش‌های بسيار ديگری كه انجام شده‌اند ما را به مسير صحيحی هدايت می‌كنند، البته نه به جلو بلكه به عقب يعنی به سوی آنچه كه از دست رفته‌اند.
علاوه بر آن آرشيتكت‌ها و منتقدين اكنون سخن مناسب و اطمينان كافی را برای بيان انديشه‌ای كه زمانی همه از آن منع شده بودند يافته‌اند، يعنی اين انديشه كه می‌توان مدرن بود بدون آنكه مدرنيست بود ـ و اينكه می‌تواند يك هنر معماری برای زمان فعلی وجود داشته باشد كه از ارزش‌های پايدار مشتق شده باشد و نه از پروژه‌های اجتماعی زودگذر و كم دوام، يعنی چيزی كه به دستور زبان معماری و جستجوی هماهنگی و آداب دانی از هنر معماری گذشته حيات جديدی می‌بخشند. مدرنيسم مرده است اما كلاسيسم جان سالم به در برده، همانگونه كه هميشه خود را از مهلكه نجات داده بود. ماه گذشته در بولونا (Bologna) كنفرانسی با حمايت و به مسئوليت شهرداری بر پا گشت. اين كنفرانس آخرين بخش بود از مجموعه‌ای از كنفرانس‌های دوره‌ای كه به هنر معماری كلاسيك اختصاص يافته بودند، يعنی ساختمان هايی با ظاهر مدرن اما در اصل پيشا مدرن و برای آرشيتكت‌های آنها اين امكان فراهم بود كه كارهای خود را توضيح دهند. منظور از پرپايی اين سخنرانی‌ها نشان دادن اين واقعيت بود كه مدرنيسم فقط يك ايدئولوژی بيشتر نيست، و همان اندازه مرده است كه پروژه‌های سياسی تمامت خواهانه كه مدرنيسم در منبع الهام آنها سهيم بود. و در ميان دلمشغولی‌های آرشيتكت هايی كه آثار خود را معرفی می‌كردند مهمترين و اولين نكته نشان دادن اين واقعيت بود كه ما چگونه می‌توانيم آثار مدرن را بی اثر سازيم و ساختمان‌ها را با پوسته و بدنه‌ی كلاسيك پوشش دهيم همانگونه كه گرين برگ انجام داد يعنی ظاهر آنها را به همان نحوی كه خود را با ادب و نزاكت می‌آرائيم آراسته كنيم.
شايد اينها آغاز هايی كوچك بيشتر نباشند، اما آغاز‌های كوچك ترجيح بسيار دارند به بن بست‌های بزرگ
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز




به نظر جنکز، معماری پست مدرن دارای 10 ویژگی شاخص است.به عنوان مثال از ساختمان AT&T فیلیپ جانسون در شهر نیویورک استفاده می کنیم:
1- نخستین ویژگی معماری پست مدرن آن است که نوعی معماری پلورالیستی است – شدیدا التقاطی – که از تفاوت ، تمایز و غیریت تجلیل می کند.از سبک ها و زبان های متفاوت اقتباس می کند.ساختمان AT&T آسمانخراش شیشه و فولادی را به ساعت پاندولی بزرگی تبدیل میکند که پایه های آن روی زمین قرار دارند ،با آرایش سنتوری ناقص و شکسته.

2- این التقاط گرایی به نوعی زیبایی متنافر،نوعی هماهنگی و هارمونی ناموزون،نوعی کاربرد موارد ضد و نقیص و نوعی پارادوکس منجر می شود، که دومین ویژگی معماری پست مدرن محسوب می شوند.البته در کل نوعی تفاوت بین یک ساختمان و یک ساعت وجود دارد.لیکن این تنافر، هزل آمیزو شوخ طبعانه است، زیرا بسیاری از ساختمان ها نشان دهنده ی ساعت ها هستند.

3- ساختمان AT&T به عنوان نمونه ای از ساختمان های پست مدرن بیانگر سومین ویژگی معماری پست مدرن بشمار رفته و نشان دهنده ی نوعی شهر گرایی و شهر نشینی است.این ساختمان به تنهایی توی چشم نمی آید.همانند دیگر آسمانخراش های مدرنیستی، بسیار زیبا بنظر می رسد، لیکن این ساختمان آمیزه ای است از آینه ها، تقلید ها و تمسخرها، و موجب بسط سایر ساختمان ها در محیط پیرامون خود می گردد.

4- ساختمان های پست مدرن دارای شخصیت انسانی یا انسان شکلی، (Anthropomorphic) هستند، تزئینات و اشکالی آنها غالبا بیانگر شکل انسانی است.ساختمان AT&T گر چه مستقیما چنین وضعیتی ندارد، ولی از طریق تقلید از یکی از ساخته های انسان یعنی ساعت، بطور غیر مستقیم بیانگر این وضعیت است.

5- این ساختمان نشان دهنده ی رابطه ی بین گذشته و حال است: ساعت پاندولی بزرگ که پایه های آن روی زمین است و آسمانخراش مدرن.این کنار هم قرار گرفتن سبک های مختلف می تواند گذشته را رویاروی حال قرار دهد و به معمار این امکان را می دهد که نتنها سبک های گذشته را دوباره جمع کند بلکه به تقلید سبکی آنها پرداخته و موجب برانگیختن نوستالوژی گذشته و در تقلید مهوع افراط نماید.

6- یکی دیگر از ویژگی های معماری پست مدرن اشتیاق به محتوا و به معنی است.این ساختمان پست مدرن به جای صرف بیان "جعبه ی شیشه ای و فولادی "، همچنین بیانگر " ساعت پاندولی بزرگ" نیز هست.

7- هفتمین ویژگی معماری پست مدرن وجود رمزگذاری مضاعف از ترکیب و کنار هم قرار دادن سبک هاست – ساختمان های شبیه ساعت پاندولی و آسمانخراش های مدرنیستی – به طوری که کنایه، طنز، ابهام، و تناقص در کنار هم سربرمی آورند.ساختمان های پست مدرن بیانگر "یا این / یا آن"نیستند بلکه بیانگر "هم این/هم آن" هستند.ساختمان AT&T با ترکیب کردن عنصر معاصر (آسمانخراش) با عنصر قدیمی و کهنه (ساعت پاندولی)، عنصر کاربردی(ساختمان های اداری و رسمی) با عنصر تزیینی (سنگفرش های شکسته ی چیپندیل) در قالب نوعی رمز گذاری مضاعف، بینگر"هم این/هم آن" است.این ساختمان در یک آن می تواند بیانگر دو معنی یا به معنای دو چیز باشد.

8- ساختمان های پست مدرن چند بنیانی یا جند وجهی هستن، یعنی میتوانند همزمان به معنای چیزهای زیادی باشند.بر خلاف تک بنیانی یا تک وجهی بودن ساختمان های مدرنیست که تنها بیانگر یک چیز هستند."من یک مکعب هستم"، معماری پست مدرن چند بنیانی، غیر انحصاری،طفره رونده، طنین دار و سمبلیک است.

9- معماری پست مدرن به تفسیر مجدد سنت می پردازد.این نوع معماری صرفا به کپی برداری از گذشته نمی پردازد، بلکه به باز تفسیر آن می پردازد.ساختمان AT&T صرفا احیای گذشته نیست؛ بلکه به گونه ای شوخ طبعانه و هزل آمیز به تمسخر و دست انداختن آن می پردازد.
۱۰- بسیاری از ساختمان های پست مدرن در اشتیاق بازگشت به مرکز غایب هستند،به فضای اجتماعی مرکزی ...))
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
اصطلاحي است براي توصيف گرايش هاي پس از دهه 1960 در عرصه هاي معماري، هنر، ادبيات و فلسفه. مفهوم پست مدرن ابتدا در مباحث ادبي مطرح شد. سپس چارلز جنکس آن را در مورد معماري بخصوص براي آثار رابرت ونتوري به کار برد. البته هنوز تعريف جامع و کاملي از اين اصطلاح به دست نيامده است. اين شايد به دليل تعدد و تناقض گرايش هاي پست مدرن باشد. برخي از نظريه پردازان آن را جنبش "ضد نوگرايي" مي خوانند.
پست مدرن از سويي افکار و عقايد و ايدئولوژي مدرنيسم را رد مي کند و آن را محافظه کار مي داند و خواستار نوآوري و تعويض پياپي "ايسم"هاست و از سوي ديگر، برخلاف مدرنيسم، بازگشت مستقيم و صريح به تاريخ و سنت را جايز مي شمرد.
به طور کلي پنج خصلت و ويژگي را که هم مرتبط با يکديگر هستند و هم در گرايش هاي پست مدرن مي توان آنها را تشخيص داد، عبارتند از:
1 - کثرت گرايي 2 - التقاط گرايي 3 - خودآگاهي 4 - متن گرايي 5 - فردگرايي.
البته اگر نتوان در هنرهاي بصري و تجسمي صحبتي از سبک يا سبک هاي مختلف پست مدرن به زبان آورد ، ولي توصيف نوعي حساسيت و سليقه پست مدرن در نقاشي و مجسمه سازي در دو دهه اخير امکانپذير است.اغلب هنرمندان پست مدرن مواد، اسلوب و روش هاي غيرمتجانس را در آثارشان به کار مي برند. اين رفتار نوعي پراکنده گويي است که هنرمند مدرنيست به شدت آن را نفي کرده است. هنرمند پست مدرن با نشانه ها سروکار دارد تا محتوا ، از همين رو به دلخواه از نمادها، اسطوره ها، تصويرهاي تاريخي و علائم روزمره بهره مي گيرد.
هنرمند پست مدرن جداماندگي و بيگانگي فرد در جهان بحران زده آخر قرن را چون شکلي غيرقابل حل پذيرفته است. از اين رو هرگونه اعتراضي صورت واکنشي دفاعي دارد و مانند نوعي نمايش انزواي مشترک است.
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
معماري مدرن

معماري مدرن

معماري مدرن مانند هر موجود زنده ديگر بدون آنكه ماهيت اصلي خود را از دست دهد مدام در حال تغيير و دگرگوني است.
در اين مقاله معماري مدرن تعريف و بررسي مي گردد. براي اين منظور پس از تشريح تعريف صحيح مدرنيسم وجه تمايز ساير سبكهاي نزديك به آن مانند پست - مدرن و تفاوتهاي بنيادي آن ها بيان مي شود. اهميت موضوع در آن است كه شناخت سبكهاي مختلف معماري سبب حفظ سنتها و تشخيص تفاوتهاي آنها مي گردد.
همچنين در اين مقاله بناهاي مطابق با سبكهاي مختلف مدرن و پست مدرن بررسي و با يكديگر مقايسه مي شود و تاثير پست - مدرن در ساختمان سازي، اتومبيل سازي شهري و سامان دهي فيزيكي فضاي شهرهاي جديد مورد بررسي قرار مي گيرد.
و نکته دیگر این که

تكنولوژي ما در معماري است، يعني معماري از بطن تكنولوژي زائيده شده و مي‌شود. اين نكته نه تنها در مورد معماري مدرن بل در معماري كلاسيك و از آن پيشتر در نخستين بناهايي كه آدمي ساخته صادق است. در واژه Architechture به معني معماري كه اكنون در زبان‌هاي اروپايي يا بيشتر آنها رايج است،‌تِخ يا تِك (tech) اصل يوناني دارد و در واژه technology نيز موجود است و اين خود مؤيد اين معني است.
يكي از دلايل اصلي بريدن معماري مدرن از نئوكلاسيك قرن نوزدهم نيز ـ چنانكه مي‌دانيم ـ اين بود كه اين معماري از اصل خود به دور افتاده بود؛ بدين معني كه در نئوكلاسيك ظاهر ساختمان كلاسيك (يا رنسانس و يا باروك) ساخته مي‌شد اما با تكنولوژي يا تكنيك جديدي كه تازه آن زمان شناخته شده بود.
در معماري معماران مدرنِ نخستين، به ويژه در سالهاي آغازين كه تازه معماري مدرن رخ مي‌نمود اين پيوند ديرين و جاودانة تكنولوژي و معماري كاملاً آشكار است. في‌المثل در خانه دُمينو (1915)، لكوربوزيه نشان داد اساس هر معماري همان است كه سازة آن را مي‌سازد.
پس معماري مدرن از اصل خود يعني تكنولوژي زاده شد. اينكه بعداً دگرگوني‌ها و گرايش‌هاي مختلف پيدا كرد در مراحل گسترش و رشد بود و اينكه در دهه‌هاي اخير تبليغ مي‌شود معماري مدرن از ريشة تاريخي خود بريد، صحت ندارد.

براي اينكه بتوانيم تأثير تكنولوژي را بر معماري مدرن ببينيم لازم است تجلي معماري مدرن را در اروپا و در آن سوي ديگر آتلانتيك از يكديگر بازشناسيم، ـ اگر چه بين اين دو پديده شباهت‌هاي بسيار وجود دارد و بسياري از تحولات معماري مدرن در آمريكا به ويژه در دهه‌هاي چهل و پنجاه قرن بيستم توسط معماراني صورت گرفت كه اصل اروپايي داشتند ولي چنانكه اشاره كرديم بازشناسي ريشه‌هاي معماري مدرن در هر دو قاره ما را در بحثي كه آغاز كرده‌ايم بيناتر خواهد ساخت.
در اروپا، تجلي معماري مدرن به راستي پاسخي بر كهنه‌پرستي قرن نوزدهم بود كه فارغ از امكانات تازه تكنولوژي و مصالح جديد ساختماني همچنان به تقليد فرم‌ها و مفاهيم معماري قديمي ادامه مي‌داد. از همين رو در بررسي ريشه‌هاي معماري مدرن در اروپا بيشتر صاحبنظران صاحب‌نام و اعتبار از ساختمان‌هايي چون «قصر بلورين» نمايشگاه‌هاي جهاني، كارخانه‌ها و انبارها و حتي پل‌ها سخن به ميان مي‌آورند و به تشريح و تحليل چنين ساختمانهايي مي‌پردازند. چرا؟ براي اينكه در چنين ساختمانهايي نوآوري‌هاي تكنولوژي به بارزترين صورتي به كار گرفته شده و عيان و مجسم بود. به عبارت ديگر، تكنيك‌هاي جديد ساختماني چندين گام مؤثر از معماري پيش افتاده بود.
آنجه در معماري مدرن اروپايي ـ و البته در آمريكا با كيفيات خاص خود ـ تجلي كرد نخست آزادي ساختمان از ملاحظات يا دقيق‌تر تحمل‌بار ساختمان به شيوه‌هاي قديمي بود. جالب آنكه ممكن است متناقض به نظر رسد كه اين آزادي را خود مهندسان سازه فراهم آورده بودند.
در همين زمان بود كه مهندس سازه «انسان متعالي» نام يافت. براي اينكه وي [مهندس سازه]، معمار ـ در اين زمان‌ ـ عقب افتاده را به خود آورد و كارهايش را در ساختمانهايي كه تكنولوژي به بهترين صورتي مي‌توانست خود را به نمايش گذارد، نشان داد. در ساختمانهاي صنعتي و در نمايشگاه‌هاي جهاني كه مي‌بايست در مدتي كوتاه و به سرعت ساخته شوند و در پل‌ها كه ماهيتاً به نظر مي‌رسيد ساختمانهايي صرفاً مهندسي باشند و در پيوندي نزديك با معماري. اما همة اين چنين ساختمانهايي براي معماران سرمشق شد و ديري نپاييد كه معماران و معماري ديدگان خود را به تكنولوژي جديد و امكانات تازة آن گشودند و راه به نوعي معماري بردند كه ما امروز آن را به نام معماري «مدرن» مي‌شناسيم.
در قاره جديد نيز معماري مدرن به همان نتيجه‌اي رسيد كه در اروپا در حال تكوين بود، اما از راهي از برخي نظرها متفاوت با آنچه در اروپا مي‌گذشت. در اين قاره معماري نئوكلاسيك به اندازه‌اي كه در اروپا ريشه دوانيده، نبود كه معماري مدرن را پاسخي بر آن فرض كنيم. اگر چه هنوز هم آمريكائيان عامي، دلباختة معماري نئوكلاسيك‌اند و در مراحلي حتي معماران آمريكايي خود را يافتند و در مقابل اروپاييان دچار عقده حقارت شدند.
معماري مدرن در آمريكا مستقيماً در پاسخ به معماري نئوكلاسيك ريشه‌دار اروپايي نشأت نگرفت بلكه موقعيت و شرايط خاص اين قاره از انگيزه‌هاي مهم آن بود. در صدر اين شرايط كه بر معماري اين كشور تأثير گذاشت فراواني منابع و ثروت و كمبود استادكار ماهر قرار داشت كه بتواند معماري‌ها و اجزاي پيچيده معماري‌هاي قديمي اروپايي را شبيه‌سازي يا تقليد كند. از همين رو از همان آغاز نوعي سادگي در معماري آمريكايي بروز كرد كه بعداً راه به كارهاي با اهميت معماري مدرن برد. اما ـ خاصه براي بحث ما ـ جالب آن كه در پس اين سادگي، تكنولوژي منبعث از شرايط اين كشور نقش اساسي بازي كرد.
تكنولوژي نه تنها روش‌هاي ساختن را در موارد متعدد تسهيل كرده و آن را امكان‌پذير ساخته، بلكه در عرصه‌هاي جنبي نيز راه‌هايي گشوده و مي‌گشايد كه نويدهاي بسيار براي آيندة معماري به همراه دارد. استفاده از كامپيوتر در معماري، هم اكنون مفهوم فرا دو بعدي شهر را در اذهان بي‌شمار پديد آورده است و اطمينان دارم در آينده‌اي نزديك انقلابي در مفاهيم معماري پديد خواهد آورد. تصاوير معروف به انيميشن كه قادر است فضاهاي هر پروژه معماري را قبل از تحقق تا ميزاني قابل قبول و نزديك به واقعيت نشان دهد، سرمنشأ يكي از اين نويدهاست. اكنون استفاده از اين شيوه به علت هزينه‌ نسبتاً سنگين آن چندان مرسوم نيست اما مي‌توان روزي را تصور كرد كه هر دانشجوي معماري با استفاده از چنين تصاويري فضاهاي معماري خود را به چشم ببيند و طرحش بر اساس اين فضاهاي مجسم باشد.
در چنين روزي چه جايي براي «بسازوبفروش‌ها» و دلالان و واسطه‌ها و ساختمانهاي مقوايي بي‌اصل و نسب و پوشالي پرزرق و برق باقي خواهد ماند
 

ne_sh67

عضو جدید
کاربر ممتاز
چالز جنکز، تاریخ نگار و منتقد معماری، دیگر نظریه پرداز مهم معماری پست مدرن است. وی در سال 1977 کتابی به نام زبان معماری پست مدرن به رشته تحریر در آورد. با این کتاب جنکز روند جدیدی را که ونچوری در معماری آغاز نموده بود نامگذاری کرد و گسترش داد.
جنکز در این کتاب تاریخ دقیق مرگ معماری مدرن را 15 ژوئیه 1972 ساعت 23/3 بعدازظهر اعلام کرد، زمانی که مجموعه آپارتمان های مسکونی پروت ایگو در شهر سنت لوییس آمریکا توسط دینامیت منهدم شد.
جنکز بیان می کند که این مجموعه آپارتمان ها نماد معماری مکعب شکل و بدون تزئینات مدرن بود و بسیاری از اصول طراحی آن، منطبق با اصول مطرح شده در کنگره های سیام (CLAM) بود. اما به دلیل آن که زبان انتزاعی مورد استفاده در طرح این مجموعه مدرن با آنچه ساکنان سیاه پوست و نسبتاً فقیر این مجموعه به عنوان خانه قلمداد می کردند بیگانه بود، لذا انهدام و نیستی تنها راه چاره برای پایان دادن به رنج ساکنان این ساختمان و خود ساختمان بود.
بر طبق نظر جنکز معمار نباید خود به تنهایی ساختمان را طراحی کند. آنچه در معماری مدرن مرسوم بود. بلکه همکار و مشاور استفاه کنندگان باشد الگو شکل ساختمان نباید تنها در ذهن معمار باشد، بلکه باید آن چیزی باشد که ساکنان آینده ساختمان با آن انس و آشنایی دارند و می توانند با آن ارتباط برقرار کنند.
در این کتاب نیز جنکز همانند سلف خود ، ونچوری انتقاد اصلی را متوجه میس ونده رو و خصوصاً طرح های مکعب شکل او (شکل 3 .4) برای موسسه تکنولوژی ایلی نویز (IIT) در آمریکا کرد مجموعه ای از جعبه های زیبای مشابه که فاقد هویت و نوع کاربری بودند.
جنکز در سال 1980 کتاب مهم دیگری به نام کلاسیسم پست مدرن منتشر کرد. در این کتاب نیز او به بسط و تبیین نظریه ی معماری پست مدرن پرداخت و آثار مهم معماران این سبک را از زبان خود معماران در غرب و ژاپن تدوین نمود.
به معماری پست مدرن «معماری پاپ» یا «معماری مردمی» هم می گویند. چرا که در این معماری از احجام، تزئینات و رنگ هایی عامه پسند و جالب توجه برای عموم استفاده می شود. بر خلاف معماری مدرن که تنها قشصر خاص روشنفکر می تواند متوجه معانی و مفاهیم انتزاعی آن باشد.
جنکز در کتاب اول خود به معماران یادآوری می کند که «ساختمان پست مدرن دارای دو گانگی در قواعد و مفاهیم است: یکی برای قشر روشنفکر و دیگری برای عامه مردم»
یکی از طرح های محوری پست مدرن میدان ایتالیا توسط چارلزمور، معمار فقید و رئیس اسبق دانشکده معماری دانشگاه معروف U.C.L.A. انجام شده است.
این میدان برای ایتالیایی تباران مقیم شهر نیوارلئان در آمریکا ، بین سالهای 79 – 1978 احداث گردید.
مور در طرح خود توجهی به بافت اطراف سایت که نمادی از یک شهر آمریکایی معمولی بود نکرد بلکه منبع الهام او در این طرح، میدان های ایتالیا و بالاخص فواره تروی (1732) در شهر روم بود.
در میدان جدید، همانند میدان قدیم، ساختمان، مجسمه، محوطه، و خصوصاً آب و فواره به صورت یک مجموعه ی به هم تنیده به نمایش گذاشته شده است.
طراحی سایت پلان این میدان نیز حائز توجه است. مورد نقشه شبیه جزیره ایتالیا را بر روی پلان این میدان پیاده کرد. از آن جا که اکثر ایتالیایی تباران شهر نئوارلئان از جزیره سیسیل هستند. لذا جزیره سیسیل در وسط این میدان قرار داده شده و مرکز پرگار در وسط جزیره سیسیل قرار گرفت.بنابراین در این میدان، مرکز توجه و یا به عبارت بهتر، مرکز پرگار ، منطبق بر هویت و ریشه های قومی و فرهنگی استفاده کنندگان از این میدان است و طرح کالبدی بر مدار هویت می گردد.
در شمال کشور ایتالیا کوه های آلپ قرار دارد که سر چشمه ی اکثر رودخانه های این کشور همچون پو، تیبر و آنرو است. در این میدان نیز شمال نقشه ی ایتالیا مرتفع است و آب فواره ها از آنجا به پایین جریان پیدا می کند.
نمایش تاریخ و گذشته به صورتی جدید و امروزی شده در این میدان صورت گرفته است. ستون های سنگی توسکان، دوریک، ایونیک و کورنتین در میدان ایتالیا با مصالحی همچون بتن و ورق گالوانیزه اجرا شده است. در شب ، نور نئون و چراغ های مختلف به زیبایی این میدان می افزاید. مور حتی دو تصویر حجاری شده از صورت خود را همچون هنرمندان و صنعتگران دوره ی رسانس، بر روی یکی از دیوارهای این میدان قرار داد. آب از درون دهان این تندیس ها به بیرون می جهد.



برگرفته از کتاب :مبانی و مفاهیم معماری معاصر غرب نوشته : وحید قبادیان
 
آخرین ویرایش:

suro0sh

عضو جدید
معماری بعد از مدرن...

معماری بعد از مدرن...

معماری بعد از مدرن 1
قسمت اول

تحولات رخ داده در حوزه معماری طی سه دهه ی پايانی قرن گذشته در غرب باعث متزلزل ساختن ارکان تنها سبک فراگيری و جهانی، در بخش عمده ای از قرن بيستم يعنی معماری مدرن گرديد. اين تحولات ريشه در تغييرات بنيادين فکری و اجتماعی و دگرگونی نگرش نسبت به خود و جهان پيرامون در غرب داشته است. تغييرات ذکر شده با انتقادات نيچه از مدرنيته از اواخر قرن نوزده در آلمان آغاز و توسط انديشمندانی همچون فرويد؛ هايدگر، دريدا، دلوز، ليوتارد و ديگران مورد بسط و شرح قرار گرفت.
اگر فلسفه روح زمان و معماری کالبد زمان است. با عوض شدن روح زمان، کالبد زمان هم عوض می شود. لذا اين بخش نيز همانند بخش قبل، ابتدا با موضوع فلسفه آغاز شده و سپس نمود کالبدی آن در معماری مورد بحث قرار گرفته است.
پست مدرنیته:
پست مدرن در فارسی به فرامدرن و پسامدرن ترجمه شده است که منظور شرايط بعد از مدرن و يا مرحله ی تاريخی بعد از مدرن است. اين لغت به پسانوگرايی و مابعد تجدد هم ترجمه شده است.
«اهب حسن، در مقاله ای با عنوان »فرهنگ پسامدرن» معتقد است که کلمه پسامدرن نخستين بار توسط فدريکو دو انتيس در دهه ی 1930 به مثابه ی عکس العملی در برابر مدرنيسم ادبی به کار رفته است.
آرنولدتوينبی (1975 - 1889) فيلسوف و مورخ انگليسی در نهمين جلد از کتاب پژوهش تاريخ در سال 1954 از زوال تمدن غرب به ورطه نابخردانگی و نسبيت گرايی ياد کرد، که به عقيده وی منشاء آن در تحولات دهه 1870 بوده است. لذا از اصطلاح پست مدرن به مثابه ی امری مجازی و تحقير آميز منفی اش سود جست.»
بعضی پست مدرن را دوره فراصنعتی تلقی کرده اند. عده ای نيز آن دوره ای متفاوت از دوره مدرن می دانند. البته عده ای از فلاسفه هم آن را مرحله ای از دوران مدرن می دانند که نقدی به خود مدرن است ولی از نظر ماهيت تفاوتی با عصر مدرن ندارد. عده ای هم پست مدرن را پاسخ گوی مشکل مدرن می دانند بدون آن که راه حل مشخصی ارائه دهد.
دکتر هاشم آغاجری استاد تاريخ دانشگاه، در اين مورد معتقد است که:
»پست مدرن نقد مدرنيته در فرآيند تاريخ مدرنيته است و نبايد آن را هر گونه ضديت و نقد مدرنيته از مواضع سنتی اشتباه گرفت. هدف متفکران پست مدرن به هيچ وجه بازگشت به دوران ما قبل از مدرن نيست، زيرا ماقبل مدرن و مدرن از نگاه پست مدرن ها در يک مساله مشترک است و آن هم اين است که هر دو به نوعی کليت ثابت و امر عام و توتاليته قائل هستند. منتهی توتاليته دوران ما قبل مدرن، يک نوع توتاليته مذهبی است و توتاليته دوران مدرن، عقل جديد است. پست مدنيسم از اين جهت که علامت بحران مدرنيته است آموزنده می باشد.
منطق پست مدرن اساساً منطق نفی است و نه اثبات يعنی شورش عليه توتاليته عقل روشنگری و افکار و هر گونه حاکميت منطلق و بلا منازع اصول و معيارهای ثابت و عام ...
پست مدنيته به اين عقل (عقل مدرن) پشت کرد، اما رو به سوی جای مشخصی ندارد. لذا من فکر می کنم که پست مدرنيته تنها به عنوان يک راه آسيب شناختی برای مدرنيته تلقی می شود.»
دکتر رضا داوری اردکانی، استاد فلسفه ی دانشگاه ، در اين مورد چنين اظهار می دارد:
»پست مدرن با مدرنيته متفاوت است زيرا پست مدرن تشکيک در اثول و مبانی مدرنيته است بدون اينکه همه شئون و آثار و نتايج آن را رد کند يا طرح عالم ديگری به جای آن در اندازد. به عبارت ديگر وضع پست مدرن وضعی است، در آن مدرنيته با تحقق تمام امکاناتش وجود دارد اما اعتقاد به آن سست شده است.
چارلز جنکز در مورد عصر پست مدرن می نويسد:
صنعتی شدن با سرعتی پر شتاب جای خود را به عصر پساصنعتی می سپارد. کار در کارنجات جای خود را به کار در منزل و ادارت می سپارد.
عصر پست مدرن عصر انتخاب های بی شمار و فزآينده است. عصری است که هيچ گونه جريان ارتدکسی را نمی توان بدون خود آگاهی و طنز پذيرفت، زيرا تمام سنت ها برای خود واجد ارزش و اعتبارند. اين امر تا حدودی نتيجه ی چيزی است که انفجار اطلاعات، ظهور دانش سازمان يافته، ارتباطات جهانی و سيبرنتيک خوانده می شود.
نکته مشترک در مورد همه فلاسفه مدرن اين است که عقلانيت قطعيت علمی و خردگرايی محض مدرن را زير سوال می برند. از ديدگاه پست مدرن مشکلات امروز جوامع مدرن مانند کم بها شدن حيثيت انسان بی هويتی بحرانهای فرهنگی خشونت بيش از حد جنگ های ويرانگر کم رنگ شدن روابط انسان و بالاخره سيطره تکنولوژی بر زندگی انسان به سبب شرايطی است که زندگی مدرن و بينش مدرن برای انسان به وجود آورده است و برای توجه و آگاهی نسبت به آن بايد گوهر مدرنيته مورد وارسی مجدد قرار گيرد.
به طوری کلی پست مدرنيسم بيشتر از جنبه نقد مدرنيسم از آغاز پيدايش اين جهان بينی تاکنون مطرح است. لذا پست مدرنيسم ضد جنبش فکری رنسانس، ضد عصر روشنگری و خردگرايی متعاقب آن ضد انقلاب کبير فرانسه و ضد ايدئولوژي ليبراليست، کمونيست و هر گونه ايدئولوژی و فراروايت است.
اگر چه مدرنيسم طرحی مدون و معين و غايات مشخص برای جهان بعد از سنت ارائه کرد، ولی پست مدرنيسم فاقد اين اصول تعيين شده و مرزبندی های دقيق و روشن است. همچنين بايد بيان کرد که همه ی فلاسفه ی اين نحله فکری در مورد مبانی نظری اين نهضت هم رای و هم نظر نيستند. ولی بعضی خطوط فکری مشترک در مورد آنها قابل مشاهده است.
نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسی است:
1 - عقلانيت 2 - ايدئولوژی 3 - کثرت گرايی 4 - تاريخ 5 - رسانه ها 6 - زبان 7 – تکنولوژی

برگرفته شده از کتاب : مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب نوشته ی دکتر وحید قبادیان

پایان قسمت اول :heart: ;)
 

suro0sh

عضو جدید
قسمت دوم

قسمت دوم

معماری بعد از مدرن 2
قسمت دوم
نظريات پست مدرنيسم و نقد آن از مدرنيسم در موارد ذيل قابل بررسی است:
1 - عقلانيت 2 - ايدئولوژی 3 - کثرت گرايی 4 - تاريخ 5 - رسانه ها 6 - زبان 7 - تکنولوژی
عقلانيت:
رنه دکارت از پايه گذاران فلسفه مدرن با اين گفته خود که من فکر می کنم پس هستم تاکيد بيش از پيش ذهنيت مدرن بر عقل و عقل گرايی را ابراز کرد.
در عصر روشنگری نيز بر عقل، خرد و استدلال منطقی تاکيد مجدد شد. ولی يکی از وجوه شاخص و عمده ی نقد پست مدرنيسم از مدرنيسم، عقلانيت و خرد عدد انديش مدرن است. استينار کوال از چهره های برجسته در زمينه پست مدرن و روان شناسی می نويسد:
»عصر مدرن با مفهوم ساده و محدودی از عقلانيت سر و کار داشت که در آن عقلانيت فنی ابزار – اهداف وجه غالب را دارا است.
در عصر مدرن بر طرح برنامه ريزی، محاسبات، پيش بينی ، کنترل و نظارت دقيق تاکيد می گردد. مسئوليت زيادی بر دوش عقل و علم بار شده بود. تمامی مشکلات انسانها می بايست در دراز مدت به کمک ابزار علم و تکنولوژی مرتفع می شد.
هف عصر روشنگری اين بود که شرايطی فراهم آورد تا تمامی افراد مختلف و پراکنده جهان، پديده ها و امور را به شيوه ای واحد بينند و درک کنند، يعنی شيوه عقلانی.
متفکران و انديشمندان عصر روشنگری اين نکته را اصلی مسلم و بديهی می دانستند که برای هر پرسشی تنها يک پاسخ صحيح ممکن وجود دارد و از اين اصل نتيجه می گرفتند که تنها در صورتی می توان جهان را به گونه ای منطقی و عقلانی کنترل و ساماندهی نمود که بتوانيم به گونه ای صحيح و درست آن را ترسيم و بازنمايی سازيم.
اين نوع نگرش به امور و محور قرار دادن عقل تک ساحتی در اواخر قرن نوزده توسط فيلسوف طغيانگر آلمانی ، فردريک نيچه زير سوال برده شد، از نظر وی »تمدن غربی نوعی پدر سالاری عقل باوری دارد که باعث شده همه چيز در چار چوب خرد باوری افراطی بشر را اسير خودش کند. نيچه مشکل بزرگ بشريت را مدرنيته می داند. او به احساس بيش از عقل باور داشت و لذا علم مدرن و روش تحقيق دکارتی را زير سوال برد. به عقيده ی نيچه هر گونه روش تحقيق علمی لزوماً با دروغ و تقلب همراه است... عقل خلاقيت زندگی را از بين می برد.
ماکس وبر (1920 - 1864)، جامعه شناس آلمانی، »گزنده ترين نقد خود را برای عقلانيت مدرن نگه داشت که در ديوان سالاری متجلی می شد.
و بر در اين باره چنين ابراز می کند: »سازمان ديوان سالارانه، همراه با ماشين دولتی، دست اندر کار ساختن اسارتگاههای آينده است، که در آن انسان ها چه بسا چون دهقانان دولت مصر باشند. فرمانبردار و ناتوان» و باز و بر درباره ی عقلانيت بر اين نظر است که «عقلانيت نه به رويای فيلسوف درباره آزادی بل به اسارت ديوان سالارانه در قفس آهنين می انجامد.»
ليوتار نيز در اين مورد گفته: «هيچ تضمينی وجود ندارد که عقل پيامدهای آزادی بخش بيافريند.
پست مدرنيسم ها معتقدند که »چنان که تاريخ قرن بيستم با قدرت گواهی می دهد، اين باور که ترقی تکنولوژی لزوماً باعث پيشرفت تمدن انسانی می شود، دروغين است.
علم مدرن که حاصل عقلانيت و يکی از پايه های اصلی مدرنيسم می باشد، حوزه ی ديگری است که مورد پرسش و نقد پست مدرنيسم قرار گرفته است. ديگر هيچ شالوده ی روش شناسانه مطمئن وجود ندارد، قطعيت های علمی از پای بست ويران اند. در واقع دانش به معنای مورد نظر مدرن ها منحل است. ساده تر بگوييم شرح جهان ديگر ممکن نيست.
زيگموند فرويد (1939 - 1856) روان شناس و انديشمند اتريشی نيز عقل مداری را زير سوال برد فرويد ضمير ناخود آگاه و ساحت آن را مطرح کرد. مکتب روانکاوی فرويد خرد چالش ناپذير روشنگری را زير سوال می برد و نشان می دهد که خرد آدمی جزيره کوچکی است در اقيانوس پهناور نيروهای تاريک و ناخودآگاه بشری که نام آن غرايض است.
فرويد ضمير آگاه و عقل انسان را در سيطره ی ضمير ناخودآگاه که همان غرايض است می داند. به عبارت ديگر غرايض آن چيزی است که انگيزه های انسان را هدايت می کند و عقل تنها وسيله برای رسيدن به اين انگيزه ها است. چنانگه توماس ها بز فيلسوف قرن 17 انگلستان گفته انسان اسير سوداها و روياهای درونی خويش است.
هنرمندان سورئاليست همانند آندره برتون و سالوادوردالی سعی کردند در ساحت ناخودآگاه به کاوش در مورد انگيزه های انسان بپردازند. آنها در کارهای خود سعی در نمايش ضمير ناخودآگاه و نشان دادن وجهی مهم از تمايلات درونی انسان نمودند.
در اينجا بايد بيان داشت که عقل ابزاری و عقل محاسبه گر که مورد تاکيد فلاسفه مدرن بوده، از نظر پست مدرن اين ابزار کامل و بدون نقصی نيست و نمی توان با اتکا بر آن انتظار کشف حقيقت، آزادی، آسودگی و رستگاری داشت. اين عقل دارای نواقص و ايرادات عديده ای است و بسياری از مشکلات امروز بشر به لحاظ ناديده گرفتن اين نواقص است. ولی بايد توجه داشمردمت که پست مدرن ها ابزار ديگری به عنوان جايگزين عقل معرفی نمی کنند. آنها عقل مدرن را نقد کرده اند بدون آنکه جايگزين ثابت و مطمئن به جای آن عنوان نمايند. البته از نظر آنها جايگزين مطمئنی وجود ندارد و فقط بايد متوجه لغزش ها و ايرادات بود.
ايدئولوژی
در تعريف ايدئولوژی بايد گفت: «ايدئولوژی بسته بندی کردن ايده ای برای اهداف مشخص سياسی است. ايدئولوژی نوعی مکتب است که هدفش بسيج مردم برای اهداف سياسی و آرمان های خاص تحت لوای ايده های معين است. ايدئولوژی توجيه اجتماعی باورها و اعتقاداتی است که فرد يا طبقه ای خاص برای حفظ بقای خودش تدوين می کند. ايدئولوژی نظامی ارزش گراست و هر ايدئولوژی مقابل خودش را نفی می کند. ايدئولوژی در تضاد است و تقابل را مطرح می کند. از نظر نيچه، ايدئولوژی فلسفه موميايی شده ای است که پويايی خودش را از دست داده.»
پست مدرنيسم با ايدئولوژی و هر گونه فراروايت مخالف است. اگر «مدرنيسم عصر ايدئولوژی آفرين است» پست مدرنيسم عصر پايان ايدئولوژی و پايان فراروايت ها است. دو ايدئولوژی مهم عصر مدرن يعنی ليبراليسم و کمونيسم و ساير ايدئولوژی های اين دوره همچون فاشيسم ، نازيسم، ناسيوناليسم، سوسياليسم و انترناسيوناليسم همه از نظر فلاسفه پست مدرن مورد انتقاد است.
آنها به وجود آمدن جنگ های مختلف، کوره ی آدم سوزی و بالاخص دو جنگ جهانی اول و دوم را به لحاظ وجود همين روايت ها کلان و تقابل بين اين فراروايت ها می دانند.
فرانسوالطوتار می نويسد: « من با ساده کردن بيش از حد پست مدرن را به منزله ی اعتقادی و عدم ايمان به فراروايت ها توصيف می کنم.»
لذا پست مدرنيسم معتقد به تکثر و قرائت های مختلف و جامعه کثرت گرا است و هيچ ابر روايت و يا ابر نظريه را مطلق و حلال تمامی مشکلات نمی پندارد . از نظر آنها روايت های کلان بايد جای خود را به روايت خرد بدهد.
ميشل فوکو مورخ و فيلسوف پست مدرن فرانسوی در رد ايدئولوژی و راه حل های کلی و جهانی معتقد است: «مشکلات محلی محتاج راه حل های محلی است» در عصر پست مدرن فراروايت ها ساقط شده اند.
معماری مدرن با اعتقاد راسخ به علم و تکنولوژی و جهانی بودن علم و تکنولوژی پايه گذار سبک بين المللی بود.
ولی معماری پست مدرن بهبافت، زمينه و خصوصيات محلی توجه دارد و می توان گفت که سبک محلی آن چيزی است که معماری پست مدرن عرضه می دارد. از نظر معماران اين سبک معماری يک مقوله فرهنگی است و نه تکنيکی و از آنجايی که فرهنگ ها در مناطق مختلف متفاوت است، معماری نيز در هر منطقه متفاوت از ساير مناطق است.
کثرت گرايی
مدرنيسم هميشه به دنبال وحدت است چه در انديشه و چه در هنر ، ولی پست مدرنيسم کثرت گرا است. از نظر پست مدرن امروز همه چيز مجاز است.
جوامع امروزی در غرب عمدتاً جوامع کثرت گرا هستند و در اکثر شهرهای بزرگ نژادها و فرهنگ ها و اقوام مختلف در کنار يکديگر زندگی می کنند. بهترين نمونه ی آن ايالت کاليفرنيا و بالاخص شهر لس آنجلس در اين ايالت است. در لس آنجلس، شهرک چينی ها، تهران جلس، محله ی سياهان ، محله ی ارامنه ، محله ی ژاپنی ها و کره ای ها در کنار محلات سفيد پوست اروپايی تبار قرار دارند. ساکنان و مهاجران اين شهر هر روز با گوناگونی های مختلف فرهنگی ، نژادی ، زبانی ، مذهبی ، اعتقادی و هنری مواجه هستند. اين موضوع شامل معماری اين شهر نيز می شود.
در جوامع سنتی اکثر مردم در بستر فرهنگی واحد و مستقلی به سر می برند. افراد هر جامعه می توانستند فارغ و بی اعتنا به جوامع بیگانه زندگی کنند، ولی در حال حاضر «عصری شروع شده که در آن همه ما داريم به دنيای واقعيت های متنوع و متکثر عادت می کنيم.
همه ما در حال خارج شده از حصارهای امنيتی قبايل، سنت ها، اديان و جهان بينی های خود و وارد شدن به تمدنی جهانی هستيم که به گونه ای کاملاً فراگير و خيره کننده کثرت گراوپلوراليستی است. به عبارتی همان گونه که چارلز جنکزبيان نموده عصر پست مدرن، عصر انتخاب های بيشمار و فزاينده است.
يکی از اساسی ترين مضامين مبحث پسامدرن حول واقعيت يا فقدان واقعيت يا چند گانگی واقعيت می چرخد هيچ انگاری مفهومی نيچه يی است که با اين معنای سيال و بی ثبات از واقعيت رابطه ی تنگاتنگی دارد. نيچه تاکيد می کند که نظام های به اصطلاح عقانی در واقع نظام های قانع سازی هستند . بدين سان نيچه نقاب از چهره ی ادعاهای کشف حقيقت بر می دارد و نشان می دهد که اين ادعاها همان چيزهايی هستند که او آن را خواست قدرت می نامد. آنان که چنين ادعاهايی دارند ، خود را بالاتر از کسانی قرار می دهند که اين ادعاها برای آنان طرح شده است و بدين سان بر آنان مسلط می شوند.
از اصول محوری دو نظريه ی فلسفی ديکانستراکشن و فولدينگ – که از زير مجموعه های بينش پست مدرن محسوب می شوند. همين موضوع کثرت گرايی چند گانگی واقعيت و قرائت های مختلف است. معماران اين دو سبک در طرح ها و ساختمان های خود ايده ی چند معنايی و کثرت گرايی را به صورت کالبدی نشان می دهند.
تاريخ
ديدگاه مدرنيسم و پست مدرنيسم نسبت به تاريخ نيز دو ديدگاه کاملاً متفاوت و متضاد است. مدرنيست ها تاريخ را به صورت خطی و معلول ها را به دليل وجود علت ها می دانند و برای هر علتی در تاريخ، به دنبال معلول آن هستند. چنانچه داريوش آشوری می نويسد: توضيح علی مسائل، از جمله مسائل تاريخی تنها در بستر ذهنيت مدرن ممکن است.
کارل مارکس فيلسوف قرن نوزده آلمان و بنيانگذار سوسياليسم علمی و يکی از مناديان مدرنيته روند تحولات در تاريخ را به صورت مبارزه طبقاتی بين طبقات فرودست و فرادست عنوان می کند. از نظر وی اين مبارزه همواره در طی تاريخ و جوامع مختلف وجود داشته است. در جامعه برده داری بين برده و مالک در جامعه فئودالی بين دهقان و صاحب زمين و در جامعه سرمايه داری بين پرولتاريا (کارگر صنعتی) و بورژوازی (سرمايه دار) اين کشمکش و جدل برای کسب منافع طبقاتی برقرار بوده است.
وی با استفاده از نظريه ی هگل در مورد نهاد (تز) و بر نهاد (آنتی تز) معقتد است که طبقه سرمايه دار (نهاد) مجبور است که (بر نهاد) خود يعنی طبقه پرولتاريا را در نظام اقتصادی و توليدی سرمايه داری پرورش دهد. از تقابل اجتناب ناپذير اين دو بورژوازی و پرولتاريا – جامعه ی سوسياليستی که سنتز اين تقابل است. پديد خواهد آمد. نهايتاً جامعه ی سوسياليستی در روند تکامل خود به جامعه ی بی طبقه کمونيستی منتهی خواهد شد.
ولی در مقابل اين نظريه ميشل فوکو در کتاب باستان شناسی دانش 1969 چنين می نويسد:
بر خلاف نظر مورخين گذشته که با جست و جوی گرايش ها و فرايندها و ساختارهای بنيادی و پايدار تاريخ می خواستند وجود نوعی تداوم و پيوستگی را در تاريخ نشان دهند تاريخ دستخوش گرايش ها و جريانات متداخل و متقاطعی است که نمی توان آنها را تابع يک طرح خطی يا قانون واحد دانست.
در تاريخ هيچ اصل و مفهوم مرکزی وجود ندارد که بر تمام پديده ها وحدت و کليت بخشد.
از نظر پست مدرن «تاريخ مجموعه ای از گسست ها است.»

برگرفته شده از کتاب : مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب نوشته ی دکتر وحید قبادیان

پایان قسمت دوم :heart: ;)
 

suro0sh

عضو جدید
معماری بعد از مدرن 3
قسمت سوم
رسانه ها
به عقيده ی متفکران پست مدرن، يکی از مشخصات بارز جوامع پيشرفته، سيطره رسانه ها مانند مطبوعات، راديو، تلويزيون و اينترنت بر وجوه مختلف زندگی است. امروزه در جوامع غربی وقايع و هنجارها از طريق رسانه ها به اطلاع مردم می رسد و زندگی آنها را شکل می دهد. ژان بودريار، فيلسوف پست مدرن و معاصر فرانسوی معتقد است که »رسانه ها در جهت دادن ذهن توده ها نقش اساسی دارند.»
«قدرت رسانه های گروهی و فرهنگ عامه بر تمام ديگر اشکال روابط اجتماعی حاکم بوده و آنها را شکل می دهد. عقيده اين است که نشانه های فرهنگی عامه و تصاوير و ايماژهای رسانه ای به گونه ای فزاينده بر دريافت ما از واقعيت و نحوه توصيف و تعريف ما از خودمان و از دنيای پيرامونمان سيطره می يابند... جامعه از نظر رسانه ها اشباع شده ... اکنون واقعيت را تنها می توان از روی باز تاب ها و انعکاس سطحی اين آينه (رسانه ها) توصيف کرد. جامعه به گونه ای فزاينده در دل رسانه های گروهی محو و مستحيل شده است... تنها رسانه ها می توانند احساس و برداشت ما از واقعيت را شکل دهند.. اين آينه اکنون تنها واقعيتی است که در اختيار داريم.
اهميت رسانه ها در اين جوامع به صورتی است که «98% منازل در بريتانيای امروز دارای دستگاه تلويزيون هستند. در حالی که تقريباً دو سوم آنها دارای دستگاه ويدئويی هستند. (گاردين، 20 دسامبر 1991) و به طور متوسط در سال 1992 هر عضو جامعه بيش از 26 ساعت در هفته به تماشای تلويزيون پرداخته اند.»
نقش رسانه ها در جهان پست مدرن به گونه ای است که مرز بين واقعيت و غير واقعيت مخدوش شده و همه چيز به صورت واقعيت مجازی در آمده است. از قدم زدن در کاخ های باستانی در کاميپوتر، تا رفتن به کرات ديگر و ملاحظه زندگی وامع در آن کرات بر روی پرداه نقره ای سينما تا انجام عمل جراحی از راه دور به کمک اينترنت، همه و همه تصاوير مجازی است که مرز بين آنها و واقعيت مبهم و نامشخص است.
عصر رسانه ها حد و مرزهای فرهنگی را برداشته است. در هر زمانی، هر فردی، در هر نقطه ای از اين جهان می تواند از طريق کانال های متعدد تلويزيون و اينترنت با فرهنگ ها و روايت های بسيار متنوع و متضاد روبه رو شود. عصر رسانه ها جهان متکثر پست مدرن را بسيار کوچک کرده و به صورت يک دهکده ی جهانی در آورده است.
«اين ايده که واقعيت در حال تلاشی و تبديل شدن به تصاوير است، ايده مشترک گفتمان پسامدرن است. در جهان فرا واقعيت بودريار، زندگی در حال محو شدن در تلويزيون است. به عقيده بودريار «تلويزيون جهان است» و وی تاکيد می کند «ما اکنون فقط با وانموده ها سرو کار داريم.
پست مدرن ها معتقدند که آگاهی افراد از جهان کنونی و دسترسی به آن عمدتاً از طريق رسانه ها و بالاخص تلويزيون است. اين رسانه ها نه تنها منعکس کننده ی واقعيات هستند. بلکه شکل دهنده ی آنها نيز می باشند و بسياری از هنجارها از طريق تلويزيون به جامعه منتقل می شود.
«تکنولوژی جديد اطلاعات و ارتباطات، اگر چه به خودی خود نه جامعه ی پسا صنعتی و نه جامعه پسامدرن را به ارمغان می آورند. چه رسد به اميد به حل بحران های معاصر – ليکن در دگرگونی های معاصر جهان عميقاً دخيل اند.»
اين رسانه ها هستند که می توانند تعيين کنند چه اخبار و وقايعی حائز اهميت جهانی است و چه مسائی حاشيه ای و جانبی می باشد. واقعه ی سه شنبه 11 سپتامبر در آمريکا و منهدم شدن دو برج مرکز تجارت جهانی و ساختمان پنتاگون از طريق رسانه ها تا مدت ها به صورت خبر اول به سراسر جهان ارسال می شد. ميزان رونق بازار بورس، معاملات، جهانگردی، اميد به آينده و ميزان بيکاری و بسياری مسائل ديگر در نقاط مختلف جهان متکی به اين خبر اول بود.
جامعه ی مصرفی يکی ديگر از خصوصيات و ويژگی های مهم عصر پست مدرن است. بدون وجود رسانه ها، مصرف گرايی و ميل به مصرف فزون تر ناممکن خواهد بود. «همه چيز کالا می شود و اين فرايند با تبليغات تلويزيونی پيوسته تقويت می گردد... ما در فرهنگ های مصرفی زندگی می کنيم ... تلويزيون و فرهنگ مصرفی به يکديگر تعلق دارند، هر چند اشتباه است که برای اولی جايگاه صرفاً علی قائل شويم. آنها از جنگ جهانی دوم به بعد در همزيستی با يکديگر رشد کرده اند. همان گونه که بودريار می گويد پسامدرن آنگاه از مدرن جدا می شود که توليد تقاضا – برای مصرف – محور قرار می گيرد. تمام کار تلويزيون، توليد نياز و خواسته ها، بسيج اميال و تخيلات و سياست جولان خيال است.»
بدون مصرف چرخ های نظام و جهان پست مدرن از حرکت باز می ايستد پس از وقايع یازده سپتامبر در آمريکا، مجدداً اين رسانه ها بودند که مردم را در آمريکا و اروپا در جهت کنار گذاشتن غمگساری و مصرف هر چه بيشتر تشويق نمودند.
زبان
از نظر فلاسفه و متفکران پست مدرن زبان نقش اساسی و تعيين کننده در طرز تفکر و نوع انديشه انسان دارد. مارتين هايدگر (1976 - 1889) فيلسوف آلمانی که جزو فلاسفه ی پست مدرن محسوب می شود، معتقد است: «انسان در زبان زندگی می کند و همچون زبان است . هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنيم. حضور ما در اين جهان به زبان وابسته است. برای ما در هر لحظه اموری چون زبان دلالت و معنا مطرح می شود انسان و معنا در مکالمه زنده اند. انسان مکالمه است ... انسان تا زمانی که حرف می زند انسان است.. زبان نزديک ترين همسايه انسان است.
ليوتار معتقد است« هيچ رويدادی خارج و مستقل از زبان وجود ندارد» ليوتار با تکيه بر زبان می گويد که ما همه با بازی زبانی محلی خودمان سرو کار داريم بازی هايی که بسته به اينکه کجا هستيم اداره، کليسا، ورزشگاه يا ميخانه، با يکديگر فرق می کنند. آنچه می دانيم فقط در محلی که به سر می بريم اعتبار دارد.
لودويگ ويتگنشتاين يکی ديگر از فيلسوفان صاحب نام پست مدرن در مورد زبان معتقد است: هر نوع استفاده از واژه ها قواعد خاص خود را دارد و از اين نظر استفاده از زبان ها با بازی قابل مقايسه است که هر بازی برای خود قواعد خاص دارد.
ليوتار در کتاب خود به نام وضعيت پست مدرن، گزارشی در مورد دانش منظور ويتگنشتاين از بازی زبانی را اين طور بيان می کند:« هر يک از رده های مختلف پاره گفته را می توان بر حسب قواعد مشخص کننده خواص آنها و موارد استفاده ای که از آنها می توان به عمل آورد تعريف نمود. دقيقاً به همان شيوه ای که بازی شطرنج به کمک مجموعه ای از قواعد تعيين کننده خواص هر يک از مهره ها تعريف می شود. به عبارت ديگر شيوه ی مناسب برای حرکت دادن مهره های شطرنج.
لذا بايد بيان داشت که هر يک از بازی های زبانی دارای قواعد و اصول معينی است که در شرايط مکانی و اجتماعی خاص مورد استفاده قرار می گيرد.
در مورد رابطه ی زبان با واقعيت و نقش آن در شکل دهی هنجارهای جامعه و افراد آن استينار کوال می نويسد:
«زبان و شناخت از واقعيت کپی برداری نمی کند، بلکه زبان واقعيت را می سازد. هر زبان به شيوه ای خاص خود جنبه های ويژه ای از واقعيت را می سازد در تفکر پست مدرن کانون توجه معطوف ساختار اجتماعی و زبان شناختی واقعيت است، معطوف تفسير ، بازگويی و استدلال درباره ی معنای جهان هستی است.
تکنولوژی
همان گونه که در قسمت های قبل عنوان شد ، تاکيد بر علم و تکنولوژی همواره از شاخصه های اصلی مدرنيسم بوده است. معماری مدرن نيز به تبع آن همواره تاکيد بر اهميت تکنولوژی در عصر حاضر داشته است. شعارهای معماران مدرن از همان آغاز شکل گيری اين سبک معماری تاکيدی بر اين مدعاست چنانچه لويی ساليوان شعار فرم تابع عملکرد ، آدولف لوس شعار تزئينات جنايت است و کوربوزيه شعار خانه ماشينی است برای زندگی را مطرح کردند. ولی همان گونه که در فصول قبل عنوان شد، احتمالاً اين گفته ی ميس ونده رو از همه موارد ديگر گوياتر و فراگيرتر است: »اگر ما موفق شويم که صنعت را جلو ببريم ، تمام مسائل اقتصادی، اجتماعی ، تکنولوژيک و هنری حل خواهد شد.
اگر چه پست مدرنيسم اهميت تکنولوژی را نفی نمی کند و عصر تکنولوژی پيشرفته از خصيصه های بارز عصر پست مدرن محسوب می شود، ولی نگرش پست مدرن ها به تکنولوژی بسيار متفاوت از آن چيزی است که مدرنيسم باور دارد.
مارتين هايدگر در سال 1954 مقاله ای به نام «پرسش از تکنولوژی» چاپ کرد در اين مقاله وی بيان کرد که در بينش غرب، از زمان ارسطو، تکنولوژی (ريشه آن در زبان يونانی تحنهTechne به معنی هنر و صناعت است) به صورت ابزار، آلت و خنثی تلقی می شده است. «از نظر هايدگر تعريف ابزاری از تکنولوژی هر چند درست است اما ناقص است . نگاه ابزاری به تکنولوژی به صورت حجابی بر ماهيت تکنولوژی است.
بدين لحاظ انسان از ماهيت تکنولوژی غافل خواهد بود. تا زمانی که تکنولوژی را به عنوان ابزار در نظر گيريم، اسير خواست سلطه بر آن باقی می مانيم و در نتيجه بی خبر از ماهيت تکنولوژی پيش می رانيم.
از نظر هايدگر تکنولوژی خصوصيت تعرضی دارد، تعرض به طبيعت و تغيير دادن آن تکنولوژی به طبيعت به صورت منبع مواد خام و انرژی نگاه می کند و خواستار تغيير شکل آن به نظم در آوردن آن و مورد استفاده قرار دادن آن است. لذا در اين جا تکنولوژی فاعل و طبيعت مفعول است . تکنولوژی در جهت ضديت با طبيعت است.
همچنان که تکنولوژی باعث تغيير شکل طبيعت می شود، باعث تغيير شکل رفتار و انگيزه در انسان و جامعه نيز می گردد. انسان مدرن انسان تکنولوژيک است. رفتارها و انگيزه های انسان مدرن متفاوت با انسان ما قبل آن است، از آنجايی که ماهيت تکنولوژی تعرضی است، لذا انسان مدرن يا انسان تکنولوژيک مسخر تکنولوژی است.
هايدگر ماهيت تکنولوژی را گشتل (Gheshtel) می نامد. گشتل در زبان آلمانی به معنای قاب دور عکس ، قفسه ی کتاب، خاکريز در جنگ، سد و چارچوب است. از نظر هايدگر، گشتل يعنی ماهيت تکنولوژی، ماهيتی که خصوصيت تعرضی نسبت به انسان دارد و انسان در چار چوب آن قرار می گيرد. به عقيده ی هايدگر «ماهيت تکنولوژی آن قدر هم تابع انسان نيست. بلکه موجودی مستقل است. ما هيچ وقت بر گشتل سوار نمی شويم، تقدير آن را نمی توان دگرگون کرد. دانشمندان فقط دامنه گشتل را گسترش می دهند. پست مدرن هم نمی تواند از گشتل خارج شود. پست مدرن يک ديدگاه نسبت به گشتل است که می گويد نبايد عاشق تکنولوژی بود.
هايدگر مخالف تکنولوژی نيست و برای انسان عصر حاضر امکان گريزی از آن را پيش بينی نمی کند. «تکنولوژی سرنوشت عصر ماست، و البته منظور از سرنوشت چيزی نيست مگر ناگزير بودن مسير تغيير ناپذير». منتها هايدگر بر اين باور است که بايد ماهيت تکنولوژی را شناخت و نسبت به آن دقيق تر برخورد کرد. وی راه حل را در هنر قبل از مدرن و دنيای شعر و شاعری می بيند، دنيايی که در جهت همنوايی با طبيعت بوده است.

برگرفته شده از کتاب : مبانی و مفاهیم در معماری معاصر غرب نوشته ی دکتر وحید قبادیان

دوستان نظر یادتون نره، فقط صرفا استفاده کننده و ناظر نباشین
 

another

عضو جدید
پست مدرن

پست مدرن

اینم یه سری مطلب راجع به پست مدرن;)
 

پیوست ها

  • post modern.rar
    3 مگایابت · بازدیدها: 0

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
پست مدرنیسم از منظر واژگان

در کتاب «هنر پست مدرن به ویراستاری» نایجل ویل جمله ای هست به این مضمون که از التقاط گری برای آفرینش طنز و نقیضه بهره می گیرد، اما سبک و سیاق آن همواره در جهت ارضای پسندهای اشلاک است و گاهی به کمپ نظر دارد. ممکن است که گاه شکلی تمثیلی به خود بگیرد اما بیشتر واقع گرایانه است. این از جملاتی است که برای خواننده ی آشنا به این مفاهیم نوشته شده است، هیچ پیچیدگی ندارد، و بسیار صریح و روشن است. اما برای خواننده ی ناآشنا به این واژگان، نامفهوم است. برای آشنایی بیشتر با این واژگان آنها را به طور مختصر بررسی می کنیم:

Parody (نقیضه، رندی، مهاجات) :

در یونان کلاسیک، معنای این واژه «خواندن در کنار دیگری» بود. یعنی ساختن یک روایت تازه از یک روایت اصلی به گونه ای که شکل تقلید و کپی کردن طنز آمیز از سرلودگی را به خود نگیرد.
اما از سده ی شانزدهم در زبان انگلیسی، معنای تقلید از سبک و سیاق یک اثر به هدف تمسخر و دست انداختن با مبالغه در کیفیت ها و کنار هم چسباندن تکه ها را هم به خود گرفت. آفرینش پارودی، به معنای کلاسیک آن، سهل و ممتنع است و بر خلاف آنچه در ظاهر به نظر می رسد، کار ساده ای نیست. آن چه از این واژه مورد نظر پست مدرنیسم است همان مفهوم کهن و یونانی یعنی خواندن افزودن بر کس دیگر است که گهگاه بعنوان Hybrid (دو رگه و پیوندی) هم به آن اشاره می شود. یکی از ویژگی های آثار دو رگه آن است که یک بخش آن بخش دیگر را یا رد می کند و یا درباره ی آن به انتقاد و اظهار نظر می پردازد. در هنرهای تجسمی و عکاسی نقیضه شکل خواندن در کنار تصویرهای دیگر را به خود می گیرد و به گونه ای است که متن و تصویر به هم می آمیزند. نمونه اش هم عکس های باربارا کروگر است و یا عکاس پست مدرنیسم دیگر، سیندی شرمن، بی آنکه هویتی ثابت داشته باشد، از یک عکس به عکس دیگر تغییر هویت می دهد.
Eclectic (التقاطی، آمیزگر)،eclelticism (آمیزشگری، درهم آمیزی):
می گویند پست مدرنیسم برای هستی دادن به پارودی (نقیضه) از روشهای التقاطی سود می جوید. این واژه نخستین بار در اواخر دوران کلاسیک و برای توصیف مکتب برخی از فیلسوفان یونان پدیدار شد. این فلاسفه بر آن بودند که بیشتر اندیشه هایی که به آن می پردازند از آن خودشان نیست و ایده های دست چین شده از مکتب های دیگر است. نمایشنامه های متاخر شکسپیر همه التقاطی است و حتی می توان گفت برخی از آنها به کپی نزدیک می شوند. همواره از پست مدرنیسم انتقاد شده است که چه در هنرهای تجسمی و معماری و چه ادبیات و سینما و عکاسی به شکل ریشه ای و افراط گرایانه، التقاطی است و از هر مکتب و مسلکی بهره می گیرد. آمیزشگری روش بسیار مخاطره آمیزی است چرا که به آسانی می تواند به یاوه گویی مبدل شود.این آمیزشگری های بی حساب گهگاه شکلی کژ رفتار و بی هدف و بی مورد را به خود می گیرد. تلویزیون بی وقفه تکه پاره های برنامه های پیشین را به هم می چسباند و از آن یک برنامه ی کوتاه بی هدف و بی ارزش سرهم بندی می کند. از صدای یک گوینده برای دهها نقش بهره می گیرند. یک صدای واحد، یک شب فیلسوفی فرهیخته است و شب دیگر کارگری بی سواد. مجری تلویزیون یک شب با اندیشمندان درباره ی مسایل فلسفی صحبت می کند و فردا در رادیو لودگی می کند در یک کلام، هیچ چیز در جای خود نیست.
Irony (طنز، نادان نمایی سقراطی ، ریشخند):
روش های التقاطی و نقیضه هر دو از طنز بهره می گیرند اما معنای طنز در این واژه (Irony) به معنای لودگی و خنداندن نیست. معنای اصلی و یونانی این واژه، نادان نمایی و نایکرنگی است. سقراط در هنگام بحث، به منظور به دام انداختن مخالفان، خود را به نادانی می زد. بنابراین طنز سرشار از حیله گری و گفتن یک چیز به هدف بیان چیز دیگر و طعنه زدن است.
طنز یک فرآیند خودآگاه به منظور رساندن معنا و مفهومی است که در متن نیست و به ظاهر بیان نشده است اما خواننده یا شنونده از حضور آن آگاه می شود. بازنمایی پست مدرنیستی اغلب شکلی طنز گونه دارد. یک شکل جدی تر و قطعی تر متون پست مدرنیستی همین است که خواننده یا تماشاگر را تمرین می دهد تا در گزینش معنا و در تعبیر و تفسیرهای خود اختیار داشته باشد. شاید از این جهت فیلم آلمانی دهه ی نود به نام «بدولولا» یک نمونه ی درخشان باشد زیرا در این فیلم چندین پایان بازسازی می شود.
Allegory (تمثیل، کنایه، مثال):
هنگامی که یک روایت، پوشیده خوانده شود به طوری که معنا یا معنای دیگری را هم به خود بگیرد، آن را تمثیلی می نامند. تمثیل، توصیف یک چیز است، زیر پوشش چیزی دیگر و برای رسیدن به اهداف نهایی خود از نمادهای گوناگون سود می جوید. روش های هنری پست مدرنیسم به شکلی انکار ناپذیر همانند روش های تمثیلی است چرا که امکان تکثیر و باروری طنز و نقیضه را از راه های التقاطی فراهم می آورد.
اشلاک (Schlock): (بی ارزش، ارزان، بنجل)
این واژه (اشلاک) مخلوطی است از زبان عبری و آلمانی و برگرفته از اصطلاحی است که در میان یهودیان روسیه و لهستان و آلمان رایج است. از این واژه برای توصیف اشیای مبتذل و بی ارزشی که عوام می خرند و بعنوان هدیه به یکدیگر می دهند استفاده می شود.
چیزی مانند عروسکهایی که به آینه یا شیشه عقب ماشین می آویزند و چیزهای نظیر آن که نه بازیچه کودکان است و نه چیزی جدی. اثری که اشلاک نامیده می شود، چیزی است مورد پسند این سلیقه و تهی از هر ارزش و کیفیت هنری. نمونه ی تجسمی آن نقاشی هایی است که بر بدنه ی وانت بارها می کشند و ماکتهای بدقواره کوچک که از بناها یا یادمان های مشهور می سازند.
کیچ (Kitsch): (مبتذل اما هدفمند و با معنا)
پس از انقلاب صنعتی اروپا و پیدایش صنایع و کارخانه ها، گروهی از روستائیان برای کسب درآمد بیشتر به شهرها روی آوردند و گروههای کارگری را تشکیل دادند. تا آن زمان، سواد خواندن و نوشتن در انحصار خواص بود اما از این پس، با سواد بودن امری ضروری می نمود و هر کارگر و کاسبکار برای آگاهی از رویدادها و قوانین کار نیازمند خواندن و نوشتن بود. دهقانی که با طلوع آفتاب، کار در مزرعه را آغاز می کرد و با غروب آفتاب، خسته به خانه باز می گشت تا غذایی بخورد و بخوابد و خود را برای کار روز بعد آماده کند. اما زندگی شهری و کار در ساعات معین کارخانه، به چیزی به نام اوقات فراغت نیز معنا بخشید. کارگران و طبقه ی متوسط به سرگرمی نیاز داشتند و آنچه آنان را سرگرم می کرد نه نمایشنامه های شکسپیر بود و نه کمدی الهی دانته و نه موسیقی باخ و نه نوشته های فلسفی کانت و دکارت. آنان به حق در پی چیزی بودند که سرگرم کننده و سهل و زود هضم باشد. برآوردن این نیاز، خود کسب و کار عده ای دیگر شد و از همین رهگذر هم بود که رفته رفته پدیده و سلیقه ای به نام «کیچ» سر بر آورد.
این واژه از واژه ی Verkitschen است که در محدوده ی 1870 در مونیخ سر زبانها افتاده بود و معنای «پول در آوردن» را داشت.
کیچ، هنری است بدون ارزش های زیبایی شناختی و به تنها چیزی که نظر دارد آسان پسندی مردم ساده خواه و ساده اندیش است. اشلاک بی خطر است، متظاهرانه نیست. گهگاه نشانه ی پاکی نیت و فروتنی دارد و در نهایت، جفنگ سانتی مانتال است. اما کیچ، یک مرحله بالاتر از اینها است، آشغال و ابتذال است با قصد و هدفی خاص، معرف سلیقه ای است که هم بد است و هم متظاهرانه، کیچ قلمروی سلیقه ی بد است و در برگیرنده ی تمامی چیزهایی است که تکراری و تصنعی نامیده می شوند.
کیچ نوعی احساس تقلبی است و به هر آهنگی می رقصد و رنگ عوض می کند اما همواره بی ارزش باقی می ماند.
یکی از خطرات کیچ آن است که مرزهای آن با هنر ارزنده و متعادل بسیار سیال است و به آسانی می تواند خود را بعنوان هنر جا بزند.
یک پوستر منظره ی باسمه ای، کیچ دستی است و پوستر مونالیزا کیچ نیست اما همین تصویر مونالیزا، بر روی تی شرت و زیردستی، کیچ است. یکی از ویژگی های کیچ آن است که بیش از هر چیز دیگر دور و بر خودمان می بینیم و گهگاه بسیار پر خرج هم هست.
ادبیات و نشریاتمان بیشتر کیچ است تا جدی، و گهگاه یک سریال سی و چند قسمتی را می توان در یک فیلم نیم ساعته گنجاند.
چند دقیقه از وقت رادیو که هر لحظه ی آن با هزینه ای هنگفت پخش می شود به پرسش و پاسخ دو نفر اختصاص می یابد تا معلوم شود که آیا شرکت کننده در مسابقه می تواند با بیست سئوال به نام مورد نظر که ذغال اخته بوده است پی ببرد یا نه و اصلاً این پرسش مطرح نمی شود که تمام این یاوه ها چه سودی برای شنونده خواهد داشت؟
Simulation (وانمودگری، همانند نمایی)، Simulacrum (وانمود):
امروز نوعی بیماری روانی است که با پست مدرن شیوع یافته است. ویروس این بیماری توسط «ژان بودریار» در جهان پراکنده شده که نظریه پرداز این خیال بافی هاست. جهانی که از آن واقعیت زدایی شده است تا جایی پیش رفته که نمی توان بین حقیقت و نادرستی تفاوت قائل شد.
هر وانمود شده (کپی) جای اصلی را می گیرد و از آن جا که این دو از هم تمیز داده نمی شوند، تمامی اعتماد به اصلیت و بی مانندی اشیاء از میان می رود. تا چندی پیش، یک عکس و یا نوار صدا می توانست سندی معتبر باشد و در دادگاه ارائه شود اما امروز حتی فیلم و نوار ویدیویی هم، از آن جا که می تواند یک وانمود باشد محکمه پسند نیست.
Multicultural (چند فرهنگی)، Interculture (میان فرهنگی)،Transcultural (ترا فرهنگی):
هرگاه و هر جا دو یا چند فرهنگ چه از سر مسالمت و چه با قهر و ستیز، رودرروی هم قرار گیرند، یک مرز مشترک سرشار از تجربه ها به وجود خواهند آورد. حاصل این برخورد را در کل «چند فرهنگی» نامیده اند که در واقع ستون فقرات تجربه های فرهنگی معاصر است.
مهاجرت ها، پناهندگی ها، آسانی سفر، کوچها، تماشای فیلم و خبر و ماهواره و... همه سبب در هم آمیزی فرهنگها شده است.
امروزه هنرمند نقشی چند وجهی دارد، دیگر تنها یک تصویرگر و رنگ پرداز ماهر نیست. یک متفکر اجتماعی، یک آموزگار و حتی مدافع حقوق انسانها است که در بطن و بستر جامعه عمل می کند نه در گوشه ها و حاشیه های تخصصی (به یاد بیاورید تنهایی هنرمندان آوانگارد در هنر مدرن) برخلاف آوانگاردهای روزگاران مدرنیستی. آوانگارد امروز در چند جبهه نبرد می کند باید هم در متن رویدادهای هنری حضور داشته باشد و هم متن آن چه غیر هنری است. یکی از ثمرات هم آمیزی فرهنگها، هنر دورگه یا هنر پیوندی است. هنر دورگه هم می تواند از هنرهای فرهنگی و ملل مختلف شکل بگیرد و هم از هنرهای نامتجانس یک فرهنگ واحد مانند آثار «جان کیج» که آمیزه ای است از موسیقی، تئاتر و اپرا. البته در هنر مدرن سالهای اولیه قرن 20 نیز با نوعی هنر دورگه و چند فرهنگی روبروئیم. مگر غیر این است که کوبیسم پیکاسو (دوشیزگان آوینیون) نوعی هم آمیزی تمثالهای ایبریایی، آفریقایی، کاتالان، و ... است؟
اصول پست مدرنیسم بهانه اندیشیدن
1- اصل اول، این است که آنچه در مدرنیته اعتبار داشته، در عصر پست مدرن بی اعتبار و منسوخ است. از جمله روایت بزرگ یا فرا روایت، یعنی اندیشه های بزرگی چون خرد، حقیقت، سنت و اخلاقیات و تاریخ که مسیر زندگی را معین می کرد و به آن معنا می بخشید. اما پست مدرن مدعی است که چون این مفاهیم، امروزه معانی خود را یکسره از دست داده اند و تمامی نظریات استوار بر مفاهیم مطلق حقیقت، مذهب، علوم و خرد، در واقع چیزی بیش از یک مشت ساختارهای تصنعی نیستند و همه ماهیتی توتالیتر دارند و حقیقت نسبی است. پس یکی از اصول پست مدرنیسم انکار حقیقت است و هر چیز را نسبی می داند، اما پرسش این است که وقتی پای حقیقت و خرد در میان نباشد، دانش چه معنایی می تواند داشته باشد؟
بنابراین، پست مدرنیسم به تمام علوم و منابع آن، با نوعی شک آوری متساوی می نگرد. تفاوتی میان علوم و جادوگری نمی بیند و برآن است که دانش از طریق تحقیق و جست وجو کسب نمی شود بلکه از طریق تصورات آموخته می شود.
از همین رهگذر هم هست که افسانه را بهتر از فلسفه، و روایت را بهتر از نظریه می داند، چرا که هر دو تاثیر بیشتر و ژرف تری بر رفتار انسان دارند. «ویتگنشتاین» بر آن بود که هر چه داریم از زبان است، همین زبان، هنگامیکه به بازنمایی واقعیت می پردازد، حتی در بهترین شکل خود، آکنده از اشتباه و حدس و گمان است. پس طنز و نقیضه و تمسخر، بهترین ابزاری است که انسان به یاری آن منظور خود را بیان می کند.
2- اصل دوم، انکار واقعیت است. برای آن است که هیچ واقعیت نهایی وجود ندارد و انسان، در پس پشت چیزها همان را می بیند که می خواهد ببیند و همین هم بستگی به شرایط زمان و مکان دارد و اینکه تا چه اندازه ای اجازه دیدن چه چیز، به انسان داده شده باشد.
3-اصل سوم، استوار بر این است که انسان، به جای واقعیت، با یک «وانمودگر» رو در رو است و تمامی زندگی او، نه بر اساس واقعیت ها که بر شالوده ی الگوها و مانندسازی ها بازنمایی هایی بنا شده است که هیچکدام ربط و پیوندی با واقعیت ندارد. ژان بودریار حمله نظامی آمریکا به عراق را یک پدیده پست مدرن نامید و گفت که همه چیز بر مبنای یک ساختار تصنعی است و حمله آمریکا بر عراق را قبول نداشت و یک توهم می دانست و بر این باور بود که همه چیز یک بازی ویدیویی بر صفحه تلویزیون جهان است. از دید او، چون واقعیت وجود ندارد پس کشتار وجود ندارد، پس کشتار و بی خانمانی انسانها غیر واقعی و نوعی «وانمودگری» است.
4- اصل چهارم استوار بر «بی معنایی» است. در جهانی تهی از خرد و حقیقت، جایی که هیچ علم و دانشی معتبر نیست، واقعیتی وجود ندارد و زبان تنها پیوند باریک و لطیف با زندگی و هستی است. بسیار طبیعی خواهد بود که معنا هم معنایی نداشته باشد. به اعتقاد «اکو»، جهان چیزی جز یک پیاز ساده نیست که اگر آن را لایه لایه واسازی کنیم سرانجام چیزی جز هیچ باقی نخواهد ماند.
این اصل، کم و بیش ناظر بر همان اصل اول، یعنی انکار حقیقت است و آنچه پست مدرنیسم بر آن تاکید می ورزد شک اندیشی بر همه چیز و همه کس است.
5- «شک اندیشی»، اصل پنجم پست مدرنیسم است.
افزون بر این پنج اصل، یک اصل دیگر هم هست که ماهیتی مثبت تر دارد. پست مدرن نظر به گوناگونی کثرت دارد. بر چند گانگی فرهنگها، قومیت، نژاد، جنسیت، حقیقت و حتی خرد تاکید می ورزد و بر آن است که هیچ یک از اینها نباید بر دیگری ترجیح داده شود.

منبع:تمرینات معماری
 

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
پست مدرنیسم چیست؟

پست مدرنیسم چیست؟

مقدمه

مدرنیسم را به نو شدن تعریف کرده اند. مدرنیسم پروسه ای است جدید که همه چیز جایگزین گذشته می شود. آن چه از معنای مدرنیسم به دست می آید اینست که مدرنیسم در مقابل سنت قرار دارد؛ سنت و مدرنیسم دو جریان از هم جدامی باشند . با قطع سنت، مدرنیته به وجود می آید. البته این یک دیدگاه است. دید گاه دیگر براین باور است که مدرنیته در درون سنت شکل می گیرد. پس به این ترتیب مدرنیته یک مرحلۀ تاریخی است که در فرایند زمان به وجود آمده است. امروزه این مرحله خود از میان رفته مرحلۀ جدیدی به وجود آمده است که پسامدرنیسم نام می نهند. پسا مدرنیسم چیست؟ این سوال اصلی بحث را تشکیل می دهد. آیا مدرنیسم- مانندمدرنیته که از درون سنت سربرآورد- از درون مدرنیته به وجود آمده و ادامه مدرنیته محسوب می گردد یا این که جریانی است مستقل که هیچ گونه وابستگیی به مدرنیسم ندارد؟ این یک سوال اصلی دیگر است که در این نبشتار به آن پاسخ داده می شود. هم چنان در نبشتۀ حاضر از رابطه مدرنیسم و پسامدرنیسم و نیز شاخصه های هریک وتفاوت آن ها، عوامل پیدایش پست مدرنیسم، دیدگاه های مختلف راجع به آن ونقد پست مدرنیسم صحبت به میان خواهد آمد.
روش بحث ما تحلیل تفسیری است. سعی خواهد شد تا اصل موضوع وچیستی پست مدرنیسم روشن گردد. ماقصد داریم با تحلیل تفسیری از پست مدرنیسم به اصل آن برسیم و در یابیم که با کدام ویژگی ها می توان پست مدرنیسم را از مدرنیسم تفکیک نماییم.
مدرنیسم چیست؟
کلمه مدرن برای بار اول در قرن ششم میلادی از ریشه Modernus (نو) گرفته شده ودر زبان فارسی به معنای نو می باشد.در "دایرت المعارف فارسی" می خوانیم:
"مدرنیسم‌ (modernism) : تجدد خواهی‌، در اروپا و در حوزۀ‌ دین‌ مسیحی‌ تمایلات‌ آزادی‌ خواهانه‌ در اواخر قرن‌ نوزدهم‌ و اوایل‌ قرن‌ بیستم‌، برای‌ تجدید نظر در بسیاری‌ از عقاید رسمی‌ و سنتی‌ دین‌ مسیح‌ جهت‌ سازگار کردن‌ آن‌ با نتایج‌ پیشرفت‌های‌ علمی‌ که‌ مخصوصاً از قرن‌ نوزدهم‌ به‌ بعد برای‌ بشر حاصل‌ شده‌ است‌ ."(1)
در اصطلاح عبارت است از نو شدن ابزار و جایگزین شده علم در مقام دین. به باور مدرنیست هادر جهانی که ما در آن زندگی می کنیم باید از روش های نو تر استفاده کرد چرا که روش های قدیم جوابگوی انسان معاصر نمی باشد از این رو باید به تاریخ، فرهنگ وزبان یک نگاه جدید داشت. ‌ پیروان‌ مدرنیسم‌ وحی‌ و الهام‌ را یک‌ دریافت‌ شخصی‌ از حقیقت‌ الهی‌ می دانند ‌، نه‌ دریافت‌ حقیقت‌ کلی‌و عینی‌ از خدا و بیان‌ آن‌ به‌ مردم‌ . همچنان مدرنیست ها عقیده دارند که عقل وعلم در مقام کاشف می تواند بسیاری از مشکلات را خود حل کند. در حل امراض اعتقاد وباور دینی کار ساز نیست. انسان موجودی است که از عقل وعلم برخوردار شده می تواند. بنا براین همین انسان از توانایی لازم برای ایجاد یک قانون مدون اجتماعی نیز بهره مند است. او می تواند زندگی جمعی را در پرتو قانون دست ساخته خود هدایت نماید.
ویژگی های مدرنیسم
1- اعتقاد به توانایی عقل وعلم در درمعالجه امراض اجتماعی
2- مخالفت با مذهب
3- دفاع از حقوق طبیعی انسان به وسیله قانون
4- اومانیسم وانسان انگاری طبیعت: مدرنیسم محصول رنسانس است و اومانیسم نیز در همین دوره پدید آمده است . از این رو می توان گفت اومانیسم -که بر انسان محوری تأکید می ورزد و آن را مستقل از خدا ووحی مطرح می سازد- روح اصلی مدرنیسم محسوب می گردد.
5- تأکید برروش شناسی تجربی وحسی به جای روش شناسی فلسفی وقیاسی
6- تأکید برمفاهیمی از قبیل طبیعت، پیشرفت وتجربه های مستقیم
7- پوزیتویسم به عنوان متدلوژی مدرنیسم: پوزیتویسم نوعی عصیان در برابر متافزیک وفلسفه است و برخلاف گرایش های دینی واخلاقی عَلَم برمی دارد.مطابق این دیدگاه خداوند جزو تاریخ ذهن انسان است ومذهب نیز عینیت بیرونی ندارد.
8- فردگرایی( در اقتصاد)
9- گذار از سنت به تجدد ( درجامعه شناسی)
10- ایجاد جامعه صنعتی(درفرهنگ)
11- نخبه گرایی (در فلسفه)
12- رویکرد میکانیکی (درعلم)(2)
13- گسترش‌ و تأثیر علم‌ و فن‌ آوری
14- تحرک‌ بیشتر : با انقلاب‌ صنعتی‌، جامعه‌ از حالت ایستا بیرون آمده تحرک بیشتری یافت و از طریق شهرنشینی توسعه پیدا کرد.
15- بروکراتیک‌ شدن‌ حکومت‌
16- تأکید بر فرد و بسط‌ مفهوم‌ آزادی‌
تعریف پست مدرنیسم
کلمه post به معنای تداوم یک جریان می باشد و مدرنیسم چنانچه گفته شد یعنی نو. پس پست مدرنیسم یعنی تداوم جریان مدرنیسم.
در زبان فارسی این اصطلاح به فرانوگرایی، پسامدرنیسم و فرامدرنیسم و فرا تجددگرایی ترجمه شده است.فرهنگ علوم اجتماعی این معنا را برای پست مدرنیسم تأیید می کند.
اما در اصطلاح معانی متفاوتی دارد. از آن جایی که این اصطلاح در بسیاری از علوم کاربرد یافته ، لذا در هر علمی معنای خاصی پیدا نموده است. "اسکات لش" در کتاب "جامعه شناسی پست مدرنیسم" آن را یک مفهوم علمی- اجتماعی تعبیر می کند و محل نزاع در گفتمان های زیبا شناختی، اخلاقی و سیاسی می داند.
به هرصورت آن چه تمام این تعریف ها را مشترک می سازد این است که پست مدرنیسم جریان فکری است که برخلاف مدرنیسم سر بر می آورد و داد مخالفت سر می دهد.
به صورت کلی می توان گفت تعریف کامل از پست مدرنیسم تاکنون به وجود نیامده است؛ چرا که پست مدرنیسم به مرور زمان دچار تغییرات زیادی گردیده است وهیچ کس نمی تواند در مورد آن به قطعیت نظر دهد.
حوزه های کاربرد اصطلاح پست مدرنیسم
1- موسیقی (استاك هازن، هالى وى، لورى آندرسن و ترديسى)
2 - هنر (ماخ، راوشن برگ و باسيلنز)
3 - رمان (بارث، بالارد و داكترو)
4 - فيلم [فيلمهاى (The wdding) ,(wenther by) و [(Body Heat)
5 - عكاسى (شرمان، لوين، پرنيس)
6 - معمارى (خبگز، بولين)
7 - ادبيات (اسپانوس، حسن، فيلور)
8 - فلسفه (ليوتار، دريدا، بادريلارد و ريچارد رورتى)
9 - انسان شناسى (كليفورد، ماركوزه و تايلر)
10 - جامعه شناسى (دنزين)
11- جغرافى (soja)
تفاوت های مدرنیسم و پست مدرنیسم
آن چه مدرنیسم و پست مدرنیسم را از هم جدا می سازد اصولی است که هریک از مدرنیسم وپست مدرنیسم برآن ها استوار می باشند لیکن در کل این سه تز ذیل می باشد:
1ـ تز دگرگوني فرهنگي: مدرنیسم براین باور است که فرهنگ ها از هم دیگر متمایزند وهرجامعه فرهنگ خاص خود را دارد اما پست مدرنیسم مخالف این باور است وخود را فرایند ضد تمایز فرهنگی می خواند .
2ـ تز نوع فرهنگي: مدرنیسم نوع فرهنگی را محصول فرماسيون فرهنگي گفتمانی می داند در حالی که پست مدرنیسم يك فرماسيون فرهنگي تصويري و نشانه اي است.
3-تز قشر بندي اجتماعي : مدرنیسم معتقد است که طبقات اجتماعی در حال زوال وظهور می باشند. طبقاتی که در گذشته بودند، در حال زوال قرار دارند وطبقات جدیدی جای آن ها را می گیرنداماپست مدرنیست هااین عقیده را مردود می شمارند و قایل به غیر تکاملی بودن جامعه اند.
پیشینۀ پست مدرنیسم
پست مدرنیسم عنوان مکتبی است که در اواخر دهۀ 1970 م مطرح گردید. بعضی از نویسندگان زمان پیدایش آن را دهۀ آخرقرن 19 و دهۀ آغازین قرن بیستم دانسته اند. این اصطلاح ابتدا درسال 1917 م به وسیلۀ "توس رودلف پانویتس" فیلسوف آلمانی برای توصیف "هیچگرایی" به کار گرفته شد سپس در سال 1934 م در آثار منقد ادبی اسپانیایی "فدریکو اونیس" در اشاره به واکنش علیه مدرنیسم ادبی استعمال گردید. درسال 1939 م به وسیلۀ" برنارد ادینگزل" برای به رسمیت شناختن شکل مدرنیسم دنیوی و بازگشت به مذهب، وتوسط "آرنولد توین" برای ظهور جامعۀ توده یی به کار رفت. اما کاربرد این اصطلاح در فلسفه به دهه 80 برمی گردد. در سال 1975 م "چارلزجنکز" این اصطلاح را برای معماری به کاربرد که توسط "دنیل بل" در سال 1976 م مورد نقد قرار گرفت.
به هر ترتیب این اصطلاح در دهۀ اخیر 1960 تا 1970 به اوج شهرت رسید و کاربرد عام پیدا کرد و امروزه به عنوان یک مکتب فکری در همه حوزه های معرفتی ازقبیل موسیقی، هنر، رمان فيلم ،عكاسى معمارى ، ادبيات ، فلسفه ، انسان شناسى ، جامعه شناسى وجغرافى کاربرد دارد.
پست مدرنیسم ابتدا در حوزۀ هنر خصوصاً معماری شکل گرفت سپس به حوزه های دیگر از قبیل نقد ادبی، فیلم ، سینما، نقاشی ، سیاست، زبان، جامعه شناسی و...کشیده شد.
زمینه های شکل گیری پست مدرنیسم
بعد از رنسانس‌ چندموج فکری به وجود آمد:
موج‌ اول‌: این موج در قرن‌ هیجدهم‌ و با اختراع‌ ماشین‌ بخار توسط‌ "جیمز وات‌" و انقلاب‌ صنعتی‌ در انگلستان‌ آغاز شد و اندک اندک تأثیرات خود را برجای گذاشت .اومانیسم‌، لیبرالیسم‌ اولیه‌ و رهایی‌ از سنت‌ در همین زمان شکل گرفت.
موج‌ دوم‌: بعد از شکل گیری لیبرالیسم‌ اولیه‌ ناهنجاری‌ها و بحران‌های‌ اجتماعی‌ زیادی به وجود آمد واین امر سبب شد تا جامعه به دو قطب غنی وفقیر تقسیم گردد. برای نجات جامعه از این بحران، لیبرالیسم‌ توسعه یافته به لیبرالیسم‌ محدود و سازمان‌ یافته‌ تغییر موضع داد.ازآزادی‌ فردی‌ تا حدودی کاسته‌ شد و اقتدار دولت افزایش یافت.
موج‌ سوم‌: عکس العمل دو موج مذکور منتج به پدیدار شدن موج جدیدی به نام پست مدرنیسم گردید‌ . در این دوره برخلاف دورۀ قبل – که تجدد، دولت‌گرایی‌، ناسیونالیزم‌، هویت‌ ملی‌ و طبقاتی‌، لیبرالیسم محدود‌، قطعیت‌ در اندیشه‌ و اقتدار دولت‌ از ویژگی های آن به شمار می رفت-محدودیت ها و قطعیت ها از هم می شکند و پایه های اقتصادی وسیاسی ان از بین می رود. پراکندگی درهمه حوزهای روابط‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌، اقتدار دولت‌ و سیاست‌های‌ اقتصادی‌ و معرفت‌شناسی‌ و علم‌، گرایش‌ اساسی‌ به‌ سود تفرد، تنوع‌ وکثرت‌، رواج می یابد.
عوامل پیدایش پست مدرنیسم
"جمسون" عامل عمدۀ پیدایش مدرنیسم را در دو چیز می داند:
1 - از بين رفتن عمق و ضعفهاى نگرشى نسبت به تاريخ
2 - خمود عاطفى كه در عصر پست مدرن اتفاق افتاد.
ویژگی های پست مدرنیسم
دربارۀ ویژگی های پست مدرنیسم اتفاق نظری وجود ندارد. برخی ویژگی های زیر را برای پست مدرن برشمرده اند:
1- نفی دولت :پست مدرنیسم دولت را به عنوان نمادی از هویت ملی قبول ندارد.
2- نسبیت اخلاق: این مکتب برنسبی بودن اخلاق تأکید می ورزد.
3- مخالفت بارشد اقتصاد: رشد اقتصاد را باعث ویرانی محیط زیست می داند وبا آن- در صورتی که موجبات ویرانی محیط زیست را بار آورد -مخالف است.
4- مخالفت با فرهنگ های مسلط: پست مدرنیسم حل شدن خرده فرهنگ ها را در فرهنگ مسلط قابل قبول نمی داند.
5- رد نژاد پرستی
6- مخالفت با نظارت بروکراتیک برتولید
7- ردعقلگرایی وروشنگری
8- اعتقاد به پایان یافتن مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه داری
9- اعتقاد به گوناگونی سرنوشت: به جای همسانی در سرشت وسرنوشت بشر به تفاوت وگوناگونی تکیه می ورزد.
10- ضدیت با اندیشه های روشنگری: از قبیل ساخت گرایی، عقل گرایی، روایت های بزرگ از تاریخ وتصویر های بزرگ از زندگی اجتماعی
11- متغیر بودن هدف های سیاسی
12- ضدیت باهرگونه پارادایم معرفتی
13- ترکیب عامدانه سبک ها و قراردادها و سنت های پیشین (3)
14- دفاع از پراکندگی وفقدان انسجام
15- عدم تفسیر قاطع از جهان : به باور پست مدرن ها هیچ باورقطعی از جهان نمی توان به دست داد وهیچ مرزمشخصی برای تفسیر جهان وجود ندارد.
بعضی از نویسندگان خصوصیات پست مدرنیسم را این گونه ذکر کرده اند:
1 - در روانشناسى منكر فاعل عاقل و منطقى
2 - نفى دولت به عنوان سمبل هويت ملى
3 - نفى ساختارهاى حزب و اعمال سياسى آنها؛ به عنوان كانالهاى يگانگى و تصورات جمعى
4 - ترفيع و ترويج نسبى بودن اخلاقيات
5 - مخالفت با قدرت يا بى اساسى دولت متمركز
6 - مخالفت با رشد اقتصادى به بهاى ويرانى محيط زيست
7 - مخالفت با حل شدن خرده فرهنگها در فرهنگى مسلط
8 - مخالفت با نژاد پرستى
9 - مخالفت با نظارت بوروكراتيك بر توليد
10 - زير سؤال بردن همه برداشتهاى اساسى مورد قبول اجتماع؛
11 - شك نسبت به عقل انسان و رد عقلگرايى و طغيان همه جانبه عليه روشنگرى
12 - مخالف برنامه ريزى سنجيده و متمركز با تكيه بر متخصصان
13 - به رسميت شناختن نسبيت گرايى (relativism)
14 - اعتقاد به پايان يافتن مبارزه طبقه كارگر و مستحيل شدن آن در دل نظام سرمايه دارى
15 - اعلام ورود به يك دوره جديد فراتاريخى(4)
حسین بشریه در مقاله خود در مجله نقد و نظر( ش 10 - 11، ص 359 )راجع به ویژگی های پست مدرنیسم چنین می نویسد:
" مواضع‌ اصلی‌ تفکر و جهان‌ بینی‌ پسامدرنیسم‌ عبارت‌ است‌ از: نفی‌ مواضع‌ استعلایی‌ در اندیشة‌، نفی‌ نظریة‌ بازتاب‌ در معرفت‌شناسی‌، نفی‌ تمایزهای‌ به‌ ظاهر بنیادی‌ در اندیشة‌ انسان‌، نفی‌ او صاف‌ ذاتی‌ انسان‌ به‌ شیوۀ عقل‌ گرایی‌ دکارتی‌، نفی‌ هرگونه‌ قطعیت‌ و به‌ طور کلی‌ انکار امکان‌ دستیابی‌ به‌ هرگونه‌ حقیقت‌، منکر امکان‌ نمایش‌ واقعیت‌، منکر قطعیت‌های‌ اخلاقی‌، تکثر گرایی‌ و عدم‌ امکان‌ دستیابی‌ به‌ تصویری‌ از جهان‌ واقع‌ با معیارهای‌ معتبر."(5)
همچنان وی به نقل از "مایکل‌ پل‌ گالاگهر"، عضو شورای‌ پاپ‌ در امور فرهنگی،‌ خصایص پسامدرنیسم را چنین بیان می کند:
"1ـ بی‌ اعتمادی‌ عمیق‌ نسبت‌ به‌ عظمت‌ و حرمت‌ نفس‌ انسان‌؛
2ـ نشستن‌ گرایش‌ غیر عقلانی‌ نوین‌ به‌ جای‌ عقل‌ گرایی‌ مفرط‌ تجدد که‌ در آن‌ انسان‌ اندیشه‌ ورز تبدیل‌ به‌ انسان‌ احساس‌ محور می‌شود.
3ـ رها کردن‌ مفهوم‌ آزادی‌ تجدد در بینش‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ و جایگزین‌ کردن‌ آن‌ با آزادی‌ خودستایانة‌ (ناشی‌ از) روابط‌ گسیخته.
4ـ به‌ همین‌ شیوه‌،، از دست‌ رفتن‌ هرگونه‌ اهتمامی‌ به‌ ساختن‌ آیندة‌ تاریخ‌ و نشستن‌ جهانی‌ (آکنده‌) از تصاویر پریشان‌ و ارتباطات‌ آنی‌ و لحظه‌ای‌ به‌ جای‌ آن‌.
5ـ این‌ که‌ اگر تجدد منبع‌ اشکال‌ چندگانه‌ الحاد بود، صبغة‌ غالب‌ پسا تجدد آمیزه‌ای‌ است‌ متناقض‌ نما از بی‌ تفاوتی‌ دینی‌ و تجربة‌ شبه‌ دینی‌."(6)
دکتر حاتم قادری ویژگی های پست مدرنیسم را از قول جنکز این گونه برمی شمارد:
"سبک ناآگاهانه/ ابهام سبک، واقع گرایانه/مردم پسند وکثرت گرا، منتاسب بدون انسجام/ شکل نشانه ای، سرمایه داری متأخر/ سنت هاوگزینش، هنرمند سرکوب شده/ هنرمند-مشتری، حرفه ای، نخبه گرا/ نخبه گرا ومشارکتی، کلیت گرا/ اندک اندک و سرانجام معمار مهیا کنندۀ خدمات در تقابل با معمار به عنوان نماینده وعضو فعال."(7)
همچنان وی از قول کنت تامپسون مهم ترین ویژگی های پست مدرنیسم را این چنین جمع بندی می کند:
1-تأکید برسبک های افرادی(در معماری)
2-مخالفت با وحدت وهمگرایی و تأکید بر انشعاب، چندگانگی وعدم تداوم
3-نقد فراروایت ها، فرازبان ها، فراتیوری ها
4- رد امپریالیسم روشنگرانه واولویت های سیاسی با قرائت های خاص لیبرالیستی یا مارکسیستی، تأکید بر چندگانگی، ادارۀ محلی ومحور قراردادن اقلیت ها همچون سیاهان، زنان وگروهای مذهبی
5- ساخت شکنی زبان (8)
برخورد های چندگانه نسبت به پست مدرنیسم درجهان سوم
پست مدرنیسم در جهان سوم جایگاه اصلی وذاتی خود را بازنیافته است وهنوز باچالش های بزرگی مواجه است. در کشورهای مذهبی مانند هند، پاکستان، بنگلادش و ایران با خواستگاه صوفیانه همراه می باشد؛ مثلاً نوعی موسیقیی که در این کشور ها از جاذبیت برخوردار می باشد موسیقیی است که با موسیقی الکترونیکی عصر حاضر زیاد همخوانی ندارد. "ریچارد آپیگنانزی" می گوید:
"در هيچ جايی از جهان سوم، پست مدرنيسم به اندازه آمريكاي لاتين مورد اعتراض و مجادله قرار نگرفته است. احيای ديني در امريكاي لاتين، هند و دنياي اسلام نيز واكنشي در مقابل پست مدرنيسم است. فارغ از جهت گيري سياسي‌‌اش پست مدرنيسم علاقه خود را به دو رگه زدايي، نسبت گرايي، لذت گرايي زيبا شناختي، مخالفت‌‌ با ذات شناسي و طرد روايت كلان نشان داده است. سياست راست گرايانه و اصول گرايي مذهبي وارد شده از ايالات متحده، در امريكاي لاتين لطمات عظيمي را به طبقه كارگر و فقير جامعه وارد آورده است. پست مدرنيسم در آسياي جنوب شرقي شكل منحصر به فردي دارد. در آنجا اين فرض پست مدرن كه واقعيت و شباهت تصنعي، غير قابل تفكيك از يكديگرند وسيله‌‌‌اي در جهت حمايت فرهنگ و اقتصاد پر رونق گرديده است كه بر پايه جعل و بدل سازي استوار است."(9)
پست مدرنیسم ورویکرد های مختلف
1- برخی آن را نوعی فرار از الهیات ومیتافزیک می دانند.
2- برخی آن را تلاشی از سوی روشنفکران چپی برای نابود ساختن تمدن غربی می داند.
3- به نظر عده ای، نوعی برچسپی است بر تعدادی از مبهم نویسان کودن
4- "نیچه‌"، "میشل‌ فوکو" و "لیوتار" پست‌ مدرنیسم‌، را به‌ معنای‌ گسست‌ از مدرنیته‌ دانسته اند‌.
5- "هابرماس‌" و "جیمسن" پست‌ مدرنیسم‌ را به‌ معنای‌ مدرنیتة‌ متأخر و یا ادامة‌ منطقی‌ مدرنیسم‌ و تکمیل‌ پروژة‌ ناتمام‌ آن‌ شمرده است.
6- "زيگمونت بوست" به یک دیدگاه معتدل تری اشاره دارد. به نظر وی پست مدرنیسم" نه جنبه ويرانگري و طرد کنندگي دارد و نه جنبه تکاملي و تثبيت کنندگي" بلکه نوعی احیای مدرنیسم است.
هستی شناسی ومعرفت شناسی پست مدرنیسم
1- نقد خرد:
پست مدرنیسم براین باور پای می فشارد که دوران زمام عقل سپری شده است. دیگر به عقل اعتمادی نیست. عقل که در دوره مدرن مطلق باوری را در دل خود می پروراند و ادعای فراگیری وجهانگستری داشت، دیگر نمی تواند جایگاهی داشته باشد.
"ليوتار" مي‌نويسد:
" خرد «راوي اعظم» يا راوي اصلي در عصر مدرنيسم بوده است و اكنون تك‌گويي اين راوي به پايان رسيده است و پسا مدرنيسم در واقع به معناي خلاص شدن از زير بار راوي و روايت تك‌گويي مي‌باشد؛ اكنون مي‌توانيم به راحتي دريابيم كه نه فقط خردباوري دوره‌هاي گذشته، بل خرد تنها يكي از راويان بوده، تازه چندان هم روايتگر خوبي نبوده است. شايد براي كساني، در لحظاتي، چيز هاي خوبي روايت كرده باشد. اما به هر حال يكي بوده ميان ديگران، هر چند مقتدرتر (يعني توجيه كنندۀ بهتر اقتدار) بوده است، پس او را يگانه راوي معرفي كردند" (10)
2- گفتمان:
گفتمان دارای معنای متعدد است . هرکس از آن تعبیری ارایه کرده است. گفتمانی که مقصود "فوکو" می باشد تمام جنبه ها، نهاد ها، رشته ها و زبان ها را در بر می گیرد. به نظر وی گفتمان‌ها "نظام‌هايي كنترل شده براي توليد دانش" می باشند. به باور فوکو گفتمان ها در همه جا می باشند. نمی توان آن ها را از جامعه وزندگی اجتماعی جدا کرد.
[h=2]3- سوژه:[/h] [h=2]سابقه سوژه به دوره رنسانس بر می گردد. یعنی وقتی که آگاهی فردی به عنوان کارگزار مستقل ،آزاد، صاحب اراده و منبع معنا در نظر گرفته شد. [/h] [h=2]از ایده سوژه تعبیرات مختلفی صورت گرفته است. برای آن نمی توان معنای واحدی را در نظر گرفت. فوکو سوژه را صرفاً به معنای یک شخص خود آگاه نمی داند بلکه آن را واقعیتی مشخصاَ اجتماعی قلمداد می کند. "کاجاسیلورمن" در کتاب "سوژه علم نشانه شناسی" ایده سوژه را یک امر مسلم فرض کرده و آن را موجود مستقل وثابت دارای ماهیت انسانی دانسته است؛ به گونه ای که هیچ گاه تابع شرایط تاریخی وفرهنگی قرار نمی گیرد.[/h] [h=2]پست مدرنیسم وجهانی شدن[/h] [h=2]"دیوید هاروی" یکی از مشهور ترین جغرافیدانان معاصر جهان است. او در سال 1960 کتاب تبیین جغرافیا را نوشت. این کتاب اولین اثر علمی در این زمینه خوانده شده است. کتاب دیگر او "وضعیت پست مدرینته" است که در سال 1945 منتشر شد. او در این اثر خود در باره جهانی شدن وپست مدرنیته پرداخته است ورابطه این دو را به بحث گرفته است. به نظر هاروی جهانی شدن یعنی فشردگی زمان وفضا. به نظر وی فرق دوران مدرن وسنتی به وسیله بازسازی مفهوم زمان وفضا امکان پذیر است. در زندگی سنتی ما با فضا ها وزمان های محدودی رو به رو بودیم و هرگونه فعالیت ما در چوکات همین محدودیت تفسیر می شد اما در شرایط جدید ما در جهان کوچک ومستقل ونامحدود زندگی می کنیم. به نظر هاروی شدید ترین دوران فشردگی زمان – فضا در دوهه اخیر می باشد. در این دوره پیشرفت تعجب آور فناوری ارتباط، زمان وفضا را بسیار کوچک ساخته است. به عقیده او پست مدرنیسم همان شکل تراکم یافته وفشردگی شدت یافته زمان وفضا می باشد. ویژگی فرهنگی پست مدرنیسم وجود ناپایداری واندیشه های سطحی به جای معانی عمیق ، کثرت گرا وپراکندگی به جای فراروایت های عقل وپیشرفت است.
خلاصه این که پست مدرنیسم درحقیقت شکل جدید سرمایه داری است. به نحوی که تولید فرهنگی به شکل فزاینده ای جذب تولید کالا می شود.
[/h] [h=2]نظریه پردازان پست مدرنیسم[/h] 1- لیوتار:
زندگی لیوتار:
لیوتار از تأثیرگذار ترین اندیشمندان پست مدرنیسم محسوب می گردد. وی در سال 1924 م در شهر ورسای فرانسه متولد گردید و در پاریس درس خواند و فلسفه وادبیات را در دانشگاه سوربن به اتمام رسانید.بعد از فراغت در الجزایر مشغول تدریس فلسفه شد. او دکترای ادبیات خود را در یافت نمود وسپس در جریان جنگ های آزادیبخش به عنوان داوطلب کمک های اولیه کار کرد. او با نوشتن کتاب "وضعیت پست مدرنیسم: گزارشی در باره دانش" (1979 م) شهرت زیادی یافت. به عقیدۀ بسیاری از صاحب نظران این کتاب آغاز گر جنبش پست مدرنیسم می باشد.
اندیشه های لیوتار:
1-بی باوری به فراروایت: یکی از اندیشه های مهم لیوتار ازمیان رفتن فراروایت هاست. لیوتار پست مدرن را با همین ایده تعریف می کند . اومعتقد است که زمان باور به فراروایت از میان رفته است.ماهیت وموقعیت دانش تغییر یافته است. ما در عصری زندگی می کنیم که فناوری اطلاعات، برجهان حکومت می کند. این فناوری بسیاری از ارزش های عقلگرایانه را از بین می برد. چرا که فراروایت ها برای توجیه ارزش های عقلانی به وجود آمده بود ودیگر کاربرد خود را از دست داده است. به عقیدۀ لیوتار این توجیهات دیگر با منطق جدید سرساز گاری ندارد. چه این که در منطق جدید تنوع سبک های زندگی اجتماعی انسان هرگونه فراروایت را در هم می شکند وبی باور می سازد.
2-به پایان رسیدن عصر ساخت تیوری یا تیوری کلان در باب سیاست وجامعه
3-عدم دسترسی به یک تیوری مطلق گرای اخلاقی وارزشی
4-شکاکیت اخلاقی نهایتا به یک جهان اعتباری واعتبارگرای ختم خواهد شد
5-خصوصی وشخصی کردن معنا
2- ژان بودریا:
به نظر بودریا فرهنگ معاصر فرهنگ نشانه هاست. ما در جهانی زندگی می کنیم که همه چیز آن را نشانه ها تشکیل می دهند. اطراف مان را نشانه ها گرفته اند. زندگی ما به وسیله دلالت هابه پیش می رود. این دلالت ها واقعیت عینی ندارند بلکه خود برداشتی است که ما از واقعیت ها داریم. نشانه ها فقط واقعیت ها را توضیح می دهند.
3- ریچارد روتی
روتی اندیشه فرهنگ فرافلسفی را مطرح می کند وباورمند است که برای نجات از پرسش های فلسفی باید به فرهنگ فرافلسفی ایمان آورد. پست مدرنیسمی که روتی به آن باور دارد پست مدرنیسم کلیت نگر، ساخت ایدیولوژیک ووضعیت تعین یافته است. درحقیقت گفته های روتی چیزی است مخالف برداشت های معماران پست مدرنیست.
4- دانیل بل :وی معتقد است که قدرت دانش وفرهنگ در جامعه معاصر به صورت فزاینده ای در حال رشد می باشد.
5- فردریک جیمسون: وی پست مدرنیسم را به منزلۀ منطق فرهنگی سرمایه داری متأخر تعریف می کند.
6- اسکات لش:اندیشه اصلی اسکات لش را تفاوت زدایی تشکیل می دهد.
7- فوکو: اوبرخلاف این عقیده است که حقایق اخلاقی وجود دارد که انسان باید آن ها را کشف کند. وی می گوید: "حقیقت هرآن چیزی است که در خدمت قدرت است.وحقیقت را در واقع قدرت می سازد."(11)
همچنان فوکو عقیده دارد که هیچ فراروایتی وجود ندارد( مانند مجموعه مفاهیمی نظیر عدالت، مردم، خیرمشترک ...)
نقد پست مدرنیسم
هابرماس یکی مشهورترین چهره هایی است که مدرنیته را یک پروژۀ ناتمام می خواند. او بااین که مانند پست مدرنیست ها با علم پوزیتیوستی (اثباتی) مخالف است لیکن در مسألۀ نسبیت گرایی با پست مدرنیست ها نیز مخالفت می ورزد." وی نقد از عقلانیت را همچون کشف وتوجه به ظرفیت های دیگر عقل مورد توجه قرار می دهد و به این اعتبار، نقد عقلانیت را برای تحقق آن چه نقشۀ نا تمام مدرنیته می نامد مورد استفاده قرار می دهد. هابرماس در نظریۀ عقل ارتباطی معتقد است که می توان طرح ن ا تمام مدرنیته را به یک گفتمان معتبر و فراگیر تبدیل ساخت؛ یعنی همان چیزی که مورد انکار اندیشمندان پست مدرن است.

منبع:jafarimahmood.blogfa.com
 

E . H . S . A . N

مدیر تالار مهندسی معماری مدیر تالار هنـــــر
مدیر تالار
پست مدرنیسم (در ادبیات، هنـــــــــر، معمــــــــــاری، موسیقی، ...)

پست مدرنیسم (در ادبیات، هنـــــــــر، معمــــــــــاری، موسیقی، ...)

نویسنده: ماری سلیگز

مترجم: نوری زاده،یوسف

عنوان کامل : پست مدرنیسم (در ادبیات، هنر، معماری، موسیقی، ...)

نشریه: فرهنگ و هنر » ادبیات داستانی » اردیبهشت 1383 - شماره 79

پیش نمایش :

01.jpg
.
.
.
:gol:
 

پیوست ها

  • پست_مدرنیسم_(در_ا&.pdf
    261.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0

et-rt

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
پست مردنیسم

 

پیوست ها

  • post.zip
    56.3 کیلوبایت · بازدیدها: 0

mpb

مدیر تالار مهندسی معماری
مدیر تالار
جدول آشنایی با سبک پست مدرنیسم

جدول آشنایی با سبک پست مدرنیسم

منبع الهام
لغات كليدي
ايده
بيان كننده ايده
معمار معروف
ساختمان شاخص
معمار ساختمان
سال ساخت ساختمان
- ذات انسان - سنت‌گرايي و تاريخ‌گرايي - سبك بومي و مردمي - كثرت‌گرايي - شكل‌ مبهم و نامعلوم فضايي - انتقادگرايي - متن‌گرايي - خودآگاهي - فردگرايي - كمتر كسل كننده است - بيشتر بيشتر است - رابرت وتچوري - چارلزمور - رابرت ونچوري - چارلز جنكز - برنتبرولين - فرانك گهري - فيليپ جانسون - خانۀ مادر ونچوري - ميدان ايتاليا رابرت ونچوري - چارلزمور - 1962 - 79-1978

منبع:كتاب از رومانتيك تا كيهاني
 
آخرین ویرایش:

e.69a_h

عضو جدید
ده ساختمان برتر سبک پست مدرن

ده ساختمان برتر سبک پست مدرن

[h=1]Ten Buildings Which Epitomize The Triumph Of Postmodernism[/h]

Via Archive of Affinities. Image © Nils-Ole Lund​
Being such a recent movement in the international architectural discourse, the reach and significance of post-modernism can sometimes go unnoticed. In this selection, chosen by Adam Nathaniel Furman, the “incredibly rich, extensive and complex ecosystem of projects that have grown out of the initial explosion of postmodernism from the 1960s to the early 1990s” are placed side by side for our delight.​
From mosques that imagine an idyllic past, via Walt Disney’s Aladdin from the 1990s, to a theatre in Moscow that turns its façade into a constructivist collage of classical scenes, “there are categories in post-modernism to be discovered, and tactics to be learned.” These projects trace forms of complex stylistic figuration, from the high years of academic postmodernism, to the more popular of its forms that spread like wildfire in the latter part of the 20th century.​
Postmodernism as an architectural, economic and cultural condition is alive and well. Everywhere. In architectural discourse, the complex and enriching incorporation of multiple references into a fluid tectonics that embody our simultaneously protean and borderless, as well as highly constructed, local identities, has been a no-go area for many years.
The Basilica of Our Lady of Peace of Yamoussoukro, Cote d’Ivoire / Pierre Fakhoury

Sheikh Zayed Mosque, Abu Dhabi

Sheikh Zayed Mosque, Abu Dhabi. Image © Phil Page​
Horton Plaza, San Diego / Jon Jerde

Horton Plaza, San Diego. Image © Joanne DiBona​
Piazza d’Italia, New Orleans / Charles Moore

Walt Disney World Dolphin and Swan Hotels and Resort, Orlando

Walt Disney World Dolphin and Swan Hotels and Resort, Orlando​
Grand Lisboa Tower, Macau / Dennis Lau & Ng Chun Man Architects

Courtesy of Dennis Lau & Ng Chun Man Architects. Grand Lisboa, Macau. Image Image via CTBUH​
PPG Place, Pittsburgh / Philip Johnson

PPG Place, Pittsburgh. Image Image via The Red List​
Secret Intelligence Service Building (MI6), London / Terry Farrell

MI6 Headquarters, London. Image © Tony Grant​
Vancouver, Canada

Vancouver, Canada. Image Courtesy of Safdie Architects​
Neue Staatsgalerie, Stuttgart / James Stirling


Neue Staatsgalerie, Stuttgart. Image Courtesy of Nieuwe Musea​
 

Similar threads

بالا