سبک زندگی به رنگ سبز خاتم [ سیرت ]

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]سبک زندگی به رنگ سبز خاتم[/h]
آنچه از نظرتان می گذرد مروری است گذرا بر رفتارها و شیوه های رفتاری رسول اکرم(ص) که با استناد به برخی آیات، احادیث و نمونه های عینی از زندگی آن حضرت مورد بررسی قرار گرفته است.


به راستی پیامبر(ص) در تربیت و ساختن انسان های بزرگ از چه شیوه هایی استفاده کرده است؟
برای پاسخگوئی به این سۆال بخشی از شیوه های تربیتی پیامبر اکرم(ص) را مورد بررسی قرار می دهیم. البته این شیوه ها اصول ثابتی هستند که در هر دوره و زمانی می توانند مورد استفاده قرار گیرند و ما اگر امروز هم از شیوه های پیامبر مکرم اسلام(ص) در تربیت انسان ها بهره بگیریم می توانیم بهترین انسان ها را بسازیم.
معرفی پیامبر(ص) در قرآن کریم بعنوان اسوه و الگوی نیکو (اسوه حسنه) نیز به همین معناست که ما امروزه سیره آن مرد الهی و رهبر موفق تاریخ را سرلوحه کار خود بویژه در موضوع تربیت قرار دهیم.
[h=2]اخلاق عظیم[/h]پیامبران آمده اند تا در مسیر تعالی و تکامل زندگی مادی و معنوی بشر، اخلاق و فضائل اخلاقی را نهادینه کنند تا انسان در چهارچوب فضائل و محاسن اخلاقی قله های سعادت و پیروزی را فتح کند و در فضای معطر محاسن و مصفای اخلاق در جامعه، به کمال مطلوب رسد. پیامبر خاتم(ص) نیز اساس بعثت خویش را تکمیل والائی های اخلاق معرفی می کند و می فرماید: «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ (1) همانا من برای تکمیل والائی های اخلاق برانگیخته شدم.»
همچنین بنا بر اصلی اخلاقی و روان شناختی که مربی باید عامل به آنچه خود می گوید باشد پیامبر(ص) نه تنها متخلق به اخلاق حسنه بود بلکه به فرموده قرآن دارای خلق عظیم بود. قرآن کریم پیامبر(ص) را به داشتن چنین خلق و خویی می ستاید و می فرماید: «انک لعلی خلق عظیم؛ (قلم/4) تو ای پیامبر سجایای اخلاقی عظیمی داری.»
[h=2]نرمخویی و خوش رفتاری با دیگران[/h]لازمه رهبری جامعه اسلامی اجرای احکام و قوانین با صلابت و قاطعیت است بخصوص در مواردی که خشونت و تصمیم قاطع در قطع ریشه های فساد سازنده است. این صفت از صفات بارز رسول الله(ص) بود اما نه در همه جا و در برابر هرکس. او «اشداء علی الکفار رحماء بینهم»(فتح/9) بود با دشمنان سرسخت و با مسلمانان و مۆمنان مهربان و خوش رفتار بود. آن حضرت با ملایمت و حسن خلق، مردم را با دین اسلام آشنا می کرد به طوری که مسلمانان شیفته نرمخویی، ملایمت و خوش رفتاری او بودند.
پیامبر اکرم(ص) در پرتو رحمت الهی با مۆمنان و مسلمانان با ملایمت و نرمی رفتار می نمود. خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر می فرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛ (آل عمران/ 159) حسن اخلاق و مهربانی تو با مردم رحمتی از جانب خداوند است، و اگر تندخو و سخت دل بودی مردم از اطراف تو پراکنده می شدند.»
[h=2]مشورت با دیگران[/h]یکی دیگر از ویژگی های پیامبراکرم(ص) که نشان از زیبایی سلوک حضرتش دارد مشورت با دیگران است. آن حضرت ،علاوه بر توجه به پرورش شخصیت افراد طبقات مختلف جامعه با در نظر گرفتن افکار و اندیشه های موافق و مخالف، از توانایی های روحی و فکری آن ها بهره مند می شد. مورخین و مفسرین اسلامی یکی از صفات پیامبر را در مسند مدیریت، کثرت مشاوره دانسته اند و گفته اند: «کان رسول الله کثیرالمشاوره لاصحابه؛(2) سیره پیامبر چنین بود که با اصحاب خود زیاد مشورت می کرد.»
رفتار متواضعانه رسول خدا به گونه ای بود که چون وارد مجلسی می شد در نزدیک ترین جای محل ورود خود می نشست.(3) رسول خدا کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش برمی خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند.( 4)​

[h=2]تواضع و فروتنی[/h]
تواضع و فروتنی از جمله صفات بزرگ و انسانی پیامبر(ص) و بی شک یکی از عوامل تأثیرگذار در تقویت محبوبیت حضرتش در میان مردم بود. چون مظهر کمالات است و دارای خلق عظیم و تمام ارزش های انسانی در او تبلور یافته است. او با وجود اینکه برترین است نه تنها خود را فوق دیگران نمی بیند بلکه با الهام از این رهنمود وحی؛ «و اخفض جناحک لمن اتبعک من المۆمنین»(شعراء/15) بال های تواضع و فروتنی خویش را بر مۆمنین و پیروان خود می گستراند.
رفتار متواضعانه رسول خدا به گونه ای بود که چون وارد مجلسی می شد در نزدیک ترین جای محل ورود خود می نشست.(3) رسول خدا کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت جلو پای آن حضرت بلند نمی شدند، ولی هنگام رفتن، آنان با حضرتش برمی خاستند و همراهش تا در منزل می آمدند.( 4)
ابوذر غفاری(رحمه الله) می گوید: رسول خدا در میان اصحابش می نشست، اگر ناشناسی می آمد نمی دانست پیامبر کدام است تا آن که می پرسید. از پیامبر(ص) درخواست کردیم تا جایگاهی اختیار کند که اگر ناشناسی وارد شد حضرت را بشناسد. آن گاه سکویی از گل بنا کردیم حضرت بر آن می نشست و ما نیز گرد او می نشستیم.(5)
همچنین با بردگان بر روی زمین غذا خوردن، سوار شدن بر چهارپا که تنها پلاسی بر پشت آن قرار داشت، دوشیدن گوسفندان با دست، پوشیدن لباس پشمی خشن و سلام کردن بر کودکان سنت و روش او بود.»(6)
[h=2]رأفت و رحمت[/h]یکی دیگر از ویژگی هایی که در سیره نبوی به عنوان اخلاق فردی آن حضرت مورد توجه می باشد دوستی و مهربان بودن ایشان با مردم است. پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) بدون هیچ چشم داشت مادی چنان مردم را از دل و جان دوست می داشت و به آنان مهربانی می نمود که وقتی درد و رنجی بر آنان وارد می شد آن را بر روح و جان خویش احساس می کرد. خداوند در بیان این صفت پیامبر می فرماید: «رسولی از خود شما به سویتان آمده که رنج های شما بر او سخت و بر هدایت شما اصرار دارد و با مۆمنان رئوف و مهربان است.»(توبه/ 128)
نکته زیبایی که در این آیه مشاهده می شود این است که خداوند دو صفت خویش یعنی «رئوف و رحیم» بودن را برای پیامبر خاتم آورده است .
[h=2]


احترام به کودکان[/h]امروزه در علوم تربیتی مباحثی مبسوط درباره شخصیت دادن به کودک مطرح می گردد. توجه به این امر که سبب رشد و شکوفایی استعدادهای کودک و بالا بردن کرامت و بارور شدن گوهر انسانی او می شود عاملی جهت ساختن انسان هایی فرزانه می شود.
رسول مکرم اسلام(ص) نیز با لحاظ کردن این مهم می فرمایند: «اکرموا اولادکم؛ به کودکان خود احترام بگذارید.» حضرتش با وجود عظمت و شخصیتی که داشت در سلام کردن به کودکان پیشی می گرفت و با آنان مهربانی می نمود و معتقد بود که هر کس با کودک سر و کار دارد باید کودکانه رفتار کند. (7) چنان که حسنین (علیهماالسلام) را بر دوش خود سوار می کرد و می فرمود: «خوب مرکبی دارید و شما سوارکاران خوبی هستید.» (8)
[h=2]عدالت در تربیت[/h]از دیگر شیوه های تربیت پیامبر رفتار عادلانه بود. مثلا پدری که دو کودک را همراه خود نزد پیامبر آورده بود و یکی را می بوسید و به دیگری بی اعتنایی می کرد آن حضرت برآشفت و فرمود: «فهلا ساویت بینهما؛ (9) چرا در ابراز محبت نسبت به فرزندانت به طور یکسان رفتار نکردی؟!»

[h=2]کلام آخر[/h]بی شک پرداختن به زیبایی های روش های تربیتی پیامبر اعظم(ص) در این مجال محدود، گنجاندن دریا در کوزه ای است. ولی امید است همین اندک، ذائقه جویندگان حقیقت را شیرین نماید و تشنه کامان حقیقت با تأسی به سیره، سلوک و رفتارهای تربیتی پیامبر عظیم الشأن اسلام این الگو و اسوه بی نظیر تاریخ بشریت در عصر کسادی بازار ایمان، جان ها و فطرت های زلال خویش را از شراب طهورش سرمست کنند.

پی نوشت ها:
(1)- نور الثقلین، ج 5، ص 92
(2)- تفسیر جلالین، ص 94
(3)- مکارم الاخلاق، ج 1، ص25
(4)- مستدرک الوسائل، ج 2، ص112
(5)- مکارم الاخلاق، ج 1، ص 15
(6)- محجه البیضا، ج 16، ص98
(7)- وسائل، ج 5، ص 121
(8)- بحارالانوار، ج 43، ص286
(9)- مکارم الاخلاق، ص113
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]صبری که عادی نبود![/h]

اهمیت صبر برای مومن در مسیر زندگی ایمانی خود به قدری است که در روایات متعدد (١) از آن به منزله "رأس" (سر) برای ایمان تعبیر شده است یعنی همان گونه که بدن، بدون سر از بین می رود، ایمانِ بدون صبر هم از بین می رود و فاسد می شود. یکی از بهترین شیوه های تربیتی که در جای جای قرآن و روایات از آن استفاده شده است، ارائه و معرفی الگو و اسوه به مردم است. حضرت امیر المومنین علیه السلام در بخشی از خطبه 160 نهج البلاغه می فرمایند: «شما باید روش پیامبر پاك و مطهر -صلّى اللّه علیه و آله- را پیروى كنید، زیرا در وجود آن حضرت براى كسى كه بخواهد سرمشق بگیرد و یا به تكیه گاهى نسبت داشته باشد سرمشق موجود است.» (٢)
در این مجال کوتاه، برآنیم تا با نگاهی اجمالی به سیره رسول مکرّم اسلام، به زوایایی اندک از صبر و استقامت این اسوه بی نظیر پی ببریم. همچنان که در بخش اول این مقاله گذشت، به بیان روایتی از امام صادق علیه السلام درباره توصیف منزلگاه های صبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله پرداخته شد و اینک ادامه همان روایت(٣) به نظر خوانندگان محترم خواهد رسید.

[h=4]وعده ای که محقق شد[/h]"... پس پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله خود را به صبر ملزم ساخت، تا اینکه آنها تجاوز كردند و خداى تبارك و تعالى را به زبان آوردند و او را تكذیب كردند، پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: "درباره خودم و خاندان و آبرویم صبر كردم، ولى نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم"، خداوند عزّ و جلّ این آیه را نازل فرمود كه: «ما آسمان ها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روز [شش دوران] آفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید! (با این حال چگونه زنده کردن مُردگان برای ما مشکل است؟) در برابر آنچه آنها می گویند شکیبا باش». پس پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله در همه احوال صبر كرد، تا به امامان از عترتش به او مژده دادند و آنها را به صبر معرفى كردند و خدا- جل ثنائه- فرمود: «و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند چون شکیبایی نمودند، و به آیات ما یقین داشتند» در این هنگام پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: "صبر نسبت به ایمان مانند سر است نسبت به بدن"، پس خداى عزّ و جلّ هم از صبر او شكرگزارى كرد و این آیه را نازل فرمود: «و وعده نیک پروردگارت بر بنی اسرائیل، به خاطر صبر و استقامتی که به خرج دادند، تحقّق یافت و آنچه فرعون و فرعونیان (از کاخ های مجلّل) می ساختند، و آنچه از باغ های داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم کوبیدیم!». پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: "این بشارتست و انتقام، پس خداى عزّ و جلّ نبرد و كشتار مشركین را به او اجازه فرمود و نازل كرد كه: «مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر سازید و محاصره کنید و در هر کمینگاه، بر سر راه آنها بنشینید» «و آنها را [بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارند] هر کجا یافتید، به قتل برسانید» پس خدا آنها را به دست پیغمبر صلى اللَّه علیه و آله و دوستانش بكشت و آن را پاداش صبرش قرار داد، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره كرد، پس هر كه صبر كند و به حساب خدا گذارد، از دنیا نرود تا آنكه خدا چشمش را درباره (سركوبى) دشمنانش روشن كند، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره كند. (٤)
تو مقام ولایت را نخواهی داشت، مگر این‌كه اگر تمام اهل شهر جمع شوند و از تو تعریف كنند، شاد نشوی و تمجید دیگران در تو هیچ تأثیری نداشته باشد؛ و اگر همه مردم جمع شدند و از تو بد گفتند، ناراحت نشوی؛ تو خودت را با قرآن بیازمای و ببین رفتارت با قرآن مطابقت دارد یا نه​

[h=4]مقیاس و میزان برای مومن[/h]توجه به یک نکته در مورد آیات شریفه مورد استشهاد امام صادق علیه السلام در روایت فوق، خالی از لطف نیست. خداوند در این آیات به پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله امر می کند که نسبت به بدگویی ها و تهمت ها و ناسزاهای مردم صبر کن. نگذار این بدگویی ها و نیش زبان ها در تو اثری بگذارد و مانع انجام مسئولیت بزرگی که بر عهده ات گذاشته ایم بشود. احادیث فراوانی در منابع روایی ما این نکته را گوشزد می کند که نه اقبال مردم باید موجب مسرّت و خوشحالی مومن شود و نه بی مهری ها و اذیت و آزار آنها باید سبب دلسردی و ناراحتی او بشود. مقیاس و میزان برای مومن اقبال و ادبار مردم نیست.
امام محمد باقر علیه السلام در حدیثی به جابر بن یزید جعفی(٥) می فرمایند: ‏"تو مقام ولایت را نخواهی داشت، مگر این‌كه اگر تمام اهل شهر جمع شوند و از تو تعریف كنند، شاد نشوی و تمجید دیگران در تو هیچ تأثیری نداشته باشد؛ و اگر همه مردم جمع شدند و از تو بد گفتند، ناراحت نشوی؛ تو خودت را با قرآن بیازمای و ببین رفتارت با قرآن مطابقت دارد یا نه."(٦)

[h=4]ضرورت صبر امت خاتم[/h]اما شاید این سوال مطرح شود که پس چرا پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله گاهی از آن تمسخر و استهزاءها و توهین و تحقیرها، محزون و اندوهگین می شد به طوری که خداوند متعال با نزول آیاتی از قرآن – همچنان که در روایت فوق نیز به برخی از آنها اشاره شده است – رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله را تسلّی می داد و به صبر و تحمل در برابر این شدائد امر می کرد؟ وقتی امام محمد باقر علیه السلام خطاب به جابر بن یزید جعفی می فرماید که تو اگر چنین و چنان نباشی، مقام ولایت ما را نخواهی داشت، مگر امکان دارد که پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله که اشرف و اکمل انسان ها است نقصی از این جهت داشته باشند؟!

در پاسخ به این سوال باید به یک نکته مهم توجه شود و آن اینکه صبر و استقامت این وجود مقدس به عنوان برزگترین مظهر رأفت و رحمت الهی، یک صبر عادی نبود. در طول تاریخ انسان های زیادی مورد تمسخر و استهزاء و توهین و تحقیر و شکنجه و اذیت و آزار قرار گرفته اند و کمابیش همه آن ها را به جان خریدند و صبر کردند و خم به ابرو نیاوردند ولی ویژگی منحصر به فرد حضرت رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله این بود که ایشان مامور بودند بر اندوه ها و غم ها و غصه های ناشی از گمراهی امت خود صبر کنند تا جایی که خداوند خطاب به ایشان فرمود: «لَعَلَّكَ‏ باخِعٌ‏ نَفْسَكَ‏ أَلاَّ یَكُونُوا مُوْمِنِینَ »(٧) گویى مى‏خواهى جان خود را از شدت اندوه از دست دهى بخاطر اینكه آنها ایمان نمى‏آورند. این ویژگی، در احدی جز پیامبران الهی وجود ندارد. رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله لحظه ای از اینکه مردم به شخص ایشان ناسزا می گفتند ناراحت نشد بلکه تمام اندوه و حزن ایشان برای این بود که چرا آنها با این شدّت و حدّت اصرار دارند که راه جهنم و شقاوت ابدی را انتخاب کنند!
حضرت امام خمینی(ره) با اشاره به این خصوصیت نبی مکرّم اسلام صلى اللَّه علیه و آله می فرماید:
"در آیه شریفه سوره هود آمده است: «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ‏»(8) یعنى همان گونه كه دستور یافته‏اى ایستادگى كن، و هر كه با تو توبه كرده [نیز چنین كند]. در روایتی رسول اكرم صلّى اللَّه علیه و آله فرمود: «سوره هود مرا پیر كرد به خاطر همین آیه». شیخ عارف كامل شاه آبادى، روحى فداه، فرمودند این آیه در سوره شورى‏(٩) نیز هست، ولی ایشان آیه سوره هود را ذکر کردند به جهت این فراز از آیه که مى‏فرماید: «وَ مَنْ تابَ مَعَكَ». این فراز در آیه مشابه در سوره شورى‏ نیامده است. لذا ذکر آیه سوره هود به این دلیل است که خداى تعالى استقامت امت را نیز از آن بزرگوار خواسته بود و حضرت بیم آن داشت كه مأموریت انجام نگیرد، و الّا خود آن بزرگوار استقامت داشت. بلكه آن حضرت مظهر اسم حكیم «عدل» است."(١٠)
رسول اکرم صلى اللَّه علیه و آله لحظه ای از اینکه مردم به شخص ایشان ناسزا می گفتند ناراحت نشد بلکه تمام اندوه و حزن ایشان برای این بود که چرا آنها با این شدّت و حدّت اصرار دارند که راه جهنم و شقاوت ابدی را انتخاب کنند!​

[h=4]من برای رحمت مبعوث شدم[/h]پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نسبت به هدایت مردم حریص بود.(11) آنچه ایشان را ناراحت و محزون می کرد انحراف و کژروی- های مردم بود نه فحش و ناسزاهایی که به شخص ایشان داده می شد! در نقلی آمده است: هنگامی که در جنگ احد دندان مبارک پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله شکست و صورت حضرت به شدت زخمی شد، مشاهده این منظره بر اصحاب ایشان بسیار سخت و ناگوار آمد. اصحاب به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله عرض کردند: آنان را نفرین کن. حضرت در پاسخ فرمودند: "من برای لعن و نفرین مبعوث نشدم بلکه برای دعوت و رحمت مبعوث شده ام"، سپس این دعا را کردند: "خداواندا قوم من را هدایت کن زیرا آنان جاهلند و نمی فهمند!"(12)

پی نوشت:
1) الکافی(ط. الاسلامیة)، ج2 ، ص 88
2) فَتَأَسَ‏ بِنَبِیِّكَ‏ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ ص فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّی‏ بِنَبِیِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ….
3) همان، ص89
4) فَأَلْزَمَ النَّبِیُّ ص نَفْسَهُ الصَّبْرَ فَتَعَدَّوْا فَذَكَرَ اللَّهَ‏ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ كَذَّبُوهُ فَقَالَ قَدْ صَبَرْتُ فِی نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ عِرْضِی وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَى ذِكْرِ إِلَهِی فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ‏ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ‏ وَ ما مَسَّنا مِنْ لُغُوبٍ‏ فَاصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ (ق، 39-38) فَصَبَرَ النَّبِیُّ ص فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِ ثُمَّ بُشِّرَ فِی عِتْرَتِهِ بِالْأَئِمَّةِ وَ وُصِفُوا بِالصَّبْرِ فَقَالَ جَلَّ ثَنَاوُهُ‏ «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ‏ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» فَعِنْدَ ذَلِكَ قَالَ ص الصَّبْرُ مِنَ الْإِیمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَشَكَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ذَلِكَ لَهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- «وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ‏ الْحُسْنى‏ عَلى‏ بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا وَ دَمَّرْنا ما كانَ یَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَ قَوْمُهُ‏ وَ ما كانُوا یَعْرِشُونَ» فَقَالَ ص إِنَّهُ بُشْرَى وَ انْتِقَامٌ فَأَبَاحَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ قِتَالَ الْمُشْرِكِینَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ‏ «فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِینَ‏ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ‏ وَ احْصُرُوهُمْ‏ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ» (توبه، 5) «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ» (بقره، 191) فَقَتَلَهُمُ اللَّهُ عَلَى یَدَیْ- رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَحِبَّائِهِ وَ جَعَلَ لَهُ ثَوَابَ صَبْرِهِ مَعَ مَا ادَّخَرَ لَهُ فِی الْآخِرَةِ فَمَنْ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ لَمْ یَخْرُجْ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یُقِرَّ اللَّهُ لَهُ عَیْنَهُ فِی أَعْدَائِهِ مَعَ مَا یَدَّخِرُ لَهُ فِی الْآخِرَةِ.
5) فقیه، مفسر، محدّث، و از اصحاب نامدار امام باقر و امام صادق علیهماالسلام از قول امام صادق علیه‌السلام نقل شده که جابر در نزد ایشان منزلت سلمان را در نزد پیامبر صلی ‌اللّه ‌علیه ‌و آله دارد.
6) تحف العقول، ص 284 : وَ اعْلَمْ‏ بِأَنَّكَ‏ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْكَ أَهْلُ مِصْرِكَ وَ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلُ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْكَ ذَلِكَ وَ لَوْ قَالُوا إِنَّكَ رَجُلٌ صَالِحٌ لَمْ یَسُرَّكَ ذَلِك‏ وَ لَكِنِ اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّه
7) شعراء، 3
٨) هود، 112
٩) شوری 15
10) شرح چهل حدیث، ص 172
11) لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْكُمْ بِالْمُوْمِنِینَ رَءُوفٌ رَحِیمٌ. توبه، 128
12) سفینة البحار، ج2، ص 681 : انّه لمّا كسرت رباعیته و شجّ وجهه یوم أحد شقّ ذلك على أصحابه شدیدا و قالوا: لو دعوت علیهم، فقال: انّی‏ لم‏ أبعث‏ لعّانا و لكنّی بعثت داعیا و رحمة، اللّهم إهد قومی فانّهم لا یعلمون.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]پیامبر(صلی الله علیه و آله)، فراخ سینه بود
[/h]

یکی از ارزش‌های اصیل اسلامی که در منابع روایی به عنوان نعمتی پر ارج و سودمند از آن یاد شده است، "شرح صدر" است.
داشتن شرح صدر به خصوص در مدیریت اسلامی، پیش فرض لازم و ابزاری کارآمد در اخلاق مدیران است. چنان که امیر مؤمنان علی علیه السلام می‌فرماید: «آلةُ الرّیاسةِ سعةُ الصدرِ؛ گشایش سینه، ابزار مدیریت است».
از طرف دیگر، ضیق صدر و تنگی سینه، آفتی زیان بخش در مدیریت اسلامی است. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم)که پیش و بیش ازهمه به خلعت شرح صدر و تحمل پذیری ناملایمات آراسته بود یکی از بهترین الگوهای شناخته شده در فرهنگ اسلامی است که برای هر انسان کمالگرا و آرمان خواهی، اسوه هدایت و سعادت است.
در مقال حاضر، ضمن تبیین مفهوم شرح صدر و نقش آن در دعوت حضرت ختمی مرتبت، به نمونه‌هایی از شرح صدر آن بزرگ رهبر اسلامی اشاره خواهد شد.
[h=2]
[/h]شرح در لغت به معنای باز کردن، گشادن، ظرفیت بخشیدن، و روشن و آشکار ساختن است.[SUP]1[/SUP]
کلمه شرح در اصل به معنای ولو کردن گوشت و امثال آن است. وقتی گفته می‌شود، «شرحت اللحم و شرحته»،[SUP]2[/SUP] یعنی گوشت را ولو و گسترده کردم.

[h=2]معنا و مفهوم شرح صدر
[/h]صدر به معنای سینه و قفس قلب می‌باشد که در اینجا مراد از شرح صدر یا سعه صدر معنای مادی و لغوی آن نیست، بلکه مقصود از صدر، قلب است، در معنای کنایی آن. یعنی روح انسان، بنابراین شرح صدر یک امر روحی و معنوی است نه یک امر مادی و جسمانی و هیچ چیز چون روح انسان قابل شرح نیست و قلب و روح آدمی، بیشترین قابلیت شرح را دارد.[SUP]3[/SUP]
بنابراین در اصطلاح به معنای گستردگی سینه به نورالهی و آرامش روحی و روانی از جانب خداست.[SUP]4[/SUP] از آنجا که حضرت در دعوتش با سختی‌ها و مشکلات فراوان همراه بود، باید صبر و تحملی عظیم می‌داشت تا می‌توانست در مقابل دشمنان و مشکلات ایستادگی کند به همین علت خدا به حضرتش فرمود: «الم نشرح لک صدرک»[SUP]5[/SUP] خداوند خطاب به رسولش می‌فرماید که ما قلب و روح تو را در مقابل دشمنان و سختی‌های دعوت بزرگ و پر تحملل قرار دادیم تا بتوانی موفق شوی.
«کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسویه». رسول ‌خدا نگاه‌های خود را میان اصحابش تقسیم می‌کرد و به این و آن به طور مساوی می‌نگریست

[h=2]نقش شرح صدر در دعوت رسول خدا

[/h]وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان مشرکان قریش برای هدایت و رهبری آنان برگزیده شد پیدا بود که جز با شرح صدر نمی‌توانست با آن لجاجت اعراب جاهلی و بدوی کنار بیاید و بدون صبری عظیم نمی‌توانست در مقابل این همه دشمنی و آزار دوام بیاورد، بلکه به کمک همین شرح صدر بود که توانست آن همه نامردمی و سختی را تحمل نماید و با آن همه مشکلات و کار شکنی‌ها کنار بیاید و از پا ننشیند، راز موفقیتش صبر و تحمل بود که در سایه شرح صدر از خود نشان می‌داد.
مشرکان مکه او را مسخره می‌کردند، کودکان و غلامان را به آزار رساندن به آن حضرت تشویق و تحریک می‌کردند تا حدی که وقتی آن حضرت به سجده می‌رفت، شکنبه و سرگین حیوانات را بر سر و روی و شانه‌های آن حضرت می‌ریختند تا جایی که در مقابل این اهانت قریش شکایت به ابوطالب عمویش برد، ایشان نیز به سراغ آنان رفته و ضمن تهدیدشان به غلامش دستور داد تا شکنبه و سرگین را بر یکایک آنان بمالد.[SUP]6[/SUP]
این صبر و تحمل و پافشاری پیامبر در دعوت حق در مقابل این همه آزار و اذیت، بسیاری از مشرکان را به حقیقت دعوت آن حضرت آگاه ساخته بود؛ ولی همان روحیه لجاجت جاهلی آنان مانع از پذیرفتن دعوت آن حضرت می‌شد و این چنین آن حضرت برای به نتیجه رساندن رسالت الهی از پا نمی‌نشست، چنانکه «با چنان جفا و انکار که از قوم خویش می‌دید، پیوسته از نصیحت ایشان باز نمی‌ایستاد و ایشان را به اسلام دعوت می‌کرد و شرط شفقت ایشان را در دین و دنیا به جای آوردی».[SUP]7[/SUP]

[h=2]شرح صدر مهم‌ترین ابزار مدیریت
[/h] بهترین وسیله اداره امور داشتن شرح صدر است؛ زیرا آنکه سینه‌اش گشاده است، تنگناهای کار در برابرش گشوده می‌شود و این چنین مهم‌ترین آلت و ابزار در مدیریت است.

[h=2]منشأ شرح صدر
[/h] منشأ شرح صدر، سعه وجودی انسان است. هر کس سعه وجودی دارد بر اراده‌های قلبی خود چیره است و ناملایمات و سختی‌ها و همچنین خوشی‌ها و شادی‌ها نمی‌تواند وی را تحت تأثیر قرار دهد. آنکه سعه وجود دارد، هیچ چیز از ظرف وجودش لبریز نمی‌شود.

[h=2]نمونه‌هایی از شرح صدر رسول‌اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)
[/h]آن حضرت در اداره امور بردباری و شکیبایی خاصی داشت، چنانکه در توصیف ایشان آمده است که «کان اوسع الناس صدراً».[SUP]8[/SUP] رفتار پیامبر در خانه و اجتماع حاکی از سعه صدر بسیار ایشان بود، چنانکه هیچ وقت به خاطر خودش خشمگین نمی‌شد و کسی را سرزنش نمی‌کرد و آرامش و وقار خود را از دست نمی‌داد. چنانکه انس بن مالک در مورد آن حضرت می‌گوید: «پیامبر هرگز در مورد کاری که کرده بودم نفرمود: چرا چنین کاری کردی یا در مورد آنچه ترک کرده بودم نفرمود چرا چنان کردی؟»[SUP]9[/SUP] همچنین «هرگز مرا دشنام نداد، تنبیه نکرد، سرزنشم ننمود، به رویم چهره درهم نکشید، و در کاری که مرا فرمان داده بود و من کوتاهی کرده بودم، مؤاخذه‌ام نکرد و زمانی که یکی از اهل خانه مرا به سبب کاری مورد مؤاخذه قرار می‌داد، آن حضرت می‌فرمود: رهایش کن که اگر شدنی بود انجام گرفته بود».[SUP]10[/SUP]
این رفتارهای پیامبر همگی نشان از شرح صدر آن حضرت بود و بر اساس همین شرح صدر و بزرگواری بود که پس از غزوه حنین در سال هشتم هجری وقتی رسول‌خدا غنایم را تقسیم می‌کرد، مردی از بنی‌تمیم به نام «حرقوص بن زهیر» که از نحوه تقسیم غنایم ناراضی بود به آن حضرت توهین نموده و ایشان را غیر عادل خطاب کرد، و برخی از اصحاب قصد کشتن وی را داشتند، اصحابش را از کشتن وی نهی نمود.[SUP]11[/SUP]
یا وقتی در جریان غزوه «ذات الرقاع» در سال چهارم هجری فردی به نام «غورث بن حارث» با شمشیر آخته قصد کشتن آن حضرت را داشت؛ ولی وقتی حضرت بر وی غلبه یافت، از او گذشت و رهایش کرد[SUP]12[/SUP] و این چنین با گذشت و سعه صدر خود باعث تألیف قلوب دوست و دشمن به خود می‌شد.
[h=2]مشرکان مکه او را مسخره می‌کردند، کودکان و غلامان را به آزار رساندن به آن حضرت تشویق و تحریک می‌کردند تا حدی که وقتی آن حضرت به سجده می‌رفت، شکنبه و سرگین حیوانات را بر سر و روی و شانه‌های آن حضرت می‌ریختند تا جایی که در مقابل این اهانت قریش شکایت به ابوطالب عمویش برد، ایشان نیز به سراغ آنان رفته و ضمن تهدیدشان به غلامش دستور داد تا شکنبه و سرگین را بر یکایک آنان بمالد

نشانه‌های شرح صدر
[/h] آن حضرت در جواب اصحابش که نشانه‌های شرح صدر را می‌پرسیدند، فرمود: «التجافی عن دار الغرور و الانابة الی دار الخلود، و الاستعداد( الاعتداد) للموتِ قبلَ نزوله (الموت)».[SUP]13[/SUP]
[نشانه‌های شرح صدر] جدا شدن از سرای غرور و توجه به سرای جاوید و آماده شدن برای استقبال از مرگ پیش از نزول مرگ است. در واقع نشانه شرح صدر، آزادی از منشأ همه تباهی‌ها، یعنی دوستی دنیا می‌باشد.

[h=2]ثمرات شرح صدر

[/h] شرح صدر، ثمرات و نتایج بسیاری دارد که به چند نمونه آن اشاره می‌شود.
1- گشادگی چهره: زیرا بر اثر گشادگی قلب و دل انسان، همه اعضا و جوارح تابع آن هستند که بیشتر از همه در گشادگی چهره جلوه می‌یابد، چنانکه رسول‌خدا که مظهر تام شرح صدر بود، چنین توصیف شده است « متبسم‌ترین مردم و گشاده روترین و خوشروترین آن‌ها بود».[SUP]14[/SUP]
2- عطوفت و لطف: یکی دیگر از نتایج شرح صدر، عطوفت و مهربانی با دیگران است، زیرا آن کس که روحش بزرگ باشد، مهر و عطوفتش شامل دیگر افراد نیز می‌شود و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نمونه تمام عیار عطوفت و مهربانی بود، چنانکه گفته شده «کان رسول الله... من اشد الناس لطفاً بالناس»[SUP]15[/SUP] رسول ‌خدا بیشترین نرمی و مهربانی و خوشرفتاری را نسبت به مردم داشت.
خصوصاً که حیطه مسئولیت و مدیریت آن حضرت بسیار زیاد بود، عطوفت و لطفش نیز زیاد بود؛ زیرا به وسیله همین لطف و مهربانی سبب جذب دل‌های بسیاری می‌شد.
3- عیب پوشی: یکی از نشانه‌های اشخاصی که شرح صدر یافته باشند، این است که پرده دری نمی‌کنند، کسی را رسوا نمی‌کنند و رفتار آنان را حمل بر صحت می‌نمایند، همانگونه که آن حضرت از اعمال منافقین باخبر بود؛ ولی آبروی آنان را نمی‌برد و به روی خود نمی‌آورد و این عیب‌پوشی حضرت به سبب شرح صدرش بود تا آنجا که می‌فرمود: «من ستر اخاه المسلم فی الدنیا، ستره الله فی الدنیا و آلاخره».[SUP]16[/SUP]
4- بردباری، شکیبایی و فرو خوردن خشم: بردباری و شکیبایی در برابر مصائب و مشکلات و سختی‌ها از دیگر نشانه‌های شرح صدر است و نمونه بارز آن پیامبر بود که در مقابل همه سختی‌ها و آزارهای دشمنانش، بیشترین صبر و شکیبایی را از خود نشان می‌داد، چنانکه خود آن حضرت می‌فرماید: «بعثت للحلم مرکزاً و للعلم معدناً و للصّبر مسکناً»[SUP]17[/SUP]
برانگیخته شده‌ام که مرکز بردباری و معدن دانش و مسکن شکیبایی باشم.
زیرا هر انسانی که سینه‌اش مالامال از نور علم و حکمت و دانش باشد، کانون بردباری و شکیبایی است. در مورد بردباری آن حضرت گفته‌اند: «کان رسول‌الله اصبر الناس علی اوزار (اقذار) الناس»[SUP]18[/SUP] رسول‌خدا از همه خلق بر گناهان(هرزگی‌های) مردم شکیباتر بود.
5- انصاف: از دیگر نشانه‌های شرح صدر و یکی از لوازم اساسی مدیریت و رهبری داشتن انصاف و عدالت است. آن حضرت انصاف را حتی در نگاه کردن به اصحابش نیز رعایت می‌کرد. تا آنجا که گفته‌اند: «کان رسول الله یقسم لحظاته بین اصحابه فینظر الی ذا و ینظر الی ذا بالسویه».[SUP]19[/SUP] رسول‌خدا نگاه‌های خود را میان اصحابش تقسیم می‌کرد و به این و آن به طور مساوی می‌نگریست.
6- آرامش و وقار: از دیگر نشانه‌های شرح صدر آرامش و وقار است؛ زیرا قلبی که به نور حق و ایمان گشاده می‌شود، آرامش و وقار می‌یابد؛ زیرا به دلیل ایمان، دل و روحش از دنیا و غیر خدا آزاد می‌شود و هیچ دلبستگی به آن ندارد و همین باعث آرامش روحی و وقار می‌شود و پیامبر با وقارترین مردم در مجلس خویش بود «کان النبی أوقر الناس فی مجلسه».[SUP]20

[/SUP]1]. ابن منظور، لسان العرب، نشر ادب الحوزه، چاپ اول، 1405، ج2، ص 497.
[SUP][2]. حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دفتر نشرکتاب، چاپ اول، 1404، ص258.[/SUP]
[SUP][3]. مرتضی مطهری، درس‌هایی از قرآن، قم، چاپخانه مهر، 1360، ص23.[/SUP]
[SUP][4]. فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، تحقیق سید احمد حسینی، مکتب النشر الثقافة الاسلامیه، چاپ دوم، 1408ق، ج2، ص 495.[/SUP]
[SUP][5]. سوره انشراح، آیه 1.[/SUP]
[SUP][6]. ابن واضح یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، 1371ش، ج1، ص380-381.[/SUP]
[SUP][7]. عبدالملک بن هشام، سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین قاضی ابرقوه، با مقدمه و تصحیح اصغر مهدوی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، ج1، ص 410.[/SUP]
[SUP][8]. ابوالفضل عیاض یحصبی، الشفا به تعریف حقوق المصطفی، بیروت دارالفکر، 1409، ج1، ص 119؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، مؤسسه عزالدین، 1406، ج2، ص 423.[/SUP]
[SUP][9]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، دارالفکر، 1415ق، ج3، ص 266؛ ترمذی، سنن ترمذی، تحقیق عبدالرحمن محمدعثمان، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1402ق، ج3، ص 248؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1417، ج6، ص 393؛ ترمذی، شمائل المحمدیه، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، چاپ اول 1412ق، 285، دارمی، سنن دارمی، دمشق، مطبعه اعتدال، ج10، ص 31.[/SUP]
[SUP][10]. ابن اثیر، اسد الغابه، تهران، اسماعیلیان، ج1، ص 29؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارصادر، ج7، ص17.[/SUP]
[SUP][11]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، چاپ اول، 1368ق، ج2، ص 271؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج2، 140؛ ذهبی، البدایه و النهایه، تحقیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق، ج4، ص 416. [/SUP]
[SUP][12]. صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414، ج5، ص 183؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، دارالمعرفه للطباعه و النشر و التوزیع، 1393ق، ج3، ص4.[/SUP]
[SUP][13]. طبرسی، مکارم الاخلاق، منشورات شریف رضی، چاپ ششم، 1392ق، 447؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، مکتبة الاعلام الاسلامی، چاپ اول، 1414، ج1، ص 402.[/SUP]
[SUP][14]. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج1، ص513.[/SUP]
[SUP][15]. مسند ابی حنیفه، ریاض، مکتبی الکوثر، چاپ اول 1415، ص51؛ ابوبکر هیثمی، بغیة الباحث، تحقیق سعد عبدالحمید سعدنی، دارالطلائع، ص 287.[/SUP]
[SUP][16]. خطیب به غددی، تاریخ بغداد، ج10، ص 84.[/SUP]
[SUP][17]. امام جعفر صادق، مصباح الشریعه، بیروت، مؤسسه الاعلمی، چاپ اول، 1400ق؛ ص155.[/SUP]
[SUP][18]. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، ج1، ص 378؛ صالحی شامی، سبل الهدی، ج7، ص 25.[/SUP]
[SUP][19]. کلینی، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، دارالکتب الاسلامیه آخوندی، چاپ چهارم، 1365ق، ج2، ص 671؛ حر عاملی، وسایل الشیعه، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، چاپ دوم 1414، ج12، ص 143.[/SUP]
[SUP][20]. ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت، دار المعرفة، تحقیق محمد علی بجاوی، ج3، ص212؛ المزی، تهذیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1413، ج21، ص 447؛ یحصبی، الشفا به تعریف حقوق المصطفی، ج1، ص 137.[/SUP]
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]بر آستانِ پیامبر مهربانی‌ها[/h]

فرخنده میلاد با سعادت پیامبر اعظم اسلام
حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و فرا رسیدن هفته وحدت بر امت بزرگ اسلامی مبارک باد. امیدواریم که این ایام سرور بر همه مسلمانان با سلامتی و سعادت همراه شود.

وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند قرآن کریم محور اتحاد امت اسلامی بوده و از همین رو بایسته است که همه مسلمانان به هر اندازه که می‌توانند در تجلیل و احترام به ساحت مقدس ایشان تلاش و کوشش نمایند. ما هم در اینجا چند مطلب درباره حضرتشان به رسم یادآوری و اظهار ارادت عرض می ‌نماییم.

[h=2]تجلّی نور حقّ[/h]جناب «عبدالله بن عبدالمطلب» پدر گرامی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هستند که بنا بر قول ابن اسحاق و ابن أثیر پیش از به دنیا آمدن ایشان از دنیا رفتند (1) - نظری که در میان ما هم معروفتر است- و بنا بر قول یعقوبی که آن را از امام صادق علیه السلام روایت کرده پس از دوماهگی حضرت از دنیا رفته‌اند.(2) شیخ کلینی هم در کافی بدون اینکه مطلب را به صورت روایت گزارش نماید می‌فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله در دوماهگی پدر خود را از دست داد.(3) قول سوم از جناب ذهبی مورخ برجسته اهل سنت است که سن حضرت را بیست و هشت ماه ذکر کرده است.(4) در هر حال، سن جناب عبدالله در هنگام وفات، بیست و پنج یا بیست و هشت سال بوده است.(5)
در دوران نوزادی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای شیرخواری از دو بانو استفاده کردند: «ثویبة» کنیز ابولهب که پیش از پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت حمزة سیدالشهدا - عموی بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله - هم شیر داده است.(6) از همین رو پیامبر صلی الله علیه و آله با عمویشان جناب حمزه، برادر رضاعی هم بودند که در روایات هم اشاره شده است.(7) (از نظر سن،حضرت حمزه چهار سال از پیامبر صلی الله علیه و آله بزرگتر بودند.(8))
علامه ابن عبدالبر- متوفی462- از اکابر علمای اهل سنت در الاستیعاب نقل می‌فرماید که:
«پیامبر همواره ثویبه را گرامی می‌داشت و او حتی پس از ازدواج پیامبر با خدیجه به دیدن ایشان می‌آمد و مورد احترام خدیجه هم بود. ابولهب پس از هجرت پیامبر او را آزاد کرد و پیامبر همواره از مدینه- به مکه- برای او لباس و هدیه ارسال می‌فرمود تا اینکه او پس از جنگ خیبر از دنیا رفت.»(9)
رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با همنشینانش چنین بود كه دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه‏گر نبود، هیچكس از او مایوس نمى‏شد، و هر كس به در خانه او مى‏آمد نومید بازنمى‏گشت​

جالب است که اسلام آوردن این بانو هم در تاریخ روشن نیست- هرچند طبرسی در اعلام الوری مدعی آن است (10) - اما پیامبر صلی الله علیه و آله از احترام و قدردانی از مادر رضاعی خود کوتاهی نمی‌کردند.
بانوی دوم «حلیمة» از قبیله بنی سعد است است. دختر عبدالله بن حارث و همسر حارث بن عبداعزی بن رفاعة. پیامبر صلی الله علیه و آله در حدود چهار سال نزد این بانو در میان قبیله بنی سعد اقامت داشتند و دوسال از ایشان شیر خوردند. حضرت برای حلیمه و قبیله او برکات فراوانی داشتند که در تاریخ گزارش شده است.(11) او پیامبر صلی الله علیه و آله را در پنج سالگی به مادر باز گرداند.(12)
حضرت آمنة مادر بزرگوار پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در سفری که ایشان را برای دیدن دائی‌هایشان به مدینه برده بود بیمار شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در شش سالگی مادر خود را هم از دست دادند.(13)

[h=2]پیامبر مهربانی، اینگونه بود[/h]درباره اخلاق فردی و اجتماعی آن بزرگوار سخن بسیار است. جناب شیخ صدوق- عالم برجسته امامیه در قرن چهارم- در کتاب شریف معانی الاخبار بابی را اختصاص به ویزگی‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داده است و در آنجا به چند سند از امام حسن مجتبی علیه السلام مطالبی را در توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می‌کند که ایشان از دایی خود « هند بن ابی هاله» که در توصیف پیامبر صلی الله علیه و آله معروف بوده روایت کرده اند. این آقای هند فرزند ابوهاله اولین همسر امّ المۆمنین خدیجه کبری علیهاالسلام است. او در جنگ بدر و به قولی احد حاضر بوده و سرانجام هم در رکاب امیرالمۆمنین علیه السلام در روز جمل به شهادت رسید.(14)
در ادامه امام حسن علیه السلام از امام حسین علیه السلام و ایشان از پدربزرگوارشان امیرالمۆمنین علیه السلام به توصیف حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ادامه داده‌اند که به نقل چند جمله از این گزارش تاریخی درباره سیره اخلاقی پیامبر صلی الله علیه و آله اکتفا می‌نماییم. در بخشى از این گزارش (15) آمده است:

« پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله كلام خویش را در خزانه قلب خود حفظ مى‏نمود و جز مواردى كه خود به آن عنایت داشت یا گفتنش ضرورى بوده و مى‏بایست مردم متوجه آن باشند، لب به سخن نمى‏گشود، با مردم خوگرفته و مونس مى‏گردید و چنان جاذبه‏اش قوى بود كه هیچ كس را از خود دور نمى‏ساخت (میان مردم ایجاد دوستى كرده و از تفرقه پرهیز داشت) بزرگ هر طایفه را احترام و اكرام مى‏فرمود، و او را فرمانرواى ایشان قرار مى‏داد، با مردم با احتیاط و پرهیز برخورد مى‏كرد بدون آنكه خوش رفتارى و گشوده‏رویى خویش را از كسى دریغ دارد، اگر مدّتى یارانش را نمى‏دید از احوالشان جویا شده و دلجوئى مى‏كرد، و از اینكه در میان مردم چه مى‏گذرد و وقایع روزمرّه چیست، سۆال مى‏فرمود. كار نیك را تحسین و تقویت و كار زشت را نكوهش و پست و بى‏مقدار مى‏كرد، در همه امور میانه‏رو بوده و هرگز تندروى نمى‏كرد، از خدا غافل نبود، تا مبادا مردم نیز غفلت ورزند، یا دلسرد و از حقّ رویگردان شوند.
رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با همنشینانش چنین بود كه دائما خوشرو و خندان و سهل الخلق و ملایم بود، هرگز خشن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عیبجو و مدیحه‏گر نبود، هیچكس از او مایوس نمى‏شد، و هر كس به در خانه او مى‏آمد نومید بازنمى‏گشت: سه چیز را از خود رها كرده بود: مجادله در سخن، پرگویى، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود رها كرده بود. كسى را مذمت نمى‏كرد، و سرزنش نمى‏فرمود، و از لغزشها و عیوب پنهانى مردم جستجو نمى‏كرد. هرگز سخن نمى‏گفت مگر در مورد امورى كه ثواب الهى را امید داشت، در موقع سخن گفتن به قدرى نافذ الكلمة بود كه همه سكوت اختیار مى‏كردند و تكان نمى‏خوردند، و به هنگامى كه ساكت مى‏شد آنها به سخن درمى‏آمدند، اما نزد او هرگز نزاع و مجادله نمى‏كردند ... هر گاه فرد غریب و ناآگاهى با خشونت سخن مى‏گفت و درخواستى مى‏كرد تحمل مى‏نمود، و به یارانش مى‏فرمود: هر گاه كسى را دیدید كه حاجتى دارد به او عطا كنید، و هرگز كلام كسى را قطع نمى‏كرد تا سخنش پایان گیرد ... ».
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله كلام خویش را در خزانه قلب خود حفظ مى‏نمود و جز مواردى كه خود به آن عنایت داشت یا گفتنش ضرورى بوده و مى‏بایست مردم متوجه آن باشند، لب به سخن نمى‏گشود، با مردم خوگرفته و مونس مى‏گردید و چنان جاذبه‏اش قوى بود كه هیچ كس را از خود دور نمى‏ساخت​

اینها همه تاریخ اسلام است و در گزارشات پراکنده اصحاب موجود است. امتیاز این نقل در جامعیت آنست.

[h=2]پیامبر رحمت، اینچنین گفت[/h]اما در فرمایشات پیامبر صلی الله علیه و آله هم تأکید روی رعایت اخلاق زیاد است که در اینجا به چند روایت اشاره مى‏كنیم:
در حدیثى آمده است كه پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» (16) ؛ من براى این مبعوث شده‏ام كه فضائل اخلاقى را تكمیل كنم.
و در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده است:
« ان صاحب الخلق الحسن له مثل أجر الصائم القائم » (17) ؛ آدم خوش اخلاق با حسن خلق خود به درجه كسى مى‏رسد كه شبها به عبادت مى‏ایستد، و روزها روزه‏دار است.
و باز از همان حضرت آمده است كه فرمود:
« ما یوضع فی میزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق » (18) ؛ چیزى در میزان عمل در روز قیامت سنگین‏تر از خلق خوب نیست.
امیدواریم که این مختصر برای خوانندگان محترم مفید باشد.

پی نوشت:
1) السیرة النبویة1/134- الکامل فی التاریخ1/548.
2) تاریخ یعقوبی2/10.
3) الکافی1/439.
4) سیر اعلام النبلاء1/42.
5) الکامل، پیشین.
6) الاستیعاب1/24- انساب الاشراف1/94 او پس از پیامبر به ابوسلمة- همسر قبلی أم المۆمنین ام سلمة هم شیر داده است.
7) من لایحضره الفقیه3/260 از شیخ صدوق.
8) اعلام الوری/6 و کشف الغمة1/15.
9) الاستیعاب1/24.
10) اعلام الوری/6.
11) السیرة النبویة1/137ابن اسحاق.
12) آیتی، محمد ابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام/56.
13) السیرة النبویة1/141.
14) تاریخ پیامبر اسلام/56-به توصیف هند در کتاب اسدالغابة5/72 و1/24 که از منابع خوب اهل سنت است، هم مراجعه و با نقل مذکور مقایسه شود.
15) معانی الاخبار/باب32.
16) بحارالانوار67/372.
17) اصول کافی2/100.
18) همان2/99.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]شکوه شکیبایی یک پیامبر[/h]

شاید بتوان گفت که بهترین شیوه تربیتی انسان ها، ارائه و معرفی الگو است. الفاظ و مفاهیم هیچ گاه نمی توانند به اندازه یک الگوی صحیح و واقعی، تاثیرگذار باشند. قرآن کریم نه تنها برای عموم انسان ها به معرفی الگوها و اسوه های ایمانی و انسانی پرداخته است، بلکه در تربیت کامل ترین و محبوب ترین افراد بشر نیز همین روش تربیتی را اتخاذ نموده است. در آیه 21 سوره احزاب خداوند متعال در مورد رسول اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فى رَسولِ اللَّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (١) براى شما در وجود پیغمبر اسوه‏اى است. اسوه یعنى الگو و شخصیتى كه باید میزان و معیار قرار گیرد تا دیگران خودشان را با او بسنجند.
در علم بدیع، آرایه ایست به نام "تجرید" و معنای آن این است که خصوصیت و خصلت ویژه ای که در انسانی وجود دارد را به صورت شیء مجسمی جدای از صاحب آن خصوصیت و خصلت فرض می کنند. مثلا می گویند: "من در وجود زید، حاتم طائی دیدم" کانّه در وجود او یک انسان به غایت بخشنده ای نهفته است و زید یک شخص است و آن انسان بخشنده درون وی یک شخص دیگر. در آیه فوق هم همین گونه است.
خداوند متعال در این آیه نمی فرماید که "رسول الله برای شما اسوه است" بلکه این گونه تعبیر می کند که: "برای شما در وجود پیامبر صلّی الله علیه و آله اسوه ای وجود دارد." گویا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دو شخصیت دارند. یکی شخصیت ظاهری که شما آن را "رسول الله" خطاب می کنید و دیگری شخصیت پنهان شده در وجود مقدس حضرت که باید "اسوه" شما قرار گیرد. این شخصیت از این جهت پنهان است که با چشم ظاهر قابل رویت نیست. شناخت آن نیاز به تامل و تعمق دارد. باید سیره، منش، اخلاق و سلوک اجتماعی ایشان مورد بررسی قرار گیرد تا زوایای پنهان این وجود مقدس آشکار شود.

[h=4]اندكى صبر، اندكى بی تابى[/h]عالم طبیعت و دنیا برای اولیای الهی، محلی است برای تربیت نفوس و پیمودن مسیر کمال و نیل به اعلی درجات قرب الهی. در این راستا یکی از خصلت های اساسی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، صبر و استقامت ایشان است. خداوند متعال در قرآن کریم به انحاء مختلفی پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله را امر به صبر و پایداری می کند. در یکی از این موارد خطاب به پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله می فرماید: «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ‏ مِنَ الرُّسُل» (٢)، صبر كن آن گونه كه پیامبران اولوالعزم شكیبایى كردند، تنها تو نیستى كه با مخالفت و عداوت این قوم مواجه شده‏اى، همه پیامبران اولو العزم با این مشكلات روبرو بودند و استقامت كردند (٣) و در جایی دیگر می فرماید: «فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ‏ الْحُوت» (4) صبر كن و منتظر فرمان پروردگارت باش و مانند صاحب ماهى (یونس) نباش (كه در تقاضاى مجازات قومش عجله كرد و گرفتار مجازات ترك اولى شد). حضرت یونس پس از تحمل رنج ها و مشقت های فراوان به این نتیجه رسید که دیگر هدایت مردم امکان ندارد و به همین دلیل دست از هدایت قوم خود برداشت. خداوند هم به خاطر کم صبری و کم طاقتی حضرت یونس، ایشان را تنبیه کرد.
انسان های ضعیف النفس سعی دارند خود را هم رنگ مردم کنند و رضایت اطرافیان را جلب کنند حتی اگر این جلب رضایت به قیمت پشت کردن به اصول اعتقادی و مبانی ارزشی و اخلاقی تمام شود​

در روایتی، امام صادق علیه السلام با بیانی اجمالی از مسیر پر افت و خیز پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله در انجام رسالت خود، منزلگاه های صبر ایشان را به زیبایی به تصویر می کشند. ایشان خطاب به فحص بن غیاث فرمودند:
"اى حفص، هر كه صبر كند، اندكى صبر كرده و هر كه بی تابى كند، اندكى بی تابى كرده (زیرا عمر كوتاهست و مصیبات كوتاه‏تر). سپس فرمود: در هر كارى صبر را از دست مده، زیرا خداى عزّ و جلّ محمد صلى اللَّه علیه و آله را مبعوث فرمود و او را امر به صبر و مدارا كرد و فرمود: «و بر آنچه مى‏گویند شكیبا باش و به شیوه‏اى نیكو از آنان كناره بگیر و مرا با تكذیب‏كنندگانِ توانگر واگذار». (٥)
پیش از آنکه به ذکر ادامه روایت بپردازیم، مناسب است متذکر نکته ای درباره آیه شریفه مورد استشهاد امام صادق علیه السلام در این روایت بپردازیم.
[h=4]

صبر كردند تا نصرت ما به آنها رسید
[/h]
شاید بتوان گفت عامّ البلوی ترین منزلگاه صبر، صبر در برابر حرف مردم است که در آیه شریفه "و اصبر علی ما یقولون" به آن اشاره شده است. انسان های ضعیف النفس سعی دارند خود را هم رنگ مردم کنند و رضایت اطرافیان را جلب کنند حتی اگر این جلب رضایت به قیمت پشت کردن به اصول اعتقادی و مبانی ارزشی و اخلاقی تمام شود. در کتاب امالی صدوق، روایت مفصّلی از امام صادق علیه السلام در این زمینه نقل شده است که به بخشی از آن اشاره می کنیم. (٦)
در فرازی از این روایت علقمه از امام صادق علیه السلام سوال می کند: ای پسر رسول خدا! مردم به ما نسبت های ناروای بزرگی می دهند (و تهمت های فراوانی به ما می زنند) و سینه ما از این امر تنگ شده است (و تحمل آن بر ما بسیار سخت وگران است).
امام در جواب او فرمودند:
"ای علقمه، بدان که تو نمی‌توانی رضایت همه مردم را به دست بیاوری. (همیشه عده‌ای رفتار تو را می‌پسندند و عده دیگری از تو ناراضی‌اند؛) هم‌چنان‌كه زبان‌هایشان هم قابل کنترل نیست. (اغلب مردم در بند این‌كه حرف‌هایشان مضبوط و حساب‌شده باشد، نیستند.) شما می‌ خواهید از زخم زبان مردم در امان بمانید؟! در حالی‌که انبیا و اولیای خدا هم چنین مصونیتی نداشتند! "(٧)
در ادامه حضرت به تفصیل شرح می دهند که چگونه مردم به انبیاء الهی هرگونه افترائی را نسبت دادند و آنها را آماج تهمت های خود قرار دادند:
"و باز خداى تبارك و تعالى فرمود: «بدی را با نیکی دفع کن، ناگاه (خواهی دید) همان کس که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است، امّا جز کسانی که دارای صبر و استقامتند به این مقام نمی رسند، و جز کسانی که بهره عظیمی (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمی گردند».(٨)
خداوند متعال در این آیه نمی فرماید که "رسول الله برای شما اسوه است" بلکه این گونه تعبیر می کند که: "برای شما در وجود پیامبر صلّی الله علیه و آله اسوه ای وجود دارد." گویا پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله دو شخصیت دارند:
یکی شخصیت ظاهری که شما آن را "رسول الله" خطاب می کنید و دیگری شخصیت پنهان شده در وجود مقدس حضرت که باید "اسوه" شما قرار گیرد

رسول خدا صلى اللَّه علیه و آله هم صبر نمود تا او را به امور بزرگى نسبت دادند و متهم كردند (مانند سحر و جنون و كذب)، پس سینه ایشان تنگ شد سپس خداى عز و جل این آیه نازل فرمود: «ما می دانیم سینه ات از آنچه آنها می گویند تنگ می شود (و تو را سخت ناراحت می کنند)، پس (برای دفع ناراحتی آنان) همراه با حمد و سپاس پروردگارت (او را) تسبیح و تقدیس کن و از سجده کنندگان باش».‏(٩)
سپس تكذیبش كردند و متهمش نمودند، از آنرو غمگین شد، پس خداى عز ّو جلّ این آیه را نازل فرمود كه: «ما می دانیم كه سخنان آنها تو را غمگین می كند، آنها تو را تكذیب نمی كنند بلكه ستمگران آیات خدا را انكار می كنند، پیش از تو نیز پیغمبرانى تكذیب شدند و بر تكذیب شدن و اذیت دیدن صبر كردند تا نصرت ما به آنها رسید» (مگر یوسف را به رابطه نامشروع با زلیخا متهم نكردند، مگر ایوب را پس از آنکه خداوند سیل ابتلائات خود را بر او سرازیر کرد متهم نکردند که او گرفتار گناهانش شده و تاوان معاصی خود را می دهد؟) (١٠)
ادامه دارد......

پی نوشت:
1) امیر المومنین در بخشی از خطبه 160 نهج البلاغه میفرمایند: فَتَأَسَ‏ بِنَبِیِّكَ‏ الْأَطْیَبِ الْأَطْهَرِ ص فَإِنَّ فِیهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّی‏ بِنَبِیِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ….شما باید روش پیامبر پاك و مطهر صلّى اللّه علیه و آله و سلم را پیروى كنید، زیرا در وجود آن حضرت براى كسى كه بخواهد سرمشق بگیرد و یا به تكیه گاهى نسبت داشته باشد سرمشق موجود است. محبوب‏ترین بندگان خدا كسى است كه به پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم اقتدا كند و روش آن حضرت را الگوى خود قرار دهد….
2) احقاف، 35
3) در روایتی از امیر المومنین ع آمده است: فَلِأَنَّ الصَّبْرَ عَلَى وُلَاةِ الْأَمْرِ مَفْرُوضٌ لِقَوْلِ‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَ‏ لِنَبِیِّهِ‏ ص- فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ وَ إِیجَابِهِ مِثْلَ ذَلِكَ عَلَى أَوْلِیَائِهِ وَ أَهْلِ طَاعَتِهِ بِقَوْلِهِ- لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة" : صبر و استقامت بر رهبران و زمامداران فریضه است، زیرا خداوند به پیامبرش فرموده: فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ‏ و همین معنى را بر دوستان و اهل طاعتش نیز فرض كرده است، چرا كه مى‏گوید: براى شما در زندگى پیامبر اسوه والگوی نیكویى بود (و شما نیز باید همگى به او اقتدا كنید) / الاحتجاج علی اهل اللجاج (طبرسی) ج1، ص 250
4) قلم، 48
5) یَا حَفْصُ إِنَّ مَنْ صَبَرَ صَبَرَ قَلِیلًا وَ إِنَّ مَنْ جَزِعَ جَزِعَ قَلِیلًا عَلَیْكَ بِالصَّبْرِ فِی جَمِیعِ أُمُورِكَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَ مُحَمَّداً ص فَأَمَرَهُ بِالصَّبْرِ وَ الرِّفْقِ‏ فَقَالَ‏ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما یَقُولُونَ‏ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا وَ ذَرْنِی وَ الْمُكَذِّبِینَ‏ أُولِی النَّعْمَةِ (مزمّل، 11-10)
6) الامالی للصدوق، ص 103
٧) قَالَ عَلْقَمَةُ فَقُلْتُ لِلصَّادِقِ ع یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ النَّاسَ یَنْسُبُونَنَا إِلَى عَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ قَدْ ضَاقَتْ بِذَلِكَ صُدُورُنَا، یابن رسول الله فَقَالَ ع یَا عَلْقَمَةُ إِنَّ رِضَا النَّاسِ لَا یُمْلَكُ وَ أَلْسِنَتَهُمْ‏ لَا تُضْبَطُ وَ كَیْفَ تَسْلَمُونَ مِمَّا لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ أَنْبِیَاءُ اللَّهِ وَ رُسُلُهُ وَ حُجَجُ اللَّه‏ ع
٨) وَ قَالَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ ادْفَعْ‏ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ‏- [السَّیِّئَةَ] فَإِذَا الَّذِی بَیْنَكَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ‏ وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقَّاها إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (فصّلت، 35-34)
٩) ‏فَصَبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص حَتَّى نَالُوهُ بِالْعَظَائِمِ وَ رَمَوْهُ بِهَا فَضَاقَ صَدْرُهُ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهِ- وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ یَضِیقُ صَدْرُكَ‏ بِما یَقُولُونَ‏ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ‏ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (حجر، 98-97)
١٠) ثُمَّ كَذَّبُوهُ وَ رَمَوْهُ فَحَزِنَ لِذَلِكَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَیَحْزُنُكَ الَّذِی یَقُولُونَ‏ فَإِنَّهُمْ لا یُكَذِّبُونَكَ‏ وَ لكِنَّ الظَّالِمِینَ بِآیاتِ اللَّهِ‏ یَجْحَدُونَ‏ وَ لَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ‏ مِنْ قَبْلِكَ‏ فَصَبَرُوا عَلى‏ ما كُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتَّى أَتاهُمْ نَصْرُنا (انعام، 34-33)
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]حوریه باران[/h]

شکر ایزد که پی زلف پریشان شده ام
در شب بعثتتان حوریه باران شده ام تا که از محضر عرفانی حق بازاییپای این کوه حراء سر به گریبان شده ام آیه ای عرضه کن ای معتکف غار حراءقلبا آماده بشنیدن قرآن شده ام به حدیثی نبوی روح مرا تصفیه کنکه سرا پا همه بازیچه شیطان شده ام تهنیت باد پیمبر شدنت مرد امینکه در آمیخته با سیل مریدان شده ام منم آن گمشده در وادی سرگردانیکه به دستان کریم تو مسلمان شده ام نبی الله ترین ای سبب خلقت انستازه از بعد تو حس میکنم انسان شده ام برکه بی رمق و مرده دلی بودم و حالاز عنایات تو چون رود خروشان شده ام بودم آن بتکده مملو از لات و هبلکه به دستان پسر عم تو ویران شده ام حمدلله به نمایندگی از قوم عجمروزبه* بودم و از عشق تو سلمان شده ام
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]کتاب سرّ خدا[/h]

شما زمان شروع من ابتدای منید مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد ولی همیشه شما اشهد صدای منید به شوق روی شما هست وقف محرابم شما تهجدمید و شما دعای منید شما برای خدایید و من برای خودم نه من برای شما نه شما برای منیدشما بهار، شما آسمان، شما برکاتبه خاندان شما اهل بیت حق صلواتبهشت را تو ظهور مصوّرش بودی خدای آینه ها را تو دلبرش بودی تو حق محضی و در خلوت خداوندی کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی برای آن که خدا ناظر خودش باشد شبیه آیینه ای در برابرش بودی در آن زمان که درختی نبود و برگی هم خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی قرار نیست چهل سال بگذرد از تو تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودیمدینه تا که تو را داشت تا محمد داشتخدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشتفدائیان نگاهت شهید جانانند ملازمان سر کوی تو بزرگانند فراریان سر گیسویت پر از کفرند اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد مگر عقول بشر از خدا چه می دانند نگاه خاک نشینان خانواده ی تو به غمزه مسئله آموز صد مسلمانند رسول سبز ببینم که می شناسیشان همین قبیله همین ها که شکل سلمانند نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شدعرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد بهشت باغچه ی روشن سرای تو بود گل محمدیِ دست بچه های تو بود سلام اول صبح و غروب این خانه مسیح خانه ی زهرای تو صدای تو بود کمال روح تو با وحی پا نمی گیرد نزول آیه نزول خودت برای تو بود فقط نسیم خوشی شد نصیب جبرائیل همین که مدت کوتاهی آشنای تو بود تو را کمال نوشتند یا رسول اللهبزرگ آل نوشتند یا رسول اللهتو آفتابی و انوار آفتاب علی ست کتاب سرّی و اسرار این کتاب علی ست قرار شد همه عقد برادری خوانند برای سهم شما حسن انتخاب علی ست اگر تو خضر رهی مرتضاست موسایت اگر تو آب بقایی بقای آب علی ست اگر سوال کنند از تو حضرت حق کیست قسم به ذات تو محکم ترین جواب علی ست برای فخر تو این بس یگانه دامادت جناب حضرت حیدر ابوتراب علی ست به ذره گر نظر لطف بو تراب کندبه آسمان رود و کار آفتاب کند
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]مست لفظ اقرأ[/h]

ببین که قلب زمین شور دیگری دارد و در نگاه خودش نور باوری داردهمین که غار حرا مست لفظ اقرأ شد ز اعتبار نبی فکر دلبری داردز های و هوی ملک گوش آسمان پر شد و کنج سینه ی خود نور سروری داردتمام غار حرا مثل عرش اعلاء شد دل رمیده ی او حال بهتری داردصدای حضرت جبریل می رسد بر گوش هبوط کرده و حکم پیمبری داردبه تو سلام خداوند یا رسول اللهبخوان به نام خداوند یا رسول اللهنگاه خیره ی دنیا به سمت غار حرا چه می تپد دل بی تاب مردم بالابرای یک قدم امشب مجال حرکت نیست ز ازدحام ملائک به روی خاک خدابرای اینکه به همراه خویش آوردند پیام تهنیت منصب نبوت راو اولین نفری که رسید و اشهد گفت علی عالی اعلاست پشت غار حرادر آن میانه ملائک به یک دگر گفتند چه خالی است خدا جای حضرت زهراخوشا به حال خودم هم زبان سلمانمخوشا به حال خودم شیعه ی مسلمانم چراغ راه همه جلوه های ایمانت دل رمیده ی ما بی قرار دستانتبرای اینکه بگیرند حاجت خود را شدند جمله ملائک دخیل دامانتشما که جای خودت می رسی، جبرائیل برای عرض ادب پیش پای سلمانتپیامبران اوالعزم قبل تو آقا شدند پیرو قرآن تو مسلمانتتو از خدای خودت هم که دلبری کردی رسول آینه ها با نوای قرآنت نبوتت ابدی شد به اعتبار علی به پشتوانه و گرمی ذوالفقار علی
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]کتابی با خط خدا[/h]

می رسید از قله های کوه نور از بلندای تشرف در حضور فرش استقبال راهش می شدند هر چه جن و هر چه انس و هر چه حور کوه ها هم در تشهد آمدند از تجلایی که شد در کوه نور او چراغ شرع را آورده بود بر سر این جاده های سوت و کور تزکیه می داد روح خاک را چشمه چشمه با سخن های طهور مثل دریا رودها را جمع کرد رودهایی از قبایل های دور وحی می آورد تا آنجا که عقل در خودش می کرد احساس شعور شرح صدرش را کسی تخمین نزد تا بفهمد کیست این سنگ صبور و کتابی بود با خط خدا تا بشر خود را کند با آن مرور ای کتاب قل هو الله احدلم یلد یولد و لم کفوا احد تا شعاع مهرت عالمتاب شد مهربانی از خجالت آب شد این زمین دیگر کویر تشنه نیست زنده شد ، آباد شد ، شاداب شد فارغ از نسل و نژاد و رنگ و بو هر غلامی با تو بود ارباب شد تو همانی که بلال مسجدت گل عرق هایش گلاب ناب شدهر که با تو با علی راضی نشد وصل بر دریا نشد مرداب شد از زلال چشمه های وحی تو تشنه ای همچون علی سیراب شداین علی که مست پیغمبر شدهبا دعای مصطفی حیدر شدهبعد از این افسار دنیا دست تو ضرب و جمع و کسر و منها دست تو بعد از این دین های دنیا باطل است دین آدم تا به خاتم دست تو هل اتی که شرح زهرا و علیست گشته نازل منتها با دست تو سیزده ماهند در منظومه ات گردش این سیزده تا دست تو فوق ایدیهم تویی یا مصطفی هیچ دستی نیست بالا دست تو رحمه للعالمین تنها تویی پس حساب روز فردا دست تو پرچم حمد خدا دست علیست اختیار پرچم اما دست تو هر چه ما داریم دست فاطمه است چونکه باشد دست زهرا دست تو تو خودت گفتی حسینت از من است پس حسین و کربلا ها دست توجلوه کردی در علی اکبر ولی جلوه های این تماشا دست تو دست تو دست خداوند است و بسسهم ما یکبار لبخند است و بساز حرا می آیی و جان می بری روی دوشت بار قرآن می بری سفره می اندازی و در خانه ات مثل ابراهیم مهمان می بری گاه موسی میشوی و با خودت آیه های آل عمران می بری گاه کشتی می شوی و نوح را از دل امواج طوفان می بری گاه از شوق علی می باری و شوق خود را زیر باران می بری نیمه شب ها روی دوش مرتضی نان و خرمای یتیمان می بری گاه در سلمان تنزل می کنی عشق حیدر را به ایران می بری گاه یاد بضعه ات می افتی و زیر لب نام خراسان می بری می رسد روزی که خود می آیی و یوسف ما را به کنعان می بری ای سحر خیز مدینه العجلای شفای زخم سینه العجل
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]صبـح بصیـرت دمیـد[/h]

برقـع گشود و سوره نـور آفریـده شد یک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شدبر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلم خطی کشید و شعر و شعور آفریده شدصـوت خدا ز حنجره گل کرد بر لبش داوود پا گـرفت و زبــور آفریــده شـدیک جمله از مقاومتش بر زبان گذشت کوهی به نـام سنگ صبـور آفریده شدموجی به بحر معرفتش زد که بی‌درنگ دریایـی از شـراب طهـور آفریـده شدعالم محیط معرفت و شوق و شور شدملـک وجـود، محفل فیض حضور شدشام سیاه جهل بـه پایـان رسیـده بود باور کنیـد صبـح بصیـرت دمیـده بودباور کنیـد دولـت قـرآن گــرفت پــا باور کنیـد رنـگ شیـاطین پریـده بـودمیلاد عـدل و داد و مسـاوات و زندگی یا کودکی که زنـده به گـور آرمیده بودیـا جشـن مـادری کـه ز بی‌رحمی پدر داغ شکفته دسته‌گل خویش دیـده بودیا جشـن عیـد بـَرده شـلاق خورده‌ای کز عمر، دست شسته دل از جان بریده بودبا آن کـه سینه‌اش همـه کانـون خشم بودجاری سرشک شادی‌اش از هر دو چشم بود شـرم و حیا ز شرم و حیـا سربه‌زیر بود بی‌دادگـر شـریف و شـرافت حقیـر بودزن در میان جامعـه در معـرض فروش ماننـد بـَرده‌ای کـه همیشـه اسیـر بودهرکس ضعیف بود چو موری که پایمال هرکس که زور داشت به مردم امیر بودهرکس که سیر بود چو گرگ گرسنه‌ای هرکس گرسنه روز و شب از عمر سیر بوددر آن محیـط جـور و جفـای ستمگری دنیـای خستـه منتظـر یـک بشیـر بودتوحیـد را دوباره طلوعی مجدد استپیداست آن بشیر، وجود محمّد استبت‌هـا تمـام ذکـر خدا بـر زبان‌شان افتاده بتگران همه آتش به جان‌شانپامال گشته‌انـد ستم‌بـارگان چو مور انگار آمـده است بـه پایان زمان‌شانآتش شده است آب به کام ستمگران آجر شده است اهل زر و زور، نان‌شاندرهم شکسته فرق ابوجهل‌های زور از دست حمزه آمده بر سر کمان‌شانهیزم‌کشـان آتش فتنه چـو بـولهب تبت یدا ابـولهب آمـد بـه شان‌شانآن رشته‌ای که «حبلِ مَسَد» بود از غضبپیچیـده شـد بـه گـردن حمـاله الحطبدیـدم فرشتـه آمـد و بازوی دیو بست دیدم چگونه سلسله‌های ستم گسستدیـدم بـه روی دوش خلیـلِ خلیل‌هـا دست علی تبر شد و بت‌ها همه شکستدیدم بـه دست بت‌شکن مسجدالحرام نه بت به روی پا، نه به جا ماند بت‌پرستدیدیم در محیط ستم، ظلم، سرکشی مظلـوم ایستـاد و ستمگـر ز پا نشستبـاور کنیـد پرچــم عــدل محمّـدی بـر قلـه عقیــده مــا سربلنـد هستپیش از نزول وحی به عالم صلا زدیم مـا پیــرو محمّـد و آل محمّــدیمما در مقام و مرتبه فـوق ملل شدیم در مکتب پیمبرمـان بی‌مثـل شدیمیک جلوه از حرا به دل ما رسید و ما از تیرگی به نور فدایی بـدل شـدیمبـا یـک نهیب زنده حـی ‌علی‌الفـلاح تبدیـل بـر حقیقت خیرالعمـل شدیمتابیـده شد فروغ بصیرت به قلب‌مان یار علـی به فتنه جنگ جمـل شدیمبـاور کنیـد پیشتـر از بـود خویشتن عبد خدا و منکر لات و هبل شدیمدنیـا بدانـد اینکـه تمدن از آن ماستگیتی همیشه محو صدای اذان ماستگوییـد منکـران همـه برهـان بیاورند بـر دردهـای جامعـه درمــان بیـاورنددانشـوران کـل جهــان را صــدا زنید یک آیـه مثـل آیــه قــرآن بیــاورندگویید در تمامی ادیـان اگر کـه هست مقداد و حجر و بـوذر و سلمـان بیاورندمقداد و حجر و بوذر و سلمان‌شان کجاست؟ کوشش کننــد چنـد مسلمـان بیـاورندخواهنـد اگـر سعـادت دنیــا و آخـرت بایـد بـه ایــن پیامبـر ایمــان بیاورندچونان که بعد ختم رسالت رسول نیستدینی به غیـر دیـن محمّد قبـول نیستمـا از غدیـر، راه حــرا را گرفته‌ایم در این مسیر هر دو سرا را گرفته‌ایماز لحظه‌ای که آیه اقرأ نزول یافت سـرخط سبز شیر خـدا را گرفته‌ایمما را ز خـاک کرب‌و‌بـلا آفریـده‌اند مـا راه سیـدالشهــدا را گرفتــه‌ایمپرواز ما ز اوج ملک هم گذشته است ما زیر بال، ارض و سما را گرفته‌ایمای خاندان پاک محمّد خدا گواست مـا دامــن ولای شمـا را گرفته‌ایم"میثم" همیشه خاک ره میثم شماستتا هست زنـده در نفس او دم شماست
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]پیمبرتر از همه پیمبران[/h]

صفای زندگیم آیه های قرآنت بیا به مابركت ده به بركت نانت تویی كه كعبه به دور سرتو می گردد رسول آینه ها، هستی ام به قربانت كسی كه عطرگدای تو برمشامش خورد چنان اُویس قرن می شود پریشانت تویی كه ماه بود مهرجانماز شبت تویی كه حضرت حیدر شده مسلمانت شبی بیا و مرا زائرحریمت كن چرا كه عطرخدا می وزد ز ایوانت اگركه خاك كف پای توست عرض و سماء بهشت شاخه یاسی است كنج گلدانت تویی كه در حرم چشمهات معلوم است كه خاك پای علی بوده است سلمانت بیا و آتش جان مرا گلستان كن بیا به حق حسینت مرا مسلمان كن همیشه سفره لطفت به عالمی وا بود حرای خانه تو جانماز زهرا بود تویی كه وقت نماز جماعتت هرشب همیشه درصف اول یقین مسیحا بودمرابه خاك درت نوكریست اربابی چرا كه خاك درت كوه طور موسی بود همیشه دور و برخانه بهشتی تو یكی دوتا نه، هزاران فرشته پیدا بود كسی كه ازدر این خانه رهگذر می شد ندیده روی تو را بدتر از زلیخا بوددر آن حوالی گرم حجاز هم تنها دل تو بود كه همواره مثل دریا بود كسی كه پشت سرت حامی رسالت بود نوشته اند كه تنها علی اعلا بود علی كنار تو بود و تو هم كنار علی و فاطمه همه جا بود ذوالفقار علی تو از نخست برایم پیامبر بودی در آسمان خدا برترین قمر بودی تكامل همه ادیان به دستهای تو بود چرا كه پیش خدا بهترین بشر بودی پیمبران همه هم رأی بوده اند اینكه تو از تمامی آنها رسول تر بودی ندیده ام كه كسی هم تراز تو باشد تو از ولادتت آقا ز خلق سر بودی پیمبری تو از اولش مشخص بود امین مردم و همواره معتبر بودیپیمبران همه شاگرد مكتبت هستندو عالمی همه مدیون زینبت هستند پیامبر شده ای كه برای تو باشیم همیشه تابه ابد مبتلای تو باشیم تو گرم ذات خدا باش تاكه ماها هم.... ...غلام و نوكر خلوت سرای تو باشیم بیا كرم كن و كاری كن اینكه تا آخر كنار خانه زهرا گدای تو باشیم ببند گردن ما را به پای سلمانت كه تا همیشه به زیر لوای تو باشیم چه می شود كه اویس قرن شویم و شبی كنار صحن حسینت فدای تو باشیم چه می شود كه شبیه ابوذر و مقداد بلالمان بكنی تا عصای تو باشیمچه می شود كه شبیه ملائكه هرشب دخیل رشته ای از آن عبای تو باشیم مرا شبیه غلامان خود معطر كنعنایتی كن و من را غلام حیدر كن قرار بود چهل روز در حرا باشد و از تمامی مخلوق هم جدا باشد قرار بود كه او باشد وخدا باشد خدا معلم و شاگرد، مصطفی باشد كسی اجازه ندارد به این حریم آید به غیر یك نفر آن هم كه مرتضی باشد خدا به غیر نبی معتكف نمی خواهد مقام هر كسی این نیست با خدا باشدهمان كه كل بشر ریزه خوارخادم اوست همان كه خاك درش مُهر انبیا باشد همان كه فاطمه اش افتخار قرآن است كسی ندیده،چنین دختری كجا باشد تمام حاجت این عبد روسیاه این است چنین شبی حرم مشهدالرضا باشد برات نوكریش را ابالحسن بدهد كبوترانه شب جمعه كربلا باشد بیا و عیدی من را بده به چشم ترمبگیردست مرا و به كربلا ببرم
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]نقطه‌ی عطف هنر عشق[/h]

ای دامنه ی وصف تو گسترده به عالم المنة لله که تویی سید خاتمای رحمت رحمان به تو تفویض محمد ریزد ز سر انگشت تو صد حضرت حاتممحبوب تر از حضرت تو خلق نگشته ای دوستی ات تاج سر عالم و آدمقرآن نه کتابی است به هر سینه بگنجد ای جان تو ظرف علق و کوثر و مریماخلاق تو و حب تو و یوسفی تو صدها صفت حُسن دگر نزد تو معجمشد غار حرا نقطه ی عطف هنر عشق یعنی که تویی مرکز پرگار دو عالموقتی که سرازیر شدی از سر آن کوه عالم همه در زیر قدم های تو شد خمبا خلق عظیمت همه را شیفته کردی اسلام ز اخلاق تو شد قبله ی عالممشی تو به اسلام علی عادتمان داد این است صراطی که به قرآن شده اقومصهبای علی را که به هر سینه نریزند از میکده ی توست که مستیم دمادمتاریخ علی دوستی از ناحیه ی توست تقویم ولایت به تو دادند مسلمواقف به تولای علی چون تو کسی نیست ای یار قدیمی علی قائد اعظماین سابقه پیداست به دیباچه ی هستی هر جا که رسیدی تو علی بود و خدا همتو از نمک حب علی وام گرفتی؟ یا دامن مهر تو ز مولا ببرد غم؟حالا تو بگو قصه استاد و معلم آیا نبرد فیض معلِّم ز معلًّم؟ آن روز که نه کعبه و زادگهی بود پس بود نمازت به کدام آیت اعظم؟در غار حرا راستی همسفره ی تو کیست؟ با امر که رفتی به سوی بیت مکرممعراج خدا از چه کسی با تو سخن گفت؟ با صوت که اسرار خدا بود مُفهّم؟با دست که شد تاج رسالت به سر تو این دست خدا بود که گشتی تو معمّمآقا ز که پرسیم به جز حضرتتان که ... افلاک به گرد چه کسی گشت منظماسرار هزار و یکِ معراج کدام است؟ یک خردل آن را بگو ای شاهد و محرمهنگام خداحافظی آخر معراج آیا تو نگفتی به خدا یا علی آن دم؟بالای سر هر نبی و هر وصی از غیب دست چه کسی غیر علی بود چو پرچمتفسیر احادیث مع الحق مگر این نیست؟ تو با علی هستی و علی با تو دمادماز روز ازل تا به ابد پیش نگاهت غیر از رخ زیبای علی کیست مجسموجه الله قرآن همه جا هست مسلم یعنی همه جا هست علی خط مقدم دادی به علی هدیه چو تیغ دو لبت را منصور شد اسلام به آن بازوی محکمآنان که فرار عادتشان بود ز میدان دیدند علی بود به هر خط مقدممظلوم شدی و به کسی ظلم نکردی هرگز به بت ظالم دوران نشدی خماندازه ی مجموع رسل زجر کشیدی شاید که هدایت بشود زاده ی آدمیاران تو باید ز علی درس بگیرند عرفان علی هست اطاعت ز تو هر دم بگذر ز مسلمانی ما ای همه رحمت سلمان کن و منّا بخر این قافله در همهر قوم که از راه علی دست کشیدند رفتند به بیراهه و دادند تو را غمبی حرمتی از امت بد عهد بدیدیاما غم تو فاطمیه بود و محرم
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]تصویری زیبا از پیامبر پاکی‌ها در عصر جاهلی[/h]
در میان همه پیغمبران‏ جهان، پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله یگانه پیغمبری است كه تاریخ كاملا مشخصی دارد. در این میان به پاره ای از سوابق درخشان آن رسول گرامی اشاره ای مختصر می نماییم.
[h=2]

پاک از هرگونه آلودگی[/h]یكی‏ از سوابق بسیار مشخص پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله این است كه در همه آن‏ چهل سال قبل از بعثت، و بلکه در همه عمرش، از اول كودكی تا آخر، در محیط آلوده حجاز كه فقط و فقط محیط بت ‏پرستی بود، هرگز بتی را سجده نكرد . این، یكی از مشخصات ایشان است. و اگر یك بار كوچكترین تواضعی در مقابل بتی كرده بود، در دوره‏ای كه با بتها مبارزه‏ می ‏كرد به او می ‏گفتند : تو خودت بودی كه یك روز آمدی اینجا مقابل لات و هبل تواضع كردی .
نه تنها بتی را سجده نكرد، بلكه در تمام دوران كودكی و جوانی، در مكه كه شهر لهو و لعب بود، به این امور آلوده نشد. مركز عیش و نوش اعیان و اشراف همین شهر بود. انواع لهو و لعبها، شرابخواریها، نواختنها، رقاصی‏ها، به طوری كه می ‏رفتند كنیزهای سپید و زیبا را از روم، از همین شام و سوریه می خریدند و می ‏آمدند در مكه به اصطلاح عشرتكده‏ درست می ‏كردند و از این عشرتكده‏ها استفاده مالی می ‏كردند كه یكی از چیزهایی كه قرآن به خاطر آن سخت به اینها می‏تازد، همین است.(نور: 33)
پیغمبر صلی الله علیه وآله در تمام عمرش هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس‏ دائر مكه شركت نكرد .

[h=2]صداقت و امانتی زبانزد[/h]دیگر سابقه درخشان پیغمبر صلی الله علیه وآله در دوران قبل از رسالت، صداقت و امانت و عقل و فطانت اوست. همگان به صداقت و امانت آن حضرت‏ اعتماد فراوان داشتند و در بسیاری از كارها به عقل او اتكا داشتند.
بنا بر عنایت ازلی، برای آنكه آیت بودن قرآن كریم و وحی بودن آن كتاب عظیم آسمانی بیشتر روشن شود، آن را با این همه معارف در باب‏ مبدا، معاد، انسان، اخلاق، قانون، قصص، عبرتها، مواع1 و با آن همه لطف و زیبایی و فصاحت، بر زبان بنده‏ ای از بندگانش جاری کرد كه یتیم، فقیر، چوپان‏، صحراگرد و درس ناخوانده و مكتب نادیده بود​

حتى هنگامى كه سیلى از كوههاى مكّه سرازیر شد و كعبه را آسیب رسانید، در بازسازى كعبه میان قبایل چهارگانه مكّه، اختلافى رخ داد و هر رئیسى مى گفت: افتخار نصب «حجر الأسود» باید نصیب من گردد. در این لحظه مردى پیشنهاد كرد اختیار این كار را به دست كسى بسپارید كه قبل از همه از یكى از درهاى مسجد الحرام وارد شود. در این انتظار به سر مى بردند كه پیامبر صلی الله علیه وآله وارد شد و صداى همه به رضایت بلند شد. گفتند: این مرد امین است و هرچه بگوید مورد قبول ما است. او دستور داد پارچه اى آوردند، سنگ را در میان پارچه نهاد و به هریك از سران چهارگانه دستور داد یكى از گوشه هاى پارچه را بگیرند و به پاى دیوار كعبه بیاورند. آنگاه خود با دست خود «حجر» را بر جایش نصب كرد و از این طریق از یك خونریزى جلوگیرى نمود(تاریخ الخمیس: 1/258)
بررسى زندگانى پیامبر صلی الله علیه وآله قبل از بعثت گواهى بر صدق و راستگویى او در ادعاى نبوّت، مى دهد. زیرا این مرد چهل سال در میان مردم به درستى و پاكى معروف بود تا آنجا كه او را «محمّد امین» نامیدند.
[h=2]

شاگرد مکتب الهی[/h]یكی‏ دیگر از سوابق پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله این است كه « امّی » بود، یعنی مكتب‏ نرفته و درس نخوانده بود كه در قرآن هم از این نكته یاد شده است.( اعراف: 156 - 157) امّی یعنی كسی كه به حالت مادرزادی از لحاظ اطلاع بر نوشته ‏ها و معلومات بشری باقی مانده است ، و یا منسوب به " امت "است، یعنی كسی كه به عادت اكثریت مردم است، زیرا اكثریت توده، امّی بودند و خط و نوشتن نمی‏ دانستند و تنها عده كمی می ‏دانستند. درباره درس ناخواندگی و آشنا نبودن رسول اكرم صلی الله علیه وآله قبل از رسالت با خواندن و نوشتن، همواره وحدت نظر میان همه مفسران بلكه میان جمیع علمای‏ اسلام وجود داشته است.
همچنین از مجموع قراین به دست می‏آید كه رسول اكرم صلی الله علیه وآله در دوره رسالت نیز نه‏ خواند و نه نوشت: «و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لاتخطه بیمینك اذا لارتاب‏ المبطلون»(عنكبوت: 48)؛ تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته ‏ای را نمی ‏خواندی و با دست راست خود (كه وسیله نوشتن است) نمی ‏نوشتی و اگر قبلا می‏خواندی و می‏نوشتی ، یاوه‏ گویان، شك و تهمت به وجود می ‏آوردند .
این آیه صراحت دارد كه پیغمبر صلی الله علیه وآله قبل از رسالت نه می ‏خوانده و نه می ‏نوشته‏ است .
ما در یك جا نمی‏ بینیم كه رسول خدا صلی الله علیه وآله خودش یك‏ سطر نوشته باشد. قطعا اگر یك سطر نوشته از پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله باقی می‏ماند، مسلمانان به عنوان تیمّن و تبرك و بزرگترین افتخار برای خود و خاندان خود آن را نگهداری می ‏كردند، همچنانكه درباره حضرت ائمه اطهار علیهم السلام چنین جریانها زیاد می‏بینیم، كه قسمتی از خطوط آن بزرگواران‏ سالها بلكه قرنها در خاندان خودشان یا در خاندان شیعیان محفوظ مانده است. چگونه‏ ممكن است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله حداقل یك سطر نوشته باشد و با آن عنایت عجیب‏ مسلمین به حفظ آثار - خصوصا آثار متبركه - باقی نمانده باشد ؟ !
بررسى زندگانى پیامبر صلی الله علیه وآله قبل از بعثت گواهى بر صدق و راستگویى او در ادعاى نبوّت، مى دهد. زیرا این مرد چهل سال در میان مردم به درستى و پاكى معروف بود تا آنجا كه او را «محمّد امین» نامیدند​

در تاریخ زندگی رسول اكرم صلی الله علیه وآله جریانهایی پیش آمده كه روشن می‏كند آن حضرت‏ حتی در دوره مدینه نه می‏خوانده و نه می‏ نوشته است. در میان همه آنها حادثه حدیبیه به علت حساسیت خاص تاریخی از همه معروفتر است و با آنكه‏ نقلهای تاریخی و حدیثی اختلافاتی با یكدیگر دارند، باز هم تا حدود زیادی‏ به روشن شدن مطلب كمك می‏كند .صورت پیمان صلح را پیغمبر اكرم صلی الله علیه وآله املا می‏كرد و امام علی علیه السلام می نوشت.
بنابراین رسول اكرم صلی الله علیه وآله به‏ شهادت قرآن و به حكم تاریخ قطعی كه هم از طریق شیعه است و هم از طریق اهل سنت، لوح ضمیرش از تعلّم از بشر پاك بوده است. او انسانی است كه جز مكتب‏ تعلیم الهی مكتبی ندیده و جز از حق دانشی نیاموخته است. او گلی است كه‏ جز دست باغبان ازل دست دیگری در پرورشش دخالت نداشته است.
چنانکه امام رضا علیه السلام در مناظره خویش با ارباب ادیان خطاب به راس‏ الجالوت فرمود:
« از جمله دلایل صدق این پیامبر این است كه شخصی بود یتیم، تهیدست، چوپان، مزدكار، هیچ كتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود. كتابی‏ آورد كه در آن حكایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان هست » (عیون اخبار الرضا (چاپ سنگی): 94)
آری، بنا بر عنایت ازلی، برای آنكه آیت بودن قرآن كریم و وحی بودن آن كتاب عظیم آسمانی بیشتر روشن شود، آن را با این همه معارف در باب‏ مبدا، معاد، انسان، اخلاق، قانون، قصص، عبرتها، مواع1 و با آن همه لطف و زیبایی و فصاحت، بر زبان بنده‏ ای از بندگانش جاری کرد كه یتیم، فقیر، چوپان‏، صحراگرد و درس ناخوانده و مكتب نادیده بود.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]مسیح از پیامبر موعود می‌گوید
[/h]

بر خلاف تصور گروهى، راه شناسایى پیامبران واقعى منحصر به این نیست كه مدعى نبوت، داراى معجزه باشد، بلكه همان طور كه معجزه مى تواند ما را به صدق گفتار مدعى نبوت رهبرى كند و موجب مى شود پیامبران واقعى را از مدعیان دروغین تشخیص دهیم، هم چنین گواهى پیامبران پیشین در مورد فرد بعدى، یكى از راه هاى شناسایى پیامبران است.
قرآن مدعى است كه حضرت مسیح ـ كه نبوت وى با دلایل قاطع ثابت شده است ـ با صراحت و قاطعیت كامل، از آمدن پیامبرى به نام احمد خبر داده است. ولى ملت لجوج بنى اسرائیل، پس از شناسایى آن نبى موعود ـ آن هم از روى علایم و مشخصاتى كه حضرت مسیح در اختیار آنان گذارده بود، به تكذیب او برخاسته و دلایل و معجزات او را ـ كه به تنهایى با قطع نظر از گواهى مسیح، مى تواند صدق ادعاى او باشند ـ سحر و جادو خواندند و شعور باطنى خود را نادیده گرفتند.
در قرآن مجید می خوانیم كه حضرت مسیح به آمدن پیامبر پس از خود به نام «احمد» كه پیامبر اسلام است گزارش داده است:
«... وَ إِذْ قَالَ عِیسىَ ابْنُ مَرْیمَ‏َ یَبَنىِ إِسْرَءِیلَ إِنىّ‏ِ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكمُ مُّصَدِّقًا لِّمَا بَینْ‏َ یَدَىَّ مِنَ التَّوْرَئةِ وَ مُبَشِّرَا بِرَسُولٍ یَأْتىِ مِن بَعْدِى اسمُْهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَیِّنَاتِ قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِین؛
و عیسى بن مریم گفت: اى بنى اسرائیل، من پیامبر خدا بر شما هستم. توراتى را كه پیش از من بوده است تصدیق مى‏كنم، و به پیامبرى كه بعد از من مى ‏آید و نامش احمد است، بشارتتان مى‏دهم. چون آن پیامبر با آیات روشن خود آمد، گفتند: این جادویى است آشكار » (صف: 6)
محققان اسلامی می گویند بشارتی كه این آیه از حضرت مسیح نقل می كند، در انجیل یوحنا در باب های 14 و 15 و 16 وارد شده است و حضرت مسیح به نقل انجیل «یوحنا» از آمدن شخصی پس از خود به نام «فارقلیط» خبر داده است و قراین زیادی گواهی می دهد كه مقصود از آن پیامبر اسلام می باشد و ما برای روشن شدن مطلب ناچاریم متون آیات را با تعیین باب و شماره آن، نقل نماییم.

[h=2]فارقلیط، روح حق و راستى[/h]در انجیل یوحنا(لندن 1837م)، باب14، آیه 15ـ17، می خوانیم:
«اگر شما مرا دوست دارید، احكام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا «فارقلیط» دیگرى به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستى است كه جهان نمى تواند او را قبول كند; زیرا كه او نمى بیند و نمى شناسد، امّا شما او را مى شناسید، زیرا كه نزد شما مى ماند و در شما خواهد بود».
از برخى تواریخ مسیحى استفاده مى شود كه پیش از اسلام در میان علما و مفسران انجیل مسلم بود كه «فارقلیط» همان پیامبر موعود است. حتی سران سیاسى و روحانى جهان مسیحیت همچون زمامدار حبشه و قیصر روم که در روزهاى بعثت پیامبر اسلام همگى در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، به نبوت پیامبر اسلام گواهى دادند​

و در همان باب، آیه 25ـ 26:
«من این سخن ها را به شما گفته ام وقتى كه با شما بودم، لكن آن «فارقلیط» كه پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، همان، شما را هر چیز خواهد آموخت و هر چیز من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد».
همچنین در باب 15، آیه 26 آمده است:
«چون آن فارقلیط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستى كه از طرف پدر مى آید درباره من شهادت خواهد داد».
چنانچه در باب 26، آیه 7ـ 15 می خوانیم:
«راست مى گویم كه شما را مفید است كه من بروم. اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد. امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد. او چون بیاید، جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا كه به من ایمان نمى آورند; به صدق، زیرا كه نزد پدر خود مى روم و شما مرا دیگر نمى بینید; به انصاف، زیرا كه بر رئیس این جهان حكم جارى شده است، و دیگر چیزهایى بسیار دارم كه به شما بگویم، لكن حالا نمى توانید متحمل شوید، امّا چون او بیاید او شما را به تمامى راستى ارشاد خواهد كرد; زیرا او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آن چه مى شنود خواهد گفت و شما را به آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهید نمود; زیرا كه او آن چه از آنِ من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هر چه از آن پدر است از من است. از این جهت گفتم كه آن چه آنِ من است، مى گیرد و به شما خبر مى دهد».
«فارقلیط» لغت سریانى است كه اهل سوریه با آن سخن مى گفتند، و در انجیل هایى كه به زبان سریانى نوشته شده این لفظ به كار رفته است و دانشمندان اسلامى و مفسران انجیل اتفاق دارند كه این لف1 معرب لفظ یونانى است كه انجیل یوحنا به آن زبان نوشته شده است. در این رابطه، مطلب قابل توجهى را كه دائرة المعارف بزرگ فرانسه (ج23، ص 4174) در این باره دارد از نظر خوانندگان مى گذرانیم:

«محمد مۆسس دین اسلام و فرستاده خدا و خاتم پیامبران است، كلمه محمّد به معنى بسیار حمد شده است و از ریشه مصدر «حمد»، كه به معناى تمجید و تجلیل است، مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب نام دیگرى، كه از همان ریشه حمد است مترادف كامل لفظ محمد مى باشد و آن احمد است كه احتمال قوى مى رود عیسویان عربستان آن لفظ را براى تعیین فارقلیط به كار مى بردند. احمد، یعنى بسیار ستوده شده و بسیار مجلل، ترجمه لفظ پاراكلیتوس است كه اشتباهاً لفظ پریكلیویس را جاى آن گذاردند. به این ترتیب نویسندگان مذهبى مسلمان مكرر گوشزد كرده اند كه مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اسلام است. قرآن مجید نیز به طور علنى در آیه شگفت انگیز سوره صف به این موضوع اشاره مى كند».
با این حال هیچ بعید نیست كه حضرت مسیح عیناً نام آن كسى را كه از آمدن او بشارت داده است به زبان جارى كرده; مثلاً گفته باشد احمد، ولى نویسنده انجیل چهارم، كه این بشارت در آن وجود دارد، روى سلیقه خود آن را به یكى از دو لفظ یونانى ترجمه كرده است در صورتى كه نباید عَلَم و نام اشخاص ترجمه گردد، بلكه باید به همان حال در ترجمه بیاید.
در انجیل هاى فارسى به طور عموم به جاى كلمه فارقلیطا، لفظ تسلى دهنده آمده است و بیشتر مفسران آن را به روح القدس تفسیر نموده اند، اما دلایل و شواهد روشنی و فراوانی وجود دارد که بنا بر آن هرگز نمى توان فارقلیطا را به روح القدس تفسیر نمود. چنانچه، امتیازاتى كه حضرت مسیح براى «فارقلیط» قائل شده، و شرایط و نتایجى كه براى آمدن او شمرده است، این مطلب را قطعى مى سازد كه منظور از «فارقلیط» جز پیامبر موعود نخواهد بود.
از برخى تواریخ مسیحى استفاده مى شود كه پیش از اسلام در میان علما و مفسران انجیل مسلم بود كه «فارقلیط» همان پیامبر موعود است. حتی سران سیاسى و روحانى جهان مسیحیت همچون زمامدار حبشه و قیصر روم که در روزهاى بعثت پیامبر اسلام همگى در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، به نبوت پیامبر اسلام گواهى دادند.
قرآن مدعى است كه حضرت مسیح ـ كه نبوت وى با دلایل قاطع ثابت شده است ـ با صراحت و قاطعیت كامل، از آمدن پیامبرى به نام احمد خبر داده است. ولى ملت لجوج بنى اسرائیل، پس از شناسایى آن نبى موعود ـ آن هم از روى علایم و مشخصاتى كه حضرت مسیح در اختیار آنان گذارده بود، به تكذیب او برخاسته و دلایل و معجزات او را ـ كه به تنهایى با قطع نظر از گواهى مسیح، مى تواند صدق ادعاى او باشند ـ سحر و جادو خواندند و شعور باطنى خود را نادیده گرفتند​

[h=2]ظهور ده هزار مقدس[/h]در كتاب «یهودا» (از کتاب مقدس)، آیه 14 و 15 می خوانیم: «لكن خنوخ ادریس كه هفتم از آدم بود درباره همین اشخاص‌ خبر داده گفت: اینك خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا بر همه داوری نماید و جمیع بی ‌دینان را ملزم سازد و بر همه كارهای ‌بی دینی كه ایشان كردند و بر تمامی سخنان زشت كه گناهكاران ‌بی دین بخلاف او گفتند...»
كه ده هزار مقدس فقط با پیامبر اسلام تطبیق می‌كند كه ‌در داستان فتح مكه با او بودند. بخصوص با توجه به این مطلب ‌كه این آیه از كتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی نوشته شده. و از آن جمله در «سفر تثنیه» باب 33 آیه 2 چنین آمده:
«و گفت ‌خدا از كوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها و درخشید از كوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش با یك قانون آتشین...».
كه طبق تحقیق جغرافی‌دانان منظور از «پاران» (یا فاران) ‌مكه است، و طبق قرائن و شواهد بسیار، ده هزار مقدس نیز فقط قابل‌ تطبیق با همراهان و یاران پیامبر اسلام است.
در پایان، علاقه مندان را برا اطلاع بیشتر در این زمینه به کتب ذیل و سایر منابع مرتبط ارجاع می دهیم:
انیس الاعلام، تألیف فخرالإسلام.
الرحلة المدرسیة، اثر علامه محمّدجواد بلاغی.
احمد موعود انجیل، نوشته آیة الله جعفر سبحانى.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]دانشی که دردسر می‌شود[/h]

دانش، نور و روشنایی است، اما آنگاه كه همراه با تقوا و خدابینی باشد. وگرنه، دانش بدون دین، و علم بدون عمل، جز وبال بر گردن دانشمند، چیزی نیست. علم، باید نافع باشد وگرنه آفت خواهد بود. در این رابطه روایتى را كه محور بحث قرار داده ‌ایم، از جمله مواعظ بسیار سودمند پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به یكى از صحابه والا مقام خود، به نام ابوذر، است.

[h=2]پست‌ترین شخص[/h]در بخشی از این روایت نورانی که با كمى تفاوت، در كتابهاى گران‌سنگ «مكارم الاخلاق»، «امالى شیخ طوسى»، «مجموعه ورّام» و در «بحارالانوار» جلد 74 (چاپ بیروت و جلد 77 چاپ ایران) ذكر شده است، خطاب پیامبر صلى الله علیه وآله به دانشمندان است. حضرت علما را تشویق مى‌كنند كه به علم خود عمل كنند و آثار عمل نكردن به علم را یادآور مى‌شوند. حضرت به ابوذر می فرمایند:
«یا اَباذَرٍّ؛ اِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَ اللّهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ عالِمٌ لایَنْتَفِعُ بِعِلْمِهِ وَ مَنْ طَلَبَ عِلْماً لِیَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ ».
عالمى كه به علمش عمل نكند، در روز قیامت منزلت و مقام او از همه پست‌تر است و بوى بهشت به مشام او نمى‌رسد.
تفاوت اساسى عالم و جاهل در این است كه حجت الهى بر عالم تمام شده است و در مقابل ترك وظیفه، هیچ عذرى از او پذیرفته نخواهد شد و نسبت به آن سخت‌گیرى مى‌شود. در این باره خداوند در حدیث قدسى خطاب به حضرت داوود مى‌فرماید:
كمترین عقوبتى كه عالم بى‌عمل را به آن مبتلا مى‌كنم، از هفتاد عقوبت و عذاب سخت‌تر است و آن اینكه شیرینى مناجاتم را از دلش خارج مى‌كنم (و پس از آن از یاد من لذّت نمى‌برد).( بحارالانوار، ج 2، ص 32)
همچنین در تقسیم‌بندى و دسته‌بندى علما و دانشمندان، امیرالمۆمنین علیه السلام مى‌فرماید:
دانشمندان دو دسته‌اند: دسته اوّل دانشمندى كه به علم خویش عمل مى‌كند و رستگار مى‌گردد.
دسته دوّم دانشمندى كه به علم خود عمل نمى‌كند و هلاك مى‌گردد و بى‌تردید جهنّمیان از بوى بد عالم بى عمل، اذیّت مى‌شوند. همانا پشیمان‌ترین و حسرت زده‌ترین اهل جهّنم، كسى است كه دیگرى را به سوى خدا دعوت كند و دیگرى از او بپذیرد و خدا را اطاعت كند و سپس خدا او را به بهشت داخل سازد، اما دعوت كننده را، به جهت عمل نكردن به علم خویش، وارد جهنّم مى‌نماید. (بحارالانوار، ج 2، ص 34)
برخى از هنگام اشتغال به تحصیل علم، انگیزه و نیت الهى و خدایى ندارند. نه تنها در تحصیل اخلاص ندارند، بلكه نیّت‌هاى بدى در سر دارند، مثل اینكه براى جلب توجه مردم و محبوبیّت مردمى و كسب شهرت و مقام، به دنبال تحصیل مى‌روند. طبیعى است كه چنین فردى از ابتدا رو به انحراف و سقوط مى‌رود و در نتیجه به منجلاب خوارى و ذلّت و بدبختى گرفتار مى‌آید و در قیامت بوى بهشت را نخواهد چشید​

[h=2]سوزان‌ترین عذاب[/h]یكى از صحنه‌هایى كه در قرآن از قیامت ترسیم شده، این است كه بهشتیان بر جهنّمیان اشراف دارند و آنان را مى‌بینند و با آنان گفتگو مى‌كنند. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در بخش دیگری از این روایت نورانی مى‌فرمایند:
«یا اباذرّ؛ یطلع قوم من أهل الجنّة على قوم من أهل النّار، فیقولون: ما أدخلكم النّار؟ و قد دخلنا الجنّة بفضل تادیبكم وتعلیمكم. فیقولون: انّا كنّا نأمر بالخیر ولا نفعله»
اى ابوذر؛ در روز قیامت گروهى از بهشتیان بر گروهى از جهنّمیان اشراف مى‌یابند، سپس از آنان سۆال مى‌كنند: چگونه شما وارد جهنّم شدید؟ با اینكه ما به بركت تربیت و تعلیم شما وارد بهشت گردیدیم. در جواب مى‌گویند: ما دیگران را به اعمال شایسته فرمان مى‌دادیم و خود به آن عمل نمى‌كردیم.
دردآور است كه انسان احساس كند، دیگران به واسطه راهنمایى‌هاى او به بهشت راه یافتند و او با اینكه مى‌توانست با بهره‌بردن از داشته‌هاى خود درجات عالى‌ترى را كسب كند، به مهلكه جهنّم درافتد و مریدانش به تماشاى او بنشینند! آنها در بهشت متنعم گشته‌اند و او در جهنّم معذّب است. اگر او هیچ عذابى نداشت، جز محروم گشتن از نعمت‌هایى كه تربیت شدگان او بدان رسیده‌اند، برایش كافى بود.
این رسوایى و حسرت، سرانجام كسانى است كه به علمشان عمل نمى‌كنند. مسلّم براى آنان این حسرت دردناكتر از سوختن به عذاب الهى است، چرا كه عذابهاى روحى از عذابهاى جسمانى سوزنده‌تر است. درد شماتت دشمن، بیش از درد شكنجه و سوازندن است.
[h=2]

نیّتی شیطانى[/h]چه بسا كسى كه به دنبال تحصیل علم مى‌رود، در ابتدا نیّتش خدمت به دین و انجام وظایف است و در بین راه موانعى پیش مى‌آید كه او را از رسیدن به هدف باز مى‌دارد؛ ولى برخى از هنگام اشتغال به تحصیل علم، انگیزه و نیت الهى و خدایى ندارند. نه تنها در تحصیل اخلاص ندارند، بلكه نیّت‌هاى بدى در سر دارند، مثل اینكه براى جلب توجه مردم و محبوبیّت مردمى و كسب شهرت و مقام، به دنبال تحصیل مى‌روند. طبیعى است كه چنین فردى از ابتدا رو به انحراف و سقوط مى‌رود و در نتیجه به منجلاب خوارى و ذلّت و بدبختى گرفتار مى‌آید و در قیامت بوى بهشت را نخواهد چشید.
در این میان برخى نه تنها براى كسب شهرت و مقام به تحصیل علم مى‌پردازند، بلكه بالاتر براى فریب دادن مردم و سوء استفاده و انحراف دیگران علم مى‌آموزند. پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در ادامه روایت می فرمایند:
«یا اَباذَرٍّ؛ مَنِ ابْتَغى الْعِلْمَ لِیَخْدَعَ بِهِ النّاسَ لَمْ یَجِدْ ریحَ الْجَنَّةِ».
كسى كه براى فریفتن مردم علم بیاموزد، بوى بهشت را نچشیده است.
تیغ دادن در كف زنگی مست به كه افتد علم، نا كس را به دست
در این بخش از روایت، به تصحیح نیّت اشاره شده است. اینكه انسان بنگرد به چه نیتى به دنبال تحصیل علم مى‌رود و نكند نیّت‌هاى شیطانى در دلش پدید آید. براى كسب عناوینى چون «حجة ‌الاسلام»، «آیت الله» و یا «فیلسوف» و «مفسر» و جلب احترام مردم به دنبال كسب علم نرود.
اساسا جنگ «تخصص» و «تعهد» و نزاع «تكنیك» و «تقوا» ریشه در همین مسأله دارد.
چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر بَرد كالا!

[h=2]فرار از زیربار مسئولیت[/h]البته نباید توهّم شود كه ما از تحصیل علم صرف نظر كنیم، تا تكلیفمان سخت‌تر نشود و وضعمان بدتر از جاهلان نگردد، چون از كسى كه دنبال كسب علم و آگاهى نرفته است نیز سۆال مى‌شود و با فرار از تحصیل علم و آگاهى مسۆولیّت از انسان سلب نمى‌گردد. لذا امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه: «قل فللّه الحجّة البالغة» مى‌فرماید:
«(در روز قیامت وقتى بنده، به جهت ترك وظایف و تكالیف خود، مورد بازخواست قرار مى‌گیرد) خداوند متعال به آن بنده مى‌گوید: آیا به وظایف و تكالیف خود آگاه بودى؟ اگر او در جواب گفت: بله، بدان آگاه بودم. خداوند مى‌فرماید: چرا به آنچه بدان آگاه بودى عمل نكردى؟ و اگر بنده گفت: من جاهل بودم، خداوند مى‌فرماید: چرا نرفتى وظایفت را فراگیرى تا بدان عمل كنى؟»(بحارالانوار، ج 7، ص 285)
دردآور است كه انسان احساس كند، دیگران به واسطه راهنمایى‌هاى او به بهشت راه یافتند و او با اینكه مى‌توانست با بهره‌بردن از داشته‌هاى خود درجات عالى‌ترى را كسب كند، به مهلكه جهنّم درافتد و مریدانش به تماشاى او بنشینند! آنها در بهشت متنعم گشته‌اند و او در جهنّم معذّب است​

بنابراین از آنجا كه جاهل نیز مسۆولیّت دارد، موظّف است تكالیف الهى و مسائل دینى مورد نیازش را فراگیرد و ندانستن مسائل دینى، موجب سقوط تكلیف نمى‌گردد؛ اساسا از نظر اسلام انسان عاقل نمى‌تواند بدون مسۆولیّت باشد، اما میزان و محدوده مسۆولیّت‌ها متفاوت است. پس انسان جاهل و عالم در مسۆولیّت داشتن مشتركند، گرچه مسۆولیّت عالم بیش از مسۆولیّت جاهل است.
علاوه بر آن، چرا ما از آن دسته علمایى نباشیم كه به علمشان عمل كردند و همان‌طور كه در دنیا دیگران حسرت مقام آنها را مى‌خورند، در آخرت نیز به مقام آنها غبطه بخورند. در جوامع روایى ما، بابهاى متعددى، با عناوین گوناگونى، در فضیلت تحصیل علم وارد شده است، تا آنجا كه در برخى از روایات آمده است كه حتى پرندگان هوا و وحوش بیابان و ماهیان دریا، براى كسى كه علوم الهى را تحصیل مى‌كند، استغفار مى‌كنند.

[h=2]حال چه کنیم[/h]با توجه به نكته‌هایى كه در این حدیث شریف ذكر گردیده است، ما باید از ابتدا، نیتمان را تصحیح كنیم و براى خدا و انجام وظیفه، به كسب علم روى آوریم و از ابتدا به آنچه مى‌گوییم عمل كنیم تا این ویژگى براى ما ملكه شود و اگر چنانچه به معلومات بیشترى دست یافتیم، بتوانیم به آن عمل كنیم. اگر از اوّل بنا را بر سهل انگارى و تسامح گذاشتیم، ابتدا وظیفه‌اى را ترك كردیم و بعد وظیفه دیگرى را، ملكه عصیان در ما تقویت مى‌گردد و دیگر مبارزه با نفس مشكل خواهد بود.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]راز خاتمیت یک پیامبر[/h]

ظهور دین اسلام، با اعلام جاودانگی آن و پایان یافتن دفتر نبوت توام‏ بوده است. قرآن كریم با صراحت، پایان یافتن‏ نبوت را اعلام و پیغمبر بارها آن را تكرار كرده است. در میان مسلمین‏ اندیشه ظهور پیغمبر دیگر، مانند انكار یگانگی خدا یا انكار قیامت، با ایمان به اسلام همواره ناسازگار شناخته شده است. از این رو، تلاشی كه در میان دانشمندان اسلامی پیرامون این موضوع به عمل آمده‏ است، از یک سوی، در این جهت بوده كه می ‏خواسته ‏اند به عمق این اندیشه پی ببرند و راز ختم نبوت را كشف كنند. و از سوی دیگر، پاسخ به پرسش هایی بوده كه امروزه در قالب‌های نوینی شكل گرفته و در آینده نیز دگر باره در قالب‌های مدرن ‌تری به بازار عرضه خواهد شد. پرسش هایی از قبیل اینکه: آیا ختم نبوت و عدم ظهور نبی دیگر بعد از خاتم النبیین به معنی كاهش استعدادهای معنوی و تنزل بشریت در جنبه های روحانی است؟ چگونه ‏می ‏توان فرض كرد كه با اعلام ختم نبوت پلی‏ كه جهان انسان را به جهان غیبت متصل می‏كند یكسره خراب گردد و دیگر پیامی به بشر نرسد و بشریت بلاتكلیف گذاشته شود؟ چرا آن همه پیامبر بعد از هر شریعتی ظهور كردند و آنها را تبلیغ‏ و ترویج و نگهبانی كردند، اما بعد از اسلام حتی یك پیامبر اینچنین نیز ظهور نكرد؟ آیا قوانین عصر نبوت می‌توانند در این روزگار جوابگو باشند؟ و... .
اسلام كه خود عرضه كننده اندیشه ختم نبوت است پاسخ این پرسشها را نیز داده است‏. اسلام اندیشه ختم نبوت را آنچنان طرح و ترسیم كرده است كه نه تنها ابهام و تردیدی باقی نمی‏گذارد، بلكه آن را به صورت یك فلسفه بزرگ درمی‏آورد. از نظر اسلام، اندیشه ختم نبوت نه نشانه تنزل بشریت و كاهش استعداد بشری و نازا شدن مادر روزگار است و نه دلیل بی‏نیازی بشر از پیام‏ الهی است و نه با پاسخگویی به نیازمندیهای متغیر بشر در دوره‏ها و زمانهای مختلف ناسازگار است، بلكه علت و فلسفه دیگری دارد.

[h=2]منتها درجه‌ی کمال[/h]فرض این است كه بهترین میوه جهان طبیعت به عنوان پیامبر خاتم عرضه گشته، و ابر و باد و مه و خورشید و فلك افتخار دارند كه بهترین خلق اولین و آخرین را در دامن خود پروریده و جهان بشریت را از چنین نعمتی بهره‌مند ساخته‌اند. وقتی قرآن می‌فرماید: «و ان الی ربك المنتهی» (نجم: 42) پایان كار به سوی پروردگار تو است، بدین معنا است كه شخص پیامبر صلی الله علیه وآله تحت تربیت و ربوبیت حقتعالی به آخرین درجات كمال بار یافته و به منتها درجه رسیدن او از آیه «فكان قاب قوسین او ادنی» نیز فهمیده می‌شود، بنابراین «انا لله و انا الیه راجعون» بر قلب پیامبر نازل گشته و مصداق بارز آیه است، پس بالاتر از آن مقامی فرض ندارد و همتایی بر او فرض ندارد، در نتیجه دلیلی بر آمدن پیامبر بعد و سخن جدید نیست.
حقیقت دین كه بیان كننده خواستهای فطرت و راهنمای بشر به راه راست است یكی بیش نیست. بنابراین با بسته شدن دفتر نبوت، ارتباط انسان با جهان غیب در سایه ولایت، عقل، فطرت و شهود تام، قطع و برچیده نیست و در صورت عمل به دستاوردهای وحیانی از یك رهبر آسمانی سعادت بشر تامین می‌گردد​

[h=2]پشتوانه ‌ای محکم[/h]نبوت دارای پشتوانه‌ای به نام ولایت است، با قطع گردیدن نبوت، مقام ولایت قطع نمی‌شود، بلكه در پیشوایان دین به خصوص، و در دیگر اولیاء نیز هست، پیشوایان معصوم چون دارای امامت و ولایت اند پس از قطع وحی و ترسیم خطوط دین توسط پیامبر، همچنان به پاسداری، تفسیر و شكوفایی آن آموزگاری می‌كنند، حقایق دین، اصول اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فقهی، پزشكی، نظامی و... را شكوفا می‌سازند. پس این توهم كه با رحلت پیامبر صلی الله علیه وآله، بشر از ولایت تشریعی آزاد شد، سخن سنجیده‌ ای نیست، بلكه جانشینان پیامبران و به ویژه جانشینی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله همان كار پیامبری را ادامه می ‌دهند، پیامبر نیستند ولی از ناحیه ولایت كار پیامبرانه می ‌كنند، آیه‌ ای كه می‌فرماید: «انما ولیكم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزكوة و هم راكعون»؛ (مائده: 55) یعنی ولایتی كه در الوهیت و نبوت مطرح است در وجود شخص امام معصوم نیز وجود دارد، این ولایت فوق ولایت معنوی، قرب نوافل و فرایض است، این همان ولایت تشریعی است كه قطع نمی‌شود.
[h=2]

بلوغ اجتماعی بشر[/h]ظهور پیاپی پیامبران تنها معلول تغییر و تكامل شرایط زندگی و نیازمندی بشر به پیام نوین و رهنمایی نوین نیست، بلکه از یک جهت، معلول نابودیها و تحریف و تبدیلهای كتب و تعلیمات آسمانی بوده است. بشر چند هزار سال پیش نسبت به حفظ مواریث علمی و دینی ناتوان بوده است و از او جز این انتظاری نمی‌توان داشت. آنگاه كه بشر به مرحله ای از تكامل می‌رسد كه می‌تواند مواریث دینی خود را دست نخورده نگهداری كند، علت عمده تجدید پیام و ظهور پیامبر جدید منتفی می‌گردد و شرط لازم (نه شرط كافی) جاوید ماندن یك دین، موجود می‌شود. در حقیقت، یكی از اركان خاتمیت، بلوغ اجتماعی بشر است به حدی كه می‌تواند حافظ و نگهبان مواریث علمی و دینی خود باشد و خود به نشر و تبلیغ و تعلیم و تفسیر آن بپردازد.
آیه «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»(حجر:9) به منتفی شدن مهمترین علت تجدید نبوت و رسالت از تاریخ نزول قرآن به بعد اشاره می‌كند، و در حقیقت، تحقق یكی از اركان ختم نبوت را اعلام می‌دارد. در این آیه با قاطعیت كم نظیری از محفوظ ماندن قرآن از تحریف و تغییر و نابودی سخن رفته است.

[h=2]پیامبری از درون[/h]خداوند به وسیله پیامبر خطوط كلی را از خارج تامین كرده و نیز در درون بشر یك نیروی فوق العاده و شگفت به نام خرد قرار داده است، عقل شریعتی است در نهان انسان و وحی شریعتی است در برون، وقتی عقل و نقل به عنوان دو بال از ابزار دین‌شناسی قرار گیرند می‌توانند زوایای احكام، اخلاق،عقاید، و سایر نیازمندی‌های بشر را در هر منطقه و هر زمان تامین كنند، گرچه تا قیامت (به فرض) حجتی ظهور نكند و از پس پرده غیبت بیرون نیاید، عقل مصون از مغالطه (به بركت وحی) هر روز شكوفاتر می‌شود.
پیشوایان معصوم چون دارای امامت و ولایت اند پس از قطع وحی و ترسیم خطوط دین توسط پیامبر، همچنان به پاسداری، تفسیر و شكوفایی آن آموزگاری می‌كنند، حقایق دین، اصول اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، فقهی، پزشكی، نظامی و... را شكوفا می‌سازند​

بدیهی است عقل از منابع دین است نه چیزی در برابر دین، پس دلیل را به دینی و عقلی تقسیم كردن یك اشتباه بزرگ است، عقل از ابزار و كواشف دین و اراده خدا است، عقل است كه می‌تواند بفهمد نقل و وحی چه گفته ‌اند، توسط عقل است كه آیات ارزیابی می ‌شوند، و روایات را درهم آمیخته و از آمیزه آنها استنباطات و استخراجات صورت می‌پذیرند، عقل به عنوان چراغ ‌پر فروغ و قوی در خدمت دین است، از این رو شریعت اسلام پایدار و ماندگار است آن‌سان كه دین پا بر جا است خاستگاه این پایداری و پویایی، تداوم ربوبیت حقتعالی است كه هر لحظه ی بشر را تدبیر كرده و ابزار و آلات استنباط و استخراج قوانین تازه را فراهم کرده است. براهین نقلی كه از قرآن و سنت به دست می‌آیند، همچنین تقریر و فعل معصومان موجب تكامل دین هستند، عقل نیز در كنار این‌ها قرار دارد نه در برابرشان. عقل در كنار نقل و به عنوان چراغ فروزانی است كه جنبه پویندگی دارد تا اگر نبوت ختم شد كنار ولایت، مبین وحی و قرآن باشد.
لازم به ذکر است كه شهود و عرفان با توجه به موازین آنها ـ كشف و شهود موافق با شهود معصوم ـ نیز حجت است، این مجموعه فعالانه در تلاش و كوشش ‌اند تا پاسخ صحیح و مثبت به نیازهای فكری و عملی جامعه داده، و انسان را از سرگشتگی نجات بخشند.

[h=2]در امتداد ربوبیت حق[/h]با توجه به آنچه گفته شد، اندیشه ختم نبوت بر این پایه است كه مایه دین در سرشت بشر نهاده شده است، از این رو حقیقت دین كه بیان كننده خواستهای فطرت و راهنمای بشر به راه راست است یكی بیش نیست. بنابراین با بسته شدن دفتر نبوت، ارتباط انسان با جهان غیب در سایه ولایت، عقل، فطرت و شهود تام، قطع و برچیده نیست و در صورت عمل به دستاوردهای وحیانی از یك رهبر آسمانی سعادت بشر تامین می‌گردد. بر این اساس مردم به حال خود رها نشده ‌اند و ربوبیت حقتعالی همچنان ادامه دارد.
 

hamid.bad

کاربر فعال تالار اسلام و قرآن , کاربر فعال تالار
[h=1]آورده اند که ...[/h]

سال چهلم ولادت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرا رسید خداوند او را به مقام نبوت مبعوث كرد و آن حضرت را به این مقام ارجمندى اختصاص داد و گرامى داشت تا انسانها را از پرستش بتها به خداى بزرگ رهنمون شوند، و آنها را از اطاعت شیطان به اطاعت خداوند آورد و با فرستادن قرآنى كه خداوند را استوار و تبین نمود تا بندگان در پرتو آن پروردگار خود را بشناسند، آنگاه كه در جهل و ناآگاهى بودند آن را بپذیرند.

[h=2]حادثه ای عظیم[/h]حادثه عظیم بعثت در روز 27 رجب پس از گذشت 5 سال از نوسازى كعبه رخ داد، آن هنگام 40 سال از عمر پیامبر صلى الله علیه و آله مى گذشت .نوشته اند رسول خدا صلى الله علیه و آله هرچه به 40 سالگى نزدیك مى شد به تنهائى و خلوت با خود بیشتر علاقه مند مى گردید و بدین منظور سالى چند بار به غار حراء مى رفت و در آن مكان خلوت به عبادت مشغول مى شد و روزها روزه مى گرفت و به اعتكاف مى گذرانید و بدین ترتیب صفاى روحى بیشترى پیدا كرده بود و آمادگى زیادترى براى گرفتن وحى الهى و مبارزه با شرك و بت پرستى و اعمال زشت دیگر آن زمان پیدا مى كرد .
مورخ معروف مسعودى مى گوید: خداوند 82 سوره قرآن را در مكه بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل كرد و بقیه قرآن را در مدینه بر آن حضرت نازل نمود، نخستین سوره اى كه در مكه بر آن حضرت نازل شد سوره «علق» بود، جبرئیل این سوره را در شب شنبه و سپس در شب یك شنبه بر آن حضرت نازل كرد و در روز دوشنبه آن حضرت را به عنوان «رسول» مورد خطاب قرار داد.
این حادثه در وقتى بود كه پیامبر صلى الله علیه و آله در كوه حراء به سر مى برد كوه حراء نخستین مكانى است كه قرآن در آنجا بر پیامبر صلى الله علیه و آله نازل شد و آن حضرت از اول سوره علق تا آیه 5 مورد خطاب خداوند قرار گرفت و بقیه سوره بعدا نازل گردید.
در زمان حادثه بعثت آن حضرت، 6113 سال از هبوط آدم علیه السلام مى گذشت.(ترجمه كحل بصر، ص 128)
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زیادى است كه دل را مشغول دارد. خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما​

[h=2]اندازه ترین روزی[/h]روزى رسول خدا صلى اللّه علیه و آله با همراهان خود در صحرا عبور مى كرد كه به شتربانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا از او شیر بخواهد.
شتربان گفت : آنچه در سینه شترهاست صبحانه قبیله است و آنچه در ظرف هاست شام آنهاست .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا مال و فرزندانش را زیاد گردان .
آنگاه به راه افتادند تا به چوپانى رسیدند. حضرت كسى را فرستاد تا از او شیر بگیرد. چوپان گوسفند را دوشید و هرچه در ظرف داشت در ظرف پیامبر صلى اللّه علیه و آله ریخت و گوسفندى هم براى آن حضرت فرستاد و عرض كرد: همین اندازه نزد ما بود اگر بیشتر هم بخواهید به شما مى دهیم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله گفت : خدایا او را به اندازه كفاف روزى ده .
یكى از اصحاب عرض كرد: یا رسول اللّه ! براى كسى كه به شما چیزى نداد دعائى كردى كه همه ما آن را دوست داریم و براى كسى كه حاجت تو را برآورده ساخت دعائى كردى كه همه ما آن را ناخوش مى داریم .
رسول خدا صلى اللّه علیه و آله فرمود: آنچه كم و كافى باشد بهتر از زیادى است كه دل را مشغول دارد. خداوندا محمد و آل محمد را به اندازه كفاف روزى عطا فرما.
[h=2]

پاداش بنده در سلامتى و مریضى[/h]روزى رسول گرامى اسلام صلّى اللّه علیه و آله، در جمع اصحاب خود، سر به سمت آسمان بلند نمود و تبسّمى كرد.
یكى از افرادى كه در آن جمع حضور داشت، از آن حضرت سۆ ال كرد: یا رسول اللّه ! امروز شما را دیدم كه سر خود را به سوى آسمان بلند كردى و تبسّم نمودى ؟!
حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بله، درست است چون كه متعجّب شدم از دو فرشته و مأمور الهى كه از آسمان بر زمین وارد شدند تا اعمال یكى از بندگان خدا را - كه هر روز نماز خود را به موقع انجام مى داد - در نامه عملش بنویسند.
لیكن چون آن شخص را در محلّ عبادت خود نیافتند، هر دو فرشته به آسمان بازگشتند و به محضر ربوبى پروردگار عرضه داشتند: پروردگارا! بنده مۆ من تو را در محلّ عبادتش نیافتیم ؛ بلكه او در بستر بیمارى افتاده بود.
در این هنگام خداوند متعال فرمود: بنویسید، اعمال و عبادات بنده ام را تا زمانى كه او در پناه من، مریض و ناتوان از عبادت و دیگر كارها است، همانطورى كه در حال سلامتى، او عبادت مرا انجام مى داد و شما اعمال و حسنات او را مى نوشتید.
سپس در پایان فرمایش خود افزود: همانا بر من لازم است، پاداش بنده ام را در حال مریضى نیز بپردازم؛ همچنان كه در حالِ سلامتى او چنین مى كرده ام .(بحارالا نوار: 22/83)
حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نیز این چنین او را تكریم و احترام كردم .ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا این چنین با او برخورد و بى اعتنائى شد​

[h=2]دو برخورد متفاوت[/h]روزى پیامبر الهى در منزل خویش نشسته بود؛ كه خواهر رضاعى آن حضرت بر ایشان وارد شد. چون حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله ، نگاهش به وى افتاد از دیدار او شادمان گشت و رو انداز خود را براى او پهن كرد تا خواهرش بر روى آن بنشیند.
پس از آن ، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با تبسّم و خوش روئى با خواهر خود مشغول سخن گفتن شد، بعد از گذشت لحظاتى خواهر حضرت از جاى برخاست و از حضور مبارك آن بزرگوار خداحافظى كرد و رفت .
روزى دیگر، برادر آن زن كه برادر رضاعى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ، نیز محسوب مى شد بر آن حضرت وارد شد، ولیكن آن حضرت برخورد و خوش روئى را كه با خواهرش ‍ انجام داده بود با برادرش اظهار ننمود.
اصحاب حضرت كه شاهد بر این جریان بودند، به پیامبر خدا صلّى اللّه علیه و آله ، عرضه داشتند: یا رسول اللّه ! چرا در برخورد بین خواهر و برادر مساوات را رعایت ننمودى و میان آن دو نفر تفاوت قائل شدى ؟!
حضرت در پاسخ اظهار نمود: چون خواهرم نسبت به پدرش بیشتر اظهار علاقه و محبّت مى كرد، من نیز این چنین او را تكریم و احترام كردم .ولى چون پسر نسبت به پدرش بى اعتنا بود، لذا این چنین با او برخورد و بى اعتنائى شد.(بحارالانوار: 16/281)
 
بالا