سبکهای هنری در نقاشی

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
هنر مدرن و نقاشی کودکان

هنر مدرن و نقاشی کودکان





اولین گروه از هنرمندانی که به نقاشی کودکان توجه کردند، اکسپرسیونیست های متقدم بودند. آنان به دلیل نزدیکی روحی و نوع کارکرد هنری شان در اواخر قرن نوزدهم به هنر کودکان به طور جدی اهمیت دادند. خصایصی که در نقاشی کودکان وجود دارد و برخی از آن ویژگی ها که در مکتب اکسپرسیونیسم حضور دارد، به طور اجمال عبارتند از:

کژنمایی واقعیت بیرونی، عدم اطاعت محض از طبیعت، عدم بهره وری از اصول و مفاهیم سنتی زیبایی شناسانه (غیر خلاق)، مبالغه و اغراق در صور طبیعی، نمادگرایی و پرداختن به عواطف درونی، رازپردازی های سوررئالیستی، دید رنگی، عواطف تند رنگی، هماهنگی های ناب تصویری عاری از صور عینی یا استعاری، پرداختن به انگیزش های آزاد ذهنی (هنری)، سپردن خویشتن خویش به نیروهای خلاق بیان شکل و رنگ، پرداختن به موضوع های خیالی، شاعرانه، افسانه ای و بیان قوی را در اختیار تجربه های ذهنی قرار دادن، هادی درونی ناهشیار، شوخ طبعی هنری، تمایل به انگیزش های خودجوش، بی خیالی شادمانه و متانت، بی مقصدی در خلق اثر هنری و نهایتاً تنها قانون آنان «ضرورت درونی».



شاید علت توجه پیروان مکتب اکسپرسیونیست به نقاشی های کودکان با عنایت به کودکی درونشان باشد و این نزدیکی هنری و فعالیت های آگاهانه ی هنرمندان خلاق باعث نوعی نگرش جدید در جهان هنر شد و موجب ابداع مکاتب هنری در قرن بیستم گشت. رویین پاکباز در تعریف «نقاشی کودکان» چنین می نویسد : «نوعی بیان تجسمی خودانگیخته مربوط به کودکان و نوجوانان (تقریباً از ۵ تا ۱۵ سال) است که با هنر بدوی همانندی دارد.

با در نظر گرفتن محدوده ی هنر بچه ها، نوعی کمال احساس و بیان در آن قابل تشخیص است. در سده ی بیستم، همگام با ارزیابی های انگیزه های غریزی در فرآیند خلاقیت هنری، توجه به کیفیت های بارز رنگ و طرح در نقاشی بچه ها نیز اهمیت یافته است. بسیاری از هنرمندان مدرن چون کله، پیکاسو و ماتیس عمیقاً تحت تأثیر بیان کودکانه قرار گرفته اند»



زمانی که هنرمندان بزرگی همچون کاندینسکی، کله، شاگال و بسیاری دیگر برای یافتن شیوه ی جدید در هنرهای تجسمی تلاش می کردند، و قصد این را داشتند که انقلابی تازه در هنرهای تجسمی به وجود آوردند و سنت های گذشته را درهم شکنند و طرحی نو دراندازند، به بیان کودکانه گرایش پیدا کردند. این نگاه نو که در ابتدا با واکنش های متعدد اجتماعی همراه بود در نهایت هر چه به انتهای بیستم حرکت می کرد، حقایق بیشتر کشف می شد و مسئله شفافیت عمیق تری می یافت و علت گرایش هنرمندان مطرح جهان و تئورسین های هنر نوین به سوی هنر کودکان آشکارتر می گشت.



در جهان معاصر ده ها سبک و مکتب هنری در جهان هنر به منصه ظهور رسیده است و در بسیاری بیان ساده، بی آلایش و ابتدایی کودکانه مورد توجه قرار گرفته است. این رویکرد زمانی قوت گرفت که «نواندیشی» در هنرهای گوناگون ضرورتش بیشتر مشخص شد و هنرمندان بزرگی منابع الهام آثار خود را از نقاشی های کودکان یافتند.

پیکاسو برای منبع تخیل خود، آفریقا را کشف کرد و به دنبال آن تحقیقات مفصلی پیرامون هنر قبایل گوناگون آفریقایی، مکزیک، بربرها و انسان های بدوی و غارنشین انجام گرفت. این پژوهش های جدید ثابت کرد که هنر در قالب روحیات ملت ها و کیفیت تمدن ها به وجود می آید و برعهده ی نقاشان معاصر است که به تمامی این سبک های بیانی خلاق غیر مکشوف بپردازند و صادقانه اعتراف کنند که هنر را صرفاً آکادمی ها به هنرمندان نیاموخته است بلکه بسیاری از منابع خلاقیت همچنان وجود دارند که کشف نشده اند.



در نتیجه هنرمندان به هنر کودکان برای دست یابی به بیانی تازه توجه کردند و آن را نوعی بیان هنری به شمار آوردند که دارای ویژگی های هنر انسان ابتدایی و سبکی همانند سبک هنرمندان نوپرداز آگاه امروز است. افزون بر این، هنرمندان خلاق معاصر به این نتیجه رسیدند که هنر خود را چون نقاشی های کودکان ساده و پر رمز و راز ارایه دهند، البته به شکلی اصیل تر و مؤثرتر تا شاید انعکاس واقعی ایده ی هنرمند باشد.



کودک به آسانی و بدون هیچ قید و بندی از احساس و برداشت خود سخن می گوید و آن را با خطوط و رنگ عرضه می دارد. لذا برخی از هنرمندان از این کارکرد، استفاده کردند و دلبسته ی آن شدند. از زبان آن ها بارها نقل شده است که: «هنری که هنرمند آگاه امروزی آرزوی رسیدن به آن را دارد، هنر کودکان است»(۲) هنری که در عالی ترین و در عین حال ساده ترین شکل خود، با ما به سخن می نشیند، هنری صادق. هنر کودکان در مقابل هنرهای دیگر یک ویژگی شاخص دارد. این خصلت مهم این است که هنر کودکان هنری است که هیچ تمدن و فرهنگی آن را پژمرده نساخته است. رؤیای دیرپای انسان برای بازگشت به روزگار کودکی و صداقت و رهایی است، رهایی از تأثیرات تمدن صنعتی.



ویژگی هایی را که مکتب رمانتیسم و انتزاع گرایان به ما ارایه داده اند، اوج تجلی آن در هنر بدوی و کودکانه نهفته است. اصولاً در قرن حاضر هنرمندان به هنری عنایت دارند که آمیزه ای از آگاهی و ناخودآگاهی است که در این خصوص کودک از دیگران پیشی گرفته است. «کبرا» نام گروهی است که در سال ۱۹۴۸ و توسط چندین تن از هنرمندان و منتقدان در پاریس شکل خاص خود را یافت. آپل، الشینسکی، یورن، دوبوفه و چند نمایشگاه و انتشار یک مجله کردند. گروه «کبری» در سال ۱۹۵۱ منحل شد اما در جریان بعدی هنر شمال اروپا اثری مهم برجای گذاشت.



شیوه ی این گروه «نواندیش» در هنر نقاشی، بهره گرفتن از سمبل ها در رنگ گذاری، بیان شاعرانه ی اشکال و زبان خاص هنر کودکان بود. لذا هنر معاصر شاهد تحولی است که در آن هنر هنرمند یک لحظه ی شاعرانه و شوق انگیز با حرکت سریع دست را تجربه می نمود و احساس خود را همچون نقاشان شرق دور بر روی سطح بوم یا کاغذ انتقال می داد.
در ماجرای کار خلاقه ی کودک، یک اتفاق بزرگ روی می دهد. این اتفاق بزرگ ارتباط کودک با اثرش است. او با کار خود به پیش می رود، به جایی که دیگر اثر، راهبر است و کودک خلق خودبخودی را آغاز می کند و هدایت گرِ ناهشیاری او را به سوی ناب ترین شکل ها و رنگ ها رهنمون می نماید.



این اتفاق را همه ی کودکان تجربه کرده اند و لحظات شیرینش را به یاد دارند، زمان حرکت و خلق کردن دقیقاً لحظه ی زیبایی است، برای کودک فعالیت های خلاق جزو پُرشعف ترین لحظات ناب زندگی است، این لحظه زمانی است که کودک کارش را با احساس و عاطفه آغاز می کند و با همان شور و شعف و احساس کاملاً شخصی به پایان می رساند.
فعالیت خلاق هنری کودکان و بزرگسالان در این نقطه شبیه به یکدیگر می شود. زمانی که انسانی ـ کودک یا بزرگ سال ـ به خلق هنری می پردازد، هنر و خلاقیت آن ها را با خودش می برد و احساسات ناب هنری است که به او می گویداین جا چه رنگی باشد یا چه شکلی و …. مدرنیست ها به دنبال این لحظات شعف انگیز هستند، امپرسیونیست ها و برخی از هنرمندان نوگرا به این بخش کودکی رسیده اند و نگرش کودکانه در اثرشان موج می زند، به همین دلیل دیدگاه آنان خاص و شخصی می گردد، که درک و فهم آن نیازمند تربیت ذهن و چشمانی مسلح به درک هنر می باشد. نقاشان مدرن ویژگی های خلاقه خود را از نوع نگرش منتقدانه نسبت به پیرامون و زمان خود به دست آورده اند.



آنان با استفاده از نیروی غیرقابل اجتناب و با عشقی نوین به دنبال کشف حقیقت بودند، آنان تنها به دیدن با چشم سر قانع نبودند، سایر توانایی های ذهنی، «چشم بصیرت» و تخیل کودکانه را با هم توأم کردند تا به درک مفاهیم درست مطالب دست یابند.
مشخصات و ویژگی هایی را که به طور خلاصه از مدرنیسم و مدرنیست ها برشمردیم، خصایصی بود که دنیا به آن ایمان آورده و آن را تلفیقی از تضادها و واقعیات جهان معاصر می پندارد.



کارشناسان هنر تعلیم و تربیت کودکان علت های زیادی برای کار خلاقه ی کودک قایل هستند که برخی از آن ها را برمی شمریم: کارشناسان هدف از نقاشی ها و فعالیت خلاقه ی کودکی را ارضای جنبه ی شخصی خود می پندارند و معتقد هستند که نقاشی کردن برای آنان به منزله ی بازی کردن است و آن را نوعی بازی و تصویر ذهنی هم خوانده اندو آنان د تحقیقات متعددی، اعتراف کرده اند که کودکان در حین نقاشی و کار خلاقه، به نوعی به تخلیه ی روانی و شخصی می رسند که در نهایت به پرورش جنبه های رشد و مهارتی می انجامد.



نقاشی و فعالیت های خلاقه در کودکان باعث رشد شناخت مواد متفاوت، رشد هوش، رشد زیست شناسی و شناسایی ساختارهای موجود می شود و نیز سبب کسب سازگاری با محیط و یافتن نگاه نو. کودکان با نقاشی کردن رویدادهای شخصی را بازسازی می کنند و تمایلات شخصی آنان ارضا می گردد کودکان و هرگونه فعالیت های خلاقه دیگر در کودکان، حس تسلط، لذت بصری و حرکتی، ایجاد نظم ذهنی ابتدایی و مهم تر از همه ی این ها حس بسط اجتماعی و ارتباط با دیگران را سبب می شود، نهایتاً این که متخصصان تعلیم و تربیت هنر کودک، هدف آن ها را «آفرینش دنیای نمادین» می پندارند.



«و.د.وال»(۴) زبان کودکی را شامل اشاره ای، بیان تجسمی، نمونه پردازی و حرکات ژست و به کار بستند اعمال می داند. همچنین او اظهار می دارد که آرزوی کودک این است که بتواند آن چه را که احتیاج به گفتن دارد به وسیله ی رنگ و خطوط توصیف کند.

حال سؤال این است که ویژگی های مذکور که در هنر کودکان نهفته است، شامل «هنر بودن» می گردد یاخیر؟



منبع : آسمونی
 

دانشجوي كامپيوتر

دستیار مدیر تالار هنر
کاربر ممتاز
مانگا هنر ژاپنی

مانگا هنر ژاپنی


پیدایش مانگا به معنی نقاشی خنده‌دار را دوره هیان (سال 794 تا 1192 میلادی) می‌دانند. نقاشی‌های سقف معبد هوریوجی (houryuuji) که در شهر نارا قرار دارد و تصاویر موجود در کتاب‌های کهن که در شوسواین (Shosoin) که در نارا قرار دارد نیز مانگا به حساب می‌آیند.



در دروره هیان، نقاشی‌هایی به نام اماکی مونو (Emakimono) (به معنی پرده نقاشی) و چوجوجین بوتسوگاکی (choujujinbutsugaki) (به معنی نقاشی حیوان انسان نما) رواج یافت. اماکی مونو سبک نقاشی‌ای بود از مناظر و داستان‌ که بر روی تابلوی بزرگی که از جنس ابریشم بود و یا از به هم چسباندن تکه‌های کاغذ‌ درست می‌شد. در دوره هیان هنوز نقاشی در میان توده مردم رواج نیافته بود.



در نقاشی حیوان انسان نما، حیوانات شخصیت انسانی یافته بودند. در این نوع نقاشی که دستمایه تفنن و سرگرمی بود، حیوانات خرگوش، قورباغه و میمون برای نشان دادن شخصیت‌ها و حالات و روحیات انسانی نقاشی می‌شد.

در این سبک، مثل مانگاهای امروزی، تصویر همراه با نوشته است و از این نظر شباهت زیادی به سبک مانگاهای امروزی دارد. به عبارت دیگر تصاویر و نه متن وظیفه اصلی انتقال را به عهده دارند و نوشته تنها در انتقال مفاهیم تصویری به عنوان ابزار کمکی مورد استفاده قرار می‌گیرد.



هم چنین در دوره ادو (1867-1867) سبک نقاشی اوکیوئه (Ukio E) (به معنای نقاشی روز) رواج یافت که زندگی روزمره مردم شهرنشین را به تصویر می‌کشید. این سبک همزمان با پیشرفت در دنیای چاپ گسترش زیادی یافت. در این دوره به خاطر اینکه تهیه و تولید و استفاده از کاغذ و بوم نقاشی و صنعت چاپ رشد و توسعه کرد و فرهنگ عمومی بالا رفت، تولید این نوع نقاشی‌ها و استفاده از آن نیز عمومیت یافت.





کاتسوشیکا هوکوسای(1849-1760) (Katsushika Hokusai) نقاش چیره دست سبک اوکیوئه بود. وی که در طول عمر خود بیش از سی هزار اثر به یادگار گذاشت، خالق کتاب‌های تصویری یومی هون(Yomihon) از جمله «مانگای هوکوسای» بود.



یومی هون داستانهایی بود که در دوره ادو رواج یافت. این نوع کتاب‌های داستانی تصویر هم داشت اما نوشتار در آن بر تصویر غالب بود. تصاویر ابزار کمکی برای بهتر درک شدن متن بودند. این نوع داستان‌گویی متاثر از هنر و ادبیات چینی بود. موضوع این داستان‌ها وقایع تاریخی و منقول ژاپن بود. این داستان‌ها عموما اخلاقی بودند و مبتنی بر جهان‌بینی امر به معروف و نهی از منکر آئین کنفسیوس بودند. داستان‌های یومی هون از باورهای بودائیسم نیز متاثر بودند. بر اساس باورهای بودائی، انسان چه در این جهان خوشبخت باشد چه بدبخت، نتیجه اعمال قبل از زندگی این جهانی اوست. بر همین اساس، در جهان دیگر هم، خوشبختی و یا بدبختی و فلاکت وی بسته به اعمالش در این جهان است.



هوکوسای پایه‌گذار سبک جدید در نقاشی ژاپنی بود. او از سن 6 سالگی با دنیای هنر آشنا می‌شود، در سن 18 سالگی وارد مکتب کاتسوکاوا شون شو (1793-1726) (Katsukawa Shunsho) می‌شود. کاتسوکاوا خود نقاش چیره‌دست اوکیوئه بود و بیشتر تصویر و حالت بازی بازیگران نمایش کابوکی را نقاشی می‌کرد.



در سال 1799 و در سن 19 سالگی، هوکوسای اولین مجموعه طرح‌های خود از نمایش کابوکی را به چاپ می‌رساند. بعدها هوکوسای با تغییر سبک از اوکیوئه که تنها به طراحی چهره و حالت بازیگران کابوکی می‌پرداخت، زندگی روزمره مردم طبقات مختلف جامعه را دستمایه نقاشی‌های خود کرد.



مشهورترین اثر هوکوسای، کوه فوجی 36 چهره است. هوکوسای 36 اثر از منظره مختلف کوه فوجی را همراه با زندگی مردم در فصول مختلف با رنگ‌ها ی متنوع ترسیم کرده است.

پیروان سبک هوکوسای روی نقاشان معروفی همچون ون گوک (1890-1853) (Vincent van Gogh) هلندی نیز تاثیر گذاشته است. هوکوسای دست به آفرینش سبک جدیدی زد که در آن حالات بدن، چهره و دست و پا گویاتر و متنوع‌تر بود.

در دروه ادو، با گسترش شهرنشینی و بهره‌مند شدن جامعه ژاپنی از صلح و آرامش پایدار، تولید کتاب‌های تصویری رواج گسترده‌ای یافت.





در سال 1862 یک کارتونیست انگلیسی به نام چارلز ویرگمن (1891-1832) (Charles Wirgman) اولین مجله مانگا به نام Japan Punch در یوکوهاما انتشار داد. گفته می‌شود وی از نسخه انگلیسی مجله کارتونی1,punch الهام گرفته بود.

Japan Punch در کاغذ ژاپنی واشی چاپ می‌شد و کارتونیست‌هایی که در مجله مانگا می‌کشیدند ژاپنی بودند. بعدها کاریکاتورهای فکاهی و کاریکاتورهای تمثیلی (Punch E) (تصاویر پانچ) خوانده شدند. امروزه کارتون، مانگا و به طور کلی تصاویر کاریکاتوری را به همین نام می‌خوانند. این مجله به مدت 25 سال انتشار یافت و در بین خارجیان مقیم ژاپن علاقه‌مندان زیادی داشت.



شروع دوره میجی (1912-1868) (Meiji) مصادف با باز شدن درهای ژاپن به روی دنیای خارج بعد از حدود دویست سال سیاست درهای بسته است. ژاپن در این دوره با هجوم فرهنگ و آداب و رسوم و مهمتر از همه صنعت و تکنولوژی جدید از غرب روبه رو است. بنابراین ژاپنی‌ها کیمونو را درآورده، کت و شلوار پوشیده کراوات زده و شاپو بر سر می‌گذارند و خوردن گوشت گاو (2) را پذیرفتن تمدن جدید به حساب می‌آورند.

مانگای دوران معاصر (از دوره میجی به بعد) را می‌توان تلفیقی از هنر طراحی و نقاشی عصر ادو و هنر نقاشی غرب نامید که همزمان با گشایش ارتباطات وسیع ژاپن با دنیای غرب به سوی این کشور روانه شد و همه ابعاد زندگی ژاپنی‌ها را تحت تاثیر خود قرار داد.



در سال 1874، دو کاریکاتوریست به نام‌های کاوانابه کیوسای (1889-1831) (Kawanabe Kyousai) و کاناگاکی روبون (1894-1829) (Kanagaki Robun) مجله تصویری ژاپن (Eshinbun nihonchi) را انتشار دادند.

در دوره میجی نومورا فومی او (Nomura Fumio) مجله مانگای (Marumaru Chinbun) را که اولین مجله‌ای بود که به طور دوره‌ای چاپ می‌شد انتشار داد. داستان‌های این مانگاها شخصیت‌های کارتونی ثابتی داشتند.





در این دروه بیشترین تاثیر را کیتازاوا راکوتن (1955-1876) (Kitazawa Rakuten) داشته است. وی وسعت بیان مانگا را گسترش داده و مانگاهای سیاسی و فکاهی زیادی در مجله جی جی مانگا (Jiji Manga) و روزنامه توکیو پاککو ( Tokyo Pakku) به تصویر درآورد. وی که متاثر از کارتونیست‌های (Comic strip) آمریکایی بود اولین مانگاکایی است که از راه مانگا کشیدن امرار معاش کرده است. وی به خاطر فعالیتش در تربیت کاریکاتوریست‌ها و همچنین تلاش در زمینه تاسیس کانون دوست داران مانگا، از طرف محققان و پژوهشگران مانگا، پدر مانگای معاصر ژاپن لقب گرفته است.



مارومارو جین بون (Marumaru Jinbun) نیز مجله طنزی بود که در دوره میجی به چاپ می‌رسید. چاپ این مجله از سال 1877 شروع شد وتا سال 1907 به مدت سی سال انتشار یافت. این مجله با طنز و کاریکاتورهای انتقادی تاثیر زیادی روی آزادیخواهی آن دوره داشت.

یکی دیگر از مانگاکاهای چیره‌دست دوران میجی اوکاموتو ایپپه (1948-1886) (Okamoto Ippe) است. او در سال 1915، اولین مجمع مانگای ژاپن را در توکیو تاسیس کرد. یک سال بعد، این مجمع دست به انتشار مجله مانگای دوبائه زد و در آن کاریکاتورهای آلمانی را معرفی کرد.

اوکاموتو همچنین در سال 1921روزنامه آساهی توکیو داستان زندگی یک نفر را به صورت سریالی انتشار داد. به پیروی از وی دیگران نیز دست به خلق آثار مانگای داستانی زدند و روزنامه‌ها بخشی از صفحه خود را به مانگاهای داستانی اختصاص دادند.



در سال 1932، جمعی از جوانان مانگاکا از جمله کوندو هیده‌زو (1979-1908) (Kondo Hidezo)، یوکویاما ریوایچی (2001-1909) (Yokoyama _Ryuichi) و سوگی اورا یوکیو (2004-1911) (Sugiura Yukio) مجمع مانگاکاهای نو را تشکیل دادند. این مانگاکاها برخلاف پیشینیان خود به جای استفاده از قلم مو برای ترسیم مانگا از قلم دست به خلق آثار خود می‌زدند.این مانگاکاها کم کم توجه همه را به خود جلب کردند و گوی سبقت را از پیروان کیتازاوا راکوتن و اوکاموتو ایپپه ربودند و نسل مانگاکاهای ژاپن تا قبل از جنگ جهانی دوم را تشکیل دادند.


منبع : آسمونی
 

ahoo_fr

عضو جدید
کاربر ممتاز
معرفی سبک کانستراکتیویسم
cons activism


این جنبش در روسیه توسط ولادیمیر تاتلین، بر مبنای هنر پیکاسو و کولاژهای کوبیسمی ایجاد گردید. هنرمندان این سبک با تأكيد بر ساختار شکل و فرم ، بیان مکانیت و زمانیت فضا ، تداوم و استمرار فضای درونی با پیرامون ، درصدد ایجاد آثار هنری ، بر مبنای اصول و فنون مدرن مهندسی هستند.

معماري كانستراكتيوسم به لحاظ مباحث نظري وساختمان هاي طراحي شده توسط معماران آن يكي از سبك هاي مهم براي تبيين اصول ساختمان هاي مدرن در بين دوجنگ جهاني بود.خاستگاه اين معماري شوروي بود .يكي از اولين ساختمان هاي اين سبك كه نماد اين سبك به حساب ميايد ماكت بناي ياد بود سومين كنگره بين الملل كمونيست است كه توسط ولاديمير تاتلين طراحي شد.اين بناي مارپيچ حلزوني شكل به ارتفاع 390متر نمايشي بود از اعتقاد سوسياليسم بر روند تكاملي تاريخ به صورتي كه تاريخ خود را تكرارمي كند به طوري كه هر تكرار از مرحله اي بالاتر وفراتر از مرحله قبل است ودر نهايت تكامل تاريخ به سوسياليسم وكمونيسم منتهي ميشود.از وسط اين برج فولادي مر تفع ساختمان شيشه اي پارلمان آويزان است.

الكساندر وسنين يكي از نظريه پردازان ومعماران مهم اين سبك به شمار ميرود طرح ساختمان روزنامه پراودا اثر اين معمار است.كانستراكتيويست ها خواستار دگرگوني بنيادين در روشهاي ساخت وساز سنتي وبه طور كل نگرش جديد نسبت به هنر و زيبايي بودند.
يكي از اولين شعارهاي آن ها در اوايل دهه 1920 چنين بود:"مرگ بر هنر زنده باد تكنولوژي زنده باد تكنسين هاي كانستراكتيويست."

از اواخر دهه 1920 اين سبك بر كشورهاي غربي تاثير گذارد و در فرانسه وهلند وسوييس و انگلستان نمونه هايي از ساختمان ها به اين سبك اجرا شد.ساختمان هاي هانزماير و الترگروپيوس در آلمان كه با اسكلت فلزي وپوسته شيشه اي ساخته شده بودند شباهت زيادي به كارهاي كانستراكتيويست ها دارد .در امريكا در فيلاد دلفيا طرح ساختمان انجمن وجوه پس انداز تحت تاثير معماري كانستراكتيويسم بوده است.از اوايل دهه سي معماري كانستراكتيوسم رو به افول گذارد. وبه جاي آن مجددا رجعت به گذشته وتاريخ گرايي وبالاخص سبك نئوكلاسيك در شوروي مورد توجه قرار گرفت.






 
بالا