سالگرد سقوط هواپیمای c130 در زاهدان

ali 254

اخراجی موقت
در يكي از روزهايي كه ايران با دشمن بعثي خود در جنگ بود ، به يك فروند هواپيماي سي-۱۳۰ ( هركولس ) ، به خلباني سروان حسين سياح پور و خدمه همراه ، ماموريت داده مي شود از پايگاه هوايي مشهد به زاهدان رفته و بعد از سوار كردن رزمندگان تازه نفس نيروي زميني ارتش ، به كرمانشاه عزيمت نموده ، و در مراجعت پرسنل قديمي حاضر در جبهه هاي نبرد را جهت استراحت به شهر زاهدان برگرداند . و پس از اتمام ماموريت ، همان روز به مشهد مراجعت نمايد .
سروان شهيد حسين سياح پور ، رآس ساعت ۸ صبح از پايگاه هوايي مشهد ، به شهر زاهدان رفته ، و پس از تكميل مسافران ، به طرف كرمانشاه پرواز مي كند . و همان روز ، طبق دستور پروازي ، پرسنل ارتش را سوار نموده و به سوي زاهدان پرواز مي كند . حدود ساعت ۷ بعد از ظهر از بالاي شهر زاهدان دور مي زند و در شرايطي كه فاصله چنداني با باند فرودگاه نداشت ، و در حال كم كردن ارتفاع بود ، بال چپ هواپيما به نا گاه به تپه اي برخورد مي كند . و در مقابل چشمان وحشت زده مسافران حاضر در فرودگاه ، منفجر مي گردد

http://8pic.ir/images/llrutyy8nqo9vw8w93ci.jpg


شهيد سياح پور اهل شهريار و بچه با حجب و حيايي بود . آدمي كم حرف و مومني كه معمولآ سرش تو لاك خودش بود . از حق نگذريم ، خلبان ماهري هم بود . با او زياد پرواز رفته بودم . و خاطرات زيادي از او دارم ..... در ايام جنگ ، معمولآ تعدادي هواپيما براي دوري از گزند حمله هوايي هواپيما هاي دشمن ، در مشهد مستقر شده بودند . و از همان جا به ماموريت، كه اغلب مناطق جنگي بود اعزام مي شدند . من هم به دليل اين كه پدرم و اكثر اقوامم در قوچان يا مشهد بودند ، معمولآ پاي ثابت ماموريت هاي اين شهرستان بودم . يادم مياد چند روز قبل از سانحه ، حسين را در راه پله هاي ساختمان ستاد پايگاه هوايي مهرآباد ديدم . بعد از سلام و احوالپرسي گفت : دارم مي رم مشهد ... تو نميايي ؟ گفتم خيلي دلم مي خواد بيام . ولي دارم مي رم ماموريت شيراز ... ولي اگه تونستم كنسل مي كنم و به گروه شما مي پيوندم ... اصلآ فكرش را نمي كردم اين آخرين ديدار ما است .... به هر حال او با گروهش همان روز عازم مشهد شد . و من هم رفتم شيراز و برگشتم ....

1622835.jpg
شايد اصلآ باورش براي شما مشكل باشه ... ولي حقيقت داره ... درست چند روز قبل از سانحه در خواب ديدم يك هواپيما سي -۱۳۰ به كوه مي خورد و آتش از عقب هواپيما زبانه مي كشد . و در آن هواپيما يكي از بچه هاي مكانيك شعبه ملخ ، به اسم مرحوم شمشيري را ديدم . معمولآ مرسوم بود هر از گاهي يكي از تعمير كاران ملخ با ما پرواز مي آمد تا در هوا زاويه ملخ هاي هواپيما را تنظيم كند. و فرداي آن روز شمشيري را در نهار خوري پايگاه ديدم . و خوابم را برايش تعريف كردم ... او گفت هواپيماي شماره ۵۰۲ در مشهد ايراد ملخ داره و قراره برم اون جا ... خلاصه سعي كردم او را از اين ماموريت منصرف نمايم . جالب اين كه همين هواپيما چند روز بعد به كوه اصابت مي كند . مرحوم شمشيري كه هرگز فكر نمي كرد اين چنين از مرگ رهايي يابد ، بعد ها با آوردن صندوقي ميوه از شهر خود ، خواست جبران نمايد .. ولي قسمت او اين بود كه بعد ها از بيماري سرطان بميرد .
شب حادثه در منزل بودم كه توسط يكي از همكارانم تلفني اطلاع پيدا كردم يك فروند از هواپيما هاي پايگاه ما در زاهدان دچار سانحه شده است . فوري لباس پرواز ام را به تن كرده و راهي خط پرواز سي- ۱۳۰ شدم . همه ناراحت و غم زده بودند . بچه ها از من خواستند به دليل ارتباطاتي كه با پرسنل ديسپچ و عمليات دارم ، كم وكيف ماجرا را جويا شوم ... ولي من از طريق تلفن اف ايكس ، با فرمانداري زاهدان تماس گرفتم . و شنيدم كه متآسفانه تمام خدمه و به همراه مسافران شهيد شده اند ....
1648445.jpg


ادامه مطلب در:

http://www.oldpilot.ir/2007/05/_130.php
 

Similar threads

بالا