زود باش تصمیم بگیر !!!

زود باش تصمیم بگیر !!!

  • سوال اول بله / سوال دوم خیر

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    60

Carlina

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینجور مواقع منو شما نداریم. پوست داستان رو بیخیال . مغزو بچسب

فرض کن خودت مسئول خط راه آهنی و عضو حلال احمرم هستی و پزشکی هم خوندی و قسم خوردی که جون آدما رو نجات بدی.

آهان از اون جهت بگم...شوخی ندارید...:surprised:

خب بازم هر دوتاییش نخیر...
اولی که واضحه نخیر...
دومی هم نه حتی اگه به جاء چهار نفر تعداد بیشتری هم بودن من اینکارو نمیکردم...اون تو خط فرعی انتظار مردن رو نداره چون فکر میکنه جاش امن تصور اینکه یهو قطار ببینه سخته...نخیر...
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
باز هم خیر...
حتی اگر تمام دلیل هایی که گفتی رو هم در نظر بگیرم بازم نه...همچین کاری نمیکنم
چون اگر قطار باعث مرگ اون چهار نفر بشه من مستقیما نقشی نداشتم...
اما با عوض کردن خط مسیر قطار دقیقا باعث مرگ یک آدم شدم...

فرض کن شما مسئول عوض کردن خط ها هستی و شما وظیفه داری جون آدمها رو در منطقه ی کارت حفظ کنی.
 

sarah89

عضو جدید
نه!
میزارم سیر طبیعیشو بره!
وقتی علت و معلولها همه مجهولن،منم روال عادی رو انتخاب میکنم!(بعنوان پاسخ امتحان)

حالا نمیخواین هدف یا احیانا تعبیر این مساله رو بگین؟؟؟
ببین فرض کن شرایط برای اون 4 نفر و اون یه نفر یکسانه.

یعنی یا همه بسته شدن یا همه خوابیدن.

علتشم فرض کن واسه امتحان کردن شما بوده
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال

آهان از اون جهت بگم...شوخی ندارید...:surprised:

خب بازم هر دوتاییش نخیر...
اولی که واضحه نخیر...
دومی هم نه حتی اگه به جاء چهار نفر تعداد بیشتری هم بودن من اینکارو نمیکردم...اون تو خط فرعی انتظار مردن رو نداره چون فکر میکنه جاش امن تصور اینکه یهو قطار ببینه سخته...نخیر...

اون پست قبلی شوخی بود؟؟ اا ببخشید متوجه نشدم. قبل از شوخیات یه علامتی بده دیگه غافلگیر نشم :)


فرض کن که اون 4 نفر هم اصلا انتظار دیدن قطار رو ندارن.

یا فرض کن اونی که رو خط فرعی نشسته انتظارشو داره!
 

Maenad

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گفتم با فرض تمام چیزهایی که گفتی و اینکه من مسئول و پاسخ گوی جون اون افراد هستم
نه من اینکارو نمیکنم...
چون شاید زندگی ائن یک نفر ارزشمندتر از زندگی اون 4 نفر باشه...
میزارم چیزی که باید اتفاق بیفته بیفته...
 

Carlina

عضو جدید
کاربر ممتاز
اون پست قبلی شوخی بود؟؟ اا ببخشید متوجه نشدم. قبل از شوخیات یه علامتی بده دیگه غافلگیر نشم :)


فرض کن که اون 4 نفر هم اصلا انتظار دیدن قطار رو ندارن.

یا فرض کن اونی که رو خط فرعی نشسته انتظارشو داره!

وای چه سخته هااا تصمیم گیری....:w04:خب من دیگه نمیدونم....

حالا میخوای با شکل توضیح بده

 

Green Head

عضو جدید
این دو سوال هیچ فرقی با هم ندارند و جواب من خیر است چون:

هیچکس حق ندارد من را به خاطراینکه در هر دو شرایط کاری نکنم تنبیه یا سرزنش کند و دلیلش هم واضح است.

ولی اگر در هر دو حالت آن یک نفر را بکشم من دیگر پاک نیستم چون باعث مرگ حد اقل یک انسان شده ام(مستقیم یا غیر مستقیم) , آن 4 نفر هم بخاطر اینکه من کاری نکردم نمردند پس من در مرگ هیچ انسانی نقش نداشتم و واضح است که در این شرایط حتی اگر پزشک یا ریلبان هم باشم این مساله که باعث مرگ کسی نشوم برای من از نجات جان انسان ها اولویت بیشتری دارد.
 
آخرین ویرایش:

SaEeD_13

کاربر بیش فعال
خوب من نظر مابقی رو نخوندم اگر کسی اینو نوشته خوب من باهاش موافقم نخواستم کپی بردارم...

ولی نظرم اینه که اگر اون یه نفر خودت باشی حاضری یکی بزنه پدرت رو در بیاره بعد جونه چهار نفرو نجات بده
اصلاً شاید اون چهارتا تو انجام یه کار بد و خلاف به این روز افتاده باشن.....در هر حال من حال نمی کنم با این کار

چهار نفر رویه ریل نیز مانند چهار نفر قبل بطور حتم یه گوهی خوردن که به این شرایت دچار شدن
و حتی اگر آدم های خوبیم باشن که تو جنگ با آدم های بد به این وضعیت دچار شدن ، قبلش پی این جور مردن را به تن خود مالیدن
حالا خدارو خوش میاد که یکی رفیقش سر شوخی اونو رو ریل بسته یا یه بنده خدارو که تو یه دعوای محلی بستن یا یه معشوق داره عشقشو اینطوری امتحان
میکنه رو به کشتن بدیم ....من این کارو نمیکنم


در هر دو حالت (اول و دوم) اگر نیازی به زنده بودنشون تو این دنیا باشه خود دنیا زمین و زمان و به هم میرسونه تا یه جوری زنده بمونن
 

SaEeD_13

کاربر بیش فعال

شرایط رو برای اونی که در مسیر انحرافیه و اونیایی که در اصلی اند یکسان بگیرید.

مثلا

فرض کنید که 4 نفر خوابیدن در مسیر اصلی و 1 نفر در مسیر انحرافی خوابیده و یا

همه بسته شدن به هر دلیلی. مثلا امتحان کردن شما.!!


شما کارمند راه آهن هستی و مسئول تعویض خط ها. مسیر انحرافث هم فقط 1 نفر رو میکشه و برای مسافرا مشکلی پیش نمیاد.





خوب ترمز هم باید داشته باشه دیگه (اگر نداشته باشه نامردیه)
ترمز میزنیم
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
نه!
میزارم سیر طبیعیشو بره!
وقتی علت و معلولها همه مجهولن،منم روال عادی رو انتخاب میکنم!(بعنوان پاسخ امتحان)

حالا نمیخواین هدف یا احیانا تعبیر این مساله رو بگین؟؟؟

من جوابش رو نمیدونم. اینو یه جایی خونده بودم . یهو یادم افتاد. گفتم شاید برای بقیه هم جالب باشه.

اونجا جوابی واسه اش ننوشته بود
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام مجدد به دوست عزیزمون جناب خطایی پور
اولا که دو سوال شباهتی به هم ندارند .
دوما شما که این سوال رو می کنید بفرمایید که اگه یه آدم باشد که به دلیل نقض عضو درحال مرگ باشه و 4 نفر سالم همزمان وارد درمانگاه شوند ، شما حاضری یک و یا بیش از یک نفر از آن چهارنفر را ناقص کنی تا آن شخص در حال مرگ رو نجات بدی ؟
سوما اگر در سوال دوم بجای چهار نفر در مسیر اصلی ، یک نفر در مسیر اصلی و 4 نفر در مسیر انحرافی بسته شده باشند ، انتخاب شما چیست ؟
با تمام انقیاد و شرایطی که تعیین کردید . سعی کنید برای پاسخ دادن یک بار خودتان را جای آن یک نفر و یک بار جای یکی از 4 نفر قرار دهید .
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
سلام مجدد به دوست عزیزمون جناب خطایی پور
اولا که دو سوال شباهتی به هم ندارند .
دوما شما که این سوال رو می کنید بفرمایید که اگه یه آدم باشد که به دلیل نقض عضو درحال مرگ باشه و 4 نفر سالم همزمان وارد درمانگاه شوند ، شما حاضری یک و یا بیش از یک نفر از آن چهارنفر را ناقص کنی تا آن شخص در حال مرگ رو نجات بدی ؟
سوما اگر در سوال دوم بجای چهار نفر در مسیر اصلی ، یک نفر در مسیر اصلی و 4 نفر در مسیر انحرافی بسته شده باشند ، انتخاب شما چیست ؟
با تمام انقیاد و شرایطی که تعیین کردید . سعی کنید برای پاسخ دادن یک بار خودتان را جای آن یک نفر و یک بار جای یکی از 4 نفر قرار دهید .

سلام.

ممنون از مشارکتت.

این که میگی شباهتی بهم ندارن!! جای صحبت داره.

دو سوال شبیه اند چون در هر کدوم ما باید تصمیم بگیریم که آیا حق داریم که یکیو بکشیم که 4 تا رو نجات بدیم؟

این از شباهت. اما سوالهایی که پرسیدی:

به نظرم:

سوال اول شما، خیر. چون آدم سالم حق داره اعضاش رو داشته باشه ، چون در ناقص بودن طرف دخالتی هم نداشته چیزی به گردنش نیست.

سوال دوم شما: من مسیر اصلی رو انتخاب میکنم که 1 نفر بمیره.
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام.

ممنون از مشارکتت.

این که میگی شباهتی بهم ندارن!! جای صحبت داره.

دو سوال شبیه اند چون در هر کدوم ما باید تصمیم بگیریم که آیا حق داریم که یکیو بکشیم که 4 تا رو نجات بدیم؟

این از شباهت. اما سوالهایی که پرسیدی:

به نظرم:

سوال اول شما، خیر. چون آدم سالم حق داره اعضاش رو داشته باشه ، چون در ناقص بودن طرف دخالتی هم نداشته چیزی به گردنش نیست.

سوال دوم شما: من مسیر اصلی رو انتخاب میکنم که 1 نفر بمیره.
برای اینکه ببینیم شباهتی هست یا تفاوتی باید به قول خود شما به پوسته موضوع توجه نکنیم و به مغز موضوع رجوع کنیم . اینکه در هر دو حالت تصمیم بگیریم که چهارنفر کشته شوند یا یک نفر ایجابی بر شرایط یکسان نیست . زیرادر این دو سوال شرایط را موضوعات دیگری تعیین می کنند. برای این منظور در سوال اول یک نفری که وارد می شود محکوم یا مجبور به مرگ نیست و همین امر نیز باعث شد تا اکثر دوستان در این تاپیک جواب خیر را انتخاب کنند . زیرا در متن سوال به صورت غیرضمنی آزادی حرکت شخص سالم بیان گردیده و افراد بصورت بدیهی جواب نه می دهند و می گویند : خب پرواضحه دیگه! ولی در سوال دوم شخصی که در مسیر فرعی قرار گرفته بسته شده و چاره ای جز تصمیم ما ندارد . و این نیز ظاهر قضیه است . چون شما در مسیر حرکت قطار نه برای 4 شخص و نه برای یک نفر دیگر نمی توانید تصمیم بگیرید . زیرا هر دوتصمیم نتیجه ای یکسان را می دهد . در حقیقت هدف از این سوال آن بوده که به مخاطب خود بگوید : در دنیای ما نیروهایی هست که ورای کنترل و اراده ی ماست . اگر به یا داشته باشید در تاپیکی دیگر نیز عرض کردم : زندگی ما چون بازی شطرنجی است که ما به عنوان انسان مهره های آن بازی هستیم و کنترل برتر از آن نیرویی برتر است که خارج از کنترل ماست . هدف این دوسوال که شما در کتاب خواندید همین بوده است.
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
برای اینکه ببینیم شباهتی هست یا تفاوتی باید به قول خود شما به پوسته موضوع توجه نکنیم و به مغز موضوع رجوع کنیم . اینکه در هر دو حالت تصمیم بگیریم که چهارنفر کشته شوند یا یک نفر ایجابی بر شرایط یکسان نیست . زیرادر این دو سوال شرایط را موضوعات دیگری تعیین می کنند.


برای این منظور در سوال اول یک نفری که وارد می شود محکوم یا مجبور به مرگ نیست و همین امر نیز باعث شد تا اکثر دوستان در این تاپیک جواب خیر را انتخاب کنند . زیرا در متن سوال به صورت غیرضمنی آزادی حرکت شخص سالم بیان گردیده و افراد بصورت بدیهی جواب نه می دهند و می گویند : خب پرواضحه دیگه! ولی در سوال دوم شخصی که در مسیر فرعی قرار گرفته بسته شده و چاره ای جز تصمیم ما ندارد . و این نیز ظاهر قضیه است . چون شما در مسیر حرکت قطار نه برای 4 شخص و نه برای یک نفر دیگر نمی توانید تصمیم بگیرید .

زیرا هر دوتصمیم نتیجه ای یکسان را می دهد .

در حقیقت هدف از این سوال آن بوده که به مخاطب خود بگوید : در دنیای ما نیروهایی هست که ورای کنترل و اراده ی ماست . اگر به یا داشته باشید در تاپیکی دیگر نیز عرض کردم : زندگی ما چون بازی شطرنجی است که ما به عنوان انسان مهره های آن بازی هستیم و کنترل برتر از آن نیرویی برتر است که خارج از کنترل ماست . هدف این دوسوال که شما در کتاب خواندید همین بوده است.

سلام دوباره بر عرفان. :)

درست میگی این دو موقعیت یکسان نیستند.! و قطعا تفاوتهایی دارن. البته شباهتهایی هم دارن . کمااینکه ممکنه دو موضوع یکسان نباشند اما شبیه باشن.


تفاوت این موضوع رو اینجوری گفتی که اولی آزاده و دومی به نوعی آزاد نیست و بسته شده.

اگه بسته نشده بود و روی ریل خوابیده بود چی؟ نظرت اون موقع چی بود؟


چون شما در مسیر حرکت قطار نه برای 4 شخص و نه برای یک نفر دیگر نمی توانید تصمیم بگیرید . زیرا هر دوتصمیم نتیجه ای یکسان را می دهد

من فک نمیکنم. مردن 1 نفر به بدیه مردن 4 نفر باشه. در حالت کلی میگم. (به این مثال کار ندارم.) از نظر شما یکیه؟ ااینهارو از " نتیجه یکسانی "که نوشتی برداشت کردم.

کاش جواب خودت رو به این سوال در نظر سنجی بگی.

تا اونجایی که تو این چندتا پست متوجه شدم، شما معمولا موضع خودت رو روشن نمیگی، دلیلیش رو هم .......... خودت بهتر میدونی:)



اما هدفی که نویسنده سوال داشته رو من نمیتونم بگم. فقط میتونم بگم سوال باعث میشه بتونیم توصیفمون رو نسبت به وقایع دقیق کنیم اگه سعی کنیم تفاوت این دو موقعیت رو بگیم.
 
آخرین ویرایش:

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام دوباره بر عرفان. :)

درست میگی این دو موقعیت یکسان نیستند.! و قطعا تفاوتهایی دارن. البته شباهتهایی هم دارن . کمااینکه ممکنه دو موضوع یکسان نباشند اما شبیه باشن.


تفاوت این موضوع رو اینجوری گفتی که اولی آزاده و دومی به نوعی آزاد نیست و بسته شده.

اگه بسته نشده بود و روی ریل خوابیده بود چی؟ نظرت اون موقع چی بود؟




من فک نمیکنم. مردن 1 نفر به بدیه مردن 4 نفر باشه. در حالت کلی میگم. به ایم مثال کار ندارم. از نظر شما یکیه؟ ااینهارو از " نتیجه یکسانی "که نوشتی برداشت کردم.

کاش جواب خودت رو به این سوال در نظر سنجی بگی.

تا اونجایی که تو این چندتا پست متوجه شدم، شما معمولا موضع خودت رو روشن نمیگی، دلیلیش رو هم .......... خودت بهتر میدونی:)



اما هدفی که نویسنده سوال داشته رو من نمیتونم بگم. فقط میتونم بگم سوال باعث میشه بتونیم توصیفمون رو نسبت به وقایع دقیق کنیم اگه سعی کنیم تفاوت این دو موقعیت رو بگیم.
دوست عزیزم ، توصیفات دنیا تنها توصیفه . توصیفات صورت هایی از واقعیت دنیا رو نشان می دهند ولی ما رو از حقیقت بهره مند نمی کنند .
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
دوست عزیزم ، توصیفات دنیا تنها توصیفه . توصیفات صورت هایی از واقعیت دنیا رو نشان می دهند ولی ما رو از حقیقت بهره مند نمی کنند .

من با یه موضوع که روبرو میشم. سعی میکنم توصیفش کنم و حدودش رو تعیین کنم و ....

البته ممکنه در این راه دچار خطاهای شناختی بشم.

اما تنها راهیه که من میشناسم، در مسیر فهم دنیا.

شما راه بهتری داری ممنون میشم بگی راهت رو تا منم استفاده کنم.

اگر نه که من شناخت کم و ناقص رو به بیخبری ترجیح میدم
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
من با یه موضوع که روبرو میشم. سعی میکنم توصیفش کنم و حدودش رو تعیین کنم و ....

البته ممکنه در این راه دچار خطاهای شناختی بشم.

اما تنها راهیه که من میشناسم، در مسیر فهم دنیا.

شما راه بهتری داری ممنون میشم بگی راهت رو تا منم استفاده کنم.

اگر نه که من شناخت کم و ناقص رو به بیخبری ترجیح میدم
درسته و دنیای ما چیزی جز دسته ای از توصیفات نیست . هرکس توصیفات خاص خود از دنیا را دارد و برای همین است که می گویند هر کس در دنیای خویش زندگی می کند و یا هر کس را در گور خودش می خوابانند ! حال شما پاسخ دهید که چگونه یک مداد را می شناسید ؟ اگر توانستید برای من توضیح دهید مداد چیست؟ (سوالی بسیار ساده )
توصیف هرکدام از ما از جهان اطرافمان راهی برای کنار آمدن منطق ما با دنیاست . دنیا از روز تولد برای ما ناشناخته ای بیش نبوده . برای همین دیگران سعی در توصیف دنیا برای ما داشته اند و پدر مادر و معلمانمان دائما به ما گفته اند که دنیا اینطور و آن طور است . اسم این چیز این است و آن است . و همین طور به آموزش ما در دنیا دامن زده اند تا .... به امروز . بسیاری از شناخت پایه ای و اساسی هر انسان توسط پدر مادر و افرادی که او را دوران کودکی پرورش داده اند برمی گردد و نحوه ی توصیف آنان از دنیا برای کودک خود . دقت کرده باشیم غالب اکثر فرزندانی که از پدرمادرهایی حساس پرورش می یابند حساس و از پدرمادرهای دلیر، دلیر بار می آیند . زیرا توصیف پدرمادر و معلمان اولیه ی ما از دنیا به گونه ای بوده که رفتارهای دیگر ما در سنین بالا را هدایت می کنند و ما چون خاطره ای روشن از دوران کودکی و خردسالی خود نداریم ، این امر را بدیهی می شماریم و می گوییم : نه اصلا ربطی ندارد و فلان رفتار و عملکرد ذات من است و من از روز اول همینطور بوده ام . این بدان دلیل است که ما از دوران ابتدایی زندگی خود و نحوه ی پرورش های خود بی خبریم و آموزه ها و توصیفات ابتدایی از جهان اطرافمان را به یاد نداریم . اگر به یاد آورید در دوران دبستان وجه تمایز بین دانش آموزان بسیار زیاد است و همیشه این وجه تمایز باعث آغاز دوگانگی و دعواهای درون مدرسه می شود . طوری که هر بچه ای در انجا خود را حاوی صفات و رفتاری می بیند که از دیگر دوستان خود بدور است . این امر در دوره ی راهنمایی و بالاتر کم رنگ تر شده و احساس های دوستی و روابط پررنگ شده و اکثرا بهترین دوستان خود را از دوره ی دبیرستان و به بالا و بهترین خاطرات خود را در این دوران یاد می کنند . این بدین دلیل است که فاصله ی ما از آنچه که صرفا پدر و مادر به گفته اند زیاد شده و در تطبیق جهان برون و درون فعال تریم . ولی بخش دراماتیک داستان جایی است که با این فاصله، فراموشی دسته ای از آموزه ها که در ذهن ما نوشته اند و باقی مانده اند ، رخ می دهند و شاید بخشی از این ها تا آخر عمر مانع از انتخاب راه درست زندگی و ترک عادات غلط شود . نشانه و علائم این آموزه ها اکثرا به شکل ترس بروز می کند . "ترس نمودار جهل تاریخ بشریت است " . لذا در خودشناسی اولین دشمن انسان ترس است و کسی که نتواند ترس را در خود از بین برد ، نمی تواند به مراحل بالاتر خودشناسی دست یابد .
دوست عزیزم جناب خطایی پور، وظیفه ی ما مراقبت از ذهن ماست . فرق یک ادم بزرگ با یک بچه و خردسال چیست ؟ به هیکل گنده تر و یا صدای کلفتر ؟ یا غرور و خودبینی بیشتر ؟ اگر می توانید توضیح دهید .

سوالی هست در خدمتم .
 
آخرین ویرایش:

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
"ترس نمودار جهل تاریخ بشریت است " . لذا در خودشناسی اولین دشمن انسان ترس است و کسی که نتواند ترس را در خود از بین برد ، نمی تواند به مراحل بالاتر خودشناسی دست یابد .



دوست عزیزم جناب خطایی پور، وظیفه ی ما مراقبت از ذهن ماست . فرق یک ادم بزرگ با یک بچه و خردسال چیست ؟ به هیکل گنده تر و یا صدای کلفتر ؟ یا غرور و خوبینی بیشتر ؟ اگر می توانید توضیح دهید .

سوالی هست در خدمتم .

به نظر من هم ترس، از مهمترین چیزهایی که باید باش مبارزه کنیم. کسی که بر ترسش غلبه نکرده(و نمیکنه) ، عملا راه به جایی نمیبره در راه کشف حقایق.

از طرفی همونطور که گفتم قطعا شناخت ما از دنیا و توصیفات ما آلوده به بسیاری پیش داوری ها و.... هست.

اما من ترجیح میدم دنیا رو (حتی ) بطور ناقص و اشتباه بشناسم تا اینکه منفعل و دنباله رو باشم.




در مورد سوال که ازم پرسیدی:
فرق یک ادم بزرگ با یک بچه و خردسال چیست ؟ به هیکل گنده تر و یا صدای کلفتر ؟ یا غرور و خوبینی بیشتر ؟

من صادقانه اعتقاد دارم بسیاری از افراد جامعه ، تقریبا اکثرشون وقتی از 40 سالگی عبور میکنن، عملا هیچ ارزش انسانی ندارن.

چون ارزش انسانی رو در جستجوی حقیقت و امادگی برای اعتراف به اشتباه و اصلاح خود میدونم. نه "کله گچی" بودن !!


همه سعیم رو برای همگروه نبودن با این جماعت کرده و میکنم.:D
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من هم ترس، از مهمترین چیزهایی که باید باش مبارزه کنیم. کسی که بر ترسش غلبه نکرده(و نمیکنه) ، عملا راه به جایی نمیبره در راه کشف حقایق.

از طرفی همونطور که گفتم قطعا شناخت ما از دنیا و توصیفات ما آلوده به بسیاری پیش داوری ها و.... هست.

اما من ترجیح میدم دنیا رو (حتی ) بطور ناقص و اشتباه بشناسم تا اینکه منفعل و دنباله رو باشم.




در مورد سوال که ازم پرسیدی:


من صادقانه اعتقاد دارم بسیاری از افراد جامعه ، تقریبا اکثرشون وقتی از 40 سالگی عبور میکنن، عملا هیچ ارزش انسانی ندارن.

چون ارزش انسانی رو در جستجوی حقیقت و امادگی برای اعتراف به اشتباه و اصلاح خود میدونم. نه "کله گچی" بودن !!


همه سعیم رو برای همگروه نبودن با این جماعت کرده و میکنم.:D
سوال دیگری نیز پرسیدم که جوابی عرض نکردید .

در مورد جمله تان : اما من ترجیح میدم دنیا رو (حتی ) بطور ناقص و اشتباه بشناسم تا اینکه منفعل و دنباله رو باشم.

باید عرض کنم که ، نقیض اشتباه شناختن و توصیف نکردن دنیا، دنباله رو بودن و منفعل بودن نیست . در دنیای کامپیوتر یا دنیای صفر و یک که منطق می گویند ، یا صفر است یا یک . یا روشن است یا خاموش . ولی این تمام آن چیزی نیست که در حیطه ی شناخت ما از دنیاست . توصیف نکردن به معنای منفعل بودن نیست که البته دریچه ای است بر گریز از انفعال . توصیفات ، اغلب، دنباله رو و پیرو نظریه ها و توصیفات دیگرند . و این خود مبین دنباله روی است . دنیای ما صور بی نهایت دارد و هر انسان در زاویه ی خاص خود با دنیای خود قرار دارد و توصیف مخصوص به خود را از دنیا دارد . توصیفات پیچیده تر و یا ساده تر از یکدیگر هستند ولی همگی توصیف اند . ولی آن چیز که مانع از رویارویی ما با حقیقت دنیا می شود ، همین توصیفات هستند . بسیار علاقمندم تا پاسخ شما یا هریک از دوستان دیگری را که سوال بنده را خواندند بشنوم تا قسمتی از سلسله ی شناخت انسان از دنیا را برایتان ، بیان کنم .
یک مداد یا فنجان یا نمکدان یا هرچیز دیگری را که دوست دارید ، تعریف کنید . تعریفتان بقدری جامع و کافی باشد که اگر شخصی که تا بحال اینها را ندیده است و نمی شناسد ، با خواندن پاسخ شما به بهترین شکل هدایت شود .
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
سوال دیگری نیز پرسیدم که جوابی عرض نکردید .

:biggrin:
الان میفرمایم !!

در مورد جمله تان : اما من ترجیح میدم دنیا رو (حتی ) بطور ناقص و اشتباه بشناسم تا اینکه منفعل و دنباله رو باشم.

باید عرض کنم که ، نقیض اشتباه شناختن و توصیف نکردن دنیا، دنباله رو بودن و منفعل بودن نیست . در دنیای کامپیوتر یا دنیای صفر و یک که منطق می گویند ، یا صفر است یا یک . یا روشن است یا خاموش . ولی این تمام آن چیزی نیست که در حیطه ی شناخت ما از دنیاست . توصیف نکردن به معنای منفعل بودن نیست که البته دریچه ای است بر گریز از انفعال . توصیفات ، اغلب، دنباله رو و پیرو نظریه ها و توصیفات دیگرند . و این خود مبین دنباله روی است . دنیای ما صور بی نهایت دارد و هر انسان در زاویه ی خاص خود با دنیای خود قرار دارد و توصیف مخصوص به خود را از دنیا دارد . توصیفات پیچیده تر و یا ساده تر از یکدیگر هستند ولی همگی توصیف اند . ولی آن چیز که مانع از رویارویی ما با حقیقت دنیا می شود ، همین توصیفات هستند . بسیار علاقمندم تا پاسخ شما یا هریک از دوستان دیگری را که سوال بنده را خواندند بشنوم تا قسمتی از سلسله ی شناخت انسان از دنیا را برایتان ، بیان کنم .
یک مداد یا فنجان یا نمکدان یا هرچیز دیگری را که دوست دارید ، تعریف کنید . تعریفتان بقدری جامع و کافی باشد که اگر شخصی که تا بحال اینها را ندیده است و نمی شناسد ، با خواندن پاسخ شما به بهترین شکل هدایت شود .

دوباره سلام

البته ممکنه اشتباه کرده باشم. اما اینجوری که متوجه شدم توصیفات ما کامل نیست پس ناقصند. حالا میتونیم چیزی رو توصیف نکنیم و در این زمینه منفعل باشم. حالت دیگه ای هست؟

اما اینجا
ولی آن چیز که مانع از رویارویی ما با حقیقت دنیا می شود ، همین توصیفات هستند

توصیفات مانع از رویارویی ما با حقیقت میشوند. درست؟ حالا ما چطور باید با حقیقت رو در رو شویم؟؟ همونطور که قبلا پرسیدم شما چه پیشنهادی داربد برای این رویارویی با حقیقت؟ چه ابزاری؟

من ترجیح میدم دنیای اطرافم رو با توصیفهایی که میکنم وارد مغزم کنم تا تجزیه تحلیلش کنم، راه دیگه ای بلد نیستم.

----------------
اما در مورد مداد!

مداد ابزاریه برای نوشتن که توسط انسان ساخته شده، اندازه وجب یه انسانه( حدودا دو دهم متر!)استوانه ای شکله و قطر استوانه اش حدود 1 سانتی متره.
دولایه اصلی داره. لایه اول که مغزش حساب میشه از گرافیته! لایه خارجی از چوب. قبل شروع مصرف تراشیده میشه. یعنی چوب رو با تیغ میبریم و میتراشیم تا مغزش بیرون مشخص بشه.
با کشیدنش روی کاغذ اثری ازش به جا میمونه که باهاش میشه نوشت.(البته این کاملترین تعریف نیست اما به نظرم کفایت میکنه)

حالا یکی ممکنه با خودش بگه گرافیت یا چوب چیه!

گرافیت و چوب و.... همه اینها تعریف میشن و در تعریفشون به چیزای بنیادیتری میرسیم ، مثلا به اتم و ذرات کوچکتر.

===============
حالا که اینها رو نوشتم، تامل میکنم و از خودم میپرسم من دارم سر چی بحث میکنم؟ سوال چیه این وسط! هدف این بحث چیه؟ آیا برای من مفیده! آیا جاش اینجاست و ...

خیلی مهمه که ما بدونیم اصولا در پی روشن کردن چه موضوعی برای خودمون هستیم.

من پیشنهاد میکنم، راجع به شناخت دنیا، توصیفات و یا هرچیز دیگه ای که تو ذهنته ، تاپیک بزنی و تعریف مساله کنی تا راجع به موضوع اونجا صحبت کنیم. بهتر نیست؟

راستی من ازت پرسیده بودم

ا
ما تنها راهیه که من میشناسم، در مسیر فهم دنیا.

شما راه بهتری داری ممنون میشم بگی راهت رو تا منم استفاده کنم.

به پستات که فکر میکنم، من یادم نمیاد جواب سوالی رو داده باشی. حتی سوال تاپیک رو . برام جالبه وقتی آخر پستات مینویسی که "سوالی هست در خدمتم"! اما جواب نمیدی. :) شایدم جواب میدی اما برای من خیلی گنگه.

حالا کلا اگه سوال تاپیک رو بگی که کدوم گزینه رو انتخاب میکنی بهتره. راجع به بقیه سوال ها هم اگه زحمت بکشی و تاپیک جدا گونه بزنی خوشحال میشم نظراتت رو بشنوم و بهشون فکر کنم.


شاد باشی
 

Erfan_K

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوباره سلام

البته ممکنه اشتباه کرده باشم. اما اینجوری که متوجه شدم توصیفات ما کامل نیست پس ناقصند. حالا میتونیم چیزی رو توصیف نکنیم و در این زمینه منفعل باشم. حالت دیگه ای هست؟

اما اینجا


توصیفات مانع از رویارویی ما با حقیقت میشوند. درست؟ حالا ما چطور باید با حقیقت رو در رو شویم؟؟ همونطور که قبلا پرسیدم شما چه پیشنهادی داربد برای این رویارویی با حقیقت؟ چه ابزاری؟

من ترجیح میدم دنیای اطرافم رو با توصیفهایی که میکنم وارد مغزم کنم تا تجزیه تحلیلش کنم، راه دیگه ای بلد نیستم.

----------------
اما در مورد مداد!

مداد ابزاریه برای نوشتن که توسط انسان ساخته شده، اندازه وجب یه انسانه( حدودا دو دهم متر!)استوانه ای شکله و قطر استوانه اش حدود 1 سانتی متره.
دولایه اصلی داره. لایه اول که مغزش حساب میشه از گرافیته! لایه خارجی از چوب. قبل شروع مصرف تراشیده میشه. یعنی چوب رو با تیغ میبریم و میتراشیم تا مغزش بیرون مشخص بشه.
با کشیدنش روی کاغذ اثری ازش به جا میمونه که باهاش میشه نوشت.(البته این کاملترین تعریف نیست اما به نظرم کفایت میکنه)

حالا یکی ممکنه با خودش بگه گرافیت یا چوب چیه!

گرافیت و چوب و.... همه اینها تعریف میشن و در تعریفشون به چیزای بنیادیتری میرسیم ، مثلا به اتم و ذرات کوچکتر.

===============
حالا که اینها رو نوشتم، تامل میکنم و از خودم میپرسم من دارم سر چی بحث میکنم؟ سوال چیه این وسط! هدف این بحث چیه؟ آیا برای من مفیده! آیا جاش اینجاست و ...

خیلی مهمه که ما بدونیم اصولا در پی روشن کردن چه موضوعی برای خودمون هستیم.

من پیشنهاد میکنم، راجع به شناخت دنیا، توصیفات و یا هرچیز دیگه ای که تو ذهنته ، تاپیک بزنی و تعریف مساله کنی تا راجع به موضوع اونجا صحبت کنیم. بهتر نیست؟

راستی من ازت پرسیده بودم

ا

به پستات که فکر میکنم، من یادم نمیاد جواب سوالی رو داده باشی. حتی سوال تاپیک رو . برام جالبه وقتی آخر پستات مینویسی که "سوالی هست در خدمتم"! اما جواب نمیدی. :) شایدم جواب میدی اما برای من خیلی گنگه.

حالا کلا اگه سوال تاپیک رو بگی که کدوم گزینه رو انتخاب میکنی بهتره. راجع به بقیه سوال ها هم اگه زحمت بکشی و تاپیک جدا گونه بزنی خوشحال میشم نظراتت رو بشنوم و بهشون فکر کنم.


شاد باشی


اول اینکه قصد من از حضورم در بحث شما خراب کردن تاپیک و کج کردن راه اون نبود و اگر حرف های بنده مزاحمت ایجاد کرد شخصا عذر می خوام .
دوم اینکه سوال شما رو دیدم ولی برای پاسخ دادن بهش نیاز داشتم تا شما جواب سوالی رو که قبل تر پرسیده بودم ، داده باشی .
و اما دلیل این صحبت ها تا رسیدن به پاسخ تاپیک شما :
اگر دقت کنید می بینید در توصیف از یک شی همیشه دو جنبه بیان می شود : یکی ساختار و دیگری رفتار . هرکس وابسته به حوصله و توانایی خود هر کدام از این دو را برای توصیف شی ، بسط کمتر یا بیشتر می دهد . شما مداد را توصیف کردید و از رفتارهایش مانند اثر گذاری آن گفتید و از ساختارش مانند اندازه و جنس و کیفیتش نام بردید. به عبارتی برای شناخت یک شی از دیگر واژه ها و افعال و صفات استفاده کردید ولی باز هم موفق به گفتن اینکه یک مداد حقیقتا چیست نشدید . بسیاری از اوقات ما برای خط کشی دفترمان از کنار صاف مداد استفاده می کنید یا برای خاراندن پشتمان و ... . درحالی که هیچ کدام اینها در تعریف شما نبود . پس توصیفات ما مبین هدف ما برای بهره برداری از شی است نه خود آن چیز . اسم و نام هرچیزی مانند جعبه ای است که توصیفات ساختاری و رفتاری خاصی را در خود نگه می دارد . زمانی که می خواهیم بگوییم : آن مداد را بده به من؛ نمیاییم تک تک تعاریف را بگیم و بعد به شخصی بگیم که اون رو بده به من . یکدفعه میگیم مداد رو بده . پس نام ها و اسم ها نیز تنها جعبه ای برای نگهداری توصیفات هستند . و اما مقصود ؟ مقصود آنکه ما هیچ چیز در دنیا را نمی توانیم بشناسیم و تنها در دایره عملکرد خود با آن چیز ، توصیفاتی را در کنار هم قرار می دهیم و به آن مجموعه اسمی میدهیم و سپس می گوییم آن را شناخته ایم . در صورتی که ما هیچ چیز را نشناخته ایم . چه بسا مدادی که هیچ گاه برای نوشتن مورد استفاده قرار نگیرد و این دلیل بر نبودن مداد نیست ! پس مداد هست و در عالم موجود هستی دارد ولی در توصیفات دیگری است . این مثال بسیار ساده برای آن بود که نشان دهیم در دنیای ما هیچ چیز برای شناخت وجود ندارد چه برسد به مباحث خداشناسی ! خدایی که نه دیده شده و شنیده . شما فرمودید راه حل دیگری برای شناخت معرفی کنم پس اگر توصیف نکنیم چه کنیم؟ و من نیز پاسخ می دهم که با هرچیز آنگونه که هست مواجه شوید . هیچ کدام از ما با دنیای خودمان مستقیما ارتباط برقرار نمی کنیم و ارتباطمان با دنیا در چند سطح واسطه و غیرمستقیم برقرار می شود . لذا این یکی از سخت ترین تمرینات برای مواجهه با دنیاست که ممکن است شخص بدون آمادگی ، در صورت مواجه ی بدون توصیف با دنیا ، از ترس بمیرد . زیرا چیزی را می بیند که همیشه دیده ولی واقعا آن نیست ! و این حقیقت است . حقیقت مانند کره ای است که بی نهایت وجه دارد . هر وجه آن یک واقعیت و یک توصیف است . مانند کره ی زمین که هر سرزمین آن دارای فرهنگ و قانون و تعاریف خاص هست ولی همگی جزء همان کره ی خاکی هستند و انسان به حقیقت رسیده درهرجایی از جهان بی هیچ تشنجی به زندگی خود ادامه می دهد. چون به قوانین زندگی یک انسان در کره ی خاکی آگاه هست و انجام هیچ قانونی برایش غیرممکن نیست. پس دیدن حقیقت برای انسان امروز نیاز به یک عمر تلاش برای زندگی مبارزه طلبانه دارد و بدون آن، موفقیت بی معناست . اینکه چگونه می توان به این هدف رسید بحثی جداست که خارج از موضوع تاپیک می باشد.
در مورد پاسخ تاپیک با توجه به تمام گفته ها و نوشته ها زمانی که بخواهیم هر کدام از دو دسته را از مرگ نجات دهیم ، نیاز به توصیف آن داریم که چهار نفر زنده بمانند بهتر است یا یک نفر . ولی اگر در ارتباط مستقیم با دنیا باشیم خواهیم دانست که نه مردن و نه زنده ماندن چهارنفر از یک نفر بهتر نیست .

باز هم عذرخواهی می کنم بابت اینکه مانع از بحث مفید شما در تاپیکتون شدم .
امیدوارم در تالار فلسفه ، دوستان آگاه به معنای فلسفه و یا جویای آن باشد . زیرا گام برداشتن در این مسیر چیزی جز صبر و مبارزه طلبی ، نمی طلبد .
 

s.j.khataeepour

کاربر بیش فعال
اول اینکه قصد من از حضورم در بحث شما خراب کردن تاپیک و کج کردن راه اون نبود و اگر حرف های بنده مزاحمت ایجاد کرد شخصا عذر می خوام .
دوم اینکه سوال شما رو دیدم ولی برای پاسخ دادن بهش نیاز داشتم تا شما جواب سوالی رو که قبل تر پرسیده بودم ، داده باشی .
و اما دلیل این صحبت ها تا رسیدن به پاسخ تاپیک شما :
اگر دقت کنید می بینید در توصیف از یک شی همیشه دو جنبه بیان می شود : یکی ساختار و دیگری رفتار . هرکس وابسته به حوصله و توانایی خود هر کدام از این دو را برای توصیف شی ، بسط کمتر یا بیشتر می دهد . شما مداد را توصیف کردید و از رفتارهایش مانند اثر گذاری آن گفتید و از ساختارش مانند اندازه و جنس و کیفیتش نام بردید. به عبارتی برای شناخت یک شی از دیگر واژه ها و افعال و صفات استفاده کردید ولی باز هم موفق به گفتن اینکه یک مداد حقیقتا چیست نشدید . بسیاری از اوقات ما برای خط کشی دفترمان از کنار صاف مداد استفاده می کنید یا برای خاراندن پشتمان و ... . درحالی که هیچ کدام اینها در تعریف شما نبود . پس توصیفات ما مبین هدف ما برای بهره برداری از شی است نه خود آن چیز . اسم و نام هرچیزی مانند جعبه ای است که توصیفات ساختاری و رفتاری خاصی را در خود نگه می دارد . زمانی که می خواهیم بگوییم : آن مداد را بده به من؛ نمیاییم تک تک تعاریف را بگیم و بعد به شخصی بگیم که اون رو بده به من . یکدفعه میگیم مداد رو بده . پس نام ها و اسم ها نیز تنها جعبه ای برای نگهداری توصیفات هستند . و اما مقصود ؟ مقصود آنکه ما هیچ چیز در دنیا را نمی توانیم بشناسیم و تنها در دایره عملکرد خود با آن چیز ، توصیفاتی را در کنار هم قرار می دهیم و به آن مجموعه اسمی میدهیم و سپس می گوییم آن را شناخته ایم . در صورتی که ما هیچ چیز را نشناخته ایم . چه بسا مدادی که هیچ گاه برای نوشتن مورد استفاده قرار نگیرد و این دلیل بر نبودن مداد نیست ! پس مداد هست و در عالم موجود هستی دارد ولی در توصیفات دیگری است . این مثال بسیار ساده برای آن بود که نشان دهیم در دنیای ما هیچ چیز برای شناخت وجود ندارد چه برسد به مباحث خداشناسی ! خدایی که نه دیده شده و شنیده . شما فرمودید راه حل دیگری برای شناخت معرفی کنم پس اگر توصیف نکنیم چه کنیم؟ و من نیز پاسخ می دهم که با هرچیز آنگونه که هست مواجه شوید . هیچ کدام از ما با دنیای خودمان مستقیما ارتباط برقرار نمی کنیم و ارتباطمان با دنیا در چند سطح واسطه و غیرمستقیم برقرار می شود . لذا این یکی از سخت ترین تمرینات برای مواجهه با دنیاست که ممکن است شخص بدون آمادگی ، در صورت مواجه ی بدون توصیف با دنیا ، از ترس بمیرد . زیرا چیزی را می بیند که همیشه دیده ولی واقعا آن نیست ! و این حقیقت است . حقیقت مانند کره ای است که بی نهایت وجه دارد . هر وجه آن یک واقعیت و یک توصیف است . مانند کره ی زمین که هر سرزمین آن دارای فرهنگ و قانون و تعاریف خاص هست ولی همگی جزء همان کره ی خاکی هستند و انسان به حقیقت رسیده درهرجایی از جهان بی هیچ تشنجی به زندگی خود ادامه می دهد. چون به قوانین زندگی یک انسان در کره ی خاکی آگاه هست و انجام هیچ قانونی برایش غیرممکن نیست. پس دیدن حقیقت برای انسان امروز نیاز به یک عمر تلاش برای زندگی مبارزه طلبانه دارد و بدون آن، موفقیت بی معناست . اینکه چگونه می توان به این هدف رسید بحثی جداست که خارج از موضوع تاپیک می باشد.
در مورد پاسخ تاپیک با توجه به تمام گفته ها و نوشته ها زمانی که بخواهیم هر کدام از دو دسته را از مرگ نجات دهیم ، نیاز به توصیف آن داریم که چهار نفر زنده بمانند بهتر است یا یک نفر . ولی اگر در ارتباط مستقیم با دنیا باشیم خواهیم دانست که نه مردن و نه زنده ماندن چهارنفر از یک نفر بهتر نیست .

باز هم عذرخواهی می کنم بابت اینکه مانع از بحث مفید شما در تاپیکتون شدم .
امیدوارم در تالار فلسفه ، دوستان آگاه به معنای فلسفه و یا جویای آن باشد . زیرا گام برداشتن در این مسیر چیزی جز صبر و مبارزه طلبی ، نمی طلبد .


از طرز فکرت خوشم میاد. ممنون. بابت پست مفصلت.

فعلا شب خوش
 

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیروز در یک مهمانی با یکی از دوستانم که فلسفه خوانده درباره این سوالات صحبت کردم و برایش تعریف کردم
که به جواب قابل قبولی درباره سوال دوم نرسیده ام. اما بحث با دوستم و نظرات جالبش یک دید جدید بهم داد.

ببینید بستگی به این دارد که ما حوادث دنیای اطرافمان را تصادفی بدانیم یا بر اساس حکمت
اگر حوادث بر اساس حکمتی اتفاق می افتند ما به این نتیجه رسیدیم که نباید مسیر قطار را منحرف کرد.
چون ما در اینجا هیچ ابزاری نداریم که بدانیم زنده ماندن ان 4 نفر خیر است یا ان یک نفر.

ما نمیدانیم کدام گروه ارزشش را دارد که جانش حفظ شود.
گاهی انسانی مثل حضرت خضر پیدا میشود که علم غیب دارد و مثلا تشخیص میدهد فردی باید کشته شود و صلاح خانواده اش در این است.(ماجرای سوره کهف)اما ما وضعیت حضرت موسی ع را داریم که در آنجا از پشت پرده خبر نداشت و بنظرش کار حضرت خضر غط میرسید .
ما در این موقعیت دید نداریم.
پس اگر به این اعتقاد داشته باشیم که این حادثه وقتی دارد روال طبیعی خودش را طی میکند بر اساس تصادف نیست و در تک تک وقایع عالم حکمتی نهفته بوده نا آگاانه دست به اقدامی نمیزنیم.
که اگر اقدام کنیم قاتل آن یک نفر ماییم . چون جاهلانه قدم برداشته ایم گناهکاریم.

الان یاد یک قسمت از نامه حضرت علی به امام حسن افتادم که ایشان امام حسن را نصیحت میکنند که :
وَ اَمْسِكَ عَنْ طَريق اِذا خِفْتَ
در راهى كه از گمراهى در آن بترسى
ضَلالَتَهُ، فَاِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الاَْهْوالِ.
قدم منه، زيرا حفظ خويش به هنگام سرگردانى بهتر از اين است كه آدمى خود را در امور خطرناك اندازد.
 
بالا