زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
دانشگاه فردوسی مشهد یکی از بهترین دانشگاها به حساب میاد
دانشگاه تهران..
بعد دانشگاه تبریز
دانشگاه فردوسی مشهد...
تبریز بعد ماست دیگه
ببین تو رتبه بندیایی که گذاشتی فردوسی بهتره
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماجرایی تامل برانگیز : میزان فاصله ی قلب آدم ها و تٌن صدا

استادى از شاگردانش پرسید:
چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟
چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت:
چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم

استاد پرسید: این که آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟
آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچکدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام او چنین توضیح داد:
هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد.
آن‌ها براى این که فاصله را جبران کنند مجبورند که داد بزنند.
هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند.

سپس استاد پرسید:
هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟
آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند. چرا؟
چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است.
فاصله قلب‌هاشان بسیار کم است.

استاد ادامه داد:
هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود.
سرانجام، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باش
اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.

__._,_.___

.

__,_._,___
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
اين همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست است که خدا حرف نمی زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت مي توانی حس کني اينجا بین انسان و خدا هیچ فاصله ای نیست می توانی در اوج همه شلوغی ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
.___

__,_._,___

عالی بود زهره جان
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام
من نیدونم اشکال از چی بیده:(

زیبا گلی
شوما هم نیتونی لینک باز کنی؟
:que:
اگه زحمتی نیست میشه یه بار دیگه بزاری...
بزار خوب اپلود بشه..
بعد اینجا بزار.. شاید وسطش هنوز تموم نشده گذاشتی...
اینم میتونه باشه.
ببخشید گلمااااا...:redface:
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
دیگران می پرسند : بیداری ؟ آری . بی " دار " م . چرا که اگر " دار " ی داشتم یا قالی زندگیم را خود می بافتم ، یا خود را به " دار " می آویختم و خلاص ...
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند
گلم چه غمگین مینویسی!
اگه ناراحتی نیایماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند
ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند…!
تا تو را انکار کنند…!
تا از رویـــت رد شـــوند

گلم چه غمگین مینویسی!
اگه ناراحتی نیایماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
کاری نداره اگه ناراحتی با همون یه اجر لق بزن تو سرش.. همونجا بی هوش شه....:biggrin:البته در باب شوخی بود.
 

**آگاهدخت**

مدیر تالار اسلام و قرآن
مدیر تالار
سلام


گلم چه غمگین مینویسی!
اگه ناراحتی نیایماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


نه عزیزم مگه میشه
اینجا بدون شما ادامه نخواهد داشت
چشم از این به بعد شاد مینویسم
:smile:
کاری نداره اگه ناراحتی با همون یه اجر لق بزن تو سرش.. همونجا بی هوش شه....:biggrin:البته در باب شوخی بود.

خیلی جالب بود
:D


شرمنده تشکر نداشتم :redface:
 

"Pejman"

دستیار مدیر مهندسی کشاورزی گیاهان دارویی
سلامممممممممممم خوبین خوشین سلامتین ؟ دلمان تنگ شده! مخصوصا برای یک نفر ! :D کوش!؟
 

20112

عضو جدید
خدا بزرگ نیست !!!

خدا بزرگ نیست !!!

خدا بزرگ نیست !!!

هنوز سنی نداشت تازه دبستان می رفت

یه روز که از مدرسه برگشت دید که عموش اومده

دست و پاش یخ زده بود اون روز هوا خیلی سرد بود

کفشو نمی تونست دربیآره با اون کفشایی که به پا داشت فک کنم پاهاش دیگه حسی نداشتن چون چند سال بود که اون کفشا رو می پوشید

کلا پاره شده بودن

عموش کفشای اونو از پاش دراورد و به مادرش گفت که یه کاسه آب سرد بیاره تا پاهای اونو با آب گرم کنه چون پاهاش یخ زده بودن

به عموش گفت عمو امروز توی کلاس معلممون برام یه جایزه داده

عموش گفت آفرین چیه بده ببینم

اون دستشو کرد توی کیفش و یه جعبه مدادرنگی دراورد و به عموش نشون داد

عموش تحسینش کرد و گفت تو یه روز آدم بزرگی میشی

اون خیلی کنجکاو بود و سوالهای خیلی زیادی توی ذهنش داشت که خیلی دوست داشت که جوابشونو بدونه

به عموش گفت : عمو می تونم یه سؤال ازتون بپرسم؟

عموش گفت: البته

اون گفت چرا میگن خدا بزرگه ؟

هیچ کس که تا حالا خدا رو ندیده!

پس چطور میگن خدا خیلی بزرگه؟؟!!!

عموش نمدونست چطور جوابشو بده

برگشت گفت : خدا بزرگه چون وقتی ما گرسنه میشیم برامون غذا میده وقتی ما توی سرما هستیم برامون لباس میده ، ما نمیتونیم خدا رو ببینیم ولی اون میتونه ما رو ببینه

وقتی کفش نداریم بما کفش میده ...

اون گفت پس خودش چی؟ اون غذا نمیخوره؟گرسنه نمیشه؟ الان هوا خیلی سرد اون کجاس؟ من میخوام کفشامو بدم بهش

عموش گفت نه نه خدابه هیچی نیاز نداره اون خیلی بزرگه

ولی اون برگشت گفت نه: خدا بزرگ نیست !!!!

هنوز حرفشو تموم نکرده بود که عموش محکم یه سیلی به صورتش زد وگفت چی میگی؟!

دیونه شدی؟

اون که چشاش پر شده بودن از اشک دست سردشو روی صورتش گذاشت و با صدای لرزان گفت :

من که نگفتم خدا بزرگ نیست !! خدا بزرگه ولی کلمه بزرگ خیلی کوچیکه برا خدا ما نباید به اون بگیم بزگ

چون به ما کفش میده ولی خودش کفش نداره


:gol::heart::gol:
 

20112

عضو جدید
خدا خیلی بزرگه!

خدا خیلی بزرگه!

به خدا گفتم:خسته ام
گفت:"لا تقنطوا من رحمةالله"(از رحمت خدا نا اميد نشويد)
گفتم:هيچ کس نميداند در دلم چه ميگذرد
گفت:"ان الله بين المرء و قلبه"(همانا خدا ميان انسان و قلبش{حائل}است)
گفتم:هيچ کسي را ندارم
گفت:"نحن اقرب اليه من حبل الوَريد"(ما از رگ گردن به انسان نزديکتريم)
گفتم:ولي انگار مرا فراموش کرده اي!
گفت:"فاذکروني اذکرکم"(من را ياد کنيد تا ياد شما باشم)


:gol::heart::gol:
 

20112

عضو جدید
خادایا خیلی دوستت دارم

خادایا خیلی دوستت دارم

وقتی خداوند تو را به لبه پرتگاه می برد به او اعتماد کن یا تو را از پشت می گیرد یا به تو پرواز کردن یاد می دهد

هر گاه مشکل بزرگی داشتی به خدا نگو مشکل بزرگی دارم به مشکلت بگو خدای بزرگی دارم

ما همیشه از نردبان بالا می رویم تا خدا را ملاقات کنیم اما غافل از اینکه خدا پائین ایستاده و نردبان را نگهداشته تا ما نیفتیم

شکسته های دلت را به بازار خدا ببر خدا خود بهای شکسته دلان است

خدا تنها معشوقی است که عاشقانی دارد که هیچ یک از آنها از بودن دیگری ناراضی نیست و هیچگاه یکی از آنها معشوقش را تنها برای خود نمی خواهد

وقتی خداهست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست

:gol::heart::gol:
 

20112

عضو جدید
...

...

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفت: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟
گفت: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله
.:: کاراهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109) ::.

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
گفت: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.

گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفت: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه – مهربان است (بقره/143) ::.

گفتم: دلم گرفته
گفت: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58) ::.

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله
گفت: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159) ::.

گفتم: خیلی چاکریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن! یادت باشد که:
گفت: و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/11) ::

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم ؛
گفت: فانی قریب
.:: من که نزدیکم (بقره/۱۸۶) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم
گفت: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/۲۰۵) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفت: ألا تحبون ان یغفرالله لکم
.:: دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟! (نور/۲۲) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی
گفت: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه
.:: پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/۹۰) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟
گفت: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده
.:: مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/۱۰۴) ::.

گفتم: دیگر روی توبه ندارم
گفت: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزو دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/۲-۳) ::..

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟
گفت: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/۵۳) ::.

گفتم: یعنی اگر بازهم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟
گفت: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱۳۵) ::.

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم! ... توبه می‌کنم
گفت: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/۲۲۲) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفت: الیس الله بکاف عبده
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/۳۶) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟
گفت:یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. (احزاب/۴۱-۴۳) ::.


:gol::heart::gol:
 

20112

عضو جدید
عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد!

عجب صبری خدا دارد عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .همان یک لحظه ی اول ،که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان ،جهان را با همه زیبایی و زشتی ،به روی یکدگر ، ویرانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .که در همسایه ی صد ها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم ،نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم ،بر لبِ ، پیمانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .که می دیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین ،زمین و آسمان را واژگون ، مستانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .نه طاعت می پذیرفتم ،نه گوش از بهر این بیداد گر ها تیز کرده ،پاره پاره در کف زاهد نمایان ،سبحه ی ، صد دانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،آواره و دیوانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .بگرد شمع سوزان ِ دل عشاق سرگردان ،سراپای وجود بی وفا معشوق را ،پروانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .به عرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ، تا که می دیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد ، گردش این چرخ را وارونه ، بی صبرانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !اگر من جای او بودم .که می دیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنه ی این علم ِ عالم سوز مردم کش ،به جز اندیشه ی عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،در این دنیای ، پر افسانه می کردم .عجب صبری خدا دارد !چرا من جای او باشم .همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ، تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد وگرنه من به جای او چو بودم ،یک نفس کی عادلانه سازشی ، با جاهل و فرزانه می کردم .عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

:gol::heart::gol:
 

20112

عضو جدید
نامه نظر علی طالقانی به خدا

نامه نظر علی طالقانی به خدا

نامه نظر علی طالقانی به خدا

این یکی داستان نیست... واقعیته... در زمان ناصر الدین شاه اتفاق افتاده. و الان هم این نامه در موزه گلستان تهران تحت عنوان (نامه ای به خدا) نگهداری میشه... میتونید برید ببینید... نظرعلی طالقانی طلبه ای بوده که در مدرسه ی مروی تهران درس میخوانده. نظر علی طالقانی آنقدر فقیر بوده که شبها میرفته دور و بر حجره های طلبه ها میگشته تا شاید توی آشغالها چیزی برای خوردن پیدا کنه....
یه روز نظر علی طالقانی به ذهنش میرسه که نامه ای برای خدا بنویسه....
مضمون این نامه:

بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب خدا!
سلام عليکم
اينجانب بنده ي شما هستم.
از آن جا که شما در قران فرموده ايد:

"ومامن دابه في الارض الا علي الله رزقها"
«هيچ موجودزنده اي نيست الا اينکه روزي او بر عهده ي من است.»

من هم جنبنده اي هستم از جنبندگان شما روي زمين.
در جاي ديگر از قران فرموده ايد:

"ان الله لا يخلف الميعاد"
«مسلما خدا خلف وعده نميکند.»

بنابراين اينجانب به جيزهاي زير نياز دارم:
1-همسري زيبا ومتدين
2-خانه اي وسيع
3-يک خادم 4-يک کالسکه و سورچي
5-يک باغ 6- مقداري پول براي تجارت
لطفا بعد از هماهنگي به من اطلاع دهيد. مدرسه مروي-حجره ي شماره ي 16-نظرعلي طالقاني
بعد از اینکه نامه رو مینویسه پیش خودش فکر میکنه که نامه رو کجا بذارم که خدا اونو بخونه؟؟؟ به ذهنش میرسه که اونو تو مسجد بذاره که خانه ی خداست... به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان ) میره. همین طور که میگشته یه جای امن واسه نامش پیدا کنه یه سوراخ در دیوار مسجد میبینه... پیش خودش میگه: اینجا خوبه ... خدا حتما پیداش میکنه... و نامه رو در اونجا قرار میده...
صبح روز بعد ناصر الدین شاه قصد شکار میکنه... با کاروان خود از آنجا عبور میکرده که ناگهان به خواست خدا باد تندی شروع به وزیدن می کنه و نامه ی نظر علی طالقانی را با خود برده و درست روی پای ناصر الدین شاه می اندازد...
ناصر الدین شاه نامه را باز میکند...
خدمت جناب خدا سلام علیکم...
ناصر الدین شاه خندش میگیره و با کنجکاوی نامه رو میخونه. رو به کاروان میکنه و میگه: شکار متوقف شد....و دستور بازگشت کاروان را به کاخ میدهد...
او يک پيک به مدرسه ي مروي مي فرستد، و نظرعلي را به کاخ فرا مي خواند. وقتي نظرعلي را به کاخ آوردند ،دستور مي ده همه وزرايش جمع شوند و بشون میگه:
ما مفتخر شدیم نامه ای را که این اقا به خدا نوشته بودند- ایشان به ما حواله فرمودند. پس وظیفه ی ماست که آن را انجام دهیم...
نامه را میخواند و دستور میدهد که هر یک از وزرا یکی را به عهده بگیرد:
1. همسری زیبا و متدین...
یکی از وزرا میگوید: دختری زیبا و متدین دارم. او را به عقدش در می آورم.
2. ....
3. ....
4. ....
5. ....
6. ....
هر کدام از وزرا یکی را به عهده گرفته و به نظر علی طالقانی میدهد.
و به همین صورت خداوند متعال نامه ی آقای نظر علی طالقانی را بی پاسخ نگذاشته و خواسته هایش را برآورده میسازد.
 
بالا