داستان فیلم:
«جاننش» نابغه ریاضی جوانی است كه در سال 1947 در دانشگاه پرینستون تحصیل میكند. او تئوریهای نوآورانه خویش را در این دوران عرضه میكند كه باعث انقلابی در علوم ریاضی و اقتصاد میگردد. سهسال بعد او استاد این دانشگاه میشود و سپس به استخدام پنتاگون درمیآید تا در اوایل دههپنجاه و در اوج جنگسرد به مبارزه با جاسوسان روس بپردازد.
در همین دوران او با «آلیشا» دانشجوی تیزهوش خویش ازدواج میكند و صاحب فرزندی میگردد، اما بهزودی توهمات و تصورات مالیخولیایی به او هجوم میآورد و دچار بیمار اسكیتزوفرنی و پارانویا میشود. نبوغ و دیوانگی درهم میآمیزد و مرز میان واقعیت خیال و توهم در ذهن او درهم میریزد. او سیسال دچار این بیماری و در بیمارستانها بستری میگردد تا سرانجام تصمیم میگیرد با قدرت اراده خویش مغزش را از نو برنامهریزی نماید و خود را از این بیماری نجات دهد. او نیاز به باور و همكاری آلیشا دارد و چنین است كه او به قدرت عشق و اراده خویش نبرد با بیماری را آغاز میكند و سرانجام علیرغم تمام فشارهایی که در این مسیر متحمل میشود نامزد دریافت جایزه نوبل میگردد (ویکیپیدیا).
تحلیل فیلم:
این فیلم دربارهٔ زندگی جاننَش ریاضیدان برنده جایزه نوبل اقتصاد ساخته شده است. جان فوربز نش ریاضیدان نابغه و برجسته آمریکایی که در سنین جوانی به بیماری اسکیزوفرنی مبتلا شد.
اسکیزوفرنی یک بیماری روانی با منشاء نامشخّص و علایم متغیّر میباشد. مشخصه این بیماری عدم توانایی درک و یا بیان واقعیت است. این بیماری دارای عوارضی همچون عدم ارتباط منطقی در رفتار و گفتار، انزوا و گوشهنشینی بیشازحد و هذیان و توهم است.
علایم این بیماری بسیار متنوع است. هذیان گویی، داشتن توهمهای مختلف از قبیل دیدن اشیاء یا افراد غیرواقعی، اختلال در تکلم، رفتارهای حرکتی عجیب و بالاخره سرکوب شدن عواطف و احساسات فرد بهطوری که در نهایت دچار مشکل در عملکرد اجتماعی یا شغلی و اختلال در روابط با دیگران شود، بیمار مبتلا به روان گسیختگی ممکن است یک حالت کاملا برآشفته و پرخاشگر داشته و یا ممکن است بهکلی ساکت و بیحرکت گوشهای نشسته باشد.
شایعترین توهمهایی که این بیماران به آن مبتلا هستند، توهمهای شنوایی است، مثلاً بیمار احساس میکند گفتوگوی دونفر را و یا صدای کسی که غالباً به او دستور میدهد را میشنود.
جاننش در تکامل نظریه بازیها نقش بسیار مؤثری داشت و بهخاطر تلاشهایش در این زمینه، در سال ۱۹۹۴ به همراه رینهارد سلتن و جان هارسانای برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. او در سال ۱۹۹۹ از دانشگاه کارنگی ملون، دکترای افتخاری علوم و تکنولوژی دریافت نمود.
او همچنین در سال ۲۰۰۳ از دانشگاه فدریکوی دوم ناپل (ایتالیا) دکترای افتخاری اقتصاد و در سال ۲۰۰۷، از دانشگاه آنتورپ (بلژیک) دکترای افتخاری دیگری در
همین رشته (اقتصاد) دریافت داشت. در حال حاضر، او یکی از معروفترین استادان ریاضیات در دانشگاه پرینستون است.
نخستین علائم اسکیزوفرنی در سال ۱۹۵۸ در نش نمایان شد و این در حالی بود که وی یک سال پیش از آن با آلیشیا که یک داشجوی فیزیک اهل السالوادور بود ازدواج کرده بود.
البته آنها در سال ۱۹۶۳ از یکدیگر جدا شدند و این زمانی بود که علائم بیماری بیش از گذشته برای نش دردآور شده بود اما هفتسال بعد آنها بار دیگر زندگی
مشترک را از سر گرفتند هرچند آلیشیا معتقد بود تنها برای کمک کردن به نش حاضر به این کار شده است و نه از روی علاقه. او صداهایی غیرواقعی میشنید که
او را از خطراتی موهوم حذر کرده و وادارش میکردند تا کارهایی برخلاف خواستهاش انجام بدهد. رفتهرفته بر شدت توهمات او افزوده شد و زندگیاش در آستانه
فروپاشی قرار گرفت.
کرسی استادی خود را در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بیمارستان بستری شد.
زندگی پردرد این دانشمند نابغه تا آنجا موردتوجه کارشناسان قرار گرفته است که میگویند اگر وی دچار این بیماری مخرب فکری نمیشد میتوانست بهعنوان
اینشتینی جدید به دنیا معرفی شود.
علاوه بر كتابهاي مختلفي كه درباره زندگي جاننش نوشته شده، دو فيلم نيز بر همين اساس توليد شده است. يكي همین فيلم «ذهن زيبا» که با واقعيت زندگي و
بيماري جاننش خيلي فاصله دارد؛ و ديگري فيلم مستند «جنون درخشان» كه نگاه دقيقتر و وفادارتري به زندگي او داشته است.