زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

زيگفريد

عضو جدید
کاربر ممتاز
گل ميدهد دوباره غزل در هواي تو

دارد بهار مي چكد از چشمهاي تو


گل ميدهد دوباره در اين قحط سال عشق

احساس شاعرانه من از صداي تو


از هر كه ديده ام بخدا مهربانتري

دريا ! دلم گرفته در اينجا براي تو


در كوچه هاي خلوت شعرم قدم بزن

بگذار تا نفس بكشم در هواي تو


امشب به احترام تو اين شعر ساده را

اماده كرده ام كه بريزم به پاي تو


وقتي تو مي رسي نفسم تازه مي شود

احساس كرده اي شده ام مبتلاي تو


شب با هزار دلهره خوابم نمي برد

وقتي دريغ مي شود از من صداي تو


در را نبند! روئين تن است غريبه نيست

از راه دور امده اين اشناي غريب تو :razz:


:gol: :gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
هنگامي كه دستان مهربان اش را به دست مي گيرم
تنها يي غم انگيزش را در مي يابم .

اندوهش
غروبي دل گير است
در غربت و تنهايي.
هم چنان كه شادي اش
طلوع همه آفتاب هاست
و صبحانه
و نان گرم
و پنجره اي
كه صبح گاهان
به هواي پاك گشوده مي شود
و طراوت شمعدا ني ها
در پاشويه حوض .

چشمه يي
پروانه يي و گلي كوچك
از شادي
سرشارش مي كند
و ياسي معصومانه
از اندوهي
گران بارش :
اين كه بامداد او ديري ست
تا شعري نسروده است .

چندان كه بگويم
((امشب شعري خواهم نوشت ))
با لباني متبسم به خوابي :آرام فرو مي رود
چنان چون سنگي
كه به درياچه يي
و بودا
كه به نيروانا

و در اين هنگام
دختركي خردسال را ماند
كه عروسك محبوب اش را
تنگ در آغوش گرفته باشد .

اگر بگويم كه سعادت
حادثه يي ست بر اساس اشتباهي
اندوه
سراپاي اش را در بر مي گيرد
چنان چون درياچه يي
كه سنگي را
و نيروانا
كه بودا را
چرا كه سعادت را
جز در قلمرو عشق باز نشناخته است
عشقي
كه به جزتفاهمي آشكار نيست .


نخست
دير زماني در او نگريستم
چندان كه چون نظر از وي باز گرفتم
در پيرامون من
همه چيزي
به هيات او در آمده بود .

آن گاه دانستم كه مرا ديگر
از او
گريز نيست .




احمد شاملو
دفتر يكم از مجموعه اثار
 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
ماهی من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛

احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:
(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))



 

eksir

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام ای غروب غریبانه یدل
سلام ای طلوع سحرگاه رفتن
سلام ای غم لحظه هایجدایی
خداحافظ ای شعر شب های روشن
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعرشبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
توتنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
تو رامی سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تانسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دلمن
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زردماندم
خداحافظ ای نوبهار همیشه


 

گلابتون

مدیر بازنشسته


كاش اين پنجره ام رو به اينهمه دل تنگي نبود
كاش باز ميشد اين دريچه ام رو به نسيمي
رو به دريايي
دريايي آبي و آرام
تا نفسسسس بكشم و ببلعم همه روياهاي ناپخته ام را
تا به دنباله بادبادكي ببندم تمام دلواپسيهايم را
كاش گشوده ميشد بغض اين پنجره
رو به تمام روشنايي هاي ناب و پاك
كاش لبخندي مهمان لبهايم ميشد
مهمان دل تنهاي خاموشم
.
.
من همان نسيمم من همان دريايم
نرم و آبي و آرام بخش
با سكوتي به وسعت تمام هستي ام
در پس پنجره اي كه شاهد همه دلتنگيهايم بوده

و نرم نرم دستانم آويزه خواهد شد
در اين انتظار سخت و طولاني و دلگير
انتظاري به تلخي قهوه
قهوه ايي گرم و دلچسب


سايه
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
کاش می امدی و نگاهم به نگاه دوری گره نمی خورد.

شاید اگر همین حالا می دیدمت ، دیگر تا قعر دلم دیدن را ترک می کردم
چون دیدن هم مرا به گردابی عجیب فرو می برد
مثل شنیدن
و مثل دلم که دل نیست
کاش می امدی
و دیگر تعجب دلم جای خود را به یک یقین بی عیب می داد
و بی اعتمادیم جای خود را به منی می داد که بتوانم یکبار برای همیشه بگویم

من هستم

می توانم باشم
.
.
.

کاش می امدی
 

kamal_n13

عضو جدید
رفتي و نديدي كه چه محشر كردم
با اشك تمام كوچه را تر كردم
ديشب كه سكوت خانه دق مرگم كرد
وابستگي ام را به تو باور كردم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
گفت کز چنگ من به ناله رود** باد برخستگان ِ عشق درود
عاشق آن شد که خستگی دارد** به درستی شکستگی دارد
عشق پوشیده چند دارم چند** عاشقم، عاشقم به بانگ بلند
مستی و عاشقیم برد ز دست* صبر ناید ز هیچ عاشق مست
گرچه برجان عاشقان خواریست** توبه در عاشقی گنه کاریست
عشق با توبه آشنا نبود** توبه در عاشقی روا نبود
عاشق آن به که جان کند تسلیم** عاشقان را ز تیغ تیز چه بیم؟

**نظامی**
 

mahboobeyeshab

عضو جدید
کاربر ممتاز
ليلي زير درخت انار نشست.
درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ.
گلها انار شد، داغ داغ. هر اناري هزارتا دانه داشت.
دانه ها عاشق بودند، دانه ها توي انار جا نمي شدند.
انار کوچک بود. دانه ها ترکيدند. انار ترک برداشت.
خون انار روي دست ليلي چکيد.
ليلي انار ترک خورده را از شاخه چيد.
مجنون به ليلي اش رسيد.
خدا گفت: راز رسيدن فقط همين بود.
کافي است انار دلت ترک بخورد....:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
شب ها منم و عشق تو و چشم تر من

دیگر کسی ساده نمی نویسد

ساده نمی گوید

حتی ساده نگاه هم نمی کند

و من همچنان چشمهایم به دنبال کسی است که نگاهش ساده باشد

حرف هایش، خنده هایش، گریه هایش ساده باشند

ساده بپوشد

ساده راه برود

ساده دستهایم رابگیرد

ساده ساکت بماند

ساده شلوغ کند

ساده باشد فقط همین

خودم هم دیگر ساده نیستم اما..................و مشکل همین است ...!

 

نسیم-سحر

عضو جدید

شهر خالی


شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
.....................


وای از دنیا که یار از یار می ترسد
غنچه های تشنه از گلزار می ترسد

عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد

پنجه خنیاگران از تار می ترسد

شه سوار از جاده هموار می ترسد

این طبیب از دیدن بیمار می ترسد
.....................


سازها بشکست و درد شاعران از حد گذشت

سالهای انتطاری بر من و تو بد گذشت
......................


آشنا نا آشنا شد
تا بلی گفتم بلا شد
...................

گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم

سنگ سنگ کلبه ویرانه را بر سر زدم
..........................


آب از آبی نجنبید
خفته در خوابی نجنبید
.....................


چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت

آسمان افسانه ما را به دست کم گرفت
...........................


جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد

بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد
..........................


شهر خالی، جاده خالی، کوچه خالی، خانه خالی

جام خالی، سفره خالی، ساغر و پیمانه خالی

کوچ کرده دسته دسته آشنایان عندلیبان

باغ خالی، باغچه خالی، شاخه خالی، لانه خالی
............................


باز آ تا کاروان رفته باز آید

باز آ تا دلبران ناز ناز آید

باز آ تا مطرب و آهنگ و ساز آید

تا گل افشانان نگاری دل نواز آید
................


باز آ تا بر در حافظ سر اندازیم

گل بیفشانم و می در ساغر اندازیم
 

*** s.mahdi ***

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
زدستم بر نمی خیزد که یکدم بی تو بنشینم
بجز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم

ترا من دوست می دارم خلاف هرکه در عالم
اگر طعنه است در عقلم وگر رخنه است در دینم

من اول روز دانستم که با شیرین درافتادم
که چون فرهاد باید شست دست از جان شیرینم

تو همچون گل ز خندیدن لبت باهم نمی آید
رواداری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم

بر آی ای صبح مشتاقان اگر نزدیک روز آمد
که بگرفت این شب یلدا ملال از ماه و پروینم

رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم برهم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
چرا تا شکفتم ،

چرا تا تو را داغ بودم ، نگفتم ؟

چرا بی هوا سرد شد باد ؟

چرا از دهن ،

حرفهای من

افتاد ؟
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست
نه هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد.

(سهراب سپهری)
 
آخرین ویرایش:

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلت که گرفت ؛ اونائی رو یاد بیار که دوستت دارن ؛ باهاشون دلتنگیتو پر کن.
 

primrose

عضو جدید
کاربر ممتاز
هماي شخص من از آشيان شادي، دور

چو مرغ حلق بريده به خاك بر مي‌گشت

دل ضعيفم از آن كرد آه خون آلود

كه در ميانه‌ي خونابه‌ي جگر مي‌گشت
 

mohamad_musavi69

عضو جدید
سلام
تا حالا شده تو دلتنگیت چیزی نتونی بگی !!!!!!! فقط ساکتی و به تپش های قلبت به تیری که میکشه توجه میکنی. به دردی که تحمل میکنه.
نفس عمیقی میکشی که آروم بشی:w04:
 

onia$

دستیار مدیر تالار مدیریت
دلتنگ نامه

دلتنگ نامه





از روى كينه نيست
اگر خنجر به سينه ات مى زنند

اين مردمان ،
تنها به شرط چاقو ،
دل مى برند !








نبودن تو
فقط نبودن تو نیست
نبودن خیلی چیزهاست
کلاه روی سرمان نمی‌ایستد
شعر نمی‌چسبد
پول در جیبمان دوام نمی‌آورد
نمک از نان رفته
خنکی از آب
ما بی‌تو فقیر شده‌ایم !

رسول یونان








شهید عشــــق تورا نیـستــــ خون‌بــها جـزتـو ....
بـه زیـر تیـغ نـدارم مدعــــا جـز تـو ...

مریض عشق تو را حاجتی به عیسی نیست
که کس نمی کند این درد را دوا جــزتـو...








نمیدانم چرا؟
عادت کرده ایم که یکی باشد...
یکی نباشد...
انگار اگر هردو باشند ...
تمام معادلات دنیا بهم میریزد..






به اندازه ی...
بی خیال...
تو فکر کن دوستت ندارم
من از پس اندازه گرفتنش بر نمی آیم !










چـه تفاوتي می کنــد
آنســوي دنیــا باشیم !
یا چند کوچه آن طرف تــر ؟!
پــاي عشق که در میان باشد ،
دلتنگــي دمــــارِ آدم را در مــي آورد.





ديشب را تا صبح بدنبالت گشتم
لابه لاي تمام خاطرات گذشته...
تمام خوبهايم را ورق زدم...
لحظه به لحظه اش را...
رد پايت همه جا جاريست...
اما...
دوباره تکرار داستان هميشگي
نبود تو و انتظار من...!!!
امروز را هم دوباره دنبالت مي گردم......مثل همه روزهاي نبودت!!!
امروز هم سراغت را از تمام برگ ها مي گيرم...!
شايد
برگي را از قلم انداخته باشم







دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم :
می آید ..... می ماند ....
و به تنهائیم پایان میدهد آمد
..... رفت ......
و به زندگی ام پایان داد ... !!





بزرگــــترین خطایت این بـــــود که :
فکــــــر میکردی من همیشه "صــــبورم"










یعنـــی می شود روزی برســـد.
کـــــه بیایــی. . .
مــرا در آغــــوش بگیری
بخواهم گله کُــــنم ....
بگویی هیــــــس . .
همه کابـــوس ها تمـــــــام شد ...
در گوشـــــــم بگویـی:
بــرای همیشه مالـــــه مــن شُـدی...








قرارمان همان جای همیشگی...
فقط این بار ...... تو هم بیا!!
:|







مگر که تو آغوش بُگشایی !
وگرنه این جهان
تنگ تر از آن است
که تمام ِ حجم ِ اندوهم را در خود جای دهد










یا بــــــــاش
یا بــــرو
نمــی خــواهـم
از دور مراقـبـــم باشــی
از دور دوستـــم بــداری
و مـن در لــــحـظــاتــم
هیــچگـــاه بودنــت را حـس نکنــم
دوری را نمـــی خــواهـم
یا بــــــــــــــــاش
یا بــــرو ...










دلتنگی یعنی
نه پایی واسه رفتن داشته باشی
نه دلی واسه موندن










به دلــــــــــــــــم افتاده بـود
كـه امشــــب حتــما خوآبـش رآ می بینم
امــا ....
تا صُبـح بـه شـوق دیدنــــش خوابـــــــــم نبرد ...








برای نقاشی هایتان ،
مدل نمی خواهید؟
مردی بوده ام،
که مدت هاست
طبیعت بی جان شده است ...
 

Melina666

عضو جدید
نفس می کشم نبودنت را
نیستی
هوای بوی تنت را کرده ام
می دانی
پیرهن جدایی ات بدجور به قامتم گشاد است
تو نیستی
آسمان بی معنیست
حتی آسمان پر ستاره
و باران
مثل قطره های عذاب روی سرم می ریزد
تو نیستی
و من چتر می خواهم ...
هر چیزی که حس عاشقانه و شاعرانه می دهد در چشمانم لباس سیاه پوشیده...
خودم را به هزار راه میزنم
به هزار کوچه
به هزار در
نکند یاد آغوشت بیفتم ...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
**دلتنگی**

**دلتنگی**

کفش هم که تنگ باشه پای ادمـــــــــــو میزنه

دل که جـــــــای خود دارد...
 

fahimeh89

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلشکسته

دلشکسته

من چه ساده ام ! و از صداقت سرشار …!

اما…
دنیا پر از ریا و دروغ !
و مرا نیز اینگونه می خواهد …
امروز بر سادگی خود گریستم … ویا نه … خندیدم !

تلخ است حرف من

زهر است گفته های نسنجیده ام …

ولی ...

بنشین و سطر سطر مرا جستجو بکن

بار دگر مرا بخوان

راستی!

چه زجر آور است فریادی که درون سینه ام حبس شده است …

 

N!RVANA

عضو جدید
احتیاجی به تسبیح نیست!

دستانت را بمن بدهی،

با انگشتانت ذکر دوست داشتن میگویم...

 

N!RVANA

عضو جدید
روزے !!!

بہ تـــَـمامــ ایــטּ بے قــَـرارے ـہا ---» مے خــَـنـدے

و ســاده از کـــِنـارشــاטּ ---» مے گــُـذرے

ایــטּ قــَـشـنـگــــ تــریــטּ "دروغے" استـــ کہ دیـــگـراטּ

بــراے آرامــ کــردنـتـــ بہ *تـــــــُـــــــو* مے گـــویــنـد (!)
 

N!RVANA

عضو جدید
چهـ پُـر جُـرئَتـ میشَـوَد کَسیـ کهـ میفَهمَد از تَهـ دِلـ دوستَشـ داریــ!
 

N!RVANA

عضو جدید
اَز تــو چــﮧ پنهـــاטּ

حالا کـﮧ قلبَتــــ مال مـَטּ استــــ

خـوבمـــ بـﮧ خـُوבمــ حسـُوבے اَمــ مے شـَوב
 
بالا