زمزمه های دلتنگی(کلبه کوچک دل...)

elo0ne_lady

عضو جدید
دست هایم مانده به درگاه پنجره ، صدای واضحی مرا می خواند ، آری غروب است خیره می شوم به آیینه ... کسی در آینه از من می پرسد بی قراری باز بی تابی روی از آن بر می گردانم می گویم مرا تابی نیست ، اشتیاقی نیست به این دنیا ، شکوه از خود دارم چرا نور امید را هر از گاهی گم می کنم ...!!!
خسته ام از حرف سكوت خسته ام از هر واژه كه با تنهايي همرا ه است مي خواهم نقطه بگذارم در پايان همه اين جملات شايد باز نتوانم….:cry:
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]نگفته[/FONT][FONT=&quot]بودم[/FONT][FONT=&quot]![/FONT][FONT=&quot]پیش از خدا حافظی
[/FONT][FONT=&quot]حافظه ی باران را مرور کنی ؟
[/FONT][FONT=&quot]
و[/FONT][FONT=&quot]از میان تمام رویاهایش[/FONT][FONT=&quot]
سلام ها را به خاطر آوری ؟[/FONT][FONT=&quot]

نگفته بودم[/FONT][FONT=&quot] ![/FONT][FONT=&quot]واژه ها مقدس اند[/FONT][FONT=&quot]ا
حساس می شوند[/FONT][FONT=&quot]می ترسند[/FONT][FONT=&quot]می تر سانند[/FONT][FONT=&quot]

و[/FONT][FONT=&quot]حادثــــــــــــــه[/FONT][FONT=&quot]هیچ وقت خبرت نمی کند؟[/FONT][FONT=&quot]!
[/FONT][FONT=&quot]حالا رفته ای[/FONT][FONT=&quot]و[/FONT][FONT=&quot]من

در کوچه های قهوه ای کویری
که[/FONT][FONT=&quot]سواد خواندن ابر ها را ندارد
[/FONT][FONT=&quot]
تشنه ی قطره ای سلامم[/FONT][FONT=&quot]
تا بار دیگر[/FONT][FONT=&quot]سبز شوم:gol:[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

بابك خسروي

عضو جدید
کاربر ممتاز
اگه قراره تو اين تاپيك درباره دلتنگي هامون حرف بزنيم منم ميگم كه خيلي دلتنگم، نمي دونم چرا؟ ولي مي دونم كه بعضي موقع ها اين دلتنگي ها رو دوست دارم. شايد اگه دل تنگي وجود نداشته باشه هيچ وقت نفهمم چرا به وجود اومدم. اين شده مسئله اي بزرگ براي من. كه بايد دل تنگ باشم يا نه؟
خيلي خوشحال مي شم نظر شما رو هم بدونم.
راستي از اون جمله اي كه در مورد آدم هاي حقير نوشتيد خيلي خوشم اومد. ممنون
يا علي
خدایابه من زیستنی عطا کن .که در لحظه ی مرگبر بی ثمری لحظه ایکهبرای زیستن گذشته است. حسرتنخورمو مردنی عطا کنکه بر بیهودگی اشسوگوار نباشم
كپي شده از دوست عزيزم محمدطاها
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز
از باغ مي‌برند چراغاني‌ات كنند
تا كاج جشنهاي زمستاني‌ات كنند


پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهاي تار
»
تنها به اين بهانه كه باراني‌ات كنند


يوسف! به اين رها شدن از چاه دل مبند

اين بار مي‌برند كه زنداني‌ات كنند

اي گل گمان مكن به شب جشن مي‌روي

شايد به خاك مرده‌اي ارزاني‌ات كنند


يك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست

از نقطه‌اي بترس كه شيطاني‌ات كنند


آب طلب نكرده هميشه مراد نيست

گاهي بهانه‌اي است كه قرباني‌ات كنند
 
آخرین ویرایش:

elo0ne_lady

عضو جدید
مرا یادم کنید هر دم در این آشفته حالم... که از یادم رود آنچه در این دنیا کشیدم.... که از یادم رود درد دلم را..... که از یادم رود آهی کشیدم ............ . مرا از این قفس آزاد سازید .... که روحی خسته و آزرده دارم .... تنم سالم و آزاد است و لیکن غمی جانکاه من در سینه دارم....
 

elo0ne_lady

عضو جدید
اگه قراره تو اين تاپيك درباره دلتنگي هامون حرف بزنيم منم ميگم كه خيلي دلتنگم، نمي دونم چرا؟ ولي مي دونم كه بعضي موقع ها اين دلتنگي ها رو دوست دارم. شايد اگه دل تنگي وجود نداشته باشه هيچ وقت نفهمم چرا به وجود اومدم. اين شده مسئله اي بزرگ براي من. كه بايد دل تنگ باشم يا نه؟
خيلي خوشحال مي شم نظر شما رو هم بدونم.
راستي از اون جمله اي كه در مورد آدم هاي حقير نوشتيد خيلي خوشم اومد. ممنون
يا علي
خدایابه من زیستنی عطا کن .که در لحظه ی مرگبر بی ثمری لحظه ایکهبرای زیستن گذشته است. حسرتنخورمو مردنی عطا کنکه بر بیهودگی اشسوگوار نباشم
كپي شده از دوست عزيزم محمدطاها

سلام دوست عزیز:gol:
این تاپیک واسه اینه که هر موقع احساس دلتنگی کردی و دلت گرفت بیایی و هر چی از روی دلتنگی با ذهنت ،قلبت ، روحت ،احساست حسش میکنی رو به زبون بیاری...
اصن میدونی تا دلتنگی نباشه ادم قدر عزیزان و لحظات خوبش رو نمیدونه. دلتنگیه که زندگی رو شیرین میکنه مثه انتظار...(>>>>>>>>>>>>>:cry:<<<<<<<<<<):gol:

سهراب سپهری
در قیر شب

دیر گاهی است در این تنهایی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می خواند
لیک پاهایم در قیر شب است
رخنه ای نیست دراین تاریکی
در و دیوار به هم پیوسته
سایه ای لغزد اگر روی زمین
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم ها
سر به سر افسرده است
روزگاری است دراین گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
طرح هایی که فکندم در شب
روز پیدا شد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است
جنبشی نیست دراین خاموشی
دست ها پاها در قیر شب است
__________________
 

enteha

عضو جدید
کاربر ممتاز
غرور بي پايان من و تو تنها چيزي بود كه همانند رعد و برق بر هم غريديم و همانند امواج طوفان بر هم كوبيديم...


و حال همه آنچه كه از تو داشتم را در كتاب خاطراتم محبوس كرده و بر بستر درياي زندگي رها نمودم تا براي هميشه از من دور سازد...
 

elo0ne_lady

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدمک آخر دنیاست ... بخند...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدمک مرگ همينجاست ... بخند... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دستخطي که تو را عاشق کرد ... [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شوخي کاغذي ماست ... بخند ... [/FONT]

آدمک بد نشوی گریه کنی...
گریه دنیا سراب است بخند...

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکر کن درد تو ارزشمند است ... [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکر کن گريه چه زيباست... بخند ... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صبح فردا به شبت نیست که نیست ... [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تازه انگار که فرداست ... بخند... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن خدايي که بزرگش خواندي ...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به خدا مثل تو تنهاست ... بخند ...

[/FONT]
 
آخرین ویرایش:

elo0ne_lady

عضو جدید
نمي دانم چه مي خواهم خدا يا
به دنبال چه مي گردم شب و روز
چه مي جويد نگاه خسته من
چرا افسرده است اين قلب پر سوز
ز جمع آشنايان ميگريزم
به كنجي مي خزم آرام و خاموش
نگاهم غوطه ور در تيرگيها
به بيمار دل خود مي دهم گوش
گريزانم از اين مردم كه با من
به ظاهر همدم ويكرنگ هستند
ولي در باطن از فرط حقارت
بدامانم دو صد پيرايه بستند
از اين مردم كه تا شعرم شنيدند
برويم چون گلي خوشبو شكفتند
ولي آن دم كه در خلوت نشستند
مرا ديوانه اي بد نام گفتند
دل من اي دل ديوانه من
كه مي سوزي از اين بيگانگي ها
مكن ديگر ز دست غير فرياد
خدا را بس كن اين ديوانگي ه
ا>>:gol:

__________________
 

elo0ne_lady

عضو جدید
من دلم اشک می خواد
گریه می خواد
من دلم گریه میخواد .......هیمممممم
خدایا کاشکی الان من تو حرم امام رضا ع بودم:cry:
 

phalagh

مدیر بازنشسته
خود را شبی در آینه دیدم٬ دلم گرفت
از فکر اینکه قد نکشیدم٬ دلم گرفت
از فکر اینکه بال و پری داشتم ولی
بالاتر از خودم نپریدم٬ دلم گرفت
از اینکه با تمام پس انداز عمر خود
حتی ستاره ای نخریدم٬دلم گرفت
کم کم به سطح اینه ام برف می نشست
دستی بر آن سپید کشیدم٬دلم گرفت
دنبال کودکی که در آن سوی برف بود
رفتم ولی به او نرسیدم ٬ دلم گرفت
نقاشی ام تمام شد و زنگ خانه خورد
من هیچ خانه ای نکشیدم٬ دلم گرفت
شاعر کنار جوی گذر عمر دید و من
خود را شبی در آینه دیدم٬ دلم گرفت
 

elo0ne_lady

عضو جدید
از زمزمه دلتنگيم از همهمه بيزاريم
نه طاقت خاموشي نه ميل سخن داريم
آوار پريشانيست رو سوي چه بگريزيم
هنگامه حيرانيست خود را به كه بسپاريم
تشويش هزار آيا وسواس هزار اما
يك عمر نمي‌ديدم در خويش چه‌ها داريم
دردا كه هدر داديم آن ذات گرامي را
تيغيم و نمي‌بريم ابريــم و نمي‌باريم...
 

elo0ne_lady

عضو جدید
توي اين دنياي بي‌حاصله بودن
با همه شكستگي‌هاي دل من
با همه تلخي قصه تو و من
من كه حيفم مياد از گلايه كردن
ارزش گلايه من بيش از اينهاست
نه براي اون كسي كه اهل سوداست
كسي كه لحظه به لحظه رنگ دنياست
من ساده به خيالم از خود ماست

سهم من از تو چه بوده غير آزار
تويي كه دنيا برات شده يه بازار
من تو رو به چشم ياري ديده بودم
تو من رو اما به چشم يه خريــــدار

ارزش گلايه من بيش از اينهاست
نه براي اون كسي كه اهل سوداست

تو رو بايد مي‌شناختم كه هزار تا چهره داشتي
روي احساس و دل من داشتي قيمت مي‌گذاشتي
تو نتونستي بفهمي كه وفا خريدني نيست
چيني شكسته دل ديگه پيوند شدني نيست
 

t.aa

عضو جدید
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدمک آخر دنیاست ... بخند...[/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آدمک مرگ همينجاست ... بخند... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]دستخطي که تو را عاشق کرد ... [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]شوخي کاغذي ماست ... بخند ... [/FONT]

آدمک بد نشوی گریه کنی...
گریه دنیا سراب است بخند...

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکر کن درد تو ارزشمند است ... [/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]فکر کن گريه چه زيباست... بخند ... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]صبح فردا به شبت نیست که نیست ... [/FONT]​
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]تازه انگار که فرداست ... بخند... [/FONT]

[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]آن خدايي که بزرگش خواندي ...[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]به خدا مثل تو تنهاست ... بخند ... [/FONT]

:gol:منتظر كسي باش كه اگه حتي در ساده ترين لباس بودي، حاضر باشه تو رو به همه دنيا نشون بده وبگه كه: "اين دنياي منه
 

elo0ne_lady

عضو جدید
وقتي كه گل در نمياد سواري اينور نمياد
كوه و بيابون چي چيه
وقتي كه بارون نمياد ابر زمستون نمياد
اينهمه ناودون چي چيه

حالا تو دست بي‌صدا دشنه ما شعر و غزل
قصه مرگ عاطفه خوابهاي خوب بغل بغل
انگار با هم غريبه‌ايم خوبي ما دشمنيه
كاش من و تو مي‌فهميديم اومدني رفتنيه
تقصير اين قصه‌ها بود تقصير اين دشمنها بود
اونا اگه شب نبودن سپيده امروز با ما بود
سپيده امروز با ما بود

كسي حرف من رو انگار نمي‌فهمه
مُرده، زنده، خواب و بيدار نمي‌فهمه
كسي تنهاييم رو از من نمي‌دزده
درد ما رو در و ديوار نمي‌فهمه
واسه تنهايي خودم دلم مي‌سوزه
قلب امروزي من خالي‌تر از ديروزه

سقوط من در خودمه سقوط ما مثل منه
مرگ روزهاي بچگي از روز به شب رسيدنه
دشمنيها مصيبته سقوط ما مصيبته
مرگ صدا مصيبته، مصيبته، حقيقته
حقيقــته، حقيقـته

تقصير اين قصه‌ها بود تقصير اين دشمنها بود
اونا اگه شب نبودن سپيده امروز با ما بود
سپيده امروز با ما بود
 

کلروفیل

عضو جدید
کاربر ممتاز

روزها
آسمان را نمی گر دند
شبها
برای جای خالی خورشید نمی گریند
به خاطر آدمهائی که
پا به پای جوی کوچکی که ابرش را گم کرده
تا انتهای کوچه نمی دوند
پشت پاهای کرور ها دل گمشده
حتی , یک پیاله آب نمی ریزند
من
پلکهایم را می کشم
با مداد رنگی خیالم


باغچه ی خانه ام را غرق گلهای وحشی
باقیمانده ی دفتر چه ام را
غرق کلام مقدس می کنم .
به خاطر تو
که آسمان را رها کردی
یادت رفت
هد هد سی مرغ عاشق بودی
[FONT=&quot] ![/FONT]
 

elo0ne_lady

عضو جدید
وقتی دنیا درده بی حرفی داره
توئی که فریاده دردای منی

تو خوده عشقی که همزاده منی
تو سکوته من و فریاده منی


 

elo0ne_lady

عضو جدید
دلم به وسعت چشمهای عاشقت تنگ است ولی خطوطه فاصله چقدر پررنگ است همه ی غصه من بی کسی وتنهایی ست ولی امید رسیدن چقدر کم رنگ است دگر نخواهم دید آن چشمهای زیبا را دلم برای نگاهت چقدر دل تنگ است:gol:
 

مبینا

کاربر فعال
بازوان ترک خورده روزگار را با تمام سختیهایش می گیرم تا بیادم بماند که کلبه تنهایی را کسی یا یاد کسانی پر می کند که بدانند زیباترین احساس را به قلبی که ارزش آن را می داند هدیه کنند . وکسی که این را می داند پس ارزش والی عشق را می داند.:gol::gol:
پر از بهانه می شوم به شوق یک نگاه تو
بخوان ترانه می شوم به روی بوسگاه تو
در این زمان عاشقی ترک زند غرور من
زیبا شکسته می شوم میان بازوان تو

(صبا)
 

elo0ne_lady

عضو جدید
چشم من بيا من رو ياري بكن
گونه‌هام خشكيده شد كاري بكن
غير گريه مگه كاري مي‌شه كرد
كاري از ما نمياد زاري بكن
اون كه رفته ديگه هيچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه مي‌خواد

هرچي دريا رو زمين داره خدا
با تموم ابـــــــراي آسمونها
كاشكي ميداد همه رو به چشم من
تا چشم‌هام به حال من گريه كنن

اون كه رفته ديگه هيچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه مي‌خواد

قصه گذشته‌هاي خوب من
خيلي زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تا قيامت اشك حسرت ببارم

دل هيچكي مثل من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا كه گريه دواي دردمه
چرا چشمم اشكش رو كم مياره

خورشيد روشن ما رو دزديدن
زير اون ابراي سنگين كشيدن
همه جا رنگ سياه ماتمه
فرصت موندنمون خيلي كمه

اون كه رفته ديگه هيچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه مي‌خواد

سرنوشت چشم‌هاش كوره نمي‌بينه
زخم خنجرش مي‌مونه تو سينه
لب بسته سينه غرقه به خون
قصه موندن آدم همينــــــه

اون كه رفته ديگه هيچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه مي‌خواد
 

HESSAM58

کاربر فعال
بازم همون دوره ی بی ثباتی

قربون اون حرفهای عشق لاتی

قربون اون مخلصتم فداتم

قربون اون من خاک زیر پاتم

قربون اون حافظ روی طاقچه

قربون حسن یوسف تو باغچه

قربون مردمی که مردم بودند

اهل صفا اهل تبسم بودند

قربون اون دوره ی تر دماغی

قربون اون تصنیف کوچه باغی

قربون دوره ای که خوش بینی بود

تار سیبیلها چک تضمينی بود

مردهای ناب و اهل دل نداره

شهری که بوی کاهگل نداره

بوی خوش کباب و نون سنگک

عطر اقاقیا و یاس و پیچک


بوی خیار تازه توی ایوون
تو سفره ای پر از پنیرو ریحون

بوی سلام گرم مرد خونه

تو حوض خونه رقص هندوانه

بوی خوش کتابهای کاهی
تو امتحان کتبی و شفاهی

قدم زدن تو مرز خواب و رویا

خدا خدا، خدا خدا، خدایا:gol:
 

مبینا

کاربر فعال
میدونی وقتی که داشتی می امدی این دنیا خدابهت چی گفت ، گفت اون جایی که داری می ری مردمی داره که دلت را می شکنند پس بهت عشق می دم که بغض کنی.
بهت بغض می دم که گریه کنی و بهت مرگ می دم که بدونی دوباره پیش خودم برمی گردی:gol::gol::gol:
 

emeli_amn

عضو جدید
زیاداهل شعرنیستم ولی شعرروخیلی دوست دارم مخصوصا شعرهای که از دل برمی یاد ولاجرم بردل می شینه خیلی قشنگ حست روبیان می کنی خوشبحالت کاش به انان که عشق می ورزیدی لحظه ای تورادرک می کردند.
 

HESSAM58

کاربر فعال
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]عزيز تر از آني كه بگوييم دوستت دارم[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]محبوب تر از آني كه بگويم مي خواهمت[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نمي گويم مال من باش فقط گاهي به فكر من باش !:gol:[/FONT]
 
بالا