زآستان رضایم خدا جدا ....(ویژه شهادت امام رضا(ع))

HHassanzadeh

عضو جدید
زآستان رضایم خدا جدا نکند

من و جدایی از این آستان خدا نکند
...







اى روشناى آب
اى على موسى الرضا! پاكمرد یثربى، در توس خوابیده!
من تو را بیدار مى دانم.
زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب،
از فروغ و فرّ و شور زندگى سرشار مى دانم.
گر چه پندارند: دیرى هست، همچون قطره ها در خاك،
رفته اى در ژرفناى خواب،
لیكن اى پاكیزه باران بهشت! اى روح! اى روشناى آب!
من تو را بیدار ابرى پاك و رحمت بار مى دانم.
اى (چو بختم) خفته در آن تنگناى زادگاهم توس!
ـ (در كنار دون تبهكارى كه شیر پیر پاك آیین، پدرت،
آن روح رحمان را به زندان كشت) ـ
من تو را بیدارتر از روح و راه صبح، با آن طرّه زرتار مى دانم.
من تو را بىهیچ تردیدى (كه دلها را كند تاریك)
زنده تر، تابنده تر از هر چه خورشید است، در هر كهكشانى، دور یا نزدیك،
خواه پیدا، خواه پوشیده،
در نهان تر پرده اسرار مى دانم.
با هزارى و دوصد، بل بیشتر، عمرت،
اى جوانى و جوان جاودان، اى پور پاینده!
مهربان خورشید تابنده!
این غمین همشهرى پیرت،
این غریبِ مُلكِ رى، دور از تو دلگیرت،
با تو دارد حاجتى، دَردى كه بى شك از تو پنهان نیست،
وز تو جوید (در نهانى) راه و درمانى.
جاودان جان جهان! خورشید عالم تاب!
این غمین همشهرى پیر غریبت را، دلش تاریك تر از خاك،
یا على موسى الرضا! دریاب.
چون پدرت، این خسته دل زندانىِ دَردى روان كُش را،
یا على موسى الرضا! دریاب، درمان بخش.
یا على موسى الرضا! دریاب.
مهدى اخوان ثالث ( م ـ امید )
 

پیوست ها

  • emam_reza_as_by_HamidSHS.jpg
    emam_reza_as_by_HamidSHS.jpg
    52.7 کیلوبایت · بازدیدها: 0
آخرین ویرایش:

HHassanzadeh

عضو جدید
علت اختلاف در روز شهادت امام رضا (علیه السلام)

علت اختلاف در روز شهادت امام رضا (علیه السلام)

علت اختلاف در روز شهادت امام رضا (علیه السلام)


بر اساس اسناد و منابع تاریخی و بنابر قول مشهور، شهادت امام رضا (علیه السلام) آخر ماه صفر ذکر شده است. همان طور که می دانید، ماه های قمری گاهی 29 روز و گاهی 30 روز می باشند. از همین رو ماه صفر در بعضی سالها 29روز دارد و در بعضی سالها نیز 30 روزه است. بنابراین به خاطر این ضعف تاریخی که روز شهادت آن حضرت آخر صفر بیان شده است و تاریخ دقیق آن تعیین نگشته، شیعیان آخرین روز این ماه، برای ایشان اقامه ی عزا می کنند.
ان شاء الله با ظهور حضرت بقیة الله (عج الله تهالی فرجه الشریف)، تاریخ شهادت امام رضا (علیه السلام) به طور دقیق تر مشخص می گردد.

اما در کنار این مطلب، یک نکته مهم نیز وجود دارد. همانطور که می دانید، هدف اصلی برگزاری مراسم عزا برای اهل بیت (علیهم السلام)، بزرگداشت ارزشها و زنده کردن نام و یاد و هدف آن بزرگواران می باشد. لذا یک روز عقب یا جلو شدن آن، در این نیت و هدف تأثیری نمی گذارد. لذا چه خوبست که ما سعی کنیم تا هر چه بیشتر از این روز و از این فرصت برای عرض ارادت و محبت به آستان مولای مهربانمان امام رضا (علیه السلام) استفاده کنیم و دست توسل به آستان آن حضرت دراز نمائیم

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

HHassanzadeh

عضو جدید
شهید غریب


ای آشنای غریب ؛ ای عصمت هشتم! کوچه های نیشابور، هنوز بوی کلام عطرآگین تو را دارد. هر روز که خورشید خراسان ، سینه ریز زرینش را از شوق می درد و انبوه دانه های طلایی اش را از فراز آسمان بر حَرَمت می پاشد ، کبوتر دل ، بهانه ی کنان به سوی حرم تو پر می کشد ؛ همان وتری که هر روز ، به سوی دانه های مِهری می رود که برایش می پاشی. هوای صحن و سرای تو ، پُر از زمزمه است و آسمان آکنده از ذرات لطیف حضوری است که چهره ی زائران خسته را می نوازد. در بارگاه تو، هیچ کس غریب نیست.

سلام بر تو ای آشنای غریب! سلام بر تو ، که توس ، با آمدنت مدینه ایمان شد و ما هر روز ، در « مشهد » عاشقان ، نگاهمان را به نگاه تو پیوند می زنیم. هر سحر ، به کوچه های ایوان نگاه روشنت کوچ می کنیم و چون پرنده ای غریب ، به گوشه ی حَرَمت پناه می بریم. هر روز ، در سایه سار مزارت مویه کنان ، شانه های خسته مان را می لرزانیم. هر شب ، فانوس اشک هامان را روشن می کنیم و دست های عاطفه مان را به دامان پر مهر و محبت تو می آویزیم.
و انگور، زهر آگین است ...

مقابل هم نشسته اند ؛ یک سو نهایت نفرت و دیگر سوی ، نهایت مهربانی! مأمون ، سرا پا کینه و امام سرا پا کـَرم. برقی شوم در نگاه مأمون موج می زند و چشم های گستاخش ، پرده از راز مخوف درونش بر می دارند! و چشم های نجیب امام ، سر به زیر و محجوب و آگاه از اسرار نهانی مأمون!
مقابل هم نشسته اند ؛ یکی از تبار پست ترین زمینیان و دیگری از نسل پاک ترینِ آسمانیان. مقابل هم نشسته اند ؛ یکی بنده ی بی چون و چرای شیطان و دیگری همسایه ی دیوار به دیوار خدا. ثانیه ها، لنگ لنگان قدم بر می دارند ، ضربان زمان ، کند شده و نفس هایش به شماره افتاده ؛ حتی هوا هم احساس خفگی می کند. دستی پیش می رود. دستی که قرار است روسیاهی خود را بر اوراق تاریخ بنگارد. دست خوب می داند که انگور، زهرآگین است. نگاه امام گذشته ها را مرور میکند ... نگاه امام علیه السلام زایر کوچه پس کوچه های مدینه می شود. نگاه امام ، به طواف یک در سوخته میرود. نگاه امام ، به در خانه ی کریم اهل بیت علیه السلام می رود. نگاه امام در غربت ، مدینه را می جوید. و امام هم چنان آرام است.
لحظه ها می ایستند. صدای مویه ی ملایک بلندتر می شود. دست ، خوشه ی انگور را به سمت امام دراز می کند. دست بی شرمانه مرگ را به امام تعارف می کند :
" بفرمایید . . . یابن الحسن از این انگور میل کنید " و رضا (ع) تبسمی تلخ بر لب می نشاند و . . .
ایام شهادت پیامبر اعظم (ص) و سبط اکبرش امام حسن مجتبی (ع) و پاره بدنش امام رضا (ع)
تسلیت باد
 

HHassanzadeh

عضو جدید
« امامت، اوج عقلانیت، منتهای عشق و صمیمیت ... »

« امامت، اوج عقلانیت، منتهای عشق و صمیمیت ... »


« امامت، اوج عقلانیت، منتهای عشق و صمیمیت ... »

عبدالعزیز بن مسلم می‌گوید که ما به همراه امام رضا (علیه السلام) در مرو بودیم. در آغاز ورود، در مسجد جامع شهر جمع شدیم. حضار در مسجد موضوع امامت را مورد بحث قرار داده و اختلاف بسیار مردم در آن زمینه را بازگو می‌کردند. من خدمت امام رضا (علیه السلام) رفتم و گفتگوی مردم را در بحث امامت به عرضش رساندم. حضرت، لبخندی زد و فرمود: "ای عبدالعزیز، مردم نفهمیدند و از آرای صحیح خود فریب خورده و غافل گشتند...
مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود؟ همانا امامت قدرش والاتر، شأنش بزرگتر، منزلتش عالیتر، مکانش بالاتر و عمقش ژرفتر از آنست که مردم با عقل خود به آن برسند یا با آرایشان آن را دریابند و یا با انتخاب خود امامی منصوب کنند. امامت مقامی است که خدای عز و جل بعد از رتبه نبوت و خلیل بودن به ابراهیم خلیل اختصاص داد و با آن فضیلت، مشرفش ساخت و نامش را بلند و استوار نمود و فرمود: "همانا من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم."(1) ابراهیم خلیل از نهایت شادمانیش برای آن مقام عرض کرد: "از فرزندانم چطور؟"(2) خدای تبارک و تعالی فرمود: "پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد."(3) پس این آیه امامت را برای ستمکاران تا روز قیامت باطل ساخت و برای برگزیدگان گذارد. سپس خدای تعالی ابراهیم را شرافت داد و امامت را در فرزندان برگزیده و پاکش قرار داد و فرمود: "و اسحاق، و علاوه بر او، یعقوب را به وی بخشیدیم؛ و همه آنان را مردانی صالح قرار دادیم! و آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت می‌کردند..."(4)
امام، همدم و رفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، پناه بندگان خدا در گرفتاریهای سخت است. امام امین خدا در میان بندگان اوست و حجت خدا بر بندگانش و خلیفه او در شهرهایش و دعوت کننده بسوی او و دفاع کننده از حقوق اوست. امام از گناهان پاک و از عیبها برکنار است.
همانا چون خدای عز و جل بنده‌ای را برای اصلاح امور بندگانش انتخاب فرماید، سینه‌اش را برای آن کار باز کند (به او شرح صدر عطا کند) و چشمه‌های حکمت را در دلش گذارد و علمی به او الهام کند که از آن پس، از پاسخی (پاسخ پرسشی) در نماند و از درستی منحرف نشود. پس او معصوم و تأئید شده و با توفیق و استوار گشته است. از هر گونه خطا و لغزش و افتادنی در امان است. خدا او را به این صفات امتیاز بخشیده است تا حجت رسای او بر بندگانش و گواه بر مخلوقاتش باشد و این بخشش و کرم خداست که به هرکه خواهد عطا کند و خدا دارای کرم و بزرگی است.
آیا مردم چنان قدرتی دارند که بتوانند چنین کسی را انتخاب کنند و یا ممکن است انتخاب شده آنان این گونه باشد تا او را پیشوا سازند؟...

« برگرفته از کتاب اصول کافی، جلد 1، صفحات 203- 98، تالیف شیخ کلینی (ره) (به همراه تلخیص) »
 

HHassanzadeh

عضو جدید
" دیدار خدا "

" دیدار خدا "

" دیدار خدا "
ابوقُرّه، از جمله محدثان اهل سنت و از روایان حدیث در عصر امام رضا (علیه السّلام) بود. صفوان بن یحیی، یكی از شاگردان امام رضا (علیه السّلاممی گوید: ابوقرّه از من خواست تا او را به محضر حضرت رضا (علیه السّلام) ببرم. من از ایشان اجازه خواستم و چون آن حضرت اجازه فرمودند، ابوقرّه به محضر امام علی بن موسی الرضا (علیه السّلام) شرفیاب شد و پرسش هایی در خصوص احكام دین و حلال و حرام الهی مطرح نمود؛ تا آنکه سؤالش به مسئله توحید كشیده شد. در این هنگام او پرسید:
"برای ما چنین روایت كرده اند كه خداوند "دیدار" و "هم سخنی" خود را بین دو پیامبر تقسیم فرمود (در میان پیامبران، دو پیامبر را برگزید تا با یكی از آن ها هم كلام شود و دیدار خویش را به دیگری ارزانی فرماید). هم سخنی خود را به موسی (علیه السّلام) داد و دیدار خویش را به حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) عطا نمود. پس بنابراین خداوند وجودی قابل دیدن است."
امام رضا (علیه السّلام) پاسخ دادند: "پس آن کسی كه به جنّ و انس (این مطلب را) رسانید كه "چشم ها او را نمی بینند و علم آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست"، چه كسی بود؟ مگر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نبود؟"
ابوقرّه گفت:" آری".
امام رضا(علیه السّلام) فرمودند: "بنابراین، چگونه ممكن است مردی از طرف خدا به سوی تمامی مخلوقات بیاید و آنها را با فرمان الهی به سوی خداوند دعوت کند و بگوید: "چشم ها او را نمی بینند و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند و هیچ چیز همانند او نیست" و سپس خود بگوید که من به چشمم خدا را دیده و به او احاطه علمی یافتم و او به شكل انسان است؟ آیا خجالت نمی كشید افراد بی دین و کافر نتوانستند چنین نسبتی به آن حضرت بدهند كه او چیزی را از طرف خداوند می آورد و سپس از راه دیگر خلاف آنرا می گوید".
ابوقرّه در مقام پاسخ امام برآمد و گفت: "خداوند خودش در قرآن می فرماید: "و بار دیگر نیز (پیامبر) او را دید".(1)
امام رضا (علیه السّلام) در جواب فرمودند: "بعد از این آیه، آیه دیگری است که بر آنچه پیامبر دیده است، دلالت می کند. خداوند (ابتدا) می فرماید: "قلب در آنچه دید هرگز دروغ نگفت."(2)، یعنی دل محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) آن چه را كه چشمانش دید، دروغ ندانست. سپس (در آیه ای دیگر) از آن چه که محمد(صلّی الله علیه و آله و سلم) دیده است، خبر داده و می فرماید: " او پاره ای از آیات و نشانه های بزرگ پروردگارش را دید".(3) بنابراین نشانه های خدا (که خداوند از آنان به عنوان مشاهدات پیامبر نام می برد) موضوعی متفاوت از خود خداوند است و باز خداوند (در جای دیگر از قرآن کریم) می فرماید: " و دانش آنان به او احاطه پیدا نمی کند ".(4) در صورتی که اگر دیده ها او را ببینند، (آنگاه دیگر) علم بر او احاطه یافته و شناخت واقع شده است. (در حال كه آیه مذكور تصریح دارد که احاطه علمی بر خداوند ممكن نیست)...
و در ادامه امام هشتم (علیه السلام) فرمودند: آنچه مسلمین بر آن اتفاق دارند، این است که احاطه علمی بر خداوند نمی توان یافت و دیدگان او را نمی بینند و چیزی مانند او نیست."
(برگرفته از کتاب اصول کافی، جلد 1، باب ابطال دیدن خدا، حدیث 2)
___________________________________________________________________
پاورقیها:
1- "و لقد رآه نزلة اخری "(سوره نجم، آیه 13)
2- "ما کذب الفؤاد ما رای"(سوره نجم، آیه 11)
3- "لقد رای من آیات ربه الکبری" (سوره نجم، آیه 18)
4- "...و لا یحیطون به علما "(سوره طه، آیه 110)


 

HHassanzadeh

عضو جدید
««.......دلم هوای گریه دارد.......»»

««.......دلم هوای گریه دارد.......»»

آن روزها من فقط یک دختر بچه بودم که تو را به خاطر همبازی شدن با کبوترهای بقعه‏هایت و آب خوردن از سقاخانه‏اتْ با کاسه‏های طلایی‏اش، دوست می‏داشتم.
آن‏چه از تو در خاطر کودکانه‏ام مانده بود، نوازش پرهای رنگی خادمانت بر روی صورتم بود و عطر گلابی که وقت زیارت، لباسم را خوشبو می‏کرد.
پدر مرا بر روی شانه‏هایش سوار می‏کرد تا در میان خیل جمعیتی که گرداگرد ضریح نورانی‏ات می‏چرخیدند، دستم به پنجره‏های ضریحت برسد و بتوانم آن را ببوسم. بعد، پدر گوشه‏ای می‏نشست و زیارتنامه می‏خواند و من بر روی سنگ‏های مرمر صحن آیینه‏ات، لی‏لی‏کنان بازی می‏کردم.
یک‏بار ضمن بازگشت از زیارت، در حالی که پدر کفش‏هایم را از کفشداری می‏گرفت، دستم از میان دست پدر رها شد و جمعیت مرا با خودش برد. هر چه چشم چرخاندم، پدر را ندیدم.
پای برهنه در حیاط شروع به دویدن کردم؛ آن‏قدر سراسیمه که کبوترها و یا کریم‏هایت را که روی زمین مشغول گندم خوردن بودند، ترساندم و یک دفعه یک دسته کبوتر به هوا پرید! چند بار پدر را صدا زدم، اما وقتی جوابی نشنیدم، کم کم فریادهایم به بغض تبدیل شد و گریه‏ام گرفت.
ازا ین که گم شده بودم، خیلی ترسیدم؛ با خودم گفتم شاید چون دختر بدی شده‏ام پدر مرا از یاد برده است.
از خیال این‏که مرا رها کرده باشند و به حال خود گذاشته باشند گریه‏ام بیشتتر شد.
یک دفعه یاد بی‏بی افتادم که همیشه می‏گفت: امام هشتم علیه‏السلام ، غریب نواز است و دعای در راه ماندگان را اجابت می‏کند.
یاد قصه صیاد و آهو افتادم که بارها بی‏بی برایم تعریف کردده بود و پدر عکس آن را در اتاق زده بود.
همان جا که ایستاده بودم، رویم را به طرف حرمت چرخاندم و مثل اوقاتی که مادر با تو حرف می‏زد و دعا می‏خوان چشم‏هایم را بستم و از دلم گذشت: یا امام رضا علیه‏السلام ! اگر کمکم کنی، قول می‏دهم که دیگر دختر خوبی شوم!
هنوز شیرین خلوت با تو در دلم بود که جمعیت از هم شکافت و سایه پدرم بر سرم افتاد...
حالا دیگر همه می‏گویند که من برای خودم خانمی شده‏ام و به قول معروف سری تو سرها درآورده‏ام؛ اما هنوز هر وقت کاسه‏های طلایی سقاخانه‏ات را می‏بینم و صدای نقاره‏خانه‏ات هنگام اذان در گوشم می‏پیچید، به یاد آن قولی می‏افتم که به تو دادم و از خودم خجالت می‏کشم.
چون این روزها صفا و صمیمیت کودکانه‏ام را از دست داده‏ام و از صداقت و معصومیت بچگی‏هایم دور شده‏ام و دیگر نمی‏توانم با آن خلوص و سادگی با تو حرف بزنم.
احساس می‏کنم مدت‏هاست که زیر قولم زدم و دختر بدی شده‏ام
شاید بهتر باشد یک بار دیگر در حرمت گم شوم.
دلم برای گریستن تنگ است!

اشارات :: دی ۱۳۸۲، شماره ۵۶
نزهت بادی
 

HHassanzadeh

عضو جدید
درددل با امام حسن (ع)

درددل با امام حسن (ع)

آخر، غربت هم اندازه‏ای دارد، صبر هم حدی دارد، غم هم... آه! چه بگویم از غم‏های بی‏کران تو ای پیشوای غریب!؟

گفتم: غریب؟ چه کنم که حروف، غیر از این توانی برای بیان حال تو ندارد؛ وگرنه کجا با یک کلمه می‏شود به عمق غربت تو رسید؟ حال تو را چه کسی جز خدای تو می‏داند؟ تو حتی در میان اهل خانه خود غریب بودی و نگاه غمگینت را حتی از همسرت می‏پوشاندی. دلت شده بود خانه دردهای نگفتنی. جز به خواهرت، به چه کسی می‏توانستی اعتماد کنی؛ آن‏گاه که ظرف طلب کردی برای فوران درد این سال‏ها؟
سال‏ها بود زهر در کام داشتی و دم برنمی‏آوردی.
سال‏ها بود به هر بهانه‏ای راه خانه مخفی مادر را پیش می‏گرفتی و زائر شبانه‏اش بودی، دردت را به خاک او که نمی‏گفتی، دیگر چه کسی می‏توانست مرهم زخم‏هایت باشد؟
سال‏ها بود حتی برای زیارت مزار جدت باید از ازدحام نگاه‏های مرموز و پرکینه‏ای عبور می‏کردی و خود می‏دانستی معنی آن نگاه‏ها را.
سال‏ها بود پشت صبر را به خاک رسانده بودی و طاقت برایت شده بود لهجه هر مصیبتی.
با این حال، هر که از هر کجا بی‏نصیب می‏ماند، راه خانه تو احاطه‏اش می‏کرد و ناگاه، خود را جلوی دروازه کرامت تو می‏دید و بی‏پروا طلب می‏کرد حاجتش را.
آخر می‏دانست کریمی و به این صفت از همه به جدت شبیه‏تری؛ حتی چهره نورانی‏ات، همه را مسافر روزهای خوش مدینه با رسول می‏کرد.
از کوچه که می‏گذشتی، هر کس به بهانه‏ای در مسیر راهت می‏ایستاد تا لحظه‏ای، جلوه‏ای از بهشت را در سیمای ملکوتی تو ببیند و تو با آن لبخند بی‏ریا و مهربانت به او سلام کنی؛ درست مثل جد بزرگوارت.
با این همه، تو در شهر خودت هم غریب بودی و در خانه‏ات و در میان دوستان.
حالا چگونه می‏شود این همه غربت را با یک کلمه تصویر کرد، امام مظلوم و غریب ما، امام حسن مجتبی علیه‏السلام .
سید حسین ذاکرزاده
 

HHassanzadeh

عضو جدید
هدایت منحرفان
امام رضا علیه‏السلام به راهنمایی و هدایت منحرفان فکری و سیاسی بسیار اهمیت می‏داد. پس از شهادت امام کاظم علیه‏السلام ، گروهی چنان پنداشتند امام کاظم علیه‏السلام همچنان زنده است. حضرت رضا علیه‏السلام به شیوه‏های مختلف با این گروه رو به رو می‏شد و به هدایت آن‏ها می‏پرداخت. عبداللّه بن مغیره عراقی می‏گوید: من به مذهب واقفیه اعتقاد داشتم. وقتی برای به جای آوردن مراسم حج به مکه رفتم، تردید وجودم را فرا گرفت. خود را به دیوار کعبه چسباندم و گفتم: خدایا، نیازم را می‏دانی، مرا به بهترین دین‏ها ارشاد فرما!
همان‏جا به قلبم خطور کرد نزد امام رضا علیه‏السلام به مدینه بروم. وقتی به خانه‏ی حضرت رسیدم، به خادم گفتم: به مولایت بگو مردی عراقی آمده است. در این لحظه، صدای امام رضا علیه‏السلام را شنیدم که دو بار فرمود: عبداللّه بن مغیره، وارد شو.
وارد خانه شدم، به چهره‏ام نگریست و فرمود: خداوند دعایت را مستجاب و تو را به دین خویش هدایت کرد.
گفتم: اشهد انک حجّه اللّه و امینه علی خلقه.
عالم آل محمد از دریای مواج دانش خویش در مسیر راهنمایی دانشوران نیز بهره می‏برد. مناظره‏های آن حضرت بر درستی این سخن گواهی می‏دهد. صفوان بن یحیی می‏گوید:
یوحنا نزد امام رضا علیه‏السلام آمد و گفت: گروهی ادعایی دارند. جمعی سخن آن‏ها را درست می‏دانند ولی افزون بر آن، ادعای دیگر نیز دارند. در این باره چه می‏فرمایید؟
حضرت فرمود: ادعای گروه اول پذیرفته است و ادعای گروه دوم بدان سبب که گواهی ندارند، پذیرفته نیست.
یوحنا گفت: ما بر این باوریم عیسی، روح خدا و کلمه‏ی او است. مسلمانان نیز این سخن را می‏پذیرند؛ ولی می‏گویند محمد رسول خدا است. ما این ادعا را قبول نداریم. بی‏تردید آنچه بر آن توافق داریم، از آنچه در آن اختلاف داریم، بهتر است.
امام پرسید: چه نام داری؟
گفت: یوحنا.
حضرت فرمود: یوحنا، ما به آن عیسی بن مریم، روح و کلمه‏ی خداوند که به محمد ایمان داشت، به آن بشارت می‏داد و بر بندگی خود اعتراف داشت، ایمان داریم. اگر آن عیسی که شما می‏گویید روح خدا و کلمه‏ی او است، عیسایی که به محمد ایمان داشت، به او بشارت می‏داد و بر بنده‏گی‏اش معترف بود نباشد، ما از اعتراف بدان پیراسته‏ایم و هیچ توافقی نداریم.
علی بن شعبه می‏گوید: وقتی امام رضا در مجلس مأمون به گروهی از دانشمندان عراقی و خراسانی پیوست، مأمون گفت: منظور از آیه‏ی «ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا»چیست؟
دانشمندان گفتند: مراد تمام امت است؛ یعنی همه‏ی امت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله برگزیده‏اند و کتاب به آن‏ها ارث می‏رسد.
مأمون به امام گفت: شما چه می‏فرمایید؟
عالم آل محمد فرمود: خداوند در این آیه به عترت پاک رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نظر دارد.
مأمون پرسید: چگونه؟
امام فرمود: اگر همه‏ی امت برگزیده‏ی خدا و وارث کتاب بودند، پس باید همه بهشت می‏رفتند؛ چون خدا می‏فرماید: «فمنهم ظالم لنفسه ومنهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن اللّه ذالک هو الفضل الکبیر» پس آن‏ها را در بهشت قرار داد و فرمود: «جنات عدن یدخلونها» پس وراثت به عترت پاک رسول خدا اختصاص دارد. عترت پیامبر کسانی‏اند که خداوند در کتابش آن‏ها را چنین وصف کرده است: «انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا.» رسول خدا نیز درباره‏ی آن‏ها می‏فرماید: «انی مخلّف فیکم الثقلین کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علی الحوض... . من دو چیز گران میان شما برجای می‏گذارم: کتاب خدا و عترتم [که] اهل بیت من [شمرده می‏شوند [هرگز از هم جدا نمی‏شوند تا در حوض بر من وارد شوند. ...
 

HHassanzadeh

عضو جدید
**حدیث سلسله الذهب**

**حدیث سلسله الذهب**

ابن صلت هروی می‏گوید: با حضرت رضا علیه‏السلام بودم. وقتی سوار بر استر به نیشابور گام نهاد، دانشوران به استقبالش رفته، افسار استر را گرفتند و گفتند: پسر رسول خدا، تو را به حق پدران پاکت، سخنی بگو.
امام سر از هودج بیرون آورد و فرمود: پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمد، از پدرش محمد بن علی، از پدرش علی بن حسین از پدرش حسین آقای جوانان بهشت، از امیر مؤمنان، از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله چنان نقل کرد که جبرئیل روح الامین از سوی خداوند گفت:
انی انا اللّه لا إله الا انا وحدی. عبادی فاعبدونی ولیعلم من لقینی منکم بشهاده ان لا إله الا اللّه مخلصا بها انه قد دخل حصنی ومن دخل حصنی امن من عذابی.
من خدایی هستم که جز من پروردگاری نیست. بندگان من، مرا عبادت کنید و بدانید هر که با شهادت لا اله الا اللّه و اخلاص و عمل مرا ملاقات کند، به حصارم گام می‏نهد و هر که به حصارم قدم گذارد، از عذابم ایمن است.
آن گاه درباره‏ی اخلاص در شهادت بر یگانگی خداوند پرسیدند، فرمود:
«طاعه اللّه وطاعه رسول اللّه وولایه اهل بیته.»
پیروی از خداوند و فرستاده‏ی پروردگار و پیوند با اهل بیت وی.
 
آخرین ویرایش:

salizadeniri

عضو جدید
کاربر ممتاز
کوچه‌های خراسان
چشمه‌های خروشان تو را می‌شناسند
موج‌های پريشان تو را می‌شناسند

پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ريگ‌های بيابان تو را می‌شناسند
نام تو رخصت رويش است و طراوت
زين سبب برگ و باران تو را می‌شناسند
هم تو گل‌های اين باغ را می‌شناسی
هم تمام شهيدان تو را می‌شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می‌شناسند
بوی توحيد مشروط بر بودن توست
ای که آيات قرآن تو را می‌شناسند
گرچه روی از همه خلق پوشيده داری
آی پيدای پنهان تو را می‌شناسند
اينک ای خوب، فصل غريبی سر آمد
چون تمام غريبان تو را می‌شناسند
کاش من هم عبور تو را ديده بودم
کوچه‌های خراسان تو را می‌شناسند
قيصر امين‌پور
 

karkard

متخصص موشک
کاربر ممتاز
درس های ارزشمند و آموزنده از امام رضا (علیه السلام)



1. ابوسعید خراسانى حكایت كند:


روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حكم نماز و روزه از آن حضرت سؤال كردند؟
امام علیه السلام به یكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه ات باطل است و به دیگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحیح مى باشد.
وقتى علّت آن را جویا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زیارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مى باشد؛ ولى دیگرى چون به عنوان زیارت و دیدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصیت است .(1)
2. در بین مسافرتى كه امام رضا علیه السلام از شهر مدینه به سوى خراسان داشت ، هرگاه ، كه سفره غذا پهن مى كردند و غذا چیده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مى داد تا تمامى پیش خدمتان سیاه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپس حضرت كنار آن ها مى نشست و غذاى خود را میل مى نمود.
اطرافیان به آن حضرت اعتراض كردند كه چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام علیه السلام فرمود: آرام باشید این چه حرفى است ؟! خداى ما یكى است ، پدر و مادر ما یكى است و هركس مسئول اعمال و كردار خود مى باشد.(2)

3. محمّد بن سنان گوید :

چند روزى پس از آن كه امام موسى كاظم علیه السلام رحلت نمود و امام رضا علیه السلام جاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم در مسائل مختلف به ایشان مراجعه مى كردند.
به حضرت عرض كردم : یا ابن رسول اللّه ! ممكن است از طرف هارون به شما آسیبى برسد و بهتر است محتاط باشید.
امام علیه السلام اظهار داشت : همان طور كه جدّم ، رسول اللّه صلى الله علیه و آله فرمود: چنانچه ابوجهل ، مویى از سر من جدا كند، من پیغمبر نیستم ، من نیز مى گویم : اگر هارون مویى از سر من جدا كند من امام و جانشین پدرم نخواهم بود.(3)
خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد. به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است.


4. یكى از اصحاب امام رضا علیه السلام به نام معمّر بن خلاد حكایت نماید :



هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گردید، كنار آن سفره نیز یک سینى آورده مى شد.
پس امام علیه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت و داخل آن سینى قرار مى داد و به یكى از غلامان خود مى فرمود كه تحویل فقرا و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، این آیه شریفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (سوره بلد: آیه 11)را تلاوت مى نمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عالیه بهشت ، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد.
به همین جهت ، اطعام دادن و سیر گرداندن افراد را وسیله اى براى ورود به بهشت قرار داده است .(4)
5 - سلیمان بن جعفر - كه یكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام است - حكایت كند:
یكى از نوادگان امام سجّاد علیه السلام - به نام علىّ بن عبیداللّه - مشتاق دیدار و زیارت امام رضا علیه السلام بود، به او گفتم : چه چیزى مانع از رفتن به محضر شریف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هیبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گردیده است .
این موضوع سپرى گشت ، تا آن كه روزى مختصر كسالتى بر وجود مبارک امام علیه السلام عارض شد و مردم به عیادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پیش آمده است و تو نیز به همراه دیگر افراد به دیدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبید اللّه به عیادت و دیدار امام رضا علیه السلام رفت و با مشاهده آن حضرت بسیار مسرور و خوشحال گردید.
مدّتى از این دیدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبیداللّه روزى مریض شد؛ و چون خبر به امام علیه السلام رسید، حضرت جهت عیادت از او حركت نمود؛ و من نیز همراه آن بزرگوار به راه افتادم ، چون وارد منزل او شدیم ، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از او دلجویى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شدیم ، یكى از بستگان آن شخص گفت : همسر علىّ بن عبیداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جایگاه جلوس ‍ حضرت رضا علیه السلام را مى بوسید و بدن خود را به وسیله آن محلّ تبرّک مى نمود.(5)


پی نوشت ها:
1. تهذیب شیخ طوسى : ج 4، ص 220، ح 17.
2. روضه كافى : ج 8، ص 192، ح 296.
3. روضه كافى : ج 8، ص 214، ح 371.
4. بحارالا نوار: ج 49، ص 97، ح 11، به نقل از كافى و محاسن برقى .
5. اختیار معرفة الرّجال : ص 495، ح 485، بحارالا نوار: ج 49، ص 22، ح 15.

تهیه و تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام عبداللّه صالحى
 

karkard

متخصص موشک
کاربر ممتاز
تكلم به زبان عربى‏

4- ابواسماعیل سندى مى‏گوید: در سند بودم كه شنیدم براى خداوند در میان‏ عربها حجتى هست. از وطن خود خارج شدم و در طلب او، سختى سفر را بر خود هموار نمودم. تا اینكه امام رضا(علیه السّلام) را به من معرفى كردند. بر او وارد شدم در حالى كه حتى یك كلمه هم نمى‏توانستم عربى حرف بزنم. لذا به زبان خودم به حضرت سلام كردم. او نیز به زبان من، جواب سلامم را داد. من با زبان سندى (هندى) حرف مى‏زدم و او نیز جوابم را با همان زبان مى‏داد. گفتم: در سند شنیدم كه براى خداوند در میان عربها حجتى هست لذا براى پیدا كردن او آمده‏ام.
فرمود: آرى، من همان هستم. هر سؤالى دارى بپرس و هر چه خواهى طلب كن. من نیز از او هر چه مى‏خواستم پرسیدم. وقتى كه برخاستم تا بروم، عرض كردم: من عربى نمى‏دانم دعا بفرما تا خداوند قدرت تكلّم به زبان عربى را به من الهام كند تا با عربها بتوانم صحبت كنم. پس آن حضرت دست شریفش را بر لبانم كشید. از همان وقت، توانستم به خوبى عربى صحبت كنم‏.(4)


استغاثه پرنده از امام رضا(علیه السلام)


6- سلیمان بن جعفر جعفرى مى‏گوید: در باغ امام رضا(علیه السّلام) نشسته بودیم و با آن حضرت سخن مى‏گفتیم كه گنجشكى آمد و جلو ما به زمین نشست و شروع كرد به فریاد كشیدن. و زیاد فریاد كشید و مضطرب بود. حضرت به من فرمود: مى‏دانى این گنجشك چه مى‏گوید؟
گفتم: خدا و پیامبر و فرزند پیامبر او، داناترند. فرمود: مى‏گوید: مارى تصمیم دارد كه تخمهاى مرا بخورد. پس برخیز و این چوب را بردار و به آنجا برو و آن مار را بكش.
راوى مى‏گوید: برخاستم و چوب را برداشته و وارد خانه شدم. ناگهان دیدم كه مارى در آن خانه جولان مى‏كند، پس آن را كشتم‏.(6)

4. بحارالانوار، علامه محمد تقی مجلسی، ج 49، ص50
6. منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 312- جلوه‏هاى اعجاز معصومین علیهم السلام، ص: 289
 

Haaji

عضو جدید
کاربر ممتاز
علّت و چگونگى شهادت حضرت امام رضا(ع)

علّت و چگونگى شهادت حضرت امام رضا(ع)

علّت و چگونگى شهادت حضرت امام رضا(ع)



طبق آنچه از مجموع روایات و تواریخ استفاده مى شود:

خلفاء بنى العبّاس با سادات بنى الزّهراء خصوصا امامان معصوم علیهم السلام رابطه حسنه اى نداشتند و چنانچه بهایى به آن ها مى دادند و اكرامى مى كردند، تنها به جهت سیاست و حفظ حكومت بوده است .
مامون عبّاسى همچون دیگر بنى العبّاس ، اگر نسبت به امام رضا علیه السلام احترامى قائل مى شد، قصدش سرپوش گذاشتن بر جنایات پدرش ، هارون الرّشید و نیز جذب افكار عمومى و تثبیت موقعیّت و حكومت خود بود.
مامون در تمام دوران حكومتش به دنبال فرصت و موقعیّت مناسبى بود تا بتواند آن امام معصوم و مظلوم علیه السلام را - كه مانعى بزرگ براى هوسرانى ها و خودكامگى هایش مى دانست - از سر راه خود بردارد.
از طرف دیگر اطرافیان دنیاپرست و ششهوتران مامون ، كسانى چون فرزندان سهل بن فضل هر روز نزد مامون نسبت به حضرت رضا علیه السلام سعایت و سخن چینى و بدگوئى مى كردند، لذا مامون تصمیم جدّى گرفت تا آن كه حضرت را به قتل رسانیده و از سر راه بردارد.
در این كه چگونه حضرت ، مسموم و شهید شد بین مورّخین و محدّثین اختلاف نظر است ، كه به دو روایت مشهور در این رابطه اشاره مى شود:
1 عبداللّه بن بشیر گوید: روزى مامون مرا دستور داد تا ناخن هایم را بلند بگذارم و كوتاه نكنم ، پس از گذشت مدّتى مرا احضار كرد و چیزى شبیه تمر هندى به من داد و گفت : آن ها را با انگشتان دست خود خمیر كن .
چون چنین كردم ، او خود بلند شد و به نزد حضرت رضا علیه السلام رفت و پس از گذشت لحظاتى مرا نیز در حضور خودشان دعوت كرد.
هنگامى كه به حضورشان رسیدم ، دیدم طبقى از انار آماده بود، مامون به من گفت : اى عبداللّه ! مقدارى انار دانه دانه كن و با دست خود آب آن ها را بگیر.
آنان مرا به وسیله زهر مسموم و شهید خواهند كرد و كنار قبر هارون الرّشید دفن مى شوم ، خداوند قبر مرا پناهگاه و زیارتگاه شیعیان و دوستانم قرار مى دهد.
پس هركس مرا در دیار غربت زیارت كند، بر من لازم است كه در روز قیامت به دیدار و زیارت او بروم .


و چون چنین كردم ، مامون خودش آن آب انار را برداشت و به حضرت خورانید و همان آب انار سبب وفات و شهادتش گردید.
و اباصلت گوید: چون مامون از منزل امام علیه السلام بیرون رفت ، حضرت به من فرمود: مرا مسموم كردند.
2 محمّد بن جهم گوید: حضرت رضا علیه السلام نسبت به انگور علاقه بسیار داشت ، مامون این موضوع را مى دانست ، مقدارى انگور تهیّه كرد و به وسیله سوزن در آن ها زهر تزریق نمود، به طورى كه هیچ معلوم نبود، و سپس آن ها را به حضرت خورانید و حضرت به شهادت و لقاءاللّه رسید.(1)


همچنین اباصلت هروى حكایت كند:

روزى در خدمت حضرت علىّ بن موسى الرّضا علیهما السلام بودم ، كه فرمود: اى اباصلت ! آنان مرا به وسیله زهر مسموم و شهید خواهند كرد و كنار قبر هارون الرّشید دفن مى شوم ، خداوند قبر مرا پناهگاه و زیارتگاه شیعیان و دوستانم قرار مى دهد.
پس هركس مرا در دیار غربت زیارت كند، بر من لازم است كه در روز قیامت به دیدار و زیارت او بروم .
قسم به آن كه جدّم ، محمّد صلى الله علیه و آله را به نبوّت برگزید و بر تمامى مخلوقش برترى و فضیلت داد، هركسى نزد قبرم نماز بخواند مورد مغفرت و رحمت الهى قرار خواهد گرفت .
قسم به آن كه ما را به وسیله امامت گرامى داشت و خلافت و جانشینى پیغمبرش را مخصوص ما گرداند، زیارت كنندگان قبر من در پیشگاه خداوند از بهترین موقعیّت برخوردار مى باشند.
و سپس افزود: هر مؤمنى هر نوع سختى و مشكلى را در مسیر زیارت و دیار من متحمّل شود، خداوند آتش جهنّم را بر او حرام مى گرداند.(2)



پی نوشت ها:
1. اعیان الشّیعة : ج 2، ص 30 31.
2. عیون اخبارالرضا علیه السلام : ج 2، ص 226، ح 1.
تهیه و تنظیم : بخش عترت و سیره تبیان
منبع:چهل داستان و چهل حدیث،از امام رضا علیه السلام ، عبداللّه صالحى
 

fk_invisible

عضو جدید
کاربر ممتاز
imam-reza.jpg
والپیپر به مناسبت شهادت امام رضا علیه السلام​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا