رمان خاطرات سفیر

booklove

عضو جدید
رمان خاطرات سفیر نوشته نیلوفر شادمهری نوشته نیلوفر شادمهری خاطرات دختری محجبه را نقل می کند که برای تحصیل به کشور فرانسه می رود و با مشکلاتی مواجه می شود.
از کتاب خاطرات سفیر :
یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه.
راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیاده شد.
رفتم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر می خوام. امروز اتوبوس نیست"
گفت: "نه، امروز اعتصابه"
دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضرر می شدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم.
گفتم: "ببخشید ... می شه بدونم برای چی راننده ها اعتصاب کردند؟"
راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: "این یه موضوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره."
(آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت) خب، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن می کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می گیره بهش حق نمی ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشویق اش می کردم.
کتاب خاطرات سفیر توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است .
 

Similar threads

بالا