رد پای احساس ...

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
پُک اول آرام
مثل نوشیدن یک جام شراب
سبک وساده و نرم
یاد آن خاطره ها
رویا ها
... مثل روز اول
اولین خلوت من با چشمت
پُک دوم سنگین
گرم و تبدار وعمیق
یاد تکرار نوازشهایت
یاد بوسیدن تو
حرکت دود غلیظ سیگار
سایه اش بر دیوار
پُک سوم با اشک
پُک بعدی با بغض
پک آخر اما
مثل خاکستر خاکستری این سیگار
سرد و تاریک و سیاه...!!!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بعضي وقتها چشام به دلم حسوديشون ميشه ميدوني چرا؟؟

چون هميشه تو قلبمي ولي از چشام دوري
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
حرفهائی هستند که
اگر نگویی می میری
اگر بگویی می میرند !
تا ابد در دلت می مانند
و با تو زندگی میکنند
بی آنکه گفته شوند . . .
.
.
.
خاطره تنها مدرکی است که فراموشی را محکوم می کند ، پس بمان در خاطرم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
به چه می خندی !؟
به چه چیز!؟

به شكست دل من
یا به پیروزی خویش !؟

به چه می خندی...!؟
به نگاهم كه چه مستانه تو را باور كرد!؟

یا به افسونگریه چشمانت
كه مرا سوخت و خاكستر كرد...!؟

به چه می خندی !؟
به دل ساده ی من می خندی

كه دگر تا به ابد نیز به فكر خود نیست !؟
یا به جفایت كه مرا زیر غرورت له كرد !؟

به چه می خندی !؟
به هم آغوشی من با غم ها

یا به ........
خنده دار است.....بخند !!


 

niloo66

عضو جدید
[FONT=&quot]
بعضــی وقـتـــها چیزی می نویســــی[/FONT]
[FONT=&quot]فـــقــــط برای یک نفـــر،[/FONT]
[FONT=&quot]اما دلـــــت می گیرد وقتی یادت می افتـــد[/FONT]
[FONT=&quot]که هرکســی ممکن است بخواند[/FONT]
[FONT=&quot]جـــــز آن یــک نـــــفر[/FONT] ...!
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
خیلی ها نفرین میکنن ...
تلافی میکنن...
اما نه ... نفرین من ...
الهی اونی که دوستش داری تنهات نذاره ...
تلافی من ....
میرم تا به اون برسی ...
سره راهت نباشم...
راستی ... قد من دوست داره ...؟
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
برو اگه می خوای بری دلت نسوزه واسه من .............اینجوری که کلافه ای بدتره خب دل رو بکن
 

K.K.J

عضو جدید
برایِ این عشق بهار آرزو می‌‌کنم
قلب‌های یخ زده
بی‌ شوقِ شقایق
چه زود می‌‌میرند

نیکی‌ فیروزکوهی
 

MOΣIN

عضو جدید
کاربر ممتاز
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم...............اینقدر زنده بمونم تا به جای تو بمیرم
 

niloo66

عضو جدید
[FONT=&quot]هــــر کـــس جـــای مــن بـــود[/FONT][FONT=&quot] می بریــــد[/FONT]
[FONT=&quot]اما مـن هنــوز می دوزم[/FONT]
[FONT=&quot]چشــم به امیـــــــــــــــــــــــــد[/FONT] ...
 

pari-1369

عضو جدید
کاربر ممتاز
بار آخر من ورق را با دلم بر میزنم
بار دیگر حکم کن ، اما نه بی دل ، با دلت
حکم دل: هرکه دل دارد بیندازد وسط
تا که ما دلهایمان را رو کنیم
دل که روی دل بیوفتد ، عشق حاکم میشود
پس به حکم عشق بازی میکنیم
این دل من ... رو بکن حالا دلت را ... دل نداری؟؟؟
بر بزن اندیشه ات را .. حکم لازم .. دل سپردن.. دل
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
بیا مرور کنیم
بیا خاطرات تو را مرور کنیم
دعوای تو سر رفتن و دعوای بقیه سر ماندن
بیا مرور کنیم قصه ی یکی بود و یکی نبود مادربزرگ را
چشمان خندان و لب های سکوت طلبیده ی تو را
بیا مرور کنیم
پشت لبت تازه سبز شده بود
صدایت بم
و تو داشتی،برای خودت،برای همه
قد علم می کردی.
بیا مرور کنیم
قرار بود مهندس جان صدایت کنیم و نشد
نشد که بشود،
که دلت آرام بگیرد،
سرت زیر بیفتد
کیف و کتاب هایت را جمع کنی و بروی دانشگاه
نشد که بی خیال شوی،
بی خیال جنگ،
بی خیال خمپاره های فرودنیامده ی دشمن
بیا مرور کنیم خاطرات نانوشته ی تو را
آسمان پر ستاره ی شب،
نفس های به شماره افتاده ی بیسیم چی
جسدهای بی جان غرق شده در خون
روح های به پرواز درآمده ی آسمان نورد
بیا مرور کنیم لحظه های بودن و نبودن تو را
وقت های خداحافظی،
قول های نامطمئنت سر برگشتن،
زود برگشتن.
اکنون نبودنت،
نبودن تو،
نبودن فرمانده،
گردان،
نبودن خط مقدم و نبودن امام
از اینجا به بعد را مرور نمی کنیم،
من می گویم و تو شاید بغض کنی،
گریه ات بگیرد،
اکسیژن کم بیاوری،
نمی دانم،
حالت چه می شود و نمی شود نمی دانم.
از اینجا به بعد هم من زیاد نگفته دارم و هم تو زیاد نشنیده،
هم تو زیاد گله می کنی و هم من زیاد شرمسار می شوم
لحظه های نبودنت آن قدر سخت بود که خداحافظیت باورم نشد،
باورم نشد بروی برای همیشه
اصلا از اینجا به بعد مرور ممنوع است،
بگذار همه چیز همان طور که هست بماند،
میزها و میزنشین ها،شهرها و شهر نشین ها
مرور نمی کنیم که اسیر شدنت عین رهایی بود و رهایی من عین اسارت
بگذریم که آسمان بی ستاره تر از هر شب است
و ترکش های سکوت هر چند وقت یک بار،
نه مرور نمی کنیم...
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
از ایـن میعـادگــاه تکــراری خستـــه ام!

بیـا اینبـار جـای دیگـــری قـرار بگـذاریم

بــــرای بــــــاهــم بـــــــودن

جـــایی جــز خیـــــــــــــــــالم...!!



http://www.www.www.iran-eng.ir/download/file.php?avatar=389_1331647813.jpg
 

seabride

عضو جدید
کاربر ممتاز
چــه دمــدمــے مـزاج شـده احـساســم




گـــاهـے آرام . . .




گـــاهـے بــارانـے . .
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل سپردم به فردای تاریكت

ماندم در سكوت پژمرده ی خیالت

دست كشیدم از نگاههایی كه دل دادند به نگاه بارانی ام

دل را دور راندم از دلهایی كه دل سپردند به آوای پر سوز بودنم

حسرت نشین سرای دل بی آرزوی پروازت شدم

نازنین بودنم را به حراج عشق تو گذاردم

چه خالی از دیروز، فردایم را به تو بخشیدم......


 

red-girl

عضو جدید
"دردِدل كه مي‌كني،
ضعف‌هايت، دردهايت را مي‌گذاري تويِ سيني و تعارف ‌مي‌كني
كه هر كدامش را كه مي‌خواهند بردارند...
تيز كنند
تيغ كنند
و بزنند به روحت! "
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا

دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را…

این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی!

باید آدمش پیدا شود!

باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نگران دلواپسی های من نباش

من آنقدر امروز و فردای نیامدن را دیده ام


که دیگر هیچ وعده بی سرانجامی خواب و خیال آرزویم را

آشفته نمی کند!


حالا یاد گرفته ام که
"فراموشی"
دوای درد همه نیامدن ها و نداشتن ها و


نخواستن هاست
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
گاهی لازم است كوتاه بیایی ..
گاهی نمی توان بخشید و گذشت...
اما می توان چشمان را بست و عبور کرد !گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری ...
گاهی .....نگاهت را به سمت دیگر بدوز ..که نبینی ... !
یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ...
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی ...
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند ...
آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند ...
دلم براي يك كم بيخيالي لك زده ...

 

noom

عضو جدید
از اینهمه بی تو بودن
طاعونِ مرگ تراویده است
بر لحظه های یتیمم ؛

بخدا اگر
امشبم را نیز
بی تو فردا کنم
سرایت خواهم کرد
به جهانی که
بر مدارِ جهنم می چرخد !


کامران فریدی
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
میدانی چقدر بد است که وقت رفتن تو رسیده اما پای رفتن نداری؟؟؟؟
میدانی چقدر بد است که تو را پشت دروازه ی قلبش نگه دارند و راه ندهد وتو همچنان به این بیاندیشی چگونه میشود در زد؟؟؟؟
میدانی چقدر بد است که درب خروجی را به تو نشان دهد و تو به گلدان خالی روی میز بنگری که چرا گل مریم ندارد؟؟؟؟
میدانی چقدر بد است که تو اشعار حافظ بخوانی واو با چشمانش به تعقبیب عقربه ی ثانیه شمار ساعت بپردازد؟؟؟؟
می دانی چقدر بد است که پاسخ نگاهت را با لبخندی به تصویری در ذهن مشغولش بدهد؟؟؟؟
میدانی چقدر بد است..........؟؟؟؟؟؟؟
یک گام به عقب برگرد
بگذار در را به رویت ببندد
گل مریم را بخر
در کنار دیوان حافظ بگذار
و نگاه کن
این سرنوشت توست......

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
من اكنون احساس مي كنم
بر تل خاكستري از همه آتش ها و اميدها و خواستن هايم،
تنها مانده ام.
و گرداگرد زمين خلوت را مي نگرم.
و اعماق آسمان ساكت را مي نگرم.
و خود را مي نگرم.
و در اين نگريستن هاي همه دردناك و همه تلخ،
اين سوال همواره در بيش نظرم بديدار است،
و هر لحظه صريح تر و كوبنده تر،
كه تو اينجا جه مي كني؟
امروز به خودم گفتم:
من احساس مي كنم،
كه نشسته ام زمان را مي نگرم كه مي گذرد،
همين و همين
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نور را پیمودیم ، دشت طلا را درنوشیتم .
افسانه را چیدیم ، و پلاسیده فکندیم .
کنار شن زار ، آفتابی سایه بار ، مارا نواخت . درنگی کردیم .
بر لب رود پهناور رمز ، رویاها را سر بریدیم .
ابری رسید ، و ما دیده فرو بستیم .
ظلمت شکافت ، زهره را دیدیم ، و به ستیغ بر آمدیم .
آذرخشی فرود آمد ، و ما را در نیایش فرو دید .
لرزان ، گریستیم ، خندان ، گریستیم .
رگباری فرو کوفت ، از در همدلی بودیم .
سیاهی رفت ، سر به آبی آسمان سودیم ، درخور آسمان ها شدیم .
سایه را به دره رها کردیم . لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم .
سکوت ما بهم پیوست . و ما ((ما)) شدیم .
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید .
آفتاب از چهره ی ما ترسید .
دریافتیم ، و خنده زدیم .
نهفتیم و سوختیم .
هرچه بهم تر ، تنها تر .
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک آمدم ، و بنده شدم
تو بالا رفتی ، و خدا شدی

سهراب
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نخ به نخ خاطراتت را می ریسم تار یاد و پود یادگاری

هر دو در هم گره خورده اند و خاطره بافته اند در دل سردم
و تو بند بند خاطره را با من پیوند دادی شکفته تر از هر لبخند

رنگین تر آرزوهای رنگی پشت شیشه و سرد تر و بی روح تر از آسمان بی ستاره

چه آهسته غروب رفتنت از اشکهای ترنج تر می شود
و چه آهسته من تو را گم می کنم در پشت برفهای تاریک رفتن

و تو فاصله فاصله با مشت هایت برف می ریزی بر روی چشم هایم

چشمهایی که انتظار آمدنت را بوسه میزد
تو من را در من خلاصه کردی و من را در هرگز....
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز


با من آن جور که بـا دیگران حرف میزنی ،

حرف نزن

من با همه فرق دارم

آنها برای خودشان دیوانه اَند

من دیوانۀ تو اَم ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
و گر جانانه میبودی , و من دیوانه می بودم
تو مِنشستی به قصر دل , منش بیخانه می بودم
به شبهای خیالِ من شرابِ شوق میگشتی
تو گربودی مَی و مینا , و من مَیخانه می بودم
نگشتی ای عزیز همدم , به شامِ تارِ من یکدم
.........اگر چون شمع میبودی , بدان پروانه می بودم
ز شُرب آن لبِ مُیگون , اگر نوشانیم قدری
چو باشی ساقیِ عمرم , ز جان پیمانه می بودم
 

anise b

عضو جدید
کاربر ممتاز
باشد تا دلت میخواهد
بر این ذهن آشفته ی دور از تو
قدم بزن
تا میتوانی
بر موجهای خروشان این قلب طوفان زده
...سرازیر شو
دیگر توانی برای انکار نمانده
دور، دور توست ....
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا