رد پای احساس ...

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بهار آوِيد با گل گندم

مو تهنا با ، درد دل مَنـدُم

شو و روز دل چي نِـی ايناله

تـا كـه چـي لاله ، داغ دل دارم

گل بُستوُن تِي ، مُو دي خـاره
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم، نشستیم روبه‌روش، هی از دور پاییدیم، واسش زیرلبی دوبیتی گفتیم، رفت‌وُاومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریلِ نی‌لبکِ مهره‌های پشت، کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود. تو گرما، سرما، شبان وُ روزان، پشت خط موزائیکا، جلو شمشادا، وایساده خوابیدنا، نیمه‌شبا، قمرها، عقرب‌ها، دو سیگار یه‌ کبریتا. تو رَم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی. اما نحسی افتاده بود. هرچی آب می‌جُستیم تشنگی گیرمون می‌اومد. واسه چی؟ تو فهمیدی؟
 

sar sia

کاربر بیش فعال
تا نگاهم بر جهان افتاده است
مشكلى در كار جان افتاده است

چون گشودم چشم خود بر اين جهان
چشم من بر آسمان افتاده است

ديده ام من يك قمر از راه دور
قلب من در كهكشان افتاده است

بس كه رفتم تا ببينم روى او
زانوانم از توان افتاده است

بر زمين خوردم چو ديدم قامتش
قلب زارم از تكان افتاده است

گرچه در هجران او زردم ولى
قرعه ام بر ارغوان افتاده است

وصف او نتوان كنم من بر دهان
چون زبانم از بيان افتاده است

من به يادش هر زمان نوشم غزل
گرچه شعرم از دهان افتاده است
 

sar sia

کاربر بیش فعال
دو سه روزی ز غمت چشمِ تری خواهم داشت
پس از آن زندگیِ خوب‌تری خواهم داشت

سال‌ها عبدِ دلِ سنگِ تو بودم ، زین پس
سوی بتخانه چو رفتم تبری خواهم داشت

بین دستانِ تو جز دشنه ندیدم یک‌بار
چشمِ امّید به دستِ دگری خواهم داشت

سال‌ها رفت و به گوشم خبری خوش نرسید
دل به امّیدِ همین بی‌خبری خواهم داشت

تو بمان،جای تو اینجاست خودم خواهم رفت!
چمدان بسته‌ام، امشب سفری خواهم داشت...
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
زیر باران بدون چتر!

با دستانی یخ کرده ، دست در دست هم

توی پیاده روهای آب گرفته شهر

نگاه مردمی که با حسرت ما را نگاه میکنند

خواب قشنگی بود …

اما باز هم خیس شدم

نه از باران از اشک …
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یه وقتا خیلی بهونه گیری
اما از این دل بیرون نمیری
یه پای ثابت تو لحظه هامی
هر جا که میرم تو هم باهامی

چشات مثه دریاست
دلم میخواد تو ساحلش خوابم بگیره
اون دو چشما رو تا آخر دنیا دیگه یادم نمیره
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
گر ما دردهایِ درونِ آدم ها را میدانستیم و حالشان را می‌فهمیدیم؛ بیشتر درکشان می‌کردیم و کمتر آزارشان میدادیم، کمتر از دستشان کفری می‌شدیم و کمتر قضاوتشان می‌کردیم.
گاهی آدم‌ها آنقدر خسته و زخمی و بریده‌اند که نمی‌توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند، حرف‌هایشان، تیز و برّنده می‌شود و رفتارهایشان آزاردهنده، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند.
آدم‌ها را درک کنیم! این بزرگترین کمکی‌ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران برمی‌آید. به گفتار و رفتارهایِ آنیِ‌شان برچسب نزنیم!
آدم‌های امروز همینند! دردهایشان را انکار می‌کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند. اما روزی کم می‌آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می‌شوند... و شما نمی‌دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید! و نمی‌دانید چه سخت است لبخند زدن، در نهایتِ ویرانی...
به جای جبهه‌گیری و قضاوت، درکشان کنید. کمی که بگذرد؛ خودشان فاصله‌ها را کم می‌کنند و دوباره می‌خندند، وقتی که زخم‌هایشان را ترمیم کرده‌اند و درد‌هایشان را خوب، وقتی که با مشکلات و نداشته‌هایشان کنار آمده اند...
1611235044030.png
 

yara59

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز




ما از تبار دلتنگی های پشت پنجره هستیم، همان هایی که ساعت ها به فنجان چای روی میز کافه خیره می شوند.
ما از تبار دانستن یک به یک دلتنگی هایمان که پشت لبخندی تلخ قایم می شوند.
ما از تبار آدم های نماندنی، همان هایی که فقط خودمان می دانیم با چه امید ها و آرزو هایی برایشان لبختد هایمان را به حراج گذاشتیم.
ما از تبار دنیای نمی دانم ها، نماندن ها و نخواستن ها..
در کوچک ترین چهار دیواری ممکن در حال جنگیدن برای زندگی، که گاهی چه آرام و دردناک چنگی به کنج گلویمان می اندازد تا یادگار هایش تبدیل به خاطراتی شوند که زندگی‌مان را به روی ناخوشی ها می کشانند.
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
گر ما دردهایِ درونِ آدم ها را میدانستیم و حالشان را می‌فهمیدیم؛ بیشتر درکشان می‌کردیم و کمتر آزارشان میدادیم، کمتر از دستشان کفری می‌شدیم و کمتر قضاوتشان می‌کردیم.
گاهی آدم‌ها آنقدر خسته و زخمی و بریده‌اند که نمی‌توانند آرامش و تمرکزِ لازم را برای حفظ روابطشان داشته باشند، حرف‌هایشان، تیز و برّنده می‌شود و رفتارهایشان آزاردهنده، اما واقعا قصد و نیتِ بدی ندارند.
آدم‌ها را درک کنیم! این بزرگترین کمکی‌ست که از هرکسی برایِ خوب کردنِ حالِ دیگران برمی‌آید. به گفتار و رفتارهایِ آنیِ‌شان برچسب نزنیم!
آدم‌های امروز همینند! دردهایشان را انکار می‌کنند تا قوی به نظر برسند و روی پای خودشان ایستاده باشند. اما روزی کم می‌آورند و در نهایتِ خستگی ، زیرِ آوارِ دردها و مشکلات و حرف هایِ ناگفته شان لِه می‌شوند... و شما نمی‌دانید که در آن لحظه با یک روحِ خسته و متلاشی طرفید! و نمی‌دانید چه سخت است لبخند زدن، در نهایتِ ویرانی...
به جای جبهه‌گیری و قضاوت، درکشان کنید. کمی که بگذرد؛ خودشان فاصله‌ها را کم می‌کنند و دوباره می‌خندند، وقتی که زخم‌هایشان را ترمیم کرده‌اند و درد‌هایشان را خوب، وقتی که با مشکلات و نداشته‌هایشان کنار آمده اند...
مشاهده پیوست 24068695
دیگه رمقی واسه فهمیدن خودمونم نداریم چ برسه ب بقیه
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو نهایتِ عشقی
نهایتِ دوست داشتن
و در لابلای این بی نهایت ها
چقدر خوشبخت خواهم بود
که اگر تو سهم قلب من باشی
 

Ahmad Engineer

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
ترسم از فردای بی عشقه ، بیدارم امشب

درد من دنیای بی عشقه ، بیمارم امشب

منو این شب یه جهان غمگین و بی تابم از این دل کندن

آدما وقتی که دلگیرن تنهاتر میشن
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من
هدیه ای است از طرف من به تو..
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست
به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست..
روز اول شوخی شوخی جدی شد
شوخی ترین جدی عمرم دوست داشتن تو بود
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2234

Similar threads

بالا