رد پای احساس ...

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
احساس

احساس

سه دختر از جلوخان ِ سرايي کهنه سيبي سُرخ پيش ِ پاي‌ام افکندند
رخان‌ام زرد شد امّا نگفتم هيچ
فقط آشفته شد يک دَم صدای پای سنگين‌ام به روی فرش ِ سخت ِ سنگ.

دو دختر از دريچه لاله‌عباسی گيسوهای شان را در قدم‌های من افکندند

لب‌ام لرزيد اما گفتني‌ها بر زبان‌ام ماند
فقط از زخم ِ دنداني که بر لب‌ها فشردم، ماند بر پيراهن ِ من لکه‌يي نارنگ...


به خانه آمدم از راه، پا پُرآبله دل تنگ و خالي دست
به روی بستر ِ بي‌عشق ِ خويش افتادم، از اندوه ِ گنگي مست
شب ِ انديشناک ِ خسته، از راه ِ درازش مي‌گذشت آرام.
کلاغي بر چناري دور، در مهتاب زد فرياد.
در اين هنگام
نسيم ِ صبح‌گاه ِ سرد، بر درگاه ِ خانه پرده را جنباند.
در آن خاموش ِ رويايي چنان پنداشتم کز شوق، روی پرده، قلب ِ دخترِ تصوير مي‌لرزد.

چنان پنداشتم کز شوق، هر دَم با تلاشي شوم و ياءس‌آميز، خود را مي‌کشد آرامک آرامک به سوی من...


دو چشم‌ام خسته برهم رفت.
سپيده مي‌گشود آهسته جعد ِ گيسوان ِ تاب‌دار ِ صبح.
سحر لبخند مي‌زد سرد.
طلسم ِ رنج ِ من پوسيد
چنين احساس کردم من لبان ِ مرده‌يي لب‌های سوزان ِ مرا در خواب مي‌بوسيد...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
گفته بود منتظرت می مانم ...

فصلها آمدند و رفتند !

اما افسوس به ساحل نرسید قایق من ...

رها گشت در امواج ...

و نرسید به فردای دگر ...!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
memol

memol

کشف طعم بوسه ی تو
مثل کشف یخ و آتش
کشف بیمرگی و ایثار
کشف گستاخی آرش
اولین دروغ ساده
اولین شک بی اراده
وحشت سر رفتن از عشق
گریه های سر نداده
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
فاصله ها چه زود
دلها را از هم می دزدد
آن روزها انتظار
سهمی بود مساوی
بین قلبهای ما
حالا آنقدر دوری
که حتی نمیتوانم بدانم
در ارزوی کال چه سیبی هستی؟
 

@ RESPINA @

عضو جدید
کاربر ممتاز
گنج خرابه‌ي دل اندوهگين ماست
نقد غمت که حاصل دنيا و دين ماست


در اولين قدم نفس آخرين ماست
ياد تو زود چون رود از دل که همرهش


سر بر زمين که کوي بلا سرزمين ماست
به خاک درگهت چه تفاوت اگر نهيم


کز شوخي آن چه نيست به ياد تو کين ماست
از کينه جوئي تو شکايت کنم چرا


رخش مراد تا به ابد زير زين ماست
از توسن هوس ز ازل چون پياده‌ايم


داغي کهن ز لاله رخي بر جبين است
نور جبين ما نه ز تاثير طاعت است


از ابروان کشيده کمان در کمين ماست
اي مرغ دل حذر که خدنگ افکني عجيب


افتد به فکر او که چرا همنشين ماست
در بزم او هميشه ملولم که ناگهان


ملک سخن تمام به زير نگين ماست
تا مي‌کنيم محتشم از لعل او سخن
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
من از تو دل نمیبرم
اگرچه از تو دلخورم
اگرچه گفته ای تو را
به خاطرات بسپرم
هنوز هم خیال کن
کنار تو نشسته ام
منی که در جوانی ام
به خاطرت شکسته ام

***
تو در سراب آینه
شبانه خنده میکنی
من شکست داده را
خودت برنده میکنی
نیامدیو سالها
نظر به جاده دوخته ام
بیا ببین که بی تو من
چه عاشقانه سوخته ام

***
رفیق روزهای خوب
رفیق خوب روزها
همیشه ماندگار من
همیشه در هنوزها
صدا بزن مرا شبی
به غربتی که ساختی
به لحظه ای که عشق را
بدون من شناختی

***

من از تو دل نمیبرم
اگرچه از تو دلخورم
اگرچه گفته ای تو را
به خاطرات بسپرم
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
می ترسم از نبودنت ...

و از بودنت بیشتر !

نداشتن تو ویرانم می كند ...

و داشتنت متوقفم !

وقتی نیستی كسی را نمی خواهم

و وقتی هستی" تو را" می خواهم ...

رنگهایم بی تو سیاه است و در كنارت خاكستری ام ...

خداحافظی ات به جنونم می كشاند

و سلامت به پریشانی ام !؟

بی تو دلتنگم و با تو بی قرار

بی تو خسته ام و با تو در فرار !

در خیال من بمان ...

از كنار من برو !

من خو گرفته ام به نبودنت ...!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
وقتي گلدون خونمون شکست
پدرم گفت: قسمت اين بود...
مادرم گفت حيف شد...
خواهرم گفت: قشنگ بود...
داداشم گفت : کاش دوتا داشتيم......
اما وقتي دل من شکست کسي به فکرش نبود!!!
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
قلبم را درون پاکت نامه گذاشتم و با پست پیشتاز
برایت فرستادم.
نامه ای درون پاکت بود خواندی؟
دلشوره های نیامدنت را نوشتم ...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
بر صخره سخره مگیر

که چرا تو تنهایی ...

زیرا که نیست سنگ را هیچ هم آوایی

انبوه موچ بر او زخمه می زند

صخره صبور بر آنها خنده می زند ...

اما که بود که بداند !

او با تمام وجودش ، تکه تکه کسر می گردد

دردی درون خویش ندارد

خوش تر ز درد تنهایی ...

 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
صدایم کرد

بی اعتنا گذشت ...

پنداشتم فقط صدایم می کند ...

صدایم کرد ...

این بار صدایش جور دیگری بود !

برگشتم ...

رد صدایش را گرفتم ...

دیر شده بود ...

او سالها پیش مرده بود ...

و من فقط انعکاس صدایش را می شنیدم ...!
 

spacechild

عضو جدید
باورهایم را
باورهایت را
رها نکرده ام.
تنهاییم را
تنهاییت را
رها کرده ای.
من خسته نمی شوم فقط...
فقط دلم تنگ می شود
برای تو
برای حرف هایت
برای حرف هایم
و برای خاطره هایی که فقط از حرف هایمان
دارم.
من خسته نمی شوم
اما تو...
لااقل صفحه دیدارت را رمز دار نکن.:gol:
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
می بوسم و می گذارم کنار ...

تمام چیزهایی که ندارم را !

دست هايت را ...

عاشقی ات را ...

همه را !

عادت احمقانه ای ست

چسبیدن به چیزهایی که ندارمشان ...!



مهديه لطيفي
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
ســـو ســـو
ای خواب خوب خوش بو
ســـو ســـو
لبخند نازه تو کو
I Love You, I Love You, I Love You

آه تو دنباله باد درد سپیداره غریب
خنده آفتابی تو رقص قبیله نجیب
لحظه به لحظه تازه شو به وزن شیرین غزل
در این ترانه تن بشوی صاحب کندوی سال
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
زن باید شبیه تو باشه که نیست
من باید خراب تو باشه که هست که هست
خواب مثله تو خوش بو نبود
غریب دل مثله قالی در بست شکست شکست شکست
 

anahita.m

عضو جدید
در میان من و تو فاصله هاست
گاه می اندیشم:
می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری
تو توانایی بخشش داری
دست های تو توانایی آن را دارد
که مرا زندگانی بخشد
چشم های تو به من می بخشد
شور عشق و مستی
و تو چون مصرع شعری زیبا
سطح برجسته ای از زندگی من هستی
دفتر عمر مرا با تو شکوهی دیگر
رونقی دیگر هست
می توانی تو به من زندگانی بخشی
یا بگیری از من
آنچه را می بخشی
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است
دلم گرفته است

به ایوان می‌روم و انگشتانم را
بر پوست کشیده‌ی شب می‌کشم
چراغ‌های رابطه تاریکند
چراغ‌های رابطه تاریکند

کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک‌ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی‌ست
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
محبوب من آن است که دارد رخ زیبا
با جام طرب آید و گوید که بفرما
خوش خلق و طربناک و ظریف است همیشه
لبخند به لب دارد و آغوش مهیا
بر طرف چمن جوجه کبابی و شرابی
یک جرعه بکام من و یک بوسه به لبها
تا کور شود زاهد خود بین منافق
ما مست و خراباتی و از زهد مبرا
یا رب به فروم و همه رندان نظری کن
تا شکر گزاریم در این بزم و مصلا
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
لبخند عکسها افسرده می شود
در خاطره ای که شادیمان نمی بخشد
از اندوه به شادمانی
شاهراهی بود
که در میانبر عشق
گمش کردیم
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
همه مداد رنگی ها مشغول بودند بجز مداد سفید.
هیچ کسی به او کار نمیداد.
همه می گفتند: تو به هیچ دردی نمی خوری.
یک شب که مداد رنگی ها توی سیاهی کاغذ گم شده بودند مداد سفید تا صبح کار کرد .
ماه کشید. مهتاب کشید و آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد .
صبح نوی جعبه مداد رنگی جای خالی او با هیچ رنگی پر نشد...
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته است

از این همه بازی بی پایان ...

من میان آسمان و ستاره ها

من میان زمین و سردی این خاک

من میان این همه تردید

هنوز

نگاه می کنم ...

شاید هنوز بشود

انسان بود !

من تلاش می کنم

شاید احمقانه باشد !

اما

من تن به این خواب

هرگز نمی دهم ...

من زنده خواهم بود

تردید اگر حتی نیمی از روحم را در خود فرو برد

من باز ...
ا
 

hamedinia_m51

عضو جدید
کاربر ممتاز
به دنبال واژه ای میگردم! تا قلمم راسیراب کنم واین آخرین شاید هم آغازی برای فرداییست که هنوز در راه نیست و کاغذهای مچاله شده ی زباله دان گواه به این راز دارند و این آیینه خسته تر از همیشه زیر غباری از دور تنها تصویر مرا بدونه هیچ واژه ای به سکوت فریاد می زند امروز غبارت را به باد می دهند .
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز
یکی بود ...

تو بودی !

می آمدی

خواب از سرم می پرید !

نمی آمدی

تا صبح برایت می نوشتم ...

دلم تنگ می شد ...

خیره می ماندم

به عکست !

.

.

.

یک روز

پرت شدم

به ...

"یکی نبود"...توی کهکشان دور هیچ کس نبود!

نه تو هستی ...

نه دفتری دارم ...

نه عکست !

حالا ...

تا به تو فکر نکنم

خوابم نمی برد ...!
 

linux_0011

عضو جدید
ای اسمان تیره تا جاودان تهی
در ظلمت فشرده این روزگار تلخ
سوی کدامین پنجره ره به سوی تو باز کنم
وز کدامین دریچه تنهایی سکوتم را پرواز دهم
نمیدانی که اکنون به غربت خویش پی برد م و این چه
حس تلخی است
وقتیکه بدانی یک غریبه بیشتر از یک آشنا تورا را میشناسد
و نمیدانی که چقدرسخت است...................
 

MEMOL...

عضو جدید
کاربر ممتاز


نمي خواهم بگويم خسته ام... نه!

خسته نيستم ... اصلا !

حالم از هميشه بهتر است ...

حالا كه چيزي براي از دست دادن ندارم !!!
 

tools

عضو جدید
کاربر ممتاز
memol

memol

به تو دست مي‌سايم و جهان را در مي‌يابم،
به تو مي‌انديشم
و زمان را لمس مي‌کنم
معلق و بي‌انتها
عُريان.


مي‌وزم، مي‌بارم، مي‌تابم.
آسمان‌ام
ستاره‌گان و زمين،
و گندم ِ عطرآگيني که دانه مي‌بندد
رقصان
در جان ِ سبز ِ خويش.





از تو عبور مي‌کنم
چنان که تُندری از شب. ــ


مي‌درخشم
و فرومي‌ريزم.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
M *** ♥♥♥ در خلوت احساس ♥♥♥ *** ادبیات 2235

Similar threads

بالا