انسان معاصر...
یعنی ما....
ما بدترین انسانی نیستیم که پا به عرصه ی وجود گذاشته ایم...
ما در شرایطی ظهور کرده ایم که همه ی مظاهر این جهان دگرگون شده است...
برخی از این دگرگونی ها خواسته و برخی ناخواسته اند
انسان معصر را دین گریزترین و غیر اخلاقی ترین مخلوق خداوند خوانده اند...و حتی به القاب بدتر نیز متصف کرده اند...
اما آیا واقعا ما سزاوار چنین القابی هستیم؟
اگر پرده های بدبینی را کنار بزنیم میبینیم نه تنها چنین نیست بلکه انسان معاصر در خور تحسین نیز هست...
اگر تنها ویژگی انسان معاصر بودن را پرسشگری او بدانیم
باید او را ستود...
نباید پنداشت که تنها انسان زمانی لایق اسم انسان بودن است که آرام و رام باشد...نپرسد فقط بشنود باور کند... توقع بیجایی است...
انسان معاصر آموزه های دینی را تنها در شرایط خاص میپذیرد و اهل چند و چون است... اگر نمیتوانی پاسخی برای چرا هایش داشته باشی ازو خرده مگیر که دین ندارد....
او دینداری را تنها پی از چنین مراحل و فرآیندی مطلوب میابد
این همان دینداری اگاهانه همراه با عقلانیت است...
نمیتوان و نباید از انسان خواسته شود برای دینداری به گذشته بر گردد
همان گونه که نمیتوان ازو خواست از امکانات مادی و رفاهی خود دست برداشته و به شیوه ی گذشتگان برگردد...
نمیتوان از او خواست همه ی امکانات و روش های بررسی و انتقاد و طرح پرسش درباره ی بسیاری از امور را کنار زند و فقط بشنود و بپذیرد...
او فرزند زمانه ی خویش است و روشن است که اگر بین دین خواهی و امکانات فکری زمانه ی خود مجبور به انتخاب شود هرگز به گزینه ی اول روی نخواهد آورد...
مبلغان و مفسران دینی باید چهره ی حقیقی دین را چنان بنمایانند که نسل های حاضر میان زندگی در روزگاران خود و دینداری مخالفتی نبیند...
انسان معاصر بر خلاف پیشینیان خود تحت تاثیر شرایط قومی اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی و از سر تقلید و تعصب به دین روی نمی آورد... انسان معاصر میپرسد تا به شناخت برسد...
پس بهتره فراموش نکنیم:
دین داری متناسب با دوران خویش.............
درسنامه ی معارف اسلامی(حسن عمو عبداللهی)................
یعنی ما....
ما بدترین انسانی نیستیم که پا به عرصه ی وجود گذاشته ایم...
ما در شرایطی ظهور کرده ایم که همه ی مظاهر این جهان دگرگون شده است...
برخی از این دگرگونی ها خواسته و برخی ناخواسته اند
انسان معصر را دین گریزترین و غیر اخلاقی ترین مخلوق خداوند خوانده اند...و حتی به القاب بدتر نیز متصف کرده اند...
اما آیا واقعا ما سزاوار چنین القابی هستیم؟
اگر پرده های بدبینی را کنار بزنیم میبینیم نه تنها چنین نیست بلکه انسان معاصر در خور تحسین نیز هست...
اگر تنها ویژگی انسان معاصر بودن را پرسشگری او بدانیم
باید او را ستود...
نباید پنداشت که تنها انسان زمانی لایق اسم انسان بودن است که آرام و رام باشد...نپرسد فقط بشنود باور کند... توقع بیجایی است...
انسان معاصر آموزه های دینی را تنها در شرایط خاص میپذیرد و اهل چند و چون است... اگر نمیتوانی پاسخی برای چرا هایش داشته باشی ازو خرده مگیر که دین ندارد....
او دینداری را تنها پی از چنین مراحل و فرآیندی مطلوب میابد
این همان دینداری اگاهانه همراه با عقلانیت است...
نمیتوان و نباید از انسان خواسته شود برای دینداری به گذشته بر گردد
همان گونه که نمیتوان ازو خواست از امکانات مادی و رفاهی خود دست برداشته و به شیوه ی گذشتگان برگردد...
نمیتوان از او خواست همه ی امکانات و روش های بررسی و انتقاد و طرح پرسش درباره ی بسیاری از امور را کنار زند و فقط بشنود و بپذیرد...
او فرزند زمانه ی خویش است و روشن است که اگر بین دین خواهی و امکانات فکری زمانه ی خود مجبور به انتخاب شود هرگز به گزینه ی اول روی نخواهد آورد...
مبلغان و مفسران دینی باید چهره ی حقیقی دین را چنان بنمایانند که نسل های حاضر میان زندگی در روزگاران خود و دینداری مخالفتی نبیند...
انسان معاصر بر خلاف پیشینیان خود تحت تاثیر شرایط قومی اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی و از سر تقلید و تعصب به دین روی نمی آورد... انسان معاصر میپرسد تا به شناخت برسد...
پس بهتره فراموش نکنیم:
دین داری متناسب با دوران خویش.............
درسنامه ی معارف اسلامی(حسن عمو عبداللهی)................