دکترعلی شریعتی

elsay

عضو جدید
آزادي

آزادي

خدایا ! این چه حکمت است ؟

ما که در پلیدی و منجلاب زندگی روزمره جانوریمان غرقیم. باید سوگوار و عزادار مردان و زنان و کودکانی باشیم که در کربلا برای همیشه. شهادتشان و حضورشان را در تاریخ و در پیشگاه خدا و در پیشگاه آزادی به ثبت رسانده اند.
 

70arezu

عضو جدید
عمری گداختن از غم نبودن کسی که تا بود از غم نبودن تو می گداخت
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
چو کس با زبان دلم آشنا نيست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو يارى مرا نيست همدرد،
بهتر که از ياد ياران فراموش باشم
 

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک نکته از دکتر علی شریعتی :
مردم اغلب بی انصاف ،بی منطق و خود محورند ولی انان را ببخش..........
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهانی متهم می کنند ولی مهربان باش .
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت ولی موفق باش .
اگر شریف ودرست کار باشی فریبت می دهند ، ولی شریف و درست کار باش .
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت می کنند ولی شادمان باش .
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ولی سازنده باش.
نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی نیکوکار باش .
بهترین های خودت را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.
و در نهایت می بینی
<<<<<<<<<<<هر آنچه هست میان تو و خداوند است نه میان تو و مردم !>>>>>>>>>>>>>
 
آخرین ویرایش:

فانوس خیس

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=&quot]بی خودی پرسه زدیم ، صبحمان شب بشود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]بی خودی حرص زدیم ، سهممان کم نشود[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسم ها خوردیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ما به هم بد کردیم ، ما به هم بد گفتیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]ما حقیقت ها را زیر پا له کردیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]و چقدر حظ بردیم ، که زرنگی کردیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]از شما می پرسم ، ما که را گول زدیم ؟[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
[FONT=&quot]( دکتر شریعتی )[/FONT][FONT=&quot][/FONT]
 

خیال شیشه ای

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو. در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش


دکتر علی شریعتی
 
  • Like
واکنش ها: s_aa

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
سخنی با دکتر شریعتی


سلام دکتر جان! حال همۀ ما خوب است؛ ملالی نیست جر دوری دیدار شما که آن هم دست نخواهد داد، مگر به جهانی دیگر. راستش را بخواهی دکتر جان، پس از نوشتن این نامه برای وجودِ عزیزِ شما، قرار است از ابتدای خیابانی که به نامت گذاشته‌اند، به سمت حسینیه ارشاد بروم؛ حسینیه‌ای که هنوز می‌شود از لابلای دیوار‌هایش صدایت را شنید؛ صدایی که در آن از «روشنفکر و مسئولیت آن در جامعه» می‌گفتی.

می‌خواهم بروم و «یک بار دیگر ابوذر» را بشنوم و زندگی کنم. علی شریعتی عزیز، دوست نادیده‌ام؛ اصلا قصدم این نیست که از گزاره‌های منطقی و تحلیلی برای این نامه استفاده کنم؛ گزاره‌های من همه انشایی هستند. اصلا می‌خواهم انشایی درباره شما بنویسم؛ انشایی که بی‌تکلف و ساده باشد، دکتر جان یادت هست روزگاری می‌گفتند: «آی عشق چهره آبیت پیدا نیست»، یادت هست می‌گفتند؟

«نه به ‌خاطر آفتاب، نه به‌ خاطر حماسه، به‌ خاطر سایه‌بام کوچکش {...} نه به‌ خاطر جنگل‌ها، نه به ‌خاطر دریا، به ‌خاطر یک برگ، به‌ خاطر یک قطره». یادت هست چقدر از انسان می‌گفتند و این‌ که «انسان دنیایی است»؟یادت هست چقدر آدم‌ها گریستند «به ‌خاطر یک قصه در سرد‌ترین شب‌ها، تاریک‌ترین شب‌ها»؟ یادت هست چقدر «به‌ خاطر هر چیز کوچک و هر چیز پاک به خاک افتادند»؟!

چه می‌گویم! حتما شما یادت هست، حتما شما یادت هست که با شوری عظیم در شریان رگ‌های جوانان مسلمانی می‌دمیدی که عاشق شوند، عاشق شوند به خیابان شمیران، حسینیه ارشاد، روزهای...، آن‌‌ها عاشق بودند که به «کویر» آمدند و «اسلام‌شناسی» را از تو آموختند. دکتر جان شما به خیلی‌ها که می‌پرسیدند: «از کجا آغاز کنیم؟»، «شهادت» را نشان دادی. حسین وارث آدم را می‌خواندی برایشان، مسئولیت شیعه بودن را گوشزد می‌کردی و فلسفه نیایش را، روزگاری هم تشیع علوی و تشیع صفوی را از هم جدا می‌کردی و با هیجان از این دو می‌گفتی.

آری، اینچنین بود برادر! آری اینچنین بود دوست عزیزم. ببخشید این‌قدر خودمانی شده‌ام؛ آخر نه سن و سالم به شما می‌خورد، نه آن‌ قدر شما را می‌شناسم که بخواهم عمیق درباره‌تان حرف بزنم. من تنها می‌خواهم از روزگار خودم بگویم؛ روزگاری که می‌خواهد از تو چهره دیگری بیافریند؛ چهره‌ای که بعد‌ها به جای «اندیشیدن»، پس از شنیدن نامت، «خندیدن» به ذهن‌ها متبادر شود!

آری اینچنین است روزگار ما؛ اما در روزگار شما اینچنین نبود. در آن روزگار، برخی گفتند شما با ساواک ارتباط داشته‌اید، عده‌ای دیگر شما را بی‌سواد خواندند و سطحی، گروهی هم شما را وامدار جریانات چپ دانستند و علاقه‌مند به آن‌ها. جدای از تمام این اظهارنظر‌ها، هیچ کدام درباره شما «جُوک» نساختند و برای هم نخواندند و نخندیدند؛ نخندیدند چون می‌دانستند خندیدن به «اندیشیدن و اندیشمند» آسمان سیاهی را برای‌ روزگارشان رقم خواهد زد و آن‌ گونه بود که هم نام آن‌ها ماند و هم نام شما و این‌ گونه بود که تاریخ و جوانان امروز سخنان شما را دهان به دهان برای هم بردند.

هنوز هم با وجود فوکو‌ها، دریدا‌ها، لیوتار‌ها، بارت‌ها، مارکوزه‌ها، مارکس‌‌ها و وبر‌ها، جوان‌های این سرزمین در دانشگاه‌های مختلف و همین دانشگاه تهران خودمان در خیابان انقلاب، سخنرانی‌های تو را، کتاب‌های تو را می‌خوانند و عکس‌های تو را به دیوارهای اتاق انجمن‌هایشان می‌زنند؛ اما دکتر جان از تو چه پنهان که برخی ـ نمی‌دانم به چه انگیزه‌ای ـ اما درباره‌ات جوک می‌نویسند و با تلفن‌های همراهشان ـ که در روزگار شما وجود خارجی نداشت ـ برای هم پیامک می‌کنند.

دکتر جان شرمنده‌ایم

از نو برایتان بنویسم دکتر جان! شرمنده‌ایم، شرمنده‌ایم ـ همان‌گونه که گفتم ـ چند ماهی می‌شود، حرف‌هایی را به نقل از خودتان و دیگر اعضای خانواده‌تان را جوک کرده‌ایم و به آن می‌خندیم! می‌خندیم اما گریه دارد حال این اوضاع. گریه دارد که ما داریم یکی یکی اسطوره‌های فکری و اعتقادیمان را به بازی می‌گیریم. نمی‌خواهم بگویم شما اسطوره‌اید و دست نیافتنی. نه، نمی‌خواهم بگویم. شما بزرگ بودید و جلو‌تر از زمان، نمی‌خواهم بگویم انقلاب اسلامی ایران از حرف‌های شما بود که جریان قوی‌تری گرفت، نه!

اما می‌خواهم بگویم امروز که درباره شریعتی حرف‌هایی می‌زنیم، فردا نوبت به دیگر چهره‌های فرهنگی ـ اعتقادیمان می‌شود. گمانم این نیست که دکتر جان شما نفر آخر باشید. ما پیشتر با ترک‌های غیور، شمالی‌های دلیر، لرهای باغیرت و... هم این کار را کرده‌ بودیم! حالا این‌ که می‌گویند کار انگلیسی‌ها، روس‌ها، صهیونیست‌ها، آمریکایی‌هاست یک طرف؛ اما این‌که ما برای هم تعریف می‌کنیم، می‌خندیم، پیامک می‌کنیم که دیگر کار این عناصر مشکوک! نیست.

دکتر جان کمی دیرم شده‌ است. هرچند نوشتن نامه باید با صبر و حوصله باشد، اما ما مردم دقیقه نود هستیم. حالا هم تلفنم زنگ می‌زند، باید بروم سر قرار؛ سر قراری که با حسینیه دارم. دلم تنگ است، می‌خواهم بروم و خیابانت را پیاده‌روی کنم؛ خیابانی که یادآور بسیاری از سخنان و قصه‌هاست. می‌خواهم بروم تا حرف‌هایت را دوباره برای خودم بخوانم و بشنوم.:gol::gol::gol:
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

naight

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دکتر علی شریعتی، در توصیف سه شهید دانشجوی رویداد 16 آذر 1332 می نویسد: «اگر اجباری که به زنده ماندن دارم،نبود، خود را در برابر دانشگاه آتش می زدم؛ همان جایی که 22 سال پیش، «آذر»مان در آتش بیداد سوخت. او را در پیش پای «نیکسون» قربانی کردند. این سه یار دبستانی که هنوز مدرسه را ترک نگفته اند، هنوز از تحصیلشان فراغت نیافته اند، نخواستند ـ همچون دیگران ـ کوپن نانی بگیرند و از پشت میز دانشگاه، به پشت پاچال بازار بروند و سر در آخور خویش فرو برند. از آن سال، چندین دوره آمدند و کارشان را تمام کردند و رفتند، اما این سه تن ماندند تا هر که را می آید، بیاموزند، هر که را می رود، سفارش کنند. آنها هرگز نمی روند، همیشه خواهند ماند، آنها «شهید»ند. این «سه قطره خون» که بر چهره دانشگاه ما، همچنان تازه و گرم است. کاشکی می توانستم این سه آذر اهورایی را با تن خاکستر شده ام بپوشانم، اما نه، باید زنده بمانم و این سه آتش را در سینه نگاه دارم».:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
alishariati-instructive5-1.jpg

Text-separator2.gif
من که تمام عمر شاهد پایمال شدن حقیقت‌ به وسیله انسان‌های مصلحت جو بوده‌ام،در مورد مصلحت عقده پیدا کرده‌ام و اعتقاد یافته‌ام که:


"هیچ چیز غیر از حقیقت، مصلحت نیست"


دکتر شریعتی​
 

$marziyeh67$

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

Text-separator2.gif

اولين کاری که روشنفکر اصيل
(نه اين ترجمه های مقلد اطواری)
بايد بکند، اين است که
زمان اجتماعی جامعه خويش را تعيين کند.
يعنی بفهمد که جامعه او در چه مرحله تاريخی و
در چه قرن زندگی می کند؟

دکتر علی شریعتی​
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این متن خیلی قشنگه چند جا دیدم و خوندم ..

3e2362dc-b495-11eb-af82-fa163ef41a80.jpg
 
بالا