دل

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام عزیزانم...:gol:

با تشکّر از سایۀ مهریون و محسنِ عزیز و همۀ دوستایِ گلم .


موضوعِ : دل




نشد یک لحظه از یادت جدا دل

زهی دل،آفرین دل،مرحبا دل

زِدستش یک دم آسایش ندارم

نمیدانم چه باید کرد با دل؟!

هزاران بار منعش کردم از عشق

مگر برگشت از راه خطا دل؟!

به چشمانت مرا دل مبتلا کرد

فلاکت دل،مصیبت دل،بلا دل

از این دلداده ،من بستان خدایا !

زِدستش تا به کی گویم خدا دل؟!

به تاری گردنش را بسته زلفت

فقیرو عاجزو بی دست وپا دل

بشد خاک و زِ کویت بر نخیزد

زهی ثابت قدم دل،با وفا دل
 

Ekram

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام naghmeirani عزیز!
موضوع دلچسپ، دل انگیز و دل نوازی است- دستت درد نکنه

ای دل برِ ما مباش بی دلبر ما
یک دلبر به از دوصد دل بر ما
نه دل برِ ما نه دلبر اندر برِ ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
سلام اکرامِ عزیز...

ممنون از لطف و پستهایِ قشنگت:gol:

از راهِ وفا گاه ز ما یاد توان کرد

گاهی به نگاهی دلِ ما شاد توان کرد
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
شد زغمت خانه ی سودا دلم
درطلبت رفت به هر جا دلم
درطلب زهره رخ ماه رو
می نگرد جانب بالا دلم
فرش غمش گشتم و آخر ز بخت
رفت براین سقف مصفا دلم
آه که امروز دلم را چه شد
دوش چه گفته است کسی با دلم
درطلب گوهر گویای عشق
موج زند موج چو دریا دلم
روز شد و چادر شب می درد
در پی آن عیش و تمنا دلم
از دل تو در دل من نکته هاست
وه چه ره است از دل تو تا دلم
گرنکنی بر دل من رحمتی
وای دلم وای دلم وا دلم
ای تبریز! از هوس شمس دین
چند رود سوی ثریا دلم

<مولانا:gol:>

17 دل توی 9 بیت
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نی قصهٔ آن شمع چگل بتوان گفت

نی حال دل سوخته دل بتوان گفت

غم در دل تنگ من از آن است که نیست

یک دوست که با او غم دل بتوان گفت


**حافظ**
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل عبث مخور غم دنیا را

فکرت مکن نیامده فردا را


کنج قفس چو نیک بیندیشی

چون گلشن است مرغ شکیبا را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نه دل مفتون دلبندی نه جان مدهوش دلخواهی

نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی

نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی

نه شام بی فروغم را نشانی از سحرگاهی
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
به بوی نافه‌ای کاخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من
(؟)
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
ای کرده غمت غارت هوش دل ما

درد تو شده خانه فروش دل ما

رمزی که مقدسان ازو محرومند

عشق تو مر او گفت به گوش دل ما

**ابوسعید ابوالخیر**
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
عقل اگر داند که دل دربند زلفش چون خوش است

عاقلان دیوانه گردند از پی زنجیر ما
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
این نغمه سرا کیست ؟ بگو تا نسراید

بر این دلِ غمدیده دگر غم نفزاید

صد محنت و درد است کز آوایِ وی امشب

نیشم بزند بر دل و جانم بگزاید




**پرویزِ ناتل خانلری**
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
چند به دل فرو خورم این تف سینه تاب را

در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آتشِ دوست اگر در دلِ ما خانه نداشت

عمرِ بی حاصلِ ما این همه افسانه نداشت

 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
آینهٔ تست دل تابناک

بستر از این آینه زنگار را


دزد بر این خانه از آنرو گذشت

تا بشناسد در و دیوار را
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
از نهايت لطف عزيزانم و نغمه گل و محسن عزيزم...بي اندازه سپاسگزارم....

موضوع واقعا دلنشيني هست...ممنونم نغمه گلم.



دل ازمن برد و روي از من نهان كرد
خدارا با كه اين بازي توان كرد.

 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
هر روز دلم به زیر باری دگر است

در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
نه بسته ام به كس دل
نه بسته كس به من دل
چو تخته پاره بر موج رها رها رها من

به من هرآنكه او دور چو دل به سينه نزديك
به من هرآنكه نزديك جدا جدا از او من.


نه چشم دل به سوئي نه باده در سبوئي
كه تر كنم گلويي به ياد آشنا من

ستاره ها نهفتند به آسمان ابري
دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من
هواي گريه با من......
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل بردی از من به یغما، ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست، از دست
دل بر سر من
عشق تو در
دل نهان شد، دل زار و تن ناتوان شد
رفتی چو تیر و کمان شد، از بار غم پیکر من

صفای اصفهانی
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان گردنیم!
اگر خنجر دوستان گرده ایم!
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخمهایی مه نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سربه زیر
از این دست عمری به سر برده ایم...
قیصر امین پور
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
از نهايت لطف عزيزانم و نغمه گل و محسن عزيزم...بي اندازه سپاسگزارم....

موضوع واقعا دلنشيني هست...ممنونم نغمه گلم.



ممنونم سایۀ نازنین ...لطف داری عزیزِ دلم.

ای دل بلا ؛ ای دل بلا؛ ای دل بلائی

ای دل سزاواری که دائم مبتلائی

از مائی آخر خصمِ جانِ ما چرائی؟

دیوانه جان!آخر چه ای ؛ کارِ کجائی؟

مجنون شوی دیوانه ام کردی ؛ تو کردی

از خویشتن بیگانه ام کردی ؛ تو کردی

 

blue bee

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب کیفی می کنم از گفتن این بیت!:

ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
همراز عشق و همنفس جام باده ایم
 

Ghazal_joon

عضو جدید
کاربر ممتاز
امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم

آن گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود ما دیده ایم
اگر خون دل بود ما خورده ایم
اگر دل دلیل است آورده ایم
اگر داغ شرط است ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان گردنیم!
اگر خنجر دوستان گرده ایم!
گواهی بخواهید اینک گواه
همین زخمهایی مه نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سربه زیر
از این دست عمری به سر برده ایم...
قیصر امین پور
احسنت:gol:. این شعر (مخصوصا با صدای عبداللهی) خیلی دلنشینه. و متاسفانه هر دو فوت شدند.

بار فراق دوستان بس كه نشسته بردلم
مي روم و نمي رود ناقه به زير محملم
يار بيفكند شتر چون برسد به منزلي
باردلست همچنان ور به هزار منزلم
سعدی
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دل به امید صدایی که مگر از تو رسد
ناله ها کرد در این کوه که فرهادنکرد
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دلت را خانه ما کن مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص د ریا کردنش با من
اگر درها برویت بسته شد دل بَرمَکن باز آ
درِاین خانه دق الباب کن واکردنش با من
به من گو حاجت خود را اجابت می کنم آنی
طلب کن آنچه می خواهی مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ روشن کن حسابت را
بیاور نیک وبد را جمع و منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را شکر نعمت کن
غم فردا مخور تامین فردا کردنش با من
به قرآن آیه رحمت فراوان است ای انسان
بخوان این آیه را تفسیر ومعنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس امضا کردنش با من

 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز
چون سلیمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش به خدمت آمدند
ھم زبان و محرم خود یافتند
پیش او یک یک بجان بشتافتند
جمله مرغان ترک کرده چیک چیک
با سلیمان گشته افصح من اخیک
هم زبانی خویشی و پیوندی است
مرد با نامحرمان چون بندی است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
هم
دلی از همزبانی خوشتر است

مولانا
 

mahyam68

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من دیر زمانیست که می پندارد
((دوستی)) نیز گلی است
مثل نیلوفر و ناز ساقه ترد و ظریفی دارد
بی گمان سنگ دل است آن که روا می دارد
جان این ساقه ی نازک را -دانسته- بیازارد !
در ضمیری که ضمیر من و توست از نخستین دیدار
هر سخن هر رفتار
دانه هاییست که می افشانیم برگ و باریست که میرویانیم
آب و خورشید و نسیمش((مهر))است
گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید
آن چنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد از همه چیز و همه کس
زندگی گرمی دلهای به هم پیوسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده است هنوز
عطر جان پرور عشق گر به صحرای نهادت نوزیده است هنوز
دانه ها را از نو باید کاشت
آب و خورشید و نسیمش از مایه جان
خرج می بايد کرد رنج می بايد برد دوست می بايد داشت
با نگاهی که در آن شوق بر آرد فرياد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست يکديگر را بفشاريم به هم
جام دلهامان را مالا مال از ياری غمخواری
بسپارسم به هم
بسراييم به اواز بلند :‌
شادی روی تو ای ديده به ديدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه عطر اقشان و گلباران باد !
 

BIGHAM

عضو جدید
کاربر ممتاز

به کجا چنین شتابان؟

گون از نسیم پرسید

دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟

ز غبار این بیابان؟

همه آرزویم اما.... چه کنم که بسته پایم....

به کجا چنین شتابان؟

به هر آن کجا که باشد بجز این سرا سرایم

سفرت به خیر اما، تو و دوستی خدا را

چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی

به شکوفه ها به باران

برسان سلام ما را

شفیعی کدکنی
 
بالا