دل نوشته‌هاي عرفاني

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پروردگـــارم :

به ما صبـــر تحمل و ایستادگـــی در راهـــت را عطا کن
و استقامـــت رضـــایت به رضـــای تـــو
و توان شـــکر گذاری در آن هـــنگام.

آمیـــن
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدايا سختي تمامي گرفتاران را گشايشي عنايت كن
خدايا تمامي بيماران را شفا وعافيت عطا فرما
خدايا ناداري ما را با دارايي خودت تكميل كن

خدايا حالات بد ما را به حال خوب تغيير ده
كه تو به هر كاری قادر و توانايي
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
بار الها
برای همسایه ای که نان مرا ربود ، نان
برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی
برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش
و برای خویشتن خویش آگاهی وعشق میطلبم .

دکتر شریعتی
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
پهناب گوادل کویر
از زیتون‌زاران و نارنجستان‌ها می‌گذرد.
رودبارهای دوگانه‌ی غرناطه
از برف به گندم فرود می‌آید.

دریغا عشق
که شد و باز نیامد!

پهناب ِ گوادل کویر
ریشی لعلگونه دارد،
رودباران ِ غرناطه
یکی می‌گرید
یکی خون می‌فشاند.
دریغا عشق
که برباد شد!
از برای زورق‌های بادبانی
سه‌ویل را معبری هست;
بر آب غرناطه اما
تنها آه است
که پارو می‌کشد.

دریغا عشق
که شد و باز نیامد!

گوادل کویر،
برج ِ بلند و
باد
در نارنجستان‌ها.
خنیل و دارو
برج‌های کوچک و
مرده‌گانی
بر پهنه‌ی آبگیرها.

دریغا عشق
که بر باد شد!

که خواهد گفت که آب
می‌برد تالاب‌تشی از فریادها را؟

دریغا عشق
که شد و باز نیامد!

بهار نارنج را و زیتون را
آندلس، به دریاهایت ببر!

دریغا عشق
که بر باد شد!



گارسیا لورکا
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ماه به آهنگر خانه می‌آید
با پاچین ِ سنبل‌الطیب‌اش.
بچه در او خیره مانده
نگاهش می‌کند، نگاهش می‌کند.
در نسیمی که می‌وزد
ماه دست‌هایش را حرکت می‌دهد
و پستان‌های سفید ِ سفت ِ فلزیش را
هوس انگیز و پاک، عریان می‌کند.

ــ هیّ! برو! ماه، ماه، ماه!
کولی‌ها اگر سر رسند
از دل‌ات
انگشتر و سینه‌ریز می‌سازند.
ــ بچه، بگذار برقصم.
تا سوارها بیایند
تو بر سندان خفته‌ای
چشم‌های کوچکت را بسته‌ای.

ــ هیّ! برو! ماه، ماه، ماه!
صدای پای اسب می‌آید.

ــ راحتم بگذار.
سفیدی ِ آهاری‌ام را مچاله می‌کنی.


طبل ِ جلگه را کوبان
سوار، نزدیک می‌شود.
و در آهنگرخانه‌ی خاموش
بچه، چشم‌های کوچکش را بسته.

کولیان ــ مفرغ و رویا ــ
از جانب زیتون زارها
پیش می‌آیند
بر گرده‌ی اسب‌های خویش،
گردن‌ها بلند برافراخته
و نگاه‌ها همه خواب آلود.
چه خوش می‌خواند از فراز درختش،
چه خوش می‌خواند شبگیر!
و بر آسمان، ماه می‌گذرد;
ماه، همراه کودکی
دستش در دست.

در آهنگرخانه، گرد بر گرد ِ سندان
کولیان به نومیدی گریانند.
و نسیم
که بیدار است، هشیار است.
و نسیم
که به هوشیاری بیدار است.





گارسیا لورکا
 

Sinai

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
دریا خندید
در دور دست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.

ــ تو چه می‌فروشی
دختر غمگین سینه عریان؟

ــ من آب دریاها را
می‌فروشم، آقا.

ــ پسر سیاه، قاتی ِ خونت
چی داری؟

ــ آب دریاها را
دارم، آقا.
ــ این اشک‌های شور
از کجا می‌آید، مادر؟

ــ آب دریاها را من
گریه می‌کنم، آقا.

ــ دل من و این تلخی بی‌نهایت
سرچشمه‌اش کجاست؟

ــ آب دریاها
سخت تلخ است، آقا.

دریا خندید
در دوردست،
دندان‌هایش کف و
لب‌هایش آسمان.


گارسیا لورکا
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدایـــا :

دلهای ما را به یاد خود، از یاد هر چیزی و زبان های ما را به شکر خویش از هرگونه سپاسی و اعضای ما را به طاعت خود از هر طاعت دیگری مشغول فرما
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
پروردگارا!

تنها درخواستم از تو روحی وسیع است، آنقدر که فراموش نکنم،در خوشی ها باید بیشتر تو را صدا کرد
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خدایا!
مرا پایی ده كه فقط به در خانه تو توانم آمد و دستی كه فقط سحوری در خانه تو توانم كوفت.
خدایا!
مرا چشمی ده كه فقط گریان تو باشد و سینه ای كه فقط سوزان تو.
به من نگاهی ده كه جز روی تو نتواند دید و گوشی كه جز صدای تو نتواند شنید.
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
خــدایــا
.
دور باش اما نزدیک ،
.
من از نزدیک بودن های دور می ترسم .......!!!
 

chem_s

عضو جدید
الهی ..
آن را که تو دوست داری اش که تواند زیان رساند؟
و آن را که تو ره بنمائی ، چه کس تواند کژ کند راه اش...؟؟
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد

خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد

آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد

که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت؟

بوَد آیا که ز دیوانه ی خود یاد کند

آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت؟

سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش

عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت؟
 

سروش7

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
خدایا تو می‌دانی آنچه را که من نمیدانم ...
در دانستن تو آرامشیست ... و در ندانستن من تلاطمها ...
تو خود با آرامشت ... تلاطمم را آرام ساز..
 

chem_s

عضو جدید
ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با توام همه عالم از آن من
با تو سخن ز مهر تو گفتن چه حاجت است
خود خوانده ای به گوش من این،مهربان من
 

roya82

عضو جدید
خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم
مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانمخداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم

مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را
مبادا گم کنم اهداف زیبا را
مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت
مرا تنها تو نگذاری
که من تنهاترین تنهام؛ انسانم
 

chem_s

عضو جدید
کاش همیشه تو باشی...

کاش همیشه تو باشی...

خوشا دردی! كه درمانش تو باشی
خوشا راهی! كه پایانش تو باشی
خوشا چشمی! كه رخسار تو بیند
خوشا ملكی! كه سلطانش تو باشی
خوشا آن دل! كه دلدارش تو گردی
خوشا جانی! كه جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و كامرانی
كسی دارد كه خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
كه امید دل و جانش تو باشی
همه شادی عشرت باشد، ای دوست
در آن خانه كه مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید كسی را
كه گلزار و گلستانش تو باشی
چه باك آید زكس! آن را كه او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس ازكفر و ایمان بی دلی را
كه هم كفر و هم ایمانش تو باشی
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
[h=2][/h]
کاش آسمان میدانست درد من چیست
کاش میدانست نیاز من چیست
کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم...
کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست
دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است
عاشقم ولی یک عاشق تنهایک عاشق بی کس!
عاشقی که معشوقش در کنارش نیست....
کاش دریا میدانست کویر چیست!
راز درون دریا رویایی است محال برای همان کویر تنها!
دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد اما دریایی نیست تنها یک خواب است و بس!
کاش باران میدانست معنی انتظار چیست...
منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران را می کشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است...
و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
بارالهـــــــــــــــــا!

در پیشگاه تو ایستاده ام،

و دست هایم را به سوی تو بلند کرده ام،

آگاهم که در بندگی ات کوتاهی نموده و در فرمانبری ات سستی کرده ام،

اگر راه حیا را می پیمودم از خواستن و دعا کردن می ترسیدم...

ولــــــــــــــــــــی...

پروردگـــــــــارم!

آنگاه که شنیدم گناهکاران را به درگاهت فرا می خوانی،

و آنان را به بخشش نیکو و ثواب وعده می دهی،

برای پیروی ندایت آمدم،

و به مهربانی های مهربانترین مهربانان پنــــــــــــــاه آوردم،

و بوسیله برترین زن، و فرزندانش، که پیشوایان و جانشینان اویند،

و به تمامی فرشتگانی که به وسیلۀ اینان به تو روی می کنند،

و در شفاعت نزد تو، آنان را که خاصان درگاه تو اند، وسیله قرار می دهند،

به تو روی آورده ام،

پس برایشان درود فرست

و مرا از دلهره ملاقاتت در امان دار، و مرا از خاصان و دوستان قرار ده،

پیشاپیش، خواسته و سخنم را آنچه سبب ملاقات و دیدن تو می شود قرار دادم،

اگر با این همه، خواسته ام را رد کنی،

امیدهایم به تو به ناامیدی مبدل می گردد،

و آقایی که از بنده اش عیوبی دیده،

و از جوابش سر باز می زند،

وای بر من اگر رحمت گسترده ات مرا فرا نگیرد،

اگر مرا از درگاهت برانی،

پس به درگاه چه کسی روی کنم؟

امــــــــــــــــا...

اگر برای دعایم درهای قبول را گشوده،

و مرا از رساندن به آرزوهایم شادمان گردانی،

چونان مالکی هستی که لطف و بخششی را آغاز کرده،

و دوست دارد آن را به انجام رساند،

و مولایی را مانی که لغزش بنده اش را نادیده انگاشته،

و به او رحم کرده است،

دراین حالت نمیدانم کدام نعمتت را شکر گذارم!

آیا آن هنگام که به فضل و بخششت از من خشنود شده و

گذشته هایم را به من ببخشایی؟

یا آنگاه که با آغاز کردن کرم و احسان، بر عفو و بخششت می افزایی؟

پروردگـــــــــارا!

خواسته ام در این جایگاه، یعنی جایگاه بنده فقیر ناامید،

آن است که:

گناهان گذشته ام را بیامرزی

و در باقیمانده عمرم،مرا از گناه باز داری ...


خدایـــــــــــم!

به درگاه تو دعا می کنم،

که در قلب منی،

در عبور از دنیــــــــــــــای رنــــــــــــــج،

راهــــــــــنمایم باش،

قلبم را به سوی تو می گیرم،

پس مرا به سوی خویشتن بخوان،

و راه لطف و رحمتت را نشانم ده،

خــــــــــــــــدایـــــــــــــا،

قلب من، تقدیر من و راهنمایم باش،

و مرا از قلمرو اشـــک و رنـــــــــج،

به ســـــــــلامــــــــــــــــــت عبور ده...

زندگی دفتری از خاطره هاست...

خدایا میدانم که تو مهربانترین در تک تک لحظات این دفتر، همراه منی،
از تو عاجزانه درخواست می کنم، دستان پرمهرت را در دستان سردم بار دیگر چنان
بفشار تا جانی دوباره یابم...

کوله باری از نگرانی را سالهاست بر شانه هایم به دوش میکشم،
معبودا!

آنان را از من بگیر و قلبم را از عشق و محبت خود سرشار گردان،

...آرامــــــــــــش را تنــــــــــها از تــــــــــــو آرامـــــــــبـخش

قــــــــلــــــبهـــــــــــــــا میخواهم...

 

mohsen-gh

مدیر تالار فلسفه
مدیر تالار
خدایا ...

من آن نیستم که همه می پندارند.تنها تو آگاهی و من
که به راستی درون من چیست . خدایا تو مرا نزد همگان خوب و

شایسته جلوه دادی و من بهتر از هر کس می دانم که شایسته
آن نامهای نیکو نبودم ...

اما با دریای لطف تو چه می توان کرد ؟

پروردگارم ...

چگونه می توانم در برابر عظمت تو فریاد برارم و

تقاضای ذلت کنم .. و به همگان بگویم که من آن نیستم که مرا

می خوانید ...

اما آنگاه که تو مرا اینگونه می خواهی ناچیز ترین

سپاسم در برابر تو سکوت من است ...شکر

پروردگارم ...

به من یقینی نیکو عطا فرما که با آن از رنج طلب

بیاسایم ... یقینی بس عمیق که با آن تنها بر تو تکیه نمایم و

اطمینانی خالص که با آن دشواری کارها را از اندیشه ام دور

نمایم ...

مرا آسودگی بخش تا دل به این جهان مسپارم و

سلامتی عنایت کن تا بندگی ات نمایم . یاریم فرما و با بخشش

و میانه روی راه اعتدال را به من بنمای . چون تنها تو راهنمای

بی قید و شرطی

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از چه بنویسم وقتی تونیستی
وقتی صدایت دیگردر گوشم نمی پیچد
ونگاهت با نگاهم تلاقی نمیکند
از چه بنویسم
از دل بهانه گیرم
یا آسمان ابری دیدگانم
چگونه بگویم دوستت دارم تا دوستم بداری
تا کنارم بمانی
چگونه تو را طلب کنم
از که باید تو را بخواهم
خدایا بازی روزگارترا نمی فهمم
اما هر چه هست بی رحمانه است
 

chem_s

عضو جدید
خدایا ...
تو آسایش بخش تا رنج نبینیم
و تو پشت و پناه ما باش تا خفت نیابیم...
 

chem_s

عضو جدید
خداوندا!
به تو عشق می ورزم، تو را بیش از هر چیز دیگر دوست می دارم و تو را تنها امید خودم می دانم. به من خلوص و عبودیت و عشقی بیشتر عطا فرما!
ای محبوب من! اگر عشق نبود، چه زندگی سرد و خاموشی بر ایمان رقم می خورد!
«از غم خبری نبود اگر عشق نبود
دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود
بی رنگ تر از نقطه موهومی بود
این دایره کبود، اگر عشق نبود»
 

chem_s

عضو جدید
دل جز ره عشق تو نپوید هرگز

جان جز سخن عشق نگوید هرگز

صحرای دلم عشق تو شورستان کرد

تا مهر کسی در آن نروید هرگز
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران عشق

باز هم باران میبارد و مرا به یاد بارانی که روز رفتنت از دو چشم من

بارید میاندازد. باز هم دلم آرام و بی صدا میشکند و از صدای شکستنش پرنده ای

که روی بام دلم نشسته بود پر میکشد تا خبر شکستم را به تو بگوید، به تو وقت

رفتن اشک ها و التماس هایم را زیر قدم های سنگیت له کردی و به عشقم

خندیدی و من تنها نگاه میکردم. به تو که همیشه

دوستت داشتم و هیچ وقت مرا

ندیدی...!

و من هنوز هم عاشقانه تورا دوست دارم، در کنار تمام کسانی که دوستشان داری

و دوستت دارند.
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوست های واقعی مثل صبح هستند ،

نمی شه تما روز داشتشون

ولــــــــی

مطمئنی که فردا ،

هفته بعد ،

ماه بعد ،

سال بعد ....

تا ابد هستند...
 

F A R Z A N E

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش با ياد تو، ليك از تو جدا، تا دم صبح
گريه كرديم من و شمع بتا تا دم صبح
دور از جان تو اي دوست كه ديشب بي تو
سنگ مي ريخت به ما ابر بلا تا دم صبح
ياد آن شب كه به هم سلسله جنبان بودند
شانه و دست من و باد صبا تا دم صبح
بر سرم دوش زهجران تو كوكب مي ريخت
شب جدا ، شمع جدا ، ديده جدا تا دم صبح
نه همين دوش كه عمريست معلم شبها
گريه كردم به خدايي خدا تا دم صبح

 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
باران که می بارد

دلتنگی هایم را می شوید،هول می دهد به سمت قلبم .

آنقدر قلبم پر می شود،

که دلتنگی هایم از چشمانم فرو می ریزد.

.

.

.

باران که می بارد

پنجره ی اتاقم تار می شود،

نمی دانم از باران کوچه است

یا باران چشم هایم.


باران که می بارد

دلتنگی هایم را می شوید،هول می دهد به سمت قلبم .

آنقدر قلبم پر می شود،

که دلتنگی هایم از چشمانم فرو می ریزد.

.

.

.

باران که می بارد

پنجره ی اتاقم تار می شود،

نمی دانم از باران کوچه است

یا باران چشم هایم.


 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وسعت دوست داشتن را اندازه نگیر ...

زیادش هم کم است ...

رشد کن ...

شکل بگیر ...

و کامل شو ...

خودِ دوست داشتن مهم است ...

نه زمانش ...

نه پایداری اش ...

نه مالکیتش ...

و نه حد و حدودش ...

سرت را بالا کن ...

نگاه کن ...

دوست داشتن خدا را ببین ...
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز



خــــــــــدا جون میشه یواشکی بهم بگی ....
اونی که ازش بی خبرم چه حالی داره...؟!
 

Similar threads

بالا