دلایل افزایش امار طلاق در دهه اخیر

ali.metal.eng

عضو جدید
با عرض سلام حضور همه کاربران محترم

موضوعی که یه مدتی بود ذهن بنده رو درگیر کرده بود:

علت افزایش آمار طلاق به صورت صعودی هست و این مساله مهمی است

به همین دلیل در این تاپیک میخام ریشه یابی بکنم علل این افزایشو

با من همراه باشید و از اسپم دادن اکیدا خود داری کنید با تشکر از همگی
 

ali.metal.eng

عضو جدید
1- افزایش روابط آزاد دختر و پسر

مساله جدیدی که در دهه اخیر خودشو نشون داده بحث روابط دختر و پسر بوده که مطمئنا تاثیر زیادی در طلاق و عدم رضایت از طرفین داشته است.

اگه بخواهیم ساده وارانه تاثیر دوستی های آزاد را بر طلاق بررسی کنیم به این مورد باید اشاره کرد

مطمئنا طرز برخورد و منش انسان ها در اجتماع با داخل خانه بسیار تفاوت دارد

و چه بسا ادمهایی که بیرون خانه بسیار شاد و سرحال و اجتماعی و داخل خانه برعکس

به همین دلیل زمانی که فردی قبلا دوستی های مکرری را تجربه کرده

همواره همسر خود رو با همان دوستان خود مقایسه میکند و

و در واقع انتظارات از طرفین بالا می رود

که باعث میشه به مرور زمان طرفین از هم فاصله گرفته

و نهایتا باعث طلاق گردد
 

ali.metal.eng

عضو جدید
2- داشتن معیار های سطحی در انتخاب همسر

به شخصه در طول زندگیم با انسان های مختلفی سر و کار داشته ام....95 درصد انسان ها

معیارهای بسیار سطحی و غیرمهم برای ازدواج دارند

معیارها این است که فرد مورد نظر خوشگل و تو دل برو و پولدار و ....

وقتی معیار این باشه به مرور زمان طرف عادی می شه و

دیگه نمیشه انتظار داشت جذابیت همیشگی رو برامون داشته باشه

به همین دلیل اکثر ادمهایی که تعدادشون هم زیاده و معیارهای سطحی

برای انتخاب همدم دارند به مرور زمان از انتخاب خود پشیمان شده و تصمیم به طلاق می گیرند
 

essyh2003

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مد شده
طلاق میگیرن بعد یه کیکم روش میخورن و سلفی میگیرن اسمشم شده جشن طلاق
خدا عقل بده بهشون:razz:
 

ali.metal.eng

عضو جدید
3- افزایش گستره دنیای مجازی وشبکه های اجتماعی همچون فیس بوک و وایبر و لاین و ....

یکی از مسائل جدیدی که در دهه اخیر مطرح شد گسترش دنیای مجازی و به وجود امدن انسان های مجازی و روابط مجازی و ....

که تاثیری مهمی در استحکام روابط خانوادگی به جا گذاشته به طوری که الان هر خونه ای باشی

هرکسی با گوشی و لپ تاپ خودش سرگرم شده و در یکی از شبکه های اجتماعی و یا گروه های مختلف فعالیت میکند

که همین عامل باعث دوری از خانواده و همسر و لذا وقتی کنار همسر نباشی و باهاش درد و دل نکنی مطمئنا روابط سست تر خواهد شد

و نهایتا این دوری باعث طلاق می گردد
 

ali.metal.eng

عضو جدید
4- افزایش انتظارات از طرفین

امروزه مثل قدیم نیست که تنها یه اب و غذا ولباس کافی باشه

الان انتظارات بالاست و طرفین وظایف سنگینی دارند و به همین دلیل هم اغلب از هم ناراضی هستند
 

ali.metal.eng

عضو جدید
5- اشنا شدن زنان به حقوق خود

در دهه اخیر زنان هم با حقوق خودشان بشیتر اشنا شده و با توجه به اینکه جایگاه اجتماعی خوب کسب کردند و شاغل شده و همین باعث شده دیگه به خاطر

مشکلات مالی وابسته به شوهر نبوده و در صورت مشکلات به راحتی به طلاق تن در میدهد و میزان طلاق را بسیار بالا میبرد
 

EECi

مدیر بازنشسته
دلایلی که مطرح کردید به نظر من ، علت نیستن بلکه معلولن

مهم ترین علت های طلاق ، دخالت های دیگران در زندگی ، مشکلات در روابط زناشویی ، هم کفو نبودن و مشکلات تربیتی در پسر و دختر است . مثلا چون تربیت ایرانی به خودی خود انسان های وابسته رو تربیت می کنه ، مشکلات زیادی بوجود میاد
 

ali.metal.eng

عضو جدید
دلایلی که مطرح کردید به نظر من ، علت نیستن بلکه معلولن

مهم ترین علت های طلاق ، دخالت های دیگران در زندگی ، مشکلات در روابط زناشویی ، هم کفو نبودن و مشکلات تربیتی در پسر و دختر است . مثلا چون تربیت ایرانی به خودی خود انسان های وابسته رو تربیت می کنه ، مشکلات زیادی بوجود میاد
با تشکر از حضور شما

درسته ولی من علل افزایش طلاق رو بررسی میکردم

که علل افزایش ان نسبت به دهه های قبل اینه که مثلا زنان اشنا شدند به حقوق خودشون و شاغل شدند و...
 

EECi

مدیر بازنشسته
با تشکر از حضور شما

درسته ولی من علل افزایش طلاق رو بررسی میکردم

که علل افزایش ان نسبت به دهه های قبل اینه که مثلا زنان اشنا شدند به حقوق خودشون و شاغل شدند و...
خواهش می کنم

به نظر من شاغل شدن و یا آشنا شدن با حقوق زنان ، یک علت منفی نیست . مساله اینجا جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته هست و طول می کشه تا پایه های جدید بنا بشه .
مدرنیته به معنی بی بند و باری نیست . مدرنیته در حقیقت شکل اصلاح شده سنت هست

باور های اکثر پسران در مورد خانواده سوق به مردسالاری داره ، در حالیکه برای مثال اسلام و جامعه مدرنیته به خانواده مشارکتی اعتقاد داره
همین موضوع در کنار مشکلات تربیتی در دختران و پسران مثل عجول بار اومدن یا دم دمی بار اومدن باعث مشکلات جانبی زیادی میشه

سخن اخرم این هست که شاغل شدن برای مثال ، به خودی خود عامل بدی نیست بلکه علت ها ریشه ای تر از این حرف هاست
 

ali.metal.eng

عضو جدید
خواهش می کنم

به نظر من شاغل شدن و یا آشنا شدن با حقوق زنان ، یک علت منفی نیست . مساله اینجا جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته هست و طول می کشه تا پایه های جدید بنا بشه .
مدرنیته به معنی بی بند و باری نیست . مدرنیته در حقیقت شکل اصلاح شده سنت هست

باور های اکثر پسران در مورد خانواده سوق به مردسالاری داره ، در حالیکه برای مثال اسلام و جامعه مدرنیته به خانواده مشارکتی اعتقاد داره
همین موضوع در کنار مشکلات تربیتی در دختران و پسران مثل عجول بار اومدن یا دم دمی بار اومدن باعث مشکلات جانبی زیادی میشه

سخن اخرم این هست که شاغل شدن برای مثال ، به خودی خود عامل بدی نیست بلکه علت ها ریشه ای تر از این حرف هاست

بعله دقیقا همین تغییر ها باعث این شده که طلاق زیاد بشه ولی به نظرم اگه زنان شاغل بشند و نیاز مالی به مرد نداشته باشند

حتی اگه صد سال هم بگزره میزارن طلاق بالا خواهد بود چون که الان بعد یه سال دو سال طرف متوجه میشه ان احساسات اولی که داشته سطحی بوده

و از لحاظ فکری و اخلاقی و فرهنگی و .... تفاوت های زیادی با هم داشتند...

که البته اینم بد نیست چون که طلاق بهتر از زندگی با دعوا و کتک و ... است و برای اینکه میزان طلاق کمتر بشه باید

ازدواجا حساب شده و با اشنایی کامل طرفین انحام بشه که پشیمانی به بار نیاره
 

نگار88

کاربر بیش فعال
سلام ..... شاغل بودن خانم ها ممکنه یه مشکلاتی رو ایجاد کنه ولی مسئله اینا نیست... تا وقتی که دو طرف به اصول ( چه دینی چه اخلاقی ) پایبند نباشن همین میشه....
 

ali.metal.eng

عضو جدید
سلام ..... شاغل بودن خانم ها ممکنه یه مشکلاتی رو ایجاد کنه ولی مسئله اینا نیست... تا وقتی که دو طرف به اصول ( چه دینی چه اخلاقی ) پایبند نباشن همین میشه....

اره درسته ولی شاغل بودن زنان علتیه که باعث میشه میل به طلاق بره بالاتر

منظورم اینه وقتی یه درگیری کوچک هم باشه تو خانواده ممکنه بزرگتر بشه و بعد عوامل خارجی هم باعث بشه که ....

علت اصلی نیست ولی خودش یکی از عوامل افزایش طلاقه
 

R a h a a M

عضو جدید
کاربر ممتاز
-علت خیلی از طلاق ها بیشترش به خاطره عدم شناخت دو طرف و درک نکردن همدیگر هست.
-خیلی ها که میخوان ازدواج کنن،اصلا روی منطق و عقل خودشون پیش نمیرن.
اول احساس رو در پیش می کشن،تو یه نگاه عاشق پسر و یا دختر میشه بعد میگه چون ما عاشق همیم، پس باید با هم ازدواج کنیم!!!!
بعد میگن چرا آمار طلاق رفته بالا!


-یا ازدواج هایی که بدون رضایت دو طرف صورت میگیره و یا به اجبار و یا مصلحتی بوده!!!

-و ازدواج های زود هنگام!
پسره هنوز دست چپ و راستشو از هم تشخیص نمیده به مادرش میگه من زن میخوام:|
یا مثلا پدر خانواده میبینه سرش دیگه پشت لبش سبز شده و حالا یه قدی کشیده،هی تو گوشش میخونه که دیگه وقته زن گرفنتشِ:|
حالا تو روستا و شهرهای کوچک به خاطره توقعات پایین و کوچیک بودن محیط ،زود ازدواج میکنن و اکثرا هم خدا رو شکر زندگی دوام و ماندگار با هم دارن!


-یک سری طلاق ها به خاطره اینکه توقعات بیش از حد زن و یا مرد در زندگیِ(همین چشم به هم چشمی هاست)،
که زنِ میره خونه ی کسی میبینه فُلان چیز و دارن بعد خودشون ندارن:|
و بعد از آنجاست که واقعه ی زیبایِ صحبت های محبت آمیزشون شروع میشه:D
خب خانم جان شما با شوهرت و با درک اینکه شوهرت چقدر درآمد داره ازدواج کردی نه با جیب بقیه:|


-یک سری هم به خاطره اینه که طرف به بلوغ کافی برای تشکیل یک زندگی نرسیده که میخواد ازدواج کنه،
یا به بلوغ فکری،یا بلوغ اقتصادی و حتی بلوغ جنسی:|:|

و مهمترینش به نظرم رضایت نداشتن دو نفر از هم در تمام چیز هست که مهمترینش رابطه ی زناشویی هست.
 

ali.metal.eng

عضو جدید
-علت خیلی از طلاق ها بیشترش به خاطره عدم شناخت دو نفر و اینکه درک نکردن همدیگر هست.
-خیلی ها که میخوان ازدواج کنن،اصلا روی منطق و عقل خودشون پیش نمیرن.
اول احساس رو در پیش می کشن،تو یه نگاه عاشق پسر و یا دختر میشه بعد میگه چون ما عاشق همیم باید با هم ازدواج کنیم!!!!
بعد میگن چرا آمار طلاق رفته بالا!


-یا ازدواج هایی که بدون رضایت دو طرف صورت میگیره و یا به اجبار و یا مصلحتی بوده!!!

-و ازدواج های زود هنگام!
پسره هنوز دست چپ و راستشو از هم تشخیص نمیده به مادرش میگه من زن میخوام:|
یا مثلا پدر خانواده میبینه سرش دیگه پشت لبش سبز شده و حالا یه قدی کشیده،هی تو گوشش میخونه که دیگه وقته زن گرفنتشِ:|
حالا تو روستا و شهرهای کوچک به خاطره توقعات پایین و کوپیک بودن محیط زود ازدواج میکنن و اکثرا هم خدا رو شکر زندگی دوام و ماندگار با هم دارن.


-یک سری طلاق ها به خاطره اینکه توقعات بیش از حد زن و یا مرد در زندگیِ(همین چشم به هم چشمی هاست)که زنِ میره خونه ی کسی میبینه فلان چیز و دارن بعد خودشون ندارن:|
خب خانم جان شما با شوهرت و با درک اینکه شوهرت چقدر درآمد داره ازدواج کردی نه با جیب بقیه: که میخواد:|:|


-یک سری هم به خاطره اینه که طرف به بلوغ کافی برای تشکیل یک زندگی نرسیده که میخواد ازدواج کنه،یا به بلوغ فکری،یا بلوغ اقتصادی و حتی بلوغ جنسی:|:|
و مهمترینش به نظرم رضایت نداشتن دو نفر از هم در تمام چیز هست که مهمترینش رابطه ی زناشویی هست.

تشکر بابت حضورت حالا این نرسیدن به بلوغ جنسیت جالب بود خخخخ
 

ghazal mohamadi

عضو جدید
درسته که داشتن استقلال مالی خانم ها به اونها جسارت بیشتری در امر تلاق میده اما به نظر من تلاق گرفتن وپایان دادن به زندگی که هیچ امیدی بهش نیست خیلی بهتر از این بود که در گذشته خانم ها می سوختن و میساختن چون هیچ راهی به جز ادامه زندگی نداشتن و فکر میکنید بچه هایی که توی این جور محیط غیرقابل تحمل بزرگ میشن چه آینده ای دارند!!!
 

ali.metal.eng

عضو جدید
درسته که داشتن استقلال مالی خانم ها به اونها جسارت بیشتری در امر تلاق میده اما به نظر من تلاق گرفتن وپایان دادن به زندگی که هیچ امیدی بهش نیست خیلی بهتر از این بود که در گذشته خانم ها می سوختن و میساختن چون هیچ راهی به جز ادامه زندگی نداشتن و فکر میکنید بچه هایی که توی این جور محیط غیرقابل تحمل بزرگ میشن چه آینده ای دارند!!!

اکی شما درست میگی ولی فکرشو بکن بچه ای که تنها با مامانش یا باباش بزرگ میشه اخرش چی میشه/؟؟؟

الان یه نگاهی بکنی میبینی که بچه ای که تنها با یکی از والدین بزرگ میشه بزه کار و یا هزار جور چیز دیگه میشه

حداقل اینه تا زمانی از طرف مطمئن نشدی نباید بچه دار شد چون طلاق واسه بچه ها واقعا بده
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
به نظر من یکی از دلایل طلاق اینه که تاب آوری ما خیلی کم هست
دوست داریم همه چیز همیشه بر وفق مرادمون باشه و اگه چیزی کمی از قوانین و آموخته های ما اونورتر رفت تاب نمیاریم
به دلیل تربیت غلط و شخصیت وابسته ای که داریم تو تنش های زندگی خیلی زود جا می زنیم و به جای اینکه طلاق رو آخرین راه حل ممکن بدونیم به عنوان اولین راه حل بهش فکر می کنیم
سریع نقش قربانی (
زیباترین نقشی رو که می تونیم بگیریم) رو به خودمون می گیریم و میگیم وای من بیچاره، من بدبخت... و با این کار رو اضطراب هامون سرپوش میذاریم، همیشه فکر می کنیم ما کارمون درسته و طرف مقابل مقصره

یکی از دلایل دیگه اینه که مطالعمون خیلی کم هست و خیلی از ماها اون آگاهی ای که باید قبل از ازدواج برای انتخاب همسر داشته باشیم رو نداریم و بدتر از اون بعد از ازدواج هم نمیخوایم آگاه شیم، خیلیامون فکر می کنیم می دونیم و نیازی به مشاور و کتابای روانشناسی نیست در صورتی که خوندن این کتاب ها و حتی صحبت با یک مشاور دید ادم رو به مسائل خیلی بازتر می کنه
خیلی ها فکر می کنن فقط باید ازدواج کنند و این مهمه و همین کافیه برای تمام عمرشون
متاسفانه از خیلی از متاهلا میشونیم که میگن ازدواج فقط شش ماه اولش خوبه، این حرف درسته، یه مدت بعد از آشنایی کم کم جذابیتی که دو طرف واسه هم دارن کمتر میشه ولی چرا باید کم شه؟؟؟
چرا نباید کاری کنیم که بیشتر شه؟؟؟
پس نقش ما چیه این وسط؟؟
چرا نباید خودمون تلاش کنیم که همیشه احساس بینمون مث روزای اول باشه؟
چرا نباید از مهارتهامون برای بهتر شدن یه زندگی و پابر جا بودن عشق استفاده کنیم؟
چرا ؟؟؟
چون بلد نیسنیم، چون یادمون ندادند
همش چیزایی که از ازدواج و شش ماه بعدش شنیدیم منفی بوده و این یه دید بدی نسبت به تمام مردا ایجاد کرده در ما
در صورتی که اگر بدونیم چطور میشه یه زندگی رو مدیریت کرد هیچ وقت مشکلات نمی تونه پایه سخت و محکم زندگیمونو خراب کنه
اگر اون توجه و تاییدی که همسرمون میخواد رو بهش بدیم هیچ وقت هیچ کدوم از زوجین سراغ روابط فرازناشویی نمیرن
برای داشتن یه ازدواج خوب، زندگی خوب و مواجهه نشدن با طلاق فقط باید بدانیم و بدانیم تا مهارت زندگی کردن بیاموزیم...
 

ali.metal.eng

عضو جدید
به نظر من یکی از دلایل طلاق اینه که تاب آوری ما خیلی کم هست
دوست داریم همه چیز همیشه بر وفق مرادمون باشه و اگه چیزی کمی از قوانین و آموخته های ما اونورتر رفت تاب نمیاریم
به دلیل تربیت غلط و شخصیت وابسته ای که داریم تو تنش های زندگی خیلی زود جا می زنیم و به جای اینکه طلاق رو آخرین راه حل ممکن بدونیم به عنوان اولین راه حل بهش فکر می کنیم
سریع نقش قربانی (
زیباترین نقشی رو که می تونیم بگیریم) رو به خودمون می گیریم و میگیم وای من بیچاره، من بدبخت... و با این کار رو اضطراب هامون سرپوش میذاریم، همیشه فکر می کنیم ما کارمون درسته و طرف مقابل مقصره

یکی از دلایل دیگه اینه که مطالعمون خیلی کم هست و خیلی از ماها اون آگاهی ای که باید قبل از ازدواج برای انتخاب همسر داشته باشیم رو نداریم و بدتر از اون بعد از ازدواج هم نمیخوایم آگاه شیم، خیلیامون فکر می کنیم می دونیم و نیازی به مشاور و کتابای روانشناسی نیست در صورتی که خوندن این کتاب ها و حتی صحبت با یک مشاور دید ادم رو به مسائل خیلی بازتر می کنه
خیلی ها فکر می کنن فقط باید ازدواج کنند و این مهمه و همین کافیه برای تمام عمرشون
متاسفانه از خیلی از متاهلا میشونیم که میگن ازدواج فقط شش ماه اولش خوبه، این حرف درسته، یه مدت بعد از آشنایی کم کم جذابیتی که دو طرف واسه هم دارن کمتر میشه ولی چرا باید کم شه؟؟؟
چرا نباید کاری کنیم که بیشتر شه؟؟؟
پس نقش ما چیه این وسط؟؟
چرا نباید خودمون تلاش کنیم که همیشه احساس بینمون مث روزای اول باشه؟
چرا نباید از مهارتهامون برای بهتر شدن یه زندگی و پابر جا بودن عشق استفاده کنیم؟
چرا ؟؟؟
چون بلد نیسنیم، چون یادمون ندادند
همش چیزایی که از ازدواج و شش ماه بعدش شنیدیم منفی بوده و این یه دید بدی نسبت به تمام مردا ایجاد کرده در ما
در صورتی که اگر بدونیم چطور میشه یه زندگی رو مدیریت کرد هیچ وقت مشکلات نمی تونه پایه سخت و محکم زندگیمونو خراب کنه
اگر اون توجه و تاییدی که همسرمون میخواد رو بهش بدیم هیچ وقت هیچ کدوم از زوجین سراغ روابط فرازناشویی نمیرن
برای داشتن یه ازدواج خوب، زندگی خوب و مواجهه نشدن با طلاق فقط باید بدانیم و بدانیم تا مهارت زندگی کردن بیاموزیم...

ضمن تشکر از حضور شما ولی دقت کنید موضوع تاپیک علل طلاق نیست



بلکه موضوع ما اینه چرا در دهه اخیر میزان طلاق افزایش پیدا کرده
 

modir banoo

عضو جدید
کاربر ممتاز
ضمن تشکر از حضور شما ولی دقت کنید موضوع تاپیک علل طلاق نیست



بلکه موضوع ما اینه چرا در دهه اخیر میزان طلاق افزایش پیدا کرده


خب تمام عللی که گفتم مربوط به دلایل افزایش آمار طلاق در دهه های اخیر هم میشن، نمیشن؟!
 

mansourblogfa

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
به نظر من یکی از دلایل طلاق اینه که تاب آوری ما خیلی کم هست
دوست داریم همه چیز همیشه بر وفق مرادمون باشه و اگه چیزی کمی از قوانین و آموخته های ما اونورتر رفت تاب نمیاریم

متاسفانه از خیلی از متاهلا میشونیم که میگن ازدواج فقط شش ماه اولش خوبه، این حرف درسته، یه مدت بعد از آشنایی کم کم جذابیتی که دو طرف

چون بلد نیسنیم، چون یادمون ندادند

برای داشتن یه ازدواج خوب، زندگی خوب و مواجهه نشدن با طلاق فقط باید بدانیم و بدانیم تا مهارت زندگی کردن بیاموزیم...


درسته -لایک

دلیل دیگش میتونه این باشه که درصد بیشتری از خانوم ها شاغل شدن و یا بهتره اینجور بگم کار براشون راحت تر پیدا میشه ( منظورم کارای خوب و دولتی نیست ) و کسی ک از زندگیش راضی نیست و یکی از گزینه هاش طلاقه -دیگه مثل گذشته خیلی نگران امرار معاش نیست و میدونه بالاخره ی کاری گیرش میاد -در ضمن دیگه مثل قدیم بعد طلاق مجبور نیست بره خونه پدری و مشکلات اونجا رو نداره ( دختره وقتی بعد طلاق برگرده خونه پدریش -همه از کوچیک و بزرگ 4 چشمی اونو زیر نظر دارن که کجا میره و میاد -همش انگ مطلقه بودن رو مردم بهش میزنن و کلا فامیل تو روابطشون باهاش خیلی دقت میکنن !!!)

میتونه یه جایی رو اجاره کنه و حداقل بقیه زندگیش رو یکم آرامش داشته باشه البته اگه بزارن

دلیل دیگش اینه ما بلد نیستیم یا به قول بانو یادمون ندادن خیلی چیزارو -یکیش همین شاد بودن -با چیزای کوچیک خوشحال شدن -اجازه دادن به همسرمون واسه بیرون رفتن با دوستاش -محدود کردن همدیگه و و و وووووو

هر وقت که به مشکل میخوریم کاسه چه کنم چه کنم دستمون میگیریم -وقتی همه چی خوبه همه چی آرومه سعی کن بهترش کنی -سعی کن جذابیت بدی تو زندگیت -تغییر بدی ظاهرت رو -نذاری تکراری بشه همه چی

مشکل دیگه اینه که با هم حرف نمیزنیم -میزنما اما اون اصل کاری ها رو نه
توقع هم داریم طرف مقابلمون بفهمه !!
 

ali.metal.eng

عضو جدید
خب تمام عللی که گفتم مربوط به دلایل افزایش آمار طلاق در دهه های اخیر هم میشن، نمیشن؟!

نه خب این دلایل در دهه قبلتر هم بود.... اتفاقا با افزایش سطح علمی اینایی که گفتی بهتر هم شده نسبت به دههه قبل....

ولی علت افزایش طلاق مد نظر این تاپیک بود که متاسفانه کسی به موضوع توجه نکرده
 

Honey.ChEng

عضو جدید
کاربر ممتاز
درسته -لایک

دلیل دیگش میتونه این باشه که درصد بیشتری از خانوم ها شاغل شدن و یا بهتره اینجور بگم کار براشون راحت تر پیدا میشه ( منظورم کارای خوب و دولتی نیست ) و کسی ک از زندگیش راضی نیست و یکی از گزینه هاش طلاقه -دیگه مثل گذشته خیلی نگران امرار معاش نیست و میدونه بالاخره ی کاری گیرش میاد -در ضمن دیگه مثل قدیم بعد طلاق مجبور نیست بره خونه پدری و مشکلات اونجا رو نداره ( دختره وقتی بعد طلاق برگرده خونه پدریش -همه از کوچیک و بزرگ 4 چشمی اونو زیر نظر دارن که کجا میره و میاد -همش انگ مطلقه بودن رو مردم بهش میزنن و کلا فامیل تو روابطشون باهاش خیلی دقت میکنن !!!)

میتونه یه جایی رو اجاره کنه و حداقل بقیه زندگیش رو یکم آرامش داشته باشه البته اگه بزارن

دلیل دیگش اینه ما بلد نیستیم یا به قول بانو یادمون ندادن خیلی چیزارو -یکیش همین شاد بودن -با چیزای کوچیک خوشحال شدن -اجازه دادن به همسرمون واسه بیرون رفتن با دوستاش -محدود کردن همدیگه و و و وووووو

هر وقت که به مشکل میخوریم کاسه چه کنم چه کنم دستمون میگیریم -وقتی همه چی خوبه همه چی آرومه سعی کن بهترش کنی -سعی کن جذابیت بدی تو زندگیت -تغییر بدی ظاهرت رو -نذاری تکراری بشه همه چی

مشکل دیگه اینه که با هم حرف نمیزنیم -میزنما اما اون اصل کاری ها رو نه
توقع هم داریم طرف مقابلمون بفهمه !!

کاملا موافقم مخصوصا با جمله آخر اینکه حرفمونو نمیزنیم
 

Similar threads

بالا