دكتر محمود خاتمى

P O U R I A

مدیر مهندسی شیمی مدیر تالار گفتگوی آزاد
مدیر تالار
شايد عده زيادى ندانند كه نام دكتر محمود خاتمى در سال ۲۰۰۷ در ميان ۱۴۰ پديدارشناس زنده دنيا آمده است؛ ولى بعيد است كه هر ايرانى اهل فرهنگ و فلسفه به اين موضوع تفطن يابد و احساس غرور نكند. مجموعه بزرگ و جهانى «پديدارشناسى ۲۰۰۵» (Phenomenology 2005) كه انتشارات زتا آن را در سال ۲۰۰۷ منتشر كرد، دايره المعارفى است در قالب ۱۰ كتاب (پنج جلد) كه حاوى نمونه هايى از آثار پديدارشناسان حال حاضر در سراسر جهان است و ويراستارى آن را لستر امبرى (L. Embree) پديدارشناس برجسته امريكايى و ديگران بر عهده دارند. دكتر خاتمى تنها فيلسوف در تمام منطقه خاورميانه، آسياى مركزى و خاور نزديك است كه از وى مقاله اى در اين مجموعه بين المللى (ج۳) درج و بدين مناسبت نام ايران و دپارتمان فلسفه دانشگاه تهران - به عنوان يكى از مراكز مطالعه پديدارشناسى - ذكر شده است.


دكتر محمودخاتمى را چه در عرصه تحقيق و چه در كسوت تدريس، ويژگى هاى خاصى است كه از امتيازات كار وى در شئون فوق به شمار مى آيد. يكى از آنها تأسى و تأكيد بر رويكرد خاصى در فلسفه ورزى است كه به گفته خود وى، نگاه عرضى - گسسته به تاريخ و مسائل فلسفه در مقابل نگاه طولى - پيوسته مى تواند باشد.


«پديدارشناسى» يكى از دغدغه هاى ثابت خاتمى در طول كار حرفه اى او بوده است. بخشى از اين پيگيرى در قالب تك نگارى هاى مستقل درباره فيلسوفان متعلق به اين سنت (مثل كتاب «جهان در انديشه هيدگر»)، بخش ديگرى از آن به صورت بحث هاى تطبيقى ميان پديدارشناسى و فلسفه اسلامى (براى نمونه مقالات «جستارهاى صدرايى») و جلوه اى از آن نيز در كاربست پديدارشناسى براى برخى از حوزه ها (مانند كتاب «پديدارشناسى دين») نمود يافته است. كتاب جديد خاتمى: «گفتارهايى در پديدارشناسى هنر» (۲)، كه انتشارات فرهنگستان هنر جمهورى اسلامى ايران آن را به طبع رسانده است، كارى از دسته سوم است. پس اين «گفتارها» حاصل كاربست پديدارشناسى در حوزه هنر است يا به عبارت ديگر طرح مسائل نظرى هنر و زيباشناسى از رويكردى پديدارشناسانه. اكنون به ذكر چند نكته اجمالى در باب صورت و محتواى كتاب مى پردازيم:


۱- كتاب مجموعاً از هفت گفتار سامان يافته است كه عناوين آنها به ترتيب عبارتند از: زمينه هاى ظهور پديدارشناسى هنر، ظهور پديدارشناسى هنر، ادراك هنرى و تجربه زيبايى شناسيك، اثر هنرى، هستى شناسى اثر هنرى، عالم اثر هنرى و بالاخره ذات هنر و حقيقت. هر گفتار نيز به نوبه خود از چند زيرعنوان فرعى تشكيل شده است. كتاب از زبانى روان و رسا و در عين حال استوار برخوردار است چنان كه با وجود پيچيدگى نسبى مطالب، زبان دچار ابهام و تقعيد نشده است. اين را مى توان از امتيازات نثر خاتمى دانست كه در تمام آثار تأليفى خويش مرعى مى دارد.


۲- اين «گفتارها» صرفاً رويكرد پديدارشناسانه به يك سلسله مسائل از پيش طرح شده در حوزه هنر نيست، بلكه در اينجا پديدارشناسى هم چشم اندازى است كه مسائل در آن بحث و فحص مى شوند و هم در عين حال خود مرجعى است براى طرح مسئله. لذا پديدارشناسى به مسائلى درباب هنر راه مى برد كه خود دغدغه آنها را دارد. درست همان سان كه مثلاً زيباشناسى تحليلى مسائل خاص خود را دارد (يعنى رويكرد تحليلى به مسائلى كه فيلسوفان تحليلى دغدغه آنها را دارند) و زيباشناسى چپ (ماركسيستى) مسائل خود را ؛ و اين جمله با هم تفاوت هاى عمده و بنيادين دارند. از اين روى مسائلى كه خاتمى در اين كتاب سعى در كاوش آنها دارد، مسائلى است كه اساساً با نگاه پديدارشناسانه طرح مى شوند و چه بسا از منظرهاى ديگر جايى براى طرح آنها نباشد.


فى المثل بحث هيدگر و به تبع او گادامر پيرامون اثر هنرى و تماس با «هستى” و انكشاف حقيقت به واسطه هنر ، مسئله اى است كه جز با توجه به ساحت پديدارشناسى هرمنوتيك و اگزيستانسيال نه قابل طرح است و نه قابل فهم. پس خواننده در اين «گفتارها» نه با يك رشته مسائل عمومى و داده شده در باب هنر، بل با مسائلى روبه روست كه فقط از رهيافت پديدارشناسانه به حوزه هنر كشيده مى شوند.


۳- نويسنده در پيشگفتار كتاب بيان مى دارد كه “بسته به نحوه و اغراض حاكم بر به كارگيرى پديدارشناسى درحوزه زيباشناسى و هنر، سه گونه نسبت متمايز ميان پديدارشناسى و اين حوزه برقرار مى شود كه حاصل آنها عبارتند از: پديدارشناسى هنرى، پديدارشناسى هنرها و پديدارشناسى هنر؛ از اين سه تنها سومى است كه يك سره فلسفى است و نظرى، و همين است كه در اين گفتارها مورد بحث است. لذا اين كتاب منحصراً گفتارهايى است در پديدارشناسى هنر و نه آن دو مقوله ديگر؛ و از اين رو مطالبش يكسره فلسفى است.” (۳) اين تأكيد خاتمى بر فلسفى بودن سخن، صرفاً يك تذكر روشى (متديك) نيست بلكه چيزى است كه خودرا در سرتاسر محتواى كتاب عيان مى كند. به طور كلى پديدارشناسى هنر در مقايسه با ديگر نظام هاى استتيك و نظريه هنر، ازجمله نظريه هاى ساختارى و فرماليستى، يا نظريه هاى جامعه شناسى هنر يا ‎/‎/‎/ تماماً فلسفى است. خاتمى در چندجاى از كتاب به تفاوت تلقى پديدارشناسان كلاسيك و غيركلاسيك از مقوله زيباشناسى و هنر اشاره مى كند. پديدارشناسان كلاسيك نظير دوفران (به تبع هگل و بر خلاف كانت) زيباشناسى را به معناى خاصى همچون «علم» تلقى مى كنند، اما پديدارشناسان هرمنوتيك (غيركلاسيك) يعنى هيدگر و پيروان او امكان علم بودن زيباشناسى را نقد و نفى مى كنند زيرا بر آنند كه «زيباشناسى با داعيه علمى بودن، آثار هنرى و خود هنر را به ادراك حس تأويل مى برد و ابژه هنرى را نه همچون يك عالم كه حقيقتى تازه در آن شكل مى گيرد، بلكه از آن حيث كه براحساس آدمى اثر مى نهد بررسى مى نمايد. زيباشناسى به اين معنى حجاب هنر است نه بحث درباره هنر؛ زيرا هنر راهى به فراسو يعنى به حقيقت و ذات وجود مى گشايد.” (۴) اين موضوع در اصل به اختلاف نظر دو دسته ياد شده در باب چيستى پديدارشناسى باز مى گردد؛ در ديدگاه كلاسيك يا سوبژكتيو (به تبع هوسرل) پديدارشناسى به روش كشف ذوات (ماهيات) در ساحت آگاهى سوژه تعريف مى شود و لذا در پى ساختن علم است ، پس بديهى است كه چون از اين ديدگاه به زيباشناسى نظر شود امكان علم بودن آن مقبول مى افتد. ليكن از منظر هرمنوتيك (به تبع هيدگر) پديدارشناسى روش وجودى است، يعنى روش تقرب به وجود از آن حيث كه وجودخود را درآن آشكار مى كند؛ (۵) لذا زيباشناسى در اين رويكرد نه تنها علم نيست بلكه با خود هنريكى مى شود. بدين سان اصحاب پديدارشناسى هرمنوتيك با نفى «علم» زيباشناسى و مخالفت با ايده استقلال هنر و زيباشناسى از يكديگر، سر آن دارند تا هنر را از چارچوب سوبژكتيويسم و امرى انتزاعى بودن خارج كنند. در همين راستا گادامر نيز با «صنعت» بودن هنر و سيطره تكنيك بر آن - كه خواست زيباشناسى مدرن است - مخالفت مى ورزد و بر بازگشت هنر به حالت غيرطبيعى خود اصرار. (۶) اين هر دو رهيافت (نفى علم بودن زيباشناسى و نفى صنعت بودن هنر) ناظر بدان است كه بار ديگر راه گشايش «هستى” در هنر هموار گردد. انسان - بنا به مفهوم هيدگرى «دازاين» - هستى اش “در - عالم - بودن” است ؛ او بايد عالم داشته باشد. انتزاع متافيزيكى، او را از اين حق محروم مى كند؛ همان كارى كه تكنيك جديد مى كند و به بى خانمانى انسان دامن مى زند. هنر مادامى كه در چنبره اين دوست بى عالم است، لذا هر لحظه از حقيقت دور و به «نيهيليسم» نزديك مى شود. (۷)


هيدگر و گادامر با تلاش براى رهايى هنر از غلبه سوبژكتيويسم و تكنيك ، چشم به تماس دوباره هنر با هستى دوخته اند. كار هيدگر در ربط دادن هنر به مفهوم «تخنه» (techne)، نمودار اين دغدغه فلسفى است ‎/ او با تحليل هاى واژه شناسيك خود نشان مى دهد كه «تخنه» (كه در زبان يونان باستان به يكسان بر هنر و فن اطلاق مى شده) به معنى آشكار ساختن يا اجازه ظهور به چيزى دادن است، يعنى وجه كاشفيت و برملايى دارد. آنچه كه كشف و برملا مى شود «وجود” است. بدين معنى ، هنر تخنه است يعنى مى تواند در قالب اثر هنرى وجود را ظاهر كند. هيدگر كوشيد با بازگشت به تخنه راهى براى برون شد از اين تنگنا بيايد و اثر هنرى را بار ديگر محضر وجود كند و جايگاه حقيقت. (۸) با اين تحليل، محتواى اثر هنرى چيزى جز وجود نيست و لذا بحث محتوا با بازنمايى هستى شناسيك گره مى خورد.


در جمع بندى پايانى، كتاب خاتمى بحثى است كاملاً «فلسفى» در باب هنر كه از چشم اندازى مشخص يعنى پديدارشناسى، مسائل خاصى را مطرح مى سازد و از همان چشم انداز به تفسير و تحليل مسائل طرح شده مى پردازد. كتاب نه پژوهشى درباره نظر پديدارشناسان راجع به هنر و نه مسائل عمومى هنر از نگاه پديدارشناسانه؛ بلكه سير و سياحت پديدارشناسى است در ملك هنر. از اين جهت «گفتارهايى در پديدارشناسى هنر»، در فارسى اثرى يكه و كارى بى سابقه است.
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
P O U R I A آيت‌الله دكتر مهدي حائري يزدي معرفی فلاسفه 1

Similar threads

بالا